پاما آيات سوره فاتحه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ما مسلمانان فقط تو را عبادت ميكنيم و فقط از تو يارى و نصرت ميطلبيم.پ بقره 112 بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.
آرى آن كس كه در برابر خداوند تسليم و نيكوكار است پاداشش نزد خدا محفوظ و ترس و وحشت و حزن و اندوهى براى آنان نيست.پ بقره 139 وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ و ما با كمال اخلاص تسليم او هستيم. 196 وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ مناسك حج و عمره را براى خدا تمام كنيد.پ بقره 207 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ.
ترجمه بعضى از افراد جان در كف گرفته و به منظور جلب رضا و خشنودى حق از بذل جان دريغ ندارد و خداوند نسبت به بندگان خود مهربان است.پ بقره 238 وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ براى عبادت خدا قيام كنيد 265 وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ
أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ ... آنان كه اموال خود را براى خدا و بمنظور جلب رضا و خشنودى او در راه خدا انفاق مينمايند آنها مانند باران سودمندى هستند ...پ آل عمران 20 فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ اگر اينان باز هم جدال و بحث دارند بگو كه من و پيروان من تسليم خدا هستيم.پ آل عمران وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ.
هر كس اعمال و كارهاى خود را بانگيزه منافع مادى و رسيدن بمزاياى دنيوى انجام دهد از بهره دنيوى او را برخوردار مينمائيم و هر كس مزايا و ثوابهاى اخروى را منظور نمايد از عنايات آن جهانى برخوردارش نموده و البته سپاسگزاران را پاداش نيك خواهيم داد.پ نساء 35 وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً خدا را عبادت كنيد و چيزى را شريك او نسازيد.پ نساء 113 وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً هر كس اين كارها را بمنظور جلب رضا و خشنودى خدا انجام دهد قطعا پاداش بزرگى باو خواهيم داد.پ نساء 124 وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً.
و هر كدام كس از لحاظ انتخاب دين بهتر است از كسى كه در برابر حق تسليم بوده و نيكوكار باشد و از روش پاك ابراهيم عليه السّلام پيروى نمايد؟پ نساء 146 إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ.
اينان زيانكارانند جز افرادى كه توبه نموده و كارهاى خود را اصلاح كنند و بخدا به پيوندند و مستمسك باو شوند و دين خود را براى خدا خالص گردانند اين گونه افراد در صفوف مؤمنين هستند.پ انعام 79 إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ.
من وجهه دل و قلب خود را متوجه بآفريدگار آسمانها و زمين نموده و تسليم او و در طريقه پاك هستم و من از مشركان نيستم.پ انعام 163 قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ
بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ بگو نماز و عبادت من و زندگى و مرگ من همه براى خدا است. شريك و انبازى ندارد و باين برنامه مامورم و من اول مسلمانم.پ انعام 52 وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ.
افرادى را كه صبح و شام خداى خويش را ميخوانند و فقط جانب خدا را منظور دارند از خود مردان و طرد منما.پ اعراف 28 وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ خدا را بخوانيد در حالى كه دين خود را براى او خالص نموده باشيد.پ يوسف 24 إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ يوسف از بندگان با اخلاص ما است.پ اسرى 23 وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ پروردگار تو فرمان داده كه عبادت نكنيد بجز او را.پ كهف 28 وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ.
در تحمل مشكلات و رنجها با آن افرادى كه صبح و اشم خداى خويش را مىخوانند و فقط او را منظور دارند همكارى نموده و شكيبا باش و نيز در آيه 111 فرمود فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً آن كس كه اميد ملاقات خداى خويش را دارد بايد اعمال نيك و شايسته داشته و هيچ كس را در عبادت پروردگارا خود شريك قرار ندهد.پ مريم 51 وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً تا آنجا كه فرمود وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا موسى را در كتاب الهى بياد آور كه و بنده پاك و خالص ما است ... و ما او را براى مناجات خويش مقرب خود ساختيم.حج- 31 حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ به پاك و خالص هستند براى خدا و بو شرك نمىورزند.پ روم 38 فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
بخويشاوندان و مستمندان و وامانده در راه حق آنان را بده كه اين عمل براى آنان كه جانب حقر ار منظور دارند بهتر است و آنان همان رستگارانند.پ لقمان 22 وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ. و آن كس كه در برابر خدا تسليم بوده و نيكوكار باشد بريسمان محكم الهى دست زده و متمسك است و پايان تمامى كارها بسوى خدا است.پ صافات 40- 61 إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ تا آنجاه كه فرموده لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ ... بجز بندگان پاك و
خالص كه آنان رزق و روزى معينى دارند ميوههاى گوناگون براى آنهاست با كمال عزت و كرامت در بهشت پر نعمت هستند ... براى دستيابى باين نعمتها كوششگران بايد كوشش نمايند.پ ص 40- وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ و او در نزد ما داراى مقام مقرب و پايان و منزلگاه نيكى است.پ زمر 2 فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ. در حال اخلاص و با دين پاك خدا را عبادت نما. توجه داشته باش كه دين پاك و خالص از غير خدا كه هيچ شائبه توجه بغير او نبوده و خالى از هر گونه پيرايه باشد از طرف خدا و مورد پذيرش او است. و نيز در آيه 12- 14 فرمود قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ تا آنجا كه قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ.
بگو من موظفم كه با اخلاص و پاك داشتن دين خدا را عبادت نمايم و دستور دارم كه اول مسلمان و مرتبه عالى از تسليم باشم ... بگو من با كمال اخلاص دين و بندگى خدا را عبادت مينمايم حال شما هر چه را كه ميخواهيد غير خدا براى پرستش انتخاب كنيد!! و نيز در سوره زمر 29 فرمود ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ خداوند براى خدا پرستان و بت پرستان مثل زده بآن بردهاى كه اربابهاى متعددى دارد و اين شركاء هر يك حكم و فرمانى جداگانه دارد و آن بردهاى كه فقط يك آقا و مولا دارد و بهيچ كس جز او بستگى و بندگى ندارد آيا اين دو با هم يكسان و مساوى هستند حمد و سپاس فقط براى خداست ولى اكثر مردم مبتلا بمرض جهل و نادانى هستند.پ مؤمن 14 فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ دين خود را پاك و خالص نموده خدا را بخوانيد گر چه كفار نپسندند.پ حمعسق (شورى) 20 مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ. هر كس منظورش كشت و بهره اخروى باشد ما بهره او را زياد و فراوان ميكنيم و هر كس كشت و بهره دنيوى را بخواهد از مزاياى دنيوى باو ميدهيم ولى در آن جهان بهره و نصيبى ندارد.پ جن 18 وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً تا آنجا كه فرموده قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً. مسجدها و سجدهگاهها مخصوص است بنا بر اين با اينكه خدا را ميخوانيد و عبادت ميكنيد احدى را نخوانيد و در عبادت خود با او شريكى قرار ندهيد
بگو من فقط پروردگار خود را مىخوانم و عبادت ميكنم و هيچ كس را شريك او نميسازم.پ دهر 9 إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً.
ما فقط بمنظور جلب رضا و خشنودى خدا بشما غذا ميدهيم و هيچ گونه توقع پاداش و سپاس از شما نداريم زيرا ما از خداى خود ميترسيم از آن روزى ميترسيم كه چهرهها گرفته و سخت درهم رفته است.پ ليل 17 ... وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى و آن كس كه تقوى و پرهيزكاريش بيشتر باشد از آتش دوزخ بدور است آن كس كه براى پاك ساختن خود و اموال خود مالش را در راه خدا ميدهد و هيچ كس نعمت و ثوابى بعنوان پاداش نزد خدا ندارد مگر آنان كه براى تحصيل رضاى حق و خداوند بزرگ قدمى بردارند.پ بيّنه 5- وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ.
و هيچ گونه امر و دستورى ندارند بجز اينكه خدا را عبادت نمايند با كمال اخلاص در دين و ميل و پيوند بحق و دورى از باطل.پ تفسير إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ يعنى عبادت ما مختصرى بتو است و فقط از تو يارى و نصرت ميخواهيم و منظور اين است كه در تمام كارهاى خود استعانت ميجوئيم و يا در انجام عبادت مدد ميطلبيم و اينكه ضمير جمع و متكلم مع الغير آمده با اينكه عبادتكننده و نماز گذار خود تنها هم باشد از اين جهت است كه خود و ملائكه همراه او منظور است و يا تمام شركتكنندگان در صفوف جماعت و يا خودش و ديگر خدا پرستان همه با هم مقصودند كه عبادت خود را در عبادت ديگران داخل ميكند و حاجت خود را با حاجت آنان آميخته و مخلوط مينمايد باميد اينكه ببركت آنها عبادتش قبول و حاجتش روا شود.
و از اين نظر نماز جماعت دستور داده شده و اينكه مفعول بر فعل مقدم شده با اينكه جاى مفعول بعد از فعل است بمنظور تعظيم و اظهار عظمت خداى معبود و اهميت بيشتر باو دادن و بمنظور بيان انحصار عبادت و پرستش خود براى خدا و گفته شده براى هضم نفس و نديدن خود بهنگام عبادت چون اگر ابتداء بمعبود نميكرد و اول از عبادت خود نام ميبرد (نعبدك ميگفت) به ذهن مىآيد كه خود و عمل خود را ميبيند و اهتمامى بآن ميدهد و لذا براى گم كردن خود اول متوجه معبود مىشود علاوه بر اين بعد از اياك نعبد فورا ميگويد و اياك نستعين از اين نظر كه همين توفيق عبادت هم بيارى و عنايت تو است و گفته شده و او و ايّاك حاليّه است يعنى عبادت و ما در حال اعانت و يارى تو است و در
تفسير امام عليه السّلام در بيان معناى اين جمله چنين آمده كه خداوند براى تعليم بندگان فرموده يعنى شما مردم كه مشمول نعمتهاى خدا هستيد بگوئيد اياك نعبد- اى خدائى كه نعمتت را بر ما ارزانى دادهاى ما با كمال اخلاص و ذلت و خشوع و خضوع بدون رياء و خودنمائى تو را اطاعت و عبادت مينمائيم و اياك نستعين براى اداء اطاعت فقط از تو- يارى ميخواهيم همان طورى كه دستور داده و از اثر يارى تو خود را از محرمات و خواستههاى نامشروع دنيوى دور داشته و پرهيز ميكنيم و بحفظ و نگهدارى تو خود را از شيطان و از انسانهاى گمراهكننده و از شر و آزار ستمكاران مصون و محفوظ ميداريم. بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ يعنى خودش را و يا قصد و نيتش را تسليم خدا و براى خدا نمايد كه همان خلوص و اخلاص را ميرساند. مرحوم طبرسى گويد معناى آيه چنين است كه هر كس خود را براى خدا خالص گرداند يعنى راه رضا و خشنودى حق را بپيمايد (قول ابن عباس) و گفته شده يعنى خود را بتمام معنا آماده اطاعت خدا نمايد و گفته شده يعنى تمام كارهايش را بخدا تفويض و واگذار نمايد و گفته شده يعنى در برابر امر خدا با خضوع و فروتنى تسليم باشد و هو محسن داراى عمل نيك و يا داراى ايمان و يا داراى اخلاص در عمل باشد.
فله اجره ... يعنى پاداش عملش نزد خداوند متعال محفوظ است.پ و در تفسير امام عليه السّلام در اين آيه بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ يعنى همان گونه كه ايمان آورندگان برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بهنگام استماع دلائل و براهين رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تسليم شدند و هو محسن عمل خود را براى خدا انجام دهد فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ يعنى پاداش عملش نزد خدا است در روز قضاوت الهى وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ در آن روزى كه در اثر مشاهده عذاب الهى ترس و وحشت كفار را فرا ميگيرد اينان خوف و ترسى ندارند وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ و هنگام مرگ حزن و اندوهى براى آنها نيست چون در آن حال بشارت بهشت بآنها داده مىشود وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ و ما خود را براى خدا خالص نموده و در ايمان و اطاعت خود هيچ گونه شرك آشكار و شرك پنهان و خفى نخواهيم داشت. لِلَّهِ. در آيه وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ اين لفظ دلالت دارد كه قصد قربت در حج و عمره لازم.
اين لفظ دلالت دارد كه قصد قربت در حج و عمره لازم و واجب است يعنى اين عمل خالصا لوجه اللَّه باشد. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ يعنى جانشين را ميفروشد و بذل جان مينمايد ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ بمنظور تحصيل رضاى حق سبحان و از اين تعبير استفاده مىشود كه قصد دستيابى برضا و خشنودى خداوند يكى از راههاى قربت و نزديكى بخدا است.
محدثين اهل سنت و شيعه روايات زيادى با اسناد فراوان نقل كردهاند كه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام در داستان خوابيدن آن حضرت در بستر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و بجاى آن حضرت
نازل شده (كه مشهور و معروف است) و در تفسير امام عليه السّلام است وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ يعنى ميفروشد ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ يعنى خود فرمان خدا را انجام ميدهد و مردم را وادار بآن ميكند و تحمل رنج و آزارها را مينمايد مانند كسى كه جانش را فروخته و تسليم نموده و در عوض رضا و خشنودى حق را بدست آورده و پس از دستيابى برضايت خدا به مصائب و ناراحتيها اعتنائى ندارد و آنها را بجان ميخرد وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ و خداوند بهمه بندگان خود مهربان است اما آن بندگانى كه در صدد تحصيل رضاى حقند آنها را به انتهاء آمال و آرزوى خودشان ميرساند و بيشتر از آرزو و توقع آنها بآنها ميدهد و افرادى هم كه در دين خود تقيدى ندارند و راه فسق و فجور را گرفتهاند بآنان مهلت ميدهد و با كمال محبت آنها را بسعادت و اطاعت خود دعوت ميكند و لطف خويش از كسانى كه ميداند بعدا موفق بتوبه و بازگشت عزت آور و كرامت آفرين ميشوند قطع نميگرداند.
وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ اين آيه هم دلالت بر اين دارد كه قصد قربت در برخاستن براى نماز و در خود نماز لازم واجب است. مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ يعنى اموال خود را در راههاى خير صرف ميكنند ابتغاء مرضاة اللَّه بمنظور تحصيل رضاى خداوند كه دلالت بر اين دارد كه صدقات و خيرات در صورتى ثواب و پاداش دارد كه با قصد قربت باشد.
فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ يعنى خودم و تمام وجود خود براى خدا خالص نمودم و غير او را در خود و كارهاى خود شريك نمينمايم و گفته شده اينكه از جان و روح و بلفظ وجه و چهره تعبير كرده از اين نظر است كه وجه بهترين اعضاء و جوارح برونى است و محل نمايش نيروها و حواس است و من اتّبعن هر كه پيرو من باشد وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها- مرحوم طبرسى در مجمع در معناى آيه چند قول كرده:پ 1- منظور اينكه هر كس براى دستيابى بامور دنيوى فعاليت كند و در اعمالش انگيزه الهى و اخروى نداشته باشد از بهره و نصيب دنيوى مقدر مرحوم نخواهد شد ولى در آخرت حظ و بهرهاى ندارد كه ابى اسحاق چنين گفته پس بنا بر اين نبايد فريب رفاه زندگى دنيوى او را خورد (تصور شود چنين شخص متمكن و مرفه سعادتمند است).پ 2- منظور از عمل جهاد باشد يعنى هر كه در جهاد خود انگيزه دنيوى داشته باشد و بمنظور رسيدن بغنائم جنگى در جبهه جنگ شركت كرده باشد البته از غنائم محروم و بىنصيب نخواهد بود ولى ثواب اخروى ندارد بنا بر اين منافع مادى و دنيوى نبايد مورد غبطه انسان باشد چون اين امور در اختيار و دسترسى نيكوكار و بد كار هر دو هست و قابل غبطه و آرزو نيست ابى على چنين گفته.
پ3- معناى آيه اين باشد كه هر كس نوافل و اعمال مستحبى انجام دهد بمنظور تأمين خواستهها و حاجتهاى دنيوى و در عين حال مرتكب گناهان كبيره هم بشود البته پاداش اعمال مستحب خود را در اين جهان دارد ولى چون گناهان كبيره را مرتكب شده پاداش اخروى را و حسنات خود را نابود نموده و ديگر اعمال حسنهاى ندارد تا پاداش اخروى داشته باشد البته اين حرف بر مبناى احباط عمل صحيح است يعنى گناهان باعث از بين رفتن اعمال حسنه باشد كه خود آن اعمال حسنه از بين برود و احباط عملى عمل ديگر را صحيح نيست.
وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها يعنى هر كس منظورش از جهاد و ساير اعمال اجر اخروى باشد از مزاياى آن جهان باو خواهيم داد بنا بر اين سزاوار نيست و ارزش ندارد كه انسان در اطاعت و عبادتش چيز ديگرى غير عنايت و لطف الهى را منظور و هدف قرار دهد و نظير همين آيه است آيه شريفه مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ شورى 20 و قريب باين معنا است حديث نبوى و گفتار پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله
من طلب الدنيا بعمل الآخرة فما له في الآخرة من نصيب
كسى كه در اعمال و عبادتش كه عملى است اخروى هدف دنيوى داشته باشد چنين شخصى بهره اخروى نخواهد داشت. وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ يعنى پاداش شكر و سپاسگزارى آنها را ميدهيم و گفته شده ما از رزق و روزى دنيوى خواهيم داد تا تصور نشود كه افراد سپاسگزار از آن نعمتهاى دنيوى كه كفار بر خود دارند محروم و بىبهره ميمانند.
و ميگويم من اين آيه بنا بر احتمال قوى دلالت دارد بر اينكه رسيدن بثواب اخروى مشروط بقصد قربت است و بدون قصد قربت ثواب و پاداش اخروى بر عملش مترتب نميشود (چون فرمود كسى كه در اعمال خود هدف اخروى يعنى قصد قربت داشته باشد ما در آخرت باو پاداش خواهيم داد كه لازمهاش اين است كه اگر كسى انگيزه اخروى نداشته باشد پاداش و ثوابى نخواهد داشت) ولى دلالت بر بطلان عمل نميكند يعنى عمل شخص صحيح است و باطل نيست ولى چنين عملى كه قصد قربت در او نباشد اجر و پاداش اخروى ندارد مگر اينكه گفته شود صحت عمل از داشتن ثواب و پاداش تفكيك نميشود بنا بر اين اگر عملى پاداش اخروى نداشت صحت هم ندارد و باطل است كه بر اين مبنا دلالت بر بطلان هم ميكند و همچنين از اين آيه استفاده مىشود كه قصد رسيدن بپاداش اخروى با قصد قربت منافات ندارد كه بعضى قائل بمنافاتند و تصور كردهاند كه قصد قربت يعنى انسان در عملش فقط خدا منظور باشد لا غير و هيچ گونه پاداش و خواست دنيوى و اخروى نباشد و نيز آيه دلالت دارد بر اينكه بعضى از عبادات فاسده پاداش دنيوى دارد نظير عبادت
ابليس و بعضى از كفار وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً يعنى در عبادت خدا غير خدا را سهيم و شريك نسازيد كه هم شرك خفى (رياء) و هم شرك جلى (بتپرستى) را شامل مىشود. وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يعنى هر كس كه صدقه و نيكى و يا اصلاح بين مردم را انجام دهد و يا ديگران را باين كارها وادارد (كه اول آيه اين مطالب را تذكر ميدهد) ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ كه اين جمله دلالت دارد بر اينكه ثواب و اجر عظيم مشروط بقصد قربت است. وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مرحوم طبرسى گويد اين جمله بصورت سؤال و استفهام است و منظور تقرير و تثبيت مطلب است و باين معنا كه راه و روش چه كسى صحيحتر است از چنين شخصى يعنى ايمان و اعتقاد او از همه بهتر و صحيحتر است مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ يعنى تسليم حق باشد و مقصود از وجه ذات و نفس خود شخص است كما اينكه در آن آيه اين طور است كه فرمود كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ يعنى هر چيز غير از ذات مقدس خداوندى فانى و نابودشونده است و منظور اين است كه شخص در كمال انقياد مطيع خدا باشد و بتمام معنا پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را تصديق نمايد و گفته شده معناى أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ اين است كه در عبادتش فقط و فقط خدا را منظور داشته باشد همان طورى كه خدا از ابراهيم خليل عليه السّلام بازگو مينمايد كه گفته وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ من در عباداتم متوجه آفريدگار آسمان و زمينم و گفته شده به معناى اخلاص در عمل است كه اعمالش را پاك و خالص نمايد براى خدا.پ وَ هُوَ مُحْسِنٌ يعنى آن اعمال و كارهاى نيك را كه خدا دستور داده انجام دهد و گفته شده محسن كسى است كه در تمام گفتار و كردار خود جانب حسن و نيكى را رعايت كند و گفته شده محسن يعنى موحد و يكتاپرست كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل شده از معناى احسان سؤال كردند فرمود احسان اين است كه خدا را عبادت كنى مثل اينكه او را ميبينى كه اگر تو او را نميبينى او تو را مىبيند وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ يعنى از دين ابراهيم و روش و راه و طريقت او پيروى نمايد يعنى آن مسيرى كه ابراهيم داشت و فرزندان و ذريه خود را بآن فرمان داد و توصيه و سفارش كرد از قبيل اقرار بوحدانيت خدا و عدل او و منزه داشتن او از صفاتى كه لائق ذات اقدسش نيست و از روش و طريقه ابراهيم است نمازگزاردن بسوى كعبه و طواف گرد خانه و سائر مناسك و اعمال حج حنيفا يعنى بر روش او استوار باشد قوله تعالى إِلَّا الَّذِينَ تابُوا يعنى از نفاق و دوروئى توبه كرده و دست بردارند وَ أَصْلَحُوا مفاسد درونى و اسرار و حالت نفاق خود را اصلاح نمايند وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ اتكا و اعتماد بخدا نموده و تمسك بدين او نمايند وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ يعنى هدفشان در اطاعت و انجام امور دينى فقط خدا باشد فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ يعنى در هر دو جهان در عداد و زمره مؤمنين هستند. وَجَّهْتُ وَجْهِيَ متوجه ميسازم خود را و يا روى دل خود را و يا نيت و
قصدم را حَنِيفاً يعنى با كمال اخلاص روى گردان از شرك بطرف اخلاص وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ از شرك خفى و جلى از هر دو بدورم قُلْ إِنَّ صَلاتِي خطاب برسول خدا صلى الله عليه و آله است وَ نُسُكِي در مجمع البيان گفته منظور از نسك كه بمعناى عبادت است دين است و يا بطور كلى عبادت و يا ذيحجه و قربانى حج و عمره وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي يعنى زندگى و مرگم همه و همه براى خدا و در راه او است و اينكه هم از نماز كه فعل و عمل خود انسان است و هم از حيات و زندگى كه فعل خدا است نام برده و هر دو را جمع نموده از اين نظر است كه هر دوى آنها (تكوين و تشريع) بتدبير و اراده خدا است و گفته شده معنا اين است كه نماز و نسك من بعنوان عبادت براى او و مال او است و حيات و ممات من تحت قدرت او و ملك او است و گفته شده يعنى عبادات من چون با راهنمائى و لطف او است از آن او است و حيات و ممات من چون با تدبير و اراده و آفرينش او است پس آنها هم از آن او است و گفته شده محياى و مماتى يعنى اعمال صالحهاى كه مربوط بحال حيات و زندگى است از طاعات و عبادات و اعمالى كه مربوط بحال مرگ و پس از مرگ است از قبيل حسن عاقبت و وصيت بخيرات و وجوه بر: تمام اعمالم براى خدا است كه اشاره باين نكته است كه نبايد انسان در حال حيات براى تامين شهوات و خواستههاى خود و مرگش بنفع وراث و بازماندگان باشد، بلكه لازم است هم اعمال مربوط بحيات و حال زندگى و هم اعمال و حالت پس از مرگ همه براى خدا و در راه او باشد.پ لا شَرِيكَ لَهُ يعنى در الوهيت و خدائى دومى و مثل و مانند ندارد و يا در عبادت شريك و انبازى ندارد و يا در خلق و ميراندن و زنده كردن شريكى ندارد وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ و اين برنامهاى است كه پروردگار من دستور داده است وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ و در ميان اين امت اول مسلمانم.
و ممكن است منظور از جمله مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ اين باشد كه من در اراده و خواست خود تابع اراده و خواست خدا هستم هر حالتى را براى من پسندد من هم همان حالت را خواسته و مىپسندم حتى راجع بمرگ و حيات اگر خدا حيات و زنده ماندن را برايم ميخواهد من هرگز مرگ را نميخواهم و حيات و زندگى را ميخواهم و اگر مرگ مرا اراده كرده من هم بهيچ وجه از مرگ كراهت و ناراحتى ندارم و حيات و زندگى را مايل نيستم.
يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مرحوم طبرسى گفته يعنى طالب ثواب الهى بوده و بمنظور تحصيل رضا و خشنودى خدا عمل خود را انجام داده و چيزى را هم عدل و برابر خدا در هدف قرار نميدهند كه عطا چنين گفته و زجاج گفته كه خدا گواه بر صدق نيت آنان است و ميداند كه آنان در اين جهت داراى اخلاص هستند يعنى آن راهى كه خدا دستور آن را
داده آن را قصد كرده و در نظر دارند. ظاهرا زجاج لفظ وجه را بمعناى جهت و سمت و طريق و راه گرفته است.
و نيز در ذيل آيه وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ گفته اين آيه دعا و تضرع با اخلاص را دستور ميدهد يعنى روى آوريد بسوى او با دعا و تضرع پس از اينكه دين خود را پاك و خالص نموديد و گفته شده معناى آيه اينست كه با ايمان خالص و پاك او را عبادت نمائيد مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ بفتح لام مخلص قرائت شده باين معنا كه خدا اين بندگان را پاك و خالص نموده و براى مقام نبوت اختيار و انتخاب فرموده و بكسر لام هم قرائت شده يعنى بندگانى كه در عبادت و توحيد با اخلاص هستند بندگانى كه خود را و عبادت و طاعت خود را خالص و منحصرا براى خدا قرار دادهاند. أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ كه على الظاهر شرك خفى (رياء) را هم شامل مىشود. يُرِيدُونَ وَجْهَهُ در مجمع وجه را بمعناى رضوان و خشنودى گرفته يعنى رضاى او را خواهانند و گفته شده اينان خواهان تعظيم و قرب و نزديكى او هستند يعنى عبادات خود را بعنوان تعظيم و بزرگداشت مقام الوهيت و براى نزديكى به او انجام ميدهند نه براى رياء و خودنمائى.پ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ مرحوم طبرسى گفته يعنى هر كس كه طمع و چشم داشت ديدن ثواب خدا و آرزوى رسيدن بآنرا دارد و اقرار و اعتراف برستاخيز و ايمان بحضور در محضر الهى دارد ... بايد عمل صالح و خالص انجام دهد و گفته شده معناى رجاء، ترس و خشيت است يعنى آن كس كه از شمول عذاب و رويت عقاب الهى ميترسد ... و گفته شده كلمه رجاء معناى عام و وسيعى دارد كه هر دو معنا را ميرساند هم خوف و ترس و هم اميد و آرزو را فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً يعنى عمل خالص و فقط براى تقرب و نزديكى باو وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً غير خدا را هر چه باشد فرشته يا بشر سنگ يا درخت در عبادت خدا شريك نسازد كه حسن چنين گفته و قولى هم هست. يعنى در عبادت رياء و خودنمائى نكند.پ مجاهد گويد مردى بمحضر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله شرفياب شد و عرض كرد من صدقه و انفاق ميكنم و از خويشان خود دلجوئى و بآنان سركشى ميكنم و البته اين كارها را فقط براى خدا انجام ميدهم ولى ديگران اين اعمال مرا بازگو كرده و از من تعريف و تمجيد مينمايند و من از مدح و سپاس اينها خوشحال ميشوم حضرت سكوت كرد. و چيزى نفرمود در همين زمان آيه مورد بحث نازل شد عطاء از ابن عباس نقل كرده كه گفت خداوند متعال فرموده وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً در عبادت خدا احدى را شريك نكنيد و نفرموده و لا- يشرك به براى او شريكى نگيريد چون منظور خدا در اين مورد آن اعمالى است كه بايد براى خدا انجام شود. و آن اعمال و عبادات را انسان انجام دهد ولى دوست داشته باشد كه
مردم او را در قبال انجام آن مدح و تمجيد نمايند. و از اين جهت است كه مستحب و شايسته است انسان صدقات و انفاق خود را بوسيله شخصى ديگر بفقراء برساند. مبادا گيرنده صدقه تعظيم و احترام مخصوصى براى او معمول بدارد براى خود دارى از اين محذور صدقه را با دست غير بدهد و از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده: كه خداوند متعال فرموده من از تمام شريكها بىنيازترم اگر كسى در عمل خود ديگرى را شريك من قرار دهد من از چنين عملى بىنيازم و آن را تماما براى همان شريك واگذار ميكنم و اين روايت را مسلم (يكى از صاحبان صحاح سته) در صحيح خود نقل نموده. عباده بن صامت و شداد بن اوس گويند. ما شنيديم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه مىفرمود: هر كس براى خودنمائى و رياء نمازى بخواند قطعا شرك ورزيده و كسى كه روزه ريائى بگيرد قطعا شرك ورزيده سپس حضرت همين آيه را قرائت فرمود و در حديث وارد شده كه حضرت رضا عليه السلام روزى بر مامون وارد شد ديد مامون مشغول وضو گرفتن است و غلامى هم آب بدست مامون ميريزد حضرت فرمود مأمون: در عبادت خدا ديگرى را شريك نكن مامون آن غلام را برگردانيد و خود شخصا وضو را تمام كرده و گفته شده كه اين آيه آخرين آيات از قرآن است كه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله نازل شده (تمام شد كلام طبرسى).پ و من ميگويم: اين روايت اخيرى دلالت بر اين دارد كه منظور از شرك در اينجا كمك گرفتن ديگرى است در انجام عبادت (اين مقدار كمك كه مثلا كسى بدست انسان در موقع وضو آب بريزد) ولى اين مطلب با اخبار و احاديث ديگر منافات دارد (چون از نظر اخبار و مدارك احكام اين اندازه كمك و شركت اشكال ندارد) و اگر بخواهيم جمع بين آنها نمائيم و بهر دو رقم اخبار عمل كرده باشيم بايد بگوئيم كه اين روايت نظر بآن اخلاص تام و كامل دارد كه انسان نه در قصد و نيت خود نظرى بغير خدا داشته باشد و نه در انجام عمل و پيكره فعل ديگرى را شريك و كمك خود قرار دهد.
إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً در مجمع گويد يعنى عبادت خود را خالص براى خدا نموده و يا خود را بمنظور اداء و انجام رسالت الهى خالص گردانيده كه فقط در انجام رسالت كار خود را قرار داده وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا و او را نزديك و مقرب خود نموديم در حالى كه موسى كليم و هم سخن ما و مناجاتكننده با ما است و ابن عباس گويد خدا او را مقرب ساخت و با او سخن گفت و معناى نزديك كردن اين است كه سخن خود را بگوش او رساند و گفته شده او را بعالم بالا برد و نزديك نمود بطورى كه صداى آن قلمى كه تورات با او نوشته شده بود شنيد (نويسنده توراه و آن الواح چه كسى بوده و كيفيت نوشتن چگونه بوده قطعا باين نحوى كه معمول و متداول بين ما است نبوده خصوصيتش را نميدانيم همين اندازه
هست وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا ...) و گفته شده يعنى منزلت و مرتبه موسى را بالا و برتر نموده و محل و مقام او را عالى و بلند نموديم كه در نزد ما از نظر مقام و كرامت و عزت مانند كسى شد كه مولا و آقايش در مجلس پر ارزش و كرامت خود او را مقرب و نزديك خود قرار دهد. بنا بر اين نزديكى و تقرب در اينجا تقرب و عنايت انتخاب و برگزيدن براى رسالت و مقام است نه اينكه منظور نزديكى مكانى و قرب جسمانى باشد زيرا خداوند سبحان مكان و جايى ندارد تا در نتيجه نزديك شود پس از دورى و يا دور شود پس از نزديكى و يا كسى بخدا نزديكتر از ديگرى باشد. حُنَفاءَ لِلَّهِ يعنى در آن راهى كه خداوند امر فرموده مستقيم و استوار هستند و از تمام آئينهاى باطل روى گردانند.
غير مشركين به يعنى حج خود را با كمال اخلاص بجا مىآورند و مسلمان و موحد و يكتاپرستند (البته آيه در سوره حج آيه 31 است) كه در مجمع چنين گفته و در تفسير از حضرت صادق نقل شده كه غير مشركين بد يعنى در توحيد خدا مؤمن هستند و شريك براى او نگرفتهاند و از حضرت باقر عليه السلام سؤال شد از معناى اين آيه و از معناى حنيفيه فرمود همان دين فطرى و آفرينشى است كه خلقت و آفرينش مردم روى اين پايه است لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ فرمود آفريده است مردم را بر پايه معرفت و شناخت خدا لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ يعنى كسانى كه نيت و قصدشان در احسان و نيكى فقط خدا است و از رياء و خود نمائى خالص و پاك است وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ رستگار و كامياب بثواب و نعمتهاى الهى هستند.پ وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ در مجمع گويد يعنى كسى كه دين خود را فقط براى خدا نموده و خالص و پاك گرداند و افعال و اعمالش را بمنظور تقرب و نزديكى بخدا انجام دهد وَ هُوَ مُحْسِنٌ- و آنها را نيكو بجا آورد يعنى با تشخيص كامل با مقررات شرعى تطبيق دهد و گفته شده تسليم وجه بخداوند متعال باين معنا است كه در برابر اوامر و نواهى خدا كمال انقياد و نرمش را داشته باشد و البته لازمه اين حالت اين است كه در فهم و تشخيص وظيفه و انجام آن كوشا باشد فَقَدِ اسْتَمْسَكَ چنين شخصى قطعا آن ريسمان محكم و رشته ناگسستنى الهى را بدست آورده و بآن مستمسك گشته است.
وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ يعنى پاداش عملكردش نزد خدا است و معنا اين است كه پايان تمام كارها بسوى خدا است و هيچ كس را تواناى داخل و تصرف و حق امر و نهى نيست. إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ بكسر لام يعنى آن بندگانى كه با انذار پيامبران و هشدار آنان بيدار و هشيار شده و در نتيجه دين خود را پاك و خالص نمودند براى خدا و بفتح لام يعنى آن بندگانى كه خدا آنها را پاك و خالص گردانيده و براى دين خود
آنان را انتخاب نموده و در هر دو صورت استثناء منقطع است (چون در آيات قبلى در باره اهل عذاب صحبت است و در ظاهر مستثنى سند آن گروه هستند و استثناء متصل از اين گروه معنا ندارد) حضرت باقر از پيغمبر نقل كرده لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ براى آنان رزق و روزى معلوم و مشخصى هست فرمود خدمه بهشتى ميدانند و آن را براى اولياء خدا پيش از درخواست مىآورند و اما اين آيه فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ فرمود اهل بهشت تمايل بهر گونه چيزى داشته باشند با احترام براى آنها مىآورند. مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ دين خود را براى خدا از هر گونه شرك جلىّ و خفى خالص و پاك كردهاند.پ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ در مجمع گويد يعنى دين خود را از شرك و پرستش بتها و صنمها پاك و خالص گردان و اخلاص اين است كه بنده در نيت و عملش فقط متوجه خالق و آفريدگار خود باشد و هيچ گونه غرض و هدف دنيوى نداشته باشد أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ و خالص چيزى است كه بهيچ نحو بر پا و سمعه و خودنمائى آميخته نبوده و هيچ انگيزه دنيوى در آن نباشد و گفته شده معناى اين جمله اين است كه بدانيد طاعت و عبادتى كه پاداش دارد بايد فقط براى خدا بتنهائى باشد و ديگرى شريك نباشد و گفته شده دين خالص يعنى اعتقادات واجب و لازم در مسأله توحيد و عدل و نبوت و اقرار به آنها و عمل نمودن بمقتضاى آنها و بر كنار و دور بودن از هر دينى كه غير اين باشد.
و در باره اين آيه مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ گويد يعنى خدا را يكتا و يگانه ميدانم و چيز ديگرى را در عبادتم با او شريك نمينمايم و عبادت خالص و پاك عبادتى است كه هيچ معصيت و گناهى همراه او نباشد وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ كه فضيلت و ارزش سبقت در ايمان را هم بدست آورم. مُخْلِصاً لَهُ دِينِي طاعت و عبادتم را خالص او نمايم (تمام شد كلام طبرسى). فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ اكنون شما هر چيزى را كه ميخواهيد عبادت كنيد كه اين جمله تهديد و وعيد بخذلان و بدبختى است.پ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا يعنى خدا مثلى زده براى مشرك و موحد مُتَشاكِسُونَ يعنى افراد مختلف كه با هم نزاع و كشمكش دارند وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ يعنى كسى كه فقط بنده و برده يك شخص است و هيچ كس حقى و سلطهاى بر او ندارد بجز همان يك شخص و گفته شده خداوند مشرك و بتپرست را كه بر طبق مذهب باطل خود بايد براى بتهاى گوناگون كرنش و خضوع نمايد و هر معبودى هم يك نوع خواسته از او توقع دارد تنظير كرده و مثل زده بآن بنده و بردهاى كه گروهى مالك و صاحب دارد و همه در او شريكند و هر يك او را بطرف خود ميكشد و در كارها و مقاصد گوناگون خود او را دست بدست ميگردانند و اين برده در ميان اين خواستهاى مختلف متحير و سرگردان و با تشويش و اضطراب
است و هيچ گونه آسايش خاطر و آرامش دل ندارد و موحد و يكتاپرست را تنظير كرده به كسى كه فقط يك مالك دارد و كسى جز او راهى و حقى بر او ندارد البته در سابق (ج 24 ص 160) اخبار و احاديثى نقل شده كه اين آيه در باره امير مؤمنان على عليه السّلام و غاصبان حقش نازل شده در هر صورت اين آيه اشعار بنكوهش شرك خفى دارد چون وقتى انسان ديگرى را در عبادتش شريك سازد و براى نمايش باو و رياء عملى را انجام دهد بالاخره آن شخص را در اين عمل ذى حق نموده چون مقدارى از عمل و يا كيفيت آن را براى او انجام داده و لذا خداوند روز قيامت باو اخطار ميكند كه من از تمام شركاء بىنيازترم عبادتت همه براى آن شخص و تو هم پاداش و ثواب عملت را از همان شخص دريافت كن از همان كسى كه او را با من شريك و سهيم نمودى.پ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ يعنى كسى كه در اعمالش ثواب اخروى را منظور داشته تشبيه بزراعت و حرث نموده از لحاظ اينكه ثواب اخروى فائده و محصولى است كه به وسيله عمل و كارهاى اين جهان بدستمىآيد و لذا گفتهاند
(الدّنيا مزرعة الآخرة)
نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ در مقابل يك عمل ده برابر تا هفتصد برابر و بالاتر باو عطا خواهيم كرد وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا يعنى منافع دنيوى را منظور داشته باشد نُؤْتِهِ مِنْها مقدارى از دنيا باندازهاى كه قسمت او نمودهايم باو ميدهيم و البته ممكن است كوشش دنيوى او علت منافع و سود بيشترى هم بشود وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ چون عملش از لحاظ نيت كه جان و روح عمل است بىارزش و باطل است و هر كس آنچه را نيت كرده باشد باو خواهد رسيد و در تفسير از حضرت صادق عليه السّلام نقل است كه مال و فرزندان حرث و نتيجه كوشش دنيوى است و اعمال نيك و شايسته هم حرث و كشت اخروى و گاهى ممكن است خداوند به گروهى هر دو را عنايت فرمايد و در كافى از امام ششم نقل شده كه فرمود كسى كه از نقل احاديث و مطالب دينى غرض و هدف دنيوى داشته باشد در آخرت بهرهاى ندارد و هر كس امور اخروى را در نظر بدارد خداى مهربان خير دنيا و آخرت را باو عنايت خواهد فرمود. و در مجمع از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل نموده كه فرمود هر كه در نيت خود امور دنيوى را در نظر داشته باشد خداوند كارهاى او را پريشان و مشتت نموده و هميشه فقر و تهيدستى را در نظرش مجسم داشته و از تنگدستى ميترسد و از مزاياى دنيا جز همان مقدار باو نخواهد رسيد ولى آن كس كه در اعمال و فعاليت خود متوجه امر اخروى باشد خداوند امور او را مرتب و منظم داشته و طبع و حالت بىنيازى در روحش قرار ميدهد و دنيا هم با كمال سهولت و تسليم باو رو ميكند. و در كافى است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود منظور از آيه فوق مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ شناخت و معرفت امير مؤمنان و ائمه اطهار عليه
السّلام است و گفته شده معناى نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ اين است كه ما سودش را زياد ميكنيم كه در زمان دولت و حكومت حكّام جور هم نصيب و بهره خود را استيفاء مينمايد وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ چنين شخصى در زمان دولت و حكومت اهل حق كه آخر و پايان كار است نصيب و بهرهاى از امام عليه السّلام نخواهد داشت. وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ در اخبار فراوان آمده كه مقصود از مساجد همه مسجدها است و گفته شده منظور آن چند مسجد معروف و مشهور است و گفته شده مراد تمامى روى زمين است فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً يعنى در دعا و عبادت خدا غير او را شريك او ننمائيد.پ إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ يعنى بمنظور تحصيل رضاى الهى فقط و از انگيزه ريا و انتظار پاداش پاك و بدور هستيم لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً مرحوم صدوق در مجالس بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام در يك حديث طولانى سبب نزول سوره هل اتى را در باره اصحاب كساء عليه السّلام نقل نموده وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ با اينكه خيلى گرسنه و مايل به غذا بودند ولى مستمند و مسكينى را بر خود مقدم داشتند و همچنين يتيمى از ايتام مسلمانان و اسيرى از اسيران مشرك و غير مسلمان را مقدم بر خود نمودند و هنگام دادن غذاى خود بآنان در قلب خود ميگفتند: إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً حضرت فرمود: به خدا سوگند اين مطلب را بآنها اظهار نكرده و با زبان نگفتند فقط در ضمير و در باطن خود چنين حالتى داشتند و در دل خود ميگفتند ما از شما توقع پاداش و جبران اين عمل را نداريم و انتظار تشكر و سپاسگزارى هم از شما نداريم و فقط بمنظور رضاى الهى و بدست آوردن ثواب او بشما اطعام ميكنيم إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً، ما از خداى خود از آن روزى كه چهرهها در آن گرفته و سخت درهم رفته قَمْطَرِيراً است ميترسيم يؤتى ماله در مجمع گويد يعنى مالش را در راه خدا انفاق مينمايد يَتَزَكَّى ميخواهد كه نزد خدا پاك و پاكيزه باشد و هيچ گونه رياء و خودنمائى در او نيست.پ وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى يعنى اين شخص كه مال خود را براى تزكيه خود انفاق ميكند از اين جهت نيست كه كسى باو نعمتى و احسانى كرده باشد و بر او حقى داشته كه براى جبران آن اين انفاق را مينمايد و نه براى اينكه بر كسى حقى پيدا كند هيچ يك از اين مطالب نيست إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى فقط بمنظور تحصيل رضا و خشنودى پروردگار و دستيابى بثواب الهى انجام ميدهد وَ لَسَوْفَ يَرْضى خداى مهربان هم پاداش و ثواب باندازهاى باو ميدهد كه كاملا راضى و خشنود گردد و تمام آمال و آرزوى او را تأمين بلكه بالاتر از آرزو آنچه را كه اصلا بفكر او خطور نكرده عنايت فرمايد كه قطعا خوشحال مىشود مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ يعنى هيچ گونه شريكى براى خدا نميگيرند حنفاء يعنى از عقائد
سخيف و اعتقادات واهى و سست بركنارند.پ و اما اخبار 1- محاسن حضرت صادق عليه السّلام در آيه شريفه حَنِيفاً «مُسْلِماً» فرمود يعنى خالص و پاك شده كه بچيزى آميخته نيست 2- كافى ... هم چنين نقل نمود با اضافه اين جمله كه هيچ اثر و نشانهاى از بتپرستى وجود ندارد.پ بيان حنيف يعنى كسى كه بدين حق كه همان دين خالص و پاك است پاىبند باشد و مسلم كسى كه در برابر تمامى اوامر و نواهى خدا تسليم و مطيع باشد و چون خداوند متعال در باره حضرت ابراهيم فرموده ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و در اين آيه حنيف مسلم را نقطه مقابل مشرك قرار داده از اين نظر حضرت صادق عليه السّلام حنيف را و يا حنيف مسلم (با توصيف حنيف) را تفسير فرمود بكسى كه در دين خود خالص و پاك بوده و نيز اعمال و افعالش را از شرك جلىّ و خفىّ پاكيزه و بدور دارد. بنا بر اين اوثان و بتها اعم از بت حقيقى و ظاهرى و بتهاى مجازى و درونى چه انسانى كه از اغواء و گمراه سازش شياطين متابعت نموده و آنها را بندهوار عبادت و اطاعت نمايد و يا كسى كه از هواهاى نفسانى و تمايلات شهوانى خود پيروى و اطاعت نمايد (تمام اين اقسام را شامل مىشود) همچنان كه خداوند متعال فرمود أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ سوره يس 60 اى فرزندان آدم آيا ما با شما عهد و پيمان نبستيم كه شيطان را در اغواء و گمراه سازيش عبادت نكنيد و نيز فرمود أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ آيا ميبينى آن كس را كه هواهاى خود را خداى خود و معبود خود قرار داده سوره فرقان 43 و نيز فرمود اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ اين گروه نادان يهود و نصارى عالم نماهاى فاسق و راهبهاى بىدين خود را رب و واجب الاطاعه خود دانستند نه خداى مهربان و معبود جهان را. و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كسى كه درهم و دينار را عبادت كند و بنده آنها باشد ملعون و مطرود است.پ 3- محاسن حضرت باقر از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل نموده كه فرمود
(انّما هو اللَّه و الشّيطان و الحقّ و الباطل و الهدى و الضّلال و الرّشد و الغىّ و العاجلة و العاقبة و الحسنات و السيّئات فما كان من حسنات فللَّه و ما كان من سيّئات فللشيطان.)
همانا مقصود خدا و شيطان و حق و باطل و هدايت و ضلالت راهيابى و گمراهى دنياى نقد و پايان كار و نيكىها و بدىها در ميان اين دستهبندى آنچه كه نيكى بشمار ميرود و از رديف خوبىها است از جانب خدا و مربوط باو است و آنچه كه در سرى زشتىها و بدى است از طريق شيطان و با او سر و كار دارد.پ 4- كافى هم اين حديث را نقل نموده فقط تغيير مختصرى چنين دارد
و الضّلاله
و العاجلة و الآجلة و العاقبه.
پبيان
انّما هو اللَّه
ضمير هو مربوط است بمقصود و هدف در عبادت و يا اعم از مقصود و محرك و يا منظور از ضمير هو آنچه كه در دنيا هست و آنچه كه ممكن است هدف و غرض انسان در اين جهان باشد و حاصل معناى اين حديث اين است كه اين امور يعنى حق و هدايت و راهيابى و بينش و مراعات جانب آخرت و حسنات و اعمال نيك مربوط به خدا و باو ارتباط و انتساب دارد ولى اضداد و نقطه مقابل اينها بشيطان ارتباط و انتساب دارد بنا بر اين آنچه كه خالص براى خدا و در راه خالق باشد نيكو و با ارزش است و آنچه كه شيطان و غير خدا در آن دخالت دارد از سيئات و امور زشت و ناپسند شمرده مىشود.
و بنا بر اين در الفاظ حديث قلب (اصطلاح ادبى) هست يعنى جمله
فما كان من حسنات فللَّه
چنين مىشود فما كان للَّه فهو من الحسنات مقدم مؤخر و بالعكس شده است. و يا معناى حديث اين است كه دو جهت و دو هدف بيشتر نيست. خداوند متعال و حق و هدايت و رشد و آخرت و حسنات و اعمال نيك در يك طرف و اضداد اينها در طرف ديگرند.
حسنات و اعمال نيك آن كارهائى است كه موافق با حق باشد و با هدايت و راهنمائى خدا باشد و موجب سعادت انسان شود و در آن كارها جهت اخروى و مراتب آن جهانى منظور باشد نه لذتها و بهرههاى دنيوى اين چنين امور براى خدا و بحساب خدا است ولى اگر اين طور نباشد مربوط بشيطان و خاطرات و وساوس ابليسى است. و لفظ رشد كه در حديث است يعنى آنچه انسان را بسعادت ابدى برساند و لفظ غىّ آنچه انسان را بشقاوت و بدبختى بكشاند و لفظ عاقبة بيان و توضيح آجله است كه در نسخه كافى نقل شده البته طبق اسلوب و ترتيبى كه در جملات پيش آمده مناسب اين بود كه لفظ آجله قبل از لفظ عاجله ذكر شود (همان اسلوبى كه قبلا بكار برده شده اللَّه بعد شيطان حق- باطل هدى- ضلال ...) و شايد تغيير سياق از اين جهت باشد كه بحسب ترتيب خارج و تكوينى: آخرت و آجله پس از زندگى دنيا و بعد از رفتن از اين جهان شروع مىشود.
