پ1- خصال ج 1 ص 128 و عيون ص 152 ابا صلت هروى گفت از حضرت رضا (ع) شنيدم كه فرمود خداوند بيكى از پيامبران وحى كرد فردا صبح باولين چيزى كه برخورد كردى آن را بخور، دومى را بپوشان و سومى را بپذير و چهارمى را مأيوس مكن و از پنجمى فرار كن.
صبح از پى كار خود رفت در بين راه بيك كوه سياه بزرگ برخورد نمود ايستاد و گفت خداوند بمن دستور داده اين كوه را بخورم. متحير شد بالاخره بخود گفت خدا امر بكار غير مقدور نميكند پيش رفت تا كوه را بخورد همين كه به نزديك آن رسيد ديد كوچك شد وقتى بكنارش رسيد ديد لقمهاى بيش نيست آن را خورد لذيذترين خوراكيها بود.
براه خود ادامه داد برخورد بيك طشت طلا نمود. گفت خدا دستور داده اين را بپوشانم. گودالى حفر نمود و طشت را درون خاك جاى داد و روى آن را با خاك پر كرد و براه خود ادامه داد همين كه برگشت و نگاهى به پشت سر خود كرد ديد طشت باز آشكار شده. گفت من مأموريت خود را انجام دادم باز رفت تا رسيد به يك پرندهاى كه عقابى از آن تعقيب ميكرد آن پرنده اطراف او دور ميزد گفت خدا بمن دستور داده اين پرنده را بگيرم آستين گشود پرنده داخل آستين او شد.
عقاب باو گفت شكار مرا گرفتى من چند روز است كه از او تعقيب ميكنم با خود گفت خداوند بمن دستور داده كه اين چهارمى را مأيوس نكنم از رانش مقدارى گوشت جدا كرد و پيش او انداخت و رفت.
در بين راه برخورد كرد به گوشت گنديدهاى پر از كرم و بدبو، گفت خدا دستور داده از اين فرار كنم فرار كرد در بازگشت در خواب باو گفتند آنچه به تو دستور داده بوديم انجام دادى اما ميدانى فلسفه آن كارها چه بود گفت نه، باو گفتند:
آن كوه خشم و غضب بود وقتى شخص خشمگين مىشود خود را نمىبيند و از خود فراموش ميكند بواسطه عظمت غضب وقتى خود را نگهداشت و مقام خويش را يافت و غضبش فرونشست مانند يك لقمه خوشمزه است كه ميخورد اما طشت عمل صالح بود وقتى بنده آن را بپوشاند و پنهان نمايد خداوند آشكارش ميكند تا او را بدين وسيله بيارايد باضافه ثوابى كه در آخرت باو ميدهد.
اما پرنده او مردى است كه نصيحتى بتو ميكند آن را بپذير و نصيحتش را به گوش گير.
عقاب شخصى است كه پيش تو براى حاجت و نيازى مىآيد آن را رد نكن و مأيوس مگردان، اما گوشت بد بو غيبت و بدگوئى پشت سر مردم است كه از آن بايد بگريزى.پ 2- امالى مجلس هشتاد و هشتم ص 361 سمندى گفت از حضرت صادق (ع) شنيدم ميفرمود چنان بنى اسرائيل گرفتار قحط و غلا شدند كه قبرها را ميشكافتند و مردهها را بيرون آورده ميخوردند. يك قبر را شكافتند درون آن لوحى يافتند كه نوشته بود من فلان پيامبرم قبر مرا يك مرد حبشى شكافت: آنچه از پيش فرستاديم بآن رسيديم و آنچه خورديم بهرهمند شديم و هر چه گذاشتيم زيان كرديم.پ 3- خصال ج 1 ص 113 صالح باسناد خود نقل ميكند كه فرمود چهار چيز است كه كم آن زياد است آتش كم زياد است، خواب كمش زياد است مرض نيز كم آن زياد است دشمنى و عداوت كمش زياد است.پ 4- امالى ج 1 ص 185 ابى فرات گفت در كتاب وهب بن منبه ديدم كه در اول كتاب نوشته بود اين مطالبى است كه حكما در كتب خود نوشتهاند، كوشش در عبادت خدا سودمندترين تجارتها است و هيچ مالى پرثمرتر از عقل نيست و هيچ فقرى دشوارتر از جهل، ادبى كه از آن بهرهمند شوى بهترين ميراث است و حسن خلق بهترين رفيق و توفيق بهترين رهبر و هيچ پشتيبانى محكمتر از مشورت نيست و هيچ وحشتى ترسناكتر از خودپسندى متكبر را با ثناگوئى و تعريف به طمع ميانداز.
