باب 51 در باره اينكه رهبانيت و ترك دنيا و ديرنشينى و صحرانشينى بيابان گردى از نظر اسلام ممنوع و نهى شده و همچنين همكارى و اجراء دستورات و فرامين اهل بدعت و هوا

.پ آيات توبه 113 الْعابِدُونَ ... السَّائِحُونَ عبادت‏كنندگان و سياحت‏كنندگان (منظور از اين سياحت، سياحت مشروع است كه در روى زمين گردش كند و آثار توحيد و موجبات عبرت و اندرز را مورد بينش و مطالعه خود قرار دهد و يا منظور روزه گرفتن است كه آن هم يكنوع سياحت معنوى و استمرار دادن و ادامه خود دارى از مفطرات است نه اينكه ترك اتخاذ وطن و

 

خانه و بيابان گردى باشد كه البته اين گونه زندگى ممنوع است).پ احقاف 20 و روزى كه كفار بر آتش عرضه ميشوند (وارد دوزخ ميگردند) بآنان گفته مى‏شود كه شما زندگى طيب و پاداش‏هاى پاكيزه و با ارزش را در زندگى دنيوى و پر از هوى و هوس خود از دست داديد و امروز كيفر تكبر و گردنكشى ناروا و كيفر فسق و فجور تجاوزهاى خود را در اين عذاب ذلت بار مى‏بينيد.پ حديد 27- در دل پيروان عيسى عليه السّلام و حواريين رافت و مهربانى مخصوصى قرار داديم (تا از اثر محبت و مهربانى بتوانند در دل مردم اثر گذارند و آنان را بطرف دين حق سوق دهند) و طريقه رهبانيت و ديرنشينى را اختراع كردند و ما اين روش را بر آنها واجب نكرديم فقط آنچه كه لازم بود تحصيل رضوان و خوشنودى خدا- و آنان مراعات شرائط و آداب رهبانيت را ننمودند ما هم افراد با ايمان و پاى بند بدستورات الهى را پاداششان داديم ولى بيشتر از آنان تمرد كردند (پس از آنكه عيسى بن مريم بآسمان برده شد حواريين و پيروان عيسى عليه السّلام با شدائد و گرفتاريهائى از طرف جباران و ستمگران مواجه شدند و دين حق در معرض خطر و نابودى قرار گرفت خداوند متعال بمنظور تثبيت حق و انتشار آن محبت و رافت و مهربانى خاصى در حواريين قرار داد كه بتوانند توده مردم را ارشاد و راهنمائى نمايند و ضمنا به آنان الهام فرمود بمنظور رهائى از چنگال جباران به كوهستان و غارها بروند و در آنجا بعبادت پروردگار بپردازند تا زمينه‏هاى مساعدترى فراهم شود ولى كم كم اين رهبانيت و كوه‏نشينى وضع خاصى در ميان آنان پيدا كرد و پيرايه‏هاى غير انسانى باو بستند مانند ترك ازدواج و همسر گرفتن- گوشه‏نشينى و خاموشى- لباس خشن و غذاى ناگوار خوردن- ترك نظافت و پاكيزگى و امثال اينها و اين شيوه ناپسند جاى رهبانيت اصيل را گرفت با اينكه اصل رهبانيت هم از فرائض نبود كما اينكه در روايتى كه مرحوم طبرسى در تفسير اين آيه نقل نموده آمده است ابن مسعود گويد من در رديف رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر مركبى سوار بوديم پيغمبر فرمود اى امّ عبد (كنيه عبد اللَّه بن مسعود) آيا ميدانى چرا چگونه بنى اسرائيل رهبانيت را اختراع نمودند؟ عرضه داشتم خدا و رسولش داناترند. فرمود پس از عيسى بن مريم عليه السّلام جباران و ستمگرانى پيدا شدند و گناهان و معاصى خدا را مرتكب ميشدند اهل ايمان و متدينين بمبارزه با آنان برخاستند و سه بار با ستمگران جنگ كردند و در نتيجه مؤمنين در اين مبارزات جانبازى نموده و شهيد شدند و از آنان باقى نماند مگر اندكى با خود شور كردند و گفتند اگر بار ديگر با اينها بجنگيم بطور كلى نابود ميشويم و ديگر كسى كه مردم را بدين حق دعوت كند باقى نمى‏ماند پس بهتر اين است كه متفرق و در نقاط مختلف‏

 

متوارى شويم تا آن پيامبرى كه عيسى عليه السّلام وعده ظهور او را به ما داده مبعوث شود پس رفتند به كوهستان و غارها و رهبانيت را اختراع نمودند ...).پ تحريم 1- اى پيامبر عزيز چرا آنچه كه خدا بر تو حلال نموده بر خود حرام مينمائى (داستان عائشه و حفصه و ماريه قبطيّه).

اخبار

پ‏1- امالى صدوق ... انس بن مالك گويد پسر بچه‏اى از عثمان بن مظعون رضى اللَّه عنه وفات كرد حزن و اندوه بسيارى عثمان را دست داد بطورى كه قسمتى از خانه‏اش را به عنوان مسجد قرار داد و مرتب در آن نقطه مشغول عبادت بود (بكارهاى ديگر كمتر مى پرداخت) اين قضيه به پيغمبر گزارش شد حضرت بعثمان فرمود: اى عثمان خداوند متعال دستور رهبانيت بما نداده است. همانا رهبانيت امت من جهاد در راه خدا است (اگر كسى ميخواهد دست از زن و زندگى بشويد فريضه جهاد و جانبازى را انجام دهد) اى فرزند مظعون، بهشت داراى هشت در است و دوزخ را هفت در است آيا دوست دارى كه هنگام دخول بهشت از هر يك درها كه بخواهى وارد شوى فرزند خود را در كنار خود ببينى كه دامن لباست را گرفته و براى تو در پيشگاه خدا شفاعت ميكند؟ عرض كرد آرى دوست دارم. مسلمانان گفتند يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله آيا ما هم نسبت به فرزندان پيشرفته خود اين چنين ثوابى كه براى عثمان هست داريم؟ فرمود: بلى، براى كسانى كه صبر نموده و اين مصائب را در حساب خدا قرار دهند.

سپس فرمود: اى عثمان هر كس نماز صبح خود را در جماعت بجا آورد (چون عثمان ظاهرا نمازهاى خود را در همان خانه فردى ميخواند) و در تعقيب نماز بنشيند و مشغول ذكر خدا باشد تا طلوع آفتاب پاداش اين شخص در فردوس (بهشت) 70 درجه است كه فاصله و مسافت ما بين هر درجه‏اى بمقدار دويدن اسب تربيت شده در مدت هفتاد سال.

