پآيات بقره 285- گفتند شنيديم و اطاعت نموديم آل عمران 32 بگو كه اطاعت نمائيد خدا و رسول را پس اگر سرپيچى كردند مسلما خداوند كافران را دوست ندارد و باز در 131 فرمود فرمان خدا و رسول را انجام دهيد تا مشمول رحمت شويد.پ نساء 13 و 14 هر آن كس كه خدا و رسولش را اطاعت نمايد خداوند او را در بهشتى كه داراى نهرهاى جارى است داخل مينمايد و در آنجا جاودانه هستند و اين است كاميابى و رستگارى بزرگ. و هر آن كس كه تخلف و نافرمانى خدا و رسولش را نموده و از حدود الهى تخطى و تجاوز كند او را در آتش مخلد و جاودانه داخل كرده و عذاب خواركننده و ذلت در انتظار او است و باز فرمود 46 اگر آنان ميگفتند: كه ما شنيديم و اطاعت خواهيم نمود.
و تو هم (اى پيامبر) حرف ما را توجه كن و بما نظر نما: بهتر بود براى آنان و باز فرمود.
اى اهل ايمان خدا و رسول و اولى الامر از خود را اطاعت نمائيد و اگر در چيزى (موضوع رهبرى) با هم بحث و نزاع داشتيد بخدا و رسول مراجعه نمائيد اگر شما بخدا و روز قيامت ايمان داريد. اين عمل (مراجعه بخدا و رسول) بسيار خوب و از نظر پايان و عاقبت بهتر و پسنديدهتر است.پ و باز فرمود 69 هر كس اطاعت نمايد خدا و رسول را اين گونه افراد در آن جهان همراه بزرگانى كه خدا بر آنها نعمت خود را ارزانى داشته از گروه پيامبران و صديقين و راستان و شهداء و نيكان كه البته اينها رفقاء بسيار خوبى هستند.پ مائده 7- هنگامى كه گفتيد شنيديم و فرمانبرى و اطاعت نموديم و باز فرموده 92 خدا و رسول را اطاعت نمائيد و بترسيد و بر حذر باشيد و اگر بىاعتنائى نموديد بدانيد كه وظيفه پيامبر ما فقط ابلاغ روشن و آشكار است.پ انفال 1- خدا و رسولش را اطاعت كنيد اگر ايمان داريد و باز فرموده 20 و 12 اى اهل ايمان خدا و رسولش را اطاعت نمائيد و سرپيچى از او نكنيد در حالى كه مطالب را مىشنويد- و مباشيد مانند گروهى كه اظهار ميكردند شنيديم ولى در واقع و عملا نمى شنوند.پ توبه 72 مؤمنين ... و اطاعت خدا و رسول را مينمايند اينها همانانند كه خدا قطعا رحمت و لطف خود را شامل حال آنان خواهد فرمود.پ نور 47 تا 56 و منافقان ميگويند ايمان آورديم بخدا و برسول و اطاعت كرديم سپس گروهى از ايشان بعد از اظهار ايمان پشت كردند و نيستند اينها از اهل ايمان- و هنگامى كه خوانده ميشوند و دعوت ميشوند بطرف خدا و رسولش تا اينكه ميان آنها حكم كند در اين حال گروهى از ايشان دورى كرده و اعراض مينمايند- ولى اگر بر نفع ايشان حكومت و قضاوت شود با كمال اعتراف بطرف رسول مىشتابند- آيا در دلهاى آنان بيمارى هست و يا در شك و ترديد هستند و يا ميترسند كه خدا و رسولش بر آنان ستم نمايد بلكه آنان خود ستمكارانند- همانا گفتار مؤمنان در آن هنگامى كه براى حكومت و فرمان خدا و رسولش دعوت ميشوند فقط اينست كه ميگويند شنيديم و اطاعت نموديم و اينان همان رستگارانند و هر كه اطاعت كند خدا و رسولش را و بترسد از خدا پس آن گروه ايشان رستگارانند- و قسم و سوگند خورند بخدا سوگند سخت و اكيدى كه اگر دستور دهى ايشان را برها نمودن اموال و خانه و ديار مسلما آنها را رها مينمايند.