پ5- امالى ج 1 ص 308 ورقه بن نوفل بخديجه دختر خويلد همسر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سفارش كرده گفت دختر برادرم! با نادان به بحث مپرداز و نه با دانشمند زيرا نادان ترا خوار ميكند و اگر با عالم به بحث پرداختى از علم خود ترا مانع مىشود كسى بوسيله دانشمندان سعادتمند مىشود كه پيرو آنها باشد.
دختر، از همنشينى با احمقى دروغگو بپرهيز زيرا او تصميم ميگيرد بتو سودى برساند زيان ميرساند. و دور را برايت نزديك و نزديك را دور جلوه ميدهد اگر باو اعتماد كنى خيانت ميكند اگر او بتو امانت سپارد توهين ميكند و اگر جريانى را برايت بگويد دروغپردازى ميكند. و اگر برايش چيزى را نقل كنى تكذيبت ميكند تو نسبت باو همچون سرابى خواهى بود كه تشنه خيال ميكند آب است وقتى جلو مىآيد چيزى را نمىبيند.
بدان كه جوان خوشاخلاق كليد خير و بند و قفل شر است و جوان بداخلاق قفل نيكى و كليد شر است بدان وقتى آجر بشكند تكه تكه نميشود و دو مرتبه خاك نخواهد شد (منظور اينست كه اصالت لازم است).پ 6- مسروق گفت يكى از اصحاب اين دو شعر را برايم خواند:
اجعل تلادك في المهم من الامور اذا اقترب حسن التصبر ما استطعت فإنه نعم السبب
لا تسه عن ادب الصغير و ان شكى الم التعب ودع الكبير لشأنه كبر الكبير عن الادب
لا تصحب النطف المريب فقر به احدى الريب و اعلم بآن ذنوبه تعدى كما يعدى الجرب
سرمايه خود را در كارهاى مهم وقتى برخورد كردى شكيبائى و تحمل قرار بده تا ميتوانى كه بهترين وسيله رسيدن بهدف مبادا از تعليم و تربيت فرزندان كوچك فراموش كنى گرچه از رنج تربيت آزرده شود آدم بزرگ را رها كن ديگر او با بىادبى بزرگ شده.
با آدمهاى مشكوك و بىبند و بار مصاحبت مكن كه نزديك شدن به آنها خود يك ريب و آلودگى است و متوجه باش كه گناهان آنها مسرى است مانند بيمارى گرى كه سرايت ميكند.پ 7- خصال ج 1 ص 5: حضرت صادق (ع) فرمود حكيمى از پى حكيم ديگرى
هفتصد فرسخ راه رفت بدنبال هفت كلمه وقتى باو رسيد گفت فلان كس چه چيز از آسمان بلندتر و از زمين وسيعتر و از دريا بىنيازتر و از سنگ سختتر و از آتش سوزانتر و از زمهرير سردتر و از كوههاى بلند سنگينتر است؟
در جواب او گفت حق بلندتر از آسمان، و عدل وسيعتر از زمين و بىنيازى دل از دريا بىنيازتر و دل كافر از سنگ سختتر و حرص شديد از آتش سوزندهتر و نااميدى از رحمت خدا سردتر از زمهرير و تهمت زدن به شخص پاك سنگينتر از كوههاى بلند است.پ 8- امالى ص 194 ثمالى گفت: حذيفه بن يمان فرزند خود را هنگام مرگ فراخواند و باو وصيت كرده گفت پسرم از آنچه در اختيار مردم است نااميد باش زيرا بىنيازى همين است و از درخواست و تقاضا از مردم بپرهيز كه همين فقر موجود است امروز بهتر از ديروز باش وقتى نماز ميخوانى مانند كسى كه وداع ميكند از دنيا نماز بخوان مثل اينكه ديگر نماز نخواهى خواند و بپرهيز از كارى كه بايد پوزش بخواهى.پ 9- خصال ج 1 ص 21 امام باقر (ع) فرمود ابا ذر رحمة الله عليه در مقابل خانه كعبه بپا ايستاد و گفت مردم من جندب بن سكن هستم اطرافش را گرفتند گفت اگر شما سفرى در پيش داشته باشيد هر چه زاد و توشه لازم باشد تهيه ميكنيد براى سفر قيامت نميخواهيد زاد و توشه برداريد يك نفر از ميان جمعيت گفت ما را راهنمائى كن گفت روز گرم روزه بدار براى روز قيامت و حج انجام ده براى كارهاى مهم و دو ركعت نماز در دل شب بخوان براى وحشت قبر.
