باب 65 در باره انجام واجبات و دورى از محرمات است

پ‏آيات‏

پ‏آل عمران 162 أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ آيا آن كس كه از خشنودى خدا متابعت كرده و در مقام تحصيل رضاى حق است مانند كسى است كه مشمول غضب الهى شده و جايگاهش دوزخ باشد و چه بد جايگاهى است.

نساء 13 و 14 وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ  وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ آن كس كه خدا و رسولش را اطاعت كند خداوند او را در بهشتى كه نهرها از زير درختان آن جارى‏ات داخل مينمايد و اين رستگارى بزرگ است و آن كس كه مخالفت و معصيت خدا و رسولش را نموده و از حدود و مقررات الهى تعدى نمايد خداوند او را در آتش وارد مينمايد و او با عذاب ذلت بار هميشه و مخلد در آتش خواهد ماند.

نساء 69 و 70 وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً.  ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ عَلِيماً:

كسى كه خدا و رسول را اطاعت نمايد پس اين گونه كسان با آن بندگان ارزنده خدا هستند كه خدا نعمت مخصوص خود را به آنان عنايت فرموده يعنى پيامبران و راستگويان صادق و خالص و شهيدان و گواهان اعمال و بندگان شايسته خدا و آنها رفيق و همنشين بسيار خوبى هستند. اين يك فضل و كرامت الهى است و براى احاطه و آگاهى بوضع اعمال بندگان خداوند كافى و بس است.

حجر 99 وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ تا لحظه مرگ (كه همه چيز براى انسان روشن مى‏شود) خدا را عبادت كن.

نحل 36 وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ. و ما بطور قطع و مسلم در هر امت و ملتى پيامبرى فرستاديم با اين برنامه كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت و ستمگران دورى نمائيد گروهى از مردم مشمول هدايت و عنايت الهى شدند و گروهى استحقاق ضلالت و گمراهى را پيدا كردند. شما در زمين گردش كنيد

 

و به‏ببينيد پايان شوم تكذيب‏كنندگان چگونه بوده است.

انبياء 73 وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا- عابِدِينَ. ما به پيامبران وحى نموديم و دستور انجام كارهاى نيك و پاداشتن نماز و پرداختن زكوه را به آنان داديم و آنها ما را عبادت ميكردند.

حج 77 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اى اهل ايمان ركوع و سجده نمائيد و پروردگار خود را عبادت كنيد و كارهاى خوب را بجا آوريد باشد كه شما رستگار شويد.

اخبار اين باب‏

پ‏1- كافى از عده مشايخ ... از ابى حمزه ثمالى از حضرت سجاد عليه السّلام كه فرمود كسى كه واجبات الهى را انجام دهد او از بهترين مردم است. بيان در اين روايت تعبير اين چنين است (فهو من خير الناس) كه البته معنا صحيح و هيچ نيازى بتوجيه ندارد ولى در بعض نسخه‏ها لفظ من نيست (فهو خير الناس) يعنى او بهترين مردم است و از همه مردم بهتر است با اينكه بحسب ظاهر صحيح نيست چون مثلا كسى كه هم واجبات و هم مستحبات را انجام ميدهد مسلما از چنين كسى كه فقط واجبات را انجام ميدهد بهتر است پس بايد بهتر بودن را نسبى بگيريم يعنى اين شخص نسبت به كسى كه مستحبات را انجام ميدهد ولى بعضى از واجبات را ترك ميكند بهتر است.پ 2- كافى. از على بن ابراهيم ... از عبد اللَّه بن ابى يعفور از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا- قال اصبروا على الفرائض- اى مؤمنين در برابر هواها و مشكلات و در برابر دشمنان صبر و مقاومت داشته باشيد و مراقب مرزها باشيد- فرمود بر انجام واجبات صبر داشته باشيد.پ 3- كافى. از عده مشايخ ... از ابى سفاتج از حضرت صادق عليه السّلام در همان آيه شريفه.

اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا. فرمود اصبروا على الفرائض. و صابروا على المصائب. و رابطوا على الائمه عليهم السّلام براى انجام واجبات صبر و تحمل داشته. و در برابر مشكلات صبر بيشترى داشته و

 

ارتباط با ائمه اطهار عليهم السّلام داشته باشيد:پ و در روايتى از ابن محبوب از ابن سفاتج جمله‏اى هم اضافه دارد و اتقوا اللَّه ربكم در آنچه كه بر شما واجب نموده است تقوى و پرهيزكارى داشته باشيد. بيان: اصبروا. مرحوم طبرسى در مجمع گفته كه در معناى اين آيه نظرهاى گوناگونى هست 1- يكى از آنها اينست كه مقصود اينكه در دين و ايمان خود صبر و ثبات و استقامت داشته باشيد: و صابروا يعنى در مقابل كفار صبر و مقاومت نمائيد و در راه حق با آن مقابله كنيد كه حاصل معنا چنين مى‏شود. در انجام اطاعت خدا و در ترك معصيت او صبر داشته باشيد كه صبر در طاعت و صبر از معصيت: و با دشمنان نبرد كنيد و محكم بايستيد. همان طورى كه آنها را در باطل خود با شما ميجنگند و مقاومت ميكنند.

شما كه بر حق هستيد در حق خود محكم و ثابت باشيد چون لفظ رباط و مرابطه از باب مفاعله و ميان دو چيز است پس لفظ صابروا يعنى در مقابل صبر آنها شما هم صبر داشته باشيد يعنى از ابزار و تجهيزات جنگى هر چه كه آنها آماده ميكنند شما هم آماده كنيد وجه دوم اينكه اصبروا يعنى در دين خود صبر و شكيبائى داشته و صابروا براى رسيدن به وعده‏هاى الهى صبور باشيد و رابطوا يعنى با دشمنان من و با دشمنان خود مقاومانه پيكار كنيد.

