پ1- تحف العقول صفحه 383 سفارش امام موسى بن جعفر (ع) به هشام و توصيف آن جناب از عقل فرمود خداوند تبارك و تعالى دانايان و عاقلان را در كتاب خود چنين مژده ميدهد:
فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ «1».پ اى هشام بن حكم، خداوند براى مردم حجت را بوسيله عقل كامل كرده و به وسيله بيان بآنها رسانده و آنها را بربوبيت خويش بوسيله راهنمايان رهبرى نموده فرموده است: وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ «2».
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ تا اين قسمت آيه: لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «3».پ هشام، خداوند راهى براى معرفت خود بيان نموده كه اين جهان را مدبرى است و فرموده: وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «4» و فرموده است: حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «5» و فرموده است: وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «6».
مجموعه آيات خلقت آسمان و زمين و ماه و خورشيد و برق و باران و ستارگان را گوشزد ميكند كه راهنماى بسوى خدا است.پ هشام، سپس دانايان را پند و اندرز داده و آنها را متمايل بآخرت نموده فرموده است: وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «1».
و فرموده است: وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ «2».
در هر دو آيه زندگى دنيا را بىارزش و حيات آخرت را پايدار و جاويد معرفى ميفرمايد.پ سپس اى هشام، نادانان را كه از عذاب خدا بيم ندارند ترسانيده است و فرموده: ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ. وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ. وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
«3».پ هشام، خداوند توضيح داده كه عقل با علم است و فرموده است: وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ «4» اين مثلها را براى مردم ميزنيم و درك نميكند آنها را مگر دانايان و عالمان.پ هشام، سپس خداوند نادانان را سرزنش نموده و فرموده است: وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ «5». و فرموده است: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ «6» و فرموده است: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ «7».
سپس كثرت را سرزنش نموده و فرموده است: وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ «8». وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «9».
مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ «10».
در هر سه آيه اكثر مردم را بنادانى و نفهمى و گمراهى نسبت ميدهد.پ هشام، قلت و گروهى كه كمند ستوده و فرموده است: وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ «1» وَ قَلِيلٌ ما هُمْ «2» و فرموده است: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ «3» در هر سه آيه مؤمنين و پيروان حق و واقعگرايان و تعدادشان را كم ميشمارد كه آنها در ميان مردم گروه اندكى هستند.پ هشام، سپس خداوند خردمندان را به بهترين وجه ستوده و آنها را با عاليترين صفتها آراسته فرموده است: يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ «4».پ فرمود هشام، خداوند ميفرمايد: إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ «5» در اين مايه تذكر است براى كسى كه داراى قلب است امام عليه السلام فرمود منظور اين است: كسى كه داراى عقل است و فرموده است: وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ «6» بلقمان حكمت ارزانى داشتيم فرمود منظور فهم و عقل است.پ هشام، لقمان به پسر خود گفت تواضع براى حق بكن از داناترين مردم بشمار خواهى رفت پسرم دنيا درياى ژرفى است كه گروه زيادى در آن غرق شدهاند بايد كشتى نجات تو در درياى دنيا تقوى باشد و لوازم داخل كشتى ايمان و بادبانهايش توكل و پايههاى آن عقل و راهنمايش علم و سكان كشتى صبر باشد.پ هشام هر چيزى دليلى دارد، دليل عاقل تفكر است و دليل تفكر خاموشى است و هر چيزى مركبى دارد و مركب عاقل تواضع است و در نادانى تو همين بس كه مرتكب چيزى شوى كه ترا از آن نهى نمودهاند هشام اگر در دست تو يك گردو باشد و مردم بگويند در دست تو يك جواهر و مرواريد است چه سودى براى تو خواهد داشت با اينكه ميدانى يك گردو است. اگر در دست تو جواهرى باشد و مردم بگويند يك گردو است چه ضررى بتو ميرسد با اينكه تو خود ميدانى كه آنچه دست تو است جواهر و مرواريدى است.پ هشام خداوند انبياء و پيامبران را نفرستاده مگر براى اينكه مردم بينش نسبت بخدا پيدا كنند. جواب كسى را خدا بيشتر مىدهد كه معرفت بيشتر بخدا داشته
باشد و داناترين مردم بامر خدا كسى است كه عاقلتر باشد و عاقلترين آنها بلند ترين ايشان است در دنيا و آخرت.پ هشام، هيچ بندهاى نيست مگر اينكه فرشتهاى پيشانى او را گرفته اگر تواضع كند او را بلند مينمايد و اگر تكبر ورزد او را پائين مىآورد.پ هشام خدا دو حجت دارد يكى ظاهر و ديگرى پنهان. حجت آشكار پيامبر و انبياء و ائمه هستند اما حجت باطن عقل است.پ هشام، عاقل كسى است كه حلال او را از شكرگزارى باز ندارد و حرام بر صبر و شكيبائيش غلبه نكند.پ هشام، هر كس سه چيز را مسلط بر سه چيز نمايد گويا كمك كرده به هواى نفس خود در براندازى عقل خويش: 1- هر كس نور عقل خود را تيره نمايد بواسطه آرزوى دراز. 2- و حكمتهاى با ارزش خود را از ميان ببرد بواسطه حرفهاى اضافى و بيمورد. 3- روشنبينى خود را در عبرت و پند خاموش كند با شهوتپرستى چنين كسى كمك كرده بهواى نفس خود در زائل نمودن عقل خويش و هر كه عقل خود را از ميان ببرد دين و دنياى خود را تباه نموده.پ هشام چگونه عمل تو در نزد پروردگار پاكيزه مىشود با اينكه عقل خود را از خدا منصرف نمودهاى و پيرو هواى نفس شدهاى و در حالى كه عقلت مغلوب است.هشام، شكيبائى بر وحدت و تنهائى علامت نيرومندى عقل است هر كه بينش و عقل نسبت بخدا داشته باشد از دنياداران و علاقمندان بدنيا كنارهگيرى ميكند و متمايل بآنچه نزد خدا است مىشود و خدا انيس او در وحشت و رفيق او در وحدت و ثروت او در تنگدستى و عزت او بدون فاميل خواهد بود.پ هشام، مردم در اطاعت از خدا خسته و كوفته ميشوند ولى نجاتى وجود ندارد مگر باطاعت از خدا و اطاعت بوسيله علم است و علم با آموزش بدست مىآيد و آموزش بوسيله عقل محكم و استوار مىشود و علم نيست مگر از عالم ربانى و معرفت عالم بوسيله عقل است.پ هشام عمل كم از عاقل پذيرفته است و چند برابر مىشود ولى عمل زياد از نادان و هواپرست نامقبول.پ هشام، عاقل بكم از دنيا ساخته است با حكمت ولى راضى بحكمت كم با داشتن دنيا نيست بهمين جهت در تجارت خود سود مىبرند.
پهشام، اگر آنچه كافى است ترا در زندگى بىنيازت ميكند كمترين چيزى كه در دنيا هست برايت كافى است و اگر مقدار كافى ترا بىنياز نمىكند (و پيوسته خود را نيازمند بافزايش مىبينى) چيزى در دنيا وجود نخواهد داشت كه ترا بىنياز كند.پ هشام عاقلان چيزهاى زائد دنيا را رها كرده چه رسد بگناهان با اينكه ترك دنيا از كارهاى شايسته است (نه واجب باشد) ولى ترك گناه واجب است.پ هشام عاقلان در دنيا زاهدند و بآخرت متمايل و راغب، زيرا ميدانند دنيا هم در جستجوى مردم است و هم مردم در پى او هستند آخرت نيز همين طور (هم در جستجوى مردم و هم مردم در جستجوى اويند).
هر كه جوياى آخرت باشد دنيا در جستجوى اوست تا روزى خود را از دنيا بگيرد و هر كه جوياى دنيا باشد آخرت در جستجوى اوست و مرگ فرامىرسد و دنيا و آخرتش را نابود ميكند.پ هشام هر كه جوياى ثروت بدون مال و آسايش از حسد و سلامتى دين باشد تضرع و زارى نمايد پيش خدا و از او بخواهد تا عقلش را كامل كند كسى كه عاقل باشد قانع است بمقدارى كه كافى است و هر كه قانع باشد بمقدار كافى بىنياز است و هر كه قانع نباشد بمقدار كافى هرگز بىنيازى را نخواهد ديد.پ هشام خداوند تبارك و تعالى حكايت از مردمان صالح ميكند كه ميگويند رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ «1».
زيرا ميدانند كه دلها منحرف ميشوند و برميگردند بهمان كوردلى و نابودى خود.پ بدان هشام كه از خدا نميترسد كسى كه بينش خدائى نداشته باشد و هر كه بينش نسبت بخدا نداشته باشد ايمان استوارى نخواهد داشت كه واقعيت آن را در خود ببيند و كسى چنين نخواهد بود مگر اينكه گفتهاش را كردارش گواهى كند و آشكار و پنهانش برابر باشد، زيرا خداوند نمىپذيرد باطن پنهان عقل و بينش را مگر بوسيله ظاهرى كه حكايت از آن ميكند.پ هشام، امير المؤمنين (ع) ميفرمود با چيزى خدا پرستش نشده بهتر از عقل
و عقل شخص كامل نيست مگر اينكه در او چند خصلت باشد.