سخن خوب بگو و از حرف بد زبان نگهدار، با صدقهاى كه به مسكينى ميدهى شايد موجب نجات تو بشود از روز دشوار و سخت دنيا را دو سكه قرار بده كه يك سكه را خرج زن و بچه خود ميكنى و يك سكه را براى آخرت خويش پيش ميفرستى سكه سوم موجب زيان است و سودى ندارد بدنبالش مرو دنيا را دو كلمه قرار بده يك كلمه در جستجوى حلال و يك كلمه در راه آخرت و سومى موجب زيان است و سودى ندارد بدنبالش مرو سپس گفت مرا ناراحتى و جديت براى روزى كه آن را نمىيابم كشته است.پ 10- مجالس مفيد ص 195 و امالى 1 ص 110 عكرمه گفت از عبد الله بن عباس شنيدم كه بفرزند خود على بن عبد الله ميگفت بايد گنج ذخيره تو علم
باشد، بايد بجستجوى او بيشتر از طلاى قرمز باشى من بتو سفارش ميكنم كه اگر به آن عمل كنى خير دنيا و آخرت را بدست مىآورى. نباش از كسانى كه اميد آخرت دارند بدون عمل و توبه را تاخير مياندازند بواسطه آرزوى دراز. در دنيا سخن از زهد ميگويند و عمل را براى جمعآورى دنيا چون مشتاقان ميكنند اگر باو بدهند سير نميشود و اگر مانع او شوند قانع نميگردد. از شكر نعمتى كه باو دادهاند ناتوان است و پيوسته طالب افزايش است امر ميكند بكارى كه خود انجام نميدهد.
صالحان را دوست دارد اما از اعمال آنها پيروى نميكند از تبهكاران بيزار است اما او خود يكى از آنها است.پ ميگويد كار نكردهام خسته ميشوم بنشينم و اميدوار باشم او اميد مغفرت دارد با اينكه عادت به معصيت كرده آنقدر عمر كرده كه بايد در اين مدت متوجه شود، راجع بگذشته ميگويد اگر كار كرده بودم و رنج برده بودم حالا برايم ذخيرهاى بود و در آينده نيز بمعصيت خدا مىپردازد بدون باك و انديشه.
و اگر بيمار شود پشيمان مىشود از عمل نكردن اگر صحيح و سالم باشد مطمئن و مغرور است و عمل را بتاخير مياندازد.پ در سلامتى بخود مىبالد وقتى گرفتار شد مأيوس مىشود اگر دل ببندد بزهكار است و اگر دست بگشايد نابود مىشود نفس او را مغلوب خيال كرده ولى توجه به مسائل يقين ندارد (مرگ و آخرت) بمقدارى از روزى كه برايش ضمانت شده مطمئن نيست و قانع بآنچه نصيب اوست نخواهد بود تا بپا ندارندش دل نمىبندد و به پا نميخيزد براى كارهاى خوب اگر ثروتمند باشد متكبر مىشود و اگر فقير شود نااميد طالب افزايش نعمت است بدون شكر و از دست ميدهد چيزهائى را كه اهميتش بيشتر است.پ از مرگ بدش مىآيد بواسطه بديهاى خود و از گناه دست نميكشد در زندگى اگر دچار شهوت شود بخطاكارى ميرود بعد آرزوى توبه ميكند. اما اگر كارى از امور آخرت پيش آيد رها ميكند در موقع درخواست چنان علاقمند است ولى موقع كار بسيار تنبل، او اعتماد بطول زندگى خود دارد اما در عمل كوتاهى ميكند در كارهاى دنيا چيست و چالاك است. خيلى توجه به مريضى دارد اما وقتى خوب شد مشغول گناه مىشود و كنارهگيرى ندارد از مرگ ميترسد اما از فوت شدن وقت هراسى ندارد ميترسد براى ديگران به كمترين گناه خود و اميدوار است براى خود بدون عمل بر
مردم عيبجو است و براى خود ماست مالى ميكند.پ تا خشنود است اميد و رستگارى دارد وقتى خشم گرفت رفيقش را به خيانت نسبت ميدهد اگر سلامتى يافت خيال ميكند توبه كرده و اگر گرفتار شد آرزوى سلامتى دارد و برميگردد. هرگز شبزندهدارى بعبادت نميكند و نه صبح روزه بر مىخيزد.پ تمام همت خود را بخوردن و غذا مصروف ميكند و شب در فكر شام است با اينكه روزه نداشته. بخدا پناه ميبرد از بالاتر از خود ولى نجات نمىيابد به پناه بردن بخدا كسى كه پائينتر از اوست (منظور اينست كه از بالاتر خود ميترسد ولى رحم به پائينتر از خود ندارد) در خشم خود بهلاكت ميرسد و در دوستى خود هيچ كوتاهى ندارد. بر چيزهاى اندك خشم ميگيرد و گناهان بزرگ ميكند، ميخواهد به حرفش گوش كنند خود بمعصيت مشغول است خداوند يارى كند ما را.