بعضى از اهل تحقيق گفته كه منظور از حسنات و سيئات اعمال صالحه و كارهاى زيبا و كارهاى ناپسند و زشت است كه از اين امور هشتگانه كه در حديث ذكر شده ريشه ميگيرد بنا بر اين جمله فما كان من حسنات يعنى آن كارهائى منشأ و سرچشمه آنها حق و هدايت و رشد و مراعات جانب آخرت باشد و جمله
و ما كان من سيّئات
يعنى كارهائى كه از باطل و گمراهى و شقاوت و دنياگرائى ريشه و مايه ميگيرد باين معنا هر كس كه عمل خيرى بعنوان اطاعت و فرمان خدا انجام دهد و در آن عمل انطباق با حق و هدايت الهى و سعادت انسانى خود را منظور بدارد و عاقبت و آخرت را در نظر داشته باشد چنين عملى حسنه
است و خداوند هم او را بوجه احسن ميپذيرد. ولى هر كه عمل خير و يا عملى شر و بدى را بعنوان پيروى از شيطان انجام داده و در راه باطل و گمراهى خود و شقاوت خويش بجا آورد و منظور دنيوى داشته باشد چنين عملى زشت و سيئه و مردود است و بهمان شخصى كه اين عمل براى او انجام شده است ارجاع مىشود و اگر مقدارى از عمل براى خدا و قسمتى براى شيطان انجام شود در اين صورت هم آن قسمتى كه براى خدا است مقبول و آن قسمت كه بانگيزه غير خدائى انجام شده بحساب شيطان خواهد بود بطور كلى هر كس به سنگينى يك ذره عمل خير داشته باشد او را خواهد ديد و هر كس هم ذرة المثقالى عمل زشت داشته باشد خواهد ديد و اگر در عملش شيطان و غير خدا را شريك و دخيل بنمايد و يا در اجزاء عمل غير را شركت دهد اين عمل مردود و ناپذيرفته است چون خداوند شركت را نميپذيرد چنان كه بعدا در باب رياء خواهد آمد ان شاء اللَّه و بعضا گفته شده در موردى كه دو انگيزه و دو رقم محرك باشد اگر هر دو بطور تساوى محرك عمل بودهاند در اين صورت اين دو محرك در مقاومت و تعارض و تصاحب عمل چون فرضا مساوى هستند سقوط ميكنند و چنين عملى نه بحساب خداوند بحساب غير خدا خواهد بود و در نتيجه نفع و ضررى بصاحبش نخواهد رسيد و اگر يكى از اين دو انگيزه قوىتر باشد يعنى يكى از آنها اصل و اساس و علت استقلالى براى انجام عمل و ديگرى تابع و غير مستقل در اين صورت آن محرك قوى و غالب عمل را بحساب خود مىآورد ولى تشخيص دقيق كه كدام انگيزه غالب و كدام مغلوب و ضعيف است غالبا براى انسان مشكل و نوعا مشتبه مىشود.
چه بسا انسان خيال ميكند كه محرك اصلى و قوى قصد قربت است ولى در عمق باطن مطلب بعكس و قصد غير خدا و حظوظ و بهرههاى نفسانى غالب و قوى است بنا بر اين انسان اطمينان بقبولى عمل و ايمنى از عذاب و عقوبت پيدا نميكند مگر در صورتى كه عمل خالصا براى خدا باشد و يقين باخلاص براى انسان خيلى كم حاصل مىشود بنا بر اين شايسته است بنده هميشه در رد و قبول عمل در ترديد باشد و هيچ وقت اطمينان و يقين بقبول و پذيرش نداشته و دائما از دخالت عوامل و انگيزههاى غير خدائى در خوف باشد و البته خدا موفق است.پ 5- كافى ... حضرت رضا از امير مؤمنان عليه السّلام نقل كرده كه حضرت مىفرمود خوشا به حال كسى كه عبادت و دعاى خود را خالص گرداند و دل خويش را اسير ديدنىها و مشغول بآنها نسازد و از اثر توجه بشنيدنىها خدا را فراموش ننمايد و از جهت ثروت و قدرتى كه ديگران دارند حزن و اندوهى بخود راه ندهد. البته لفظ حديث چنين است
طوبى لمن اخلص العباده و الدعا ...
پبيان
طوبى
، به معناى بهشت و يا بوى خود آن و يا درخت معروفى كه در بهشت است كه در حديث هم وارد شده و يا منظور از طوبى زندگى پاكيزه و يا خير و خوبى.
لمن اخلص للَّه العبادة و الدّعاء
يعنى غير خدا را نخواند و عبادت نكند و يا اينكه هدف و انگيزهاش از عبادت و دعاء رضا و خشنودى خداى سبحان باشد نه رياء و ديدن ديگران.
بما ترى عيناه آنچه چشمش ميبيند از زخارف و زينتهاى دنيا و خواستههاى دنيوى و مقامات واهى و قدرت و سلطنت.
و لم ينس ذكر اللَّه
با دل و زبان در ياد خدا بوده و او را فراموش نكند.
بما تسمع اذناه
آنچه با گوش او آشنا مىشود از آواز و غنا و موسيقى و صحبت و مذاكره لذات و شهوات دنيا و بحث و جدال و شبههها و ايراد و اشكالهاى گمراهكننده و آراء و نظريات و افكار بدعت ساز و غيبت و بهتان و هر چه انسان را از خدا باز ميدارد.
و لم يحزن صدره بما اعطى غيره
يعنى از لحاظ اينكه ديگران وسائل زندگيشان بهتر است محزون و ناراحت نميشود. البته داشتن چنين صفات پسنديده و كمالات عاليه براى اشخاصى كه از تعلقات دنيوى و بىارزش دل بركنده و داراى فكر باز و بلند است امكان دارد و ضمنا در اين حديث اشاره و اشعارى هست كه حالت اخلاص در عبادت بدست نميآيد مگر براى كسى كه رشته محبت و علاقه دنيا را از دل و قلب خود بريده باشد همچنان كه تحقيق اين مطلب بعدا خواهد آمد. عملش بهتر است.پ 6- كافى ... حضرت صادق عليه السّلام در توضيح آيه شريفه لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا آزمايش كند چه كسى از شما سوره ملك 2 فرمود مقصود عمل زيادتر و بيشتر نيست، بلكه عمل بهتر و نيكوتر (گر چه از نظر كميت و مقدار كم باشد) منظور است و البته اصابه بواقع و ارزش داشتن عمل بستگى دارد بخوف و ترس از خدا و نيت پاك و نيكو و سپس فرمود ادامه عملى و حفظ و نگهدارى آن از شوائب ناخالص و پاك انجام شود از انجام خود عمل مشكلتر است (حاصل اينكه ارزش عمل بسته بكيفيت او است نه بمقدار و كميت او) و عمل خالص آن عملى است كه در انجام آن جلب توجه مردم و تعريف و تشكر آنان منظور نباشد. فقط خدا و لطف او در نظر باشد لا غير و نيت از اصل عمل مهمتر و بهتر است، بلكه عمل همان نيت و ظهور و تجلى او است سپس حضرت آيه قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ را تلاوت فرمود يعنى هر كس بر پايه و طبق نيت خود عملكرد دارد.پ تبيين قوله لِيَبْلُوَكُمْ اشاره باين آيه شريفه استبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا
. تَبارَكَ يعنى خداوندى كه خير و بركت و لطفش فراوان است يا باين معنا كه خداوندى كه در صفات و افعالش برتر از همه و متعالىتر از هر چيز است چون لفظ بركه (ريشه تبارك) معناى زيادى
و برترى را در بردارد الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ يعنى تصرف در تمام كارها و زمام جميع امور در قبضه قدرت او است الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ يعنى مرگ و زندگى را مقدر و مقرر فرموده يا اينكه مرگ و حيات را ايجاد و خلق فرموده كه از اين تعبير استفاده مىشود مرگ و مردن امر وجودى است نه يك امر عدمى از نظر اينكه مرگ قابل خلقت و ايجاد است و منظور از موت همين مرگ و مردن ظاهرى كه پايان زندگى اين جهانى است و امكان دارد كه مقصود نيستى و عدم اولى قبل از زندگى در اين جهان باشد چون در آيات قرآن بآن عدم و نبود اولى هم لفظ موت اطلاق شده كه فرمود وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ شما مرده يعنى معدوم محض بوديد و نبوديد سپس خداوند بشما حيات و زندگى داد و مقدم داشتن موت بر حيات در آيه شريفه با اينكه مرگ پس از زندگى است از اين نظر است كه توجه بمرگ بهتر از هر چيز انسان را بانجام اعمال نيك وادار ميكند و اين عامل قوىترين چيزهائى است موجب كنار گذاشتن لذات و شهوات نامشروع دنيوى است و اگر منظور معناى دوم يعنى همان عدم اولى باشد البته روشن است بحسب ترتيب خارجى آن موت قبل از حيات است لِيَبْلُوَكُمْ يعنى رفتار آزمايشى با شما بنمايد (چون آزمايش براى روشن شدن در باره خدا معنا ندارد گر چه از نظر ديگر و بمعناى ديگر اشكالى ندارد) ايكم مفعول دوم يبلوكم است چون اين فعل متضمن معناى علم است و اين ماده هم دو مفعول ميخواهد و وجه اينكه اين جمله معلول شده براى خلقت مرگ و حيات اين است كه مرگ و انديشه آن انسان را به حسن عمل و كارهاى خوب وادار مينمايد چون پس از مرگ انسان نياز شديدى بنتائج اعمال صالحه دارد و از جهت ديگر همين مرگ است كه دنيا و لذتهاى ناپايدار آن را در نظر انسان مجسم ميسازد و در نتيجه وثوق و اعتماد و دلبستگى بآن بيجا و بيمورد ميگردد و حيات و زندگى هم چون يكى از نعمتهاى بزرگ الهى و در اين دوران زندگى است كه انسان ميتواند كارهاى نيك و ارزنده انجام دهد پس در مقابل اين نعمت شكر و سپاس لازم است، بنا بر اين هم موت و هم حيات موجب و محرك بعمل است. و اگر منظور از موت عدم و نيستى اصلى و اولى باشد معنا چنين مىشود كه خداوند شما را از عدم و نيستى منتقل نمود و جامه حيات و زندگى را بشما پوشاند براى اين امتحان و آزمايش و چون اتصاف باعمال صالحه ممكن است از دو راه باشد يكى از طريق كثرت و اعمال زياد بجا آوردن و دوم از راه مراعات شرائط عمل و كيفيت و روح آن از اين نظر حضرت راه اول را نفى نموده و فرمود
ليس اكثركم عملا
چون اصل عمل و پيكره آن قطع نظر از خلوص و نيك بجا آوردن آن ارزشى ندارد و تضييع عمر و اتلاف وقت است و طريق دوم را تثبيت و تعيين فرمود
و لكن اصوبكم عملا
يعنى منظور عمل بهتر و نيكتر است چون صدق عمل
و نيك بجا آوردن آن و خالص و پاك بودن آن شائبه ريا، و غيره موجب قرب و نزديكى انسان بخدا ميگردد و البته اين جهت هم مراتب و درجات متفاوتى دارد كه هر مرتبهاى قرب و نزديكى مخصوصى را نتيجه ميدهد.پ سپس حضرت عمل ارزنده را در دو چيز خلاصه فرمود:
انّما الإصابة خشية اللَّه و النّية الصّادقة- و الخشية
و خشيت دوم شايد از اشتباهات راويان و يا نويسندگان باشد چون در بعضى از نسخههاى حديث خشيت اخيرى نيست و اگر هم فرضا جزء حديث باشد منظور از خشيت و ترس اصل خوف از خدا نيست چون در جمله پيش گفته شده است بلكه مقصود خوف و ترس از قبول نشدن عمل است كه بعدا اين نوع از خشيت را خواهيم گفت و ممكن است گفته شود كه النيّة الصادقه مبتداء است و الخشيه هم عطف بر او است و خبر مبتداء حذف شده يعنى مقرونتان باين معنا كه نيت صادق و خوف از خدا هميشه همراه و با هم هستند و يا اينكه الخشية را منصوب بخوانيم بعنوان مفعول معه كه واو معيّت باشد و خلاصه معنا اين مىشود كه ميزان ارزش عمل خوف و ترس است كه لازمه اين خوف نيت صادق و درست است و در بعضى از نسخهها و الحسنة است يعنى عمل نيك باشد و با دستور خدا تطبيق نموده و هيچ گونه بدعتى در آن نباشد و در كتاب اسرار الصلاة مرحوم شهيد ثانى چنين است و النيّة الصادقة الحسنه و اين تعبير صحيحتر بنظر ميرسد و حاصل مطلب اينكه عمده و اصل در قبولى عمل پس از مراعات اجزاء و شرائط مخصوص ظاهرى نيت پاك و دور بودن از گناه و معصيت است كما اينكه خداوند متعال فرمود: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً سوره كهف 111 هر كه اميد ملاقات پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادت خداوند احدى را شريك و دخيل نسازد و نيز فرمود إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ خداوند فقط از افرادى با تقوى و پرهيزگار عمل نيك را مىپذيرد.پ مرحوم شيخ بهائى گفته منظور از نيت حركت و توجه قلبى است بجانب اطاعت و غير خدا را منظور نداشتن نه مانند كسى كه مثلا برده خود را آزاد ميكند هم بقصد قربت و هم بمنظورهائى از تأمين هزينه زندگى او و يا رهائى از اخلاق زشت آن بنده و يا مثلا كسى كه در جلو چشم مردم تصدق و انفاق ميكند بانگيزه ثواب الهى و ثناء مردم هر دو بطورى كه اگر در حضور مردم نبود و خود تنها بود اين انفاق را نميبود گر چه خودش ميداند كه اگر اميد بثواب الهى هم در بين نبود رياء بتنهائى او را وادار به انفاق نميكرد و نيز نبايد مانند كسى شد كه مثلا ورد و دعائى در نماز دارد و يا عادت مخصوص روزانه يا غير آن در صدقه و بخشش دارد و هميشه براى خدا آنها را بجا مىآورد
ولى اتفاقا اين بار عدهاى از مردم در آن وقت حاضر بودند و حال اين شخص عوض شود و در نتيجه عمل هميشگى او اين بار خيلى سبك و آسان بنظرش برسد و از اثر اطلاع مردم اين شخص نشاط و خوشحالى بيشترى احساس نمايد گر چه خود ميداند كه اگر فرضا اين مردم نبودند باز هم آن عمل را ترك نميكرد و بدون احساس خستگى و ناراحتى انجام ميداد ولى چنين نشاطى نداشت خلاصه اينكه امثال و نظائر اينها با صدق نيت و خلوص عمل منافات دارد بنا بر اين هر عملى كه قصد قربت در او باشد ولى همراه آن حظ و بهره دنيوى و نظر غير خدائى هم باشد بطورى كه باعث و محرك عمل انگيزه آميخته و مركب از دينى و شخصى و نفسانى باشد در اين مورد نيت خالص و پاك نميشود خواه باعث و انگيزه دينى قوىتر از انگيزه نفسانى باشد يا ضعيفتر يا هر دو مساوى باشند در مجمع در ذيل آيه لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا گفته يعنى تا خداوند بوسيله امر و نهى با شما رفتار آزمايش گونهاى نموده و هر كس را بميزان عملش پاداش عنايت فرمايد و گفته شده يعنى تا آزمايش نمايد كه چه كسى از شما بيشتر در ياد مرگ و آمادهتر است براى آن و صبر و شكيبائى او بر مرگ خود و مرگ ديگران بهتر است و كدام يك از شما اوامر و دستورات او را نيكوتر انجام داده و از نواهى و محرمات الهى بيشتر اجتناب و دورى مينمايد. ابو قتاده گويد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سؤال كردم از معناى آيه شريفه أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فرمود يعنى كدام يك از شما عقل و خردش بهتر است سپس فرمود يعنى آن كس كه عقلش كاملتر و خوف و ترسش از خدا بيشتر و شديدتر و در باره اوامر و نواهى خدا انديشه و دقت او نيكوتر باشد گر چه از نظر انجام كارهاى مستحبى كمتر از همه باشد. و عبد اللَّه ابن عمر ميگويد پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله آيه شريفه تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ را تا جمله أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا قراءت و تلاوت فرمود سپس فرمود
ايّكم احسن عقلا ...
تا آزمايش نمايد كدام يك از شما عقل و خردش كاملتر و بهتر و اجتناب و دورى او از محرمات الهى بيشتر و در انجام فرمان خدا سريعتر است و حسن بصرى گويد يعنى تا كدام يك از شما در دنيا زاهدتر و دنيا را رهاكنندهتر است (كلام مجمع).پ و در كتاب قاموس گويد صواب نقطه مقابل خطا است اصابه هم چنين است و گفته اصابه يعنى انجام كار صواب و صحيح و درست و تصميم آن.
الإبقاء على العمل
كه اين جمله در حديث بود يعنى مراتب بودن بر عمل و دقت در آن و نگهدارى آن از فساد و تباهى. جوهرى (از اهل لغت) گويد ابقيت على فلان در موردى گويند كه انسان مراعات كامل طرف را بنمايد و مهربانى كند و گفته مىشود مثلا لا ابقى اللَّه عليك ان ابقيت علىّ يعنى اگر تو ميخواهى مرا مراعات و محافظت نمائى خدا تو را مراعات و محافظه ننمايد و
اسم مصدر بقيا مىشود (تمام شد حرف قاموس). حاصل مطلب اينكه مراقبت و محافظت بر عمل هنگام شروع و بعد از شروع تا موقع تمام شدن عمل و پس از آن تا موقع مرگ تا اينكه كاملا در تمام اين مواقع از هر گونه شائبه نقص و فساد خالص و پاك و مصون بماند.