وجه سوم اينكه منظور از اصبروا صبر در جهاد و صحنه مبارزه است و گفته شده كه معناى رابط و مراقبت به نمازها و انتظار نمازى پس از انجام نماز قبلى چون مرابطه باين معنا تا آن روز نبوده است‏پ كه اين مطلب از على عليه السّلام روايت شده. و از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله روايت شده كه از آن حضرت سؤال شد كه افضل اعمال چيست؟ فرمود. وضوى كامل گرفتن است در صبحگاه بسيار سرد و گام برداشتن براى شركت در نماز جماعت و انتظار نمازى پس از نمازى كه رباط و مرابطه اين است.پ و روايت شده از حضرت باقر (ع) كه فرمود معناى آيه شريفه اصبروا در برابر مصائب و صابروا در برابر حملات دشمن مقاومت نمائيد و رابطوا مراقب دشمنان باشيد كه اين معنا نزديك همان معناى اول است كه ذكر شد- گفتار مجمع البيان تمام شد.

و جمله (على الفرائض) ممكن است علاوه بر اينكه واجبات را مى‏گيرد شامل ترك محرمات هم باشد و جمله (صابروا على المصائب) صيغه مفاعله (صابروا از باب مفاعله است) گاهى ممكن است براى مبالغه و مهم بودن عمل استعمال شود چون كارى كه ميان دو نفر باشد و هر يك در جهت مخالفت ديگرى باشد بايد بيشتر مورد اهميت قرار گيرد و در اين مورد كه با صيغه مفاعله تعبير شده اهميت صبر در برابر مصائب استفاده مى‏شود و يا اينكه اهميت مطلب از اين نظر باشد كه صبر در برابر مصائب هم در مقابل تمايل نفس مقاومت شده و هم در برابر شيطان: و همچنين جمله رابطوا اين دو احتمال را دارد چون مراد و

 

منظور از اين جمله اين است كه انسان روح و نفس خود را مقيد باطاعت ائمه اطهار عليهم السّلام نموده و بستگى درونى با آنها داشته و مطيع و منقاد آنها باشد و منتظر فرج آنان باشد با اينكه در اين وضع معارضه و مبارزه با دشمنان آنان هست و جمله (فيما افترض عليكم) در آنچه كه بر شما واجب فرموده منظور انجام واجبات و ترك محرمات است چون هر دو واجب است.پ 4- كافى. از على بن ابراهيم .. از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. عمل بفرائض و واجبات بكن كه در اين صورت پرهيزكارترين مردم هستى.پ 5- كافى از عده مشايخ ... از محمد حلبى از امام ششم (ع) كه فرمود. خداوند متعال فرموده است: ما تحبب الى عبدى باحب مما افترضت عليه.

بنده من بوسيله چيزى جلب محبت مرا بخود ننموده كه محبوب‏تر باشد در نظر من از واجبات.

بيان- تحبب- مصدر باب تفعل است بمعناى جلب محبت طرف و يا بمعناى اظهار محبت و دوستى نسبت بطرف و مناسب‏تر در اين مقام همان معناى اولى است و البته معلوم است اگر فرائض و واجبات محبوب‏ترين كارها در نظر خدا نبود آنها را واجب نميكرد و چون از استحباب هم مؤكدتر است بايد محبوب‏تر هم باشد. پس بنا بر اين بهترين وسيله جلب محبت و لطف خداوند عمل بواجبات است.پ 6- كافى. از على بن ابراهيم ... از سليمان بن خالد كه گفت از امام ششم عليه- السّلام راجع باين آيه شريفه سؤال كردم.

وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان 23 ما در آن روز با اعمال آنها كه بحسب ظاهر خوب بوده مواجه ميشويم و آن اعمال را غبار پراكنده در هوا قرار ميدهيم يعنى معلوم مى‏شود كه هيچ ارزشى نداشته است. حضرت فرمود. بخدا سوگند عمل آنها سفيدتر از قباطى و جامه‏هاى سفيد و رقيق بوده ولى وضع و حالت آنها اين طور بود كه اگر با عمل حرام برخورد ميكردند خوددارى نكرده و او را هم مرتكب ميشوند.

تبيين. و قدمنا يعنى ميپردازيم و مورد توجه قرار ميدهيم (الى ما عملوا) باعمال آنها مانند مهمان‏پذيرى- صله رحم- دستگيرى و فريادرسى بيچارگان- احسان- انفاق و نظائر آن فجعلناه هباء منثورا كه هيچ گونه اثر و نتيجه‏اى باقى نخواهد ماند و هباء غبارى است كه در شعاع آفتاب كه از روزنه‏اى پيدا است ديده مى‏شود از ريشه هبوه كه به‏

 