پ 11- حضرت باقر (ع) فرمود وقتى موسى از خضر جدا شد باو گفت مرا وصيت و سفارشى بنما خضر گفت متوجه چيزى باش كه با او بودن بتو زيانى نميرسد چنانچه از ديگرى جز او برايت سودى نخواهد بود از لجاجت بپرهيز و دنبال كارى كه نياز بآن ندارى مرو و بىشگفتى مخند پسر عمران ديگرى را بگناهش سرزنش مكن و بر خطاى خويش گريه كن.پ 12- كمال الدين ص 101 عبد الله بن عباس از پدر خود نقل كرد كه قس بن ساعده فرزندان خويش را خواست و گفت معده را بقولات و ترهبار كافى است و دوغ او را سيراب ميكند (منظور اينست كه سبزيجات و قدرى شير و دوغ ميتواند خوراك انسان باشد) هر كس ترا بچيزى سرزنش كند كه در او مانند همان عيب هست و هر كه بتو ستم روا دارد خواهد يافت كسى را كه باو ستم كند.پ وقتى در مورد خود عدالتورزى كسى كه بالاتر از تو است نسبت بتو عدالت ميكند، وقتى از كارى نهى كردى ابتدا از خود شروع كن جمع نكن چيزى را كه نميخورى و نخور چيزى را كه بآن احتياج ندارى. وقتى ذخيره مىكنى چيزى جز اعمالت نباشد. در احتياج عفت داشته باش و در ثروت ديگران را شريك كن تا سرور قوم خود شوى.پ با كسى كه مشغول است مشورت مكن گرچه دورانديش باشد و نه با كسى كه گرسنه است گرچه با فهم باشد و نه كسى كه در هراس است گرچه خيرخواه باشد و به گردن
خود قلادهاى مكن كه براى خارج نمودن آن دچار مشقت شوى در مخاصمه و نزاع عدالت را رعايت كن و در سخن ميانهروى را و ثروت خود را بدست هيچ كس به امانت مسپار گرچه خويشاوند نزديك باشد زيرا با اين كار پيوسته در هراسى و آن كس كه امانت را گرفته مختار است ميتواند بعهد خود وفا كند و تو تا باشى برده اويى اگر جنايت از پيش گرفت تو سزاوار آنى و اگر وفا نمود او را بايد ستود. از صدقه فراموش نكن زيرا موجب از بين رفتن گناه مىشود.
قس هيچ گاه ثروت و مكنت خود را بكسى نمىسپرد و سخنانى ميگفت كه معنى آن را عوام درك نميكردند و خواص از آن استفاده ميبردند.پ 13- صحيفه الرضا (ع) ص 35: در لوحى زير ديوارى ديدند نوشته است من خدايى يكتايم كه جز من خدايى نيست. محمد (ص) پيامبر من است. در شگفتم از كسى كه بمرگ يقين دارد چگونه شادى ميكند و تعجب ميكنم از كسى كه بقدر يقين دارد چگونه محزون است و در شگفتم از كسى كه دنيا را آزموده چگونه بآن اطمينان پيدا ميكند و تعجب دارم از كسى كه يقين بحساب دارد چگونه گناه ميكند.پ 14- مجالس مفيد ص 10 محمد بن على: يعنى محمد بن حنفيه گفت شنيدم ميفرمود از زندگى بهره تو همان لذتى است كه ترا بسوى مرگ ميكشاند و بخواب نزديكت ميكند كدام خوردنى با آن غصه نبود و كدام آشاميدنى همراه گلوگير شدنى نشد متوجه كار خود باش گويا بزودى از دوستانى خواهى بود كه از دست رفتهاند و خيالى كه بدست نابودى سپرده شده. اهل دنيا مسافرانى هستند كه بارشان را در غير دنيا ميگشايند.پ 15- مجالس مفيد: حضرت باقر (ع) فرمود ابا ذر رحمة الله عليه گفت اى دانشجو گويا در دنيا هيچ چيز جز عملى كه سودمند باشد خوبيش و مضر باشد بديش نيست مگر خدا رحم كند بانسان.پ اى دانشجو مبادا زن و زندگى تو را از خود غافل كند روزى كه تو از آنها جدا ميشوى مانند ميهمانى هستى كه شبى را با آنها بسر بردهاى سپس صبحگاه از آنها جدا شده و بجاى ديگرى رفتهاى، دنيا و آخرت مانند منزلى است كه در آن فرود آمدهاى سپس از آنجا كوچ ميكنى بجاى ديگر بين مرگ و برانگيخته شدن چون خوابى است كه آرميدهاى سپس از خواب بيدار ميشوى.پ اى دانشجو پيش فرست براى روزى كه در پيشگاه پروردگار ميايستى زيرا تو