1- از كفر و آزار و شرارت او در امان باشند.
2- براهيابى و بينش و خير و نيكى او اميدوار باشند.
3- اضافه مال خود را مىبخشد و اضافه گفتار خود را نگه ميدارد.
4- بهره او از دنيا بمقداريست كه قدرت و نيروى بدنيش را حفظ ميكند ولى در طول زندگى از علم سير نميشود.
5- خوارى با بودن در خط خدا برايش محبوبتر است از عزت در غير راه خدا.
6- تواضع و فروتنى محبوبتر است نزد او از شرافت و بزرگمنشى.
7- كار نيك اندك ديگران را زياد ميشمارد و كار نيك زياد خود را كم.
8- همه مردم را از خود بهتر ميداند و خود را بدترين مردم در دل خويش ميداند و اين امتياز كه خود را بدتر از همه بدانى اين خصلتها را تكميل ميكند.پ هشام هر كه راستگو باشد عملش پاك است و هر كه خوش نيت باشد روزيش زياد مىشود و هر كه نيكوكار به برادران و بخانواده خود باشد عمرش زياد مىشود.پ هشام حكمت را به نادان نياموزيد كه ستم بحكمت كردهايد و از اهل حكمت دريغ نداريد كه بآنها ستم روا داشتهايد.پ هشام همان طورى كه حكمت را براى شما گذاشتهاند شما نيز دنيا را به آنها واگذاريد.پ هشام، دين ندارد كسى كه مروت ندارد و مروت ندارد كسى كه عقل ندارد و با ارزشترين مردم كسى است كه دنيا را براى خود با ارزش نمىبيند بهاى بدنهاى شما جز بهشت نيست مبادا بچيز ديگرى معامله كنيد.پ يا هشام، امير المؤمنين (ع) ميفرمود در صدر مجلس نمىنشيند مگر شخصى كه داراى سه خصلت باشد: 1- درخواستى از او بشود جواب ميدهد. 2- وقتى ديگران از سخن عاجز باشند او پاسخگو است. 3- صاحبنظر است و رايى كه به صلاح وابستگان است ميتواند ارائه دهد اما كسى كه در او هيچ يك از اين خصال نباشد و در صدر مجلس بنشيند او احمق است.پ فرمود حسن بن على (ع): وقتى نيازمنديهاى خود را درخواست ميكنيد از اهلش بخواهيد عرضكردند اهل آن كيست؟ فرمود كسانى كه خداوند در قرآن كريم
آنها را معرفى نموده و فرموده است: إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ «1» و آنها عاقلان هستند.پ على بن الحسين عليهما السلام فرمود همنشينى با مردمان صالح موجب صلاح و رشد انسان مىشود و ادب و رفتار نيك دانشمندان بر عقل انسان ميافزايد و پيروى از فرمان رهبران عادل موجب كمال عزت مىشود و بهرهبردارى از ثروت كمال جوانمردى است و راهنمائى كسى كه با انسان مشورت مىكند پرداخت حق نعمت بينشى است كه دارد. و خوددارى از آزار كمال عقل است و اين كار موجب آسايش دنيا و آخرت است.پ هشام، عاقل با كسى كه مىترسد سخنش را تكذيب نمايد به حديث گفتن نمىپردازد و از كسى كه ميترسد كه باو ندهد درخواست نمىكند. و به خود وعده نميدهد چيزى را كه بر آن قدرت ندارد و اميدوار چيزى كه شايسته آن نيست و بر اميدوارى آن مورد سرزنش قرار ميگيرد نمىشود و بكارى قبل از موقع آن اقدام نمىكند از ترس اينكه ممكن است در موقعش نتواند انجام دهد.پ امير المؤمنين (ع) اصحاب خود را سفارش ميكرد و ميفرمود: شما را سفارش ميكنم بترس از خدا در پنهان و آشكارا و عدالت در هنگام خشنودى و خشم و كسب و كار در هنگام فقر و ثروت و اينكه با خويشاوندى كه قطع رابطه كرده پيوند نمائيد و كسى كه بشما ستم روا داشته از او چشمپوشى كنيد. و ببخشيد بكسى كه شما را محروم كرده. بايد ديده عبرتبين داشته باشيد و خاموشى شما انديشه باشد و سخن شما ذكر و سرشت شما سخاوت داخل بهشت نميشود شخص بخيل و وارد جهنم نميگردد شخص سخاوتمند.پ هشام خدا رحمت كند مردى را كه واقعا از خدا حيا كند. سر و مغز خود را نگه دارد و شكم و محتويات آن را حفظ نمايد بياد مرگ و گرفتاريها باشد و بداند كه بهشت همراه با گرفتاريها است و جهنم آميخته با لذتها.پ هشام هر كه خوددارى كند از ريختن آبرو و حيثيت مردم خداوند از او ميگذرد در روز قيامت و هر كه خشم خود را از مردم فرو خورد خداوند خشم خود را در قيامت از او برميدارد.
پهشام عاقل دروغ نميگويد گرچه مايل بآن باشد.پ هشام در بند شمشير پيامبر يافتند كه نوشته بود متجاوزترين اشخاص بر خدا كسى است كه انتقام بگيرد از كسى كه او را نزده و بكشد كسى را كه قاتل او نيست و دوست بدارد كسانى را كه نبايد دوست بدارد. چنين كسى كافر است به آنچه خداوند بر محمد پيامبرش نازل كرده و هر كس در دين از خود چيزى درآورد و يا پناه دهد كسى را كه دينساز است و بدعتگزار خداوند هيچ عمل نيكى از او در قيامت نمىپذيرد.پ هشام، چيزى موجب تقرب به پروردگار پس از معرفت او نميشود كه بهتر از نماز و نيكى به پدر و مادر و ترك حسد و عجب و خودپسندى و فخر و بخود باليدن باشد.پ هشام، روزهاى آيندهى خود را اصلاح كن دقت كن چه روزى است؟ و جواب براى آن آماده كن ترا نگه ميدارند و بازخواست ميكنند و از روزگار و مردم پند بگير روزگار دراز و كوتاه است. عمل كن چنان كه گويا ثواب و پاداش آن را مشاهده ميكنى، تا بيشتر تشويق بعمل شوى. بينش نسبت بخدا پيدا كن و دقت كن در گردش روزگار و تغييرات آن. آينده دنيا مانند گذشته آن است. عبرت بگير از آن.پ على بن الحسين (ع) فرمود تمام پهندشت جهان از مشرق و مغرب و دريا و خشكى و بيابان و كوهها در نظر دوستى از اولياء الله و عارفان بحق مانند سايه ابر است سپس فرمود آيا آزادمردى نيست كه اين لقمه جويده را براى اهل آن بگذارد (منظورش دنيا است) بهائى براى جان شما جز بهشت نيست مبادا بچيز ديگرى معامله كنيد زيرا هر كس خشنود باشد از خدا بهمين دنيا چيز بسيار پستى را خواسته.پ هشام، همه مردم ستارهها را مىبينند اما راهيابى از روى ستارگان مخصوص كسانى است كه عارف بمجراى و محل ستارگان باشند همين طور شما نيز حكمت را مىآموزيد اما از آن بهره نمىبرد مگر كسى كه عمل بحكمت ميكند.پ هشام، عيسى مسيح بحواريين گفت: اى بندگان ناشايست از بلندى درخت خرما وحشت داريد و متوجه خارهاى آن و سختى بالا رفتن درخت هستيد ولى از ميوه خوش مزه آن و بهرهاى كه ميگيريد فراموش مىكنيد همين طور كارهاى آخرت براى شما دشوار مىآيد و طولانى بنظر ميرسد ولى از بهرهاى كه مىبريد و نعمتها و
آينده خوش و ميوه آن فراموش مىكنيد اى بندگان ناشايست گندم را پاكيزه كنيد و خوب پاك نمائيد و قشنگ آسياب كنيد مزه آن را مىچشيد و خوردنش براى شما لذت بخش است. همين طور ايمان را خالص كنيد و كامل نمائيد تا شيرينى آن را بيابيد و آيندهاش براى شما سودمند باشد.
اين يك واقعيت است كه ميگويم: اگر يك چراغ را با روغن چراغ روشن كنيد در شب تار از نور آن بهره مىبريد و بوى بد روغن چراغ مانع از استفاده از نور نميشود همين طور بايد حكمت را بياموزيد در اختيار هر كس كه هست و مانع از فراگيرى حكمت بىميلى شما نسبت بآن نشود.پ اى بندگان خدا واقعيتى است كه ميگويم: بمقام عالى آخرت نميرسيد مگر با ترك نمودن خواستههاى نفسانى مبادا توبه را براى فردا بتاخير اندازيد زيرا قبل از رسيدن فردا يك شبانهروز است و قضاى خدا در اين شبانهروز در رفت و آمد است.
