باب 55 در موضوع مخفى داشتن عبادت و مذموميت شهرت بعبادت

پ‏1- قرب الاسناد ... حضرت صادق از پدران بزرگوار خود عليه السّلام نقل نموده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده: عبادت هر چه مخفى‏تر و پنهان‏تر باشد اجر و ثوابش بيشتر است. اقول در باب مواعظ متفرقه گفته خواهد شد (در آن حديث كه وحى الهى را به يكى از انبياء نقل نموده) كه عمل صالح و نيكى كه بنده در نهان و خفاء او را انجام داده است خداوند متعال قطعا او را آشكار خواهد ساخت و علاوه بر اجر اخروى چنين بنده‏اى را در دنيا محبوب مردم خواهد نمود.پ 2- ثواب الاعمال ... عباس بن هلال گويد شنيدم از حضرت رضا عليه السّلام كه ميفرمود عمل نيك پنهان برابر با 70 عمل است و كسى كه علنا عمل زشت را انجام دهد خداوند او را رسوا مينمايد و كسى كه معصيت را پنهان مرتكب شود خداوند از او ميگذرد.پ 3- صحيفه رضويّه حضرت رضا از پدران بزرگوار خود عليهم السّلام نقل نموده كه على عليه السّلام فرمود از گنجهاى بهشت مخفى داشتن عمل و صبر و پايدارى در برابر حوادث ناگوار و اظهار نكردن مصيبت و ناراحتى‏ها است.

در كتاب تمحيص هم از جابر بن عبد اللَّه از على عليه السّلام چنين نقل شده.پ 4- اختصاص از عالم (موسى بن جعفر عليه السّلام) فرمود پنهان‏كننده عمل 70 برابر ثواب دارد و كسى كه در آشكار انجام دهد يك ثواب دارد پنهان‏كننده گناه مورد بخشش خداوندى است و آشكاركننده گناه بدبخت و رسوا است.پ 5- امالى شيخ طوسى ... حضرت رضا عليه السّلام فرمود: كسى كه مشهور بعبادت باشد او را در دين خودش پاك و بى‏غل و غش ندانيد كه خدا شهرت بعبادت و شهرت به‏

 

لباس را مبغوض دارد. سپس فرمود: خداوند متعال بر مردم در شبانه روز فقط هفده ركعت نماز واجب كرده هر كس كه آنها را انجام دهد از غير آنها مورد سؤال واقع نميشود.

پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله دو برابر آنها را (34 ركعت) بر آنها اضافه نمود كه اگر نقصانى در فرائض و نمازهاى واجب رخ دهد و كمبودى از حيث خشوع و خضوع و آداب نماز پيدا شود با اين نوافل 34 ركعت جبران گردد. البته بديهى است كه خداوند براى نماز و روزه زيادى و مستحبى كسى را عذاب نميكند ولى اگر در رفتار و كردار خود بر خلاف سنت و روش اسلامى و دينى عمل نمايد مورد مواخذه و كيفر قرار ميگيرد.پ 6- عده الداعى از ائمه اطهار عليه السّلام چنين روايت شده كه عمل پنهان 70 برابر بر عمل آشكار فضيلت و برترى دارد.پ 7- ارشاد القلوب از مفضل بن صالح نقل شده كه گويد مولاى من حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اى مفضل خداوند متعال بندگانى دارد كه از طريق پنهان و سر خالص با خدا معامله و ارتباط دارند خداوند هم بر خالص و نيكى و لطف محض خود را در مقابل آن معامله سرى بآنها عنايت ميفرمايد باين ترتيب كه در روز قيامت پرونده اعمال آنان سفيد و خالى ديده مى‏شود و چيزى در آن نوشته نيست ولى هنگامى كه در محضر ذات خداوندى قرار ميگيرند اين پرونده‏ها از اعمال سرى و كارهاى نهانى كه انجام داده بودند پر و تا آخرين ستون نوشته مى‏شود. مفضل گويد عرضه داشتم اى مولاى من چگونه و چرا اين طور مينمايد؟ فرمود: خداوند متعال بطورى با اين بندگان خالص خود سرى و خصوصى است كه حتى اينها را بزرگترين دانسته كه ملائكه حافظ و نگهبان اعمال بر كارهاى خالص و سرى اينان مطلع شوند.پ 8- كافى ... حضرت صادق عليه السّلام فرمود: در تورات چنين نوشته شده:

يا بن آدم تفرّغ لعبادتى املأ قلبك غنى و لا اكلك الى طلبك و علىّ ان اسدّ فاقتك و املاء قلبك خوفا منّى و ان لا تفرّغ لعبادتى املأ قلبك شغلا بالدّنيا ثمّ لا اسدّ فاقتك و اكلك الى طلبك.

اى فرزند آدم خود را از افكار دنيوى فارغ و تهى گردان تا در نتيجه من هم بى‏نيازى درونى و قلبى بتو خواهم داد و تو را بخودت و كوشش و فعاليت خودت واگذار نخواهم نمود و بر من است كه نياز و احتياجات تو را تأمين نمايم و دل خود را از خوف و ترس از من آكنده نما و يا من قلب تو را از حالت و صفت با ارزش خوف و ترس از خود آكنده مينمايم. و اگر فارغ از هر گونه فكر و خالى از انديشه‏هاى گوناگون بعبادت من نپردازى قلبت را از افكار دنيوى آكنده نموده و نياز و احتياجاتت را تأمين ننموده و تو را

 

به خودت واگذار خواهم كرد.پ بيان در قاموس گفته‏

تفرّغ‏

يعنى از هر رقم شغل و فكرى خالى و آزاد شده و معناى حديث اين مى‏شود كه خود را از افكار دنيوى و تمايلات و تعلقات آن فارغ و آزاد نما و لام‏

لعبادتى‏

براى علت و يا ظرفيت است‏

املأ قلبك غنى‏

يعنى احساس بى‏نيازى از مردم مينمائى و على بتشديد ياء جمله حاليه است و على بتخفيف ياء هم خوانده شده كه بحسب معنا عطف بر املاء باشد چون معناى املاء در واقع چنين است كه در مقابل قلبت را از احساس بى‏نيازى آكنده نمايم. البته اولى كه با تشديد روشن‏تر و بهتر است‏

و ان لا تفرّغ‏

ان شرطيّه و لا نافيه و اكلك بجزم خوانده مى‏شود.پ 9- ... كافى ابو جميله گويد حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خداوند متعال ميفرمايد:

يا عبادى الصّدّيقين تنعّموا بعبادتى في الدّنيا فانّكم تتنعّمون بها في الآخرة.

اى بندگان راستين و با صدق و اخلاص من. با عبادت و پرستش من نعمت و لذت خود را در دنيا استيفاء نموده و بهره‏مند شويد كه در آن جهان هم با همين عبادات خود بهره‏مند و از نعمتهاى آخرت برخوردار خواهيد شد.پ توضيح ظاهرا باء

بعبادتى‏

براى صله است يعنى نعمت و لذتى كه در حال عبادت حاصل مى‏شود چون صدّيقين و مقرّبين درگاه الهى از عبادت خود لذت ميبرند و روح خود را تغذيه و تقويت مينمايند و اين بزرگترين لذتهاى روحى است براى آنان و گفته شده كه باء سببيّه است چون عبادت سبب توسعه رزق است همان گونه كه خداوند فرموده: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً هر كه تقوى و پرهيزگارى داشته باشد خداوند راه گشايش و خروج از مضيقه براى او فراهم ميفرمايد ولى اين معنا بعيد است.

فانّكم تتنعّمون بها

يعنى در آن جهان از خود عبادت و پرستش حق لذت ميبريد كه عبادت حق در آن جهان هم از تمام لذات جسمانى گواراتر است چون اولياء و مقربين از لحاظ لذت روحى و انس بحق خدا را عبادت مينمايند نه از جهت تكليف و انجام وظيفه همچنان كه ملائكه غذا و خوراكشان تسبيح حق و شراب و آشاميدنى آنان تقديس و تنزيه او است و يا معناى اين جمله اين است كه شما بسبب عبادت دنيوى و يا بقدر آن و باندازه آن و يا در مقابل و عوض عبادت خود در آن جهان متنعم و بهره‏مند خواهيد بود ولى معناى اول روشنتر است.پ 10- كافى ... عمرو بن جميع از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

افضل النّاس من عشق العبادة ...