در گرو اعمال خويشى و هر طور معامله كنى با تو معامله خواهد شد.پ اى دانشجو نماز بپادار قبل از آنكه شبانهروزى را نيابى كه نماز بخوانى، نماز براى نمازگزار مانند شخصى است كه باجازه خدا وارد بر سلطانى شده و سلطان گوش فراداشته تا او نيازمنديهاى خود را يكايك نام ببرد همچنين مسلمان تا در نماز است خدا باو توجه دارد تا از نماز فارغ شود.پ اى دانشجو، صدقه بده پيش از آنكه قدرت دادن نداشته باشى و جلوگيرى از تو نكردهاند. مثل صدقه مثل آن است كه شخصى را براى پرداخت خونبها گرفته باشند بگويد مرا نكشيد و برايم مدتى معين كنيد تا در راه درخواستهاى شما سعى و كوشش نمايم همچنين شخص مسلمان باجازه خدا هر وقت صدقهاى مىپردازد يك بند از بندهاى گردن خود را ميگشايد تا خداوند بميراند گروهى را كه از ايشان راضى بوده و هر كه خدا از او راضى باشد از جهنم آزاد شده.پ اى دانشجو اين زبان كليد خير و كليد شر است. مهر بر قلب خود بزن چنانچه بر طلا و نقرهات مهر ميزنى اى دانشجو، اين مثالها را براى مردم ميزنيم اما جز دانشمندان استفاده از آنها نميكنند.پ 16- امالى ج 2 ص 313 موسى بن جعفر (ع) فرمود ابا ذر آنقدر از خوف خدا گريست تا چشمش آزرده شد گفتند خوب است دعا كنى چشمت را شفا دهد گفت من گرفتار كار بزرگترى هستم گفتند چه كار ترا از بيمارى چشم واداشته. گفت دو چيز بزرگ بهشت و جهنم.پ 17- موسى بن بكر از موسى بن جعفر (ع) نقل كرد كه فرمود از ابا ذر پرسيدند ثروت تو چيست؟ گفت عملم، گفتند ما از طلا و نقره مىپرسيم گفت در هر صبح تا شام و هر شام تا صبح گنجينهاى دارم كه بهترين متاع خود را در آن مىنهم از پيامبر اكرم شنيدم فرمود گنجينه مؤمن قبر اوست.پ 18- موسى بن جعفر (ع) فرمود ابو ذر گفت خداوند از طرف من جزاى دنيا را بدهد با اينكه نان جو كه يكى را روز ميخورم و ديگرى را شب و دو پارچه پشمين دارم كه يكى را بر كمر مىبندم و ديگرى را بشانه مياندازم بيشتر استفاده نكردهام (منظور اينست كه دنيا آنقدر بىارزش است كه من همين مقدار هم زياد استفاده كردهام).پ 19- دره باهره- آدم فرزند خود شيث را به پنج چيز سفارش كرد و گفت
آنها را بكار بند و بفرزندانت بگو بآنها عمل كنند پس از تو 1- بدنياى فانى اعتماد نكنيد من به بهشت پايدار اعتماد كردم بيرونم كردند.
2- بدستور زنها عمل نكنيد زيرا من مطابق خواست همسرم عمل كردم پشيمان شدم. 3- هر گاه تصميم كارى را گرفتيد بعاقبت آن بيانديشيد اگر من متوجه آخر كار خود بودم بآن گرفتارى مبتلا نميشدم.
4- هر گاه دل شما از چيزى نفرت داشت پرهيز كنيد من وقتى نزديك درخت رفتم تا از آن بچينم دلم نفرت داشت، اگر خوددارى از خوردن كرده بودم گرفتار نميشدم.
نقل شده بخط شهيد كه نسبت داده است بمحمد بن حنفيه: هر كس براى خود ارزشى قائل باشد دنيا در نظرش خوار مىآيد.پ 20- دعوات راوندى خداوند به عزير وحى كرد كه يا عزير اگر دچار معصيتى شدى نگاه به كوچكى آن گناه مكن، نگاه كن مخالفت با كه ميكنى و هر گاه روزى از من بتو رسيد توجه بكمى آن مكن ببين چه كسى بتو ارزانى داشته و هر گاه دچار بلائى شدى شكايت مرا بمردم مكن چنانچه من شكايت ترا بملائكه خود نمىنمايم وقتى گناهان و اعمال زشت ترا مىآورند.پ 21- عده الداعى ص 126: خداوند بداود وحى كرد من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادهام ولى مردم آن را در پنج چيز ديگر ميجويند ولى نمىيابند. علم را در گرسنگى و كوشش قرار دادهام آنها در سيرى و آسايش مىجويند و نمىيابند.
شخصيت را در اطاعت خود قرار دادهام آنها در خدمت سلطان مىجويند و نمييابند بىنيازى را در قناعت قرار دادهام و آنها در ثروت ميجويند و نمىيابند و رضاى خود را در مخالفت با نفس قرار دادهام آنها در خشنودى نفس مىجويند و نمييابند و آسايش را در بهشت قرار دادهام و آنها در دنيا ميجويند و نمىيابند.پ 22- كتاب مسلسلات: از حضرت صادق (ع) شنيدم كه اين شعر را بابى ذر غفارى نسبت ميداد.
