پ1- خطبه وسيله سپاس خدائى راست كه پندارها را در بند كرده است از اينكه بجائى رسند در بارهى وجود او، خردها را در پرده داشته تا ذات او را در خيال آورند زيرا كه مانند و شكل بالاتر است بلكه اوست كه ذاتش شباهت نميرساند و در صفات كمالش تبعيض بشماره بندى ندارد، از همهى چيزها جداست نه از نظر اختلاف مكانها و در همه چيز اندر است نه بطور آميزش، دانش او بوسيله ابزار نيست دانشش بخود ذات است، ميان او و معلوم او علمى كه جز او باشد كه بوسيله آن دانا بمعلوم باشد نيست.پ اگر گفته شود كه بوده است، باين معنى است كه وجودش ازلى است و اگر گفته شود هميشه هست باين معنى است كه نابودى را در او راهى نيست پس منزه است و برتر از اينكه گفته شود كه جز او را بپرستند و خدائى جز او اختيار كنند بالاتر و بزرگتر از اين است، او را ستايش ميكنيم همان ستايشى كه از آفريدگانش براى خودش پسنديده و پذيرش آن را بر خود ما بايست شمارد، گواهى ميدهم كه نيست خدائى مگر خداى يكتا كه همتائى براى او نيست و گواهى ميدهم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بنده و رسول اوست دو گواهى كه سخن را بالا برند و كردار را دو چندان، سبك شود ميزانى كه از آن بردارند و سنگين شود ميزانى كه در آن بگذارند به همين دو است كاميابى به بهشت و نجات از جهنم و عبور كردن از صراط، شما با شهادت وارد بهشت ميشويد و بواسطه نماز برحمت خدا ميرسيد
پس درود فراوانى بر پيامبرتان بفرستيد كه خداوند و فرشتهگان درود بر پيامبر مىفرستند همچنان كه خدا فرموده: اى كسانى كه ايمان آورديد شما هم بر پيامبر درود بفرستيد. سوره احزاب آيه 56.پ اى مردم همانا شرفى برتر از اسلام نيست، كرامتى عزيزتر از پرهيزكارى نيست و بندى نگهدارندهتر از پارسائى نيست، پارتيى پذيراتر از توبه نيست نه هم لباسى بزرگتر از سلامتى، نگهدارندهاى بالاتر از سلامتى، مالى نياز برندهتر از رضا و قناعت نيست.پ اگر كسى باندازه كفاف اكتفا كند آسايش خود را پابرجاتر كرده، ميل داشتن كليدهاى زحمت است، احتكار نمودن مركب مشقت است، حسد آفت دين است، آزمندى سبب افتادن در پرتگاه گناهان و نيز سبب نااميديست، سركشى بنابودى كشاند آز فراوان بنگاه عيبهاست، چقدر طمعها كه سرانجام نااميديست و آرزوئى دروغ و اميدى كه منجر بنا اميدى شود، بازرگانيى كه برگشت بزيان كند.پ آگاه باشيد هر كس خود را چشم بسته در كارى كه سرانجامش را نپايد اندازد، خود را در معرض رسوائى قرار داده و بد گردن بندى است گردن بند دين براى مؤمنان.پ اى مردم همانا گنجى سودمندتر از دانش نيست، عزتى سودمندتر از بردبارى، حسبى رساتر از ادب، زحمتى دردناكتر از خشم، زيبائيى نيكوتر از خرد، رفيقى بدتر از نادانى و دروغ، پاسبانى نگهدارندهتر از خاموشى، هيچ غائبى نزديكتر از مرگ نيست.پ اى مردم هر كس در عيب خويش بنگرد از عيب ديگرى بگذرد، هر كس بروزى خدا خوشنود شود بر آنچه در دست ديگرى است افسوس نخورد، هر كس شمشير ستم را كشد بدان كشته گردد، هر كس براى برادرش چاهى كند در آن افتد، هر كس پردهى ديگرى را بدرد، عيبهاى خاندانش را از
پرده در آورد، هر كس از لغزش خود فراموش كند لغزش ديگرى را بزرگ شمرد، هر كس خودبين باشد گمراه شود هر كس بخرد خود بىنياز باشد مىلغزد، هر كس تكبر بمردم بفروشد خوار گردد و هر كس سبك سرى كند بر مردم دشنام شنود، هر كس با دانشمندان آميزش كند با وقار گردد، هر كس با اوباش آميزش كند كوچك شود، هر كس آنچه قدرت ندارد بردارد تاب نياورد.پ اى مردم مالى سودمندتر از خرد نيست، تهىدستيى سختتر از نادانى نيست، پند دهندهاى رسانندهتر از نصيحت نيست، خردى چون دور انديشى نيست، عبادتى مانند انديشه پشتيبانى از مشورت، تنهائيى وحشتناكتر از خودبينى، پارسائى از خوددارى از محرمات، بردباريى مانند شكيبائى و سكوت نيست.پ اى مردم همانا انسان را ده خصلت است كه از زبانش بر آيد:
1- گواهى كه از درونش گذارش دهد. 2- حاكمى است كه ميان مردم قضاوت كند. 3- ناطقى كه پاسخ گويد. 4- پارتيى كه بواسطهى او حاجت روا شود. 5- ستايشگرى كه هر چيزى را معرفى كند 6- فرماندهى كه بكار نيك فرمان دهد. 7- پند دهندهاى كه از زشتى جلوگيرى كند 8- تسليت دهندهاى كه غمها را آرامش دهد. 9- ثنا گويندهاى كه كينهها را آشكار كند. 10- دلربائى كه از آن گوشها لذت برند.پ اى مردم! دم فروبستن از حكمت خوب نيست همچنان كه خوبى در سخن گفتن نادان نيست، بدانيد مردم هر كس اختيار زبانش را نداشته باشد پشيمان شود و هر كس نياموزد نادان مانده، هر كس خود را به بردبارى واندارد بردبار نباشد و هر كس مهار خود را نكشد خردمند نيست، هر كس خردمند نيست خوار شود و هر كس خوار شود احترام ندارد، هر كس بپرهيزد نجات پيدا ميكند، هر كس مالى را بناحق بدست آرد در غير مورد خرج كند و هر كس بطور
پسنديدهاى دست از بدى بر ندارد ناچار بطور ناپسند از آن دست بردارد، هر كس به نيازمندان در حال نشستگى نبخشد در حال ايستادگى از او دريغ دارند، هر كس بناحق عزت بجويد خوار گردد، هر كس با حق دشمنى كند خوار گردد هر كس فقه را بجويد با وقار گردد و هر كس بمردم بزرگى فروشد كوچك شود و هر كس خوب نشود ستايش نگردد.پ اى مردم مردن به از زبون زيستن است و جستن با سختى به از خفتن است، حساب پيش از كيفر كشيدنست، گور بهتر است از تهى دست بودن، كورى بهتر است از بيشترى ديدنها، روزگار روزى با تو است روزى بر زيان تو شكيبا باش بهر دو روز آزمايش مىشوى.پ اى مردم شگفتآور چيزى كه در انسانست دل اوست، در دل است مايههائى از حكمت و ضدهائى بر خلاف حكمت اگر اميدى برايش آشكارا شود طمعش خوار گردد، اگر طمعش به جنبش آيد آز او را نابود كند، اگر اختيارش را نوميدى گيرد افسوس او را ميكشد، اگر خشم گريبانگيرش گردد آتش خشم بالا گيرد، اگر با خوشنودى نيكبخت گردد خوددارى از زيانها را از دست دهد.پ اگر بيمى بوى رسد اندوه او را سرگرم نمايد، اگر پر آسوده باشد فريب او را بربايد، اگر نعمتى تازه بدست آورد عزتش را بگيرد، اگر مالى بدست آورد او را سركش نمايد، اگر تهى دستى فشارش دهد بلايش سرگرم نمايد، اگر مصيبتى بوى رسد بيتابى رسوايش كند، اگر گرسنگى كشد ناتوانى او را از پاى در آورد، اگر در سيرى زياده روى كند شكم او را بفشار آورد پس هر كوتاهى و كمى باو زيان رساند و فساد بيش از اندازه براى اوست.پ اى مردم هر كس كندى كند خوار گردد، هر كس بخشش كند بزرگ
شود، هر كس مالش زياد شود رئيس گردد، هر كس بردباريش زياد شود با شرف و نجيب گردد.پ آنكه در ذات خدا بينديشد زنديق شود، هر كس چيزى را زياد اظهار كرد بهمان معروف شود، هر كس زياد شوخى كند پست شود، هر كس زياد بخندد هيبتش برود، تباه شود آبروى كسى كه ادب ندارد، همانا بهترين كارها نگهدارى آبروست بوسيلهى مال، آدم عاقل با نادان ننشيند، هر كس با نادان نشيند مهياى سر و صداى مردم باشد، نجات پيدا نميكند از مرگ ثروتمندى با مال و نه فقيرى بواسطهى تهىدستى.پ اى مردم همانا براى دلها گواهانيست بالا ميبرد نفس را از روش تقصيركاران بسوى پايههاى مقربين و نزديكان بخدا، تيزفهمى براى اندرزها از چيزهائيست كه نفس را از خطا باز دارد، و براى نفسها خيالهائيست كه براى هوس كه خردها جلوگيرى از آنها ميكند، در تجربهها علم دوبارهايست، عبرت گرفتن بسوى راستى ميكشاند، كافيست تربيت نفس تو كه بدى ديگران را خوش ندارى، بر تو است از براى برادر مؤمنت همان حقى كه تو بگردن او دارى، نابود شد هر كس براى خود بىنياز شد، دور انديشى پيش از عمل نگهدارد ترا از پشيمانى، هر كس علت رأيها را برآورد كند جاهاى اشتباه را بشناسد، هر كس از سخن زياد خوددارى كند خردها بعدالتش حكم كنند، هر كس ميلش را زندانى كند ارزشش را نگهدارى كرده، هر كس زبانش را نگهدارد و از شر مردمش در امان و بخواستهاش رسيده، در دگرگونى اوضاع دانسته مىشود ارزش مردان، آيندهى روزگار اسرار نهان را براى تو آشكارا كند، كسى كه در تاريكى است از جهش برق بهرهاى نبرد، هر كس معروف بحكمت شد بديده بزرگى بوى بنگرند شريفترين ثروت واگذاردن آرزوهاست، شكيبائى سپرى است از تهى دستى، آزمندى نشانهى بينوائيست، بخل لباس ذلت است.
پمهربانى خويشاوندىايست كه بدست آوردهاى، ندارى با ترحم بهتر است از دارائى با ستم، پند پناهست براى كسى كه در گوش گيرد، هر كس ديدهاش را آزاد گذارد افسوسش زياد شود، هر كس خويش تنگ شود خاندانش دلتنگ شوند، هر كس بثروتى رسيد گردنكشى كند، كم است كه آرزو با تو راستگويد فروتنى ترا لباس بزرگى پوشد، در خوى خوش گنجهاى روزى است، كسى كه لباس حيا بپوشد عيبش بر مردم پوشيده ماند.پ سخن باندازه گو زيرا كه هر كه اندازه نگهدارد هزينهى او سبك شود، در مخالفت نفس است راه راست، هر كس روزگار را شناخت از آمادگى روى بر نتافت، آگاه باش كه با هر نوشيدنى گلوگيريست و در هر خوردنى فرو بردنيست، به نعمتى نميرسد مگر با زوال نعمت ديگر، براى هر جاندارى روزى ايست، براى هر دانهاى خورندهايست ولى تو روزى مرگى.پ بدانيد اى مردم هر كس بر روى زمين راه رود بسوى شكم آن خواهد رفت روز و شب ستيزه دارند در ويران كردن عمرها.پ اى مردم ناسپاسى نعمت پستى است، همنشينى نادان بدبختى است، از كرامت است نرمى در سخن، بپرهيز از نيرنگ زيرا كه خوى مردمان پست است، هر جويندهاى نمىيابد، هر غائبى بر نمىگردد، آنكه ترا نخواهد بدو دل مبند، چه بسا دورى كه نزديكتر است از نزديك، پيش از راه از رفيق راه بپرس، پيش از خريد خانه از همسايه بپرس، بپوشان عيب برادرت را بواسطهى آنكه در خود عيب ميدانى، ببخش لغزش دوستت را بحساب روزى كه دشمن بر تو مسلط شود كسى كه خشم گيرد بر كسى كه قدرت زيان رساندن باو ندارد اندوهش دراز شود و نفسش در عذاب، هر كه از پروردگارش بترسد ستم نكند، هر كس خوبى را از بدى نشناسد او مانند چهارپاست، همان از تباهى است نابود كردن توشه، چقدر كوچك است مصيبت دنيا نسبت به تهى دستى قيامت، بىاعتنائى شما بيكديگر نيست مگر بواسطهى گناهان، چقدر آسايش برنج نزديك و تنگدستى
به نعمت نزديك است.پ هيچ بدى بد نباشد كه بدنبالش بهشت آيد و هيچ خوبى خوب نباشد كه بعدش جهنم باشد و هر نعمت سواى بهشت كوچك است و هر بلائى در برابر آتش سلامتى است هنگامى كه انسان بخواهد خود را از بديها پاك كند عيبهاى بزرگش آشكارا شود پاك نمودن كردار سختتر از كردار است، خالص كردن نيت از بدى از خود نيت مشكلتر است بر عملكنندگان از جهاد طولانى.پ هيهات اگر پرهيزكارى نبود من سياستمدارترين عرب بودم، بر شما باد بپرهيزكارى در آشكار و نهان، بر شما باد بگفتن سخن حق در حال خوشنودى و خشم، بر شما باد ميانه روى در تهى دستى و بىنيازى، بر شما باد بدادگرى بر دشمن و دوست و بكردار در حال افسردگى و نشاط و خوشنودى از خدا در آسايش و سختى و هر كس سخن زياد گويد خطايش فراوان گردد، هر كس خطايش بسيار شرمش اندك آنكه شرمش اندك پارسائيش اندك، آنكه پارسائيش اندك باشد دلش بميرد، هر كس دلش مرد در آتش است و هر كس انديشه كند عبرت گيرد و هر كس عبرت گرفت گوشهگير شود و هر كس گوشهگيرى كرد به سلامت ماند و هر كس ميلها را واگذارد آزاد مرد است و هر كس حسد را واگذارد براى او مهربانيست در پيش مردم، عزت مؤمن بىنيازى او است از مردم، قناعت ماليست كه تمام نمىشود، آنكه فراوان بياد مرگ باشد باندكى از دنيا خوشنود شود، آنكه بداند كه سخنش از كردارش شمرده مىشود سخن را اندك نمايد مگر در آنجا كه سخن بهرهاى بخشد.پ شگفتا از كسى كه از كيفر مىهراسد از گناه خوددارى نمىكند و اميدوار پاداش است نه كردار دارد و نه هم توبه ميكند، انديشه بهرهاش نور است، بهرهى بيخبرى تاريكى است، نادانى گمراهى است، خوشبخت كسى است كه از ديگران پند گيرد، بهترين ميراث ادب است، خوى نيك بهترين رفيق است،
با قطع خويشاوندى پيشرفتى نيست و نه با گناه بىنيازى.پ سلامتى ده جزء است نه قسمت آن در خاموشى است مگر در ياد خدا و يك جزء در واگذاردن همنشينى نادانانست، ريشه دانش مداراست و آفت آن احمقى است، از گنجينههاى ايمان شكيبائى بر مصيبتهاست، آرايش بينوا پاكدامنى است، سپاسگزارى آرايش بىنيازى است، زيارت فراوان سبب كسالت است آسودگى پيش از آزمايش خلاف دورانديشى است، خودبينى مرد بر سستى خردش دلالت ميكند، گنهكار را نااميد مكن چه بسا گنهكارى كه سرانجامش بخير گرائيده و چه بسا نيكوكارى كه سرانجامش به تباهى در آخر عمر كشيده و بسوى آتش رفته، بد توشهايست براى قيامت ستم كردن بر بندگان خوشا بحال آنكه كردار و دانش درستى و دشمنى و گرفتن و واگذاردنش را سخنش را، خاموشيش را، و عمل و گفتارش را از روى اخلاص انجام داده.
مسلمان، مسلمان نمىباشد مگر پارسا شود و پارسا نميشود مگر اينكه ترك دنيا كند و ترك دنيا نمىكند مگر آيندهنگر باشد و آينده را نمىنگرد مگر اينكه خردمند باشد و خردمند نيست مگر اينكه از معصيت خدا خود را در بند كند و براى آخرت عمل نمايد و درود بر محمّد پيامبر و خاندان پاكش باد.پ 2- خطبه مشهور آن حضرت (ع) بديباج سپاس خدائى راست كه آفريننده مردمان و پديد آورندهى سپيده دم و پراكندهكنندهى مردگان، برانگيزانندهى آنان كه در گورند ميباشد و گواهى ميدهم كه خدائى جز خداى يكتا نيست همتائى براى او نيست و همانا محمّد بنده و فرستادهى اوست.پ بندگان خدا همانا بهترين چيزى كه چنگ زنندگان بآن چنگ ميزنند بسوى خداى جل ذكره ايمان بخدا و فرستادگانش و آنچه كه از طرف خدا آمده و جنگيدن در راه خدا است زيرا كه جهاد و جنگيدن سربلندى اسلام است و سخن اخلاص زيرا آنها كلمه اخلاص سرشتى است و بپاداشتن نماز زيرا كه نماز دين است، دادن زكات زيرا كه واجب است، روزه گرفتن ماه رمضان زيرا سپر و
حصار است، حج خانه و عمره تهى دستى را ميبرند و گناه را مىآمرزد و سبب بهشت ميشوند، پيوند خويشاوندى فراوانى مال است و مرگ را بتأخير اندازد و نسل را فراوان كند، صدقه دادن در نهان گناه را ميپوشاند و آتش خشم خداى تبارك و تعالى را خاموش كند، صدقه آشكارا مردن بد را برگرداند، انجام دادن كارهاى خوب زيرا بزمين خوردنهاى بد را نگهدارد، شتاب كنيد بسوى ذكر و ياد خداى جل ذكره زيرا كه آن بهترين يادآوريست و ايمنكننده از دوروئى است و آزادى از آتش است و ياد آوردنى است براى صاحبش هنگام هر خوبى كه نصيب ميكند او را خداى عز و جل و براى او صدائيست در زير عرش، ميل كنيد در آنچه بپرهيزكاران وعده داده شده زيرا وعدهى خدا راستترين وعدههاست و پيرويى كنيد بروش رسول خدا زيرا آن روش برترين روشهاست و پابند به سنت او شويد زيرا راه او بهترين راههاست، بياموزيد كتاب خداى تعالى را زيرا آن كتاب بهترين داستانست و رسانندهترين اندرزهاست و در آن بينديشيد زيرا كه كتاب خدا بهار دلهاست و بنور قرآن شفا و بهبودى بگيريد زيرا بهترين شفاى سينههاست و نيكو آن را بخوانيد زيرا كه بهترين داستانهاست و هر گاه بر شما قرآن خوانده شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مورد رحم قرار گيريد، هر گاه بدانش قرآن راهنمائى شديد بآنچه از قرآن آموختيد عمل كنيد، باشد كه رستگار شويد.پ بدانيد اى بندگان خدا كه همانا دانشمند عملكنندهى بغير دانشش مانند نادان سرگردانيست كه نادانيش او را وانگذارد بلكه آن دانش حجتى است بزرگ بر آن دانشمند و او در پيشگاه خدا نكوهيدهتر و افسوسش دائمى است بر اين دانشمند از دانشش جدا شده مانند همان نادان سرگردان در نادانيست و هر دوى آنها سرگردانند، فاسد و گمراه و فريب خورده و قطع شده آنچه را كه در آنند و آنچه را كه انجام ميدهند باطل است، بندگان خدا بدگمان مشويد كه بشك اندر شويد شك مكنيد كه انكار نمائيد، انكار مكنيد كه پشيمان شويد
نفسهايتان را آزاد مگذاريد كه شما را بروش ستمكاران كشاند سپس نابود شويد هر گاه حق بر شما وارد شود سهلانگار شويد و او را بشناسيد، پس زيانكار شويد زيانكارى آشكارا، بندگان همانا از دور انديشى است كه پرهيزكار شويد و همانا از پاكيست كه بخدا مغرور نشويد.پ اى بندگان خدا! پند دهندهترين مردم كسى است كه اطاعتكنندهترين آنان باشد پروردگارش را و فريبدهندهترين مردم نفسش را كسى است كه نافرمانترين مردم نسبت بپروردگار باشد.پ اى بندگان خدا! هر كس خدا را فرمانبرد در امانست و مژده داده شود و هر كس نافرمانيش را كند نوميد و پشيمان گردد و سالم نماند، اى بندگان خدا از خدا يقين بخواهيد زيرا كه يقين اصل دين است و ميل بدين كنيد در سلامتى زيرا كه بزرگترين نعمت سلامتى است سلامتى را براى دنيا و آخرت غنيمت شماريد و ميل بخدا كنيد در خواستن توفيق زيرا كه آن ريشه اطمينان است بدانيد كه بهترين چيزى را كه قلب لازم دارد يقين است و بهترين يقين پرهيز كاريست و بهترين كارهاى حق و تصميمهاى آنست و بدترين آنها تازهگيهاى آنست و هر تازهاش بدعت است و هر بدعتى گمراهيست و بواسطهى بدعتها سنتها واژگون شود، مغبون گول خورده كسى است كه در دينش فريب خورد، رشك برده شده كسى است كه دين او سالم بماند و يقينش نيكو باشد، خوشبخت كسى است كه بديگرى پند داده شود، بدبخت كسى است كه براى هوايش فريب خورد.پ اى بندگان خدا بدانيد كه اندك ريا شرك است، كردار با اخلاص يقين است، هوا بسوى آتش كشاند، همنشينى هوسبازان قرآن را از خاطر برد و شيطان را حاضر كند و تأخير انداختن فراوانى در انكار است، كردار نافرمانان بسوى خشم رحمان ميخواند و خشم رحمان بآتش دعوت ميكند و سخن گفتن با زنان بسوى بلا دعوت ميكند و دل را منحرف كند و نگاه طولانى بزنان نور چشم دل را خاموش
كند و نگاه كردن ديدگان دامهاى شيطانست و همنشينى پادشاه آتش را بجنبش آورد.پ بندگان خدا راست بگوئيد همانا خدا با راستگويانست، از دروغ بپرهيزيد زيرا كه دروغ دوركنندهى ايمانست و همانا راستگو بر مكان نجات و كرامت است و دروغگو در مكان نابوديست، حق را بگوئيد تا بآن معروف شويد بحق اعلام كنيد تا از اهل حق باشيد، امانت را بسوى صاحبش بر گردانيد، پيوند خويشاوندى با آنان كه قطع كردهاند بكنيد، و هر كسى كه شما را محروم كرده با فضيلت برگرديد هر گاه پيمان بستيد وفا كنيد، هر گاه حكم كنيد عدالت نمائيد، هر گاه بشما ستم شد شكيبائى كنيد، هر گاه بشما بدى كردند درگذريد چنان كه دوست داريد كه از شما درگذرند، بپدران نازش مكنيد، و مخوانيد بلقبهاى بد، بد اسمى است فسق بعد از ايمان، شوخى مكنيد افتخار منمائيد خشم مكنيد، كه خداى تعالى در سوره حجرات آيه 12 ميفرمايد: «و بايد غيبت نكند گروهى از شما گروه ديگر را آيا دوست دارد هيچ كس گوشت برادر مردهاش را بخورد بيكديگر حسد ميورزند زيرا كه حسد ايمان را ميخورد آنچنان كه آتش هيزم را ميخورد، دشمنى با يك ديگر مكنيد زيرا كه دشمنى نابودكننده است، سلام را آشكار كنيد در جهان جواب سلام را باهلش بهتر برگردانيد، بناتوانان و يتيمان رحم كنيد، ضعيف و ستمديده و قرض قرضداران را و ابن السبيل «1» و سائلان و آزاد كردن بندگان و عبد مكاتب «2» و تهيدستان را كمك نمائيد و ستمديدگان را يارى كنيد و واجبات نسبت بآنان را ادا كنيد و با نفسهاى خويش در راه خدا جهاد كنيد زيرا خدا كيفرش سخت است و در راه خدا جهاد نمائيد و مهماندارى كنيد و نيكو وضو بگيريد، نمازهاى پنجگانه را در وقتهايشان مواظبت كنيد زيرا كه آنها از خداى عز و جل باشند وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ پس هر كه رغبت بخوبى كند خداوند دانا و سپاس كند. سوره بقره آيه 15.پ بخوبى كمك كنيد بر گناه و ستم يارى منمائيد بپرهيزيد خدا را حق پرهيز