و هر كس نماز ظهر خود را با جماعت بجا آورد پاداشش در بهشت عدن 50 درجه است كه ما بين هر درجه‏اى بمقدار دويدن اسب نيكو در مدت 50 سال و هر كس نماز عصر را با جماعت بخواند پاداشش مانند پاداش 8 تن از فرزندان اسماعيل كه هر يك داراى خانه پر از برده و بنده باشد و تمام آنها را در راه خدا آزاد نمايد و هر كس نماز مغرب را در جماعت بخواند ثواب يك حج بسيار نيكو و عمره پذيرفته شده دارد و هر كس نماز عشاء را با جماعت بجا آورد پاداش عبادت شب قدر را دارد.پ 2- خصال ... زيد بن على از پدران بزرگوارش از على عليه السّلام نقل كرده كه فرمود:

 

پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در امت من رهبانيت و سياحت و سكوت و خاموشى ممنوع است (سكوت در برابر گناه و يا خود سكوت را عبادت دانستن) در معانى الاخبار هم چنين روايت شده است.پ 3- امالى طوسى ... يحيى الجلاء گويد شنيدم از بشر كه بدوستان و همنشينان خود ميگفت سياحت و گردش كنيد كه آب وقتى در جريان باشد پاكيزه مى‏شود ولى هنگامى كه در يك جا بماند متغير و رنگش بزردى ميرود.پ 4- تفسير قمى در ذيل آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ- مائده 87) اى اهل ايمان چيزهاى پاكيزه‏اى كه خدا آنها را براى شما حلال و مجاز دانسته بر خود حرام ننمائيد- صاحب تفسير نامبرده (على بن ابراهيم قمى) گويد پدرم از ابن ابى عمير از بعضى از وسائط او از امام ششم عليه السّلام نقل كرده كه فرموده اين آيه در باره امير مؤمنان عليه السّلام و بلال و عثمان بن مظعون نازل شده اما امير مؤمنان عليه السّلام سوگند ياد كرده بود كه شبها هرگز خواب نكند (و همه شب تا صبح بعبادت بسر برد) و اما بلال سوگند خورده بود كه هيچ روزى افطار نكند و روزها را روزه دار باشد و اما عثمان بن مظعون سوگند خورده بود كه با زن خود نياميزد. روزى همسر عثمان بر عائشه وارد شد و اتفاقا زن زيبائى بود و عائشه نگاهى بآن زن نمود ديد بخود نپرداخته و خود را از جهت لباس و سر و صورت مرتب نكرده گفت چرا چنين نامرتبى؟ همسر عثمان گفت من براى چه كسى خود را بيارايم؟ بخدا قسم شوهر من از مدتها پيش نزديك من نيامده چون كه شيوه رهبانيت را اتخاذ كرده و لباس‏هاى مخصوص و خشن بر تن نموده و در زندگى دنيا و از ده و بى‏علاقه شده وقتى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بمنزل آمد عايشه قضيه را به حضرت گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بيرون رفت و اعلام نمود كه مردم جمع شوند پس از اجتماع مردم حضرت بمنبر رفت حمد و ثناء پروردگار را نمود سپس فرمود. اين چه فكرى است كه گروهى حلال‏هاى پاك و پاكيزه را بر خود حرام نموده‏اند؟ بدانيد كه من كه پيغمبرم شب ميخوابم و با همسر خود هم بستر ميشوم و در روز افطار كرده غذا ميخورم اين روش و سنت من است و هر كس از روش و سنت من روى گردان باشد از من نيست. در اين حال اين چند نفر برخاستند و عرضه داشتند يا رسول اللَّه ما باين كارها سوگند ياد كرده‏ايم با سوگند خود چه كنيم؟ اين آيه را خداوند نازل فرمود لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ ...

تا آخر آيه 89 سوره مائده خداوند شما را در باره سوگندهائى كه بر پايه صحيح و دستور اسلام استوار نبوده مواخذه و كيفر نخواهد نمود البته سوگندهائى كه بر ميزان صحيح دينى استوار شده مواخذه مينمايد و كفاره مخالفت با سوگند چند چيز است.

 

1- غذا دادن به 10 نفر مستمند از همان غذاى متوسط و معمول كه بخاندان خود ميدهد 2- يا بآن 10 نفر لباسى بپوشانيد 3- و يا بنده‏اى را آزاد كنيد و اگر كسى اين كارها را نتوانست انجام دهد. بجاى آنها سه روز روزه بدارد اين اعمال نامبرده كفاره سوگندهاى شما است وقتى سوگند خورديد (و بر خلاف او عمل كرديد).پ 5- غيبت شيخ طوسى ... محمد بن احمد انصارى گويد گروهى از مفوّضه و مقصّره.

شخصى را بنام كامل بن ابراهيم مدنى خدمت حضرت عسكرى عليه السّلام اعزام نمودند تا در اين مسائل از حضرتش سؤال نمايد كامل گويد در ذهن خود مطلبى گرفتم و آن اين بود كه عرض كنم داخل بهشت نميشود مگر افرادى كه معرفت و شناختش در باره امام مانند من باشد و با من هم عقيده باشد (در باره عصمت امام و وجوب اطاعتش و مراتب و كمالات امام) و چون وارد شدم بر مولا و آقاى خود حضرت عسكرى عليه السّلام ديدم جامه سفيد و نرمى بر تن دارد تعجب كردم و در نزد خود گفتم ولى خدا و حجت او چنين لباس نرمى پوشيده و بما دستور مساوات با برادران دينى ميدهد. و ما را از پوشيدن اين گونه لباسها منع مينمايد. پس حضرت (بدون اينكه من اظهار مطلبى كنم) با يك حالت تبسم فرمود اى كامل و آستين خود را حضرت كنار زد ديدم لباس سياه و خشن و درشتى كه تماس با بدنش دارد و فرمود اين لباس زيرين براى خدا است (كه بدنم را بآسايش و لباس نرم عادت ندهم با طبقات پائين عملا شريك و همرنگ باشم و سبكبال باشم) ولى اين لباس رو براى شما است (كه بشما زخم زبان نزنند و شما هم اگر خواستيد از لباسهاى خوب بهره‏مند شويد مجاز باشيد).پ 6- رجال كشّى ... ابراهيم بن عبد الحميد گويد من با سكين نخعى بسفر حج رفتم و او حالت عبادت و زهد و رهبانيت داشت و از زن و جامه و بوى خوش و غذاى خوب دورى كرده و مرتب سر خود را پائين انداخته و در داخل مسجد هيچ گاه سر خويش را به طرف آسمان بلند نميكرد چون وارد مدينه شد نزديك ابى اسحق (شايد حضرت صادق مراد است) رفت و در كنار او نماز خواند سپس گفت قربانت گردم. ميخواهم سؤالاتى از شما بنمايم. فرمود برو آن مسائل را بنويس و براى من بفرست پس نامه‏اى باين مضمون نوشت. فدايت شوم. مردى است كه خوف و خشيت از خداى توانا او را فرا گرفته بطورى كه ارتباط با زن و خوراك‏هاى خوب را كنار گذاشته و نميتواند سر خود را بطرف آسمان بلند كند (يك حالت شرمندگى و يا تواضع دارد) اما راجع به لباس و جامه خوب معلوم نشد كه او را هم ترك كرده يا خير. (وضع چنين شخصى چگونه است و اين كارها شرعا خوب است يا نه؟)

 

در پاسخ نوشت اما در باره ترك آميزش با زنان، تو خود ميدانى كه روش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در اين مورد چگونه بوده است و اما راجع به ترك غذاهاى خوب آن هم كه معلوم است روش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله اين بود كه حضرتش گوشت تناول ميفرمود، عسل ميخورد (از غذاهاى خوب اجتناب نميكرد) و اما آن قسمت كه خوف و ترس از خدا بطورى او را گرفته كه نميتواند سر بطرف آسمان بلند كند پس باين آيه توجه نما و او را زياد تلاوت كن.

الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ. آل عمران 17 بندگان خدا داراى اين صفاتند: صبر و استقامت دارند و صدق و راستى و عبادت خدا و انفاق از اموال خود را در راه خدا مقيد و مراقب هستند و سحرگاهان از خدا طلب رحمت و مغفرت مينمايند (به تمام جهات ميپردازند و يك بعدى نيستند).پ 7- الدرّة الباهرة صوفى‏ها و اهل تصوف بحضرت رضا عليه السّلام عرض كردند. مامون امر خلافت را بشما واگذار كرد و البته شايسته‏ترين افراد براى خلافت شما هستيد ولى اين امر نيازمند باين است كه شما سابقه پشمينه پوشى و زى تصوف و لباس مناسب را داشته باشيد حضرت فرمود واى بر شما (كه معرفت در حق امام و موضوع رهبرى و سمت امامت نداريد) آنچه كه وظيفه امام و انتظار و توقع از او بايد داشت همانا عدل اجتماعى و دادگسترى او است حرفى كه ميگويد بر پايه صدق و راستى استوار باشد حكومتش بر مبناى عدالت و وعده‏هايش قطعى و بآنها عمل كند قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ چه كسى لباسهاى خوب و غذاهاى پاكيزه كه خداى براى بندگان خود آفريده حرام و ممنوع كرده است. اعراف 32- يوسف پيامبر لباسهاى حرير زربفت ميپوشيد و بر پشتى‏هاى خاندان فرعون مى‏نشست و تكيه ميداد.پ 8- نهج البلاغه از سخنان على عليه السّلام در بصره كه داخل شد بر علاء بن زياد حارثى براى عيادت او از اصحاب على عليه السّلام بود چون منزل وسيع علاء را ديد فرمود: اين خانه باين وسعت براى چيست در اين دنيا و تو بخانه وسيع در آخرت نيازمندتر هستى بله اگر بخواهى ميتوانى همين خانه را وسيله تامين آخرت قرار دهى كه اينجا محل پذيرائى مهمانان و واردين و ارحام و خويشان باشد و اينجا جايگاه بررسى بحقوق مسلمانان و رساندن حق بصاحبش باشد كه اگر اين طور باشد اين خانه وسيله رسيدن بآخرت است علاء گفت اى امير مؤمنان از وضع برادرم عاصم بايد به شما شكايت كنم. حضرت فرمود:

چطور شده؟ عرضه داشت لباس خشن بر تن كرده و از دنيا و زندگى بكلى دست برداشته حضرت دستور احضارش را داد وقتى كه حارث آمد حضرت فرمود: اى دشمنك خود شيطان خبيث بر تو تسلط يافته آيا بزن و فرزندت رحم نميكنى؟ همچو تصور ميكنى كه خداوند

 

چيزهاى پاكيزه و لذائد مشروع را براى تو حلال كرده ولى دوست ندارد كه تو از آنها استفاده كنى؟ تو در نظر خدا كوچكتر از آن هستى كه چنين باشى. حارث عرضه داشت يا امير المؤمنين شما كه مرا ملامت ميكنى خود لباس خشن و غذاى سفت و سخت دارى فرمود: واى بر تو من مانند تو نيستم (من در پست رهبرى و پيشوائى هستم) و خداوند متعال بر رهبران حقيقى و پيشوايان بر حق لازم دانسته كه زندگى و لباس و غذاى خود را با ضعيف‏ترين و مستمندترين طبقات اجتماع تطبيق دهند تا تهيدستى مستمندان آنان را در فشار روحى و ناراحتى قرار ندهد. (يعنى اين وضع استثنائى در لباس و غذا كه من دارم از جهت مقام و موقعيتى است كه من در دست دارم اين لباس شخص من نيست، بلكه لباس، لباس مقام و اين غذا، غذاى رتبه و پست خطير و پر مسئوليت من است چون مقام، مقام استثنائى است وظائف و تكاليف استثنائى و انحصارى هم دارد من اگر نتوانستم طبقه فقراء و مستمندان را همرنگ ثروتمندان و طبقات بالاتر بنمايم تا ناراحتى‏ها و عقده‏هاى آنان گشوده شود لا اقل خودم را بايد با آنان همرنگ نموده و زندگى شخص خود را هم سطح آنان بنمايم تا فشار و ناراحتى را احساس نكنند و در زندگى خود حسرت و عقده درونى نداشته باشند، بلكه با آرامش روحى زندگى كنند و وضع زندگى خود را با زندگى رهبر و پيشواى خود هم سطح و همرنگ ببينند).پ 9- كتاب الغارات ... حضرت صادق فرمود: غذاى لذيذ و مطبوعى خدمت على عليه السّلام آوردند حضرت از خوردن آن امتناع ورزيد عرضه داشتند آيا شما اين رقم غذا را حرام ميدانيد؟ فرمود: نه. ولى ميترسم اگر بخورم نفس من هميشه در هوى و آرزوى او باشد سپس آيه 20 از احقاف را تلاوت نمود- غذاهاى خوب و ثوابهاى ارزنده را شما در دنيا از دست داديد و از حضرت صادق عليه السّلام نقل است كه على عليه السّلام از دست رنج خود هزار برده آزاد كرد و نزد شما هر چه هست باشد همانا حلوا و غذاى خوب على عليه السّلام خرما بود و شير و جامه‏هايش كرباس- و حضرتش هنگامى كه با ليلى (يكى از همسرانش) ازدواج كرد حجله عروسى براى او ترتيب دادند حضرت حجله را كنار زد و فرمود دوست دارم همسرم آن طور كه خودش هست باشد.پ 10 كتاب المسائل با اسناد خود از على بن جعفر نقل كند كه گفت از برادرم موسى بن جعفر عليه السّلام سؤال كردم كه آيا مسلمان مجاز است كه بيابان گردى نمايد و يا در خانه‏اى بعبادت بپردازد و خارج نشود؟ فرمود نه كراجكى رحمة اللَّه عليه در كتاب كنز الفوائد خود گويد. روزى اتفاق افتاد و ناچار شدم كه در جلسه گروهى از اهل تصوف حاضر شده و شركت كنم. هنگامى كه جلسه برقرار شد و همه حاضر شدند شروع كردند در اجراء برنامه و آواز و غناء و رقص كه رسم و عادت آنان بود و من در گوشه‏اى رفته و كناره‏گيرى‏

 

كردم و مردى كه فاضل و متدين بود او هم كناره‏گيرى كرد و نزد من آمد و ما با هم در نكوهش صوفيان و اغراض فاسده آنان در اين گونه كارها و حركات زشت و نشست و برخاست آنان و آنچه از زحمت و رنج بهنگام رقص بخود ميدهند. گفتگو داشتيم و اين شخص محترم هم گفتار مرا تصويب و تصديق داشت و كارهاى آنان را تخطئه و نكوهش ميكرد.پ و ما مرتب مشغول گفتگو بوديم تا اينكه خواننده مجلس اشعار زيرا با غنا و آواز خويش خواند.