از خود عمل مهمتر و سختتر است كما اينكه در باب رياء خواهد آمد كه از حضرت باقر عليه السّلام نقل شده كه فرمود ابقاء بر عمل از خود اصل عمل دشوارتر است سؤال شد ابقاء بر عمل يعنى چه؟ فرمود مثلا كسى صله رحم ميكند و يا مالش را براى خداوند بىشريك و در راه خدا انفاق مينمايد در اين صورت صله رحم و انفاق سرى و پنهانى براى او ضبط مىشود ولى بعدا اين شخص عمل خود را بازگو ميكند صدقه و صله پنهانى از نامه عملش محو و نابود شده و بجاى آن صدقه آشكار (كه ارزشش كمتر است) ثبت ميگردد سپس باز اين شخص عملش را براى ديگران ميگويد در اين صورت آن صدقه آشكار هم محو گرديده و بجاى آن عمل ريائى نوشته مىشود. و كسى كه معناى حقيقى نيت را بفهمد ميداند كه اخلاص نيت از تمام كارها دشوارتر است كه تحقيقش بعدا خواهد آمد.پ سپس حضرت در اين حديث معناى عمل خالص را توضيح داده كه آن عملى است كه در ازاء آن توقع هيچ گونه تشكر و ثنائى از غير خدا نباشد نه هنگام انجام عمل و نه پس از آن يعنى از هر گونه رياء و خودنمائى خالص و پاك باشد و گفته مىشود كه اگر سرور و خوشحالى انسان از اين نظر باشد كه خداوند عملش را قبول فرموده چون نيكوكارى اين شخص را براى مردم آشكار فرموده و او را محبوب در نظر مردم نموده كما اينكه در حديث قدسى وارد شده. اى انسان مستور ساختن اعمال نيكت بر تو است و بر من است كه اظهار و آشكار نمايم او را. و يا از اين نظر كه از آشكار ساختن خدا عمل او را در دنيا متوجه گردد كه قطعا در آخرت هم آشكار خواهد ساخت (پس عمل من قبول است) و يا از اين نظر كه مردم باطاعت دستور خدا راغب و شائقند و در اعماق دل آنها و فطرت آنها ميل و علاقه به خوبى هست (كه نيكان را تمجيد و تعريف ميكنند از اين جهات خوشحال و مسرور شود) اين گونه خوشحالى خلل و ضررى باخلاص نميزند فقط در صورتى مضر و منافى با اخلاص است كه براى بلندى مقام و ارتقاء درجه در نظر مردم و بزرگ شمردن او و دستيابى بمنافع و فوائد از مردم باشد كه البته در اين صورت رياكار و مشرك بشرك خفى خواهد بود و اعمالش تباه خواهد شد. البته اين سخن راه تصحيحى دارد و از جهتى درست است ولى مشكل است كه نفس انسانى حالت واقعى خود را آنچنان كه هست بانسان ارائه دهد (كه سرور و خوشحالى از ريشه رياء سرچشمه نگرفته) چون حيلهها و نيرنگهاى نفسانى بقدرى قوى و دغل باز است كه فقط اولياء خاص خداوند ميتوانند از شر آن نجات يافته و مصون بمانند.
پو مرحوم شيخ بهائى گفته خالص در لغت بمعناى صاف و پاك است (كه بچيز ديگرى مخلوط و ممزوج نشود چه آن چيز ديگر بهتر از اين باشد يا پستتر بنا بر اين كسى كه صدقه و انفاقى كه ميكند اگر فقط بقصد رياء محض باشد چنين صدقهاى خالص و از غير رياء خالص و صاف است درست مانند كسى كه فقط براى ثواب و منظور اخروى انفاقى بنمايد (اولى در آن جهت خالص دومى در اين جهت خالص است) ولى در عرف اهل شرع عمل خالص بآن عملى گفته مىشود كه در آن فقط قصد قربت باشد و از هر گونه شائبه و انگيزه غير الهى پاك و مجرد باشد و همين تجرد و پاك بودن از شوائب اخلاص ناميده مىشود البته ارباب قلب و صاحبدلان كه بحث آنان بيشتر بر محور دل انسان و حالات قلبى است تعريفهاى ديگرى براى اخلاص نمودهاند. بعضا گفتهاند اخلاص پاك بودن عمل است از اينكه غير خدا در آن نصيب و سهمى داشته باشد و گفته شده اخلاص يعنى كنار زدن خلق از معامله حق و گفته شده ستر العمل عن الخلائق و تصفيته عن العلائق پوشيده داشتن عمل از چشم مردم و پاك سازى او از هر گونه بستگى بغير خدا و گفته شده اخلاص اينست كه انسان در ازاء عمل خود هيچ گونه پاداش دنيوى و حتى اخروى در نظر نداشته باشد كه البته اين مرتبه عالى و درجه بلندى است كه وصول باين مرتبه از اخلاص بسيار دشوار است امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السّلام به آن اشاره دارد در مناجات خويش كه ميگفت
ما عبدتك خوفا من نارك و لا طعما الى جنّتك و لكن وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك
كه قبلا ترجمه شده و نيز فرموده بسيارى از علماء فريقين نظر دارند باينكه اگر انسان عبادت خود را بانگيزه تحصيل ثواب اخروى يا نجات از عذاب انجام دهد باطل است و گفتهاند چنين قصدى با اخلاص منافات دارد چون اخلاص در عمل انجام عبادت است فقط بمنظور ذات احديت و غرض چنين شخصى جلب منفعت و دفع ضرر نفسى و شخصى است نه هدف الهى و وجهه خدائى كما اينكه اگر انسان شخصى را تعظيم و يا ستايش نمايد بمنظور نظر مالى و توقع مادى و يا از جهت ترس از اهانت و ضرر و آزار آن طرف اين چنين تعظيمى مخلصانه و از نظر ارادت بآن شخص نيست و از بزرگانى كه در اين باره اصرار و پافشارى نموده مرحوم سيد بزرگوار داراى مقام شامخ و صاحب كرامتها رضى الدين على بن طاوس كه روحش پاك و پاكيزه باد. و از بيانات مرحوم شهيد اول در قواعد استفاده مىشود كه اين مطلب نظريه اكثر علماء ما است رضوان اللَّه عليهم.
و فخر رازى در تفسير كبير خود گفته كه تمام متكلمين و اهل كلام اتفاق و اجماع دارند كه اگر كسى عبادت خود را از جهت ترس از عذاب و يا بانگيزه طمع ببهشت و ثواب انجام دهد چنين عبادتى صحيح نيست اين مطلب را در ذيل تفسير آيه شريفه ادْعُوا رَبَّكُمْ
تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً اعراف 55 نقل كرده و در اوائل تفسير سوره فاتحه گفته اگر شخصى مثلا چنين بگويد (كه من نماز ميخوانم براى دستيابى بثواب الهى و يا براى نجات از عذاب) نماز چنين شخصى فاسد و باطل است و اگر كسى ادعا كند كه اين چنين انگيزه و قصدى موجب بطلان عبادت نميشود قاعدتا بايد اخلاص را طورى معنا كند كه با اين انگيزهها منافات نداشته باشد و نظرش اين باشد كه رسيدن بثواب و نجات و سالم ماندن از سخط و عذاب با قصد وجه و انگيزه الهى مخالف نيست و البته خداوند متعال هم در مدح بندگان پاك خود فرموده كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً سوره انبياء 90 بندگان پاكى كه در انجام اعمال خير شتاب ميورزند و ما را بانگيزه رغبت و رسيدن بثواب و بانگيزه رهبت و نجات از عذاب ميخوانند) و نيز فرموده وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً اعراف 56 خدا را از جهت خوف و از لحاظ طمع بخوانيد) و نيز فرموده:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ سوره حج 77 اى اهل ايمان ركوع كنيد و سجود نمائيد و پروردگار را عبادت كنيد و عمل نيك بجا آوريد باشد كه شما فلاح و رستگارى را بدست آوريد و معناى فلاح همان طورى كه مرحوم طبرسى گفته رسيدن بثواب است. اين مطالب استدلال اين آقايان است كه بدست ما رسيده و نتيجه اين ادله اين است كه عبادت بقصد ثواب و يا نجات از عقاب نه تنها باطل نيست، بلكه مرغوب و مورد مدح است ولى ميتوان در اين دلائل اشكال و مناقشه نموده اما آن مطلب اول كه گفتهاند اين گونه انگيزهها با قصد وجه و اخلاص و انگيزه الهى منافات ندارد البته اين حرفى است پوچ و بىمغز زيرا فاصله و مباينتى كه عبادت خدا و اطاعت محبوب بانگيزه حب و دوستى او و تحصيل رضا و خشنودى او با آن رقم عبادت و اطاعتى كه بر پايه و غرضهاى ديگر است همانند آفتاب در وسط روز روشن و آشكار است و عبادتى كه از نوع دوم باشد در نظر ارباب بينش از درجه اعتبار ساقط و بىارزش است و اما استدلال بآن دو آيه كه نقل شد بسيارى از مفسرين نظر دادهاند كه منظور از رغبت و رهبت كه در آيه اول است رغبت و ميل باجابت و پذيرش خداوندى است اعمال صالحه آنان را و خوف و ترس از رد و قبول نشدن اعمال است نه اينكه تمايل و رغبت بثواب و خوف از عقاب انگيزه عبادت آنان باشد و اما آيه ديگر كه فلاح و رسيدن بثواب غايت و هدف از عبادت قرار داده شده است. مرحوم طبرسى در مجمع گفته است معناى فلاح رسيدن بسعادت است و بديهى است كه دستيابى برضا و خشنودى حق بزرگترين سعادت است و در آيه وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فلاح را بكاميابى و فوز و سعادت تفسير كرده و مرحوم شيخ طوسى در تفسير تبيان فرموده مفلحون يعنى منجحون يعنى آنهائى
كه بوسيله ايمان و اعمال صالحه بمطلوب و مقصودى كه نزد خدا داشتند دست يافتند و در تفسير بيضاوى گفته المفلح الفائز بالمطلوب خود دست يافته و نظير اين معنا را در كشاف نموده ولى مرحوم طبرسى در ذيل آيه قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ فلاح را بر رسيدن بثواب معنا نموده اما ممكن است گفته شود فلاح در اين آيه باين معناى رسيدن بثواب است و لازم نيست در همه جا بهمين معنا باشد و بر فرض كه در آيه حج 77 هم اين معنا را داشته در صورتى دليل بر مطلب آنها مىشود «كه عبادت بقصد ثواب صحيح است» كه جمله لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ حاليه باشد باين معنا (عبادت كنيد خدا را ... در حالى كه براى تحصيل ثواب باشد) ولى اگر جمله تعليليه باشد و علت دستور عبادت و انجام عمل خير را بيان كند دليلى بر مدعاى آنها نخواهد بود (يعنى يكى از نتائج و فوائدى كه بر عبادت صحيح مترتب مىشود رسيدن بثواب است اما اينكه عبادت صحيح چيست و چگونه است ساكت است) ولى بهتر اين است كه براى اين مطلب بآن حديثى كه مرحوم كلينى در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده استدلال شود كه فرمود:پ عبادتكنندگان سه نوعند گروهى بانگيزه خوف از عقاب خدا را عبادت ميكنند كه اين عبادت و اطاعت بردگان است گروه ديگرى از جهت رسيدن بثواب خدا را عبادت مينمايند كه اين هم عبادت اجيرها و مزدگيرندگان است و گروه سومى هستند كه روى عشق و محبت معبود او را عبادت مينمايند كه اين عبادت آزاد مردان است و اين بهترين نوع عبادت است. كه اين جمله اخيرى
(و هى افضل العباده)
ميرساند كه آن دو رقم عبادت هم خوب است و صحيح و درست و داراى فضيلت و ارزش است گر چه بپايه و سطح نوع سوم نميرسد و البته مقصود همين است كه اثبات شود عبادت بانگيزه خوف و طمع صحيح است. سپس مرحوم شيخ بهائى سخن خود را ادامه داده و گفته است آنهائى كه ميگويند انسان عبادتش را نبايد بنيت و قصد تحصيل ثواب و يا دفع عقاب انجام دهد چنين قصدى را موجب فساد و بطلان عبادت ميدانند اگر چه قصد وجه و نيت قربت را داشته باشد البته آن طورى كه از كلماتشان استفاده مىشود اما ضمائم و چيزهاى ديگرى كه خواه ناخواه از لوازم عمل است چه قصد بشود و يا نشود نظير رهائى و خلاص شدن از هزينه زندگى و معيشت برده و بنده كه مثلا انسان او را براى كفاره آزاد نمايد و يا فوائد بهداشتى و صحت مزاج كه با گرفتن روزه بدست مىآيد و يا خنك شدن انسان كه از لوازم وضوء است و يا فهماندن مأموم امام جماعت را و يا ديگران را بوسيله تكبير كه خودش ميگويد و يا معطل نمودن طلبكار مادامى كه بنماز اشتغال دارد و يا همراه بودن با او در طواف و سعى و يا حفظ و نگهدارى اثاثيه از جهت شبزندهدارى و نماز شب و امثال و نظائر اين امور
ظاهر مطلب اينست كه قصد اينها هم موجب بطلان بلكه بطلان در اين موارد روشنتر است ولى آنهائى كه نظرشان اين است كه قصد ثواب و خوف از عقاب مفسد عبادت و موجب بطلان نيست راجع بقصد و نيت اين لوازم و ضمائم اختلاف نظر دارند اكثريت آنها گفتهاند قصد اين گونه امور زيانى بصحت عمل ندارد.پ مرحوم شيخ طوسى در مبسوط و محقق در معتبر و علامه حلى در تحرير و منتهى نظر جزمى بصحت عمل دادهاند از لحاظ اينكه اين امور از لوازم قهرى هستند چه نيت بكند يا نكند بنا بر اين قصد اينها زيانى نميرساند گر چه ممكن است اشكال شود كه پيدايش و حصول قهرى آنها موجب نميشود كه اگر انسان اين امور را قصد كند باز هم عمل صحيح باشد (نظير اينكه اگر مثلا شخصى نماز خود را در مسجد و مجمع عموم و يا در جماعت بخواند و يا انفاق و كمكى در مجلسى براى امر خيرى نمايد قهرا ديگران نماز و انفاق او را مىبينند و متوجه ميشوند در عين حال اگر انسان جلب توجه ديگران را ضميمه نيت خود كند قطعا رياء و باطل مىشود) ولى علماء متأخر فرمودهاند اگر اينها را قصد نمايد عبادت و عمل باطل است كه مرحوم علامه در نهايه و قواعد و فرزندش فخر المتقين در شرح ارشاد و شيخ ما مرحوم شهيد در بيان اين قول را انتخاب نمودهاند و اين هم صحيح است چون در اين صورت اخلاص در عمل را از دست داده و مرحوم شهيد در قواعد فرموده قول بتفصيل هم ممكن است گفته شود باين ترتيب كه اگر قصد قربت مقصود اصلى و هدف اوليه باشد و اين ضمائم و لوازم تبعى و عرضى در نيت باشد عبادت صحيح و اگر بعكس و يا هر دو مقصد مساوى و در عرض هم باشند قائل ببطلان شويم. و مطلب ديگر اينكه اين لوازم و ضمائم قهرى اگر خود آنها چيزهاى مطلوب و از نظر شرع و دين داراى رجحان باشند و انسان در عبادت خود قصد آنها را نموده و بعنوان وجوب و يا استحباب آن امور را ملحوظ بدارد مانند حفظ بدن و بدست آوردن صحت مزاج در موقع روزه (كه حفظ بدن و مراعات صحت خود امرى است مطلوب و شرعا ممدوح و راجح) و يا مثلا در تكبير نماز بمنظور تعاون و همكارى در امر خير با تكبير خود داخل شدن در نماز را اعلام نمايد البته در اين موارد شايسته و بجا است كه نه تنها بصحت عبادت لطمه نزند بلكه صحت عمل را تأكيد نمايد چون در ضمن عبادتى كه انجام ميدهد عبادت و اطاعت ديگرى را هم در نظر گرفته است. فقط سخن در باره آن ضمائم و لوازمى است كه خود آنها رجحانى نداشته باشند (نظير خنك شدن در وقت وضو گرفتن و ريا رهائى از مخارج و هزينه بنده هنگام بنده آزاد كردن) بنا بر اين روزه گرفتن كسى كه حفظ بدن و صحت مزاج را هم در نظر گرفته باشد صحيح است چه روزه مستحبى باشد يا واجب
و چه روزه معين باشد مثل روزه ماه رمضان و يا غير معين و از لحاظ وقت وسيع باشد مانند قضاء روزه ماه رمضان ولى در روزهاى كه وقتش مشخص و معين نيست اشكالاتى بنظر ميرسد و صحيح نبودن محتمل است البته خدا داناتر است.پ قوله عليه السّلام
(و النيّة افضل من العمل)
يعنى نيت پاك و خالص و يا اخلاص در نيت از خود عمل بهتر و برتر است. البته نيت در چند مورد استعمال و اطلاق مىشود 1- يعنى عمل را با نيت و اراده انجام دادن در مقابل فعل غير اختيارى.
2- انگيزه و هدفى كه انسان در عمل خود داشته باشد.