با فضيلت‏ترين مردم آن كسى است كه شيدا و دلباخته عبادت باشد و با آن هم آغوش و ملازم گردد و با دل و جان شيفته عبادت بوده و با فكر فارغ بدن و جسم خود را از انجام آن باز ندارد چنين شخصى نسبت به‏

 

زندگى دشوار يا آسان بى‏تفاوت است.پ بيان و توضيح عشق از باب تعب بكسر عين كه اسم مصدرش عشق مى‏شود بمعناى افراط در علاقه و محبت است يعنى عبادت را كه وسيله و سبب قرب و نزديكى بحق است و هدف حقيقى و واقعى انسان است شديدا و در حد كمال و افراط دوست دارد. و چه بسا ممكن است توهم شود كه عشق فقط در محور امور باطله و چيزهاى جسمانى و واهى استعمال مى‏شود بنا بر اين در مورد محبت بخداى سبحان و آنچه بخدا مربوط است بكار برده و استعمال مى‏شود ولى اين حديث خلاف اين مطلب را ميرساند و لفظ عشق در مورد محبت بعبادت خدا استعمال شده گر چه احتياط اين است كه اسمائى كه از واژه عشق گرفته مى‏شود و بلكه افعالى كه از اين ريشه ريخته مى‏شود در باره ذات مقدس او اطلاق نگردد البته بنا بر اينكه بگوئيم اسماء اللَّه توفيقى است يعنى ما حق نداشته باشيم الفاظ و اسمائى كه در قرآن و حديث در باره خدا اطلاق نشده آن اوصاف و اسماء را در باره آن ذات استعمال نمائيم گفته شده كه حكماء و فلاسفه در بخش حكمت و فلسفه طبيعى از كتب خود چنين گفته‏اند كه عشق يك حالت انحراف طبيعت و مزاج است و نوعى جنون و ماليخوليا است ولى در بخش حكمت و فلسفه الهى نظر قاطع داده‏اند كه عشق بزرگترين كمالات انسان و از عوامل مهم سعادت و خوشبختى است.

و چه بسا ممكن است توهم شود كه اين دو نظر با هم متخالف و متناقض است ولى اين توهم بى‏اساس و خيالى است باطل و واهى چون آن عشق و شيفتگى كه نكوهش شده و جنون و ماليخوليا تعبير شده آن عشق حيوانى جسمانى شهوانى است كه از غرائز حيوانى و تسليم شدن در برابر لذت و هواى نفس و اشباع شهوت و غريزه جنسى سرچشمه ميگيرد و قطعا اين حالت زيانبارترين حالت انسان است ولى آن عشقى كه از صفات و حالات پسنديده نفيس است عبارت است از آن حالت روحى و معنوى و انسانى (كه خود را فانى در برابر اراده مقصود خود مى‏بيند و از جسم و جان و هستى و تمام دنيا چشم پوشيده و فقط خدا را مى‏بيند لا غير) و نوع اول از عشق پس از سپرى شدن ايام هجران و محروميت و رسيدن ايام وصال و دستيابى بهدف فانى و نابود شده (بلكه ممكن است تبديل بانزجار و بى‏ميلى شود) ولى نوع دوم از عشق نه تنها فناپذير نيست، بلكه تا ابد باقى و مستمر و قوى‏تر و شديدتر مى‏شود

على ما اصبح‏

يعنى هيچ باكى ندارد كه در چه حالتى داخل در صبح و وارد در روز مى‏شود.