يك واقعيت است كه ميگويم كسى كه بمردم قرض ندارد آسودهتر است از كسى كه بمردم مقروض است گرچه بموقع قرض خود را بپردازد همچنين هر كس گناه نكند آسودهتر است گرچه توبهاى خالص نمايد و بسوى پروردگار بازگردد.
گناهان كوچك و آن گناهان كه انسان كوچك مىانگارد از كيدها و حيلههاى شيطان است كه او بنظر شما كوچك و بىارزش جلوه ميكند بعد جمع مىشود و زياد ميگردد و شما را احاطه مينمايد يك واقعيتى است كه مىگويم: مردم در رابطه با حكمت دو نوعند: 1- كسى كه با زبان خوب مىداند و با عمل نيز آن را گواهى ميكند. 2- كسى كه با زبان ميداند ولى با عمل بد، آن را از ميان مىبرد. چقدر فرق است بين اين دو، خوشا بحال دانشمندان با عمل و بدا بحال علماى بىعمل.پ اى بندگان ناشايست مساجد پروردگار خود را زندان بدنها و صورتهايتان قرار دهيد، دلهاى خود را خانه تقوى قرار دهيد دلها را جاى شهوتها قرار ندهيد از همه شما ناتوانتر در مقابل بلا كسى است كه از همه بيشتر دنيا را دوست داشته باشد. و شكيباترين شما در بلا كسى است كه زاهدتر در دنيا باشد.پ اى بندگان ناشايست مانند كلاغ رباينده نباشيد و نه چون روباههاى حيلهگر و نه مانند گرگهاى خيانتكار و نه مانند شيرهاى ستمگر كه نسبت به شكار خود ستمگرى ميكنند شما با مردم همان معامله را بكنيد برخى را بربائيد و برخى را نيرنگ بزنيد و به برخى خيانت كنيد.
اين واقعيتى است كه ميگويم كافى نيست كه ظاهر بدن صحيح باشد ولى باطنش فاسد همان طورى كه كافى نيست پيكرهائى كه مورد اعجاب شما است مرتب باشد ولى دلها خراب و كافى نيست كه پوست بدن خود را تميز كنيد اما دلهايتان كثيف باشد مانند غربال نباشيد كه آرد پاك و خالص را مىريزد و نخاله را نگه ميدارد. شما نيز حكمت از زبانتان خارج مىشود اما آلودگى در سينههايتان باقى ميماند. شما همچون چراغ هستيد كه بمردم نور مىبخشد ولى خودش مىسوزد.پ اى بنى اسرائيل مزاحم دانشمندان شويد گرچه روى انگشتان پايتان بنشينيد خداوند دلهاى مرده را زنده ميكند با نور حكمت همان طورى كه زمين مرده را با باران تند زنده مينمايد.پ يا هشام در انجيل نوشته شده: خوشا بحال كسانى كه بهم رحم مىكنند اينهايند كه در قيامت مورد رحمت قرار ميگيرند، خوشا بحال كسانى كه اصلاح بين مردم ميكنند اينهايند كه در قيامت مقربند خوشا بحال پاكدلان آنهايند پرهيزكاران در قيامت، خوشا بحال تواضعكنندگان در دنيا آنهايند كه بر فراز منبرها بالا ميروند در قيامت.پ هشام، كم سخن گفتن حكمت بزرگى است خاموشى را از دست ندهيد زيرا خاموشى آسايش زندگى و كم گناه كردن و سبكبالى از خطا است. درب حلم را محكم كنيد. زيرا درب حلم صبر است خداوند دشمن ميدارد كسى را كه بىجهت مىخندد و بىهدف قدم برميدارد بايد والى مانند چوپان متوجه رعيت خود باشد و بر آنها تكبر نكند. در دل از خدا خجالت بكشيد همان طورى كه در ظاهر از مردم خجالت ميكشيد. بدانيد كه سخن حكمت آموز گمشده مؤمن است بدنبال علم برويد قبل از اينكه برداشته شود. برداشتن علم غيبت و نبودن عالمتان ميان شما است.پ هشام، آنچه نميدانى بياموز و از آنچه ميدانى بجاهلان بياموز، عالم را براى علمش احترام كن و با او به نزاع نپرداز. و نادان را براى نادانى او كوچك بشمار اما طردش نكن ولى او را نزديك بياور و باو بياموز.پ هشام، هر نعمتى كه از شكر آن عاجز باشى چون خطا و گناهى است كه مؤاخذه خواهى شد، امير المؤمنين (ع) فرمود خداوند بندگانى دارد كه دلهايشان از ترس شكسته و نميتوانند حرف بزنند با اينكه بسيار زبانآور و سخنورند با اعمال پاك بسرعت به پيشگاه خدا ميروند عمل زياد را زياد نمىشمارند و راضى بعمل كم از
خود نيستند، خود را اشرار ميدانند با اينكه مردمانى زيرك و نيكوكارند.پ هشام، حياء از ايمان است و ايمان در بهشت است و فحش و ناسزا از ستمگرى است و ستمگرى در جهنم است.پ هشام، سخنگويان سه نفرند: 1- سودبرنده و سالم و ياوهسرا، سودبرنده كسى است كه ذكر خدا بگويد، اما سالم ساكت است اما ياوهسرا كسى است كه در باطل فرو ميرود. خداوند بهشت را حرام كرده بر هر بدزبان بىحيا كه باكى ندارد چه بگويد و چه گفته مىشود در باره او.
ابا ذر پيوسته ميگفت: اى جوينده علم اين زبان كليد خير و كليد شر است.
مهر بر زبان بگذار همان طورى كه مهر بر طلا و نقره خود ميگذارى.پ هشام، بد بندهايست كسى كه داراى دو چهره و دو زبان است وقتى با برادرش روبرو مىشود سخت او را مىستايد ولى پشت سر از او بدگوئى ميكند اگر به او ببخشد حسد مىورزد و اگر گرفتار شود خوارش ميكند، سريعترين كارهاى خوب از نظر ثواب نيكى به ديگران است و سريعترين كيفر ستم به ديگران بدترين بندگان خدا كسى است كه از بدزبانى او مردم پرهيز ميكنند مگر مردم بسر در آتش مىافتند جز بواسطه گناهانى كه از راه زبان بدست مىآورند از مزاياى ايمان شخص ترك نمودن اوست چيزهائى را كه مربوط باو نيست.پ هشام مرد مؤمن نيست مگر اينكه بيمناك و اميدوار باشد و بيمناك و اميدوار نيست مگر اينكه نسبت بآنچه بترسد و آنچه اميدوار است عالم باشد.پ هشام، خداوند عزيز ميفرمايد بعزت و جلال و عظمت و قدرت و بهاء و علو مكانم سوگند مقدم نميدارد بندهاى خواست مرا بر خواست خود مگر اينكه او را در دل بىنياز ميكنم و همتش را نسبت بآخرت قرار ميدهم و كارهايش را روبراه ميكنم و آسمانها و زمين را ضامن روزى او ميكنم و پشتيبان او هستم در مقابل تجارت هر تاجرى.پ هشام، خشم كليد هر شرى است كاملترين مؤمنين از نظر ايمان كسى است كه خوشاخلاقترين آنها باشد.