3- تصميم و عزم بر عمل- معناى اول و دوم هميشه همراه عمل هست ولى معناى سوم چنين نيست. و نيت بمعناى اول از لوازم عمل اختيارى است و انسان مختار و آزاد در عمل از چنين نيتى خالى نيست و بمعناى دوم است كه اخلاص در آن از مشكلترين و دشوارترين كارها است و ميزان برترى و ارزش اعمال انسان در همين جا است و اين نيت است كه روح و جان عبادت و بدون آن اعمال باطل است و هر مقدار كه از شوائب و اغراض پست و دواعى فاسد پاكتر و خالصتر باشد عمل انسان ارزش بيشتر و كمال بالاترى پيدا ميكند و لذا در حديث وارد شده كه نيت مؤمن از عملش بهتر و برتر است. و البته آن حديث معروف كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
افضل الاعمال احمزها
بهترين كارها عملى است كه زحمتش بيشتر باشد منافات با اين مطلب ندارد چون پاك نمودن نيت از شوائب و انگيزههاى نفسانى و اخلاص در آن از خود عمل بمراتب دشوارتر است چون با كوچكترين تمايل و كششى ممكن است وضع نيت دگرگون شده و خلوص را از دست بدهد زيرا منظور از نيت آن الفاظى نيست كه انسان بر زبان خود مىآورد و يا آن مطالبى كه بذهن خود خطور ميدهد، بلكه مقصود آن انگيزه اصلى و غرض حقيقى است كه انسان را وادار بعمل مينمايد و اين انگيزه و محرك بستگى دارد بآن حالت درونى انسان و آن مسيرى كه در زندگى خود او را انتخاب نموده و كسى كه تمايل بدنيا و عشق و علاقه بشهوات دنيوى و جاه و مقام و ثروت و غيره در اعماق دلش نفوذ كرده و تمام توجهش باو است براى چنين شخصى قصد قربت و خلوص نيت و پاك نمودن دل از دواعى دنيوى ممكن نيست چون توجه كامل و فكرش در باره دنيا و همت و هدفش منحصر به او است تا وقتى كه ريشههاى محبت و علائق و دلبستگى بدنيا را قطع نكرده و خود را از اين زنجيرهاى گران آزاد نسازد و توجه به آن جهان و انديشه عالم آخرت و عشق و علاقه بمعبود و حب الهى در دلش جايگزين نگشته اخلاص واقعى و پاكسازى نيت از اين امور پست و موهوم بدست نخواهد آمد و دستيابى باين گونه صفات انسانى سعى و كوشش فراوان و رياضتها و تحمل محروميتها
و تفكرات و انديشههاى صحيح و منطقى و رابطه نداشتن با اشرار و فساق و چيزهاى ديگرى را لازم دارد و لذا در حديث وارد شده كه نيت مؤمن از عملش بهتر و برتر است. و كسى كه توجه باين مطالب و شناخت حقيقت نيت را داشته باشد معناى بلند و ارزنده اين حديث برايش روشن است و هيچ گونه نيازى بآن تأويلات و توجيهاتى كه براى حديث نمودهاند نيست با اينكه خيلى از آن توجيهات پوچ و بىاساس و با سياق و نظم كلام مناسب نيست و لذا فرمود
النيّة افضل من العمل
نيّت از خود عمل افضل و مراقبت در تصحيح آن از تمام كارها اهمّ است.پ و اگر اشكال شود كه عمل اگر بدون نيت باشد كه باطل است و اگر با نيت انجام شود كه نيت داخل در خود عمل و يكى از اجزاء عمل است پس چطور مىشود كه جزء عمل فضيلت بر كل عمل داشته باشد (با اينكه تمام اين اجزاء كه اولش نيت است و آخرش هر چه ميخواهد باشد خود عمل است و ايراد نتيجه اين مىشود كه نيت بر خود نيت برترى داشته باشد كه لازمهاش تعدد يك چيز در عين وحدت است چون يك نيت كه بيشتر نيست) پاسخ اين اشكال اين است كه مقصود از اين جمله اين است كه عمل با نيت و با تمام اجزاء و شرائط و نيتش از بقيه اجزاء و شرائط مهمتر و بهتر است چه نيت از اجزاء باشد و يا از شرائط و اينكه حضرت فرمود:
الا و انّ النيّة هى العمل
آگاه باشيد كه نيت همان عمل است.
اين جمله مبالغه و تاكيد اين جهت است كه عمل قطعا بستگى دارد بنيت و عمل بدون نيت هيچ ارزشى ندارد و حقيقت عمل همان نيت است و لذا حرف تاكيد
(ان)
و حرف تنبيه
(الا)
بكار رفته و جمله اسميه كه خود يك نوع تاكيد است و همچنين خبر مبتداء
(العمل)
با الف و لام كه انحصار را ميفهماند و ضمير فصل
(هى)
ذكر شده كه تمام اينها براى تأكيد مطلب و اهميت داشتن آن است.
و اينكه حضرت بآيه شريفه استشهاد فرموده باين منظور است كه توضيح دهد ميزان و ملاك عمل در صحت و بطلان و در نقص و كمال نيت عامل است زيرا چنين فرمود: (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ) يعنى هر كس بر طبق نيت خود عمل ميكند و ارزش عمل هر كس بسته بچگونگى نيت او است و اينكه حضرت شاكله را كه بمعناى حالت و طريقه و روش است بنيت تفسير فرموده شايد از اين جهت باشد كه ميخواهد اشاره باين مطلب نمايد كه نيت و انگيزه انسان در عمل بستگى دارد بحالت درونى و روش و مسير انسان در زندگى همان طورى كه قبلا گفتيم گر چه همين لفظ شاكله بمعناى نيت هم آمده كه فيروزآبادى در قاموس گويد شاكله بمعناى شكل و هيئت و ناحيه و طرف و نيت و طريقه و روش است. و در مجمع البيان در تفسير اين آيه گويد: يعنى هر يك از مؤمن و كافر بر طبق
طبيعت و خوى و اخلاقى كه دارا شده و بآن خو گرفته عمل ميكند كه ابن عباس چنين گفته است و گفته شده يعنى بر طبق طريقه و روشى كه بآن عادت نموده و گفته شده يعنى به آن طورى كه در نظرش با حقيقت بيشتر تطبيق مينمايد و بحق نزديكتر است عمل مينمايد كه جبائى چنين گفته است و لذا خداوند فرموده فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلًا سوره اسرى 84 يعنى او ميداند كدام يك از دو گروه در مسير هدايت هستند و كدام يك در طريق ضلالت و گمراهى و گفته شده اين آيه بمعناى اين است كه خدا بهتر از همه ميداند كه كدام دين بر صواب و حق است و چه طريقه و روشى از همه نيكوتر است و بعضى از اهل لسان و ادب گفته است كه اين آيه اميد بخشترين آيات قرآنى است چون (اكنون كه خدا داناتر از همه است) سزاوارتر و مناسبتر بكرم وجود او اين است كه از بندگان خود عفو و گذشت نمايد و او هم چنين عمل خواهد كرد (تمام شد كلام شيخ بهائى) و امكان دارد كه نيت را در اين مورد بمعناى سوم آن (تصميم و عزم بر فعل) گرفت گر چه از لحاظ سياق و جملات حديث اين معنا بعيد است و بعدا مطالب بيشترى در باب نيت و در باب رياء خواهد آمد.پ 7- كافى ... ابن عينيه گويد از حضرت صادق عليه السّلام تفسير آيه شريفه إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ سوره شعراء 89 را سؤال نمودم فرمود قلب سالم آن دلى است كه در روز قيامت چون خداى خود را ملاقات مينمايد در آن دل بجز خدا هيچ چيز ديگرى وجود نداشته باشد و فرمود هر دلى كه در آن شرك و يا شائبه شك و ترديدى باشد ارزش ندارد و از اعتبار ساقط است و دستور زهد و دل بسته نبودن بندگان خدا بدنيا براى اين جهت است كه دل انسان گرايش كامل براى امر آخرت پيدا كند
(انّما ارادوا الزّهد في الدّنيا لتفرغ قلوبهم)
.پ بيان اين آيه شريفه دنبال آياتى است كه خداوند در آن آيات گفتار ابراهيم خليل عليه السّلام را نقل ميفرمايد كه چنين ميگويد ... وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ كه مرحوم طبرسى در تفسير اين آيه ميگويد: يعنى بار الها مرا رسوا مگردان و مرا بگناه توبيخ و سرزنش مكن در آن روزى كه همه مردم بر انگيخته و محشور مىشود و اين گونه دعا و استدعا، از ابراهيم خليل با آنكه انبياء از گناه و عمل زشت مصون و معصوم هستند بعنوان انقطاع و بريدن پيوند و اتصال از غير خدا و توجه كامل بسوى او است بعدا حضرت آن روز عظيم و بزرگ را توصيف مينمايد باين بيان يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ يعنى روزى كه نه مال و نه فرزندان هيچ چيز بحال انسان سودى و نفعى ندارد زيرا براى شخص ثروتمند امكان ندارد كه با دادن مال خود را از شدائد و حوادث ناگوار آن روزها سازد و همچنين فرزندان انسان
نميتوانند بار گناهان پدر را تحمل نمايند إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ فقط كسى اهل نجات است كه با دلى پاك و سالم در آن روز حاضر شود. حسن و مجاهد گفتهاند يعنى از آلودگى به شرك و مرض شك و ترديد سالم باشد و گفته شده يعنى دل از فساد و تباهى و زنگ معصيت سالم باشد و اينكه سلامت و بركنارى دل از گناه نام برده شده با اينكه بسيارى از گناهان بوسيله اعضاء و جوارح ديگر انجام مىشود از اين جهت است كه هر گونه فساد و آلودگى و انجام گناه كه از اين اعضاء و جوارح صادر مىشود بفرمان دل و اثر تيرهگى و فساد قلب است و هنگامى كه قلب انسان از فساد و تيرهگى سالم باشد اجزاء ديگر بدن هم از انجام گناه بركنار خواهند بود. و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه منظور از سالم بودن قلب بركنار بودن او است از عشق و علاقه بدنيا و مؤيد اين تفسير حديث معروف نبوى است
(حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة).
پجملهاى كه در اين حديث بود
(و ليس فيه احد سواء)
دل سالم دلى است كه در آن جز خدا چيزى نباشد. يعنى محبت و علاقه غير او را از دل خود خارج ساخته و بغير خدا بچيزى اشتغال و توجه نداشته باشد و يا اينكه مقصود اين باشد كه در اعمال دلش رضا و خشنودى ديگران را بر رضا و خواست خدا مقدم ندارد و يا اينكه عملش و نيتش همه و همه را براى خدا خالص نمايد و غير او را شريك و سهيم ننمايد
و كلّ قلب فيه شرك
هر دلى كه در آن شركى باشد چه شرك جلى و آشكار و چه شرك خفى و پنهان (رياء)
او شكّ
هر دلى كه در آن شكى باشد يعنى حالتى مقابل يقين كه اگر در دل حالت يقين باشد اثرش در اعضاء و جوارح انسان نمودار شده و از معصيت و گناه قطعا بركنار خواهد شد چون هر نوع معصيت و گناه و هر رقم توسل و دست بدامان اين و آن شدن در اثر ضعف و سستى يقين و پيدايش شك و ترديد است.
فهو ساقط
چنين دلى از درجه اعتبار و ارزش ساقط و يا اينكه از ساحت قدس ربوبى بدور است
و انّما ارادوا الزّهد
يعنى انبياء و اوصياء كه زهد در دنيا را انتخاب نمودهاند و در بعضى از نسخهها
اراد بالزهد
هست يعنى خداوند متعال كه دستور زهد داده است و البته باء زائد است حاصل اينكه زهد در دنيا خودش مقصود اصلى و خواسته ذاتى نيست و اينكه بمردم دستور زهد داده شده براى اين جهت است كه دل آنان از محبت دنيا خالى گشته و صلاحيت و شايستگى پيدا كند كه حب خدا بجاى آن در دلشان جايگزين شده و دل فقط جايگاه محبت خدا و براى او خالص گردد و غير خدا در آن دل شركت نداشته باشد و از اثر شدت محبت و علاقه زياد بغير او شك و ترديد و اضطراب و تزلزلى در دل راه پيدا نكند.پ 8- كافى ... حضرت باقر عليه السّلام فرمود:
(ما اخلص عبد الأيمان باللَّه اربعين يوما او
قال ما اجمل عبد ذكر اللَّه اربعين يوما الّا زهده اللَّه في الدّنيا و بصّره داءها و دوائها و اثبت الحكمة في قلبه و انطق بها لسانه
هر آن بنده كه موفق شود تا چهل روز ايمان خود را خالص و پاك بدارد يا اينكه فرمود آن بندهاى كه تا چهل روز بطور نيكو صحيح در ياد خدا باشد خداوند بپاداش اين تمرين و مراقبت كامل حالت زهد در دنيا و شناخت كامل دنيا را باو عنايت فرمايد و تمام دردها و درمانهاى دنيا را با بصيرت كامل باو نشان ميدهد و دلش را منبع و سرچشمه حكمت و دانش ميسازد و زبانش را بحقائق و بيان مطالب حكمت آميز روان و گويا ميفرمايد. سپس حضرت اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ اعراف 151 آنان كه گوسالهپرستى را انتخاب نمودند قطعا بغضب و خشم خداوندى و بدبختى و ذلت دنيوى گرفتار خواهند شد و كيفر دروغگويان را اين چنين خواهيم داد. و حضرت فرمود: هر كس كه بدعتى در دين داشته باشد و يا افتراء و دروغى بر خداى متعال و بر رسول خدا و اهل بيت آن حضرت ببندد مسلما بذلت و رسوائى مبتلا خواهد شد.پ بيان منظور از اخلاص ايمان خالص و پاك داشتن ايمان از آثار زيانبار شرك و رياء و ساير معاصى و گناهان است و اينكه در تمام كارها و اعمال خود انگيزهاى بجز خدا نداشته باشد و اينكه مدت تمرين و مراقبت را چهل روز قرار داده است شايد از اين جهت باشد كه خداوند انتقال و تحول از حالى بحال ديگر را در اصل خلقت و آفرينش انسان در مدت چهل روز مقرر فرموده نظير انتقال از حالت نطفه بعلقه و از علقه بمضغه و از حالت مضغه بودن باستخوانبندى و از اين حالت بحالت پوشش گوشت بر استخوانها. و لذا پذيرش توبه شراب خوارى پس از انقضاء مدت چهل روز است كما اينكه در حديث آمده و زهد در چيزى بمعناى رها كردن و مايل نبودن بآن چيز است و دردهاى دنيا همان صفات زشت و انجام گناه است و آنچه كه باعث دورى از ساحت قدس ربوبى ميگردد و دواء و درمان هم رياضتها و تحمل مشكلات و جديت و كوشش در مخالفت با نفس و انديشه و تفكر صحيح و بطور كلى آنچه باعث ترك معصيت و دورى از گناهان مىشود و يا مقصود از درد و مرض بيمارىهاى دل است كه در نتيجه علاقه مفرط بدنيا پيدا مىشود و درمان آنهم مراقبت كامل است بآنچه كه دل را از اين گونه علائق رها نمايد و گفته شده درمان دنيوى همان مقدار نياز و درد مقدار بيش از نياز است و يا اينكه درد شيفتگى دل بدنيا و درمان رها سازى دل است از اين شيفتگى و يا منظور دنياى مضر و زيانآور در امر آخرت و آنچه كه موجب سود اخروى گردد يعنى اطاعت و معصيت و فرمانبرى و سركشى باشد و
مقصود از حكمت آن علوم و دانشهاى واقعى است كه انسان را هر چه بيشتر در طريق حق و حقيقت تثبيت نمايد و اصل و ريشه و سرچشمه چنين علومى شناخت امام و پيروى از اوست كه تفسيرش گذشت و اما تناسب تلاوت حضرت آيه عجل را در اين حديث بوجوهى توجيه شده است.پ اول آن چيزى است كه بنظر ما رسيده و آن اينكه چون حضرت باقر عليه السّلام فوائد و نتائج اخلاص چهل روزى را بيان فرمود و از طرفى گروهى از صوفيه بدعتهائى در باره اين مطلب كه ربطى بدين ندارد بعنوان وظيفه دينى و رياضت شرعى انجام ميدهند نظير چلهنشينى با آن كيفيت و خصوصيت بىاساس. حضرت با خواندن آيه خواست از اين رقم بدعتها و تحكيم نظريات شخصى جلوگيرى نمايد و بگويد اين بيانات شامل اين گونه كارهاى بىاصل نميشود و اين آيه ميفهماند هر صاحب بدعتى كه با رأى و نظر خود احكام و دستوراتى اختراع نموده و بر خدا و رسولش حكم و دستورى را بدروغ نسبت بدهد در دنيا و آخرت گرفتار ذلت و بدبختى خواهد شد چون خداوند متعال ميفرمايد وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ و بعبارت ديگر ارزش عمل و صحت عبادت بدو چيز بستگى دارد:
1- با سنت و دستور شرعى منطبق باشد. 2- خالص و پاك و فقط براى رضاى خدا انجام شود و حضرت با بيانات اوليه خود بجهت دوم پرداخت و با خواندن آيه قسمت اول را بيان نمود زيرا پرستش گوساله كه بدعوت سامرى عملى شد و او ميگفت هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى اين گوساله خداى شما و خداى موسى است بدعت محض بود.پ وجه دوم گفته شده مقصود از تلاوت آيه در ذيل اين حديث اين بوده كه حضرت هشدار دهد هر كس عبادت خود را براى خداوند خالص نمايد و جديت و كوشش او در عبادت با موازين و دستور سنت تطبيق داشته باشد خداوند او را بعيوب دنيا بينا نموده و در نتيجه نسبت بدنيا بىاعتناء مىشود و در اثر همين حالت زهد واقعى و مناعت طبع در نظر مردم بزرگ و با عزت ميگردد زيرا ذلت دنيوى و سقوط از نظر مردم در اثر دلبستگى بدنيا و حرص بآن است. ولى آن كس كه عبادتش بر پايه هوى و هوس است خداوند ديده دل او را از تشخيص معايب و مفاسد دنيا كور نموده و در اثر رغبت و توجه بدنيا دچار ذلت گشته و از نظر مردم بىارزش خواهد شد. بنا بر اين افرادى كه در عبادت بدعتهائى را اختراع نمودهاند هميشه خوار و ذليل و بىمقدارند لذا خداوند در باره گوساله پرستان آن طور فرموده.پ وجه سوم اينكه تلاوت و خواندن اين آيه براى اين جهت است كه توجه دهد افرادى كه در عبادتشان اخلاص نداشته باشند، مشمول اين آيه هستند و غضب الهى شامل حال
آنان خواهد شد چون قبلا معلوم شد هر دلى كه در آن شك و شركى باشد از درجه اعتبار ساقط است و شك و شرك هر دو بدعت و افتراء بر خدا و رسول است و اين آيه بر فرض كه در باره گروهى نازل شده باشد شان نزول موجب اختصاص اين حكم بآن گروه نميشود و اين وعيد و غضب هر كسى را كه مانند آنها باشد شامل است (پس بايد مراقب اخلاص باشند).پ وجه چهارم نيز در نظر ما هست و آن اينكه اخلاصى كه در اين حديث هست اختصاص به خلوص عمل از رياء نيست، بلكه منظور اخلاص ايمان و عمل از رياء و از بدعت و از هر چه كه مانع از قبول باشد بنا بر اين حضرت آيه شريفه را براى يكى از اقسام آن (خلوص از بدعت) تلاوت فرموده.پ 8- خصال ... ابن ابى يعفور از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در سرزمين منى در سفر حجة الوداع سخنرانى كوتاهى براى مردم در مسجد خيف ايراد فرمود. حمد و ثناء الهى را بجا آورد سپس فرمود: خداوند خوشحال و مسرور بدارد آن بندهاى را كه گفتار مرا شنيده و ضبط نمايد و بافرادى كه حاضر نيستند و نشنيدهاند ابلاغ كند.