بآنان بگو لازم نيست قسم بخوريد اطاعت و فرمانبردارى نيكو بهتر است از قسم
خوردن كه خدا بآنچه ميكنيد دانا است بگو بآنان اطاعت نمائيد خدا و اطاعت نمائيد رسول خدا را پس اگر روى گردان شدند همانا بر پيغمبر است فقط مسئوليت و وظيفه او و بر شما هم وظيفه و مسئوليت خودتان و اگر باطاعت او سر نهيد براه حق هدايت مىشود و بر پيغمبر وظيفهاى جز تبليغ روشن نيست تا آخر آيهاى كه ميفرمايد. و اطاعت كنيد رسول خدا را تا رحمت خدا شامل حال شما گردد.پ لقمان 15- متابعت و پيروى كن طريق و راه آنانى كه بسوى من باز گشت نموده و توبه و انابه دارند سپس بازگشت همه شما بسوى من است و شما را بآنچه انجام ميداديد خبر ميدهم.پ احزاب 36- هيچ زن و مرد مؤمنى پس از اينكه خدا و رسولش در موردى قضاوت و حكم نمودند حق انتخاب و نظر دادن از پيش خود ندارد و هر كه مخالفت خدا و رسولش را نمايد در گمراهى روشن و آشكارى قرار گرفته است.پ و باز فرمود 53- تا 57- و حق نداريد شما رسول خدا را اذيت و آزار دهيد تا آنجا كه فرموده كسانى كه خدا و رسولش را اذيت نموده و ناراحت نمايند خداوند آنها را در هر دو جهان لعنت كرده و عذاب ذلت بارى براى آنان آماده ساخته مسلما خدا كافران را لعنت نموده و آتش سوزانى براى آنان مهيا ساخته است كه هميشه در آن آتش جاودانند و هيچ يار و ياورى ندارند. و آنان گويند پروردگارا ما از بزرگان و رؤساى خود اطاعت نموديم و آنها ما ار از راه حق گمراه نمودند. پروردگارا عذاب آنان را دو برابر نما و لعنت كن آنها را لعنت شديدى. اى اهل ايمان نباشيد مانند كسانى كه پيامبر خود موسى را اذيت نموده و نسبت ناروا باو دادند و خداوند او را تبرئه نموده و قدس و پاكى او را روشن ساخت و موسى نزد خدا موجه و آبرومند است تا آنجا كه فرمود هر كه خدا و رسولش را اطاعت كند قطعا بسعادت بزرگى ميرسد.پ زخرف 61- از من پيروى كنيد كه راه راست اين است و باز فرمود بترسيد از خدا و از من اطاعت نمائيد.پ محمد 21 تا 28- پس آنچه كه سزاوار است براى ايشان فرمانبرى و اطاعت از تو و گفتار نيك و چون امر جنگ و كارزار قطعى شد پس اگر با صدق و راستى قدم بردارند براى ايشان بهتر است. پس آيا متوقع هستيد (اى اهل نفاق) كه اگر متولى امر حكومت شديد اينكه فساد و تباهى كنيد در زمين و پيوند خويشاوندى را قطع نمائيد. اين گروه آنانند كه لعنت كرده خدا آنها را و چشم و گوش آنها را كور و كر نموده تا آنجا كه فرمود اين اوصاف و حالات شقاوت بار از اين جهت است كه ايشان پيروى نمودند آنچه را كه خداوند را بخشم
آورد و رضايت و خشنودى خدا را نخواسته و نه پسنديدند خدا هم كارها و اعمالشان را پوچ و نابود ساخت و باز فرموده 33 اى اهل ايمان خدا و رسول را اطاعت نمائيد و اعمال خود را باطل و بىنتيجه نسازيد.پ فتح 17- هر كه خدا و رسولش را اطاعت نمايد خداوند او را در بهشتى كه داراى جوىهائى است وارد مىنمايد و هر كه روگردان شد گرفتار عذابى دردناك خواهد شد.