اگر با مردم آميزش داشتى سعى كن با هر كس آميزش دارى دست تو بالا باشد و اين كار را بكن (يعنى تو باو خدمت كنى).پ اى هشام، رفق و مدارا را از دست مده زيرا مهربانى بركت است و اختلاف
بلا، مهربانى و نيكى و حسن خلق موجب آبادى مىشود و روزى را زياد ميكند.پ هشام، خداوند مىفرمايد: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ اين مطلب در باره مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكردار هست هر كس كار خوبى بكند بايد پاداش او را بدهى، پاداش دادن باين نيست كه بمقدار خوبى او پاداش دهى مگر اينكه برترى خود را نشان دهى اگر معادل نيكوكارى او نيكى كنى او بر تو برترى دارد چون او شروع كرده.پ هشام، مثل دنيا مانند مار است كه دست زدن بآن نرم است و در درون او سم كشنده است مردان فهميده از آن ميترسند اما بچهها علاقه دارند با دست با او بازى كنند.پ هشام، صبر كن بر اطاعت خدا و خوددار باش از معصيت خدا دنيا يك ساعت است. آنچه گذشته تو شادى و حزنى در باره آن نمىيابى و آنچه نيامده وضع آن را نميدانى، صبر كن بر آن ساعتى كه در آن هستى تو در اين ساعت مورد حسرتى و خوش و خرسندى.پ هشام، مثل دنيا مانند آب دريا است كه تشنه هر چه از آن بياشامد بيشتر تشنه مىشود تا او را بكشد.پ هشام، از كبر بپرهيز زيرا داخل بهشت نميشود كسى كه در دلش باندازه وزن يك دانه كوچك كبر باشد كبر رداء خداست هر كس با خدا در مورد ردايش به نزاع پردازد برو او را در آتش ميافكند.پ هشام، از ما نيست كسى كه هر روز بحساب خود نرسد اگر كار نيك كرده باشد اضافه نمايد و اگر كار بد نموده استغفار نمايد و توبه كند.پ هشام، دنيا در مقابل عيسى مسيح صورت زنى با چشم آبى مجسم شد، عيسى باو گفت چقدر ازدواج كردهاى؟ گفت زياد، گفت همه ترا طلاق دادهاند؟ گفت نه همه را كشتهام، مسيح گفت واى بر بقيه همسران تو چگونه عبرت نميگيرند از گذشتگان.پ هشام، نور بدن دو چشم است اگر چشم بينا باشد تمام بدن روشن مىشود و نور روح عقل است وقتى بندهاى عاقل باشد عالم بپروردگار خويش است وقتى عالم نسبت بخدا باشد بينش دينى دارد اگر جاهل بخدا باشد دين ندارد، همان طورى كه بدن پايدار نيست مگر با نفس زنده همين طور دين پايدار نيست مگر با نيت
صادق و نيت صادق ثابت نيست مگر با عقل.پ هشام، كشت و زراعت در روى خاك ميرويد نه بر روى سنگ سخت، همين طور حكمت قرار ميگيرد در قلب متواضع و جاى در دل متكبر ستمگر نميگيرد زيرا خداوند تواضع را ابزار عقل قرار داده و تكبر را آلت و ابزار جهل. نميدانى كسى كه سر را بلند كند تا بسقف مجروح مىشود و هر كه سر بزير داشته باشد در سايه آن سقف قرار ميگيرد و جاى ميگيرد، همچنين هر كس تواضع نداشته باشد براى خدا او را به زمين ميزند و هر كه تواضع داشته باشد خدا بلندش ميكند.پ هشام، چقدر زشت است فقر بعد از ثروت و چقدر بد است گناه بعد از پارسائى و از آن زشتتر كسى كه عابد است و بعد عبادت خود را رها ميكند.پ هشام زندگى بىفايده است مگر براى دو نفر. كسى كه گوش ميدهد و حفظ ميكند و دانشمند سخنگو هشام چيزى بين مردم تقسيم نشده بهتر از عقل، خواب عاقل بهتر از بيدارى جاهل است هيچ پيامبرى را خدا مبعوث نكرده مگر با عقل كه عقلش بهتر از كوشش تمام كوششكنندگان است. بنده هيچ يك از واجبات خدا را انجام نميدهد مگر اينكه آن را درك كند.پ هشام، پيامبر اكرم فرمود وقتى مؤمن را خاموش يافتيد باو نزديك شويد زيرا او حكمت را القا ميكند و مؤمن كم حرف و كثير العمل است ولى منافق پر حرف و كم كار است.پ هشام، خداوند به داود وحى كرد كه به بندگانم بگو بين من و خود عالم فريفته شده بدنيا را قرار ندهند كه آنها را از ياد من و از راه محبت و مناجاتم باز ميدارد آنها راهزنان بندگان مناند كمترين كارى كه با آنها ميكنم اينست كه شيرينى محبت و مناجات خود را از دل آنها برميكنم.پ هشام، هر كه خود را بزرگ شمارد ملائكه آسمانها و زمين او را لعنت ميكنند و هر كه تكبر بر برادران خود بورزد و خود را از آنها برتر بداند با خدا به پيكار برخاسته و هر كه ادعاى چيزى را بكند كه مال او نيست خود را برنج انداخته در مورد چيزى كه بصلاحش نيست.پ هشام، خداوند بداود وحى كرد: بترسان و بيم بده ياران خود را از علاقه هواهاى نفسانى زيرا هر كس دلبند بشهوتهاى نفسانى باشد پرده بر دلش آويخته شده در رابطه با من.
پهشام بپرهيز از كبر و برترىطلبى بر دوستان من و خود را بالاتر دانستن به وسيله علمى كه دارى كه مورد خشم خدا قرار ميگيرى كه ديگر وقتى مورد خشم او قرار گرفتى دنيا و آخرتت سودى برايت نخواهد داشت. در دنيا چون كسى باش كه ساكن خانه مردم است كه پيوسته آماده حركت ميباشد.پ هشام همنشينى با متدينين شرافت دنيا و آخرت است. و مشورت با شخص عاقل خيرخواه نعمت و بركت و راهيابى و توفيق از جانب خدا است وقتى عاقل خيرخواه راهنمائى كرد ترا مبادا مخالفت كنى كه اين مخالفت برايت زيانبخش است.پ هشام سعى كن بپرهيزى از همنشينى با مردم و انس و الفت با آنها مگر در ميان آنها شخص عاقل و مورد اعتمادى پيدا كنى در اين صورت با او انس بگير و از ديگران فرار كن مانند فرار از حيوانات درنده و شايسته است عاقل كارى را كه انجام ميدهد از خدا حيا و خجالت داشته باشد و هر گاه مشمول يك نعمت قرار گرفت كه باو تنها داده شده، ديگرى را نيز شريك نعمت خود كند. وقتى مواجه با دو كار شدى و نميدانى كداميك بهتر و عالىتر است ببين به كداميك ميل بيشترى دارى و موافق طبع تو است مخالفت با همان كار كن زيرا اغلب كارهاى شايسته بر خلاف هواى نفس است بترس از اينكه حكمت را از تو بگيرند و آن را بنااهل و نادان بسپارى.پ هشام گفت اگر شخصى را يافتم كه طالب حكمت است اما دلش گنجايش ضبط آنچه باو القاء مىشود ندارد. فرمود با لطف و محبت او را نصيحت كن اگر دلتنگ شد خود را گرفتار فتنه مگردان مبادا متكبرين را رد كنى زيرا علم خوار مىشود وقتى بر شخص مست و مخمور آن را بخوانى گفتم اگر نيافتم كسى را كه درخواست حكمت نمايد. فرمود همين كه اطلاع از سؤال ندارد براى تو غنيمتى است كه از باز گو كردن و يا گرفتار فتنه و رد نمودن آسوده باشى.پ و بدان كه خداوند تواضعكنندگان را باندازه تواضعشان بلند نميكند بلكه به اندازه عظمت و بزرگوارى خود آنها را بلند ميكند و نه بيمناكان و خائفين را باندازه خوف و ترسشان آسوده و در امان قرار ميدهد بلكه باندازه كرم وجود خود آنها را در امان قرار ميدهد. و نه محزونها را باندازه حزنشان مسرور ميكند بلكه باندازه رافت در صحت خود. چه گمانى دارى بخداى رؤف و مهربانى كه محبت ميكند با
كسى كه خدا را ميرنجاند در رابطه با دوستانش چه خواهد كرد با كسى كه خود را برنج نياندازد در راه خدا. و چه گمان مىبرى در باره توبهپذير مهربان كه توبه دشمن خود را مىپذيرد، چه خواهد كرد با كسى كه او را خشنود مينمايد و دشمنى مردم را مىپذيرد در راه محبت خدا.پ هشام، هر كه دنيا را دوست بدارد ترس آخرت از دلش ميرود و به هيچ كس علمى داده نشده كه محبت دنيا در دلش افزايش يابد مگر اينكه بهمان نسبت از خدا دور مىشود و خشم خدا بر او افزون ميگردد.پ هشام، داناى خردمند كسى است كه ترك كند چيزى را كه توان آن را ندارد، بيشتر كارهاى خوب در مخالفت با خواسته نفس است و هر كه آرزوى دراز داشته باشد عمل بد خواهد داشت.پ هشام اگر حركت اجل و مرگ را بيابى ديگر در انديشه آرزو نخواهى بود.پ هشام از طمع بپرهيز و از آنچه مردم دارند مايوس باش و طمع از مخلوق داشتن را در خود بكش زيرا طمع موجب خوارى و نابودى عقل و از بين رفتن جوانمردى است و شخصيت انسان را لكهدار ميكند و علم و دانش را ميبرد. چنگ بخدا بزن و بر او توكل كن و با نفس خويش پيكار نما در مورد خواستههايش كه اين كار بر تو واجب است مانند پيكار با دشمن.پ هشام گفت: عرضكردم كدام پيكار واجبتر است؟ فرمود پيكار با نزديكترين و دشمنترين و زيانبخشترين و كينهتوزترين و مخفىترين دشمنان با كمال نزديكى كه بتو دارد. و كسى كه دشمنان را بر تو ميشوراند و او ابليس است كه پيوسته در دلها وسوسه ايجاد ميكند. سخت بدشمنى او بپرداز با تمام نيرو و شرورى كه دارد باز در پيكار از تو ضعيفتر و زيانپذيرتر است زيرا تو بخدا پناهندهشدهاى و هدايت به راه راست يافتهاى.پ هشام، هر كس را خداوند بسه چيز مفتخر كرده باو لطف نموده. عقل و فهمى كه جلو هواى نفسش را بگيرد، و علمى كه مقابله با نادانيش كند و ثروتى كه از فقر نگهش بدارد.پ هشام از اين دنيا و اهل آن بترس مردم در دنيا چهار طبقه هستند: 1- مردى كه گمراه و هواپرست است. 2- دانشجويى كه در طلب دانش است كه هر چه علم او افزون شود بهمان نسبت بر كبر و خودخواهيش افزوده مىشود و با آن علم
خود را برتر از شاگردان خويش ميداند. 3- عابد نادانى كه كوچك ميشمارد كسانى را كه در عبادت از او پائينترند و مايل است او را احترام نمايند و عظيم شمارند.