انت في عفلة و قلبك ساه نفد العمر و الذنوب كما هى
جمة حصلت عليك جميعا في كتاب و انت عن ذاك ساهى
لم تبادر بتوبة منك حتى صرت شيخا و حبلك اليوم واهي
عجبا منك كيف تضحك جهلا و خطاياك قد بدت لا لهى
فتفكر في نفسك اليوم جهدا و سل عن نفسك الكرى يا تاهى
تو در غفلتى و دلت در فراموشى است عمر تمام شد و گناهان همان طور باقى ماندهاند مجموعهاى از گناه در نامه عملت جمع شده و تو نسبت بآن بىاعتنائى.
توبه را شروع نكردى تا پير شدى و اينك ريسمان تو سست است، در شگفتم از تو كه چگونه از نادانى ميخندى با اينكه گناهانت براى خدا آشكار است خوب امروز در باره خود بيانديش اين خواب غفلت را رها كن اى گمراه.پ 23- كتاب غايات: حضرت زين العابدين (ع) فرمود يكى از چيزهائى كه خضر به موسى بن عمران سفارش كرد اين بود: سرزنش نكن كسى را به گناهى زيرا محبوبترين كارها در نزد خدا سه چيز است ميانهروى در ثروت و عفو هنگام قدرت و مدارا با مردم و هر كس با ديگرى مدارا نمايد خدا با او در قيامت مدارا ميكند و اصل حكمت ترس از خدا است.پ 24- حضرت صادق (ع) فرمود سلمان فارسى گفت از شش چيز متعجبم كه سه چيز موجب خندهام شده و سه چيز مرا ميگرياند. آنچه موجب گريهام شده فراق دوستان محمد (ص) و ترس از نامه عمل و ايستادن در پيشگاه پروردگار است اما آنچه مرا ميخنداند كسى كه در جستجوى دنيا است مرگ در پى اوست و غافلى كه از او غفلت نميكنند و كسى كه لب پر از خنده دارد نميداند رضاى خدا است يا خشم پروردگار.پ 25- در شماره 7 تكرار شد.پ 26- بيكى از حكما گفتند حالت چطور است گفت چگونه است حال كسى كه به وسيله بقا فانى مىشود و سلامتى او را مريض ميكند و در پناهگاهش او را هدف قرار ميدهند.
بيكى از حكماى عرب گفتند چه كسى بهترين زندگى را دارد. گفت هر كس داراى عفت و راضى بمقدار كافى باشد و از آنچه ترس دارد بگذرد بجائى كه ترس نيست گفتند داناترين اشخاص كيست؟ گفت هر كس در خاموشى متوجه باشد و تماشا كند عبرت بگيرد و پند بگيرد و بازايستد.پ روايت شده كه خداوند ميفرمايد: پسر آدم هر روز رزق ميرسد باز تو محزونى ولى از عمرت كاسته مىشود محزون نيستى بجستجوى چيزى هستى كه موجب طغيانت مىشود با اينكه در نزد تو بمقدار كافى هست.
گفتند پسنديدهترين مردم كيست؟ گفته شد هر كس ميانهروى را از پيش گيرد و قانع باشد و هر كس قناعت از پيش گيرد گردن خود را از قيد بندگى دنيا و خوارى طمع رها ساخته.پ گفته شده فقير كسى است كه طمع دارد و غنى كسى است كه قانع است.پ و گفته شده هر كس در خود واعظى دارد خداوند براى حفظ او نگهبانى قرار داده.پ گفته شده بنده پيوسته در خير است تا در نفس خود واعظى دارد و كوشش در محاسبه خويش مينمايد.پ مردى موعظه كرده گفت بندگان خدا بترسيد بترسيد بخدا قسم گناه شما را چنان پوشانده مثل اينكه بخشيده و چنان مهلت داده كه خيال ميكنى بىاهميت است و رهايت كرده.پ گفتهاند تعجب از كسى است غافل است با اينكه ميداند از او غفلت ندارند و كسى كه خوش ميگذراند ولى نميداند بكجا ميرود.پ گفتهاند آينده را نسبت بگذشته بايد پند گرفت و بوسيله اول بايد نسبت به آخر خوددارى كرد. سعيد كسى است كه اعتماد به نيرنگ نكند و با طمع فريب نخورد.