على عسر ام على يسر

زندگى ناراحت و دشوار داشته باشد يا مرفّه و با توسعه و اين تعبير ميرساند كه ثروت و داشتن مال و مكنت منافاتى با عشق به عبارت و دوستى حق و خالى بودن و سالم ماندن دل از گرايش و علاقه بغير عبادت ندارد

 

آنچه كه مضر و منافى با اين حالت است علاقه قلبى و دلباختگى باين امور است.پ 11- كافى ... عيسى بن عبد اللَّه بحضرت صادق عليه السّلام عرضه داشت: فدايت شوم عبادت چگونه بايد باشد؟ فرمود اطاعت فرامين خدا با نيت حسنه و نيك از آن طرق و راههائى كه خود معين نموده و اطاعت الهى از آن وجوه انجام مى‏شود اى عيسى هنگامى ايمان تو صحيح و مورد قبول حق است كه ناسخ را از منسوخ بشناسى عرض كردم راه شناختن و تشخيص ناسخ از منسوخ چيست؟ فرمود آيا در برابر دستور امام تسليم كامل نيستى و آماده انجام فرمان او با كمال حسن نيت نيستى؟ و اگر اين امام از دنيا رحلت نمود و امام بعدى جانشين او شد آمادگى تام و حسن نيت در اطاعت او ندارى؟ عرضه داشتم چرا (قطعا در برابر امام تسليم هستم) فرمود همين است شناختن ناسخ از منسوخ.پ بيان و توضيح‏

 (حسن النّية بالطّاعة)

ظاهرا معناى اين جمله اينست كه عبادت صحيح و قبول شده آن عبادتى است كه با نيت پاك و نيك و از هر گونه شائبه ريا، و خود نمائى و نظائر آن خالص باشد و با پيروى از دستورات ائمه و پيشوايان بر حق عليه السّلام انجام شود و ترتيب و كيفيت آن از همان وجوه و راههائى كه اطاعت خدا از آن طرق مى‏شود گرفته شود يعنى بدعت و بسليقه و راى خود نباشد، بلكه با ادله و براهين منطقى و بر حق و آثار و اخبار وارده صحيحه تطبيق نموده و يا اينكه اطاعت شخص باستناد دلائل و براهين روشن و واضح باشد كه در نتيجه از پيروى و انجام دستورات رهبران كفر و ضلالت اجتناب و دورى نموده باشد. و يا معنا اين باشد كه در انجام فرمان افرادى كه لازم الاطاعه هستند عزم راسخ و استوار داشته و در عين حال از طريقه مقرره در اطاعت عبادات خود را انجام دهد و بدعت و اعمال سليقه و رياء و خودنمائى را در اعمال خود داخل ننمايد و اين معنا با جملات بعدى كه در حديث هست مناسب‏تر است (كه در باره تسليم در برابر دستور ائمه عليهم السّلام صحبت شده) و گفته شده معناى اين جمله اين است كه انسان در اطاعت و فرمانبردارى معبود خود داراى حسن نيت باشد (نيّتش اين باشد كه تمام دستورات معبود خود را بطور كامل و بانگيزه خالص انجام دهد) بنا بر اين اگر توانست و فرصت اجازه داده كه بر طبق اين نيت حسنه خود اعمال را انجام دهد چه بهتر و گر نه آن مقدار از عبادت كه بر او واجب بوده با حسن نيت انجام داده است.

أ ليس تكون ...

كه در توضيح شناخت ناسخ و منسوخ فرموده. اين بيان با تفسيرى كه در آيه شريفه ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها وارد شده موافق و مؤيد آن است چون در اخبار و احاديث تفسير آيه فوق چنين آمده كه منظور از نسخ و بردن آيه و آوردن آيه ديگرى بهتر از آن و يا نظير آن بردن امامى از دنيا و انتصاب امام بعدى بجاى او كه آن امام بعدى بهتر و يا مانند امام‏

 