4- شخص بصير و بيناى عالم و عارف براه حق كه آرزوى حركت در اين راه را دارد يا قدرت ندارد و يا مغلوب و تحت سيطره ديگرى است نميتواند آنچه را كه ميداند انجام دهد و از اين وضع محزون و اندوهناك است او بهترين فرد روزگار است و از همه عاقلتر است.پ هشام، عقل و سپاهش را بشناس و جهل و سپاه او را نيز تشخيص بده تا هدايت يابى، هشام گفت عرضكردم آقا من كه نميتوانم تشخيص دهم مگر مرا راهنمائى فرمائى.پ فرمود هشام، خداوند عقل را آفريد و او اولين آفريده خدا از روحانيين است كه در قسمت راست عرش از نور خود قرار داد باو دستور داد عقب برود.
عقب رفت بعد فرمود جلو بيا، جلو آمد فرمود ترا موجودى باارزش و عظيم قرار دادم و بر تمام مخلوقاتم برترى بخشيدم، سپس جهل و نادانى را از درياى تلخ و شور تاريك آفريد. باو گفت عقب برو. عقب رفت بعد فرمود جلو بيا، جلو نيامد فرمود تكبر نمودى، مورد لعنت خويش قرارش داد.
بعد براى عقل هفتاد و پنج سپاه قرار داد وقتى جهل مشاهده كرد كه عقل مورد لطف خدا قرار گرفته دشمنى او را در دل گرفت. و عرضكرد خدايا او هم مخلوقى چون من است او را آفريدى و با سپاه تقويتش نمودى من ضد و مخالف اويم اما نيرو و قدرتى ندارم بمن نيز باندازه او سپاه عنايت كن خداوند پاسخ مثبت باو داد و فرمود اگر بعد از آن از در مخالفت درآئى تو و سپاهت را از درگاه و رحمت خود خارج ميكنم، جهل پذيرفت. خداوند باو نيز هفتاد و پنج سپاه داد سپاهى كه بعقل عنايت فرمود عبارتند از:
سپاه عقل/ سپاه جهل/ سپاه عقل/ سپاه جهل خير وزير عقل/ شر وزير جهل/ ايمان/ كفر تصديق/ تكذيب/ اخلاص/ نفاق اميدوارى/ نااميدى/ عدل/ ستم خشنودى/ خشم/ شكر/ كفران نااميدى (از آنچه مردم دارند)/ طمع/ توكل (بر خدا)/ حرص
سپاه عقل/ سپاه جهل/ سپاه عقل/ سپاه جهل مهربانى/ خشونت/ علم/ نادانى عفت (پاكدامنى)/ بىبندوبارى/ زهد و پارسائى/ علاقه بدنيا محبت (ملايمت)/ گسيختگى (حماقت)/ بيم (از خدا)/ جرات و تهور (در خطا) تواضع/ تكبر/ احتياط كارى/ عجله بردبارى/ سفاهت/ خاموشى/ ياوهسرائى هماهنگى/ خودسرى و استكبار/ تسليم/ بزرگمنشى عفو/ كينه/ رحم/ قساوت يقين/ ترديد/ صبر/ ناتوانى (جزع) چشمپوشى/ انتقام/ غنى و بىنيازى/ فقر انديشه/ اشتباه (سهو)/ حفظ/ نسيان پيوند و ارتباط/ قطع رابطه/ قناعت/ شره (شدت حرص) مواسات (برابرى)/ منع و جلوگيرى/ مودت (دوستى)/ عداوت وفا/ خيانت/ اطاعت/ معصيت خضوع (و كوچكى)/ بلندپروازى/ سلامت/ بلا فهم/ نافهمى/ شناخت/ انكار مدارا/ پردهدرى/ خوشرفتارى پشت سر/ حيلهگرى حفظ اسرار/ افشاء/ نيكى/ نافرمانى حقيقت/ تاخير/ معروف (كار خوب)/ منكر (كار زشت) تقيه/ بىاحتياطى و كار علنى/ انصاف/ ظلم پرهيزگارى/ حسد/ نظافت/ كثافت حياء/ بىشرمى/ ميانهروى/ اسراف آسايش/ رنج و زحمت/ سهولت و آسانى/ صعوبت و دشوارى عافيت/ گرفتار بودن/ پايدارى (اعتدال)/ زيادتطلبى حكمت/ هوى/ سنگينى/ سبكى سعادت/ شقاوت/ توبه (بازگشت)/ اصرار و ادامه گناه محافظت/ بىاهميتى/ دعا/ سرپيچى
سرحالى (نشاط)/ كسالت/ شادى/ حزن انس و الفت/ فاصله و جدائى/ سخاوت/ بخل خشوع (و زارى)/ عجب و خودپسندى/ حفظ اسرار/ سخنچينى استغفار/ بخود باليدن و فريب خوردن/ زرنگى/ بلاهت نادانىپ هشام، تمام اين امتيازات جمع نميشود مگر براى پيامبر يا وصى پيامبر يا مؤمنى كه خداوند دلش را بايمان آزموده اما ساير مؤمنين ممكن است بعضى از اين قوا و سپاه را داشته باشند و آسوده از بعضى ياوران جهل شده باشند. در اين موقع كه امتيازاتش كامل شود در درجه عالى با انبياء و اوصياء خواهد بود. خدا ما و شما را توفيق فرمانبردارى عنايت كند.پ 2- بشر بن عمار گفت هارون الرشيد براى موسى بن جعفر (ع) نوشت مرا پندى ده ولى خلاصه امام (ع) در جواب نوشت: هر چه با دو چشم خود مشاهده مىكنى در آن پندى است.پ 3- سخنان كوتاه در رابطه با مسائل اخلاقى از موسى بن جعفر (ع).پ 1- و فرمود شايسته است براى كسى كه شناخت توحيدى دارد: خدا را تاخير انداز روزى خود نداند و او را در قضايش متهم نكند.پ 2- گفت از يقين پرسيدم. فرمود توكل بر خدا و تسليم در مقابل او و رضايت بقضاى پروردگار و واگذارى كار باو.پ 3- عبد الله بن يحيى گفت نامهاى خدمت امام (ع) نوشتم بهمراه دعائى كه اين جمله را ذكر كرده بودم الحمد لله منتهى علمه ستايش خدا را به اندازه تمام علمش. در جواب من نوشت نبايد بگوئى تمام علمش زيرا علم خدا تمامى ندارد ولى بگو منتهى رضا باندازهاى كه كاملا راضى است و تمام رضايتش.پ 4- شخصى از آن جناب راجع بجواد و سخاوتمند پرسيد. فرمود: سؤال تو دو صورت دارد: 1- اگر سؤال از جواد مردم ميكنى بخشنده در ميان مردم كسى است كه پرداخت حقوق واجب خود را مينمايد. بخيل كسى است كه از پرداخت حقوق لازم بخل مىورزد.
2- اگر منظورت خدا است او جواد است اگر ببخشد و جواد است اگر جلوگيرى كند زيرا وقتى خدا بتو ببخشد مىبخشد چيزى را كه مال تو نيست و اگر مانع شود مانع از چيزى مىشود كه مال تو نيست.