و ما امّ مكحول المدامع ترتعى- ترى الأنس وحشا و هى تأنس بالوحش- غدت فارتعت ثمّ انتشت لرضاعه فلم تلف شيئا من قواعد الخمش- فطافت بذاك القاع ولها فصادمت- سباع الفلا ينهشنه ايّما نهش.

و چون رفيق من اين اشعار را شنيد ناگهان از جاى خود پريد و رقص و پرش و گريه و لطمه و سيلى خيلى بيشتر از آن افرادى كه ساعت پيش آنان را تخطئه ميكرد و نادان ميشمرد انجام داد و بيتى از اشعار را مرتب تكرار ميكرد با اينكه از نظر وضع مجلس تكرار آن شعر تناسب نداشت و عادت و رسم آنها هم در موقع طرب و خوشحالى اين نيست كه اين گونه شعرها را تكرار نمايند و آن شعر همان آخرى است. فطافت بذاك القاع تا آخر كه معنايش چنين است كه آن زن (ام مكحول) در بيابان دچار درندگان شد و درندگان هم او را پاره كرده و خوردند- و اين مرد آن كارها را بشدت انجام ميداد و همين شعر را تكرار ميكرد و غير اين بيت را اصلا تكرار نميكرد بالاخره رنج و ناراحتى شديدى از خود نشان داد و در پايان بحالت بيهوشى مانند مرده نقش بر زمين شد. وضع اين مرد مرا دچار حيرت و سرگردانى كرد و داشتم در كارهاى متناقض او مى‏انديشيدم و چون بهوش آمد ديگر نتوانستم صبر كنم و سؤال از وضعش و از علت انجام اين كارها خوددارى نمايم با اين كه او خود قبلا اين كارها را جهل و نادانى ميدانست و از اينكه بچه مناسبت همان يك شعر را تكرار ميكرد كه گروه صوفيه تكرار اين گونه شعر از عادات و رسوم آنها نيست.

در پاسخ من گفت مطالبى كه در نظر شما هست كاملا ميدانم ولى من در انجام اين اعمال عذر موجهى دارم كه بشما ميگويم و آن اينكه پدر من يكى از نويسندگان دستگاه بود و نسبت بمن خيلى مشفق و مهربان بود اتفاقا مورد خشم سلطان قرار گرفت و بالاخره او را كشت من از شدت ناراحتى و اندوه سر در بيابان نهادم ناگهان جسد بى‏روح پدرم را در بيابان مشاهده كردم كه سگها و درندگان او را پاره پاره كرده بودند و چون اين خواننده آن شعر را خواند فطافت بذاك القاع و لها فصادفت- سباع الفلا ينهشنه ايّما نهش- آن حادثه بيادم آمد و پدرم در نظرم مجسم شد و غم و اندوه من تازه شد و آن حالتى كه‏

 

مشاهده كردى بمن دست داد و آن كارها را انجام دادم من پس از شنيدن اين داستان از سوء ظن و بدگمانى كه نسبت باين شخص نمودم پشيمان شدم و براى ناراحتى اين مرد فاضل غمناك و اندوه ناك شده و از اين داستان پند گرفتم.پ 11- ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ج 3 ص 12 يا 17 گويد: چنين نقل شده كه گروهى از متصوفه در خراسان خدمت حضرت على بن موسى عليه السّلام رسيدند و عرضه داشتند امير مؤمنان (مامون عباسى) در موضوع اين خلافت و حكومتى كه خدا باو داده است انديشه و تامل نموده شما خاندان پيغمبر را شايسته‏تر از همه مردم براى امامت و رهبرى تشخيص داده و در ميان اهل بيت هم شخص شما را سزاوارتر از همه دانسته و رأيش بر اين شده كه اين مقام را بشما تفويض نمايد و تصدى مقام امام و رهبرى با كسى مناسب است كه غذا و خوراكش مطبوع و لذيذ نباشد و لباس خشن و درشت بر تن كند و براى تواضع و فروتنى سوار بر حمار شود و عيادت مريضان بنمايد. حضرت فرمود (اين چه منطقى است؟) يوسف صديق پيغمبر بود در عين حال قباهاى حرير زربفت ميپوشيد و بر بالشهاى آل فرعون تكيه ميداد و مى‏نشست. واى بر شما آنچه كه وظيفه امام است و از او انتظار بايد داشت عدل و دادگرى او است و چون مطلبى را گفت با صدق و راستى باشد و چون وعده‏اى داد وفا كند خداوند لباس و خوراك را كه حرام نكرده سپس قرائت نمود آيه قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ. 12- سپس ابن ابى الحديد گويد از بزرگان نقل شده و خود با خط عبد اللَّه بن احمد الخشّاب رحمه اللَّه اين داستان را خواندم كه ربيع بن زياد حارثى مورد اصابت تيرى قرار گرفت كه بر پيشانيش نشست و موجب ناراحتى او شد كه هر ساله رنج و دردش تجديد ميشد روزى على بن ابى طالب عليه السّلام از او عيادت نمود و فرمود: اى ابا عبد الرحمن چطور است حال شما؟ عرضه داشت مى‏بينم خود را در وضعى كه اگر بهبودى از اين درد بقيمت نابودى ديدگانم تمام شود آرزومند نابينائى هستم حضرت فرمود: براى چشم خود چقدر ارزش قائلى؟ عرضه كرد اگر تمام دنيا مال من باشد فداى چشم خود مينمايم حضرت فرمود بنا بر اين خداوند بقدر دنيا در ازاء اين مصيبت بتو عطا خواهد كرد زيرا خداوند پاداش رنج و ناراحتيها را به تناسب مراتب و درجات آنها عنايت ميفرمايد و در كنار لطف او چند برابر شدن هم هست. ربيع بن زياد عرضه داشت يا امير المؤمنين آيا شكايت برادر خود عاصم بن زياد را بشما ننمايم؟ فرمود چه شده او را؟ عرض كرد لباس پشمينه و خشن بر تن كرده و از مردم كناره‏گيرى نموده و در فكر زن و فرزند نيست و آنها را در غم و اندوه نشانده حضرت فرمود: عاصم را احضار كنيد. چون عاصم وارد شد حضرت با

 