معناى غبار است گرفته شده و قباطى بفتح قاف جمع قبطيه بكسر قاف جامه سفيد و درخشان و لطيفى از جنس كتان كه در مصر ساخته مى‏شود و گاهى هم بضم قاف خوانده مى‏شود چون در مقام نسبت حركات تغيير داده مى‏شود.پ و در مصباح اللغه گفته قبطى بضم قاف پارچه‏اى است از كتان نازك و لطيف كه در مصر بافته مى‏شود و منسوب به قبط است. بر خلاف قاعده نسبت و اين آيه دلالت بر اين دارد كه فسق و گناه موجب حبط عمل و از بين رفتن اطاعت مى‏شود ولى بعضى از مفسرين حبط اعمال را بمورد كفر اختصاص داده نه اينكه هر گونه معصيت و گناهى باعث حبط عمل شود فقط در صورتى كه انسان كافر شود اعمال خوب گذشته‏اش كه در حال اسلام انجام داده حبط مى‏شود و بكلى بى‏نتيجه مى‏گردد و البته در اين جهت اختلافى نيست و ما فعلا بطور اجمال در باره معانى حبط و تكفير و در باره اختلاف نظرهائى كه در اين مورد هست مطالبى را متذكر ميشويم باين توضيح. از نظر متكلمين حبط عبارت است از باطل شدن اعمال حسنه انسان باين معنا كه آن اثر و فائده‏اى كه از آن عمل مورد توقع است بر آن مترتب نميشود و در مقابل حبط تكفير است باين معنا كه اعمال سيئه و كارهاى بد انسان از بين ميرود و مقتضاى آن و اثر زشت آن نابود ميگردد پس تكفير تقيض احباط است او معصيت و گناه را از بين ميبرد و احباط طاعت و كارهاى خوب را بى‏اثر ميكند و با همين تعبير در اخبار و روايات زيادى اين مطلب آمده است و البته در ميان متكلمين مشهور است كه طايفه وعيديه خواهد از معتزله و يا غير آنها قائل باحباط و تكفير هستند ولى غير وعيديه معتقد به احباط و تكفير نيستند و لكن اين حرف بطور مطلق صحيح نيست كه فقط يك طايفه از اهل اسلام عقيده به احباط و تكفير داشته باشند زيرا اصل احباط و تكفير مطلبى است كه همه مسلمين آن را پذيرفته و معتقد بآن هستند همان طورى كه از آيه و مطالب آينده استفاده مى‏شود. بنا بر اين لازم است مقصود هر گروه از اينها كاملا بيان شود تا اينكه حق مطلب و حقيقت امر واضح و روشن گردد. پس بنا بر اين كلام را از اينجا شروع ميكنيم كه هيچ اختلافى بين مسلمين در اين نيست كه هر مؤمنى كه داراى اعمال صالحه باشد مسلما داخل بهشت شده و بطور دائم و مخلد در آن خواهد ماند همچنان كه هر كافرى هم وارد آتش دوزخ شده و هميشگى در آن خواهد بود. اما آن مؤمنى كه داراى اعمال مختلط باشد قسمتى اعمال حسنه و قسمتى هم اعمال زشت و سيئه داشته باشد مورد اختلاف انظار است. گروهى از طائفه مرجعه عقيده دارند كه اساسا ايمان بمبدأ و معاد و اعتقاد باسلام تمامى گناهان را حبط ميكند كه اگر ايمان شد ديگر هيچ گونه عقابى براى گناهان نيست. همچنان كه در صورت كفر هيچ پاداشى براى طاعات نيست كه نهايتا چنين‏

 

مؤمنى عذاب ندارد و باو فقط ثواب داده مى‏شود.پ عده‏اى ديگر ميگويند چنين نيست بلكه چنين مؤمنى هم ثواب دارد (مقابل اعمال حسنه‏اش) و در مقابل گناهش هم عقاب مى‏شود.

اما معتزله ثبوت كيفر و پاداش را هم از جهت عقل و هم از نظر دليل نقلى معتقد و قائل باستحقاق چنين شخصى هستند از نظر عقلى باعتبار حسن و قبح عقلى كه در محل خود ثابت شده ميگويند و از نظر دليل نقلى باعتبار آيات وعده و وعيد كه براى اعمال حسنه وعده ثواب داده و براى اعمال سيئه كيفر مقرر داشته است. و اما اشاعره كه منكر حسن و قبح عقلى هستند ميگويند خدا مالك على الاطلاق است و چيزى بر خدا لازم و واجب نيست بنا بر اين انسان مكلف استحقاق ثواب و حق پاداش بر خدا ندارند حال اگر خداوند متعال ثوابى عنايت كرد از جهت فضل و كرم او است و اگر بنده‏اش را عقاب نمود از جهت عدل او است بلكه مطلب بالاتر از اين است كه اگر مطيع را عقاب كند و عاصى و گنه‏كار را ثواب دهد هيچ مانعى ندارد و خلاصه مطلب اينكه معتزله عقيده دارند مؤمنى كه مرتكب گناهان كبيره شده و بدون توبه از دنيا رفته استحقاق خلود و هميشه در آتش بودن را دارد ولى عذاب و عقابش سبك‏تر از عقاب كفار است. اما اصل استحقاق از جهت تخلف و تمرد از امر پروردگار و اما مخلد بودنش در دوزخ از جهت عموماتى كه در قرآن و سنت وارد شده نظر آيه وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها سوره جن 23 و آيه وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها سوره نساء 14 آن كس كه از حدود و مقررات الهى تعدى و تجاوز نمايد خداوند او را بطور خلود و هميشگى در آتش وارد مينمايد. و اين آيات را غير طائفه معتزله تاويل نموده‏اند كه منظور از معصيت و گناه كفر است نه هر معصيتى و يا مقصود از خلود ماندن خيلى زياد و طولانى است نه هميشگى و ابدى. و از اين جهت نظر قاطع داده‏اند كه يك گناه كبيره همه طاعات را حبط و نابود مينمايد چون خلودى كه در اين آيات بآن وعده شده است مستلزم حبط است. اين نظر اكثر و جمهور معتزله است در اصل احباط. و در ضمن گروه حبائيين از اشاعره ابو على و پسرش ابو هاشم مطابق نقل آمدى شرط حبط را كثرت عمل دانسته‏اند به اين معنا كه اگر اعمال سيئه و گناه بيشتر از طاعاتش باشد معصيت‏ها طاعتها را حبط مينمايد و بالعكس ولى در عين حال پدر و پسر در جهت ديگر اختلافى با هم دارند ابو على ميگويد هر يك از اين دو نحو عمل كه ناقص باشد بكلى حبط مى‏شود و عمل زائد و بيشتر بدون كم و كاست محفوظ ميماند و چيزى از او كم نميشود و ابو هاشم ميگويد آن مقدار كه با عمل كمتر برابرى دارد از عمل بيشتر كسر شده و فقط مقدار اضافه باقى ميماند. پس از روشن شدن‏

 