پ5- به يكى از پيروان خود فرمود از خدا بپرهيز و حق را بگو گرچه در گفتن آن هلاك تو باشد زيرا در اين واقعگوئى نجات تو است. از خدا بپرهيز و باطل را واگذار گرچه نجات تو در آن باشد زيرا در آن هلاك و نابودى تو است.پ 6- وكيل امام گفت بخدا قسم من بشما خيانت نكردهام. امام عليه السلام فرمود خيانت نمودن و ضايع كردن و بيهوده خرج نمودن مال من برايم مساويست (چه خيانت كرده باشى و چه بيهوده خرج كرده باشى) اما خيانت بدتر از تضييع است براى تو.پ 7- فرمود مبادا در راه اطاعت خدا از خرج كردن خوددارى كنى و دو برابر آن را در راه معصيت خرج نمائى.پ 8- و فرمود مؤمن مانند دو پله ترازو است هر چه بر ايمانش افزوده شود بر بلايش افزوده مىشود.پ 9- و فرمود در مقابل قبرى كه ايستاده بود چيزى كه اين آخرين باشد شايسته است كه از اول انسان بآن بىميل باشد و چيزى كه اين اولش باشد لازم است انسان از آخرش بترسد.پ 10- فرمود هر كس سخن در باره (ذات) خدا بگويد هلاك مىشود و هر كه در جستجوى رياست باشد هلاك ميگردد و هر كه دچار عجب و خودپسندى شود هلاك ميگردد.پ 11- و فرمود گرفتارى دنيا و دين هر دو شديد است اما گرفتارى دنيا كه به هر چيز دست فرامىبرى مشاهده ميكنى قبل از تو فاسقى دست بر روى آن گذاشته اما گرفتارى آخرت هيچ ياور و كمكى نمىيابى كه بر آخرت بتو كمك كند.پ 12- و فرمود چهار چيز از وسواس است: خوردن گل و خاك بازى و كندن ناخن با دندان و خوردن ريش. سه چيز موجب جلاى چشم مىشود نگاه كردن به سبزه و به آب جارى و تماشاى صورت زيبا.پ 13- و فرمود حسن همسايگى باين نيست كه بهمسايه خود آزار نرسانى و حسن جوار باينست كه تحمل آزار همسايه را بنمائى.پ 14- بين خود و برادرت جلال و حرمت را از بين نبر و مقدارى از آن را نگهدار زيرا از بين رفتن حرمت از بين رفتن حياست.پ 15- و بيكى از فرزندان خود فرمود پسرم، بپرهيز از اينكه خدا ترا ببيند
در حال معصيتى كه از آن نهى كرده و بپرهيز از اينكه خدا ترا نبيند هنگام طاعتى كه بآن امر نموده. كوشش را از دست مده و خيال نكن هرگز در باره عبادت و اطاعت خدا كوتاهى نكردهاى، زيرا هرگز خدا آن طور كه شايسته است پرستش نشده. از شوخى بپرهيز كه موجب از بين رفتن نور ايمان و شخصيت تو مىشود مبادا دلتنگى و تنبلى را از پيش بگيرى زيرا اين دو موجب محروميت تو مىشود از سهم و بهره دنيا و آخرت.پ 16- و فرمود وقتى ستم فراوانتر از حق و حقيقت باشد نبايد هيچ كس گمان خوب باحدى ببرد مگر اينكه او را باين امتياز آزموده باشد.پ 17- و فرمود نبايد لبهاى كسى را بوسيد مگر همسر و بچه كوچك را.پ 18- و فرمود سعى كنيد شبانهروز خود را بچهار قسمت نمائيد. يك قسمت براى مناجات با خدا و يك قسمت براى امر معاش و يك قسمت براى معاشرت با برادران و دوستان مورد اعتمادى كه عيبهاى شما را گوشزد شما ميكنند و در باطن به شما علاقه دارند. و يك قسمت براى لذت و بهرهبرداريهاى غير حرام با اين قسمت شما قدرت بر سه قسمت ديگر پيدا ميكنيد. خود را وعده به فقر و طول عمر ندهيد زيرا كسى كه خود را بفقر وعده دهد بخيل و پست مىشود و هر كه بطول عمر خويشتن را اميدوار كند حرص ميزند. براى خويش بهرهاى از دنيا قرار دهيد باين طور كه پاسخ به تمايلات نفسى حلال خويش دهيد و چيزهائى كه موجب شكست شخصيت شما نميشود و اسراف نيست (يعنى از زندگى و لذائذ دنيا بهرهمند شويد بمقدارى كه به حرام كشانده نشويد و با شئون شما مخالف نباشد و موجب اسراف و زيادهروى نگردد).
با اين كار (كه از لذتها بهرهمند ميشويد) كمك بگيريد براى امور دينى زيرا روايت شده كه از ما نيست كسى كه دنيايش را براى دين رها كند يا دينش را براى دنيا.پ 19- اطلاعات دينى خود را زياد كنيد زيرا فقه كليد بينش و سبب رسيدن بدرجات عالى و مراتب بزرگ در دين و دنيا است. ارزش فقيه نسبت به عابد مانند خورشيد است نسبت به ستاره و هر كه فقاهت و فهم دين نداشته باشد خداوند از عمل او خشنود نيست.پ 20- بعلى بن يقطين فرمود جريمه كار و خدمت براى سلطان نيكى به
برادران است.پ 21- و فرمود هر چه مردم گناه تازه بكنند خداوند بلاى تازهاى براى آنها به وجود مىآورد كه سابقه نداشته.پ 22- و فرمود وقتى امام عادل باشد باو اجر و مزد ميدهند و تو بايد شكر و سپاسگزارى كنى وقتى ستمگر باشد گناه بگردن اوست و تو بايد صبر كنى.پ 23- ابو حنيفه گفت به حج رفتم در زمان حضرت صادق (ع) وارد مدينه كه شدم خدمت آن جناب بمنزلش رفتم. در راهرو خانه نشستم بانتظار اجازه در اين موقع كودكى كه تازه براه افتاده بود آمد.
گفتم پسر جان غريب در شهر شما كجا بايد قضاى حاجت كند؟ گفت اجازه بده. بعد نشست و تكيه بديوار داد سپس گفت از داخل جويها و زير درختهاى ميوهدار و اطراف مسجد و سر راه مردم بپرهيز جاى خلوتى پشت ديوار پيدا كن و دامن بالا بزن. نه رو بقبله و نه پشت به قبله هر جا كه خواستى قضاى حاجت كن، از بيان كودك خيلى خوشم آمد گفتم اسمت چيست؟
گفت موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب. گفتم پسر جان معصيت از چه كسى سر ميزند؟ در پاسخ گفت از سه حال خارج نيست يا از خدا سر ميزند يا اينكه از او نيست زيرا شايسته پروردگار جهان بنده را عذاب كند بكارى كه از او سر نزده و يا از خدا و بنده هر دو سر ميزند باز شايسته نيست شريك قوى شريك ضعيف خود را عذاب نمايد، يا از بنده تنها سر ميزند و همين طور هم هست اگر او را ببخشد لطف و كرم نموده و اگر كيفر كند بواسطه گناه و معصيت اوست.
ابو حنيفه گفت برگشتم و خدمت امام صادق عليه السلام نرسيدم همين سخنان را كه از آن كودك شنيدم مرا كفايت نمود.پ 24- ابو احمد خراسانى گفت عرضكردم كفر جلوتر است يا شرك. باو فرمود ترا چه باين سؤال سابقه ندارد كه با مردم در اين موارد صحبت كنى گفت هشام بن حكم از من خواسته از شما سؤال كنم فرمود باو بگو كفر جلوتر است اولين كسى كه كفر ورزيد ابليس بود أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ.
كفر شىء واحد است و شرك اعتقاد بخداى يكتا است كه با او ديگرى را نيز معتقد است.
پ25- چشم امام بدو نفر افتاد كه هم را فحش ميدادند فرمودند كسى كه شروع به فحش نموده ستمكارتر است و گناه او و رفيقش بگردن اوست تا زمانى كه مظلوم تجاوز نكرده باشد.پ 26- روز قيامت يك منادى فرياد ميزند هر كس در نزد خدا پاداشى دارد از جاى حركت كند هيچ كس حركت نميكند مگر كسى كه عفو و گذشت نموده و اصلاحى كرده كه اجر و پاداشش بر خداست.پ 27- و فرمود سخاوتمند خوش اخلاق در پناه خداست او را رهايش نمىكند تا وارد بهشت نمايد. خدا هيچ پيامبرى را مبعوث نكرده مگر سخاوتمند. پيوسته پدرم مرا سفارش به سخاوت و خوش اخلاقى ميكرد تا از دنيا رفت.پ 28- سندى بن شاهك كه زندانبان موسى بن جعفر (ع) بود بدستور هارون الرشيد وقتى هنگام درگذشت امام رسيد. بآن جناب عرضكرد اجازه ميدهيد شما را كفن كنم فرمود ما خانوادهاى هستيم كه پول حج و مهر زنانمان و كفنهايمان از اموال پاك ما بايد باشد.پ 29- به فضل بن يونس فرمود: خوبى را برسان و خوبى را بگو و نباش از كسانى كه ميگويند امعه هستيم گفتم امعه چيست؟ فرمود نگو منهم با مردمم و من نيز يكى از افراد اجتماعم. پيامبر اكرم فرمود: مردم دو راه در پيش شما است راه خوب و راه بد مبادا راه بد را بيشتر از راه خوب دوست داشته باشيد.پ 30- روايت شده كه امام از مرد دهاتى بدقيافهاى گذشت. باو سلام كرد و پائين آمده با او مدتى به صحبت پرداخت سپس فرمود اگر كارى داشته باشى من در انجام نياز و حاجت تو آماده هستم.