چهره عبوس و ناراحتى با او مواجه شد و فرمود واى بر تو اى عاصم چنين تصور ميكنى كه خداوند تمتعات و لذت‏ها را بر تو مباح كرده ولى دوست ندارد كه تو از آنها بهره‏مند شوى؟ تو در نظر خدا كوچكتر از اين هستى (كه از خود چنين راى دهى) آيا نشنيده‏اى كه خدا ميفرمايد دو دريا را بهم آميخته نمودى سپس فرموده از اين دو دريا گوهر گرانبها و مرجان بيرون مى‏آيد سوره الرحمن 22- 19 و باز فرموده است از اينها همه شما گوشت تازه تهيه كرده و ميخوريد و از اين درياها زيب و زيور را استخراج نموده و آنها را ميپوشيد. سوره فاطر 35 بخدا سوگند ابتذال و ناچيز دانستن نعمتهاى الهى در مرحله عمل (از همه چيز عملا استفاده كنى و خيلى زياد اهميت ندهى) محبوب‏تر است در نظر خدا از اين كه با گفتار خود آن نعمتها را مبتذل و ناچيز بدانى و شما شنيده‏ايد كه خدا ميفرمايد وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ نعمتهاى پروردگار را كه تو مشمول آنها شده‏اى بازگو كن سوره ضحى 11 و همچنين سوره اعراف 32 قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.پ خداوند همان گونه كه پيامبران خود را مورد خطاب قرار داده و فرموده: يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً اى رسولان و پيامبران از غذاهاى پاكيزه بخوريد و استفاده كنيد و اعمال شايسته و برنامه نيك خود را هم انجام دهيد. سوره مؤمنون 51 مؤمنين را هم مورد خطاب قرار داده و فرموده يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ اى اهل ايمان از غذاهاى پاكيزه كه روزى شما نموده‏ايم بخوريد و بهره‏مند شويد سوره مائده 87 و رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله به بعضى از همسران خود اعتراض كرد و فرمود چرا تو را چنين مى‏بينم كه موى سر خود را منظم نكرده و روغن بكار نبرده‏اى؟ چرا بچشم خود سرمه نكشيده‏اى و چرا خضاب نكرده‏اى. عاصم گفت يا امير المؤمنين عليه السّلام پس چطور شما خود به لباس خشن و كم ارزش و به غذاى اندك و ناگوار اكتفا نموده‏ايد؟

فرمود (اين لباس و غذا مربوط به موقعيت و مسئوليت من است) كه خداوند متعال بر رهبران حق و پيشوايان عدل و داد لازم و فرض نموده كه در زندگى خويش با طبقات ضعيف و كم درآمد هم سطح و هماهنگ باشند تا در نتيجه فقر و تهيدستى مستمندان آنان را در فشار روحى قرار ندهد. على عليه السّلام از آن مجلس برنخاست تا اينكه يكباره عاصم همه چيز را كنار گذاشت و آن لباس خشن را از تنش كند و لباس معمولى بر تن نمود.پ 13- تحف العقول. سفيان ثورى (از اركان متصوفه) بر حضرت صادق عليه السّلام وارد شد ديد حضرت لباس سفيد نرمى مانند پوسته نازك روى سفيده تخم مرغ بر تن دارد معترضانه بحضرت گفت: اين لباس مناسب شما نيست. حضرت فرمود: گوش كن و كاملا

 

ضبط نما آنچه را ميگويم كه براى دنيا و آخرت تو مفيد است اگر با داشتن اين مطالب كه ميگويم) بميرى بر طبق حق و سنت مرده‏اى نه در حال بدعت بتو بگويم زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و دوران آن حضرت زمان دشوارى و فقر و تهيدستى مسلمين بود (اگر روش آن حضرت در لباس و خوراك روش خاصى بود و با وضع كنونى من فرق داشت از لحاظ اقتصاد زمان بود چون سطح زندگى مسلمين در آن زمان در سطح بسيار نازل و پائين بود حضرت هم بايد در وضع زندگى با آنها هماهنگ باشد) ولى هنگامى كه دنيا روى آورد و درآمدها بهتر شد سزاوارترين مردم باستفاده از نعمتهاى دنيا نيكانند نه نابكاران و مؤمنانند نه منافقان و مسلمانانند نه كفار بنا بر اين چه انكار و اعتراضى بر من دارى؟ به خدا سوگند در عين حال كه زندگى من اين طور است كه مى‏بينى از آن موقعى كه بحد رشد و بلوغ رسيده‏ام صبح و عصرى بر من نگذشته كه خداوند حقوق مالى بر من فرض كرده باشد مگر اينكه من آن حق را بمحل مقرر آن رسانيده‏ام. سپس سفيان رفت و بعدا همفكران او از همان گروهى كه بزهد و پارسائى تظاهر داشتند و مردم را بهمان روش خود كه پوشيدن لباسهاى كثيف و نپرداختن بنظافت و پاكيزگى است دعوت ميكردند. وارد شدند و به حضرت عرض كردند اين رفيق ما (سفيان) از بحث و گفتگو با شما درمانده و احاطه كامل بادله و منطق و برهان علمى ما نداشته. حضرت فرمود: شما دليل و حجت خود را بيان كنيد. آنان گفتند تمام دليل‏هاى ما بر پايه كتاب خدا استوار است. فرمود (بسيار خوب) بهترين دليلى كه در مقابل آن بايد تسليم شد و از او پيروى و متابعت نمود همان قرآن است. بگوئيد و بياوريد آن دليل‏ها را. هم مسلكان گفتند ما دو آيه از قرآن براى صحت و درستى مسلك خود مى‏آوريم.پ خداوند در قرآن كريم گروهى از صحابه را اين طور ستايش ميكند در عين اينكه خودشان در تنگدستى و زحمتند ديگران را بر خويش مقدم ميدارند و كسانى كه خود را از صفت بخل محفوظ دارند آنها رستگارانند سوره حشر 9 و در جاى ديگر ميفرمايد: در عين اينكه بغذا احتياج و علاقه دارند آن را بفقير و يتيم و اسير ميخورانند سوره دهر 8 و ما را همين دو آيه كافى است يك نفر كه در آن مجلس حضور داشت گفت آنچه ما تا كنون از شما ديده‏ايم اين است كه شما از خود زهد نشان ميدهيد و اين را وسيله كرده تا مردم را باموال خودشان بى‏علاقه كنيد تا بشما بدهند و شما عوض آنها بهره‏مند شويد امام عليه السّلام فرمود فعلا اين حرفها را رها كنيد اينها فائده ندارد بعد حضرت رو بجمعيت كرد و فرمود آيا شما كه بقرآن استدلال ميكنيد محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تميز ميدهيد و هر كس از اين امت اسلامى كه گمراه شد از همين راه گمراه شد و بهلاكت و

 