پ ديگرى گفته چگونه عملم را بتاخير اندازم با اينكه نميدانم اجلم كى ميرسد چگونه تمام نياز خود را در دنيا قرار ميدهم با اينكه اينجا خانه من نيست و چگونه در دنيا جمع ميكنم با اينكه جاى ديگر بايد بروم و چگونه آماده نكنم براى برگشتن خود قبل از تمام شدن مدتم.پ عمر بن خطاب بابى ذر گفت مرا موعظه كن باو گفت بمقدار ضرورى خوراك راضى باش و از مرگ بترس روزهات را در دنيا قرار بده و افطارت را مرگ.پ ديگرى گفت در شگفتم از كسى كه سرمه ميكشد بچشم خود با خواب با اينكه مرگ همخوابه اوست در رختخواب.پ ديگرى گفت: ما دقت كرديم ديديم صبر بر اطاعت خدا سادهتر از صبر بر عذاب اوست.پ ديگرى گفت چگونه خوش ميگذرد به كسى كه سؤال ميكنند از او مسائلى را كه بزبانش هست و بازخواست ميكنند از آنچه دارد و حساب بايد بدهد از هر چه به او
رسيده.پ ديگرى گفت تعجب ميكنم از كسى كه دندانهاى خود را بخنده ميگشايد در حالى كه عمل ناشايست انجام ميدهد.پ گفتهاند وقتى لغزيدى بايست و برگرد و وقتى دچار گناه شدى قطع كن و وقتى خطا كردى پشيمان شو و وقتى مورد اعتماد واقع شدى پنهان كن.پ عيسى مسيح (ع) گفت براى دنيا كار ميكنيد با اينكه شما را در دنيا روزى ميدهند بدون عمل و براى آخرت كار نميكنيد با اينكه شما را روزى نمىدهند در آخرت مگر با عمل.پ و فرموده است وقتى كار خوبى انجام دادى فراموش كن آن را زيرا در نزد كسى است كه نابودش نميكند اما وقتى گناهى انجام دادى پيوسته در نظرت باشد.پ به حكيمى گفتند: چرا پيوسته عصا بدست ميگيرى با اينكه نه پيرى و نه مريض گفت براى اينكه بدانم مسافرم.پ گفتهاند هر كس خوب پرستش كند خدا را در پيرى خداوند باو حكمت ميدهد در هنگام كمال و اين آيه شاهد همين گفتار است وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «1».پ باكى نيست كه مقصرى مقصرى را سرزنش كند.پ شخصى گفت نبايد مانع شود شما را اطلاعاتتان از اعمال بد ما از گوش دادن بگفتار خوب ما.پ خليل بن احمد گفت عمل بعلم من كن نگاه بعملم نكن تا از علم من بهرهمند شوى و كوتاهى من بتو زيانى نميرساند بخدا پناه مىبريم كه اطلاعات ما بر ما حجت شود نه بسودمان، درست دقت كن برادر در باره خود مبادا از كسانى باشى كه جامع علم علما است و سخنان ارزنده حكيمان ولى در عمل كار نادانان را انجام ميدهد.پ روايت شده كه همسر عزيز مصر زليخا سر راه ايستاد تا موكب يوسف گذشت و بالاخره يوسف آمد گفت خدا را سپاس كه بردگان را پادشاه كرد بواسطه بندگى و ستايش خدا را كه پادشاهان را برده كرد بواسطه معصيت.
پگفتهاند كه دختر نعمان بن منذر بنام متمناة وارد شد بر يكى از پادشاهان وقت گفت ما در اين سرزمين پادشاهى ميكرديم و بما ماليات مىپرداختند و مردم مطيع ما بودند ولى ناگهان فريادى برخاست از روزگار و ما را دچار گرفتارى كرد و متفرق نمود.پ اينك آمدهام از تو تقاضا ميكنم مرا كمك كنى بر گرفتارى روزگار پادشاه گريه كرد دستور داد جايزه نيكوئى باو بدهند همين كه جايزه را گرفت متوجه پادشاه شد گفت من ترا تهنيت ميگويم بيك نوع تهنيتى كه بما ميگفتند گوش كن. گفت شكايت از فقر كردم با اينكه قبلا ثروتمند بودم و دستى را بسوى تو گشودم كه غنى شد با اينكه فقير بود خداوند كار نيك ترا در جاى و محلش قرار دهد و قلاده منت ترا به گردن مردان اندازد و هيچ نعمتى را از بندهاى نگيرد مگر اينكه ترا وسيله بازگشت اين نعمت باو قرار دهد و السلام.