عرضكردند آقا پيش اين مرد ميروى و مىنشينى بعد تازه خود را آماده نشان ميدهى براى انجام حاجات و نيازهايش او بشما بسيار نيازمندتر از اين حرفها است؟
فرمود يك بندهاى از بندگان خدا و برادرى است بنا به تصريح قرآن و همسايه است در سرزمين خدا. در بهترين پدرها با او شريكيم كه آدم است و بهترين دينها كه اسلام است. ممكن است روزگار يك وقت ما را باو نيازمند كند، بعد مشاهده خواهد كرد پس از كبر و بلندپروازى بر او، حالا متواضع و خوارشدهايم در برابرش سپس اين شعر را خواند:
نواصل من لا يستحق وصالنا مخافة ان نبقى بغير صديق
ما ارتباط برقرار ميكنيم با كسى كه استحقاق ارتباط ما را ندارد، مبادا بدون دوست بمانيم.پ 31- سؤال و درخواست صحيح نيست مگر در سه چيز: 1- در مورد پرداخت خونبهاى قتل غير عمدى. 2- يا پرداخت قرض سنگين. 3- يا حاجت بسيار ضرورى.پ 32- كمك كردن به ناتوان بهترين صدقه است.پ 33- و فرمود تعجب جاهل از عاقل بيشتر است از تعجب عاقل از جاهل.پ 34- مصيبت براى كسى كه صبر ميكند يكى است و براى كسى كه زارى ميكند دو تا است.پ 35- شدت ستم را كسى درك ميكند كه عليه او حكم ستمگرانه شده.پ 4- تحف العقول: روايت شده از موسى بن جعفر عليه السلام فرمود نماز مستحبى وسيله تقرب جستن است بخدا. حج جهاد هر ناتوان است هر چيزى زكاتى دارد زكات بدن روزه مستحبى است بهترين عبادت پس از معرفت خدا انتظار فرج است. هر كس دعا كند بدون ستايش خدا و صلوات بر پيامبر اكرم مثل كسى است كه تير بزند با كمانى كه زه ندارد.پ هر كس يقين داشته باشد كه خدا جايگزين انفاق و كمك را مينمايد (و پاداش خواهد داد) عطا و بخشش را با علاقه ميكند گرچه مرد معتقدى باشد. تدبير نصف زندگى است و مهربانى با مردم نصف عقل است. زياد جوش خوردن موجب پيرى مىشود، عجله همان شكست و ضعف است كم داشتن عائله يكى از دو توانگرى است هر كه پدر و مادر خود را اندوهگين كند عاق و نافرمان آنها است و هر كه با دست بر ران خود بزند يا يك دست را بر روى دست ديگر بزند هنگام مصيبت اجر و پاداش خود را از دست داده، مصيبت موجب پاداش نميشود مگر صاحب مصيبت با دچار شدن بآن صبر نمايد و كلمه استرجاع بر زبان آورد (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) نيكوكارى اميد نميرود مگر در پيش متدين يا با شخصيت خداوند كمك به اندازه گرفتارى و خرج ميكند و صبر باندازه مصيبت ميفرستد.پ هر كه اقتصاد داشته باشد و قناعت از پيش بگيرد نعمت برايش دوام خواهد داشت و هر كه بىجا خرج و اسراف ورزد نعمت از دستش مىرود و اداى امانت و
راستگوئى موجب جلب روزى مىشود و خيانت و دروغگوئى موجب فقر و نفاق ميگردد وقتى خدا براى مورچه تصميم بدى داشته باشد دو بال برايش مىروياند او هم پرواز ميكند و پرندهها او را ميخورند، نيكوكارى در نزد مؤمن كامل نميشود نسبت بانجامدهنده آن مگر با سه چيز:
1- كوچك شمردن. 2- پوشاندن. 3- عجله كردن در آن هر كس نيكوكارى خود را در نزد مؤمن كوچك انگارد برادر خود را احترام كرده و اگر بنظرش بزرگ آيد برادر خويش را تحقير نموده و هر كه پنهان كند كار نيك خود را كارش با ارزش مىشود و هر كه عجله كند در پرداخت و انجام آنچه وعده داده اين بخشيدن گوارايش مىشود.پ 5- كشف الغمه ج 3 ص 42 آبى در نثر الدرر مىنويسد: موسى عليه السلام شنيد مردى آرزوى مرگ ميكند باو گفت آيا بين تو و خداوند خويشاوندى است (كه مقابل عواقب بعد از مرگ) ترا حفظ نمايد گفت نه پرسيد حسنات و كردار نيكى از پيش فرستادهاى كه از گناهانت بيشتر است گفت نه باو گفت در اين صورت تو تقاضاى هلاك و بدبختى ابد را ميكنى.پ و فرمود هر كه دو روزش يكسان باشد زيان كرده و مغبون است و هر كه روز دومش بدترين روزش باشد ملعون است و هر كه در خود افزايش نيابد رو به نقصان ميرود و هر كه به نقصان گرايد مرگ برايش بهتر از زندگى است.پ و روايت شده از آن جناب كه فرمود كنيزان را بهمسرى بگيريد زيرا داراى زيركى مخصوص و عقل زيادى هستند كه بيشتر از زنان ندارند. گويا منظور امام نجابت در اولاد آنها بوده.پ و ابن حمدون در تذكره خود مينويسد: موسى بن جعفر (ع) فرمود علم مردم را در چهار چيز ديدم: 1- اينكه خداى خود را بشناسى. 2- بفهمى چه نسبت بتو انجام داده. 3- بدانى چه از تو خواسته. 4- بدانى چه چيز موجب خارجشدنت از دين مىشود.پ معنى اين چهار چيز اينست كه اول وجوب معرفت خدا كه آن يك لطف است دوم شناخت نعمتهائى كه بتو ارزانى داشته و شكر و سپاسگزارى ترا در مقابل آنها لازم مينمايد سوم شناخت دستوراتى كه بتو داده و تشويقهائى كه فرموده تا طبق فرمان او انجام وظيفه نمائى و استحقاق پاداش پيدا كنى. و چهارم شناخت
مسائلى كه موجب خارجشدنت از دين مىشود تا از آنها اجتنابورزى.پ 7- كافى ج 8 ص 124 «1» از على بن سويد سائى نقل ميكند كه گفت نامهاى براى موسى بن جعفر (ع) نوشتم موقعى كه در زندان بود هم جوياى حال آن جناب شدم و هم سؤالاتى كرده بودم كه جواب آنها را بنويسد در جواب نوشت:پ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ: ستايش خداى بزرگ را كه به عظمت و نور خود دلهاى مؤمنين را بصير نموده و به عظمت و نور خود نادانان دشمن او شدهاند و بعظمت خود راه وسيلهاى بسوى خود گشوده با اعمال مختلف و اديان متفاوت كه بعضى درست تشخيص دادهاند و بعضى اشتباه و بعضى گمراه و برخى هدايت يافته شنوا و كر و كور و بينا و حيران، ستايش خدا را كه توصيف دين خود را بوسيله حضرت محمد (ص) نموده و او را عارف بدين خويش كرده.پ اما بعد تو مردى هستى كه خداوند در رابطه با آل محمد بتو امتياز مخصوصى عنايت كرده و تو را متوجه دين خود كرده و ارشادت فرموده و بينشى در دين بتو داده كه آل محمد را بر ديگران مقدم ميدارى و كارهاى خود را با آنها مىسپارى در نامه خود چيزهائى را درخواست نمودهاى كه من از نوشتن جواب آنها بواسطه تقيه معذورم و ميتوانم كتمان كنم. ولى چون ديگر قدرت و نفوذ ستمگران تمام شده و در تحت نفوذ و قدرت پروردگار عظيم قرار دارم (يعنى مرگم نزديك شده) يا جدا شدن از دنياى ناپسند و رها كردن آن را به متجاوزين بر خدا (ديگر بر من تقيه لازم نيست) صلاح ديدم كه آنچه درخواست كردهاى برايت توضيح دهم مبادا سرگردانى و حيرت براى ضعفاى شيعه پديد آيد بواسطه عدم اطلاع. از خدا بپرهيز و رهبرى و امامت را باهلش واگذار بپرهيز از اينكه موجب گرفتارى اولياى خدا شوى يا بلا و رنج را براى آنها برانگيزى با افشا نمودن اسرارى كه در اختيارت ميگذارند و اظهار نمودن چيزى كه بايد كتمان كنى. هرگز چنين نميكنى ان شاء الله.پ اولين مطلبى كه بتو اظهار ميدارم اينست كه در همين چند شب آينده از دنيا خواهم رفت بىآنكه ناراحت باشم يا پشيمان و نه ترديدى دارم در آنچه بطور حتم خدا مقرر فرموده. چنگ بزن بدست آويز محكم دين آل محمد (ص) وصى پس از وصى و مسالمت در مقابل آنها و رضا بدستورى كه ميدهند. در جستجوى دين كسى كه از پيروان تو نيست مباش و علاقه باعتقادات آنها نداشته باش، زيرا آنها خيانتكارند بخدا و پيامبر و امانتهاى خود خيانت كردهاند ميدانى چگونه خيانت نمودهاند آنها را امين نسبت بكتاب خدا قرار دادهاند كتاب خدا را تحريف و تبديل كرده و راهنمائى نمودهاند مردم را برهبران مورد اعتقاد خويش از آنها كناره بگيريد. خداوند آنها را در پوششى از گرسنگى و ترس قرار دهد بواسطه اعمالى كه انجام ميدهند.