نمودن و بايد نميريد مگر اينكه شما مسلمان باشيد، بدانيد اى بندگان خدا همانا آرزو خرد را ميبرد و وعده را دروغ مىنمايد و وادار بر غفلت و بيخبرى ميكند و پشيمانى و اندوه مىآورد آرزو را دروغ كنيد زيرا كه آرزو فريب است و همانا صاحب آرزو گنهكار است، كردار داشته باشيد با ميل و ترس، اگر ميل بشما دست داد سپاسگزارى كنيد و گردآوريد كردار را با ميل زيرا كه خداوند فرمان داده براى مسلمانان سرانجام نيك و براى كسى كه سپاسگزارى كند فرمان زيادى داده.پ همانا من نديدم مانند بهشت چيزى را كه جويندهاش بخوابد و نديدم چيزى را مانند آتش كسى كه از آن بيمناكست خوابيده باشد و نديدم كاسبتر از كسى كه كسب ميكند براى روزى كه پسانداز كند در آن پساندازها و آشكارا كند پنهانيها را و همانا كسى كه از حق بهره نبرد باطل زيانش رساند و آنكه در راه راستى استقامت نكند گمراهى او را زيان رساند و هر كس را كه يقين سود ندهد شك او را زيان رساند و همانا شما مأمور كوچ كردن باشيد و راهنمائى بعمل شايسته شدهايد.پ آگاه باشيد همانا ترسانندهترين چيزى كه بر شما بيمناكم دو چيز است:
آرزوى دراز و پيروى هوس، آگاه باشيد كه همانا دنيا پشت بر شما كرده و آگاه مىنمايد، آگاه باشيد كه همانا آخرت رو بشما آورده و آشكار شده، آگاه باشيد كه همانا روز آمادگى است امروز و فردا روز پيشى گرفتن است پيشى گرفتن بسوى بهشت و پايان آتش است، آگاه باشيد كه شما در روزهائى هستيد كه وقت داريد و مرگ رو بروى شماست كه او را شتاب وادار ميكند پس هر كس كردارش را در روزگارش براى خدا خالص كند پيش از رسيدن مرگ كردارش سودمند است و مرگش زيانى باو نرساند و هر كس در دوران مهلتش عمل نكند آرزويش باو زيان رسانده و كردارش سودى ندهد.پ بندگان خدا بترسيد بسوى استوار داشتن دينتان بوسيله بپا داشتن نماز را
در وقتش و دادن زكاة را بتهىدستان و آموختن قرآن و عمل كردن بآن و راست- گوئى و وفا نمودن به پيمان، برگرداندن امانت هر گاه شما را ايمن قرار دهند، ميل به ثواب خدا نمائيد و از كيفرش بترسيد، با مال و جانتان در راه خدا بجنگيد، از دنيا توشهاى كه شما را نگهدارد برداريد، كار نيك انجام دهيد پاداش نيك به بينيد در روزى كه كامياب مىشوند كسانى كه نيكى را پيشه كردند سخنم را ميگويم، براى خود و شما از خداوند طلب آمرزش ميكنم.پ 3- سخنرانى در منبر كوفه روايت شده از مجاهد از ابن عباس كه امير المؤمنين عليه السلام روزى در منبر كوفه سخنرانى كرد و فرمود: سپاس خداى را سزاوار است او را سپاس كنم و بواسطهى او در امان باشم از او كمك و راهنمائى بخواهم، گواهى دهم كه خدائى جز او نيست، يكتاست همتائى ندارد، گواهى دهم كه همانا محمّد بنده و فرستادهى اوست كه او را براستى و دينى حق فرستاده تا اينكه تمام دين را آشكار نمايد اگر چه كافران خوش ندارند.پ بعد فرمود: اى مردمان رنگارنگ واى دلهاى پراكنده كه يك ديگر را مىبينيد و خردهايتان پنهانست چقدر شما را بحق دعوت كنم و شما فرار كنيد مانند فرار بزاز صداى شير، دور است كه من آگهى پيدا كنم بشما بلندى عدل و داد را يا راست كنم كجى حق را، بار الاها تو ميدانى كه از من نمىباشد رقابت كردن در سلطنت و خواستن زيادى مال دنيا ولى من برميگردانم احكام دين را و آشكار ميكنم راستى را در كشور تو تا ستمديدگان از بندگانت در امان باشند و حدود تعطيلشدهى تو بپا داشته شود، بار الاها تو ميدانى كه من اول كسى هستم كه برگشته بسوى تو و شنيده است و پذيرفته، بمى كسى جز رسولت پيشى نگرفته.پ بار الها تو ميدانى سزاوار نيست كه زمامدار بخيل باشد بر خونها، غنيمتها احكام حلال و حرام. پيشوائى مسلمانان زيرا كه در تمام مالها متهم مىشود و نيز
نبايد زمامدار مسلمانان نادان باشد كه بواسطهى نادانيش مردم را بگمراهى كشاند و نه هم ستمگر باشد كه مردم بواسطهى ظلمش از او تنفر و انزجار داشته باشند و نه بايد ترسو باشد كه گروهى را بگيرد سواى ديگران، نه بايد رشوهگيرندهى در حكم باشد كه حقوق مردم را از ميان برد و نه تعطيلكنندهى روشها باشد كه سرانجامش بگناه كشاند و بايد سركش نباشد كه حق را باطل كند و بايد فاسق نباشد كه ننگ شرع و دين باشد، سپس مردى بلند شد و عرضكرد:
اى امير المؤمنين چه مىفرمائيد در بارهى مرديكه مرده و از او يك زن و دو دختر و مادر و پدر بجا مانده؟ فرمود: براى هر يك از پدر و مادر يك ششم ما ترك است، براى دختران دو سوم، پرسيد زن چى؟ فرمود: يك هشتم او يك نهم مىشود و اين پاسخ بهترين پاسخهاست.پ 4- سخنرانى بالغه ابى ذئب از ابى صالح عجلى روايت كرده كه گفت: حاضر بودم در محضر امير المؤمنين كه خداى چهرهاش را گرامى دارد و آن حضرت سخنرانى ميفرمود پس از ستايش خداى تعالى و درود بر محمّد و آل محمّد اى گروه مردمان همانا خدا بسوى شما رسول فرستاده يا بواسطه او مرضهاى شما را بر طرف كند و شما را از خواب غفلت بيدار كند و همانا ترسناكترين چيزى كه بر شما ميترسم پيروى هوس و درازى آرزوست، اما پيروى هوس شما را از حق جلوگيرى ميكند و اما درازى آرزو آخرت را از يادتان مىبرد، آگاه باشيد كه دنيا كوچ كرده و پشتكننده است و آخرت رو آورده و براى هر يك از اين دو فرزندانيست، پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد، زيرا كه امروز كردار است بدون حساب و فردا حساب است بدون كردار، بدانيد كه شما مردگانيد و پس از مرگ برانگيخته مىشويد و بر كردارتان از شما حساب ميكشند و بآن كردار مجازات مىشويد.پ زندگى دنيا شما را فريب ندهد بخداى بزرگ زيرا كه دنيا خانهايست پيچيده در بلا و فريب كه زندگى در آن نكوهش گرديده، آسايش در آن
ناپايدار است مردمان دنيا در دنيا نشانههاى مرگند و تمام اهل دنيا و مرگشان مقدر شده و بهرهشان از ناراحتيهاى دنيا بسيار است و شما اى بندگان خدا در راه گذشتگانيد و راه آنان كه بپايان رسيدهاند از آنان كه عمرشان از شما درازتر بود و از شما دليرتر و ديار را آبادكنندهتر بودند بامداد كردند كه بدنهايشان پوسيده و ديارشان خالى و نشانههايشان نابود، كاخهاى محكم و سنگى را با گورستانها و همسايگى كرمها عوض كردند در سرائى كه ساكنش غريب و جايش نزديك در ميان مردمى بيمناك و ستمگر كه انس بيكديگر نمىگيرند و يك ديگر را زيارت نميكنند مانند همسايگان رفت و آمد ندارند با اينكه بيكديگر نزديك و خانههاشان ديوار بديوار است.پ چطور ميانشان رفت و آمد باشد كه آسياى كهنگى آنان را آرد كرده و ريگها و خاكهاى قبر بر آنان سايه انداخته، بامداد كردند بعد از زندگى در حال مردگان و بعد از زندگى خوش جسد بىجان بطورى كه دوستانشان اندوهگين شدند جاى در خاك گرفتند كوچ كردند ديگر باز نميگردند آرزوى برگشتن نمودند و فاصله ميان آنان و آرزويشان كلمهى كلا است «كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» «1».
ابو نعيم اين سخنرانى را در كتاب معروفش به (حلية) نوشته است.پ 5- سخنرانى آن حضرت در ستايش رسول خدا (ص) حسن بن عرفة- از سعيد بن عمير نقل كرده كه گفت: حضرت امير المؤمنين عليه السلام سخنرانى فرمود، سپس گفت ستايش خدائى را كه پهنشدهها را پهن كرده و بپا داشته بلنديها را و دلها را بر سرشتشان آفريده، خوشبخت را بر آن سرشت، بدبخت را هم بر سرشت خويش گمراه را و هدايت شده را.پ بار پروردگارا قرار ده درودهاى شريفت و بركتهاى آشكارت را بر آقاى
ما محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بندهى تو و فرستادهات و دوستت بپايان رسانندهى گذشتگان و گشايندهى سختيها، آشكاراكنندهى حق، گويندهى راستى دفعكننده «1» جنبشهاى باطل و باطلكنندهى گروههاى گمراه، سپس قيام كرد بفرمان تو كوشيد در خوشنودى تو بيمى ندارد هنگام اقدام در تصميمش ناتوان نيست، پيمان ترا رعايت ميكند نگهدارى دوستيت را كند تا بپوشاند شعله آتش را و راه را روشن كند براى كسى كه در شب راهپيمائى كند.
و مردم بواسطهى او پس از فرو رفتن در فتنهها و گناهان هدايت شوند و بعد از راه رفتن در تاريكى شب سپس درخشش كند روشنى احكام با بلند شدن نشانههاى اسلام پس او امين تو است و گنجينه علم نهانى تو باشد، گواه روز قيامت و حجت تو بر جهانيانست و برانگيزانندهى حق تو است، فرستاده راستى تو بسوى مردم، بار الاها جايى براى او در سايهات باز كن او را چندين برابر پاداش نيك ده از فضل و رحمتت، بار پروردگارا جمع كن ميان ما و او در زندگى خوش و قرار دادن نعمت و انتهاى آرزو ميل و استقرار لذت و انتهاى آرامش و اميدوارى خوشى و ميان كرامت.پ 6- سخنرانى ديگر در ستايش رسول خدا و امامان (ع) حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: حضرت امير المؤمنين سخنرانى رسائى كرد در ستايش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم، سپس فرمود: پس از ثناى خدا و درود بر پيامبرش، هنگامى كه خدا اراده كرد آفريدگانش را بيافريند (و موجودات را پديد آورد) بپاداشت مردمان را بر يك چهره پيش از گستردن زمين و بلند كردن آسمانها، سپس واگذار كرد نورى را از نور عزتش شعلهاى درخشيد از روشنى آن فروزان شد سپس در اين صورت گرد آورد و در آن چهره بود رسول خدا.
پسپس خداى تعالى باو فرمود: تو پسنديده شده و انتخابشدهاى و در تو نورها بامانت نهفته شده بواسطه خاطر تو بطحا را آفريدم و آسمان را يرافراشتم و آب را جارى كنم و قرار دادم ثواب و عقاب و بهشت و جهنم را و بلند ميكنم خاندان ترا نشانه براى هدايت و در آنان رازهايم را بامانت ميگذارم بطورى كه رازى بزرگ و كوچك از آنان پنهان نماند و پوشيده نماند بر آنان پوشيدهاى آنان را حجت خود بر مردم قرار دهم و نور عزتم را در دلهايشان جاىگزين كنم، آنان را بر كانهاى جواهر گنجهايم آگاه نمايم.پ سپس خداى تعالى از آنان گواهى و اقرار بپروردگارى و يكتائى گرفت و اينكه امامت در ميان ايشانست و نور با آنانست سپس خداى سبحان آفريدگانش را در نهانش پوشاند و آنان را پنهان كرد در دانش پوشيدهاش و بلند كرد جهانها را و به حركت در آورد آب را و كف آشكار شد و دود حركت كرد پس عرش بآب بالا برآمد، بعد آفريد فرشتگان را از نورى كه آفريد و نوعهائى كه اختراع نمود بعد موجودات را آفريد كامل كرد آنها را بعد به توحيدش نبوت را همنشين كرد پس گواهى دادند برايش آسمانها، زمينها، فرشتگان، عرش، كرسى، خورشيد، ماه، ستارگان (و هر چه كه در زمين بود) به نبوت و برترى بعد آدم را آفريد و برترى آدم را بر فرشتگان آشكارا ساخت و نماياند بآنان آنچه را كه ويژه آدم قرار داد از علم پيشين پس او را محراب و قبله براى فرشتگان قرار داد.پ سپس بر او سجده كردند و حقش را شناختند بعد خداى تعالى حقيقت آن نور را براى آدم روشن كرد و سر نهانى را آشكار نمود.
پس در او چيزى بامانت سپرد باو سفارش كرد و او را آگاه نمود كه آن نور از آفرينش است بعد از صلبى انتقال به صلب پاك ديگر داد تا كانون رحمهاى پاكيزه تا رسيد به عبد المطلب، سپس آن نور را بسوى عبد اللَّه افكند بعد خدا
او را از شر فاطمهى «1» خثعميه نگهداشت تا بآمنه رسيد پس چون خدا آشكار ساخت بواسطهى پيامبر ما و خواست دانايان را در قيام نمودن بحقوق اين راز لطيف و خواند خردها را بسوى پذيرفتن براى اين معنائى كه بامانت گذارده در ذره پيش از نسل.پ پس هر كس موافقت كرد روشن شد از فروزندگى اين نور و رهنمائى باين راز شد و بپايان رساند بسوى پيمانى كه بامانت گذارد در باطن امر و مشكل علم و هر كس را كه بيخبرى فرا گيرد و گرفتارى او را سرگرم كند تاريك مىشود چشم دلش از دريافت آن پس هميشه اين نور در ميان ما اهل بيت منتقل مىشود و ميدرخشد در طبيعتهاى ما تا زمانى كه نامه بپايان رسد و ما نورهاى آسمانها و زمينيم و خلاصهى تمام پديدههائيم و كشتيهاى نجاتيم و در ماست دانش نهانى، بسوى ما كارها بر مىگردد و بمهدى ما حجتهاى خدا قطع مىشود پس آخرين و ختمكنندهى امامانست، نجات دهندهى امت است، پايان نور است و راز مشكل است پس گوارا باد كسى را كه بما چنگ زند و با دوستى ما محشور گردد.پ 7- نهج البلاغة- و از كتاب عيون حكمت و مواعظ على بن محمّد واسطى از سخنرانى حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه است.
ستايش خدائى را كه گويندگان به ستايش او نميرسند، نعمتهايش را حسابگران نمىتوانند بشمارند، كوششكنندگان نمىتوانند حق نعمتش را ادا كنند.پ خداوندى كه حقيقت او را بلندهمتان در نمىيابند، هوشها و زيركيها باو دست نمىيابند، خداوندى كه صفتش را پايانى نيست، نه او را
صفتى است ثابت، او را وقت و زمانى معين نيست كه تعيين شده باشد، نه او را زمانى دراز است.پ آفرينش را بقدرت خود پديد آورد، بادها را برحمتش پراكنده كرد، زمين را به سنگها و كوههاى بزرگ ميخكوب كرد، اساس دين شناختن اوست و شناخت كامل تصديق نمودن اوست، تصديق كامل يكتائى اوست، توحيد كامل خالص نمودن كردار براى اوست و اخلاص كامل اين است كه صفات زيادهاى بر ذات او تصور نكند زيرا كه هر صفتى گواهى ميدهد كه او غير از موصوف است و هر موصوفى گواهى ميدهد كه او غير از صفت است.پ پس هر كس خداى سبحان را تعريف كند براى او همتا قرار داده و كسى كه براى او همتا قرار دهد او را دو تا دانسته، آنكه او را دو تا داند تقسيمش كرده، آنكه او را تجزيه كند مسلم او را نشناخته، آنكه او را نشناسد به سويش اشاره ميكند، آنكه بوى اشاره كند او را محدود بحدى كرده آنكه محدودش كند او را شمرده كسى كه بگويد در چيست؟ با چيزى او را ضميمه قرار داده، كسى كه بگويد بر چيست؟ بعضى مكانها را از او خالى دانسته.پ او هميشه بوده ولى از چيزى پيدا نشده، پيداست نه از نيستى با همه چيز است نه مانند همتائى، سواى هر چيزيست نه اينكه از آن كناره گيرد، انجام دهنده است نه بحركتها و وسيلهها، بينا بوده هنگامى كه آفريده نبوده تنها بوده هنگامى كه مكانى نبوده كه به آن انس گيرد و از نبودنش وحشت نكند آفريدگان را بدون انديشه آفريد، ابتدا كرد ابتدا كردنى بدون روش و درنگ بىتجربه و آزمايشى كه از آن استفاده كند و بىآنكه در خود جنبشى پديد آورد، بىاهتمام نفسى كه در آن اضطراب و نگرانى داشته باشد، اشياء را از نيستى در وقت خود بوجود آورد و ميان گوناگون بودن اشياء سازگارى داد، سرشت اشياء را ثابت و استوار كرد و آن سرشتها را لازمه اشياء قرار داد در حالتى كه داناى به آنها بود پيش از آفريدنشان و احاطه داشت بر اندازه و پايان
آنها و آشنا بود بچيزهائى كه پيوستهاند به آن اشياء و به نواحى و گوشههاى آنها.پ بعد خداى سبحان جو لا يتناهى را شكافت و اطراف و گوشههاى آن را باز نموده و بالاى فضا هوا و جاى خالى را آفريد پس در آن آب كه موجهايش متلاطم و پى در پى بود و از بسيارى رويهم مىغلطيد جارى كرد آن آب را بر پشت باد تندى كه نيرومند و با صداى بلند بود بر نشاند پس بباد فرمان داد آن آب را باز گرداند و محكم نگاهش دارد و باد را تا سر حد آب نگاه داشت و در جايگاه آن آب قرار داد هوا در زير آن باد باز و گشاده و از بالايش آب ريخته شده آنگاه باد ديگرى را آفريد و جاى وزيدن آن را عقيم كرد و آن را قرار داد كه هميشه ملازم حركت دادن آب باشد، وزيدن آن را تند كرد و سرچشمه هستيش را دور دست گردانيد پس آن را بحركت دادن و برهم زدن آن آب فراوان و برانگيختن و بلند كردن موج درياها فرمان داد، پس آن باد آب را بشدت حركت داده مانند مشك جنبانيد و بهم زد و بآن تند وزيد مانند وزيدنش در جاى خالى و وسيع كه اول آن را بآخرش باز گرداند و ساكنش را بمتحرك آن تا اينكه انبوهى از آن آب بالا آمد و آن قسمتى كه متراكم و بر رويهم جمع شده بود كف كرد.پ پس خداوند متعال آن كفها را در جاى خالى وسيع و فضاى گشاده بالا برد هفت آسمان را پديد آورد زيرا آسمانها موجى قرار داد تا از رسيدن و ريزش ممنوع باشد و بالاى آنها سقفى كه محفوظ است و بلند بدون ستونهائى كه نگاه دارد و بدون ميخ كه آنها را منظم داشته باشد آنگاه آسمانها را بزينت ستارگان و روشنى نور افكنها آرايش داد و در آنها چراغ نور افشان خورشيد و ماه درخشان را بجريان انداخت در حالتى كه در فلكى است دور زننده و سقفى سيركننده و لوحى متحرك.پ آنگاه ميان آسمانهاى بلند را باز نمود و بانواع گوناگون از فرشتهگان خود پر نمود گروهى از آنان در حال سجودند و ركوع نميكنند و برخى در
ركوعند و بر پا نمىايستند و گروهى در صف ايستادهاند و از جاى خود بيرون نميروند و گروهى تسبيح گويندهاند و خسته نميشوند آنان را نه خواب در چشمها و سهو در عقل مىآيد، نه سستى و نه بيخبرى و فراموشى فرا ميگيرد و بعضى از آنان امينان وحى خدايند و براى فرستادگان خدا ترجمانند براى فرمان و حكم خدا رفت و آمد ميكنند.پ گروهى نگهدارندگان بندگانند و دربانهاى بهشت، برخى پايشان به زمينهاى پائين استوار است و گردنهايشان از آسمانهاى بلند گذشته و اعضايشان از اطراف جهان بيرون شده، دوشهاى آنان موافق پايههاى عرش ميباشد در برابر عرش ديدگانشان را بزير افكندهاند و در زير عرش خود را ببالهايشان پوشيدهاند ميان فرشتگان و كسانى كه از آنان فروترند پردهى قدرت زده شده پروردگارشان را در و هم و خيال بصورتى در نياورند اوصاف خلائق را بر او جارى نكنند او را بمكانهائى محدود نكنند و بنظائر و مثلها بسويش اشاره نكنند.پ و از همان سخنرانيست در آفرينش آدم بعد خداى سبحان گرد آورد از زمين سنگلاخ و پهن و شورهزار و جايى كه مستعد براى زراعت است خاك آن را با آب آميخت تا بهم چسبيده آنگاه از خاك آميخته شده شكلى را كه داراى اطراف و اعضا و پيوستگيها و گسستگيها بود بيافريد، محكم و نرم قرار داد تا گلى خشكيده شد براى زمان معينى سپس آن گل خشكيده را جان داد، بر پا ايستاد در حالتى كه انسانى شد داراى نيروهاى دريابنده كه آنها را معقولات بكار مىاندازد، انديشههايى كه در كارها تصرف مينمايد، اعضائى كه خدمتگزار خويش قرار ميدهد ابزارى كه در كارهايش بحركت در مىآورد و شناختى كه ميان درست و نادرست و چشيدنىها و بوئيدنيها و رنگها و جنسها تميز ميدهد، سرشت او برنگهاى گوناگون
آميخته گرديد، داراى چيزهائى مانند يك ديگر و حالاتى ضد يك ديگر و خلطهائى كه از هم جدا ميباشد از گرمى و سردى، ترى و خشكى، اندوه و شادمانى.پ خداوند متعال امانت خود را از فرشتگان خواست و انجام عهد و پيمانى كه با ايشان بسته بود خواست كه براى سجدهى آدم حاضر شوند و فروتنى در برابر عظمت و بزرگى او كنند.پ سپس خداى تعالى فرمود: براى آدم سجده كنيد همه سجده نمودند جز شيطان و مانندهايش كه او را غرور و نخوت فرا گرفت و بدبختى بر او پيروز شد و خود را بواسطهى اينكه از آتش آفريده شده بزرگ برشمرد و آدم را كه از گل خشك آفريده شده كوچك دانست خداوند او را مهلت داد تا خشم او شامل حالش گردد براى اينكه آزمايش او تمام شود و نيز وعدهاى كه باو داده بپايان رسد پس فرمود تو از جملهى مهلت دادهشدگانى تا روز معلوم.پ 8- و از جمله سخنرانى آن حضرت است سپاس ويژهى خدائيست كه كارهاى پنهان را ميداند، نشانهاى آشكارا بر هستى او دلالت ميكند، ديدن او با چشم محال است، چشم كسى كه او را نديده و دل كسى كه هستى او را دانسته بذاتش پى نميبرد. در بلندى برترى دارد و چيزى از او بالاتر نيست و در نزديكى نزديك است و چيزى بنزديكى او نيست، بلندى او وى را از آفريدگانش دور نميسازد و نزديكى او نيز او را با آفريدگانش برابر در مكانى نميكند، خردها پى باندازهى صفت او نميبرند ولى آنها را خدا از شناختن باندازهى لازم باز نداشته او خدائيست كه گواهى ميدهند براى او نشانههاى وجود بر اقرار دل منكر، او بالاتر است از گفتار آنهائى كه او را بخلق تشبيه ميكنند و كسانى كه او را انكار مىنمايند.پ 9- و از سخنرانيهاى آن حضرت است سپاس خداوندى را كه هيچ صفتى بر صفت ديگر او پيشى نگرفته است،