اين مطالب معلوم مى‏شود آنچه كه اكثر اصحاب ما نظر داده‏اند و احباط و تكفير را نفى نموده و او را قبول نكرده‏اندپ با اينكه آيات بسيار و اخبار زياد و مستفيض بلكه متواتر معنوى در باره احباط و تكفير وارد شده واقعا شگفت‏آور است و اين مطلب را با اين وضوح و روشنى نپذيرفته‏اند با اينكه هيچ گونه دليلى بر نفى و انكار آن ندارند بجز شبهه ناچيز و اشكال ضعيف و غير واردى كه در كتابهاى كلامى مانند تجريد و غير آن ذكر شده است ولى پس از دقت و تعمق معلوم مى‏شود آن مطلبى كه نفى كرده و نپذيرفته‏اند مطلبى است كه با ظاهر آيات و اخبار منافات ندارد و ميتوان گفت جز مناقشه ظاهرى و نزاع لفظى بيش نيست.

زيرا اصحاب عقيده باين حقيقت دارند كه توبه انسان موجب رفع عقاب و عذاب هست و مرگ در حال كفر باعث بطلان و از بين رفتن ثواب و پاداش تمامى اعمال ميگردد در عين حال اكثر اصحاب ميگويند كه اين معنا احباط نيست بلكه ميگويند استحقاق ثواب (البته بنا بر اين فرض كه انسان با انجام اعمال حسنه استحقاق ثواب دارد و ذى حق مى‏شود) شرطش مردن در حال ايمان است و بر فرض ذى حق نشدن انسان. آن وعده‏ها و الطاف الهى مشروط بمردن در حال ايمان است. و همچنين در مورد گناهانى كه در روايات آمده آنها حسنات را حبط ميكند ممكن است همين حرف را بگويند كه استحقاق ثواب و يا وعده الهى به ثواب حسنات مشروط به اين است كه اين گناه از انسان صادر نشود و گر نه آن استحقاقها و آن وعده‏ها منتفى است. و در مورد توبه نمودن و يا آن اعمالى كه موجب غفران و كفاره گناهان مى‏شود هيچ گونه نيازى باين توجيهات نيست چون پذيرش توبه و بخشيدن گناهان از قبيل تفضل و عفو است كه دائره‏اش وسيع و عفو و رحمت شامل و عام است. و نيز ما قائل به حبط مطلق نيستيم كه هر رقم معصيتى هر گونه طاعتى را حبط نمايد و بعكس هر طاعتى هر رقم معصيت و گناه را از بين ببرد بلكه در اين جهت فقط تابع نص و روايت هستيم. هر معصيتى كه در قرآن و يا حديث صحيح آمده باشد كه اين معصيت طاعت را از بين ميبرد و يا از ثواب طاعت ميكاهد و يا پاره از ثواب و طاعت را حبط ميكند فقط آن مقدار را بايد گفت و از حد و مرز كتاب سنت خارج نميشويم.

و بعضى از اصحاب ما قائل باحباط نيست و عقيده باين نظريه‏اى كه گذشت نيز ندارد يعنى استحقاق ثواب و يا وعده به ثواب شرطش مرگ در حال ايمان است. بلكه نظر و عقيده‏اش اين است كه ايمان و كفر بستگى دارد بهمان شرايط خود در همان حال كه اظهار ايمان و يا كفر نموده و اين چنين نيست كه استحقاق ثواب و يا عقاب مشروط باشد به يك شرط متاخر شرطى كه پس از سپرى شدن چندين سال حاصل مى‏شود كه همان مرگ در حال ايمان و يا كفر است و تا آن زمان اين شخص مؤمن با اينكه مؤمن است و يا كافر است ولى‏

 

هنوز و تا زمانى كه نمرده استحقاق هيچ يك از ثواب و عقاب را نداردپ و بلكه هر وقت كه ايمان محقق شد و انسان ايمان آورد همان وقت مستحق ثواب مى‏شود و اگر كفر را انتخاب نمود مستحق عقاب ميگردد و اين استحقاق در انتظار حالت مرگ نيست. ولى چيزى كه هست اين است كه اگر پس از ايمان آوردن كافر شد اين كفر لاحق و بعدى كشف از اين حقيقت ميكند كه ايمان نداشته و ايمان سابقى واقعا ايمان نبوده و استحقاق ثواب نداشته و بحسب ظاهر و از جهت لفظ باو مؤمن اطلاق كرده بوديم و همچنين اگر پس از كفر ايمان آورد آن كفر اصلى سابقى از بين ميرود و استحقاق عقاب ساقط ميگردد و اين سقوط استحقاق از جهت عفو آلهى است نه از جهت احباط و نه از جهت مرگ در حال ايمان. و بيان اين مطلب و تنقيح و توضيح اين حقيقت پس از بيان چند امر روشن مى‏شود. امر اول اينكه در موضوع حسن و قبح عقلى دو نظر هست يكى اينكه ميگويند ما در باره افعال خدا حسن و قبح را قبول نداريم باين معنا كه نميتوانيم راجع بكارهاى خدا اظهار نظر كنيم كه مثلا ثواب دادن به مطيع خوب و حسن است پس خداوند بايد باو ثواب و پاداش دهد و يا عقاب و عذاب كردن مطيع قبيح است پس نبايد مطيع را عقاب دهد و امثال اين وعده‏اى ديگر عقيده به حسن و قبح دارند و ميگويند ميتوانيم در نحوه رفتار خدا با بندگان خود اظهار نظر نمائيم. اما گروه اول طبق عقيده خود ميگويند اساسا استحقاقى نيست نه در طرف ثواب و نه در طرف عقاب بلكه خداوند مالك على الاطلاق و مالك هر گونه تصرفى كه در باره بنده‏اش بخواهد هست و قدرت بر پاداش و كيفر دارد و شان و مقام الهى در باره رفتارش نسبت به مخلوقش اين نيست كه طرف استحقاق مدح و ذمى داشته باشد و اين يك نحو اصطلاح و قرارى است از طرف شارع و گر نه قطع نظر از اين اصطلاح حقيقت امر اين است كه او مالك مطلق و بنده هم مملوك محض است. هر چه بخواهد و هر طورى بخواهد ميتواند مطيع را عقاب و كيفر دهد و بدوزخ ببرد. عاصى و گنه‏كار را ثواب دهند و ببهشت برد هيچ اشكالى ندارد.