شقاوت رسيد گفتند في الجمله اطلاعاتى در اين زمينه داريم. امام فرمود: بدبختى شما از همين جا است احاديث پيغمبر هم مثل آيات قرآن است اطلاع و شناخت كامل لازم دارد. اما آياتى كه خوانديد و خدا در آن آيات از آن گروه بعنوان مدح و ستايش خبر ميدهد اين آيات دلالتى بر حرمت استفاده از نعمتهاى الهى ندارد و مربوط به گذشت و بخشش و ايثار است كه اگر هم نميدادند گناهى نكرده بودند ولى آنها بحكم عاطفه ديگران را مقدم داشتند خداوند هم بآنها پاداش خواهد داد و در اين مورد خداوند دستور مخصوصى نداده بود ولى بعدا خدا دستور معينى داد و حدود اين عمل را بيان نمود البته اين دستور كامل و جامع ناسخ عمل آنها است و خداوند از راه رحمت و اصلاح حال مؤمنين از اين كه شخص خود و عائله خود را در مضيقه و ضرر بيفكند و آنچه دارد بديگران بدهد نهى فرمود زيرا در ميان عائله انسان ضعيفان و كودكان و پيران فرتوت پيدا مى‏شود كه طاقت تحمل گرسنگى ندارند اگر بنا شود من كه قرص نانى دارم و جز آن چيزى ندارم انفاق كنم عائله من تلف خواهند شد و لذا رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود كسى كه پنج دانه خرما و يا قرص نان و يا پنج دينار دارد و قصد انفاق آنها را دارد در درجه اول بر پدر و مادر خود بايد انفاق كند و در درجه دوم خودش و زن و فرزندش و در درجه سوم خويشاوندان و برادران مؤمن و در درجه چهارم همسايگان فقير و در درجه پنجم خيرات و مبرات در راه خدا و اين قسمت اخير بعد از همه آنها و كم پاداش‏تر از آنها است و رسول خدا عليه السّلام در حق آن مرد انصارى كه هنگام مرگش پنج يا شش بنده را آزاد كرده بود و غير آنها دارائى ديگرى نداشت و كودكان صغيرى از او باقى مانده بود فرمود: اگر قبلا بمن اطلاع داده بوديد نميگذاشتم او را در قبرستان مسلمين دفن كنيد او بچه‏هاى صغيرى را باقى ميگذارد كه دستشان پيش مردم دراز باشد. پدرم امام باقر براى من نقل كرد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود در انفاقات خود از عائله خود شروع كن هر كس نزديكتر است مقدم‏تر است.پ علاوه بر اينها در صريح قرآن مجيد از روش و مسلك شما نهى ميكند و مخالفت عملى با اين مسلك بعنوان فريضه از طرف خدا دستور داده شده آنجا كه ميفرمايد متقين كسانى هستند كه در مقام انفاق و بخشش نه تند روى ميكنند و نه كند روى راه اعتدال و ميانه را پيش ميگيرند سوره فرقان 67 آيا نمى‏بينيد كه خداوند متعال بر خلاف نظر شما رأى داده كه ميگوئيد مردم را بر خود و عائله خود بايد مقدم داشت و خداوند آن كس را كه دعوت شما را اجابت كرده و طبق پيشنهاد شما عمل نموده اسراف‏كننده در انفاق ناميده است و در آيات زيادى از قرآن جمله لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ بچشم ميخورد بنا بر اين خداى حكيم از اسراف و تندروى در بذل و بخشش نهى مينمايد همان طورى كه از بخل و

 

خست و دنائت نهى ميكند قرآن حد وسطى براى اين كار تعيين كرده نه اينكه انسان هر چه دارد بديگران بخشيده و خود تهى دست بماند آنگاه دست بدعا بردارد كه خدايا بمن روزى ده.

خداوند اين چنين دعائى را مستجاب نميكند زيرا رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چند دسته از امت دعايشان هرگز مستجاب نميشود 1- كسى كه بر ضرر پدر و مادر خود دعا كند و براى آنها بدى بخواهد. 2- كسى كه مالش را بديگرى قرض داده و گواه و سندى از او نگرفته و طرف مال او را خورده چون اين شخص بدست خودش راه را بر خود بسته با اينكه خداوند دستور داده هنگام قرض از طرف سند كتبى بگيريد. 3- كسى كه از خداوند دفع شر زن خويش را بخواهد با اينكه چاره اين كار در دست خود او است او ميتواند اگر واقعا ناراحت است او را رها كند 4- شخصى كه در خانه خود نشسته و دست روى دست گذاشته و براى تامين هزينه زندگى هيچ گونه فعاليت ندارد و ميگويد خدايا روزى مرا برسان خداوند در جواب او ميگويد: بنده من مگر نه اين است كه من راه حركت و كوشش را براى تو باز كرده‏ام و اعضاء و جوارح صحيح و سالم بتو داده‏ام و عذر تو را در انجام دستورات خود قطع نموده‏ام و حجت را تمام كرده‏ام كه در راه فعاليت گام بردارى و بار دوش ديگران نباشى البته اگر با مشيت كلى سازگار بود بتو روزى فراوان خواهم داد و اگر هم با مصالح نظام كلى آفرينش منطبق نشد البته تو سعى خود را انجام داده و معذور هستى و كمتر از انتظار و توقع تو بتو خواهد رسيد. 5- كسى كه خداوند باو مال و ثروت فراوان داده و او با بذل و بخششهاى زياد آنها را از بين برده و بعد دست خود را بدعا برداشته كه خدايا بمن روزى بده. خداوند در جواب او ميگويد: مگر من بتو روزى فراوان ندادم؟ چرا ميانه روى نكردى مگر من بتو دستور ندادم كه در بذل و بخشش بايد ميانه روى كرد و از بخششهاى زياد نهى نكردم. 6- كسى كه در دعايش چيزى كه موجب قطع رحم شود بخواهد (يا كسى كه دعا كند در حالى كه قطع رحم نموده است). خداوند در قرآن طرز انفاق و كيفيت و چگونگى بخشش را به پيغمبرش آموخته و قضيه از اين قرار بود كه مقدارى طلا پيش پيغمبر بود و حضرت ميخواست آن‏ها را بمصرف برساند و ميل نداشت حتى يك شب آن پول در خانه‏اش بماند لهذا در يك روز تمام آن طلاها را انفاق كرد و چيزى باقى نماند. صبح بعد سائلى آمد و درخواست كرد ولى پيغمبر چيزى نداشت كه باو بدهد آن شخص سائل پيغمبر را ملامت و سرزنش كرد پيغمبر هم چون چيزى نداشت كه باو بدهد غمناك و ناراحت شد با اينكه خيلى رءوف و مهربان هم بود در اينجا است كه خداوند براى تعليم پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را نازل فرمود: (نه دستهاى‏

 

خود را بگردن خود ببند كه هيچ گونه بخشش و انفاقى نداشته باشى و نه تمام گشاده و بكلى باز كن كه بعد تهى دست بمانى و مورد ملامت فقرا واقع شوى. سوره اسراء 29).