پيش از آنكه آخر باشد اول است، پيش از آنكه پنهان باشد هويداست، هر كس جز او بيكتا بودن ناميده شود اندك است، و هر عزيز سواى او ذليل است، هر توانائى غير او ناتوانست، و هر مالكى جز او مملوك است هر دانشمندى سواى او دانش آموز است. هر توانائى جز او، غير توانا و ناتوانست، هر شنوائى غير او از شنيدن صداهاى آهسته عاجز و آوازهاى بزرگ او را كر مينمايد.پ و هر بينائى غير از او از ديدن رنگهاى نهان و جسمهاى لطيف كور و هر آشكارى سواى او غير آشكار و نهانى جز او آشكارا نيست.پ آنچه را آفريده براى تقويت سلطنتش نيافريده و نه براى بيم از پيشامدهاى روزگار و نه براى كمك خواستن در برابر همتائى كه با او جنگ نمايد و نه براى مباهات كردن با همتايش و شريكش ولى آفريدگان پروردهشدهى اويند و بندگان ذليل و خوار، در اشياء حلول نميكند كه گفته شود از آنهاست و از چيزى دور نشده تا گفته شود از آنها جداست، آفريدن آفريدگان و دورانديشى و اصلاح حال آنان او را خسته و وامانده نگرداند، در آفريدن موجودات درنگ نكرده و بر او شبههاى در فرمان و تقديرش وارد نشده بلكه فرمانش فرمانى استوار و دانشش پايدار و امرش پابرجا و برقرار است، بندگانش با وجود كيفرها و خشمهاى او اميدوار باويند با وجود نعمتها و بخششهايش از او هراسانند.پ 10- و از سخنرانيهاى آن حضرت است سپاس خداوندى را است بدون ديدن شناخته شده، بدون انديشه پديد آورنده است خداوندى كه همواره باقى و برقرار است هميشه بوده هنگامى كه آسمان داراى برجها و منزلها نبوده و حجابهاى داراى درهاى بزرگ نبوده نه شب تاريك نه درياى آرام نه كوههائى كه داراى راههاى گشادهاند نه راه وسيع داراى كجى بوده نه زمين گسترده شده و نه آفريدگان داراى توانائى و
توانگرى وجود داشته، اوست آفريننده و اختراعكننده آفريدگان بىسابقه و مانند، ارث برندهى آنان پايدار و برقرار، اوست معبود خلايق و روزى دهندهى آنان، خورشيد و ماه در جستجوى رضاى او در گردشند، هر تازهاى كهنه، هر دورى را نزديك ميگردانند، روزىشان را بخش ميكند نشانهها و كردارشان.پ شماره نفسهايشان را، خيانت ديدگانشان را و آنچه كه در سينههايشان پنهانست از نهانيها جاى استقرار و محل آنها را در رحم مادران و آشكارشدنشان را در دنيا تا پايان كارشان دانسته و حساب كرده.پ او خدائيست كه كيفرش در عين گسترش رحمتش بر دشمنانش سخت است و رحمتش گسترش پيدا كرده براى دوستانش در عين حال عذاب چيره است بر هر كس كه بخواهد پيروز شود، نابود ميكند كسى را كه بخواهد با او ستيز كند، خوار ميكند كسى را كه از او دورى نمايد، پيروز است بر كسى كه با او دشمنى ورزد.پ هر كس بر او توكل كند او را بس است، هر كس از او درخواست نمايد باو مىبخشد، هر كس باو وام دهد وامش را ميپردازد، هر كس سپاسگزاريش كند پاداش دهد.پ 11- بخشى از سخنرانى آن حضرت عليه السلام سپاس خداوندى راست كه آفرينندهى بندگانست و پهنكنندهى زمين، روانكنندهى آب فراوان در زمينهاى پست، رويانندهى گياهان در زمينهاى بلند است اول بودن او را ابتداء و هميشهگى او را پايان و بسر رسيدن نيست، او است اول كه هميشه بوده و پاينده كه انتها ندارد، پيشانيها براى او بخاك رسيده و سجده كردهاند، لبها بتوحيد و يگانگى او هم آوازند، اندازهى چيزها را هنگام آفريدن هر يك معين فرموده تا خود از مانند بودن به آنها امتياز داشته باشد، انديشهها او را با حدود و حركات و اعضاء و ابزارها نميتواند تعيين كند،
گفته نميشود كى بوده و معين نمىشود تا كى خواهد بود.پ «آشكار است كه نميتوان گفت از چه آشكار شده» پنهانست كه گفته نميشود در چه چيز پنهانست، جسمى نيست كه بر او بنگرى وزير پرده نيست كه چيزى بر او احاطه داشته باشد، نزديك بودنش بچيزها به چسبيدن نيست، دور بودنش بجدائى از اشياء نيست، نگاه كردن زير چشمى بندگان از او پوشيده نيست و نه تكرار و چند بار گفتن سخنى و نه نزديك شدن به تپهى خاكى و نه برداشتن گامى در شب تار و نه در شب تاريك آرمنده كه ماه روشنى دهنده بر آن سايه مىاندازد و خورشيد داراى نور از پى مىآيد.پ در غروب و طلوع و در گردش ايام روزگارها از آمدن شب و رفتن روز پيش از هر پايان و مدت و پيش از هر شمردن و شمارى بوده است، بلند و منزه است از اينكه تعيينكنندگان حدود و اندازهها و نهايت و اطراف و جوانب و تهيهى جاها و قرار گرفتن در مكانها را باو نسبت دهند، حد و اندازه شايستهى آفريدگانش باشد و بغير خدا نسبت داده مىشود، موجودات را از روى اصول و مبادى و نمونهى ازلى و ابدى نيافريد بلكه آفريد آنچه را كه آفريد و حدش را تعيين نمود و به آنچه كه پديد آورد صورت و شكل داد و صورتش را نيكو و مناسب گردانيد.پ هيچ چيز را در برابر او سركشى نيست و از پيروى چيزى سود و بهرهاى نصيب او نميگردد، دانائى او بمردگان گذشته مانند دانائى او است بزندگان بجا مانده و دانائى به آنچه كه در آسمانهاى بلند است مانند دانائيش بآنچه كه در زمينهاى زيرين است.پ 12- و بخشى از سخنرانى آن حضرت عليه السلام خداى تعالى را كارى از كار ديگر باز نميدارد، زمان او را عوض نميكند، مكانى او را در بر نميگيرد، زبانى نميتواند او را تعريف كند، شماره دانههاى باران، ستارههاى آسمان آنچه باد در هوا پراكنده كند، حركت مورچه
بر سنگهاى سخت و خوابگاه مورچههاى كوچك در شب تار از او پوشيده نيست، برگى كه از درخت مىافتد نگاههاى زير چشمى را ميداند و من گواهى ميدهم كه معبودى نيست جز خدا كه مانندى براى او نبوده و در هستيش شكى و ترديد و دين آفرينشش را انكارى نيست مانند گواهى كسى كه نيت او راست و پاكيزه تعريف كند باطن امر را و يقينش را خالص گرداند و ميزانش را سنگين نمايد.پ 13- و بخشى از سخنرانى آن حضرت عليه السلام قسمتى از آن سخنرانى- خداوند سبحان زائيده نشده تا در بزرگى كسى با او شريك باشد و نزائيده است تا از ميان رود ميراثى گذارد، زمان و هنگامى بر او پيشى نگرفته است، زياد و كمى پى در پى او را فرا نگرفته است بلكه به واسطهى آنچه كه بما نموده از نشانههاى نظم آراسته و حكم استوار بخردها آشكار شده.پ از جملهى گواهان و دليلهاى بر آفرينش او آفريدن آسمانهاست كه بدون ستون ثابت و بر قرار و بىتكيهگاهى بر پا شده، خداوند آنها را خوانده پس از روى اطاعت و فرمانبردارى بيدرنگ پذيرفتند و اگر نبود اقرار ايشان بر ربوبيت و اعتراف آنها باطاعت و بندگى آنها موضع عرش خود و محل فرشتگان و جاى بالا بردن گفتار نيكو و كردار شايستهى بندگان قرار نميداد ستارههاى آنها را نشانهها قرار داد تا شخصى حيران و سرگردان در رفت و آمد راههاى گشادهى اطراف زمين به آنها راه يابد، روشنى نور آنها را تاريكى زياد پرده شب تار نپوشاند و پردههاى سياه شبهاى تاريك توانائى بر طرف نمودن درخشيدن نور ماه را كه در آسمانها آشكار است ندارد.پ پس منزه است خداوندى كه بر او پوشيده نيست سياهى شب تار و نه آرام گرفتههاى شب در گوشههاى زمينهاى گود و در بلنديهاى كوههاى تيره رنگ
نزديك بهم، بر او پوشيده نميباشد صدائى كه در افق و گوشه آسمان از رعد مىآيد و برقهاى ابر كه پراكنده و نابود ميگردد و برگى كه بزمين مىافتد و آن را بادهاى جهنده كه به سقوط ستارگان نسبت مىدادند و باريدن باران از جاى خود دور ميگردانند، ميداند كه هر دانهى باران كجا افتاده و كجا قرار ميگيرد و مورچهى ريز از كجا ميكشد و بكجا ميبرد و روزى پشه را چه چيز بس ميكند و ماده در شكمش چه بار دارد.پ و سپاس سزاوار خداونديست كه پيش از آنكه كرسى يا عرش يا آسمان و زمين، جن و آدمى پديد شود بوده است كه بانديشه و خيال دريافته نميگردد، درخواستكنندهاى او را بيخبر نميكند و بخشش او را اندك نمينمايد، بچشم ديده نميشود، نميتوان گفت در كجا است و بمانند آن تعريف نميشود، بهمكارى عضوى نمىآفريند، بحواس درك نميگردد، بمردم قياس نميشود.پ او خدائيست كه با موسى سخن گفت سخن گفتنى، از نشانههاى بزرگش باو نشان داد بدون اعضا و كارفرما، بدون گويائى زبانكها بلكه اگر تور است ميگوئى اى كسى كه براى توصيف پروردگارت بخود زحمت ميدهى تعريف كن جبرئيل، ميكائيل و سپاه فرشتگان مقرب درگاه خداوند را كه در غرفههاى پاك و پاكيزه جايگزينند.پ سرها بزير افكندند و خردهايشان حيران و ناتوانست از اينكه بهترين آفرينندگان را وصف نمايند، كسانى بصفات درك ميشوند كه داراى شكلها و ابزارها هستند و آنكه مدتش سر آيد زمانى كه پايانش به نيستى بكشد، پس خدائى جز او نيست روشن گردانيده است هر تاريكى را بنورش و هر روشنى را به سبب تاريك كردن خويش تاريك نموده. 14- از سخنرانيهاى آن حضرت عليه السلام است در توحيد اين سخنرانى از اصول دانش و قواعد خداشناسى است كه خطبهاى اين مطالب را گرد نياورده يكتا نمىداند او را كسى كه چگونگى براى او معين نمايد،
بحقيقت او نرسيده كسى كه براى او مانند قرار دهد، قصد او نكرده كسى كه او را بچيزى تشبيه كند، او را نطلبيده كسى كه بسوى او اشاره كند و او را در خيال پروراند، آنچه كه بذات خود شناخته شود ساخته و آفريده شده است هر قائم بخود معلوم است، كننده است بدون اسباب و ابزار، تعيينكننده است بدون بكار بردن انديشه، بىنياز است نه با بهره بردن از ديگرى، زمانها همراه او نيستند، ابزارها باو كمك نميكنند هستى او از زمانها و وجود او از نيستى و هميشگى او از اول پيشى گرفته، با پديد آوردن او نيروهاى درككننده را معلوم مىشود كه ابزار درككننده براى او نيست.پ و با قرار دادن ضديت ميان اشياء دانسته مىشود كه ضدى ندارد، با معين كردن او همنشينى براى اشياء شناخته مىشود كه او همنشينى ندارد، روشنى را با تاريكى و آشكارا را با نهان، خشكى را با ترى، گرمى را با سردى ضد يك ديگر قرار داده، تركيبكننده ميان اشياء متضاده است كه از هم جدا و بركنارنده، همنشين قرار دهنده است ميان آنها را كه از يك ديگر جدايند، نزديككننده است آنها را كه از هم دورند، جداكننده است ميان آنها كه بيكديگر نزديكند بحدى محدود نيست، بعدد و شماره بحساب نيايد؛ اسباب خود را محدود نمايند، ابزارها بمانندهايشان اشاره مىنمايند، ابزار و آلات را از قديم بودن جلوگيرى كند از هميشه بودن جلو گرفته، از تكامل آنها را دور كرده بوسيلهى آن ابزارها آفريننده آنها براى خردها آشكار گرديده و هم بآنها از ديدن چشم منع كرده، آرامش و جنبش بر او جارى نميشود چطور آنچه را كه قرار داده خود بر او قرار گيرد و آنچه پديد آورده در آن پديد آيد و آنچه حادث كرده در او حادث شود كه در اين هنگام ذات او تغيير يابد و كنه او جزء پيدا ميكند و حقيقت او از هميشگى بودن امتناع ورزد و چون جلوگيرى براى او يافت شود برايش پشت هم خواهد بود و چون نقصان لازمه او باشد طالب تمام گرديدن شود در اين هنگام نشانهى آفريده در او پيدا شود دليل بر وجود صانعى خواهد بود پس از
آنكه همه چيز دليل اويند، پس از آنكه ببرهان امتناع و محال بودن دور است از اينكه اثر بگذارد چيزى كه در غير او اثر ميگذارد.پ خداوندى كه دگرگونى ندارد، نهان و آشكار ندارد نزاده تا زائيده شده باشد، زائيده نشده تا محدود باشد، ذاتش برتر است از داشتن فرزندان، منزه از همبسترى با زنان، خيالها و انديشهها باو نميرسند زيرا كه آنها محدود و موجودش كنند فهمها و زيركيها او را بانديشه در نمىآورد تا تصورش نمايند، حواس او را درك نميكنند تا بوجود حسى پديدش آورند، دستها او را لمس نميكنند تا دسترسى باو پيدا كنند، بحالى دگرگون نمىشود و در حالها منتقل نمىگردد شبها و روزها، او را كهنه و سالخورده نميكند روشنى و تاريكى تغييرش نميدهند بچيزى از چيزها، باندام و اعضا، بعرضى از عرضها و بغير داشتن و بعضها وصف نمىشود، براى او مرزى و پايانى نيست و نه جدا شدن پايانى و نه اينكه اشياء باو احاطه ميكنند تا او را بلند گردانند يا بيفكنند يا اينكه چيزى او را بردارد از جانبى به جانبى ببرد يا راست نگهدارد، در اشياء داخل نبوده و از آنها بيرون نيست خبر ميدهد نه بوسيله زبان و زبانكها، مىشنود نه بشكافها، سخن گويد نه بالفاظ، از بر دارد نه بوسيله نيروى حافظه، اراده مىكند بدون انديشه، دوست دارد و خوشنود مىشود نه بوسيله رقت و مهربانى، دشمن ميدارد و بخشم آيد نه بجهت مشقت و رنج بهر چه ارادهى هستى كند ميفرمايد، باش پس هست مىشود نه بوسيله آوازى كه (گوشها) فرو رود و نه بسبب فرياديست كه شنيده شود.پ و جز اين نيست كه كلام خداوند فعلى است از او كه آن را پديد آورده و مانند آن پيش از آن موجود نبوده است و اگر قديم بود مسلم خداى دوم بود گفته نمىشود بود بعد از نبودن پس صفات نو پيدا شده بر او جارى شود و ميان نو پيداشدهها و او فرقى نباشد و او را بر آنها مزيت و برترى نماند كه سازنده و ساخته شده يكسان
گردد آفريدهها را بىنمونهاى كه از ديگرى صادر گشته باشد بيافريد، براى آفريدن آنها از آفريدههايش يارى نخواست و زمين را ايجاد فرمود و آن را بدون اينكه مشغول باشد نگهداشت و آن را بر غير جايگاه آرامش استوار گردانيد و بدون پايه بر پا داشت، بدون ستون برافراشت، از كجى حفظ نمود، از افتادن و شكافته شدن باز داشت، ميخهاى آن را استوار و سدهايش را نصب نمود، چشمههايش را جارى و رودخانههايش شكافت پس آنچه را كه ساخته سست نگشته و آنچه را توانائى داده ناتوان نگرديده، اوست كه بر سلطنت خود بر زمين مسلط است.پ اوست كه بعلم و شناخت خود بچگونگى زمين داناست، ببزرگوارى و ارجمنديش بر هر چيز آن بلند و برتر است و هر چه را كه بخواهد ناتوان نميسازد و از او سرپيچى نميكند تا بر او پيروز شود و شتابندهى آنها از او نمىگريزد تا بر او سبقت و پيشى گيرد و بدولتمند و دارا نيازمند نيست تا او را بهره دهد تمام اشياء براى او پست و در برابر بزرگى او ذليل و خوارند، توانائى ندارند كه از سلطنت او بجانب ديگرى بگريزند تا از سود و زيان او سر باز زنند، او را مانندى نيست كه همتا و برابرش باشد، همشأنى او را نباشد كه هم- شأنى كند. اوست نابودكنندهى چيزها پس از بود آنها تا اينكه هست آنها نيست گردد.پ و نيست شدن دنيا بعد از آفريدن آن شگفتتر از پديد نمودن آن نيست و چطور شگفتتر باشد در حالى كه اگر همهى جانداران دنيا از مرغان و چهار پايان و آنچه را كه شبانگاه بطويلهشان باز ميگرداند، آنچه در صحر ميچرند، اقسام و انواع گوناگون آنها، آنچه پست و كودنند، آنچه زير كند از آنها گرد آيند بآفريدن پشهاى توانائى ندارند و نميشناسند كه راه پديد آوردن آن چگونه است، خردهايشان در دانستن آن حيرانند و سرگردان، نيروهايشان ناتوان وامانده ميباشد و باز ميگردند زبون و خسته در حالى كه ميدانند شكست خوردهاند و بناتوانى آفرينش آن اقرار دارند و به نتوانستن نيست كردن آن اعتراف نمايند.
پو خداوند سبحان پس از نابود شدن دنيا تنها باقيست كه چيزى با او نيست همان طور كه پيش از ايجاد آفرينش آنها بود همچنين بعد از نابود شدن آنها بدون زمان و مكان ميباشد با نابودى دنيا مدتها و وقتها و سالها و ساعتها نيست مىگردند، پس چيزى نيست مگر خداى يكتاى غالب كه برگشت همهى كارها بسوى اوست و در آغاز آفرينش آفريدگان داراى قدرت و اختيار نبودند و نابودى و نيستى آنها هم بدون امتناع و جلوگيرى از آنها خواهد بود و اگر ميتوانستند جلوگيرى نمايند هميشه بجا بودند، پديد آوردن هيچ يك از مخلوقات هنگام آفرينش بر او دشوار نيست و آفريدن آنها او را خسته و وامانده نكرد، نه اشياء براى استوارى پادشاهيش هستى نداد و نه براى ترس از نيست شدن و كم گشتن و نه براى كمك خواستن از آنها بر همتائى كه پيشى گيرد، نه براى دورى گزيدن در دشمنى كه حمله آورد، نه براى زياد كردن در پادشاهى خود، نه براى پيروز شدن و فخر كردن شريكى در انباز با او، نه براى وحشت و بيمى كه داشته و خواسته با آنها انس گيرد. پس موجودات را بعد از آفريدنشان نيست و نابود مىگرداند نه از جهت دلتنگى كه در دگرگونى از حالى بحالى و تدبير امور آنها باو عارض شده باشد و نه بسبب اينكه آسايش و راحتى باو رو آورد، نه از جهت اينكه چيزى از آنها بر او گران آيد، طول كشيدن آنها او را ملول نكرده تا وادارش نمايند كه به تندى آنها را نابود كند ولى خداوند سبحان ترتيب اشياء را از روى لطف و مهربانيش قرار داد و با فرمان خود نگاهشان داشت، بقدرت و نيرويش استوارشان كرد، پس آنها را بعد از نابود شدن باز مىگرداند بىآنكه نيازى بآنها داشته باشد و بدون كمك گرفتن بيكى از آنها بر آنها، نه از جهت باز گشتن از حال وحشت و بيم بحال انس، نه بواسطهى برگشتن از نادانى و كورى و گمراهى بدانش طلبيدن، نه از جهت درويشى و نيازمندى بتوانگرى و دارائى، نه از جهت زبونى بارجمندى و توانائى.
پ15- قسمتى از سخنرانى آن حضرت (ع) سپاس خدائى را سزاست كه از نشانههاى پادشاهى و بزرگى خود شگفتىهاى قدرت و توانائيش را آشكار ساخت و كاسه چشمها را حيران و مبهوت نمود و انديشههايى كه در مردم چطور مىنمايد از شناخت حقيقت خويش باز داشت، گواهى مىدهم كه خدائى جز او نيست گواهيى از روى ايمان و باور و خلوص و فرمانبردارى، گواهى مىدهم كه محمّد بنده و فرستادهى اوست، او را هنگامى فرستاد كه نشانههاى رستگارى و راههاى آشكار دين از ميان رفته و ويران گرديده بود پس حق را هويدا ساخت و مردم را اندرز داد، براستى و درستى امر فرمود، خدا بر او و خاندانش درود فرستاد.پ بندگان خدا بدانيد خدا شما را بيهوده نيافريد و سر خود رها ننمود، اندازهى بخششها و نعمتهايش را بر شما مىداند، فضل و كرمش را بر شما آورده است پس فتح و پيروزى و روا شدن حاجت را از او بطلبيد، در خواست خود را از او بخواهيد، عطا و بخشش او را از خود او بجوئيد كه ميان شما و او پردهاى آويخته و درى بسته نيست، او در همه جا و همه وقت و زمان حاضر و با هر انسان و جنى همراه باشد، جود و بخشش او را كم نميگرداند و رخنهاى وارد نميسازد خواستار از او نعمتش را تمام نميكند، آرزومند بپايان گنجهايش نميرسد، كسى او را از ديگرى نگاه نمىدارد، آوازى او را از آواز ديگر سرگرم نميگرداند، بخشيدن او را از گرفتن جلوگير نمىشود، خشم كردن او را از رحمت مشغول نميسازد مهربانى او را از عذاب باز نمىدارد، پنهانى او را از آشكارا بودن جلوگير نيست آشكارا بودن او را از پنهانى جدا نميسازد. نزديك و دور پائين و آشكار و پنهان و پنهان و آشكار است. پاداش داده و پاداش داده نشده.پ 16- و براى آن حضرت است سخنرانى خداوند بآواز چرندگان در بيابانها و گناه بندگان در خلوتها و آمد و شد ماهىها در درياهاى بزرگ و موج زدن و برهم خوردن آب بوسيلهى بادهاى
سخت داناست.پ 17- و براى آن حضرت سخنرانى است:
معروف بسخنرانى اشباح كه از سخنرانيهاى مهم آن سرور است، مسعدة بن صدقه از حضرت جعفر بن محمّد الصادق عليه السلام روايت كرده كه همانا مردى خدمت حضرت امير المؤمنين على عليه السلام آمد سپس عرضكرد: اى امير مؤمنان براى ما پروردگارمان را تعريف كن تا دوستى ما نسبت باو زياد گردد و شناخت ما بهتر باشد سپس حضرت خشمگين «1» شد و بر فراز منبر رفت بعد از سپاسگزارى خداوند درود بر پيامبر فرستاد آنگاه فرمود: سپاس خدائى را سزاست كه منع عطا و بخشيدن، مال و مكنتش را نمىافزايد، جود و بخشش ثروت و دارائيش را نميكاهد، مال هر بخشندهاى سواى خداى تعالى كم گرديده و هر منعكننداى از عطائى غير حقتعالى نكوهش شده است؛ اوست احسانكننده نعمتها و سودها و نصيب بهرههاى بسيار را آفريدهشدگان جيره خوار او هستند كه ضامن روزى آنانست آنچه را كه مى- خورند مقدر و تعيين فرموده و براى كسانى كه مايلند باو راه يابند و طالبند آنچه را كه در نزد اوست راه را روشن و آشكارا نموده است، عطا و بخشش او را در چيزى كه درخواست شود بيش از احسان او در چيزى كه درخواست نشده نيست، اوست اول پس براى او مبدئى نبوده تا پيش از او چيزى باشد و اوست آخر پس براى او مرجعى نيست تا بعد از او چيزى باشد، اوست مانع اينكه مردمكهاى چشم باو برسند و يا درك نمايند، براى او روزگار دگرگون نشود تا تغيير حالى در او پيدا گردد و بجائى نميباشد تا انتقال و حركت بر او روا باشد، اگر ببخشد آنچه را كه معدنهاى كوهها نفس زنان ظاهر مىسازند و آنچه را كه صدفهاى دريا خندهكنان آشكار ميكنند از قبيل نقرهى خالص، طلاى ناب، درّ و مرواريد
غلطان، خوشهى مرجان اثرى در عطا و بخشش او ندارد و نعمتهايش را تمام نمى- گرداند و در پيشگاه اوست نعمتهاى بىپايان پنهان كه درخواستهاى مردم آنها را تمام نمىنمايد زيرا كه اوست بخشايندهاى كه درخواست تقاضاكنندگان بخشش او را كم نگرداند و اصرار خواستاران او را بخيل نمىنمايد.