گفت سخنان او را در دفتر حكمت يادداشت كنيد.پ ابو شهاب گفت شنيدهام عيسى بن مريم بدنيا گفت خانم چقدر شوهر كردهاى؟ گفت فراوان، گفت از همه طلاق گرفتى؟ گفت نه همه را كشتم، گفت:
شوهرهاى بعد عبرت نگرفتند از برادران قبلى خود كه چطور آنها را يكى يكى به ورطه هلاك كشاندى در نتيجه از تو بترسند؟ گفت نه.پ شنيدهايم سخن خدا كه به بنى اسرائيل فرمود: إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا صاحب قدرتى هستم كه زناكاران را فقير و تارك الصلاةها را عريان ميكنم.پ ابن عباس گفت پنج چيز باعث بوجود آمدن پنج چيز مىشود. در ميان مردم اعمال زشت شيوع پيدا نميكند مگر اينكه خداوند آنها را بمرگ ميگيرد و كم فروشى نميكنند مردم مگر اينكه دچار قحطسالى ميشوند و پيمانشكنى نمىكنند مگر اينكه دشمن بر آنها مسلط مىشود و ستم در قضاوت نمىكنند مگر اينكه كشتار بين آنها مىشود و مانع از پرداخت زكات نميشوند مگر اينكه خدا دشمنشان را بر آنها مسلط ميكند لقمان حكيم به پسرش گفت: پسرم ترا به شش خصلت تحريص ميكنم كه هر خصلتى از آنها ترا بخدا نزديك ميكند و از خشم او دور، اول خدا را بپرستى و برايش شريك نگيرى دوم راضى بمقدرات باشى چه بسودت باشد يا زيان، سوم دوستى را اختصاص در راه خدا قرار دهى و دشمنى را نيز در راه او.پ چهارم براى مردم بخواهى آنچه را براى خود ميخواهى و نپسندى آنچه را
براى خود نمىپسندى و پنجم خشم خود را فروخورى و خوبى كنى بكسى كه بتو بدى كرده و ششم ترك هواپرستى و مخالفت با كار زشت.پ 27- اعلام الدين: از وصيت لقمان بفرزندش گفت پسرم نماز را بپا دار كه مثل نماز مانند پايه خيمه است اگر پايه استوار باشد طنابهاى خيمه و ميخها پا بر جاست و سايهبان درست است اگر پايه نباشد نه ميخ و نه طناب و نه سايهبان سودمند مىشود، پسرم با دانشمندان بنشين و بديدن آنها برو در خانههايشان شايد شبيه آنها شوى و از ايشان بحساب آيى.پ پسرم من صبر را چشيدهام و انواع تلخكاميها را تلختر از فقر نيافتم اگر روزى فقير شدى فقر خود را بين خود رضاء قرار ده و بمردم از فقر خود سخن مگو كه بىارزش ميشوى نزد آنها از مردم بپرس آيا كسى بخدا اعتماد كرده كه خدا نجاتش نداده باشد پسرم بخدا توكل كن بعد از مردم بپرس كسى كه خوش گمان بخدا بوده شده كه خدا بر خلاف گمانش با او باشد هر كه خشنودى خدا را بجويد بر نفس خود پيوسته خشمگين است و هر كه خشم بر نفس خود نگيرد خدا را راضى نكرده هر كسى خشم خود را فرونخورد دشمن او را شماتت ميكند.پ پسرم حكمت بياموز تا شخصيت پيدا كنى حكمت راهنماى دين است و بنده را از آقا بالاتر مىبرد و مسكين را بر ثروتمند برترى ميدهد و صغير را بر كبير مقدم ميدارد و تهيدستان را همنشين پادشاهان ميكند و پيوسته بر شرافت او مىافزايد و بر بزرگواريش افزايش ميدهد و ثروتمند را ثروتمندتر مىنمايد چگونه فرزند آدم خيال ميكند امور دين و دنيايش بدون حكمت درست شود، خداوند امر دنيا و آخرت را درست نميكند مگر با حكمت مثل حكمت بدون اطاعت و پيروى مانند بدن بدون روح است و زمين بدون آب مسلم بدن بدون روح و زمين بدون آب فايدهاى ندارد همين طور حكمت بدون عمل.پ در اينجا ترجمه قسمت دوم از جلد هفدهم بحار در مواعظ ائمه اطهار كه جزء شماره 78 چاپ جديد است پايان يافت خدا را سپاسگزارم كه توان بر انگشتانم داد و رمق در پيكرم تا اين اثر را برشته تحرير درآورم نميتوانم ستايشى بجا و سپاسى لازم را در مقابل اين نعمتهاى گران بگزارم اما آنچه كرده و ميكنم از لطف او و رهبران پاك و ائمه اطهار عليهم السلام ميدانم با اينكه ترجمه كارى بس دشوار و هيچ كس را نميتوان يافت كه مدعى شود بدون كم و كاست مراد و منظور گوينده را
در ترجمه بيان نموده باشد و هيچ لغزش و خطائى در انعكاس افكار و مقصود ترجمه شده نكرده باشد ولى در اين راه جديت هر چه بيشتر بلطف خدا گرديده تا كمتر دچار چنين وضعى شده باشيم مخصوصا كه در موارد لازم از همفكرى دوستان و دانشمندان استفاده شده، اميد است اين همه سرمايههاى گران و ناياب آداب و رسوم زندگى را كه ارزان بما ارزانى شده توفيق عمل يافته و اين ترجمه حقير و مطالعه شما موجب اضافه شدن گرفتاريمان با عمل نكردن نشود از خدا براى خود و شما در انجام وظيفه مدد ميخواهم.