و اما گروه دوم كه ميگويند خداوند بى‏ملاك و بدون معيار هيچ عملى را انجام نميدهد حسن و قبحى هست. ملاك و ميزانى هست اين گروه در جهت استحقاق عقاب مختلف و متمرد هيچ ترديدى ندارند گرچه ممكن است بعنوان احتمال ضعيف گفته شود كه استحقاق از مستقلات عقليه نيست كه عقل بطور بديهى و ضرورى و يا بطور نظرى و پس از تعميق و تامل حكم به استحقاق عقاب نمايد ولى استحقاق عذاب و عقاب نسبت بشخص گناه كار و متمرد امرى است مسلم. اما اينكه مطيع آيا استحقاق ثواب و پاداش دارد يا نه؟ از نظر بعضى اينجا هم استحقاق هست و بنده مطيع با انجام اطاعت مستحق پاداش ميگردد و عده‏اى از اصحاب ما همين‏

 

عقيده را دارند و اين مطلب هم باين نحو توجيه شده كه ملزم نمودن و مكلف ساختن بعملى كه مشقت و زحمت دارد بدون اينكه در مقابل اين زحمت پاداش و اجرى در نظر گرفته شود قبيح و ناپسند است و معلوم است خداوند كار قبيح و زشت ندارد.پ ولى در پاسخ باين استدلال گفته شده كه پاداش ندادن در مقابل اعمال و زحمات در صورتى زشت و قبيح است كه شخص مكلف قبلا مشمول نعمتهاى الهى نباشد ولى خداوندى كه بنده‏اش را از اول مورد لطف و احسان خود قرار داده اگر بعدا پاداش ندهد قبحى ندارد چه مرقى است ميان نعمت و نفع گذشته و نفع و پاداش آينده. و چه بسا ممكن است گفته شود كه حسن عمل و مصلحت داشتن كار پر زحمت در الزام بعمل كافى است نه پاداش بعدى لازم است و نه منافع قبلى (مثلا صدق و امانت چون خوب است بايد انجام داد گرچه هيچ سود و اجرى نه در گذشته و نه در آينده براى انسان نداشته باشد) و از اين جهت است كه بعضى از اصحاب ما و ديگران عقيده دارند كه استحقاقى در كار نيست و ثواب و پاداش فضل و عنايتى است از طرف خدا نسبت به بنده‏اش و از سخنان اكثر اصحاب ما رضوان اللَّه عليهم همين مطلب ظاهر مى‏شود و نيز اخبار و احاديث زيادى دلالت بر اين دارد و همچنين مضمون دعاها و مناجات‏ها است:

سيدى انا اسالك ما لا استحق ابو حمزه ثمالى مولاى من آن چيزى كه من مستحق آن نيستم در خواست مينمايم: و امثال انها كه در دعاها فراوان است.

امر دوم اينكه آيا ثواب و عقاب لازم است كه بطور دائم و ابدى باشد يا نه؟ معتزله ميگويند دوام و خلود لازم است و بنظر خودشان از طريق عقل لزوم دوام را اثبات كرده‏اند. ولى از نظر اصحاب ما دليل عقلى بر لزوم دوام نيست مالك على الاطلاق و فعال ما يشاء است استحقاقى هم از طرف بنده نيست اگر ثواب را ادامه داد لطف است و اگر نداد مالك است و اما از نظر ادله شرعى ثواب مطيعين بطور دائمى است و همين طور عقاب كفار و معاندين. و اين مطلب مورد اجماع و اتفاق مسلمين است مگر نادرى از متصوفين كه نميتوان آنها را جزء مسلمين شمرد ولى عقاب گنه‏كارى كه كافر نيست البته بطور دوام نيست و همين مقدار كه دليل عقلى بر دوام نداريم براى حكم بدائمى نبودن كافى است و ضمنا ناگفته نماند كه در عبارت تجريد در اين مورد تناقضاتى بچشم ميخورد كه دفعش مشكل و محتاج تكلفات و توجيهاتى است.

امر سوم در اين است. احباط بآن معنائى كه گفته شد يعنى هر يك از دو نحو استحقاقى استحقاق ديگر را از بين برده و نابود سازد استحقاق ثواب استحقاق عقاب را نابود و و استحقاق عقاب استحقاق ثواب را از اصل و اساس فانى و نابود نمايد و يا اينكه‏

 

استحقاق بعدى استحقاق قبلى و متقدم را نابود كند و آنچه كه ميماند همه استحقاق بعدى و هيچ گونه تقابل و كسر و انكسارى در كار نباشد اين حرف و احباط اين چنينى از نظر ما و اصحاب ما باطل است و مذهب و نظر ابو على جبائى كه متاخر و اعمال بعدى بتمامه باقى و آنچه كه قبلا انجام داده بطور كلى حبط ميگردد اين نيز باطل و با آيات و اخبارى كه ميگويند هيچ عملى ضايع و تباه نميشود منافات دارد.