و قسمتى از آن سخنرانيستپ بزرگى و عظمت خداوند سبحان را باندازهى خرد خود نسنج كه هلاك و تباه خواهى شد، اوست توانائى كه اگر همهى خيالها متوجه شوند تا پايان نيرو و توانائيش را دريابند و اگر فكر و انديشهاى كه آلوده بوسوسههاى شيطانى نگشته بخواهد بزرگى پادشاهيش را در آخرين درجهى جهانهاى نهان و ناديدنيها بدست آورد، اگر دلها حيران و شيفتهى او شوند تا چگونگى صفاتش را دريابند. اگر خردها بسيار كنجكاوى كنند تا چون حقيقت صفاتش آشكار نيست بكنه ذاتش پى برند خداوند متعال آن خيالها و خردها را باز ميگرداند در حالتى كه راههاى هلاكت و تاريكيهاى جهانهاى نهان را طى كرده و پس از آن زمان كه ممنوع گشته برگشتند و اعتراف دارند باينكه سير در اين راه از روى خبط و اشتباه بوده كه شناخت او درك نمىشود و بدل صاحبخردان و انديشهها سنجش غلبه و بزرگى او خطور نميكند.پ اوست خداوندى كه آفريدگان را بيافريد بدون صورت و مانندى كه از آنان اقتباس نموده و مانند آن آفريده باشد و بىسنجش و اندازهاى كه از آفريدگار و معبودى پيش از خود پيروى كرده باشد، از قدرت و پادشاهى خود و از عجائب آنچه را كه آثار و نشانهاى حكمت او بآن گوياست و از احتياج و نيازمندى موجودات و اعتراف ايشان باينكه اوست كه بقدرت و توانائى خود آنها را بر سر پا نگاهداشته بما نمود آنچه را كه برهان ضرورى و دليل قطعى است و ما را راهنمائى نمود بر معرفت و شناسائى خويش و آثار صنعت و نشانههاى حكمت خود در همه مصنوعات كه پديد آورده آشكار است پس آنچه آفريده حجت و دليل بر حقيقت
او است اگر چه بيزبان باشند پس تدبير و نظم، حجت و برهان گويائيست بر خلاقيت او و دليلى است استوار بر پديد آورندهى او.پ گواهى ميدهم باينكه هر كس ترا تشبيه كند بآفريدهاى و داراى اعضاى گوناگون و مفصلهاى كوچك بهم پيوسته هستند كه بتدبير و نظم حكمت پنهانست در حقيقت و نفس الامر ترا نشناخته و يقين ننموده كه مثل و مانندى براى تو نيست و گويا نشنيده است بيزارى جستن بت پرستان را از بتهائى كه ميپرستند آنگاه كه ميگويند: «تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ- إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ» «1» يعنى بخدا سوگند كه ما در گمراهى آشكار بوديم هنگامى كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مىدانستيم دروغ گفتند آنان كه ترا با مخلوقات برابر دانستند هنگامى كه ترا با بتهايشان تشبيه كرده بواسطهى خيالهاى بيهوده خود حضرتت را مانند آفريدهشدگان جلوه دادند و با انديشهى خويش ترا مانند اجسام داراى جزءها دانستند و بروش خردهاى ناتمام خود برايت مانند مخلوقات گوناگون مقدار و سنجش قائل شدند و گواهى مىدهم كسى كه ترا بچيزى كه آفريدهاى مساوى دانست از تو بر گشته و كسى كه از تو برگردد كافر است بدليل آيات محكمات روشن كه از جانب تو نازل شده و بحكم حجت و دليلهاى آشكار تو كه همهى آنها گوياست و گواهى مىدهم كه توئى خداوندى كه نهايت و پايانى در خردها براى تو نيست تا در سرچشمهى انديشهها داراى چگونگى باشى و نه در انديشههاى خردهاى محدود بحدى و موصوف بتغييرى از جايى بجائى هستى.پ قسمتى از اين سخنرانى در چگونگى آفرينش اشياء خداوند متعال بقاء و هستى آنچه را كه آفريده تعيين نموده آن را محكم و استوار گردانيده پس از روى لطف آن را منظم ساخته. هر يك را اختصاص داده
بآنچه كه براى آن آفريده شده.پ پس از حدودى كه برايش معين شده تجاوز نكرده و برسيدن مقصود كوتاهى نكرده وقتى كه مأمور شده براى انجام اراده و خواست او مأموريت را دشوار نشمرده و چگونه تواند سركشى كند كه همهى اشياء بارادهى او پديد آمده، اوست خداوند پديد آورندهى اقسام آفريدهها بدون بكار انداختن انديشهاى و بدون اينكه قبلا تصور كرده بعد بيافريند و بىتجربه و آزمايشى كه از پيش آمدهاى روزگار استفاده كند، بىشريك و همتائيست كه او را در آفريدن مخلوقات شگفتآور كمك و همراهى نمايد.پ پس تمام گشت خلقت و آفرينش او و طاعت او را پذيرفته و دعوتش را پذيرفتند آفريدهاى نبوده كه در امرش درنگ و سستى نموده، انجام فرمانش را بتأخير اندازد پس اعوجاج و كجى اشياء را راست گردانيد، حدودشان را روشن قرار داد و بقدرت و توانائى ميان اضداد گوناگون آنها را گرد آورد، آنها را بهم پيوست كه از هم جدا نگردند و در حدود و اندازهها و خويها و صفات گوناگون قرار داد، آفريدهشدههاى شگفت آوريست كه آفرينش آنها را محكم و استوار گردانيد و بر طبق ارادهى خود ايجاد و اختراع نمود.پ و قسمتى از اين سخنرانى در چگونگى آسمانهاست و راههاى گشادهى آسمان را بىآنكه آويخته باشد منظم و برقرار نمود و شكافهاى وسيعش را بهم پيوست، ميان آن و مانندهايش را بهم ربط داد و براى فرود آيندگان بفرمان او و بالا روندگانى كه رفتار و كردار بندگان او را ضبط كرده آسان قرار داد، چون آسمان دود و بخار بود فرمان داد تا قطعات آن كه با هم فاصلهى بسيار داشتند بهم پيوسته و گرد آمدند و درهاى بستهشدهى آن را پس از جمع شدن گشوده و از ستارگان درخشنده براى راههاى آن نگهبان گماشت و بقوت و توانائى خود آن را در شكاف هوا از اضطراب و بهمخوردگى
نگاه داشت و فرمان داد كه در جاى خود توقف نموده و تسليم فرمان و خواست او باشند و خورشيد آن را كه بيناكننده است نشانهى روز قرار داد و ماهش را كه نورش محو شده نشانهى شب پس آنها را كه در راههائى كه مسيرشان هست روان ساخت و حركتشان را در منزلها و راههائى كه بايد سير كنند تعيين نمود تا بواسطهى گردش آنها شب از روز امتياز داشته عدد و شماره سالها و حساب كارها از روى حركت آنها دانسته شود سپس در فضاى آسمان فلك را آويزان نگاهداشت و ستارگانى را كه مانند در سفيد پنهانست و ستارههاى درخشندهاى كه مانند چراغ روشن است زينت و آرايش آن قرار داد و ستارههاى درخشندهى آن را سوراخ ميكند بطرف شيطانها كه از راه دزدى گوش مىدهند انداخت و ستارگانى كه استوار بوده و آنها كه همواره در حركت هستند و بالا و پائين ميروند و سعد و نحس آنها را مسخر و برقرار فرمود.پ و قسمتى از آن سخنرانى در تعريف فرشتگانست بعد فرشتگان را براى جاى گزين شدن در آسمانها آفريد و آنان را در راههاى پهناور ميانه آسمانها و گشادگى فضاى آنها جاى داد و ميان آن راههاى گشاده آواز تسبيحكنندگان ايشان در مكانهاى پاك و پاكيزه در پشت پردهى عظمت و بلند قدرى بلند است و پشت آن آواز مضطرب و نگرانكننده كه گوشها از آن كر ميگردد، درخشندگيهاى نور و روشنائيست كه ديدههاى آنها طاقت ديد آن را ندارند پس در جاهاى خود سرگردان مىايستند، خداى تعالى آنان را بچهرهها و شكلهاى گوناگون داراى پرها آفريد كه تسبيح كنان بزرگى و ارجمندى او را مىستايند و آنچه كه در آفريدهها آشكارا و نمايانست از صنع پروردگار بخود نمىبندند و آفريدن چيزى را كه آفرينندهى او تنها خداست ادعا نميكنند بلكه آنان بندگان گرامى شده هستند كه در گفتار بر خداوند پيشى نميگيرند طبق فرمان او رفتار مينمايند و آنان را در جاى خود امين وحى خويش گردانيده وادارشان كرد تا امانتهاى امر و نهى او را بپيغمبران
برسانند و تمام فرشتگان را از شك و شبههها معصوم نگاه داشت.پ پس نيست از ايشان كه از راه رضا و خوشنودى خدا منحرف گردد و آنان را كمك و يارى كرده وسيله طاعات را بر ايشان فراهم نمود و تواضع را كه مستلزم فروتنى و وقار و آرامى است شعار دلهايشان قرار داد و ابواب سپاسگزارى و بزرگوارى خود را كه سهل و آسانست بر ايشان گشود و علامتهاى آشكار بر نشانههاى توحيد و يگانگى خود را براى آنها بر پا نمود، بار گناهان بر دوش آنان سنگينى فرود نياورده، پى در پى آمدن شبها و روزها در ايشان تغييرى نداده ايمانشان را هيچ گونه شك و ريبى متزلزل نساخته هيچ نوع گمانى بر يقين و باور محكم و استوارشان وارد نگشته، آتش كينه و دشمنى ميانشان افروخته نشده، حيرت و سرگردانى براى اينان نيست تا معرفت و شناسائى حق را كه در دلهايشان جا دادهاند از آنان بربايد، بزرگوارى حقتعالى در وسط سينههايشان جايگزين شده وسوسهها در ايشان طمع نكرده تا بر انديشههايشان غالب شود.پ از فرشتگان گروهى هستند كه در ميان ابرهاى پر باران و در كوههاى بزرگ و بلند و در تاريكى كه راه در آن كم گردد قرار گرفتهاند، گروهى از آنان فرشتگانى هستند كه قدمهايشان دل زمين را سوراخ كردهاند بآخرين نقطهى زمين رسيدهاند و قدمهايشان همانند به بيرقهاى سفيدى باشد كه در ميان هوى و جاى خالى فرو رفته در زير قدمهايشان بادى است خوشبو كه آنها را در جايى كه رسيده و قرار گرفتهاند نگاهداشته، عبادت و بندگى خداوند ايشان را از هر كار باز داشته و حقايق ايمان بين ايشان و معرفت و شناسائى پروردگار وسيله گرديده است و يقين باورشان باو آنها را از توجه بديگرى باز دارد، از شدت شوق و دوستى باو تمام توجه ايشان بجانب اوست، آنچه بخواهند از او مىطلبند و از ديگرى توقع ندارند، حلاوت و شيرينى معرفت او را چشيدهاند از جام سيرابكنندهاى كه پر از محبت و دوستى اوست آشاميدهاند، بيم و ترس او در سويداى دلهايشان ريشه دوانده و جايگير شده، از بسيارى طاعت
و بندگى كمرهايشان خم شده، بسيارى ميل اينان بسوى او تضرع و زارى آنها را تمام كرده، بلندى مرتبت و منزلت ريسمان خاكسارى را از گردنشان باز نكرده عجب و خودپسندى بر آنها راه نيافته تا عبادت خود را بسيار شمارند، خضوع و زارى آنان در برابر جلالت و بزرگى حق سبب نگشته كه كردار نيك خود را بزرگ دانسته، از بسيارى كوشش ايشان در كار سستى بر آنان چيره نشده، ميلهاى ايشان بپروردگارشان اندك نشده تا از اميدوارى باو ديده بر بندند، طول مناجات و راز و نياز اطراف زبانشان را خشك نكرده، كارهائى آنان را سرگرم ننموده تا آوازهاى نهانى و راز و نيازى كه با حق دارند قطع شود، در جاهائى كه براى طاعت و بندگى ايستادهاند دوشهايشان از يك ديگر سوا نميشود، راحتى و آسايش نطلبيدهاند تا گردن از زير بار امر و فرمان حقتعالى تهى كرده تقصير نمايند بر تصميم و كوشش ايشان (در عبادت) فراموشى چيره نمىشود، شهوتها و خواهشها به تيرهاى خدعه و فريب همت و كوشش آنان را از ميان نميبرد، داناى عرش را براى روز نيازمندى ذخيره قرار دادهاند، ميلشان بسوى اوست حتى زمانى كه آفريدگان از او دست بردارند و بآفريدهها متوجه گردند، بپايان و منتهى درجهى بندگى او نمىرسند، شوق و دوست داشتن اشتغال ايشان به بندگى او بر اثر علاقهاى است كه در دلهاى آنانست، مواد آن عبارت است از اميدوارى برحمت و بيم از عذاب او كه هيچ گاه از آنان جدا نمىشود آنچه سبب بيم و ترس از عذاب است از نظرهايشان دور نگشته تا از كوشش خود دست برداشته سختى و تنبلى نشان دهند، آزها آنان را اسير و گرفتار نكرده تا بسيارى سعى و كوشش را بر جد و جهد اختيار نمايند، كردار و طاعاتى كه بجا آوردهاند بزرگ بر نشمردند و اگر بزرگ دانسته بودند اميدوارى آنها انواع بيم و ترس را از آنان بر طرف ميكرد، بواسطهى چيرگى شيطان بر ايشان در بارهى پروردگارشان اختلافى نداشتهاند، جدائى از يك ديگر و دشمنى باهم آنها را پراكنده نساخته است كينه و حسد در آنان راه نيافته، انواع شك و ريب آنها را دسته دسته نگردانيده و همتهاى
ايشان را چند بخش نكرده پس فرشتگان اسير و گرفتار ايمانند ميل و عدول سستى و كاهلى آنان را از ايمان جدا ننموده است، در طبقات آسمانها جاى پوستى نيست مگر آنكه بر آن فرشتهايست در حال سجده و يا فرشتهايست كه شتابان سعى و كوشش دارد بر اثر بسيارى طاعت و بندگى پروردگارشان علم و يقين خود را زياد مىكند، عزت و سلطنت پروردگارشان عظمت و بزرگى را در دلهاشان مىافزايد.پ و قسمتى از آن سخنرانى در تعريف و گسترش زمين است خداوند متعال زمين را فرو برد در جنبش موجها كه مانند حيوان نر بر ماده خود هنگام هيجان ميباشد، در درياهائى كه پر از آب است در صورتى كه موجهاى با عظمت آن دريا متلاطم بوده ديگرى را از خود دفع مينمايد و مانند حيوانهاى نر كه هنگام هيجان شهوت مستى كف بر لب مىآورد پس آب متلاطم بواسطه سنگينى زمين كه در بر گرفت از هيجان و سركشى خود دست بر داشته خضوع و فروتنى پيشه گرفت و چون زمين در آن فرو رفته گسترده شد، هيجان موج و زيروروشدنش آرامش يافت و هنگامى كه بدوشهاى خود بر روى آب غلطيد آب پست و شكسته گشت و پس از هياهو و غوغا امواجش آرميده شكست خورده در حلقهاى آهنين لجام گردن نهاده فرمانبردار و اسير و گرفتار شد و زمين در ميان آن آب پر از موج قرار گرفت آن را از تكبر و سركشى و بلند پروازى و بزرگى باز داشت، سرانجام آب بعد از خفت و پستىها فرو نشست و پس از سركشى و برجستن دور زمين را گرفت پس چون هيجان آن در زير نواحى زمين آرام گرفت خداوند سبحان كوههاى بلند را بر دوشهاى آن نصب كرد راه چشمههاى آب را از بالاى زمين باز نمود و در بيابانهاى گشاده و اطراف آن پراكنده ساخت.پ حركات زمين را به سبب كوههاى ثابت و برقرار كه از قطعه سنگ
سخت و بزرگ و بلند فراهم آمد آرام نمود پس زمين هم بواسطه فرو رفتن كوهها در گوشههاى سطح آن و نصب شدن در اعماقش و قرار گرفتن پست و بلنديهاى آن از حركت و جنبش آرام گرفت و حقتعالى ميان فضا و زمين را فراخ نموده هوا براى نفس كشيدن ساكنان آن مهيا فرمود.پ و اهل زمين را با هر چه كه بآن نيازمندند بيافريد، سپس زمين بيگياه را كه آب چشمهها بجهت بلندى بآن نميرسد و نهرهاى كوچك و رودخانهها بر فراز آن راه نيابد بحال خود نگهداشت و ابر را كه در هوا پديد آمد آفريد تا مردهى آن زمين را زنده كند، پارههاى ابر درخشنده را كه براى باريدن بر زمين آماده و از يك ديگر جدا و پراكنده بود بهم پيوست تا اينكه ابرهاى سفيد كه پر آب بود بحركت در آمده مهياى باريدن گرديد و در اطراف ابرهاى كشيده و دايره مانند، برق آن درخشيد و روشنيش در ميان قطعههاى بزرگ ابرهاى سفيد رويهم قرار گرفته تمام نشده پى در پى ابر بارنده فرستاد پس باران آن كه بواسطهى سنگينى مايل بپائين آمدن بود بزمين نزديك شد و پياپى باد جنوب آن را حركت داده بارانهايش را بيرون مىآورد. پس چون ابر سينه خود و اطراف آن را بر زمين افكند و آب فراوانى كه در بر داشت فرو ريخت.پ خداوند متعال از زمينهاى خشك گياهها را و از كوههاى خالى علفها را تازه و تر رويانيد پس زمين بمرغزارهاى خود كه بآنها زينت داده شده شادى ميكند و بآنچه كه در آن روئيده و بآن آراسته گرديده از قبيل شكوفهها، گلهاى درخشنده و تازه فخر و نازش ميكند.پ حقتعالى آن گياهها را توشهى مردم و روزى چهار پايان قرار داده در اطراف زمين راههاى گشاده باز نموده، در ميان راهها براى دوندگان علامتها و نشانههائى بر پا نمود تا بهر كجا كه بخواهند رفت و آمد كنند.پ پس از آنكه حقتعالى زمين را پهن كرد و فرمان خود را بآفرينش انسان
جارى ساخت آدم عليه السلام را برگزيد، او را برتر از ساير آفريدگانش قرار داد، او را اولين آفريدهى خويش قرار داده و در بهشت جايش داد، روزيش را در آنجا فراوان كرد، در آنچه او را از خوردنش منع نمود سفارش كرد و بدو گفت كه اقدام در اين كار نافرمانيست، براى مقام او خطرناك و زيان آور است.پ سپس آدم پيشى گرفت به آن چه كه خداوند او را منع كرده بود تا كار او با دانش خدا كه از پيش به آن تعلق گرفته بود مطابقت نمايد.