قبلى است. و گفته شده ممكن مقصود از لفظ الوجوه كه در اين حديث آمده‏

من الوجوه الّتى يطاع اللَّه منها

 (عبادتش از آن راههائى كه اطاعت خدا از آن راهها مى‏شود) ائمه اطهار عليه السّلام هستند يكى پس از ديگرى چون بوسيله ارشاد و راهنمائى آنها انسان با طريق عبادت و راه بندگى آشنا مى‏شود و منظور از طاعة هم آن فرمانبرى و انجام وظيفه‏اى است كه با تعليم و توضيح آنان روشن شده و پيروى از آنان و تسليم در برابر اوامر آنان است و مقصود از حسن نيت اين است كه انسان از صميم قلب و از عمق جان بآنان علاقه و ارادت داشته و هيچ عاملى نتواند با اين حالت تسليم منازعه و مزاحمت نمايد و امكان دارد كه منظور از وجوه اقسام عبادات و انواع آن باشد از قبيل نمازهاى واجب و مستحب و روزه‏ها و ساير واجبات و مستحبات با آن دائره وسيعى كه دارد و مراد از حسن نيت خالص بودن و پاكى نيت از شائبه نقص رياء و خودنمائى و غيره.پ 12- كافى ... هارون بن خارجه از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود:

انّ العبّاد ثلاثة قوم عبدوا اللَّه عزّ و جلّ ...

عبادت‏كنندگان بر سه گونه‏اند گروهى خدا را از جهت خوف و ترس عبادت ميكنند كه اين عبادت برده‏گان است. گروه ديگرى خداوند متعال را بمنظور رسيدن بثواب عبادت ميكند كه اين هم عبادت اجيرها و كارگران است. گروهى هم خداوند را بانگيزه محبت و دوستى عبادت ميكنند كه اين عبادت، عبادت آزاد مردان است و اين رقم عبادت بهترين اقسام عبادات است.پ توضيح‏

العبّاد ثلاثة

 (عبادت‏كنندگان بر سه قسمند) در بعضى از نسخه‏ها تعبير چنين است كه بنا بر اين نسخه چيزى در تقدير لازم نيست گرفته شود ولى در بعضى از نسخه‏ها

العبادة ثلاثة

آمده است كه در اين صورت كلمه‏اى بايد در تقدير گرفته شود يا در اول العباده باين ترتيب ذو و العبادة يعنى اهل عبادت سه قسمند و يا بعد از لفظ قوم كه در حديث است باين ترتيب‏

عبادة قوم‏

 (عبادت و پرستش گروهى بانگيزه ترس و عبادت گروهى بانگيزه ثواب ...) و خلاصه مطلب اينكه عبادت صحيحى كه ثواب و ارزش دارد تا حدودى سه قسم است البته عبادتى كه از اين سه قسم نباشد مانند عبادت- رياكاران و امثال آن اساسا عبادت شمرده نميشود و از مقسم خارج است.

فتلك عبادة العبيد

چون در اين صورت عبادت‏كننده مانند برده‏ها و بندهائى است كه از ترس عقوبت و كتك خوردن از دست صاحبش دستورات او را انجام ميدهد.

فتلك عبادة الأجراء

و اين گونه عبادت‏كنندگان مانند اجير و مزدور كه براى بدست آوردن مزد و اجرت كار ميكنند اينها هم براى دستيابى باجر و ثواب‏هاى اخروى خدا را

 

عبادت ميكنند.

حبّا له‏

يعنى چون خدا را دوست دارند عبادتش ميكنند و البته دوست در مقام تحصيل رضايت و خشنودى محبوب است و يا باين معنا كه خداى خود را عبادت مينمايد تا در نتيجه بمقام و درجه محبين و دوستان خدا نائل شده و بمحبت و دوستى پروردگار جهان برسد ولى معناى اول بهتر و روشن‏تر است.