 (و من يعمل مثقال ذره خيرا يره .....)پ ولى نظر ابو هاشم پسر ابو على با ظواهر نصوص منافاتى ندارد زيرا وقتى نباشد كه متقدم و اعمال قبلى هم در اعمال بعدى اثر كند و كسر و انكسار حاصل شود بنا بر اين هم اعمال گذشته موثر و نتيجه‏بخش است هم اعمال بعدى و هر يك از ديگرى بيشتر شد آن زيادى و اضافه باقى ميماند پس بطور كلى بحساب همه اعمال رسيدگى شده و هيچ عملى ضايع و تباه نشده و عامل هم اعمال خير و شر خود را ديده. و لكن پايه نظريه ابو هاشم كه گفته مطلوبست نميشود انسان هم مستحق عقاب باشد و هم مستحق ثواب و جمع ما بين اين دو با هم منافات دارد. البته اين زيربنا صحيح نيست چون از نظر هيچ گونه منافاتى بين اين دو استحقاق نيست و ممكن است هم ثواب داشته باشد و هم عقاب بلكه عقل بطور جزم و يقين حكم ميكند كه مثلا دو نفرى كه يكى از آنها اطاعت بسيار زيادى انجام ولى مقدار كمى هم معصيت و گناه دنبال آن همه طاعت مرتكب شده و شخص ديگرى كه گناه و معصيت و هم چنين اطاعت و بندگى كرده فقط مختصرى و اندكى اين طرف از آن طرف بيشتر است. اين دو نفر بحكم عقل مساوى و برابر نيستند و همين طور كسى كه معصيت و طاعت هر دو را بيك ميزان انجام داده با آن كسى كه اساسا هيچ عملى نه خير و نه شر انجام نداده مساوى و برابر نيست.

يك وجه ديگر هم امكان دارد و آن اينكه ممكن است هنگامى كه انسان طاعتى را انجام داد عقاب سابق كه در اثر گناهى كه قبلا مرتكب شده ساقط شود ولى بعنوان عفو و مغفرت الهى و اين وجه از كلمات اصحاب ما رضوان اللَّه تعالى عليهم استفاده مى‏شود ولى در مورد ثواب ان تصور راه ندارد كه مثلا ثواب سابق ساقط شود البته امكان دارد استحقاق ثواب و يا وعده ثواب بر اطاعتهاى قبلى مشروط باين معنا باشد كه معصيتى دنبال آن نيايد همچنان كه ثواب ايمان و ثواب طاعت مشروط باين است كه در حال مرگ ايمانش را حفظ و با آن حالت از دنيا برود كه خيلى از اصحاب اين عقيده را دارند ولى اين اشتراط عمومى و شامل همه معاصى نيست كه هر معصيتى كه انسان مرتكب شود موجب سقوط ثواب اطاعت سابق گردد بلكه بعضى از معصيت‏هاى مخصوص است كه اين اثر سوء را دارد يعنى آن معصيتى كه در روايت نام برده شد و ضمنا آنچه كه در روايات ضعيف آمده كه موجب بطلان طاعت مى‏شود قابل‏

 

اعتماد نيست‏پ چون اين روايات قطعى و يقينى نيست فقط اين مطلب از روايات بدست مى‏آيد كه در ميان اين گناهان گناهى هست كه شرط استحقاق ثواب و يا وعده ثواب: بوجود نيامدن آن گناه است و فرق بين اين قول (كه شرط استحقاق ثواب مرتكب نشدن معصيت است) و قول به احباط از چند وجه است. اول اينكه از بين رفتن ثواب بنار احباط از جهت تضاد و تنافى اين دو رقم استحقاق است كه نميشود انسان هم مستحق ثواب و هم مستحق عقاب باشد ولى بنا بر اين قول نه از جهت تنافى و تضاد است.

دوم اينكه بنا بر قول احباط منافات ميان دو رقم استحقاق است كه بايد استحقاق عقاب مسحل شده باشد تا با استحقاق ثواب آن استحقاق حبط شود و از بين برود و بالعكس پس اگر استحقاق عقاب حاصل نشود (بهر علتى كه باشد) حبط هم حاصل نميشود ولى بنا بر اين قول بمجرد انجام معصيت ثواب منتفى ميگردد و همچنين استحقاق ثواب كه ثابت و مستقر شده از بين ميرود ولى اگر استحقاق را مشروط بادامه ترك معصيت بدانيم و نظر ما اين باشد كه اصل استحقاق متوقف بر انتظار معصيت است تا وقت مرگ بديهى است كه تا وقت مرگ استحقاقى حاصل نشده تا منتفى بشود يا نشود و موقع مرگ است كه وضع انسان از نظر استحقاق معلوم خواهد شد.

از اينجا تا يك ورق چون مطالب مبنائى است و در مورد احباط مسائل مطرح فرموده كه خيلى مطلب روشن نيست و لذا تا حديث شماره 7 از ترجمه اين يك ورق خوددارى شد.پ 7- كافى. از على بن ابراهيم ... از ابراهيم بن عمر يمانى از حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود. تمام چشمها در روز قيامت گريان است بجز سه چشم.

عين سهرت في سبيل اللَّه و عين فاضت من خشيه اللَّه و عين غضت من محارم اللَّه.

چشمى كه بيدارى بكشد در راه خدا 2- چشمى كه اشك بريزد از ترس الهى 3- چشمى كه از حرامهاى خدا پوشيده شود.

بيان. جمله في سبيل اللَّه معانى زيادى را احتمال دارد 1- يعنى در جهاد در راه خدا بيدار باشد 2- اعم از جهاد و مسافرت حج و زيارتها 3 و يا از اين هم عمومى‏تر يعنى بى‏خوابى به‏بيند در جهاد و يا سفر حج و زيارت و يا براى اشتغال بعبادت و شب‏زنده‏دارى و يا براى مطالعه علوم دينى و البته اين معناى آخرى از جهت اطلاق كلمه في سبيل اللَّه بهتر و ظاهرتر است. و راجع بجمله فاضت كه بچشم نسبت داده شده اين نسبت مجازى است چون چشم كه فيضان و جريان ندارد بلكه آب چشم و اشك است كه جريان دارد نه خود چشم مانند اينكه مثلا گفته مى‏شود ناودان جارى شد كه مجاز است چون آب ناودان جارى مى‏شود و جمله غضت بصيغه مجهول است كه گفته مى‏شود مثلا غض طرفه يعنى چشمش را پائين آورد باز ننمود.