پس بعد از توبه خداوند آدم را بزمين فرود آورد تا با نسل او زمين خود را آباد نمايد، او را براى بندگانش حجت و راهنما قرار دهد. پس از آنكه قبض روحش كرد مردم را در باب ربوبيت و شناسائى خود كه حجت و دليل بر آن استوار مينمايد رها نكرده بحال خود وانگذاشته بلكه بواسطهى حجتها و دليلهائى كه بر زبان برگزيدگان از پيامبرانش فرستاد و تمام آنان يكى پس از ديگرى آورندهى پيامهاى او بودند از ايشان پيمان گرفت تا اينكه بوسيله پيامبر ما محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم حجتش را تمام نمايد و جاى عذرى باقى نگذاشت و بيم دادن او بپايان رسيد و روزىها را مقدر كرد.پ سپس آنها را زياد و كم گردانيد، بتنگى و فراخى بخش نمود و در اين بخش بدادگرى رفتار نمود تا بآسانى دست آوردن روزىها و دشوارى آن هر كه را بخواهد آزمايش كند و بدين واسطه سپاسگزارى را از غنىشان و شكيبائى را از نيازمندشان بيازمايد پس از آن بفراخ روزيها سختىهاى فقر و پريشانى را مقرون ساخت و بسلامتى اشخاص آفتهاى ناگهانى را پيوست و شادىهاى بسيار را باندوههاى گلوگير تبديل فرمود.پ مدت عمرها را تعيين كرد، برخى را دراز و گروهى را كوتاه بعضى را مقدم، بعضى را مؤخر داشت و موجبات مرگ را فراهم ساخت، مرگ را كشندهى طنابهاى عمرها و پارهكنندهى ريسمانهاى كوتاه گره خوردهى آنها قرار داد،
پخداوند عالم و داناست بر كسانى كه راز خود را پنهان كنند، به پنهان گوئى آنان كه سخن با يك ديگر آهسته گويند، بانديشههائى كه از گمان در دل قرار گيرد، بآن چه با يقين تصميم بآن گرفته مىشود، به نگاه كردنهاى زير چشم كه از روى دزدى و آهستگى انجام گيرد، بآنچه در دلها پنهان شده، به ناديدنيها كه در زير پردهها پنهان شده، به سخنانى كه سوراخهاى گوشها به دزدى و آرامى ميشنود، بسوراخهائى كه موران كوچك در تابستان و حشرات و گزندگان در زمستان در آنها جا ميگيرند و بصداى با آه و نالهى زنهائى كه ميان ايشان و فرزندانشان مفارقت و جدائى افتاده بصداى آهستهى گامها، بجاى نمو ميوه كه در غلافهاى رگ و ريشه درختان است، بجاى نهان شدن حيوانات در غارها و درههاى كوهها، بجاى پنهان شدن پشهها ميان ساقها و پوستهاى درختان، بجاى اتصال برگها بشاخها، برحمهائى كه نطفههاى آميخته بخون كه از صلبها بيرون شده در آن قرار گيرد، بابرهاى بر آمدهى در هوا و جاى بهم پيوستن آنها و بباريدن دانهى باران در جاى رويهم آمدن ابرها، بآنچه كه گردبادها روى زمين مىپاشند بآنچه كه سيلها كه از بارانها توليد شده نابود مىكنند، بفرورفتن رفتن و سير حشرات در ريگستانها، بجايگاه پرندگان بر سر كوههاى بلند، به نغمهسرائى مرغان خواننده در آشيانهاى تاريك و بآنچه ميان صدفها است و موجهاى درياها آن را پرورش داده. بآنچه كه تاريكى شب آن را پوشانده و يا آفتاب بر آن تابيده، آنچه پى در پى پردههاى تاريكى و درخشندگىهاى روشنى بر آن وارد گرديده بنشانههاى هر گامى و بصداى آهستهى هر حركتى، بآواى هر سخنى، بحركت هر لبى، بجاى هر جاندارى، بمقدار وزن هر ذرهاى، بهمهمه و صداى آهستهى هر نفسى كه داراى اراده و عزم است، بآنچه بر روى زمين است از قبيل ميوهى درخت يا برگى كه از درخت بريزد يا رحم و جايى كه نطفه در آن قرار گيرد يا خون در آن جمع شده و بسته گشته مانند پاره گوشت گردد يا خلقى و صورتى كه پيدا گشته متولد شود و از اين دانش و دانائى هيچ گونه رنج
و مشقتى باو نرسيده و در نگهدارى آنچه كه آفريده هيچ مانعى براى او پيش نيامده، در اجراى كارها و تدبير آفريدگان هيچ ملامت و كدورت و سستى باو روى نياورده بلكه دانش او در همهى آنها جاريست و بآنها احاطه دارد، عدالت و دادگرى او آنها را فرا گرفته و فضل و كرمش شامل حالشان شده و از تقصيرشان بواسطهى درك نكردن آنچه كه شايسته مقام اوست در گذشته.پ بار خدايا توئى سزاوار وصف نيكو و لايق شمارش نعمتهاى بىپايان، اگر بتو آرزومنديم تو برتر و بزرگترى از آنكه آرزو ميكنيم و اگر برحمت تو اميدواريم تو برتر و بزرگترى از آنكه اميدواريم، بار خدايا تو مرا قدرت دادى در آنچه كه جز تو را بآن ستايش نگفته بجز تو بآن بر كسى ثناگو نميباشم و بآن بمواضع حرمان و نوميدى و جاهاى شك و بدگمانى رو نمىآورم و از ستايشهاى آدميان و درود بر آنها كه پرورده شدند زبانم را نگاهداشتى، بار خدايا هر درود گويندهاى را بر ستوده شده توقع اجر و مزدى است و من بتو اميدوارم كه دليل و راهنمائى بر توشههاى رحمت و گنجهاى آمرزش، بار خدايا اينجا جاى كسى است كه تو را يكتا دانسته بيگانگى كه خاص تو است و براى اين سپاسگزاريها كسيرا جز از تو سزاوار نديده، فقر و نياز من بسوى تو است كه بدبختى آن را جبران و تلافى نميكند مگر فضل و احسان تو و سختى آن را بر طرف نميگرداند مگر وجود و بخشش تو پس در اين مقام رضا و خوشنودى خود را بما ارزانى فرموده و دستهاى ما را بسوى غير خود دراز مفرما زيرا تو قادر و توانا هستى از هر چه كه خواهى.پ 18- پاسخ آن حضرت (ع) براى يهودى مردى از يهود بسوى امير المؤمنين على عليه السلام آمد سپس عرض كرد: اى امير المؤمنين پروردگار ما كجاست پس حضرت فرمود: اى يهود در كجا نيست پروردگار ما كه در آنجا باشد همانا بچيزى ميگويند در كجاست كه نباشد
بعد باشد او همه جا هست و بدون جاست هميشه براى او قبلى نيست او پيش از پيش است و پيش از نهايت است از او نهايتها جداست او پايان هر پايانيست.پ 19- از كتاب مطالب السؤال و از سخنرانيهاى امير المؤمنين است براى محمّد بن طلحة بعد از برگشتن از جنگ صفين، خداوند متعال را سپاسگزارم براى تمام گردانيدن نعمتش و فرمانبردارى در برابر بزرگوارى و عزتش و نگاهداشتن از نافرمانيش و از او كمك مىطلبم براى احتياجى كه به بىنياز گردانيدنش دارم زيرا كسى را كه او هدايت نمايد گمراه نمىشود و كسيرا كه دشمنى كرده فرمانش را انجام ندهد راه نجات نيست و كسى را كه بىنياز گرداند نيازمند نخواهد شد، زيرا بىنياز گردانيدن او زيادتر است از هر چيزى كه با آن برابر و هموزن شود و بهتر است از هر چيزى كه پوشيده گردد.پ و گواهى مىدهم بر اينكه نيست خدائى بجز او كه مستجمع تمام صفات كماليه و تنها كسى است كه براى او شريكى نيست گواهى از روى اخلاص و راستى ميباشد و خويش را از نافرمانى نگاه مىداريم بآن مادامى كه زندهايم و ذخيره ميكنيم ايمان بآن را براى ترسها و سختيهائى كه در قيامت بما ميرسد زيرا كلمه شهادت لازمهى ايمان و گشايندهى احسان الهى و باعث خوشنودى خدا و دور كردن شيطانستپ و گواهى مىدهم كه محمّد بندهى خدا و فرستادهى اوست، او را با دينى فرستاد كه شهرت جهانى دارد و با نشانهى رسيده و با كتابى كه آورده و با نور درخشنده و روشنى تابنده و با فرمانى كه حق و باطل را از هم جدا سازد تا شبهات باطله را برطرف نموده با مردم از روى برهان سخن گويد و معجزات خود را آشكارا كند، آنان را با آيات قرآن تنبيه نموده از عذابهائى كه بر امتهاى پيش وارد شده بترساند.پ او را در وقتى فرستاد كه مردم گرفتار فتنهها و آشوبهاى بسيار بودند كه در آن ريسمان دين پاره شده ستونهاى ايمان و يقين متزلزل گرديده، اصل دين
مختلف و كار آن درهم و برهم، راه بيرون شدن از آن فتنهها ننگ، وسيلهاى براى هدايت نبود پس راهنمائى و هدايت از ميان رفته كورى و گمراهى شيوع داشت، براى خداى سبحان نافرمان و شيطان را يار بودند، ايمان ذليل و ستونهاى آن ويران گشته، آثار و نشانههايش تغيير كرده، راههاى آن خراب و نابود شده مردم پيرو شيطان در راههاى او گام نهاده بسرچشمههايش وارد ميشدند بكمك ايشان نيرنگهاى شيطان بكار افتاد، پرچم كفر و گمراهيش بر افراشته شد، در فتنههائى كه مردم را پايمال و لگدكوب كرد و همگى در آن سرگردان و نادان گرفتار بودند در بهترين جاى دنيا و ميان بدترين همسايهها كه خوابشان بيخوابى و سرمهى چشمشان گريه بود در سرزمينى كه دهنهاى دانايان بسته و ذليل و نادانش افسار گسيخته و ارجمند بود.پ 20- و قسمتى از سخنرانى آن حضرت (ع) اى مردم! موجهاى آشوبها را بكشتيهاى نجات و رستگارى شكافته و از آنها بگذريد، از راه مخالفت منحرف گرديده گام بيرون نهيد، افسرهاى نازش و بزرگى از سرزمين گذاريد، رستگار مىشود كسى كه با پر و بال قيام كند، راحت و آسوده است آنكه تسليم شده و گوشهگير شود، اين مانند آب گنديدهى بدبوئى است كه در گلوى نوشندهى آن گرفته مىشود، آنكه ميوه را نارس بچيند مانند كسى است كه در زمين ديگرى زراعت كند، اگر سخنى بگويم گويند براى آز به امارت و پادشاهى است، اگر خاموش بنشينم سخن نگويم گويند از مرگ و كشته شدن مىترسد.پ هيهات بعد از اين همه پيشامدهاى سهمگين و پى در پى سزاوار نبود چنين گمانى در بارهى من برده شود در صورتى كه سوگند بخدا انس پسر ابى طالب بمرگ بيشتر است از انس كودك به پستان مادرش بلكه سكوت من براى آنست كه فرو رفتهام در علمى كه پنهان است اگر آشكار نمايم آنچه را كه مىدانم شما
لرزان شويد مانند لرزيدن ريسمان در چاه ژرف.پ 21- و قسمتى از سخنرانى آن حضرت (ع) پس از ستايش خداى تعالى و درود بر پيامبر، همانا دنيا بجدائى پشت كرده آگاه مينمايد و آخرت نزديك و آشكار شده است، آگاه باشيد كه امروز روز آمادهشدنست و فردا روز پيشى گرفتن بسوى بهشت است و پايان بسوى آتش است، آيا نيست كسى كه پيش از رسيدن مرگ توبه كند، آيا نيست كسى كه پيش از رسيدن روز بدبختى خود براى نجات خويش چارهاى نمايد، آگاه باشيد كه شما در روزگاران اميد و آرزو هستيد كه از پى آن مرگ است پس كسى كه در روزهاى اميد و آرزوى خود پيش از رسيدن اجلش كار كرد كردارش او را سود بخشيده مرگش زيانى وارد نياورد و كسى كه در آن ايام پيش از رسيدن اجل كوتاهى كرد كارش زار و از مرگ زيان خواهد برد. آگاه باشيد عمل كنيد در هنگام راحتى و ايمنى همان طور كه كار ميكنيد در وقتى كه ترس بر شما چيره مىشود، آگاه باشيد من نعمتى مانند بهشت نديدهام كه جويندهى آن در خواب غفلت باشد و نه عذابى را مانند آتش كه گريزان از آن در خواب بيهوشى باشد، آگاه باشيد هر كس از حق بهره نبرد زيان باطل مسلّم باو ميرسد و هر كه را هدايت براه راست نياورد گمراهى او را بنابودى ميكشاند آگاه باشيد شما مأموريد بكوچ كردن و رهنمائى شدهايد بتوشه بر داشتن، دو چيز است ترسناكترين چيزى كه بر شما بيمناكم يكى پيروى هواى نفس ديگرى درازى آرمان، پس در دنيا تهيّهى توشه نمائيد چيزى را كه فرداى قيامت خود را بآن نگهداريد.پ 22- و از سخنرانيهاى آن حضرت (ع) است هنگام كوچ دادن اصحاب را بسوى مردم شام، اف بر شما باد من از شما دلتنگ و نگران مىباشم و از نكوهش شما رنجيده گشتم آيا در عوض زندگى هميشگى بزندگانى موقت دنيا خوشنود هستيد، بجاى عزت
و بزرگى تن بذلت و خوارى داديد كه هر گاه شما را بجنگ كردن با دشمن مىخوانم ديدگانتان دور ميزند، گويا بسختى مرگ و رنج و بىهوشى مبتلا شدهايد كه راه گفت و شنود شما با من بسته، در پاسخ سخنانم حيران و سرگردانيد مانند اينكه عقل از شما زايل شده و ديوانهايد، شما هيچ گاه براى من امين و درستكار نيستيد و نه سپاهى مىباشيد كه ميل بشما داشته باشند و نه ياران توانائى كه نيازمند بشما گردند، نيستيد شما مگر مانند شترهائى كه ساربانهايشان ناپيدا هستند چون از طرفى گرد آيند از طرف ديگر پراكنده شوند، سوگند بخدا شما براى افروخته شدن آتش جنگ بد مردمى باشيد با شما نيرنگ ميكنند شما حيله نميكنيد، شهرهاى شما را تصرف ميكنند شما خشمگين نمىشويد، دشمن بخواب نميرود، شما را خواب غفلت ربوده فراموشكار هستيد.پ سوگند بخدا شكست خوردهاند كسانى كه با يك ديگر همراهى نكردند، سوگند بخدا گمان ميكنم اگر جنگ شدت يابد و آتش مرگ افروخته شود شما مانند جدا شدن سر از بدن از پسر ابى طالب جدا خواهيد شد، سوگند بخدا مرديكه دشمن را بطورى بر خود چيره كند كه گوشتش را بدون اينكه چيزى بر استخوان باقى بماند بخورد و استخوان را شكسته پوستش را جدا سازد ناتوانى و بىحميتى او بسيار و قلب و آنچه او را از اطراف سينه فرا گرفته ضعيف است.
اى شنونده! اگر تو ميخواهى در ناتوانى و بىحميتى مانند اين مرد باش، و اما من بخدا سوگند پيش از آنكه بدشمن فرصت و توانائى دهم با شمشيرهاى شرفى چنان باو خواهم زد كه ريزه استخوانهاى سر او بپرد، بازوها و قدمهايش قطع شود پس از كوشش من اختيار فتح و پيروزى با خداست.پ 23- قسمتى از سخنرانىهاى آن حضرت (ع) پس از رأى دادن حكمين- ستايش ويژهى خداست هر چند روزگار بليّه
بزرگ و پيشامد بسيار سخت پيش آورد، زيرا كه از مرگ نجات پيدا نميكند كسى كه بترسد، بقاء بكسى كه آن را دوست دارد بخشيده نمىشود، آگاه باش كه وفا توأم با راستى است، سپرى نگهدارندهتر از وفاء نمىدانم و نيرنگ بازى نميكند كسى كه دانسته است چطور بسوى خدا باز ميگردد، در روزگارى بسر ميبريم بيشتر نيرنگبازان را زيرك مىشمارند و نسبت مىدهند نادانان را در اين روزگار بسوى نيرنگ خوب، چه مىشود اينان را كه خداى بكشدشان، گاهى مىبيند آدم بيناى به تغيير كارها و دگرگونى آنها راه نيرنگ را در رسيدن بمرادش ولى مييابند رسيدن بمرادش را مانع از فرمان و نهى خدا از پس نيرنگ را وامىگذارد در صورتى كه قادر بر آنست ولى ترك ميكند از بيم عذاب خدا و غنيمت ميشمارد فرصتش را كسى كه نگهدارى براى او در دين نيست.پ 24- و از سخنان آن حضرت عليه السلام در بعضى ايستگاههاى صفين- اى گروه مسلمانان ترس و بيم از خدا را شعار خود قرار دهيد، جامهى وقار را بپوشيد دندانها را نگهداريد زيرا كه كندكنندهى شمشيرهاست از سر، زره را كامل كنيد «1» شمشيرها را در غلاف نگهدارى كنيد پيش از بيرون آوردن و با دقت نظر كنيد و از چپ و راست نيزه بزنيد، دفع كنيد با شمشير، شمشيرهايتان را بدشمنان قرار دهيد، بدانيد بديدهى خدا ملاحظه شدهايد و با پسر عموى رسول خدائيد حملهى بدشمن را تكرار كنيد و شرم كنيد از فرار كردن زيرا كه ننگى است براى فرزندان شما و آتش است در روز قيامت و پاك نفس باشيد و بسوى مرگ رويد رفتنى آسان، بر شما باد به نگهدارى اين شهر بزرگ «2» و خيمههاى محكمشدهى بطناب بوسط آن بزنيد زيرا كه شيطان «3» در قسمت پائين آن كمين كرده، همانا براى حمله
دستى پيش افتاده و بدنبال انداخته براى بد دل كردن مردى را پس شما بر قصدتان ثابت باشيد تا اينكه برايتان ستون حق آشكار شود و شمائيد بلند و خدا با شما است و كردارتان اندك نشود.پ 25- از سخن آن حضرت است (ع) در سخنرانيش خداى رحمت كند مردى را كه پيروى كند فرمانى را و در گوش نگهدارد و خوانده شود بسوى هدايت پس نزديك رود و اقتدا كند براهنمائى پس نجات پيدا كند و مواظبت كند پروردگارش را، از گناهش بيمناك باشد، با اخلاص پيشرود بآنچه خدا بر او واجب كرده عمل نمايد، قصد حق كند و بهدف رسد بدست آرد عوض را، هوايش را مخالفت كند، آرزويش را تكذيب نمايد، شكيبائى را وسيلهى نجاتش قرار دهد، پرهيزكارى را حساب وفاتش، راه روشن را برود، راه حق را لازم دارد، مدت زندگى را غنيمت شمرد، از مرگ استقبال نمايد، از كردارش پيش از رسيدن بآرزو توشه بردارد.پ 26- و از سخنرانيهاى آن حضرت (ع) است نكوهش ميكرد مردمان كوفه را و حال اينكه آنان در بيرون آمدن با آن حضرت بسوى خوارج نهروان كندى ميكردند، اى گروه گرد آمدهى از نظر بدنها ولى پراكندهى از نظر دينها، همانا بخدا سوگند فريب نداده است دعوت كسى كه شما را خوانده است و آسايش پيدا نكرده دل كسى كه بدرد آورده شما را، سخن شما سنگ سخت را سست ميكند و كردار شما دشمن شكاك شما را در شما بطمع اندازد، هر گاه شما را ميخوانم بكارى كه صلاح شما در آنست و دشمن را از حريم شما ميراند شما را سستى جنگ فرا گيرد و عذرها مىآوريد بعد ميگوئيد چنين و چنان كنيم و هر گاه شما را بجنگ دعوت كنم بهانههاى گمراهكننده آوريد و سخنهاى باطل گوئيد بعد از من خواهش تأخير انداختن ميكنيد دفاع صاحب دين كه موعد شماست.
هيهات هيهات ذليل نمىتواند ستم را دفع كند، حق را در نيابد مگر
بكوشش، پس بمن بگوئيد اى مردم عراق با كدام امام پس از من ميجنگيد يا كدام خانه را جلوگيرى ميكنيد.پ بخدا سوگند خوار كسى است كه شما ياريش كنيد، فريب خورده آنست كه شما فريبش دهيد، بامداد كردم و حال اينكه انتظار يارى شما را ندارم، سخن شما را تصديق نميكنم، خدا ميان من و شما جدائى اندازد و بجاى من ديگرى را بر شما مسلط كند و بجاى شما كسى كه بهتر است براى من از شما عوض دهد، بدانيد كه پس از من ديدار كنيد ذلتى را كه شما را شامل شود و شمشيرهاى جداكننده و سختى زشتى را كه ستمگران بر شما آن را سنت و روش گيرند پس ديدگانتان اشك ريزد، تهىدستى در خانه و دلهايتان وارد شود و شما در قسمتى از حالات خود منت بكشيد شما مرا ببينيد.
سپس يارى كنيد و خونهاى شما در پيش من ريخته شود پس خدا دور نگرداند مگر ستمگر را.پ اى مردمان كوفه شما را پند ميدهم پند نميگيريد، بيدارتان ميكنم بيدار نميشويد، آنكه بشما رسد بنااميدى رسيده، و هر كس با شما تير اندازد مسلم با تير شكسته و بىهدف تير افكنده، واى بر شما چقدر از شما ناراحتى ديدم يك روز شما را صدا ميزنم روز هم با شما مدارا ميكنم آزاد مردى هنگام ندا كردن نيست و ثابت قدمى در مصيبتها نيست.
پس بخدا چه گرفتار شدم بشما، گرفتار گوشهاى ناشنوا و ديدههاى نابينا شدم بچهار پايانى كه بىخردند، بدانيد بخدا اگر هنگامى كه فرمان ميدهم شما را بكارم، وادار ميكنم شما را بناراحتى از طرف خودم هر گاه استقامت كنيد رستگار و هدايت شويد و اگر استقامت نكنيد و نپذيريد از شما آغاز مىشود چاپلوسى ولى من براى شما برادرى كنم و از شما خسته شدم و شما در بيخبرى مانديد پس ميباشم من و شما چنان كه اول گفته:
امرتهم بامرى بمنعرج اللوى فلم تستبينوا الرشد الاضحى
«1»پ بار خدايا همانا دجله و فرات دو نهر كر و گنگند پس آبى جارى برايشان بفرست و از ايشان آب ياريت را بكن، خوشا برادران شايستهام، اگر بسوى اسلام خوانده مىشدند ميپذيرفتند، قرآن را ميخواندند و استوار ميداشتند، بجنگ خوانده ميشدند و آن را مىجستند پس آنان را ستايش نيك سزاوار است، چقدر اشتياق بسوى آنان دارم بعد از ديدگانش اشك جارى شد و از منبر فرود آمد و فرمود:
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بسوى آنچه كه برميگردم، برميگردم بسوى مردمى كه اگر فرمان دهم نافرمانى كنند و اگر از آنان پيروى كنم از من دور شوند خداوند براى من از ايشان هر چه زودتر فرجى برساند.پ بعد حضرت وارد منزلش گرديد، سپس مردى از يارانش آمد و عرضكرد اى امير المؤمنين! مردم از نشستشان پشيمانند و دانستهاند كه بهره در پذيرفتن شماست مر ايشان را مرتبه ديگر اينان را اندرز ده چون بامداد فردا شد حضرت وارد مسجد بزرگ شد و در ميان مردم ندا داد.