پپرسيده بودى از آن دو مردى كه غصب كردند مال كسى را كه آن مال را در راه خدا انفاق ميكرد به فقرا و بيچارگان و در راهماندگان و در راه خدا، تنها به اين غصب مال قانع نشدند بزور آن مال را برداشته بر شانهاش گذاشتند و بجانب منزل خود بردند. همين كه در اختيار خود گرفتند متصدى صرف و خرج آن شدند (منظور غصب خلافت است) آيا با اين كار كافر ميشوند.پ سوگند بجان خود ميخورم كه اينها قبل از اين كار منافق بودند و سخن خدا و پيامبر را رد كردند و پيامبر را مسخره نمودند هر دو كافرند لعنت خدا و ملائكه و مردم بر آنها باد و پيوسته شك آنها افزوده مىشد هر دو نيرنگ باز و مشكوك و منافق بودند تا ملائكه عذاب آنها را سوق بجايگاه خوارى در آخرت دادند و پرسيده بودى از كسى كه حاضر بود آن موقعى كه مال آن شخص را غصب كردند و بر شانهاش نهادند بعضى از آنها عارف بودند و بعضى منكر آنها مرتدين ابتدائى از اين امت هستند لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم بر آنها باد.پ و پرسيده بودى از مقدار علم ما، بدان كه علم ما بر سه قسم است گذشته و آينده و حادث اما گذشته براى ما تفسير شده و اما آينده نوشته شده و اما حوادثى بدل ما خطور ميكند و به گوش ما ميخورد و اين نوع بهترين نوع علم ما است پس از پيامبر ما پيامبرى نيست «1» و از صاحب فرزندان و ازدواج با آنها و طلاقشان پرسيده بودى اما آن كنيزان كه فرزنددار شدهاند از آنها، تمام زناكارند تا روز قيامت زيرا ازدواج بدون اجازه ولى (كه امام وقت است) انجام شده و طلاق بدون عده داده شده و اما كسى كه داخل در دعوت ما گرديد ايمانش گمراهى او را از ميان
مىبرد و يقين ترديدش را ميزدايد «1».پ و از زكات در مورد آنها پرسيدى. هر چه زكات وجود داشته باشد شما سزاوارتر بآن هستيد زيرا ما آن را براى شما حلال كرديم هر كس از شما محسوب شود و هرجا باشد.پ سؤال كرده بودى از كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند (از تشخيص دين) ضعيف كسى است كه باو حجت و دليل نرسيده باشد و اختلاف بگوشش نخورده باشد همين كه فهميد اختلافى وجود دارد (يعنى گروهى مدعى اسلام و گروهى مدعى اديان ديگرند) ديگر ضعيف شمرده نميشود (بايد بدنبال تحقيق برود).پ سؤال از شهادتها براى آنها كردى. گواهى و شهادت را بين خود و آنها براى خدا بده گرچه بضرر خودت يا پدر و مادر يا خويشاوندان نزديك تو باشد اما اگر ترسيدى زيانى به برادر دينى تو برسد نه، و هر كه را اميد پذيرش داشتى دعوت بمعرفت و شناسائى ما بكن با همان شرايطى كه خدا مقرر نموده. مبادا در حصار ريا و تظاهر وارد شوى.پ دوست بدار آل محمد صلى الله عليه و آله را و چيزى اگر از ما بتو رسيد و يا آن را شنيدى نگو باطل است گرچه خلاف آن را از ما شنيده باشى، زيرا نميدانى بچه جهت ما آن را گفتهايم و چه موقعيتى اين مطلب داشته ايمان داشته باش به آنچه بتو اطلاع ميدهيم و آنچه دستور كتمانش را دادهايم افشا مكن يكى از حقوق واجب برادر دينىات اين است كه از او دريغ ندارى چيزى را كه مفيد دين و دنيايش باشد و كينه از او بر دل نگيرى گرچه خطاكار باشد. وقتى ترا دعوت كرد اجابت دعوت او را بنمائى او را تنها نگذارى وقتى با دشمن روبرو مىشود گرچه دشمن او از نزديكان تو باشد. در بيمارى از او عيادت كن. مؤمنين هرگز دغل باز و مردم آزار و خيانتكار و متكبر و بدزبان نيستند و باين كارها كسى را وادار نميكنند وقتى اعرابى بدقيافه را ديدى كه با سپاهى جرار مىآيد انتظار فرج براى خود و مؤمنين داشته باش وقتى خورشيد گرفت چشم بآسمان بدار و تماشا كن خدا با تبهكاران چه ميكند براى تو جملاتى مجمل تفسير نمودم صلى الله على محمد و آله
الاخيار.پ 8- دره باهره: حضرت موسى بن جعفر فرمود كار نيك يك رشته و زنجيرى است بگردن شخص كه گشوده نميشود مگر بوسيله پاداش بمثل دادن يا سپاسگزارى، اگر اجلها ظاهر شوند آرزوها مفتضح ميگردند. هر كه در خانوادهاى فقير بدنيا آمده ثروت او را مغرور مينمايد، هر كه از بدى كردن رنج نبرد اميدى باحسان و نيكى از او نيست. به فحاشى نمىپردازند دو نفر مگر اينكه شخصيت عالى به مرتبه پائين فرود مىآيد.پ 9- اعلام الدين: حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود شايستهترين علم براى تو علمى است كه عملت بوسيله آن اصلاح شود. و لازمترين عمل آن كاريست كه از تو بازخواست در مقابلش مينمايند و لازمترين علمها برايت علمى است كه ترا به اصلاح قلبت راهنمائى كند، و معايب قلبت را آشكار نمايد و پسنديدهترين علمها از نظر عاقبت علمى است كه موجب افزايش اطلاعات زندگى براى تو مىشود. خود را مشغول بعلمى كه ندانستن آن برايت زيانى ندارد مكن و مبادا غافل شوى از علمى كه عدم اطلاع از آن موجب افزايش جهل تو مىشود.پ و فرمود هر كس به برادر خود بدى كند بخود بدى كرده.پ عبد المؤمن انصارى گفت خدمت حضرت موسى بن جعفر (ع) رسيدم محمد بن عبد الله جعفرى نيز حضور داشت من لبخندى زدم امام (ع) فرمود او را دوست ميدارى گفتم آرى اما او را فقط در ارتباط با شما دوست ميدارم.
فرمود او برادر تو است و مؤمن برادر پدر مادرى مؤمن است گرچه آن روز از يك پدر متولد نشده باشند. ملعون است كسى كه برادر خود را متهم نمايد ملعون است هر كه به برادر خود غش زند ملعون است هر كه خيرخواه برادر خود نباشد ملعون است هر كه غيبت برادر خود را نمايد.پ مردى از انصار پيش هارون الرشيد آمد كه نفيع نام داشت مردى عارف بود عبد العزيز بن عمر بن عبد العزيز هم پشت سر او آمد، امام موسى بن جعفر (ع) نيز در حالى كه سوار بر الاغى بود وارد شد دربان با كمال احترام و عظمت با ايشان بر خورد كرد، هر كه در آنجا نيز حضور داشت كمال تواضع و احترام را نمود فورى اجازه خواست براى امام. نفيع به عبد العزيز گفت اين پيرمرد كيست؟ گفت مگر او را نمىشناسى؟ اين شخص سرور آل ابى طالب موسى بن جعفر (ع) است. نفيع گفت
عجيبتر از اين مردم نديدهام اين قدر احترام ميكنند نسبت بكسى كه اگر قدرت داشته باشد آنها را از تخت بزير ميكشد وقتى خارج شود با او بدرفتارى خواهم كرد و آزردهاش ميكنم.
عبد العزيز گفت مبادا اين كار را بكنى كه اينها خانوادهاى هستند كه اگر كسى بآنها جسارت كند او را جوابى ميدهند كه ننگ و عارش تا ابد برايش ميماند.
امام (ع) خارج شد. نفيع از جاى حركت كرد و افسار الاغ امام را گرفت.
گفت شما كه هستى؟ فرمود اگر از نظر نژادى مىپرسى. من پسر محمد حبيب الله پسر اسماعيل ذبيح الله پسر ابراهيم خليل الله هستم، و اگر از نظر وطن و محل زندگى مىپرسى اهل شهرى هستم كه خداوند بر تو و مسلمانان واجب كرده حج آن خانه را و اگر از نظر شخصيت مىپرسى بخدا قسم مشركان شهر و ديار و فاميل من ما مسلمانان شهر و ديار فاميل شما را بعنوان برابرى و همطرازى نپذيرفتند بطورى كه گفتند يا محمد بجنگ ما همطرازان خودمان را از قريش بميدان بفرست، الا غم را رها كن نفيع مهار الاغ را رها كرد در حالى كه دستهايش ميلرزيد و با كمال خوارى كنار رفت عبد العزيز گفت بتو نگفتم.پ گفتهاند هارون الرشيد بحج رفت موسى بن جعفر (ع) را مشاهده كرد سوار قاطرى است، هارون عرضكرد آقا چه كس از نظر شخصيت و نژاد بشما ميرسد سوار بر قاطر شدهاى.
امام عليه السلام فرمود سر فرود آوردم از بزرگمنشى سوار اسب شدن و خود را برتر از آن داشتم كه خوارى الاغ سوارى را بپذيرم (بهمين جهت سوار قاطر شدهام كه حد متوسط بين اسب و الاغ است).