فتلك عبادة الأحرار

اين عبادت آزادگان است يعنى مردانى كه از بندگى شهوات و اميال نفسانى آزادند و طوق و زنجير اطاعت و پيروى از نفس اماره كه هميشه در مقام تامين لذتها و شهوت‏ها است از گردن خود باز كرده و رها نموده‏اند و اينان در عبادت بجز رضايت و خشنودى خداوند آگاه باسرار و درون‏ها و تحصيل قرب و نزديكى بخداى كريم و بخشنده غرض و مقصدى ندارند و هيچ نظرى به بهشت و دوزخ در نيت اينها نيست. و افضل و برتر بودن اين گونه عبادت بر اقسام ديگران بر صاحبان بينش پوشيده نيست. و ضمنا از اينكه بصيغه اسم تفضيل اين عبادت معرفى شده‏

 (افضل العبادة)

به دست مى‏آيد كه آن دو قسم عبادت هم عبادت صحيحى است و داراى فضيلت و ارزش است نهايت اينكه بپايه اين گونه عبادت نميرسد و اين حديث دليل روشنى است در مقابل آن كسانى كه ميگويند عبادتى كه بانگيزه ترس از عقاب و يا رسيدن بثواب باشد (باطل است).پ 13- كافى ... سكونى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

چه زشت و ناگوار است فقر و تهيدستى پس از دوران ثروت و مالدارى و چه زشت و بد است خطا و گناه پس از سپرى شدن ايام مسكنت و بى‏چيزى‏

 (و ما اقبح الخطيئته بعد المسكنة)

و زشت‏تر از اين كسى است كه مشغول عبادت بوده و سپس آن روش را كنار گذارد و عبادت را رها كند.پ بيان‏

ما اقبح الفقر بعد الغنى‏

شايد منظور حضرت زشت و بد بودن فقر بعد از مالدارى از نظر مردم باشد گر چه نزد خدا فقر و بى‏چيزى ممدوح و پسنديده است و يا اينكه مقصود آن گونه فقر و تهيدستى است كه انسان از جهت اسراف و ولخرجى و يا از جهت ترك كسب و كار و امثال و نظائر اين با دست خود اين بلا را براى خود فراهم كرده باشد و يا اينكه منظور نحوه زندگى فقيرانه باشد كه انسان با اينكه پول و ثروت و تمكن دارد ولى از لحاظ لباس و خوراك خود و عائله‏اش سخت‏گيرى كرده و مانند فقرا، و تهيدستان زندگى كند.

بر طبق جمله بعدى كه فرمود

و اقبح الخطيئة بعد المسكنة

كه ظاهرا مقصود از اين جمله اين است كه پس از پيدايش حالت فقر و تهيدستى تمايل بگناه و ارتكاب معصيت بسيار زشت و ناپسند است از جهت اينكه وسائل گناه و فراهم نمودن مقدمات معصيت براى‏

 

چنين شخصى دشوار و دواعى و انگيزه آن سست و ضعيف است و امكان دارد منظور اين باشد كه آلودگى بگناه و انجام معصيت پس از سپرى شدن ايام مسكنت و تهيدستى و پيدايش ثروت و مكنت بسيار زشت و نكوهيده است زيرا در چنين وضعى لازم است كه از الطاف و نعمتهاى الهى سپاسگزارى و تشكر نمايد نه اينكه بجاى شكر نعمت كفران آن نموده و حالت اوليه و دوران فقر و تهيدستى خود را فراموش نمايد و بطرف گناه برود و احتمال هم دارد كه مقصود از مسكنت اظهار ذلت و فروتنى نسبت بخدا باشد كه انسان با ترك گناه و معصيت خاكسارى و ذلت خود را در مقابل خالق اظهار نمايد و توبه كند ولى بعدا مرتكب گناه بشود كه اين معنا با جمله قبلى مناسب‏تر است‏

و اقبح من ذلك العابد للَّه ثمّ يدع عبادته‏

لفظ اقبح ممكن است مبتدا باشد و العابد خبر و كلمه العابد هم ممكن است مبتداء مؤخر و

اقبح‏

خبر مقدم باشد و جمله‏

ثمّ يدع‏

عطف بر عابد است چون الف و لام‏

العابد

 

كه اسم فاعل است موصول و بمعناى الذى است كه در واقع مى‏شود الّذى يعبد اللَّه ثمّ يدع.پ 14- كافى ... ابو حمزه ثمالى از حضرت سجاد عليه السّلام نقل نموده كه فرمود: عابدترين مردم كسى است كه واجبات و فرائض دينى خود را انجام دهد.