اينها احاديثى است كه از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله رسيده و آيات قرآن هم آنها را تائيد ميكند و كسانى كه اهل قرآن هستند مضامين آياتش را تصديق داشته و باو ايمان دارند. ابو بكر هنگام مرگش بيك پنجم- مالش وصيت كرد و گفت يك پنجم كم نيست با اينكه شخص مريض تا يك سوم حق دارد وصيت كند و اگر ميدانست يك سوم صلاح است به ثلث وصيت ميكرد. سلمان و ابو ذر هم كه شما بفضل و زهد آنها معترفيد همين گونه بودند اما سلمان وقتى كه سهم خود را از بيت المال ميگرفت مقدار مخارج سالانه خود را ذخيره ميكرد باو گفتند تو با اين همه زهد و تقوى در فكر ذخيره ساليانه خود هستى و تو از كجا ميدانى شايد همين امروز يا فردا مردى در جواب آنها گفت شايد نمردم چرا شما احتمال زنده ماندن مرا نميدهيد همان طورى كه احتمال مردنم را ميدهيد آيا نميدانيد اى نادانان كه نفس انسان اگر بمقدار كافى وسيله زندگى نداشته باشد اضطراب و تشويشى دارد و در اجراء فرمان خدا سستى ميورزد ولى اگر از نظر تامين زندگى آسوده باشد آرامش قلب و آمادگى براى اطاعت احساس مينمايد و اما ابو ذر چند راس شتر و تعدادى كمى هم گوسفند داشت كه از شير آنها استفاده ميكرد و در مواقع ميل بگوشت و يا رسيدن مهمان و يا هنگام نياز ديگران كه با او ارتباط داشتند. شترى يا گوسفندى را ذبح ميكرد و مقدار رفع احتياج آنان بين آنها تقسيم مينمود و خود هم باندازه قسمت آنها بر ميداشت- اين وضع اينها است- و چه كسى از اينها زاهدتر است؟ و پيغمبر در باره آنها گفت آنچه را گفت و هيچ وقت اين اشخاص تمام دارائى خود را از دست ندادند و از روش شما كه ميگوئيد انسان بايد از هر چه دارد صرف نظر كرده و ديگران را بر خود و عائله خود مقدم بدارد و بدانيد و بشنويد اين حديث را كه پدرم از پدرانش از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل نموده كه فرمود:

عجيب‏ترين چيزها حالت مؤمن است. كه اگر بدنش با مقراض قطعه قطعه شود خير او است و اگر شرق و غرب در دست او باشد باز هم بنفع او است و هر آنچه كه خداوند برايش مقرر فرمايد خير و نفع او در او است نميدانم اين مقدار كه امروز براى شما شرح دادم كافى است يا بر آن بيفزايم. هيچ ميدانيد كه در صدر اسلام قانون جهاد اين بود كه يكنفر مسلمان در مقابل ده نفر دشمن بايد مقاومت نمايد و حق پشت كردن به جبهه را نداشت و اگر ايستادگى نميكرد جرم و گناه محسوب شده و وعده آتش باو داده ميشد ولى بعدا كه حالت ديگرى پيدا شد خداوند بلطف و رحمتش اين قانون را تغيير داد و بجاى آن يكنفر بايد فقط در مقابل دو نفر مقاومت نمايد.

 

پ‏و از قانون قضاوت بگوئيد اگر يكى از شما در محكمه باشد و قضات شرع او را موظف كند بدادن نفقه زنش و او عذر بياورد كه من زاهدم و از متاع دنيا اعراض كرده‏ام در اين صورت حكم قاضى باينكه بايد نفقه زنت را بدهى مطابق حق و عدل است يا اينكه ظلم و جور است اگر بگوئيد ظلم است با اين تهمت بهمه اهل اسلام جور و ستم كرده‏ايد و اگر بگوئيد اين حكم عدل و داد است با اين گفتار قول خودتان را باطل كرده‏ايد و همچنين حكم قضات در موردى كه صدقات و مبرات كسى كه در باره فقراء و مساكين بيشتر از ثلث وصيت كرده باشد و يا در مرض موت بيشتر از ثلث بخشش نموده باشد كه در اين مورد قضات شرع اين بخشش را تنفيذ نميكند ... ديگر اينكه بگوئيد ببينم اگر مردم تمامى آنچنان كه شما عقيده داريد زاهد باشند و از زندگى و ما يحتاج در زندگى اعراض كردند پس تكليف كفارات قسم و نذر و صدقات واجبه چه مى‏شود زكاةهاى واجب كه به شتر و گوسفند و گاو و طلا و نقره و خرما و كشمش و غيره تعلق ميگيرد بچه گونه اشخاصى بايد پرداخته شود اگر وظيفه مسلمان آن طور باشد كه شما ادعا ميكنيد شايسته نيست هيچ كس مالى را در دست خود نگهدارد و بايد هر چه دارد بديگران بخشد گر چه خود در رنج و زحمت باشد و ديگر موردى براى فريضه زكاة نمى‏ماند پس بنا بر اين طريقه و روش شما بسيار زشت و اين مسلك و مرام ناپسندى كه مردم را بسوى او دعوت ميكنيد ناشى از جهل و نادانى شما و بى‏اطلاعى از قرآن و سنت و احاديث پيغمبر كه قرآن بصحت و درستى آنها گواه است و شما اين گونه احاديث را از جهالت خود رد ميكنيد و نمى‏پذيريد و شما در معانى قرآن و نكته‏هاى لطيف آن تدبر و تامل نداريد و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه را تميز نداده و امر و نهى را تشخيص نميدهيد. در باره سليمان بن داود عليه السّلام چه ميگوئيد كه از خداوند ملك و سلطنتى كه براى كسى بالاتر از آن ميسر نباشد درخواست نمود و خداوند هم چنان ملكى باو داد و سليمان جز حق و صواب نميخواست و بر حق هم عمل ميكرد و در عين حال نه خداوند و نه احدى از مؤمنين اين درخواست را بر او عيب نگرفت و همچنين پيش از سليمان داود در آن اوج قدرت و سلطنت. يوسف پيغمبر هم چنين بود كه بپادشاه مصر ميگويد (خزانه دارى را بمن بده كه من هم امينم و هم داناى كار سوره يوسف 57) و بعدا كارش بجائى رسيد كه امور كشوردارى مصر تا حدود يمن باو سپرده شد و از اثر قحطى كه پيش آمده بود مردم مى‏آمدند و از او آذوقه ميخريدند و قطعا يوسف بر طبق حق ميگفت و عمل ميكرد و هيچ كس اين روش يوسف را عيب ندانست.