سپس مردم گرد آمدند چون مسجد پر شد بر فراز منبر رفت و اين خطبه را خواند:پ 27- سپس بعد از ستايش خداى تعالى فرمود: اى مردم بدور خود نمينگريد كه كاسته شده و به شهرهايتان فريفته شده در صورتى كه شما صاحب جمع فراوانيد و شوكت سخت چه شده است شما را امروز براى خدا پدران شما از كجا آمدند و از كجا رام شديد و تا كى دروغ ميگوئيد، آگاه شويد خداى شما را رحمت كند و براى جنگ با دشمنتان به جنبش آئيد كه مسلم ياوه گوئى از فرياد براى آنكه چشم دارد معلوم شد، صبح درخشيد براى شب زندهداران
هر گاه سخن گويم سخن مرا بشنويد خدا شما را هدايت كند و فرمان مرا اطاعت كنيد هر گاه فرمان دهم اگر فرمانبرى مرا كنيد هرگز سركشى نكنيد و اگر نافرمانى مرا كرديد هدايت نشويد، تجهيزات جنگى را برداريد، ابزارش را آماده كنيد و براى آن بيرون آئيد كه آتش جنگ زبانه كشد، فاسقان براى شما بجنبش در آمدند تا نور خدا را خاموش و با بندگان خدا بجنگند بخدا سوگند ديدار كردن شما با من به تنهائى در حالى كه آنان چند برابر باشند ايشان چيزى نيستند و من از آنان بيم ندارم و از جنگشان وحشت نميكنم پس من بر گمراهيى كه بر ايشان است و حقى كه من بر آنم بينايم و من بسوى ملاقات و ديدار پروردگارم شوق دارم و در انتظار پاداشى نيك باشم و اين دلى كه با آن ايشان را ملاقات ميكنم آن دل همان دليست كه با آن كفار را با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ملاقات كردم.پ همان دليست بواسطهى آن اهل جمل، صفين ليلة الهرير را ديدار كردم پس در اين هنگام شما را پراكنده ميكنم پراكنده شويد سبك و سنگين با مال و جانتان در راه خدا بجنگيد كه اين جنگيدن شما برايتان خير است اگر بدانيد، بار الها ما و ايشان را برستگارى قرار ده، ما و ايشان را از آشوب دور كن، قرار ده آخرت را براى ما و ايشان بهتر از دنيا پس چون حضرت از سخنرانى آسوده شد مردم بسرعت او را پاسخ دادند با ايشان بسوى خوارج بيرون شد.پ 28- گروهى در محضرش حاضر شدند سخن از برترى خط بميان آمد و آنچه كه در خط است گفتند در كلمات حرفى از الف بيشتر نيست و بدون الف نميشود سخن گفت سپس حضرت همان ساعت اين خطبه را بيان فرمود بدون فكر و سابقهاى ايراد كرد و در اين خطبه الف وجود ندارد «1»:پ سپاسگزارم كسى را كه منتش بزرگ است، نعمتش ريزش دارد، كلامش كامل است امرش نافذ، دليلش رسا، حكمش عدل، پيشى گرفته است خشمش را
رحمتش، ستايش ميكنم ستايش كه اقرار بپروردگاريش دارم، براى پرستش كرنش ميكنم، رهاشوندهى از گناهش، پذيرندهى توحيد و يكتائيش، پناه برندهى از عذابش، آرزو دارندهى از پروردگارش آمرزشى كه نجات مىدهد روزى كه سرگرم مىشوند هر كسى از فرزند شيرخوار و فرزندانش، طلب يارى ميكنم از او و هدايت ميخواهم باو ايمان داريم و توكل بر او، گواهى برايش مىدهم مانند گواهى بنده مخلصى كه يقين دارد، او را تنها ميكنم مانند تنها نمودن بندهى مؤمن صاحب يقين، يكتا مىدانم او را مانند يكتا دانستن بندهى مقرّ باو، براى او در ملكش شريكى نيست، در كارهايش بزرگترى براى او نباشد، بزرگتر از اين است كمك كار و مشاور و ياور همكار مانند داشته باشد، مىداند و راز نگهدارد، نهانست و خبر مىدهد، مالك است و مسلط، نافرمانيش مىشود او در ميگذرد، پرستش مىشود و قدر دانى ميكند فرمان مىدهد سپس دادگرى ميكند، گرامى مىدارد و برتر ميكند، فناپذير نيست، هميشگى است چيزى همتايش نيست، او پيش از همه چيز است، بعد از همه چيز است، پروردگاريست كه او تنها عزيز است او متمكن به نيرو است، نگاه بر او احاطه نكند، نيرومند، شكست ناپذير، بينا، شنوا مهربان و با رحم است، ناتوانست از ستايش ستايشكننده، گمراه شود از تعريفش كسى كه بخواهد او را معرفى كند، نزديك است پس دور پاسخ دهد خواندن كسى كه او را بخواند، روزى دهد او را و مىبخشد، صاحب لطفى نهانست و حملهاى سخت و رحمتى گسترده، كيفرى بدرد آورنده، رحمتش سپرى است پهناور و سودمند و گواهى مىدهم به برانگيختن محمّد بنده و فرستاده و پيامبر و انتخاب شده و دوست و خليل او، او را برانگيخت در بهترين زمانها هنگام فاصلهى سستى و كفر رحمت از براى بندگانش و سنت براى زياد كردن نعمتش باو نبوتش را پايان داد، باو دليلش را آشكار ساخت، پس پند داد و نصيحت كرد و رساند و كوشش كرد بهر مؤمنى مهربانست، رحيم است، و بخشنده، پسنديده،
دوست، پاكيزه بر او است رحمت و سلامتى و بركت و بزرگى و كرامت از طرف پروردگار آمرزندهى مهربان. نزديك است، پاسخ دهنده و بردبار، سفارش ميكنم شما را اى گروهى كه آماده شدهايد براى سفارش پروردگارتان.پ يادآورى ميكنم شما را روش پيامبرتان را پس بر شما باد بر ترسى كه دلهايتان را آرامش مىدهد و بيمى كه اشكتان را جارى ميكند و تقيهاى كه نجاتتان مىدهد پيش از روز پريشانى و گرفتارى شما، روزى كه ميرسد در آن روز كه سنگين است وزن كردار نيكش و سبك است وزن گناهش و بر شما باد به مسأله كرنش و فروتنى و كوچكى و خشوع، توبه و بازگشت و بايد غنيمت شمرد هر يك از شما سلامتيش را پيش از بيماريش، جوانيش را پيش از پيريش، گشايش را پيش از تهيدستيش، بيكاريش را پيش از كارش، حاضر بودنش را پيش از مسافرتش، زندگيش را پيش از مرگش كه سست مىشود و پير، مريض مىشود و دردناك كسل ميكند او را دكترش، دوستش از او دورى ميكند، عمرش بپايان ميرسد خردش تغيير ميكند بعد گفته مىشود كه او بيمار است و بدنش كهنه شده، بعد كوشش ميكند در جان دادنى سخت و دشوار، دور و نزديك پيش او حاضر مىشود با ديدهاش نگاه ميكند با نگاهش دقت ميكند، چهرهاش عرق ميكند، بيشهاش خالى شود نفسش خشك شود، بگريد همسرش، دفنش نزديك شود و پايان دهد از او فرزندانش پراكنده شود از او مالهائى را كه شمرده گسسته شود جمعيتش چشم و گوشش برود برهنه شود و غسل داده و خشك برايش گسترده و مهيا گردد و كفنش پهن بود گردنش از كفن محكم گردد، بر فراز تابوت حمل شود بر او نماز يا تكبير بدون سجود بخوانند و خاكساريست بعد از نقل دادن از كاخهاى زرنگار و قصرهاى زينت داده شده و فرشهاى رومى.پ سپس در قبر تنگ آماده با خشتهاى چيده شده و سقفى به تخته سنگى و انباشته شود بر او خاك و پر كند كلوخش و مسلم باشد ترسش، فراموش شود خبرش
از كنار قبرش دوست، همراز، فاميل و رفيقش برگردند همنشين و دوستش عوض شوند و آن قبر است و همنشين حشرات شود در بدنش كرمهاى قبر راه روند و چرك بدنش از دماغش بيرون آيد و بدنش را خاك قبر كهنه كند و خونش جارى شود، استخوانش بپوسد تا روز قيامت پس او را از قبر بيرون آورند و در صور دميده شود، خوانده شود براى برانگيخته شدن، پس در اين هنگام گورستان زير و رو شود و آشكار شود سرشت سينهها، هر پيامبر و راستگو و شهيد و سخنگوئى آورده مىشود و بجاى نشيند براى قضاوت توانائى كه به بندهاش آگاه و بيناست و چقدر اندو بجنبش آيد براى او در جايگاه هولناك و محل بزرگ در برابر پادشاهى بزرگ كه بكوچك و بزرگ كردار بنده داناست.پ پس در اين هنگام عرقش او را لجام كند اضطرابش او را شرمنده كند، گريهاش بيفايده، فريادش را كسى نمىشنود، نامهاش آشكار شود، لغزشش روشن شود، سپس نگاه ميكنند در كردار بدش و گواهى ميدهد چشمش بنگاهش دستش بزدنش، پايش برفتنش، پوستش بتماسش، شرمگاهش بخطايش، او را نكير و منكر تهديد مىكنند، پرده برايش برداشته مىشود بهر كجا كه ميگردد، گردنش بزنجير دستش بغل بسته مىشود تنها كشيده مىشود با ناراحتى سخت وارد جهنم مىشود، در جهنم عذاب مىشود، از آبهاى داغ مينوشد كه گوشت صورتش را كباب مىكند و پوستش را ميكند پناه ميخواهد مالك جهنم از او رو برگرداند فرياد ميزند پس چندين سال با پشيمانى درنگ مىكند.پ پناه ميبرم بپروردگار قدير از بدى هر سر نوشتى و از او خواهش آمرزش داريم از طرف بخشش او، اوست صاحب پرستش من، اوست آسانكنندهى كار من پس كسى كه كنار رفت از عذاب كردن پروردگارش در بهشتش در جوارش قرار گرفته و در كاخهايش جاويدان و متنعم به نعمتهايش گرديده، مالك حور العين فرزندانشان شده، در نعمتها زير و رو مىشود از كوزههاى مهر شده بمشك و عنبر
مينوشد، از شراب گوارا او را چشانند كه فردش را هم نبرد، اين است درجهى كسى كه از پروردگارش بترسد و نفسش را بر حذر دارد و آنست كيفر كسى كه نافرمانى كند پديد آورندهى خود را و نفسش براى او نافرمانى خدايش را زينت دهد و اين سخن تميز دهنده است و فرمانى عدل بهترين داستانى كه سروده شده و پندى كه داده شده و تصريح قرآن است از طرف حكيم حميد.پ 29- حضرت ابى عبد اللَّه عليه السلام فرموده است كه حضرت امير المؤمنين در مدينه سخنرانى فرمود، حمد و ثناى خدا و درود بر پيامبر و آلش فرستاد، بعد فرمود: كه همانا خداى تبارك و تعالى ستمگران روزگار را درهم نشكست مگر پس از مدتى مهلت دادن و در نعمت قرار دادن آنها و درست نكرد شكستن استخوان گروهى از جمعيتها را مگر بعد از سختى و بلا و تنگيها، اى مردم در كمتر از آن نابودى كه بدان روى آورديد و آن مشكلاتى كه پشت سر گذارديد عبرتگيرى و پند آموزى بود، نه هر كس دلى دارد خردمند است، نه هر كه گوشى دارد شنواى حق است، نه هر كه چشمى دارد بيناست، اى بندگان خدا در آنچه كه براى شما اهميت دارد نيك بنگريد سپس نگاه كنيد بميدان زندگى كسانى كه آنها را خداوند كشانيد و برد بدانش خود، آنان كه زندگانى فرعونى داشتند، بستانها كاشتند، چشمهها و كشتزارها و جاه و مقام ارجمند انباشتند، سپس نگاه كنيد كه خداوند با چه وضعى كارشان را بپايان آورد پس از آن همه خرمى و شادى و امر و نهى فرمانگذارى، هر كدام شما شكيبائى كنيد سرانجام بهشت داريد و بخدا در آن جاويدان باشيد، سرانجام همه كارها از خداست.پ در شگفتم بايد و چرا در شگفت اندر نشوم از خطاهاى اين دستجات پراكنده و دليلهاى پوچى كه هر كدام بر دين دارى خود ميتراشند، نه پيروى از پيامبر دارند، نه اقتداء بكردار و روش وصى پيغمبر، نه ايمان و عقيدهاى بناديده آورند و نه از عيبى خوددارى كنند، همان را خوب دانند كه ميانشان بخوبى ياد شود
همان را زشت و ناروا پندارند كه خودشان زشت شمردهاند، هر كدامشان براى خود امام و پيشوائيست و در هر آنچه از ناحق اندر است و بنظر خود درست ميداند و عمل ميكند و سخت بدان چسبيده و اسباب آن را محكم ساخته و استوار پنداشته، پيوسته بر خلاف حق ميروند و جز خطاكارى نيفزايند، بقرب خدا نپيوندند، هرگز بجز دورى از خداى عز و جل نگزينند، الفتى با يك ديگر دارند و طرفدارى آنها از يك ديگر همه و همه بر اثر وحشت از آن قوانينى است كه پيامبر امى بجاى گذاشته و رميدن از اخبار خداى آفرينندهى آسمانها و زمينهاست كه بدانها رسانيده.پ اين مردم افسوسها در پى دارند و غارهائى انباشته از تيرگى شبهه باشند در تاريكى و گمراهى آشيانه زدهاند، آن را كه خود بخودش واگذارده و از راه حق بيكسو انداخته نزد كسى كه او را نفهميده مورد اعتماد است و نزد كسى كه او را نشناخته متهم است، چقدر اينان شباهت دارند بچهار پايانى كه چراننده ندارند دريغ بايد از كارهاى ناشايستهاى كه شيعيان من بزودى خواهند كرد، واى چگونه يك ديگر را خوار و زبون سازند و چگونه بكشتار هم دست بيازند فردا است كه از ريشه جدا شوند و دور افتند و بشاخه بچسبند و پيروزى را از بيراهه جويند هر گروهى از آنها بيك شاخه چسبيده و در برابر هر بادى كه وزد از اين سو بآن سو شود با اينكه خداوند براى اوست سپاس بزودى اين مردم گمراه را براى بدترين روز گرفتارى بنى اميه دور هم گرد آورد چنان كه تيكههاى ابر را در فصل پائيز خداوند ميانشان الفت اندازد و آنها را چون ابر درهم پيوندد و چون ابر درهم شده انبوه كند، سپس درها بروى آنها گشايد و از خيزگاه سيل وار سرازير شوند سيل ويرانكنندهى بستانهاى يمن كه سيل عرم بود يك دسته موش براى ويران كردن آن سد برانگيخته شده و از آن تپهاى هم بجا نگذاشت و كوه درهم پكيده راه را بر آن نبست خداوند آنان را در دل دشتها پراكنده ساخت و مانند چشمهسارهائى بر روى زمين روان كرد و آشكارشان نمود و
بوسيله آنها حقوق مردمى را از مردمى باز گرفت و مردى را در وطن مردمى جاى داد براى آواره كردن بنى اميه و براى اينكه مسلط شوند بر آنچه كه غصب كردهاند، خداوند بوسيله آنها ركنى را لرزان سازد و آنها را از زير سنگهاى ارم و شام درهم شكند و بلاد خرم زيتون را از آن دير كند.پ و سوگند بدان كه دانه را شكافد، گياه را روياند، جاندار را آفريند، انسان و حيوان را برآورد هر آينه اينكه گفتم خواهد بود، گويا من اكنون شيهه اسبان و جنجال مردان آنان را مىشنوم پس بخدا كه آنچه در دست آنهاست آب شود پس از آنكه برترى در بلاد يافتند مانند دنبهاى كه بروى آتش آب شود هر كه از آنها مرده گمراه مرده و بآستان خداى عز و جل ميكشد كار هر كه از آنها برود و خداى عز و جل توبهى هر كدام را كه خواهد بپذيرد، اميد ميرود خداوند شيعيان مرا پس از پراكندگى فراهم گرداند براى بدترين روزى كه اينان در پيش دارند براى هيچ كس نسبت بخداى عز ذكره اختيارى نيست بلكه اختيار و هر امرى از خداست.پ اى مردم! كسانى كه منصب امامت را بخود بندند و شايسته نيستند بسيارند، اگر شماها يك ديگر را وانگذاريد در بارهى حق صريح و سستى نكنيد در توهين و تحقير بر شما دلير نشود كسى كه مانند شما نيست در ايمان و عقيده و نيرو نگيرد بر عليه شما آنكه بخواهد بر شما بتازد و اطاعت امام بر حق را زير پا گذارد و از آن شانه خالى كند ولى شماها سرگردان شديد چونان كه بنى اسرائيل در دوران موسى سرگردان بيابان شدند و بجان خود سوگند كه سرگردانى شماها پس از من افزوده گردد چندين برابر سرگردانى بنى اسرائيل باشد.پ بجان خودم سوگند اگر شماها بدوران پادشاهى بنى اميه را بسر زنيد پس از من باز هم گرد سلطانى خواهيد گرفت كه بگمراهى دعوت ميكند باز هم باطل را زنده ميكنيد و حق را پشت سر مىنهيد و از نزديكترين مردان بدر مىبريد و
بدورترين كسان از مجاهدان در ركاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ميپيونديد، و بجان خودم سوگند كه اگر آنچه در دست آنهاست آب شود و از ميان برود امتحان و كيفر نزديك شود و وعدهى فرج نزديك شود و مدت عمر دولت بسر آيد و ستارهى دنباله دارى از شرق براى شما پديد آيد و ماه تابان براى شما نمايان گردد و چون امر پديد گردد شما بتوبه از اعمال و عقايد اشتباه خود برگرديد و بدانيد كه اگر پيروى طالع شرق شويد شما را بحقيقت روشن رسول خدا براه برد و از نادانى، كورى، كرى، گنگى بدر آئيد، خدا از رحمت خدا دور نسازد مگر كسى كه سر باز زند و ستم كند و زور گويد و زور كشد و آنچه را حق نداند بگيرد و تصرف نمايد و بزودى بدانند آن كسانى كه ستم روا داشتند بچه سرانجامى خواهند رسيد.پ 30- سخنرانى حضرت امير المؤمنين (ع) سپاس براى خدائيست كه به نشيب برد و بفراز آورد، زيان و سود تواند رساند، بخشنده است فراگيرنده، ستايشش والاست، نامهايش درست و بجاست، بهر نهانى اندر است و بر دلها نهاد پرور آنكه مرگ را در ميان بندگانش ترازوى داد و عدالت ساخته و آنان را به نعمت زندگى نواخته، زنده كند و بميراند.
خوراك هر كسى را در پيمانه گذارد، پيمانهاى كه بدانش خود بجا و خوبش اندازه گرفته، بحكمت و تدبير خود آن را محكم و بىكم و كاست برسفته زيرا كه او آگاه و بيناست، اوست هميشه بمان بىنيستى و پاينده تا پايان هستى بداند آنچه را كه در زير زمين است و در آسمان و آنچه زير خاك و ميان اين و آن، سپاسش گويم از گنجينهى سپاس پاك كه او را سزاست بدان چه فرشتگان و پيامبرانش سپاس گفتند چنان سپاسى كه شمارهاش آمار نكند و رشتهى دراز زمانهاش پيش نيفتد و كسى بمانندش نياورد، باو ايمان دارم، بر او كار خود گذارم، از او راهنمائى خواهم و بس، باو گرايم و هر نيكى از او باز خواهم، راه خوشنودى او را پويم.
پگواهى دهم كه خدائى جز او نيست بىهمتا و شريك است، گواهى دهم كه محمّد بنده و فرستادهى اوست، او را براى رهبرى و بهمراه دينى درست فرستاده تا بر همهى دينها چيره سازد، هر كيش نادرستى را براندازد گرچه مشركان را ناسازگار باشد درود خدا بر محمّد باد.پ اى مردم! اين جهان براى شماها خانمان نيست و پايگاه نميباشد، همانا شما در آن چون كاروانى باشيد كه بار بزمين نهد و شتر را بخواباند، سپس اندكى بيارامد و بامدادان بار بندد و كوچ كند، مردم سبكبار در اين جهان در آيند و سبكبار و بىبنه و كالا از آن بدر آيند از گذشتن آن هيچ جدائى در نيافتند و نه بدان چه بجاى نهادند راه برگشتى بدست آوردند، آنها را كشانيدند و خودشانهم شتابيدند و تكيه بدنيا زدند و آمادهى رفتن نشدند تا آن وقت كه گلويشان را گرفتند و بخانمان مردمى روى نهادند كه خانهشان خشكيده و از بيشترشان نه خبريست و نه اثرى، در اين جهان اندكى زيستند و شتابانه بديگر سراى پيوستند و شماها در خانمان آنها در افتاديد و در دنبالشان بار بستهايد و كوچانيد پاكشهاى رهوار شما را خوب مىبرند كه در آن نه خستگى و نه سستى روز شما خودتان را مىشتاباند و شبتان جانتان را بخوبى برنده است شما خود نماينده حال آن مردههائيد و نمونه كامل روش و رفتار آنها، زندگى اين دنيا شماها را نفريبد همانا شما در آن مسافرانى تازه وارديد و مرگ از شما پذيراست پيكان جانستانش را در شما فرو ميكند و پيكهاى هوايش گزارشهاى شما را بخانهى پاداش بهشت يا كيفرگاه دوزخ ميرساند و بپاى سزا و حساب ميكشاند.پ پس خدا رحمت كند بندهاى را كه پروردگارش را منظور دارد و از گناهش دورى كند، با هواى نفس خود طرفيت كند، آرزوى بيجاى خود را دروغ شمارد و دنبالش نرود، آن مرد مردانه خود را با تقوى مهار زده، با ترس پروردگارش لجام بر دهن زده و آن را با مهار بسوى طاعت كشانده و با لجام از نافرمانى حق رانده، ديده بفرداى قيامت خود دوخته و هر آنى در انتظار مرگ
خود است، هميشه در انديشه است بيخوابى شب او طولانى است، رو گردان و دلتنگ از دنياست، رنجكش براى ديگر سر او نگهبان آن مرديكه شكيبائى را مركب نجات خود ساخته، پرهيزكارى را پسانداز وفات و درمان دردهاى درونش پرداخته است عبرت گرفته و سنجيده، از دنيا و مردمش رنجيده براى فهم دين دانش آموخته، دلش از ياد معاد سنگين بار است، بستر راحتش را برچيده، بالش نرم را بدور انداخته، بروى دو پا ايستاده، درون عبايش خزيده، براى خداى عز و جل خاشع است، بنوبت روى و دو كف را بر خاك مىنهد در نهان از پروردگارش هراسان است، اشگش ريزد و دلش مىطپد، سيل اشك از ديدهاش روانست، بندهايش از بيم خداى عز و جل لرزان، ميلش بدان چه پيش خداست بزرگ است و هراسش از او سترك، بگذران معاش راضى، عيانش كمتر از نهان است، بكمتر از آنچه كه مىداند اكتفا ميكند ايشان امانتهاى خدايند در شهرهايش، بوسيله اينان خدا از بندگانش بلا را برطرف كند اگر يكى از آنان بخداى جل ذكره سوگند ياد كند آن را انجام دهد.
اگر بر كسى نفرين كند خدا او را يارى كند و رفع ستم از او نمايد، از او بشنود هر گاه با وى مناجات كند، اجابتش نمايد، هر گاه دعا كند، خداوند سرانجام خوب را براى پرهيزكار مقرر داشته، بهشت را براى متقين جايگاه ساخته كه در آن بهترين خواسته را دارند گويند: «سبحانك اللهم» مولايشان بدان چه آنان را داده است دعوت كرده و آخرين خواستهى آنان اين است كه:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».پ 31- سخنرانى امير المؤمنين (ع) در روز جمعه سپاس خدا را سزاست كه شايستهى سزاست، سرآغاز و سرانجام آنست و جايگاه آن آغازكننده نقش آفرين، برترين والا و بزرگوار، عزيزترين هستى و كرامت شعار بكبريائى يگانه بهر گونه نعمت يكتا، بعزت خود چيره است، بقهر خود مسلط بنيروى خود منيع است بنيروى خود مقتدر، بجبروت
خود برتر از هر چيز است، ستوده است بامتنان و احسانش، بخشنده است به عطا و فوائد شايانش، روزى فراوان دهد و نعمت بيكران، او را سپاسگزاريم به نعمتهايش و پياپى بودن آلائش سپاسى كه برازنده عظمت و جلال اوست و فرازندهى آلاء و كبريايش.پ و گواهى مىدهم كه خدائى جز خداى يكتا و بيهمتا نيست خدائى كه در اوليت خود بر هر چيزى پيش است و در پايندگى بر همه چيز مسلط است، تمام آفريدگان براى يگانگى او فروتنند و هم براى ازليت ديرين وى و بدوام ابديتش سر فرود آوردند و گواهى ميدهم كه محمّد بنده و فرستاده و بهترين آفريده از آفريدگانش باشد كه او را بدانش خود اختيار كرد، براى وحيش انتخاب و امين رازش كرد، براى رهنمائى آفريدگانش پسنديد، بكار بزرگ نبوت خاتميه و پرتو افكنى معالم دين خود و برنامههاى دين خود و كليد وحيش نماينده ساخت، وسيلهى در رحمت خودش نمود، او را برانگيخت براى هنگام فترت رسولان و خاموشى چراغ دانش و اختلاف ملتها و گمراهى بشر از راه حق و نادانى بحضرت پروردگار و كفر و انكار زندگى پس از مرگ و وعده آخرت، او را بسوى تمام مردم فرستاد رحمت از براى جهانيان، با كتابى كريم و ارجمند كه آن را برترى داد و آيه فرستاد و روشن و واضح تعبير كرد و عزيزش گردانيد و نگهش داشت از اينكه باطل در پيش و پس در آن راه يابد فرو فرستادهى از طرف خداوند حكمتدار ارجمند.پ در آن كتاب براى مردم مثلها زده و آياتى را زير و رو كرد شايد كه آنها تعقل كنند، حلال را در آن حلال شمرد و حرام را حرام و دين را در ضمن آن براى بندگانش قانون نهاد و عذر آنها را زائل كرد و آنها را بيم داد تا براى مردم بر خداوند پس از ارسال رسولان حجتى و بهانهاى نباشد و وسيلهى بلاغ بمردم خدا پرست گردد.
و هم تبليغ رسالت كرد و در راه خدا جهاد نمود و او را پرستيد تا مرگش فرا رسيد درود و سلامتى فراوان خدا بر او و آلش باد.
شما و خودم را اى بندگان خدا سفارش بپرهيزكارى ميكنم از خدائى كه همه چيز را بدانش خود آغاز كرد، وعدهگاه همه فردا بدرگاه او و بدست قدرت اوست نابودى آنها و نابودى شما، گذشت روزگار و فناى عمر و بسر آمدن مدت شماها، اين دنيا بزودى از دست ما و شما بدر رود چنان كه از دست پيشينيان بدر رفت.پ پس اى بندگان خدا كوشش خود را در اين دنيا صرف كنيد كه در روز كوتاه آن براى روز دراز آخرت توشه برداريد زيرا كه دنيا خانهى كار و آخرت خانهى آسايش است پاداش خود را از آن دور كنيد و دل را از آن بكنيد زيرا كه فريب خورده كسى است كه فريب آن را بخورد، هرگز دنيا را در زمينهى نهايت آرزوى خواستاران خود كه بسيار دوستش دارند و بدان دل دهند و شيفتهى آنند از اين نگذرد كه خداى عز و جل مىفرمايد: كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ «1».پ با اينكه در اين دنيا هيچ كدام شما تجربهاى بدست نياورده و خبرى بدست نياورد جز اينكه عبرتى براى او افزايد و هيچ كس در سايهى آسودگى و عافيت نياسايد جز اينكه نگرانست از آنكه بلائى ريشه كن بر سرش آيد يا نعمت و عافيت خود را از دست دهد يا اينكه دنبال اين همه مرگ است و ترس از ورود بعالم ديگر و نگرانى از بازداشت در برابر خداوند حاكم و عادل تا هر كس پاداش خود را بيند تا اينكه خدا هر آن كس را كه بدكردار بوده است سزا دهد و پاداش بخشد به كسانى كه خوش كردارى كردند با كارهاى نيك.