چه بسا فقيه و دانشمندى كه از دانش خود بهرهاى نبرده و چه بسا افرادى كه بار علم و فقه را بدوش كشيده و بسوى كسانى كه فقيهتر و آگاهتر از او هستند حمل ميكند و به آنان تقديم ميدارد. سه چيز است كه قلب مسلمان در باره آنها خيانت نميكند و مراقبت بر آنها را از وظائف حتمى خود ميداند (1) اعمال و عبادات خود را از هر گونه انگيزه غير الهى پاك و خالص نموده و فقط براى خدا انجام دهد (2) نسبت بپيشوايان و رهبران مسلمين كمال صميميت و خيرانديشى را داشته باشد (3). و با جامعه ملت مسلمان كمال همكارى و پيوستگى را مراقب باشد چون هر گونه دعوت و پيشنهاد و تبليغى كه از طرف مسلمين باشد منطقى است كه مربوط بهمه افراد است و تمام افراد مسلمين برادر و برابر و خون و جان همه آنها در يك سطح و مساوى با هم است و هر گونه تعهد و پيمانى كه يك فرد از مسلمانان با كفار داشته باشد از نظر همگى محترم گر چه آن يك فرد از نظر موقعيت اجتماعى و يا مالى در سطح پائينترى باشد و عموم افراد يك دست قوى و نيروى فشرده و متحدى هستند در برابر بيگانگان.پ 9- امالى ... حضرت رضا از پدران بزرگوار خود نقل نموده كه امير مؤمنان عليه السّلام فرمود دنيا بطور كلى فعاليت و كار و سعى در آن همه جهل و نادانى است مگر سعى و كوششى كه در راه علم و دانش باشد و علم و دانش هم جز محبت و قطع عذر چيز ديگرى
نيست مگر آن علمى كه بر طبقش عمل شود و عمل هم بطور كلى رياء و خودنمائى است مگر آن عملى كه از روى خلوص نيت باشد و عمل خالصانه هم در خطر است (كه مبادا بعدا اظهار كرده و بازگو شود) تا وقتى كه انسان خاتمه كار و عاقبت امر خود را ببيند در توحيد همچنين نقل شده.پ 10- عيون الاخبار ... حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوار خود عليه السّلام نقل نموده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود هر آن بندهاى كه چهل صبحگاه و چهل روز اعمال خود را با خلوص و محض رضاى حق انجام دهد. به پاداش اين عمل دل او سرچشمه حكمت و فهم مىشود و حقائق علمى از آن چشمهسار بر زبانش جارى ميگردد.پ 11- محاسن ... از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: سه خصلت است كه هر كس اينها را يا يكى از اينها را داشته باشد جايگاهش در زير سايه عرش الهى است در آن روزى كه سايه اميد بخشى جز سايه لطف او نيست.
1- كسى كه رفتار و برخورد و معاشرتش با مردم آن طورى باشد كه خودش آن گونه برخورد و رفتار را از آنان توقع داشته باشد.
2- كسى كه قدمى برندارد و كوچكترين عملى انجام ندهد تا وقتى كه اول بررسى كامل نمايد كه اين عمل مورد رضاى خدا هست يا نيست اگر هست انجام دهد و گر نه خوددارى نمايد.
3- كسى كه از برادر مسلمان خود عيبجوئى ننموده و زبان بنكوهش از آن عيب نگشايد تا وقتى كه آن عيب و نقص را از خود برطرف نمايد و اگر كسى از اين راه بتكميل نواقص خود بپردازد هميشه خود را ناقص و داراى عيب مىبيند و در نتيجه بعيوب ديگران نميپردازد و كسى كه باصلاح خويشتن بپردازد همين عمل براى خوددارى از نكوهش مردم كافى است.پ 12- محاسن ... حضرت صادق عليه السّلام ميگفت كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس از امت من صبحگاه كه ميخواهد دنبال كارش برود اگر هدفى و مقصدى غير خدا داشته باشد خداوند باو نظر لطفى نخواهد داشت.پ 13- محاسن ... حضرت باقر عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل نموده كه فرمود: هان اى مردم هدف و غرض انسان فقط يكى از اين دو چيز است خدا- شيطان، حق- باطل هدايت- گمراهى- سعادت- بدبختى دنياى زودگذر- پايان و آخرت- نيكىها- بديها آنچه كه در رديف حسنات و نيكىها باشد از خدا و بحساب او است و آنچه كه در رديف سيئات و بديها باشد از طرف شيطان و مربوط باو است.
پ14- محاسن ... حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه حَنِيفاً مُسْلِماً فرمود:
يعنى پاك و با اخلاص كه با چيزى آميخته نيست.پ 15- محاسن ... على بن سالم گويد شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام ميگفت خداوند متعال ميفرمايد من بهترين شريك هستم كسى كه در عمل خود شرك ورزد و ديگرى را با من شريك نمايد تمام آن عمل را بهمان شريك واميگذارم و فقط عملى كه خالص براى من باشد مىپذيرم.پ 16- محاسن ... اسماعيل بن يسار ميگويد شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام كه ميفرمود:
پروردگار شما بسيار مهربان است كه از عمل كوچكى هم تقدير ميكند. مثلا بنده او دو ركعت نماز با خلوص نيت و براى رضاى حق ميخواند خداوند با همين عمل او را داخل بهشت مينمايد.پ 17- محاسن ... رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود سه نفر بمنظور سياحت و ديدن آثار صنع الهى مسافرت كردند و در كوه و دشت گردش ميكردند و در غارى كه در سيئه كوهى بود منزل نموده و مشغول عبادت خدا شدند ناگهان سنگى بزرگ از بالاى كوه جدا شده و بر در غار فرود آمد و آن را بكلى مسدود كرد پس از اين حادثه خطرناك بگفتگو پرداختند و با خود گفتند اى بندگان خدا بخدا سوگند هيچ راهى براى نجات از اين مهلكه نداريد جز باعمال صادقانه خود متوسل شويد بنا بر اين آنچه از اعمال خالصانهاى كه در آن هيچ انگيزهاى جز خدا نداشتهايد متذكر شده و بازگو كنيد كه اين گرفتارى كيفر گناهان ما بوده است. يكى از آن سه نفر گفت خدايا، تو ميدانى كه من دنبال زن زيبائى بودم و براى دستيابى بآن زن مال فراوانى صرف نمودم تا بالاخره بآرزوى خود رسيده و بآن زن دست يافتم مقدمات عمل از هر جهت آماده و نشستم براى انجام عمل نامشروع ولى ناگهان در همان حال بياد آتش دوزخ و كيفر اعمال افتادم و خوف و ترس از مقام ذات مقدس تو مرا فرا گرفت و از اين جهت خود را كنار كشيده و از آن لذت نامشروع صرف نظر كردم بار الها بلطف و كرم خود اين سنگ را از در اين غار برطرف فرما ناگهان حركتى در سنگ پديد آمد و مختصر شكافى نمايان شد كه همه آن شكاف را ديدند. ديگرى گفت خداوندا تو خود ميدانى كه من هنگامى گروهى را براى زراعت و كشاورزى اجير كردم و قرار گذاشتم كه بهر يك نيم درهم اجرت بدهم پس از اتمام عمل اجرت آنها را پرداختم ولى يك نفر از آنان گفت من باندازه دو نفر كار كرده و بايد يك درهم تمام بمن بدهى بالاخره اجرت مقرر را نگرفت و رفت و من آن نصف درهم آن شخص را صرف بذر نموده و آن را كشتم و خداوند هم حاصل زيادى از آن بذر عنايت فرمود. اتفاقا آن شخص براى مطالبه نصف
درهم خود آمد و من هيجده هزار درهم باو پرداختم. خدايا اگر اين عمل من فقط از لحاظ ترس از ذات مقدس تو بوده اين سنگ را از در غار برطرف فرما، كه ناگهان از اثر جنبش سنگ مقدار زيادى از در غار باز شد بطورى كه داخل غار روشن شده و يك ديگر توانستند به بيند.
سومى گفت خداوندا تو خود ميدانى كه من يك زمانى ظرفى از شير براى پدر و مادر خود آوردم ولى وقتى كه آمدم آنها خواب بودند خواستم شير را در همان محل بگذارم و بروم. فكر كردم مبادا حيوانى و حشرهاى داخل شير شود و ضمنا دوست نداشتم آنها را از خواب بيدار كنم كه ناراحت شوند و بهمان حال شير در دست ماندم تا وقتى كه از خواب بيدار شدند و شير را آشاميدند خدايا اگر ميدانى كه اين عمل را فقط براى رضاى تو انجام دادم اين دشوارى را از ما برطرف فرما كه ناگهان سنگ غلطيد و راه خروج كاملا براى آنها باز شد سپس پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود هر كس با خدا از راه صدق و خلوص معامله نمايد نجات مىيابد.پ 18- مصباح الشريعه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: نتائج اعمال انسان از راه اخلاص بدست مىآيد و كليد اخلاص قبولى عمل و امضاء و پذيرش آن رضا و خشنودى حق است.
بنا بر اين شخص مخلص آن كسى است كه خداوند عملش را پذيرفته و از او راضى باشد گر چه از لحاظ كميت و مقدار عملش اندك باشد ولى آن كس كه اعمالش پذيرفته نباشد چنين شخصى داراى اخلاص نيست گر چه اعمال زياد و كارهاى فراوانى داشته باشد.
شاهد اين مطلب وضع آدم أبو البشر و ابليس است كه حضرت آدم با اينكه عملش خيلى زياد و چشمگير نبود ولى همان توبه و انابه اندك او چون با اخلاص بود پذيرفته شد و خدا هم از او راضى گشت ولى شيطان با آن عبادت متمادى كه ساليان دراز مشغول پرستش حق بود چون توأم با اخلاص نبود و بخود بنظر عظمت و بزرگى مينگريست ملعون و مطرود شد و نشانه قبول و پذيرش اين است كه انسان در راه پيمودن مسير حق چنان مستقيم و پايدار باشد كه از تمام علائق و خواستههاى خود صرف نظر نمود، و همه چيز را در اين راه فدا نمايد و اين استقامت عملى توأم با علم و بينش باشد كه هر گونه حركت و سكون و هر قدمى كه برميدارد سنجيده و با تشخيص كامل باشد. بنا بر اين شخص با اخلاص روح و جان خود را در آتش عشق حق ذوب نموده و در طريق معرفت و شناخت حق و پيگرد عملى دل و جان را نثار مينمايد و اگر انسان بچنين مقامى رسيد همه چيز را بدست آورده ولى اگر اين استقامت عملى و اين شعور و بينش علمى را بدست نياورد همه چيز را از دست داده و همين است معناى حقيقى توحيد كامل كه از هر نقصى منزه و پيراسته است
همچنان كه خداى ازلى فرموده: تمام اهل عمل در معرض هلاكت هستند مگر عملكنندگانى كه عملشان بعنوان عبادت باشد و همه عبادتكنندگان هم در معرض هلاكتند مگر آنهائى كه عبادتشان بر پايه علم و دانش باشد و دانشمندان هم همگى در معرض هلاكت هستند جز اهل صدق و راستى و اينان نيز در معرض خطرند جز اهل اخلاص و مخلصين نيز در خطرند مگر آنان كه اهل تقوى و پرهيزگارى باشند و اهل تقوى هم در معرض هلاكتند مگر آنان كه داراى حالت يقين باشند و اهل يقين هم بنوبه خود در خطر بزرگى هستند (إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي) و خداوند بپيغمبرش فرموده: وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ حجر 99 پروردگار خود را عبادت كن تا دم مرگ و آخرين نفس كه در آن وقت عين اليقين پيدا مىشود و همه چيز منكشف و روشن ميگردد و تمام حجابهاى دنيوى و مادى بكنار رفته و حقائق هستى روشن و آشكار خواهد شد و كمترين حد اخلاص اين است كه بنده تمام امكانات خود را صرف نموده و در راه اطاعت حق حد اكثر كوشش را بنمايد و در عين حال براى اعمال خود ارزشى قائل نشود كه در مقابل آن توقع مزد و پاداشى از خدا داشته باشد و خدا را مكلف و ملزم بايفاء آن بداند چون ميداند اگر بنا شود كه خدا حق عبوديت و بندگى را از او مطالبه نمايد قطعا عاجز و ناتوان خواهد بود. و كمترين اثر و نتيجه اخلاص در دنيا سالم بودن از جميع معاصى و آلوده نشدن بگناه است و اثر اخروى آن نجات يافتن از آتش و رسيدن و كاميابى از بهشت است.پ 19- تفسير امام عليه السّلام حضرت جواد عليه السّلام فرمود: بالاترين و بهترين عبادت اخلاص در عمل است. و حضرت هادى عليه السّلام فرمود: اگر چنانچه تمام مردم در مسير و جهتى باشند من روش اخلاص در عبادت را خواهم داشت. و حضرت عسكرى فرمود اگر فرضا تمام آنچه در دنيا هست بصورت يك لقمه غذائى بشود و من آن را بخورانم بكسى كه اخلاص در عبادت دارد هنوز هم فكر ميكنم كه در اداء حق او كوتاهى كرده باشم و اگر كافر را بطور كلى از آنچه كه در دنيا هست بازدارم و جلوگيرى كنم تا از اثر گرسنگى و تشنگى بميرد و من فقط يك جرعه آب باو بنوشانم تصور ميكنم كه اسراف نمودهام و اين مقدار حق ندارد چون خداوند هر چه نعمت دارد براى كسى كه او را مىشناسد و حق بندگى را انجام ميدهد آفريده و منكران خدا در نعمتهاى او حقى ندارند.پ 20- فلاح السائل ... مردى گويد بمعاذ بن جبل گفتم براى من حديثى را كه خود از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدهاى و ضبط نموده و هر روز متذكر آن هستى و از احاديث قابل دقت است بازگو نما معاذ گفت بسيار خوب ولى شروع بگريه كرد گفتم خاموش شو و بگو سپس با صداى بلند گفت پدر و مادرم فداى پيغمبر باد.