و همين طور قصه ذو القرنين كه بنده‏اى بود كه خدا را دوست ميداشت و خدا هم او را دوست ميداشت وسائل قدرت برايش فراهم گشت و سلطنت شرق و غرب را بكف گرفت و

 

در گفتار و كردار تابع و تسليم حق بود و كسى هم از او عيب نگرفته‏اى گروه ناصواب از اين روش ناپسند دست برداريد و خود را با آداب الهى تطبيق دهيد و از حدود امر و نهى خدا تجاوز نكنيد و در مواردى كه علم نداريد مداخله نكنيد علم آن مسائل را به اهلش واگذار كنيد تا در نزد خدا ماجور و معذور گرديد و در صدد باشيد كه ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه حلال و حرام را از راهش بدست آوريد كه براى شما بهتر و شما را بخدا نزديكتر و از جهل و نادانى دورتر ميگرداند جهالت و لجاجت را براى اهلش رها كنيد كه طرفدارش زياد و طرفداران علم و دانش اندك است و بالاتر از هر دانشمندى دانائى هست.پ 14- تنبيه الخاطر روزى سلمان براى ديدن ابو الدّرداء رفت همسرش (ام الدّرداء) را با وضع ژوليده مشاهده كرد باو گفت چرا اين گونه پريشان و ژوليده‏اى؟ زن گفت برادر تو ابو الدرداء از دنيا و زندگى بكلى اعراض كرده طولى نكشيد أبو الدرداء وارد شد و به سلمان خوش آمد گفت و براى پذيرائى از سلمان غذائى آماده كرد بسلمان گفت بفرمائيد بخوريد گفت من روزه‏ام ابو الدّرداء سلمان را سوگند داد كه بخورد گفت تا تو نخورى من نخواهم خورد بالاخره شب را در منزل أبو الدّرداء ماند شب كه فرا رسيد أبو الدرداء به منظور عبادت و شب زنده دارى بپا خاست. سلمان مانع شد و گفت اى أبو الدرداء بدان همان گونه كه خدا بر تو حق دارد بدن تو و عائله و فرزند تو بر تو حق دارند. هم روزه بگير و هم افطار كن. مقدارى نماز بخوان و مقدارى هم بخواب حق هر ذى حقى را اداء كن. أبو الدرداء خدمت پيغمبر رسيد و گفتار سلمان را معروض داشت پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله بيانات سلمان را تصديق نمود.پ 15- نوادر راوندى ... حضرت صادق از پدرانش عليهم السّلام نقل ميكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى‏آمد نزد اهل صفّه كه آنها ميهمانان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بودند و از اموال و بستگان خود صرف نظر كرده بمدينه آمده بودند و پيغمبر آنها را در ايوان مسجد جا داده بود و آنها چهار صد نفر بودند و پيغمبر مى‏آمد صبح و شام از آنها احوالپرسى ميكرد در يكى از روزها كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تشريف آورد ديد هر يك بچيزى مشغول است يكى دارد كفش خود را اصلاح ميكند ديگرى لباس خود را وصله ميكند ديگرى مشغول نظافت بدن و لباس است و برنامه خوراكى آنها اين بود كه پيغمبر بهر يك از آنها روزى حدود 10 سير خرما ميداد. يكى از آنها برخاست و عرض كرد يا رسول صلّى اللَّه عليه و آله اين خرمائى كه هر روز ميخوريم حرارت و گرمى آن معده ما را بهم زده رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود اگر ميتوانستم دنيا را در اختيار شما ميگذاشتم ولى پس از من روزگارى خواهد آمد كه هر صبح و شام ظرفهاى پر از

 

غذا در دست شما خواهد بود و از نظر لباس هم صبحگاهان در لباسى و عصرش در جامه ديگرى خواهيد بود و پرده‏هاى زيبا مانند پرده كعبه در خانه‏هاى خود مى‏بينيد شخصى گفت چه وقت اين چنين مى‏شود كه من آرزوى آن را دارم فرمود اين زمان كنونى از آن زمان بهتر است چون شما اگر از غذاهاى حلال كاملا اشباع شديد بالاخره بغذاهاى حرام تمايل خواهيد شد. سعد بن اشبح گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله پس از مرگ وضع ما چگونه خواهد بود؟ فرمود: حساب و قبر و ضيق فشار و يا وسعت قبر عرض كرد يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله آيا شما هم خوف و وحشتى داريد؟ فرمود نه ولى از اينكه نميتوانم شكر نعمتهاى الهى را بلكه يك هفتم آن را بجا آورم شرمنده و منفعلم در اين هنگام سعد بن اشبح گفت: من خدا و رسول و تمام حضار را گواه ميگيرم كه ديگر خواب شب و خوردن در روز و بستر خواب و معاشرت با مردم و آميزش با زنان را بر خود حرام كردم. پيغمبر فرمود: اى سعد اين كارها خوب نيست تو اگر با مردم معاشرت نداشته باشى فريضه بزرگ امر بمعروف و نهى از منكر را چگونه انجام ميدهى و باديه‏نشينى پس از توفيق شركت در اجتماع كفران نعمت است.

هم خواب شب داشته باش و هم در روز غذا بخور و هر گونه جامه و لباسى كه طلا و يا حرير و سبك نباشد بپوش و با زنان هم آميزش داشته باش. اى سعد برو بطرف طائفه بنى مصطلق كه آنها پيك مرا باز گردانده‏اند سعد حركت كرد و بعدا مراجعت نمود با هديه و صدقه‏اى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود اين طائفه چگونه بودند عرض كرد بهترين طائفه‏اى كه من بسوى آنان اعزام شدم اينها بودند و خوش اخلاق‏تر از اينها نديده‏ام رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود دوستان خدا كه هدفشان در سعى و كوشش هدف اخروى و آن جهان است شايسته نيست كه با دوستان شيطان كه جز هدف مادى ندارند و تمام سعى و كوشش آنها براى اين جهان است ارتباط و دوستى داشته باشند.پ سپس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود اجتماعى كه امر بمعروف و نهى از منكر ندارند اجتماع بدو مرگبارى است گروهى كه افراد حق گو و آمر بمعروف و ناهى از منكر را هدف تير تهمت‏هاى ناروا قرار ميدهند گروه بد و خطرناك هستند. گروهى كه براى اجراء برنامه عدالت‏گستر الهى قيام و تحركى ندارند گروه بدو زيانبارى هستند. گروهى كه اين افراد پاك و با ارزش را كه جامعه را بعدل اجتماعى و برنامه خدائى دعوت ميكنند مى‏كشند و نابود ميسازند گروه بسيار زشتى هستند. گروهى كه قسم بطلاق زن پيش آنها از قسم‏هاى مشروع و پيمانهاى الهى مهم‏تر است گروه بدى هستند. گروهى كه فرمان و اطاعت از رهبران فاسد را بر اطاعت و اجراء فرمان خدا مقدم ميدارند گروه بد و اجتماع بدبختى هستند.

گروهى كه دنيا را بر دين مقدم ميدارند و در مقام كشمكش و تزاحم ميان دين و دنيا.

 

دنيا را گرفته و دين را رها ميكنند گروه زشت و بدى هستند. گروهى كه حرامهاى دينى را حلال دانسته و از شهوات و هوسهاى خود دنبال نموده و امور شبهه‏ناك را مرتكب ميشوند گروه بدى هستند. خدمت حضرت عرض شد كدام يك از مؤمنين زيرك‏تر از همه هستند؟

 

فرمود آن افرادى كه بيش از همه در ياد مرگ بوده و آمادگيش براى مرگ بيشتر باشد اين افراد هستند كه زيركترند.