پپس از خداى عز ذكره بپرهيزيد، برضوان خدا بشتابيد و هم بعمل كردن بطاعت او و نزديك شدن بدو بآنچه كه مايهى خوشنودى اوست زيرا كه او قريب و مجيب است.پ خدا ما و شما را از آنان قرار دهد كه بآنچه دوست دارد عمل مىكند و از آنچه كه مايهى خشم اوست دورى مىجويد سپس راستى زيباترين داستانها و رساترين پند و سودمندترين يادآورى كتاب خداى عز و جل است و خداوند فرموده: وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «1».پ بخدا پناه ميبرم از شيطان رانده شده، بنام خداوند بخشندهى مهربان «بدرستى كه انسان در زيانكاريست، سواى آنان كه گرويدند و كردار شايسته انجام دادند، يك ديگر را به حق سفارش كردند، همديگر را به شكيبائى سفارش نمودند» «2».پ خدا و فرشتگان درود فرستند بر پيامبر، اى كسانى كه ايمان آورديد شما هم درود بر پيامبر فرستيد و سلام كنيد، بار خدايا رحمت فرست بر محمّد و آل محمّد، بركت بده به محمّد و آل محمّد، مهر بورز به محمّد و آل محمّد، سلام فرست بر محمّد و آل محمّد مانند بهترين درودى كه فرستادى و بهترين بركتى كه دادى و مهربانى ورزيدى و درود گفتى بر ابراهيم و خاندان ابراهيم زيرا تو ارجمندى و مجيدى.پ بار خدايا ببخش به محمّد وسيلهى شرف و فضيلت و ارجمندى را، بار خدايا محمّد و آل محمّد را روز قيامت از تمام آفريدگان بزرگوارتر دار، در شرف و درجه آنها را بخود نزديكتر كن و آنها روز قيامت پيش تو آبرومندتر و منزلت و نصيب برترى داشته باشند.پ بار خدايا به محمّد شرافتمندترين مقام را بده و بخشش و شرافت و درود اسلام را
و ببخش، بار خدايا ما را باو بپيوند آبرومندانه و وفادار، نه رسوا و پيمان گسل و نه پشيمان از بدكردارى و نه منحرف از حق، اى خداى حق آمين. بعد حضرت اندكى نشست سپس بپا خاست و فرمود:پ سپاس خدائى را سزاست كه شايستگى است كه از او بايد ترسيد و او را ستود و بهترين كسى كه بايد از او پرهيز كرد و او را پرستيد، سزاوارتر كسى كه بايد او را بزرگوار دانست و تمجيد كرد او را سپاسگزاريم براى بىنيازى كلانش و بخشش شايانش و پيوست بودن نعمتهايش و نيكى آزمايش و بلايش، برهبرى او بگرويم كه پرتو او خاموش نگردد، بلنديش پست و هموار نشود و حلقههايش سستى نگيرد، بخدا پناه بريم از كردار بد و سرانجام بد و از بد دلى و تيرگى فتنهها، از او آمرزش جوئيم در باره بدست آوردن گناهان و از او نگهبانى خواهيم از كردارهاى بد، آرزوهاى ناهنجار، هجوم در پرتگاههاى هراسناك، همكارى با اهل شك و بدبينان و از خشنودى در آنچه بدكاران در روى زمين بناحق كنند.پ بار خدايا ما را بيامرز و همه مردان مؤمن و زنان مؤمنه را، زنده باشند يا مرده، كسانى كه بر كيش خود جان آنها را گرفتى و بر ملت و آئين پيغمبرت، بار خدايا كردار نيك آنها را بپذير، از كردار بدشان در گذر، رحمت و آمرزش و رضوان بدانها ارزانى دار، بيامرز زندههاى از مردان مؤمن و زنان مؤمنه را آن كسانى كه ترا يگانه پرستيدند و رسولت را تصديق كردند و بدينت چسبيدند بواجباتت عمل نمودند، از پيامبرت پيروى كردند، روش و سنت ترا بر جاى داشتند حلالت را حلال و حرامت را حرام شمردند، از كيفر تو ترسيدند، بثوابت اميدوار شدند، با دوستانت دوستى كردند، با دشمنانت دشمنى نمودند. بار خدايا حسنات آنها را بپذير و از بدى بايشان در گذر و برحمت خود آنان را در شمار بندگان خوبت درآور- اله الحق آمين.
پ32- سخنرانى حضرت امير المؤمنين (ع)پ از جابر از حضرت ابى جعفر عليه السلام روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام در صفين سخنرانى فرمودند، سپس خدا را ستايش كرد و درود بر پيامبرش فرستاد بعد فرمود:
خداى تعالى براى من بر شما حقى قرار داده، بسبب سرپرستى كردن كار شما و بسبب مقام و درجهاى كه خداى عزّ ذكره در ميان شماها بمن داده و از براى شماها بر من بمانند همان حقى است كه من بر شماها دارم، حق از همه چيز زيباتر و برازندهتر است در مقام توصيف و از همه چيز شايانتر است در پيشگاه عدالت عمومى براى هر كس اجرا شود خود او را مقيد و محدود ميسازد و بر عليه كسى اجرا نشود جز اينكه بسود او هم باشد و اگر براى كسى ممكن بود كه حق بسود او باشد و هيچ حقى بر زيان او نباشد اين خاص براى خداى عز و جل شايسته است نه براى خلق خدا زيرا اوست كه بر بندههايش همه گونه توانائى دارد و بر هر وجهى مقدرات خود را بچرخاند بحق و عدالت رفتار كرده است ولى خدا هم حق خود را بر مردم همين مقرر كرده كه او را پيروى كنند و كفاره و جبران طاعت آنان را بپاداش نيك بر خود مقرر داشته از راه تفضل و بخشش و كرم و توسعه بخشى بدان چه او پيش از آنها اهل و شايستهى آنست.پ سپس از حقوق خود شمرده است حقوقى را كه بر مردم نسبت بيكديگر واجب و مقرر داشته و آنها را روبرو در برابر هم قرار داده است كه گروهى گروه ديگر را سبب شود و سزاوار نمىشود بعضى آنان را مگر در برابر گروهى ديگر پس بزرگترين حق واجب خداى تعالى از اين حقوق حق زمامدار است بر رعيت و حق رعيت است بر زمامدار در برابر آنكه خداى عز و جل آن را براى سود هر دو طرف بر يك ديگرشان مقرر و واجب داشته است و آن را مايه نظام و انس و آميزش آنان ساخته و وسيله عزت دين و پايش سنتهاى حق در ميان آنها.
پپس نميشود كه حال رعيت خوب شود و رعيت صالح گردد جز بصلاحيت و لياقت واليان و سرپرستان خود و حال واليان بهبود نشود و بر اجراء حق و عدالت توانگر نگردند جز با استقامت و درستكارى رعيت و هر گاه رعيت حق والى را ادا كند و والى هم حق رعيت را بپردازد حق ميان آنها عزيز و محترم باشد و روشهاى ديانت ميانشان برپا بود و معالم عدالت بر جا و سنتها و روشهاى عدالت جارى برملا و باين وضع زمانه خوب گردد و زندگانى خوش باشد و دولت زمينهى بقا دارد و دشمن نوميد و بينواست و هر گاه رعيت بر والى و سرپرست خود چيره شد و در برابر او ايستاد و والى هم بر رعيت دست اندازى و گردنفرازى كرد اينجا اختلاف كلمه پديد آيد و مطامع ناحق آشكارا شود، دغلى در دين و قانون فراوان گردد و عمل بر طبق سنتهاى الهيه متروك گردد و بدلخواه عمل شود و مقررات قانون تعطيل گردند و امراض روحى بسيار شوند و از تعطيل حدود و مجازات سترك و مهم هراسى نشود و نه از ناحق بزرگى كه در جامعه ريشه بندد و بنيادگذارى شود و در اينجاست كه بزرگان خوار و زبون گردند و بدان عزيز و محترم و صاحب نفوذ شوند و شهرها بويرانى افتد و كيفرهاى خداى عز و جل بر بندگان بالا گيرد و بزرگ شود.پ پس اى مردم بشتابيد و گرد آئيد بر همكارى در فرمان بردن از خداى عز و جل و پايدارى در عدل و وفادارى به پيمان او همهى حقوق او را منصفانه ادا كنيد، زيرا كه بندگان خدا بچيزى نيازمند نيستند از اينكه در اين باره خير خواه يك ديگر باشند و با هم بخوبى همكارى كنند، هيچ كس نيست كه هر چه هم در تحصيل رضاى خدا حريص و در كردار و عمل خير دراز كوشش بود بتواند بحقيقت آنچه خدا از حق باهلش بخشيده برسد و آن را چنانچه شايد ادا كند ولى از حق واجب و لازم خداى عز و جل بر بندگانش خير خواهى او است باندازهى توان خودشان و همكارى و كمك بر اقامه حق در ميان آنان، سپس هيچ مردى نيست
كه هر چه از نظر حق و حقيقت مقامش بلند و در عالم حق و حقيقت برتريش ارجمند باشد بىنياز از اين باشد كه كمك شود بر انجام آنچه خداى عز و جل وى را مسئول آن ساخته و بگردن او انداخته است از حق خود و هيچ مردى نباشد كه هر چه هم از امور بر كنار و رانده باشد و در ديدهها بيقدر و منزلت باشد از او صرف نظر شود كه بر اين امر ياورى كند و يارى شود و آنها كه در حال خود اهل برترى باشند و داراى نعمتهاى بزرگند در اين نيازمندى بيشتر واردند و همهى افراد مردم از خورد و كلان در نياز بدرگاه خداى عز و جل برابر و متساوى و همگامند.پ يكى از سپاهيان حضرت كه گمنام بود و گفته شده است جز همان روز در سپاهش ديده نشد و نه هم بعد از آن روز، بپا ايستاد و خداى عز و جل را نيكو ستايش كرد بخاطر آزمايشى كه از آنها كرده و از اينكه حق آن حضرت را بر آنها واجب ساخته و اقرار كرد بهمهى آنچه كه ياد كرد از دگرگونى احوال در بارهى خودش و آنان.پ سپس گفت: تو فرمانده مائى و ما رعيت توايم بوسيلهى تو خداوند عز و جل ما را از خوارى نجات داد و بعزت بخشى تو بندگان خود را از زير كند و زنجير ستم خلفاى ناحق آزاد كرد، تو براى ما راهى انتخاب كن و ما را بدان راه ببر و مشورتى طرح كن و در رأى و نظرى كه تصميم گرفتى پيش برو و ما را بدان وادار، زيرا تو گويندهاى باشى مصدق و حاكمى موفق و پادشاهى با قدرت و نفوذ و ما بهيچ وجه نافرمانى ترا روا نشماريم و هيچ علم و دانشى را با دانش تو قابل سنجش ندانيم منزلت و مقام تو بدين جهت نزد ما بزرگ است و برترى تو در ياد ماها والاست.پ سپس حضرت امير المؤمنين عليه السلام او را پاسخ داد و فرمود:
سزاوار است هر كس كه جلال خدا را در پيش خود بزرگ شمرد، مقام
خدا را در دلش والا درك نمود بخاطر آن هر چه جز خداوند در نزد او زبون و كوچك گردد و شايستهتر كسى كه بايد چنين باشد آن كسى است كه نعمت بزرگوارى بدو داده و لطف و احسان خود را بوى ارزانى داشته راستش اين است كه نعمت خدا بر احدى بزرگ و شايان نشود جز اينكه حق خدا هم در برابر آن بر عهده او بزرگ و شايان گردد.پ راستى پليدترين حالات واليان و زمامداران نزد مردم شايسته اين است كه پندار شود افتخار طلبند و وضع آن واليان بر كبر و بزرگى بنياد شده و من بد دارم كه در پندار شماها بگذرد كه از مدح و ستايشم خوش آيد و سپاس خدا را كه من چنين نيستم و اگر بفرض دوست داشته باشم كه ثنايم گويند آن را براى فروتنى در پيشگاه خداوند وامىنهم بخاطر دريافت آنچه خداوند بدان شايستهتر است از عظمت و كبريائى.پ گروهى از مردم ستايش و قدردانى را پس از آزمايش و امتحان شيرين شمارند، وظيفهى شما در برابر من اين است كه بمحض اينكه من آمادگى خود را در برابر خدا و شما نسبت بپايدارى و رعايت حقوقى كه هنوز نپرداختم و واجباتى كه بناچار بايد اجرا شوند اظهار مىدارم شما مرا ستايش و مدح مكنيد با من با زبانى كه با زور گويان سخن ميگوئيد سخن مگوئيد از اظهار حقيقت و سادگى در برابر من خوددارى نكنيد، چنان كه در برابر تازيانهكشان و فرماندهان ناحقى كه بىمحاكمه مردم را كيفر ميكنند خوددارى و محافظهكارى مىشود، بظاهر و پشت هم اندازى و چاپلوسى با من آميزش مكنيد، مپنداريد در هيچ حقى كه بمن گفته شود گرانى و نگرانى دارم، مپنداريد در برابر آنچه كه وسيله اصلاح حال منست دنبال خودستائى و بزرگىطلبى هستم، زيرا راستش اينست كه هر كس از شنيدن حقى كه باو گفته شود گرانخاطر و نگران گردد يا اينكه از نشان دادن به عدالت به وى دلگران باشد، عمل كردن به حق و عدالت بر او گرانتر آيد.
پشما از گفتار حق و اظهار نظر عادلانه بعنوان مشورت خوددارى مكنيد زيرا كه من در ذات خود معصوم و برتر نيستم كه خطا كنم و در كار خود از ارتكاب آن خاطر جمع نيستم جز اينكه خداوند بر من از خودم مسلطتر است، بمن كمك كند و مرا يارى دهد، همانا من و شما بندههاى مملوك پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست چنان بر ما تسلط دارد كه خود ما بر خود مسلط نيستيم و اوست كه ما را از وضع ناگوارى كه در آن گرفتار بوديم بر آورد پس از گمراهى وضع ما را بهدايت بدل كرد و پس از كورى بما بينائى داد.پ سپس جواب داد مرديكه پيشتر حضرت پاسخ ويرا داده بود باز رشتهى سخن را بدست گرفت و پاسخ داد و گفت:
تو اهل آنچه كه گفتى هستى بخدا كه بالاتر از آنى و نعمت خدا در نزد تو تا اندازهايست كه نتوان بر آن سرپوش نهاد و نشايد آن را ناسپاسى كرد و ناديده گرفت، خداوند تبارك و تعالى سرپرستى ما را بعهده تو گذاشته، تدبير كارهاى ما را بتو واگذار نموده تو اكنون رهبر ما هستى كه بايد بتو راه جوئيم، پيشواى ما هستى كه بتو اقتدا كنيم، فرمان تو همه هدايت است و گفتار تو همه ادب، در زندگى چشم ما همه بتو روشن است، دل ما همه پر از شادى و سرور است، خردهاى ما از شرح و توصيف فضل سرشارت حيرانست و ما با تو با جملهى: «ايها الامام الصالح» خطاب نكنيم بخاطر اينكه ترا تبرئه نمائيم و از حد ستايش تو فراتر نرويم، در دل ماها طعنى در يقين و ايمان تو نيست، نگرانى از دين دارى تو نيست كه برسيم از پديد شدن نعمت خداى تبارك و تعالى براى تبخترى بار آيد و در تو تكبرى در آيد ولى آنچه، بحضرت تو گوئيم از راه تقرب بخداى عز و جل است بواسطه احترام گزاردن بتو و ترويج برترى تو، قدردانى از نظر بزرگ شمردن مقام كار امامت تو براى خودت و ماها.پ خوب نظر كن و فرمان خدا را بر خودت و بر ماها مقدم بدار، هر آنچه دستور فرمائى فرمانبريم زيرا كه هر كارى كه بدستور تو انجام دهيم با درك ثواب
بسود ما هم هست.پ سپس امير المؤمنين عليه السلام او را پاسخ داده و فرموده: من همه شما را در پيشگاه خود گواه ميگيرم چون مىدانيد همهى كارهاى شما را من متصدى باشم، بزودى زود من با شما در ايستگاه قيامت برابر خدا روبرو شويم و بازپرسى شويم از آنچه كه در آن وارد شديم بر يك ديگر گواهى دهيم، مبادا امروز شهادت بناحق دهيد بر خلاف آنچه كه بچشم خود بنگريد و فرداى قيامت بحق آن گواهى دهيد زيرا كه بر خداى عز و جل چيزى پوشيده نيست، و در پيشگاه او جز خير خواهى روا نيست آن مرد باو پاسخى داد، گفته شده: آن مرد پس از اين سخنى كه امير المؤمنين گفت ديگر ديده نشد و در اينجا بجوش آمد و آنچه در سينهى او بود خروشيد و در حالى كه گريه سخنش را قطع ميكرد، اندوه گلوگير براى اهميت خطرى كه تهديد ميكرد و هراسى كه از داغ خود احساس مىنمود آواز او را درهم شكست بسخن خود ادامه داد و خدا را سپاس گفت و بر او ستايش كرد و بدرگاه او از هراس حوادثيكه در لب پرتگاه آنهاست از خطر بزرگ و خوارى و زبونى دنباله دار ناشى از فساد زمان و ديگرگونى مقام و زوال دولت عادله شكايت نكرد.پ سپس با تضرع و زارى روى بدرگاه خداى عز و جل داشت كه باو منت نهد و از او دفاع كند و ستايش نيكى از خدا كرد و گفت:
اى پرورش دهندهى بندگان، اى آرامش بلاد، گفتهى ما كجا و مقام فضل تو و بخشش تو كجا بيان كوتاه ما كجا بكار تو رساست، از كجا بحق ستايش نيك تو توانيم رسيد يا نعمت زيبايت را توانيم بر شمرد چگونه با اينكه بوسيله تو نعمت خدا بر ما جاريست، بدست تو اسباب نيكى بما پيوست مىشود، تو نيستى كه براى رفع خوارى بىنوايان پناهى؟ براى گنهكاران كفار چون برادرى خير خواه و مهربانى؟ پس با چه كسى جز با خاندان تو و بوسيله شخص تو خداى عز و جل ما را از هراس و از شدت اين خطرات نجات داد يا بوسيله چه كسى امواج
خفهكنندهى گرفتاريها را از ما برطرف ساخت، با چه كسى جز بوسيله شماها خدا معالم دين را آشكار نمود، آنچه از دنياى ما تباه شده بود باصلاح آورد تا پس از كاستى نامآور شديم، از زندگى خوش چشم ما روشن شد زيرا باندازهى توان خود باحسان و نيكى بر ما حكومت كردى، بهمهى وعدهها كه بما دادى وفا نمودى، بر همهى پيمانهايت پايدارى كردى.پ تو شاهد بودى براى هر كه از ما غائب بود، خاندانى براى ما بجا مىگذاشت، تو براى بينوايان ما عزت و آبرو بودى، پناه تهىدستان ما و پشت بزرگان ما هستى، عدالت تو است كه ما را در كارها با هم گرد آورد و همكار كند، آرامى و بردبارى تو براى ما در بارهى حق وسيله وسعت است، تو از براى ما آرامشى هر گاه ترا ببينيم و وسيلهى آسودگى هر گاه بياد تو افتيم، كدام كار خوبست كه نكردى، كدام كردار شايسته را از دست بهشتى، اگر نبود از آنچه كه نسبت بدان از تو بيم و هراس داريم از حيطهى قدرت ما خارج است و دفاع از آن از تاب و توان ما بيرونست و يا ممكن بود كه ما خود را و كسانى كه جان فداى آنها ميكنيم چون فرزندانمان فداى تو نمائيم هر آينه خود و فرزندان خود را پيش از تو بديار مرگ مىفرستاديم، خودمان و فرزندان خود را در خطر و گرو وجود عزيز تو مىنهاديم، با همهى توان خود در جلوگيرى از هر كه بتو سوء قصد كند و با تو ستيز و قيام مىكرديم.پ خداست همان سلطانى كه جلوگيرى نشود، عزيزى كه مغلوب نگردد، پروردگارى كه بر او چيره نتوان شد.پ اگر خداوند بما منت نهد بسلامتى وجود تو و بر ما ترحم كند بعافيت تو و بما فرج دهد كه اين وضع حال تو بسلامت برگردد، تو در ميان ما بمانى و بيائى براى خداى عز و جل بدين سبب سپاسگزارى جديدى آغاز كنيم، او را ببزرگوارى ياد كنيم، ذكر حضرت او را برآوريم و ادامه دهيم، نيمى از اموال خود را برگيريم و صدقه دهيم، نيمى از بندههاى خود را در راه خدا آزاد
كنيم، بدرگاه خدا روى بندگى نهيم و در تمام كارها از حضرتش ترسان باشيم و ملاحظه كنيم.پ اگر اين حادثه ترا ببهشت كشانيد و قضاى حتمى الهى را بر تو اجرا كرد بايد گفت قضاى وى در بارهى تو بدبينى ندارد، بلاى او از تو دفعشدنى نيست و دلهاى هم آهنگ است كه خداوند جوار حضرت خود را در اين دنياى آشفته كه در آنى برايت اختيار كرده است و بهتر دانسته، ولى ما گريه كنيم براى عزت اين حكومت حق كه بخوارى برگردد و دين و دنياى مردم خورده شود و بجاى تو كسى نباشد كه بدو شكايت بريم و مانندى نبود كه بدو اميدوار باشيم و او را بر پاى داريم.پ 33- سخنرانى از حضرت امير المؤمنين عليه السلام از اصبغ بن نباته روايت شده كه عبد اللَّه عمر و فرزندان ابى بكر با سعد بن ابى وقاص نزد حضرت امير المؤمنين آمدند و از آن سرور براى خود امتيازاتى خواستند، آن حضرت بر فراز منبر آمد و مردم گرد وى آمدند و سپس فرمود:پ سپاس مر خدائى را سزا است كه سرچشمهى سپاس است و سرآغاز كرم، در شرح و بيان نگنجد، كنهش بهيچ زبانى تعبير نشود، بنهايات هستى خود شناخته نيست، من گواهى مىدهم خدائى نيست جز خداى يكتاى بىشريك و همانا محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم رسول خدا و پيامبر هدايت است و جايگاه پرهيزكارى، فرستادهى پروردگار والاست بدرستى كه از پيش خداى بر حق آمده تا با قرآن پرتو بخش و برهان تا بآن بيم دهد و او حق را برهنه و عريان با قرآن مبين رساند بروشى كه فرستادگان نخست درگذشتند و از اين جهان گذر كردند.پ اما بعد اى مردم نبايد مردانى كه غرق دنيا دارى شده، بزمين خوارى گرائيده و جويها روان ساخته و آسانترين مركبها را سوار شده، نرمترين جامهها را پوشيده، اين ننگ و عار را بر خود هموار كرده اگر خداوند غفارشان نيامرزد و تعرض كنند هر گاه من دست جلو آنها آرم و از اين گردابشان
برآرم و آنان را بوضعى كه در خور آنهاست سوق دهم و اين مال و منال را از دست بدهند، پس در مقام خواهش برآيند و بگويند پسر ابى طالب بما ستم كرده و ما را محروم ساخته و حقوق ما را نپرداخته و خداوند مرا بر آنها يارىكننده است.
هر كس داراى شرايط زير است: آنكه بر قبلهى ما نماز خواند، از ذبيحه و كشتار ما ميخورد و آن را حلال داند، به پيامبر ما گرويده و ايمان آورده، شهادتين را ادا كرده، در دين ما وارد شده ما حكم قرآن و حدود اسلام را بر او اجرا كنيم كسى را بر كسى جز بواسطهى پرهيزكارى امتيازى نيست، آگاه باش كه براى پرهيزكاران در پيشگاه خداى تعالى بهترين ثواب و نيكوترين پاداش و برگشت است.پ خداى تبارك و تعالى دنيا را براى پرهيزكاران ثواب مقرر نكرده است و آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است.پ اى اهل دين خدا نگاه كنيد در آنچه كه در كتاب خدا قرآن حق شما است بشما ميرسد، در آنچه پيش رسول خدا سپرده داريد و براى خدا نسبت بدان كوشش كرديد آيا بوسيلهى خاندانست، آيا بوسيلهى نژاد است يا بوسيلهى كردار و طاعت و يا زهد است بپائيد كه شما مشتاق چه شدهايد. بشتابيد بسوى آرامگاههاى خود، منازلى كه شما بايد آنها را آباد كنيد، آبادانى كه ويرانى ندارد، آن پاينده كه نيستى ندارد، همان آرامگاه ابدى و منزلى كه خداوند شما را به آن دعوت كرده است و بدان تشويق نموده و در پيشگاه خود پاداش آن را مقرر كرده.پ شما نعمت خداى عز ذكره را براى خود كامل سازيد بوسيلهى تسليم به قضاى او، شكر نعمتهاى او، پس هر كس بدان راضى نباشد از ما نيست و رو بسوى ما ندارد، راستى كه حاكم بحكم قضاوت ميكند و از آن ترسى بر وى نيست همانانند همان رستگاران و در نسخهايست كه هراسى بر آنها نيست و آنانند كه بر آنان ترسى نيست و اندوهناك نميشوند و فرمود: من شماها را با همان تازيانهى
خود كه خاندانم را عتاب ميكنم عتاب نمودهام، شماها از آن باكى نداريد، با همان شلاقى كه حدود مقررهى پروردگار را اجرا ميكنم شما را ميزنم و شما پشيمان نميشويد، ميخواهيد شما را با شمشير بزنم؟پ بدانيد كه من مىدانم آنچه را كه شما اراده كردهايد، كجى شما راست خواهد شد ولى من شايستهگى شما را به تباهى خود نميخرم بلكه خدا بر شما مردمى را مسلط كند كه انتقام مرا از شما بگيرد، نه آن دنيائى است شما را كه بهره بريد و نه آخرتى كه بدان سوى رويد دور و نابود باد هر كه يار دوزخ سوزانست.پ 34- سخنرانى آن حضرت در ذى قار خدا را سپاسگزارد و ستايش كرد بعد فرمود: راستى كه خداوند تبارك و تعالى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را بدرستى فرستاد تا بندههاى خود را از راه پرستش بندگان خود بهپ پرستش خود بر آورد و از تعهدهاى بندههاى خود به تعهدهاى خود كشاند و از پيروى بندههاى خود به پيروى خود رساند، از سرپرستى بندههايش زير سرپرستى خود گيرد.