روزى حضرت سوار بود و من هم در رديف او بودم در اثنائى كه داشتيم ميرفتيم حضرت نظر مبارك را بطرف آسمان افكند و گفت حمد و سپاس خدائى را سزد كه آنچه بخواهد و دوست داشته باشد در باره مخلوق خود فرمان داده و انجام ميدهد. فرمود معاذ عرضه داشتم لبيك اى رسول خدا و راهنماى خير و خوبى و اى پيامبر رحمت فرمود مطلبى را كه پيامبر بامت خود گويد براى تو ميگويم كه اگر اين حديث را ضبط كنى زندگى برايت سودمند است و اگر بشنوى و ضبط نكرده و مراعات ننمائى هيچ عذرى در پيشگاه حق نخواهى داشت. سپس فرمود: خداوند متعال پيش از خلقت آسمانها هفت فرشته آفريد و پس از خلقت آسمانها كه سراسر آنها را پردهاى از عظمت و جلال پوشانيده بود در هر يك از آنها ملائكهاى قرار داد و بر در هر آسمانى ملكى بعنوان دربان مقرر داشت و فرشتگان اعمال كه تمامى عمل انسان را از صبح تا شب حفظ و ضبط مينمايند و مىنويسند عمل بنده را بطرف عالم بالا ميبرند. و اين عمل مانند آفتاب ميدرخشد هنگامى كه به آسمان اول ميرسند از عمل بنده تعريف و تمجيد مينمايند. فرشته دربان ميگويد توقف كن و عبور ننما و اين عمل را بصورت صاحب بزن. من فرشته موكل بعينيت هستم هر كس غيبت كسى را نموده باشد نميگذارم عملش از اينجا عبور نمايد اين ماموريتى است كه پروردگار بمن داده است.پ فرمود: روز بعد كه مىشود فرشته نگهبان عمل باز عمل بنده را بالا ميبرد و با تزكيه و تمجيد عمل را از آسمان اول عبور ميدهد و بآسمان دوم ميرسد در آن هنگام فرشته دربان اخطار توقف نموده و ميگويد اين عمل را برگردان و بصورت صاحبش بزن زيرا منظور صاحب عمل انگيزه دنيوى بوده و من مامور بازرسى اغراض دنيوى اعمال هستم و نميگذارم اين عمل از اينجا عبور كند.پ حضرت فرمود: سپس مجددا عمل بعدى را با كمال سرور و خوشحالى بالا ميبرد (از قبيل صدقه و انفاق و نماز) و نگهبانان عمل خوشحالند و ميرود تا آسمان سوم. آن فرشته دربان ميگويد بايست و اين عمل را بر پشت و صورت صاحبش بزن من فرشته مأمور متكبران هستم. اين شخص با اين عمل بر ديگران تكبر نموده و در مجالس خود را برتر از آنها ديد پروردگار من فرمان داده كه نگذارم چنين عملى از اينجا عبور نمايد. و فرمود:
حافظان عمل باز هم عمل ديگر بنده را كه مانند ستاره درخشان نورانى و روشن است و صداى تسبيح از او مىآيد و روزه و حجّش پيدا است بالا ميبرند تا آسمان چهارم آن فرشته دربان ميگويد توقف كن و اين عمل را بصورت و شكم صاحبش بزن. من فرشته عجب و خودبينى هستم اين شخص با اين عمل بخود خوش بين شده و بخود ميباليد پروردگار من
دستور داده كه مانع از عبور چنين عمل بشوم اين عمل را بصورت صاحبش بزن. فرمود:
ملائكه اعمال عمل بنده را كه در كمال آراستگى و زينت است مانند عروسى كه آرايش و آراسته شده بالا ميبرد با جهاد و نماز و نوافل ما بين نمازهاى واجب و آثار ناله و تضرع چون ناله شتر از آن عمل پيدا است و مانند آفتاب ميدرخشد تا بآسمان پنجم ميرسد فرشته دربان فرمان توقف داده و ميگويد من مامور بازرسى اعمال حسودان هستم برگرد و اين عمل را بصورت صاحبش بزن و بر كول او بار كن كه اين شخص بر كسانى كه علم و دانش فرا ميگرفتند و براى خدا اعمال را انجام ميدادند حسد ورزيده و رشك ميبرد و اگر در كسى امتياز و فضيلتى در عمل و عبادت ميديد ناراحت شده و حسادت مينمود و غيبت و تهمت بر او ميزد و اين فرشته عمل آن شخص را بر دوش او باز مينمايد و همين عمل صاحبش را لعنت ميكند. فرمود: باز عمل را بالا برده تا آسمان ششم فرشته دربان ميگويد توقف كن من مأمور بررسى رحمت و مهربانى صاحب اعمال هستم اين عمل را بصورت صاحبش بزن و چشمش را نابود كن چون اين شخص محبت و رأفتى ندارد اگر بندهاى از بندگان خدا در اثر لغزش گناهى را مرتكب ميشد و يا اتفاق ناگوار و مصيبت و زيانى براى او رخ ميداد اين شخص بجاى نصيحت و همدردى آن طرف را سرزنش و شماتت مينمود.پ پروردگار من فرمان و دستور داده كه نگذارم عمل چنين اشخاصى از اينجا عبور كند. فرمود: ملائكه اعمال ديگر را كه توأم با فقه و فقاهت و كوشش كامل و توأم با ورع و تقوى است بالا ميبرد و اين عمل صدائى رعد آسا و نور و روشنائى همچو برق درخشان دارد و سه هزار فرشته همراه او هست و تمام آسمانهاى ششگانه و درجات و مراتب را پيموده تا بآسمان هفتم ميرسد. ناگهان فرشته آسمان هفتم اخطار توقف داده و دستور ميدهد كه اين عمل را بصورت صاحبش بزن من مامور بازرسى حجاب اعمال هستم هر عملى كه بين آن و خدا حجابى باشد و در آن انگيزه غير خدا باشد برميگردانم صاحب اين عمل منظورش اين عمل بود كه با اين عمل ارتقاء مقامى در نظر فرماندهان بدست آورد و نام بلندى در مجالس و محافل كسب كند و شهره آفاق گردد پروردگار بزرگ بمن دستور داده هر عملى كه خالص براى او نباشد بازگردانم و مانع از عبور آن شوم. فرمود: سپس ملائكه عمل بنده را از قبيل اخلاق نيك و سكوت و ذكر فراوان (همه گونه عبادت) با كمال خوشحالى بالا ميبرد و تمام ملائكه هفت آسمان در مشايعت آن عمل هستند و مراحل هفتگانه را گذر كرده و مىپيمايند تا بحريم خداوندى رسيده و همگى آنها به اعمال صالحه و دعاء و مناجات اين شخص گواهى ميدهند ولى خداوند متعال ميفرمايد: ملائكه من شما فقط حافظ و نگهبان عمل هستيد ولى من باعماق دل او و خاطرات و نيات پنهان او آگاه و مراقبم
در اين عمل هدف حقيقى او من نبودهام (انگيزههاى درونى گاهى بگونهاى است كه فرشتگان او را دانسته و بر او آگاهند و گاهى بطورى مخفى و پنهان و در باطن قرار گرفته كه فرشتگان بآن مرحله از رياء آگاهى ندارند بلكه ممكن است طورى باشد كه خود انسان هم آگاهى كامل باو نداشته باشد فقط در بعضى از مواقع بحرانى و روى دادههاى شديد و فوق العاده و يا در عالم رؤيا و نظائر آن انسان ميتواند بآن ضمير سرّ و باطن باطن راه يابد اما خداوند عالم السر و الخفيات بتمام اسرار و رموز باطن و حالات و كيفيات درونى كاملا آگاه و مطلع هست) لعنت من بر اين شخص باد ملائكه هم ميگويند خدايا لعنت تو و لعنت ما بر او باد. راوى حديث ميگويد معاذ بن جبل سخت گريست و سپس گفت برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله عرضه داشتم يا رسول اللَّه با اين وضع من چه كنم و چگونه عمل نمايم؟ فرمود: معاذ بپيامبر خود تأسى و اقتداء كن در داشتن حالت يقين گفتم چطور ممكن است؟ چون شما رسول خدا هستيد ولى من معاذ بن جبل يك فرد و عادى عامى فرمود اگر در عملت كوتاهى دارى و آن طور كه بايد نميتوانى عمل كنى برنامه زندگى را چنين تنظيم كن كه زبانت را از انتقاد برادران دينى حفظ كن و همچنين از حمله قرآن و افرادى كه اهل قرآنند و هميشه بگناه خود اعتراف داشته باش و گناه را بگردن ديگران ميانداز و با نكوهش ديگران خود را تزكيه و تصفيه مكن و با كوچك كردن و تحقير ديگران خود را بزرگ مشمار و رياء و خودنمائى را در اعمال خود وارد نكن و در اعمال اخروى انگيزه دنيوى را راه مده و فحش و ناسزا بمردم مگو كه مردم از تو روى گردان شده و در نتيجه خيرات و عوائد دنيوى از دستت ميرود و پردهدرى مكن كه سگهاى دوزخى تو را ميدرند خداوند متعال ميفرمايد وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً درندگان و درهم شكنندگان ميدانى ناشطات يعنى چه؟ يعنى سگان دوزخى كه گوشت و استخوان را دريده و در هم ميشكنند عرض كردم يا رسول اللَّه چه كسى ميتواند اين برنامه را داشته باشد چون مراقبت باين صفات بسيار مشكل و دشوار است فرمود چنين نيست كسى كه توفيق الهى شامل حال او باشد براى او خيلى سهل و آسان است راوى حديث ميگويد معاذ بن جبل اين حديث را هميشه بازگو ميكرد و بيشتر از قرآن ميخواند.
در كتاب عدّة الداعى از كتاب جعفر بن احمد قمى ... از معاذ بن جبل اين طور نقل كرده است:پ 21- جامع الاخبار حضرت صادق عليه السّلام فرمود تمام موجودات در مقابل مؤمن فروتنى مىكند و هيبت و عظمت او را مراعات مينمايد سپس فرمود هنگامى كه انسان داراى اخلاص
باشد همه چيز از او ميترسد حتى حشرات و درندگان و پرندگان.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند متعال بصورت و اعمال ظاهرى شما نگاه نميكند فقط با انگيزه قلبى و نيات شما كار دارد.پ 22- محاسن ... حضرت صادق عليه السّلام فرمود كسى كه دوستى و دشمنى او و بخشش و نبخشيدن براى خدا باشد و در تمام كارهايش انگيزه و محركش خدا باشد چنين شخصى از ايمان كامل برخوردار است و نيز فرمود از محكمترين رشته ارتباط بحق اين است كه دوست بدارى براى خدا و دشمنى كنى براى خدا و عطاء و بخشش نمائى براى خدا و خود دارى كنى براى خدا.پ 23- نوادر راوندى بسند خود از موسى بن جعفر از پدران بزرگوار خود عليه السّلام نقل نموده كه على عليه السّلام در تفسير آيه وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فرمود آن اعضاء و جوارحى كه براى سجده الهى بكار ميبرى (مواضع هفتگانه سجده) هيچ كس را جز خدا مورد توجه خود قرار مدهپ 24- منية المريد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود سزاوارترين مردم كه روز قيامت در حق او قضاوت مىشود كسى است كه در صحنه جهاد شركت نموده و كشته شده در آن روز كه محشور ميگردد نعمتهاى الهى كه در دنيا باو داده شده بود برمىشمرند.
خداوند ميفرمايد در مقابل اين نعمتها چه عملى انجام دادهاى ميگويد خداوندا در راه تو جهاد نمودم تا شهيد شدم خدا ميفرمايد: دروغ ميگوئى (تو در راه رضاى من و براى من جهاد نكردى) جهاد تو باين منظور بود كه مردم بگويند فلانى شجاع و پردل است و اين حرف را هم در باره تو گفتند (پس بهدف خود رسيدى و اكنون پاداشى ندارى) و سپس فرمان ميدهد و بصورت بطرف آتش كشيده شده و در آن افكنده مىشود.
و ديگر كسى كه علم و دانش فرا گرفته و قرآن قرائت نموده كه در آن روز پس معرفى نعمتهاى خدا و شناختن و اعتراف بآن نعمتها خداوند ميفرمايد در مقابل اين همه نعمت چه كردى عرض ميكند علم و دانش آموختم و كلام تو را فرا گرفته و خواندم در راه رضاى تو ميفرمايد دروغ ميگوئى اين علم و دانش باين منظور بود كه مردم در حق تو بگويند فلانى عالم و دانشمند است و قرآن را هم باين منظور خواندى كه بگويند فلانى قارى قرآن است و اين چنين هم گفتند (پس عملى براى ما ندارى) سپس دستور ميفرمايد بصورت كشيده شده و در آتش افكنده مىشود و فرمود ارزش اعمال مردم بنيت و انگيزههاى قلبى آنها است و هر كس هر نيت و هدفى كه داشته باشد بهمان هدف خواهد آن كس كه حركت و هجرتش بسوى خدا و بمنظور او و بسوى رسول خدا باشد البته اين هجرت الهى و رسولى و با ارزش و بخدا و رسولش خواهد رسيد و آن كس كه منظورش از هجرت دنياى مادى باشد
كه چيزى بدست آورد و يا زنى كه با او ازدواج نمايد همان مقدار ارزش دارد. و بحساب خدا و دين ربطى نخواهد داشت و نيز حضرت فرمود نيت مؤمن از عملش بهتر و در تعبير ديگرى فرمود رساتر و مفيدتر است و نيز فرمود همانا مردم بر طبق نيت و انگيزههاى خود مبعوث و محشور ميشوند و نيز حضرتش از جبرئيل و او از خداى بزرگ بازگو نموده كه خداوند فرموده اخلاص حالت و صفت ارزشمند و سرى است از اسرار من كه در دل دوستان خود سپرده و بوديعت نهادهام.پ 25- عدة الداعى پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس تا چهل روز مراقب اعمال خود باشد كه آن را با اخلاص و فقط براى خدا انجام دهد خداوند چشمههائى از حكمت و دانش از قلبش جارى نموده كه از زبانش بيرون ميريزد. و حضرت جواد عليه السّلام فرمود: برترين عبادتها اخلاص است. حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خداوند ببندهاش نعمتى بالاتر از اين نداده كه در دل او جز خدا هيچ چيز ديگرى نباشد كه اين حالت از تمام نعمتها برتر است. از حضرت زهرا عليها السّلام نقل شده كه فرمود هر كس عمل خالص و عبادت بىشائبه خود را بسوى خدا بتواند صعود دهد و بفرستد خداوند هم بهترين مصالح و خير او را بسوى آن بنده فرود مىآورد. و از حضرت عسكرى عليه السّلام نقل شده كه فرمود: اگر تمام دنيا بصورت يك لقمهاى شود و من آن را بدهم بكسى كه با اخلاص كامل خدا را عبادت مينمايد باز هم ميبينم خود را كه در ايفاء حق چنين بندهاى كوتاهى كرده باشم و اگر كافر را از تمام دنيا منع نموده و نگذارم از هيچ نعمت دنيا استفاده كند تا بميرد فقط يك جرعه آب باو بدهم تصور مىكنم باز هم نسبت باين مقدار هم اسراف كرده باشم.
حضرت عيسى عليه السّلام بحواريين خود ميفرمود: هر وقت يكى از شما روزهدار بشود به موى سر و صورت خود روغن بزند و لبهاى خود را با روغن زيتون جلاء دهد تا مردم روزهدار بودن او را نفهمند و هنگام بخشش و صدقه طورى پنهان كند كه اگر في المثل با دست راست خود صدقه داده دست چپش آگاه نشود و هنگام نماز پردههاى خانه را بياويزد زيرا خداوند متعال مدح و ثناء را درست مانند رزق و روزى ميان بندگان خود تقسيم و مقدر نموده (بالاخره مدح و ستايش اين شخص را بر زبان مردم جارى خواهد ساخت و يا اينكه خود از اعمال مخلصانه چنين شخصى تقدير و تجليل خواهد فرمود).پ 26- اسرار الصلاة سفيان بن عينيه در تفسير آيه شريفه لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا خداوند موت و حيات را آفريد تا بيازمايد. عمل كدام يك از شما بهتر است فرمود: منظور زيادتر بودن عمل نيست، بلكه منظور اين است كه عمل كدام يك از شما صوابتر است و اصابه عمل و كامل بودن آن عبارت است از خشيت و ترس از خدا و داشتن نيت صادق
و نيك سپس فرمود ابقاء بر عمل و مراقبت داشتن بر آن كه انجامش توأم با اخلاص باشد از انجام خود عمل دشوارتر است و عمل خالص آن عملى است كه توقع و انتظار تقدير نسبت بآن عمل از هيچ كس بجز خداوند متعال نداشته باشى و نيت نيك از اصل عمل بهتر است، بلكه اساس و حقيقت عمل همان نيت است سپس حضرت آيه شريفه قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ را تلاوت فرمود: يعنى هر كس بر طبق نيت و مطابق شكل درونى و حالت باطنى خود عمل را انجام ميدهد.پ 27- مشكاة الانوار حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه حَنِيفاً مُسْلِماً فرمود يعنى خالص و پاك و با اخلاص بطورى كه بهيچ شائبه غير الهى آميخته نباشد.