 

پ‏8- كافى على بن ابراهيم از محمد بن عيسى از يونس از شخصى از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. در مناجات و سفارشات خداوند بموسى بن عمران عليه السّلام آمده است.

اى موسى بهترين راه قرب و نزديكى بمن ورع و پرهيز از محرمات من است و كسانى كه از طريق ترك حرامها بمن نزديك ميشوند من جنات عدن را در اختيار آنان قرار داده و در اين بهشت عدن احدى را با آنان شريك نميكنم.

بيان. جنات عدن. راغب اصفهانى كه در كتاب مفردات گفته معناى عدن استقرار و ثبات است و عدن بمكان يعنى در مكان و محل استقرار يافت و قرارگاه جواهر و فلزات را معدن ميگويند چون در آنجا استقرار دارند.پ 9- كافى. على بن ابراهيم ... از ابى عبيده از حضرت صادق عليه السّلام فرمود.

من اشد ما فرض اللَّه على خلقه ذكر اللَّه كثيرا.

از سخت‏ترين و مشكل‏ترين چيزهائى كه خدا بر بندگانش فرض و واجب نموده ذكر و ياد الهى است بسيار. سپس فرمود منظورم سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر نيست گرچه اين هم درجه و مرتبه‏اى است از ذكر ولى مقصود در ياد خدا بودن است هنگامى كه با جلال و حرام الهى مواجه مى‏شود كه اگر اين كار طاعت و بندگى است انجام دهد و اگر معصيت و گناه است ترك كند.

توضيح. ما فرض اللَّه يعنى آنچه خداوند مقرر نموده خواه واجب باشد يا مستحب و احتمال دارد كه مقصود تنها واجبات باشد و ان كان منه يعنى گر چه اين ذكر زمانى و لسانى هم از قبيل همان ذكر شديد است بهنگام طاعت و معصيت ولى ذكر زبانى نسبت بذكر و يادآورى آسان است و خلاصه اينكه خداوند متعال دستور ذكر داده و در موارد زيادى از قرآن مدح و ستايش آن را نموده. نظير آيه اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً احزاب 41 خيلى زياد ذكر خدا نمائيد و نظير آيه وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ اعراف 205 در حال ترس و از روى خشيت و خوف و با تضرع و تواضع خدا را در دل خود ياد كن و همچنين با گفتار آهسته صبح و عصر خدا را ذكر كن و آيه الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ آل عمران 191 آنان كه در حال ايستاده و نشسته و دراز كشيدن (همه حالات؟ در ياد خدا هستند و اصل و حقيقت ذكر تذكر بقلب و يادآورى در دل است كه آيه اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ بقره 47 نعمتى را كه بشما داده‏ام بياد آوريد سپس به ذكر لسانى هم اطلاق شده يا از باب حقيقت و يا مجازا از باب نام‏گذارى دليل به نام مدلول (چون ذكر زبانى دليل و نشانه ياد

 

آورى دل است) و بعدا اكثرا در ذكر زبانى استعمال شد بطورى كه روقت كلمه ذكر گفته مى‏شود ذكر زبانى بذهن انسان مى‏آيد و لذا حضرت تصريح فرمود كه منظور و ذكر قلبى و يادآورى دل است نه ذكر زبانى فقط كه مبادا خيال شود كه مقصود ذكر زبانى است و خواسته است بفهماند كه اكمل افضل افراد ذكر همان ذكر دل است.پ و بعضى گفته‏اند. ذكر زبانى با اينكه دل خالى از ياد او باشد باز هم بيفايده نيست چون همين ذكر زبانى مانع از لغو و بيهوده‏گوئى شده و باعث مى‏شود كه زبان عادت بخير و ذكر كند. و گاهى امكان دارد شيطان براى اينكه مانع همين ذكر لسانى شود انسان را وسوسه كند كه حركت زبان بدون توجه قلبى عمل عبث و بيهوده است و بايد او را ترك كرد. و شخص ذاكر براى كورى چشم شيطان سزاوار است ذكر زبانى خود را توام با حضور قلب نمايد و بر فرض اگر موفق بحضور قلب نشد همين ذكر لسانى را ترك نكند تا دماغ شيطان را بخاك بمالد و او را از خود طرد كند و در مقابل وسوسه او بگويد خير اين عمل عبث و بيهوده نيست و اين ذكر زبانى وسيله و نشانه ذكر قلبى است و ترك يكى از اين دو نبايد باعث ترك ديگر شود چون هر عضوى عبادت مخصوص بخود دارد. عبادت قلبى اگر نشد عبادت زبان واقع شود.پ 10- كافى. على بن ابراهيم ... از سكونى از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده. هر كس از جهت ترس و خوف خداوند گناه را ترك كند خداوند متعال او را در قيامت راضى و خشنود خواهد كرد.

بيان امكان دارد مفهوم معصيت را تعميم و توسعه داد كه ترك واجب را هم شامل شود (گرچه متن روايت اباء دارد). و اينكه در روايت نامى از آن چه كه عامل و موجب رضا و خشنودى بنده مى‏شود برده نشده (حور و قصور يا چيزهاى ديگر) از جهت نفاست و پر ارزشى و فخامت او است و اشاره باينكه عقل بشر از درك كنه و حقيقت آن عاجز است همان طورى كه در قرآن فرمود وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ- توبه 72 رضايت و خشنودى خدا خيلى بزرگ است.