مژده بخش، بيم دهنده، دعوتكنندهى بدرگاه خداوند با اجازهى حضرت او، چراغى فروزان از نخست تا پايان و عذر بر طرف كن و بيمده هر دوران با احكامى كه آنها را خود بيان كرد و شرح و تفصيل آنها را محكم و پا بر جا نمود و با فرقانى كه آن را از باطل جدا كرد قرآنى كه آن را روشن نمود تا بندگان پروردگار ندانستهى خود را بدانند و بشناسند و باو اقرار كنند با اينكه منكر او بودند و پس از دوران انكار و ناشناسى جاهليت او را بر جا دارند و خداوند سبحان در كتاب خود براى بندگانش جلوهگر و آشكارا شد بىآنكه با چشم سر او را ديده باشند و خدا بردبارى خود را نمود كه چه اندازه بردبار است و با آنها گذشت خود را نمود كه چه اندازه با گذشت است، بآنها نيروى خود را نمود كه
چه اندازه نيرو دارد. آنان را از سطوت خود ترسانيد و بآنها فهماند كه چگونه آنچه از آيات و معجزات را آورد بيافريند و چگونه گناهكارانى را كه خواهد نابود كند براى نمونه و پند ديگران، چگونه بكيفر خود هر كه را درو كرده، درو كرده است، چگونه روزى داده، رهبرى كرده، عطا بخشيد و بآنها حكم خود را نمود كه چگونه حكم كند و صبر نمايد تا بشنود آنچه شنيد نيست، به بيند آنچه ديدنيست.پ سپس خداوند عز و جل محمّد را بدين روش برانگيخت بعد راستى روزگارى پس از من بر شما آيد كه در آن روزگار چيزى از حق پنهانتر نيست، از باطل چيزى آشكارتر نباشد، از دروغ بر خدا و رسول چيزى فراوانتر نباشد، در اين روزگاران بازارى كسادتر از بازار قرآن نباشد در صورتى كه بحق و واقع خوانده شود، هيچ متاعى رواجتر و پر فروشتر از كتاب خدا نيست.پ هر گاه از مواضع خود تحريف شود و بسود سودجويان بر خلاف حق تفسير شود در اين زمان در ميان بندگان و نه در هر شهرستان چيزى از معروف منكرتر نيست، چيزى از منكر و كار زشت معروفتر نيست، در دنيا هرزه كارى نارواتر و كيفرى جانكاهتر از رفتن براه حق نيست در نظر گمراهان اين زمان، در اين زمانست كه خود قرآندانان آن را پشت سر انداختهاند، و حافظانش آن را بدست فراموشى سپرده و ناديده گرفتهاند تا آنكه هوسرانى و دلخواه آنها را بهر سو كشيده و اين كجروى را از پدران خود بارث بردهاند بدروغ قرآن را تحريف و تفسير كرده و حقيقت آن را دروغ شمرده ببهاى ناچيزش فروختهاند و بدان بىرغبتند پس قرآن و اهل قرآن در اين زمان رانده و تبعيد شدهاند و با هم در اين راه يار و هم صحبت هستند و كسى بآنها جا نمىدهد چه خوش و پسنديدهاند اين دو يار موافق و افسوس و دريغ براى آنها و آنچه بخاطر آن كار مىكنند در اين زمان قرآن و اهل قرآن در ميان مردمند و بهمراه مردم نيستند براى آنكه
گمراهى هم آهنگ هدايت و درستى نيست و گرچه باهم گرد آيند و انجمن شوند اين مردم بر جدائى و اختلاف اتفاق دارند، از جماعت و همبستگى با حق جدائى گرفتهاند، كار دين و زندگى خود را بكسى سپردهاند كه در ميان آنها بنيرنگ و زشتكارى و رشوه خوارى و كشتار كار ميكنند گويا خود را پيشوايان قرآنى ميپندارند و قرآنى در پيش ندارند و پيش خود نشمارند.پ از حق در ميان آنها جز نامى نمانده، از قرآن جز نوشتهاى نشناسند، كسى آوازهى حكم قرآن را مىشنود و بدان دل ميدهد و بمسلمانى وارد مىشود و در انجمن مسلمانان خوب برنشسته و آرام نشده كه از دين اسلام بيرون ميرود و از دين پادشاهى و حكمرانى بدين حكمران ديگر منتقل مىشود و از سرپرستى- حكمرانى بسرپرستى حكمران ديگر در مىآيد و از فرمانبرى حكمفرمائى به فرمانبرى حكمفرماى ديگر گسيل مىشود و از عهد و پيمان با حكمرانى بعهد و پيمان با حكمران ديگر كشانده مىشود و خداى تعالى از آنجا كه ندانند آن را ببدبختى و كيفر ميكشاند، راستى كه دام خدا بسيار محكم است بوسيلهى آرزو و اميد بيجان آنها تا آنجا كه در نافرمانى گناه زاد و ولد كنند و نسل آينده پديد آورند، بناحق سر نهند و ديندارى كنند، قرآن خدا از كم و بيش خلافكارى آنها در نگذرد همه گمراهند و سرگردان، سواى دين خداى عز و جل ديندارى كنند و براى غير از خداوند سر طاعت فرود آورند و فرمانبرى كنند.پ مساجدشان در اين روزگار آباد است از گمراهى و خلاف حق، از رهبرى بحق ويران، قرآن قرآنخوانان و آبادكنندگان آن مسجدها نوميدترين آفريدگان خدايند، از طرف آنانست كه گمراهى سرچشمه گرفته و روان شده و سر رشتهى گمراهى بآنان برميگردد، حضور در آن مسجدها كفر بخداى بزرگ است مگر كسى كه ميرود و ميداند كه اينان گمراهند و مسجدهايشان بواسطه كردار
ناهنجارشان باين روش از هدايت و ارائه راه حق بكلى برهنه و عريانست و ويران و از گمراهى آبادانست، سنت خدا را دگرگون ساخته و از مقرراتش بدان سوى رفته، براه راست دعوت نكنند، درآمد كشور اسلامى را به مستحقشان ندهند، بعهد و پيمان پناهندگان اسلام وفادار نيستند، آنكه با اين وضع ناحق از آنها كشته شود شهيدش خوانند، براى خدا افتراء و انكار پيش دارند بنادانى از دانش روى برتابند، پيش از اين بود كه با نيكان چه شكنجهها روا داشتند گوش و بينى آنان را بريدند، سخن درست و راست آن مردان شايسته را از طرف خدا دروغ ناميدند و ناحق پنداشتند، در برابر كار خوب و شايسته كيفر بد كارى مقرر نمودند.پ و همانا خداى عز و جل بر شما پيامبرى مبعوث كرد از خودتان كه بر او ناگوار است كه شما در رنج باشيد، بآسايش و خوشى شما حريص است، بويژه بمؤمنان بسيار مهر ورزد، و بدان پيامبر كتابى بىمانند فرستاده كه باطل در آن راه ندارد نه از پيش و نه از پس، فرو فرستاده است از طرف خداوند حكيم و حميد، قرآنيست بزبان عرب بر كنار از كجى و انحراف تا بيم دهد هر كه را زنده باشد، ثابت كند فرمان عذاب را بر كافران، مبادا آنكه آرزوى بيجا شما را از توجه بحق باز دارد، مبادا عمر خود را دراز شماريد زيرا آنان را كه پيش از شما بودند آرزوى دراز و سرپوش گذاردن بر هنگام مرگ بنا بودى رسانيد تا مرگشان در رسيد، همان مرگى كه هنگام آن پوزش پذيرفته نشود توبه برداشته شود، سختى كوبنده و نقمت در رسيد، همانا خداى عز و جل وعدهى خود را بشما رسانده و گفتار حق را براى شما شرح داده، سنت و روش مسلمانى را بشما آموخته، راهها را براى شما توضيح داده تا عذر شما را برطرف كند بر يادآورى و توجه تشويق كرده و راه نجات را نموده است.پ راستش اين است كه هر كس اندرز خدا را پذيرفت و گفتار او را راهنماى خود ساخت خداوندش براستترين راه راهنمائى كند، او را براى رشاد توفيق
دهد و باو كمك نمايد، براى كارهاى هر چه بهترش آماده سازد راستش اين است كه پناهندهى بخدا آسوده و محفوظ است، دشمنش ترسان و فريب خورده بوسيله ذكر از خداى عز و جل خود را نگهداريد و از او بترسانيد با پرهيز- كارى، باو نزديك شويد بفرمانبرى زيرا او نزديك و اجابتكننده است خداى عز و جل فرموده است: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ «1»پ از خدا جوياى اجابت شويد و باو بگرويد، خدا را بزرگ شماريد، و هر كه خدا را ببزرگى شناخته سزاوار نيست كه خود را بزرگ شمرد، زيرا سربلندى كسانى كه عظمت خدا را دانستند همين است كه براى او فروتنى كنند عزت كسانى كه جلال خدا را ميدانند اين است كه خود را در برابر او پست و زبون شناسند، سلامتى كسانى كه ميدانند نيروى خدا چيست اين است كه بحضرت او تسليم باشند و دانسته خود را بخدا ناشناس نسازند، پس از هدايت و راه يافتن بحق گمراه نشوند، از حق كناره نكنيد چونان كه آدم تندرست از بيمار جربدار كناره كند و بهبود از بيمار گريزد.پ بدانيد كه شما رشد و صواب را نتوانيد شناخت تا بشناسيد كسى كه تارك و مخالف آن است، نتوانيد بعهد و پيمان و ميثاق قرآن بچسبيد تا آن كسانى كه آن را درهم شكستند بشناسيد، بدان تمسك نداريد تا آن كسى را بشناسيد كه آن را پشت سر انداخته. هرگز قرآن را بطور بايد و شايد نخوانديد تا آن كسى كه آن را سوزانده بشناسيد، شما ضلالت را نفهميديد تا هدايت را بدانيد، هرگز تقوى و پرهيزكارى را تشخيص ندهيد تا كسى كه از حق تجاوز كرده بشناسيد. چون
اين مطالب را فهميديد بدعتها و زورسازيها را ميتوانيد بفهميد.پ و بدانيد كه بخدا و رسولش افتراها بستهاند و قرآن را تحريف كرده و از مجراى خود بدر بردهاند و ميدانيد چگونه خداوند هدايت كرده است آنها را كه هدايت يافتهاند، مبادا كسانى كه حقيقت را نمىدانند شما را بنادانى برانند، علم و حقيقت قرآن را كس نداند كه چيست و مقصود حقيقى كدام است جز كسى كه طعم آن را چشيده و بواقعيت آن رسيده و با دانش آن نادانى خود را برطرف ساخته و بوسيله آن دانسته آنچه گذشته و از دست رفته و زنده شده بوسيلهى آن پس از مردنش و نام خود را پيش خداى عز ذكره در دفتر حسنات ثبت كرده و از دفتر بديها بدر نموده و بدان برضوان خداى تبارك و تعالى رسيده و آن را از نزد اهلش بخصوص بجوئيد زيرا كه آنان نور ويژهاى باشند كه از آن بايد پرتو گرفت و امامانى هستند كه بآنها اقتدا شود آنان حيات و رواج دانشند و مايه مرگ و نابودى جهلند، آنانند كه قضاوتشان شما را از علم و دانشان با خبر ميكند و خاموشى آنان گواه منطق فرزانگى آنهاست، برونشان از درونشان حكايت دارد با دين و مقرراتش مخالف نيستند و در آن اختلافى ندارند، آن دين ميان آنان گواهيست صادق با اينكه دم بسته گوياست، پس آنان گواهان بر حق و خبرگزاران راستگويند، نه با حق مخالفند نه در آن اختلافى دارند، آنان در پيشگاه خدا سوء پيشينه ندارند و قضاوت درست خداى عز و جل در بارهى آنان صادر شده، در همين يادآورى خوبى است براى ياد آوران.پ حق را درك كنيد هر گاه آن را بشنويد بطورى كه مورد عمل و رعايت سازيد نه براى محض اينكه آن را ياد بگيريد و نقل كنيد زيرا كه راويان و ناقلان قرآن بسيارند و مراعاتكنندگان قرآن و عملكنندههاى بدان اندكند. وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ.پ 35- از شريح قاضى روايت شده كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام روزى بيارانش
فرمود: در حالى كه آنان را اندرز ميداد در انتظار وعدهگاههاى مرگها باشيد، آنها را با كردار نيك خريدارى كنيد ميل بسوى گنجينهاى مالها مكنيد تا شما را فريبهاى آرزوها واگذارد، همانا دنيا فريبنده، سقوط دهنده، گول زننده، نيرنگ باز سحركننده است نهرهايش درخشنده ميوههايش رسيده، ظاهرش شادى باطنش فريب است شما را با دندانهاى آرزوها ميخورد، نابود ميكند شما را با نابودى مصيبتها براى ايشان در دنيا فرزند مرگ است كه آرايش آن را اختيار و درجهى آن را جستجو ميكنند مرد را بىخبر كند و از اين جهت مرد دلباختهى بلذتهاى دنياست، جايگزين شاديهاى اوست، ايمن از فريبهايش، چرخيده است بر شما با دگرگونىهايش، تير مرگ بسويتان افكنده.پ دنيا روحهاى شما را ميكند كندنى و حال اينكه شما براى دنيا گرد مىآوريد و براى مردن ميزائيد، بسوى گورستان انتقال داده ميشويد، بروى خاك ميخوابيد، تسليم كرمها ميشويد، بسوى حساب برانگيخته ميشويد. اى صاحبان حيلهها و رأيها و فهمها و خبرها بياد آوريد جايگاه سقوط پدرانتان را، گويا نفسها از شما گرفته مىشود بدنها برهنه ميگردد، مالها بخش مىشود، پس ميگرديد اى صاحبان وقار و هيبت و جمال بسوى منزل پراكندگى و محله خاكى پس بر جبينت در لحد ميخوابى در منزلى كه ديد و بازديد كم است، كارگردانانش بيزار، تا اينكه قبر شكافته و بسوى قيامت برانگيخته شود پس اگر سرانجامت بسعادت و خوشبختى پايان پذيرد بسوى شادمانى ميگردد، تو پادشاه فرمانبردار شده، ايمنى كه ناراحتى ندارى، پسرانى بدور شما ميچرخند گويا ايشان لؤلؤ باشند با جامهائى از شراب جارى سفيد كه لذت بخش است براى نوشندگان، مردمان بهشت در آن در نعمتند، اهل آتش در آن در عذابند، بهشتيان در جامههاى سندس و ابريشم ميبالند دوزخيان در جهنم زيرورو ميشوند، ايشان جمجمههايشان پر از مشك مىشود، آنان بگرزهاى آتشين كوبيده ميشوند، اينان را حوريان
در حجلهها دست بگردنند، آنان را طوقهاى آتشين در گردن با زنجير و غلها، در دلش بيمى است كه دكترها را عاجز كرده و بر او درديست كه دواپذير نيست. اى كسى كه تسليم كرمهاى قبر ميشوى و ارمغان برده براى آنهائى پند بگير از آنچه مىشنوى و مىبينى، بدو چشمت بگو از لذت چرت دورى كنند و اشك بريزند بعد اشك پى در پى ميان تو و او گور است خانه بيمها و كهنگى، سرانجامت مرگ است، اى كم حيا بشنو اى بيخبر بىملاحظه از آنان كه پند و اندرز مىدهند، روز قيامت روز عرض و پرستش قرار داده شده، روز نزديك شدن بمجازات، روز برگرداندن عملها است بسوى خدا. در آن روز همهى گناهان شمرده مىشود، روزى كه از مردم كاسههاى چشمشان آب مىشود، بار داران بارشان را بر زمين گذارند، جدائى ميان هر فردى و دوستش مىافتد در اين هولها خرد خردمند سرگردانست.پ روزى كه زمين پس از آبادى دگرگون شود و دگرگون شود بر مردم خوبى شادمانى، از معدنهاى نهان آنچه دارد آشكار شود و تكان خورد بسوى خدا سنگينيهايش، روزى كه كوشش سود ندهد، آنگاه كه هول سخت را ببينند آرام شوند، مجرمان از چهرهشان شناخته شوند، سپس آشكار شوند گورستانها پس از درازى طبقات شكافته شوند، مردم بسوى خدا تسليم شوند با وسيلههاشان پرده آخرت برداشته شود، مردم براى خبرهاى آخرت آشكار شوند، پست و بلندى زمين هموار شود، زمين براى كارى كه در نظر گرفته شده كشيده شود كشيدهشدنى، سخت شود زمين براى كارى كه در نظر گرفته شده كشيده شود كشيدهشدنى، سخت شود پريدن بسوى خدا سختشدنى، مردمان بسوى محشر بدوند دويدنى، مجرمان بدنبال برگردند برگشتنى سخت، كار بزرگ شود واى بر تو اى انسان بزرگشدنى عجيب، نزديك شوند براى حساب نزديكشدنى سخت.پ بيايد امر پروردگار تو در حالى كه فرشتگان صف بصف باشند، از كردارشان حرف بحرف بپرسند، آورده شوند ايشان برهنهگان، ديدگانشان بزير افكنده
پيش رويشان حساب و از پشت سرشان شعلهى جهنمى كه صدايش را ميشنوند، زبانهى او را مىبينند پس ياورى و دوستى پيدا نميكنند كه از اين ذلت آنان را پناه دهد، اينان بسرعت مىدوند بسوى ايستگاه محشر، كشيده ميشوند كشيدنى پس آسمانها بطرف راست پيچيده مىشود مانند پيچيدن طومار براى نامهها، مردم بر صراط باشند دلهايشان لرزان گمان ميكنند كه بسلامت نمانند، اجازه سخن گفتن بآنان داده نميشود، پوزش از آنان پذيرفته نميگردد، دهانشان مهر شود، دست و پايشان بكردارشان سخن گويد، واى از ساعتى كه موقعيت آن دلها را اندوهگين كند هنگامى كه امتياز دو گروه معلوم شود كه گروهى در بهشت و گروهى در جهنم باشند.پ 36- سخنرانى حضرت امير المؤمنين (ع) از ابن عباس روايت شده كه حضرت امير المؤمنين سخنرانى كرد و فرمود:
سپاس براى خدائيست كه او را مكانى در بر ندارد، محدود بزمانى نميشود، بلند شده به بلندى خود نزديك شده به نيروى خود، پيشىگيرندهى هر بهره و برترى است، برطرفكنندهى هر درد بزرگى است، ثنايش گويم بر بخشش و كرمش و ريزش نعمتهايش، از او كمك ميخواهم براى رسيدن رضاى او و خوشنود شدن بقضاى او، ايمان آوردهام باو ايمانى و بر او توكل كردم از روى يقين،پ گواهى مىدهم كه نيست خدائى مگر خدائى كه آسمانها را بلند كرد و ساخت، زمين را گسترانيد و پهن كرد و از آن آب و علفش را بيرون آورد، كوهها را استوار كرد و او را گردان نيامد و او على بزرگ است.پ گواهى مىدهم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بنده و فرستادهى او است او را براى هدايت مشهور و كتاب نوشته شده و دين با هدف از جهت آزمايش عذرش و سياست كارش فرستاد پس او هم رسالتش را رساند و از گمراهى هدايت كرد، پروردگارش را پرستش نمود تا او را يقين آمد، پس درود و سلامتى فراوان بر او و خاندانش، سفارش ميكنم شما را بپرهيزكارى زيرا كه پرهيزكارى بهترين گنج است، نگهدارندهترين سنگر است، عزيزترين عزت است در پرهيزكارى نجات هر ترسانيست، يافتن هر
جويندهاى، پيروزى هر پيروزى، وادار ميكند شما را باطاعت خدا زيرا كه پرهيزكارى پناه عابدان است، رسيدن فائزانست، ايمنى پرهيزكارانست، بدانيد اى مردم كه شما روندگانى هستيد كه راهنما شما را صدا ميكند و فرياد ميزند براى ويرانى دنيا فريادكننده و صدا ميزند شما را بران مرگ صدا زنندهاى.پ پس زندگى دنيا شما را فريب ندهد، بخدا آگاه باش كه دنيا سرائى فريب دهنده و مكار است كه در هر روزى شوهرى ميگيرد و هر شبى اهل خود را ميكشد جدا ميكند در هر ساعتى جمعيتى را، پس چقدر فرو روندهى در دنيا و ميلكنندهى بسوى او است از جمعيتهاى پيشين كه آنان را در جهنم افكنده و نابود كرده آنها را نابود كردنى و هلاك كرده هلاك نمودنى و آنان را وارد زبانهى آتش كرده كجاست آنكه گرد آورده و نگهداشت و محكم بست، جلوگيرى كرد و پيروز نشد بلكه كجاست آنكه سان سپاه ديد، كاخهاى با شكوه بنا كرد، بر فراز منبرها رفت، كجاست كسى كه خانهها بنا كرد، كاخها زينت داد، هزارها جمع كرد روزهاى دنيا ميانشان نوبت گذاشته شد، بلعيد ايشان را درياهاى دنيا، پس مردگان گرديدند و در گورستان كوبيده شدند، نااميد شدند از بازماندگان، آگاه شدند بر آنچه پيش فرستادند، بعد برگشتند بسوى مولاى بر حقشان، آگاه باش كه فرمان براى اوست و سريعترين حسابكنندگان است.پ و گويا مىبينم دنيا را كه پايانش نزديك شده، گرد آورده است رسوائيهايش را، بامداد ميكند مردم از تندرستى بمريضى، بعد از سلامتى بكمبودى، درد را درمان ميكند اندازهگيرى ميكند رنج را هنگام مرگ و پشت سر هم صداى شهقهاش مىآيد و نالهاش برميگردد، فراموش كردن دختران و پسران پس مرد در آن وقت فرا رسد او را كارى كه سرگرمكننده و بيمناك است، زبانش بسته مىشود، انگشتانش برگردد، سپس او را ناراحتى فرا گيرد، از دنياى تاراج شده جدا شود، نه سود و نه زيانى را مالك است. و نه بلائى را كه بر او وارد شود توان
دفع دارد، خداى عز و جل در كتابش ميفرمايد: فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «1»پ بعد غير از اينهاست بيمهاى روز قيامت و روز افسوس و پشيمانى، روزى كه نصب مىشود ميزانها، باز مىشود نامهها بشمردن هر گناه كوچكى و آشكار نمودن گناهان بزرگ، خداى تعالى در كتابش مىفرمايد: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً «2»، بعد فرمود: اى مردم هم اكنون پيش از پشيمان شدن پيش از اينكه بگويد: «نفسى يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ» «3» و ميگويد اگر خدا مرا هدايت ميكرد از پرهيزكاران بودم يا ميگويد وقتى كه عذاب را مىبيند، كاش بازگشتى برايم بود پس از نيكوكاران بودم پس خداى جليل كه ستايش او بزرگ است پاسخ بر گرداند و ميفرمايد: آرى همانا آيات من تو را آمد آنها را تكذيب كردى و تكبر ورزيدى تو از كافران باشى پس بخدا سوگند خواهش برگشت نميشود، مگر اينكه براى كردار شايسته انجام دهد.پ بعد حضرت فرمود: اى مردم! هم اكنون هم اكنون كه اعتماد آزاد است، چراغ روشن است، در توبه باز است پيش از اينكه قلم بخشكد و نامه پيچيده شود نه روزى فرود مىآيد، نه كردارى بالا رود، امروز زمان عمر است و فردا پيشى گرفتن بسوى بهشت است، زيرا شما نمىدانيد بهشتى هستيد يا دوزخى و من طلب آمرزش از خدا براى خود و شما ميكنم.