مؤلف قسمتى از اخبار و روايات را در باب استعداد و آماده شدن براى مرگ نوشته‏ايم.پ 11- عيون الاخبار. با سندهاى سه‏گانه از حضرت رضا از پدرانش عليهم السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده امت من هميشه در خير و خوبى هستند تا وقتى كه نسبت بيكديگر محبت داشته و تحفه هديه براى هم ببرند و امانت را اداء كنند و از حرام اجتناب نموده و مهمان‏نوازى نمايند و نماز را بپا داشته و زكوه را بپردازند و اگر اين امور را مراعات نكنند

 

بقحط و كمبود مبتلا ميشوند.پ 12- امالى طوسى. مفيد از مظفر ... از سكونى از حضرت صادق از پدرانش عليهم السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. بواجبات الهى عمل كن در اين صورت پرهيزكارترين مردم هستى. بقسمت خداوندى راضى باش تا از همه بى‏نيازتر شوى. و از محرمات و گناهان خوددارى كن در اين صورت از همه با تقوى‏تر هستى. و حقوق مجاورت و همسايگى را نيكو مراعات كن در اين صورت داراى ايمان هستى. رفاقت رفيق و همراه خود را نيكو انجام بده در اين صورت مسلمان هستى.پ امالى صدوق از پدرش از على بن ابراهيم. از سكونى مانند همين را نقل كرده.پ 13- امالى صدوق. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود عابدترين مردم كسى است كه واجبات را بپا دارد و انجام دهد و كوشاترين و پر زحمت‏ترين مردم كسى است كه گناهان را ترك كند.پ 14- خصال- ماجيلويه ... حضرت صادق عليه السّلام فرمود. پرهيزكارترين مردم كسى است كه در كنار امور شبهه‏ناك معلوم نيست حلال است يا حرام توقف و خوددارى نمايد. عابدترين مردم كسى است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم آن كس است كه حرام و گناه را رها كند كوشاترين مردم آن كس است كه گناهان را ترك كند مؤلف پاره‏اى از اخبار در باب تعيين ذكر شد.پ 15- علل الشرائع. على بن حاتم ... از معمر از قتاده از انس بن مالك كه رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود. حبيب و دوست من جبرئيل بمن گفت. مثل اين دين مقدس اسلام مثل درخت ثابت و استوار است. كه ايمان ريشه او است و نماز بدنه و اصل او است و زكوه آب او و روزه شاخه و خلق خوش و نيكو برگ و خوددارى از گناه و حرام ميوه آن درخت است. و روشن است كه هيچ درختى بكمال نميرسد مگر بلحاظ ميوه‏اش همچنين ايمان هم كامل نميشود مگر باجتناب و خوددارى از گناه و محرمات.پ 16- ثواب الاعمال. ابن موسى از اسدى .... از مفضل كه گفت فدات حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم. از مغيره تن شعبه نقل شده كه گفته است. همين كه انسان خدا را شناخت و معرفتش كامل شد ديگر هيچ تكليفى ندارد و هر كارى انجام دهد اشكال ندارد حضرت فرمود خدا لعنت كند مغيره را چرا اين ياوه‏ها را پخش مى‏كند. آيا چنين نيست كه هر چه انسان موفقش بخدا كامل‏تر شود در برابر دستوراتش مطيع‏تر مى‏شود؟ آيا كسى كه اساسا خدا را نمى‏شناسد مى‏شود خدا را اطاعت نمايد؟ خداوند متعال پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را دستور داده و حضرت هم بمؤمنين دستور داده و مؤمنين بايد مطابق امر حضرتش عمل نمايند تا وقتى كه‏

 

از طرف حضرت نهى و منعى برسد و مؤمنين در برابر امر و نهى حالت تسليم دارند و براى او فرقى نميكند امر شود و يا نهى وارد شود هر چه گفت مولى اجراء مى‏شود. سپس حضرت فرمود خداوند متعال نسبت بآن بنده‏اى كه واجب و فريضه‏اى را ترك نمايد و گناه كبيره‏اى را مرتكب شود كمترين نظرى نخواهد داشت. عرضه داشتم خدا باو نظر نميكند؟

فرمود آرى چنين كسى بخدا شرك آورده. با تعجب عرض كردم يعنى براى خدا شريك قائل شده است؟ فرمود آرى. باين نحو كه خداوند متعال او را بكارى امر فرموده.

 

شيطان هم او را بچيزى وادار كرده اين شخص امر و دستور خدا را رها و ترك كرده و دستور ابليس را انجام داده. چنين شخصى در طبقه هفتم جهنم با شيطان قرين است.پ 17- اختصاص. حضرت صادق عليه السّلام فرمود پدرم از پدرش عليهما السّلام نقل كرده كه مردى از اهل كوفه نامه‏اى نوشت بحضرت سيد الشهداء، پدر بزرگوارم كه اى آقا و مولى براى من بفرما كه خير دنيا و آخرت در چيست؟ حضرت نوشت. بسم اللَّه الرحمن الرحيم اما بعد كسى كه در مقام تحصل رضاى الهى باشد گر چه بقيمت دشمنى مردم با او بشود خداوند خطرات و امورى كه از طرف مردم او را تهديد ميكند كفايت خواهد فرمود و كسى كه در مقام ترضيه خاطر و خشنودى مردم باشد خداوند او را بهمان مردم واگذار خواهد كرد.پ 18- در كتاب حسين بن سعيد. عثمان بن عيسى از سماعه كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود. صبر و تحمل كن. آن حوادث و مسائلى كه هنوز نيامده است معلوم نيست چگونه است پس در اين ساعت كه هستى صبر كن و فرض كن كه با آن مواجه‏شده‏اى و اگر صبر كردى پاداش بتو داده خواهد شد.پ 19- نوادر راوندى با اسناد خود از موسى بن جعفر از پدرانش عليهم السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. هيچ چيز در نظر خدا محبوبتر از ايمان و عمل شايسته و ترك محرمات نيست.پ 20- نهج البلاغه حضرت فرمود هيچ عبادتى مانند انجام واجبات و فرائض نيست.