پ حجرات 1- اى اهل ايمان نظر خود را بر فرمان خدا و رسولش مقدم مداريد و بترسيد از خدا كه قطعا خداوند شنوا و دانا است و باز فرموده 14 اگر از خدا و رسول اطاعت نمائيد كم نميكند خدا از ثواب اعمال شما چيزى كه خدا بخشنده مهربان است.پ مجادله 5- 6- آن كسانى كه در مقابل خدا و رسولش جبههبندى و مبارزه ميكنند قطعا سرنگون خواهند شد همچنان كه اين گونه افراد كه در پيش زمان بودند سرنگون و نابود شدند و ما آيات و نشانههاى روشن فرستاديم و كافران را عذاب ذلت بارى هست و باز فرموده 13 تا 21- و خدا و رسولش را اطاعت نمائيد تا آنجا كه فرمايد. آنان كه با خدا و رسولش مخالفت ميورزند در سلك ذليلترين مردمند. خداوند فرمان قطعى و حكم مسلم كرده است كه من و پيامبران من پيروز خواهيم شد و خداوند قطعا توانا و غالب است.پ حشر 4- اين كيفر (جلاى وطن) از اين جهت است كه آنها با خدا و رسولش سر جنگ و ستيز داشتند و هر كه با خدا در ستيز باشد بايد بداند كه خدا سخت عقوبت است و باز فرمايد 7 آنچه را كه رسول خدا پيشنهاد ميكند بپذيريد و از هر چه كه شما را باز مى دارد خوددارى نمائيد و بترسيد از خدا كه خدا سخت عقوبت است.پ صف 5- هنگامى كه بقوم خود گفت اى قوم من چرا مرا اذيت ميكنيد با اينكه ميدانيد من فرستاده خدا هستم بسوى شما و چون (دانسته و فهميده) از اطاعت موسى روى گرداندند خدا هم بكيفر اين خوى زشت دلهاى آنها را از توجه بخدا و درك وظيفه برگرداند و البته خداوند ستمكاران را (كه نميخواهند تسليم حقيقت شوند) هدايت و راهنمايى نميكند.پ تغابن 13 خدا و رسول را اطاعت نمائيد پس اگر روى گردانيديد پس وظيفه رسول ما فقط بيان كردن حقائق است و باز فرمود 16- بشنويد و اطاعت كنيد.پ طلاق 1- اينها حدود و مقررات الهى است و هر كس از اين حدود تجاوز نمايد قطعا بخود ستم كرده است.پ نوح 21- نوح گفت پروردگارا اين مردم با من مخالفت كردند و از كسى كه مال و فرزندش جز بدبختى براى او ندارد متابعت نمودند.
پو اما اخبار ميگويم من خيلى از اخبار و رواياتى كه مربوط باين باب است در اثناى فصول گذشته و آينده مخصوصا در فصل تقوى و اطاعت ذكر شده است (و باز هم مقدارى گفته مىشود).پ 1- نهج البلاغه بر شما باد باطاعت كسى كه هيچ عذرى براى نشناختن او نداريد (هر كس بايد خدا و پيغمبرش را بشناسد).پ 2- كافى ... حضرت باقر عليه السّلام بحمد بن مسلم فرمود
لا يذهب بكم المذاهب فو اللَّه ما شيعتنا الّا من اطاع اللَّه عزّ و جلّ.
مذاهب و راههاى باطل شما را بگمراهى و ضلالت نيفكند بخدا قسم شيعه ما نيست مگر آن كس كه خداوند متعال را اطاعت نمايد.پ بيان- لا يذهب بصيغه معلوم و باء بكم براى تعديه است و نسبت گمراه ساختن كه به مذاهب داده شده مجازى و ظاهرى است چون در واقع گمراهكننده نفس سركش و يا شيطان است يعنى مذاهب باطله شما را بضلالت و بدبختى نكشاند. و ممكن است لا يذهب بصيغه مجهول خوانده شود و مذاهب منصوب خوانده شود و فاعل ذكر نشده و او شيطان است يعنى شيطان شما را در راهها و مذاهب باطل و فاسد نكشاند و دچار آرزوهاى دروغين و اعتقادات فاسده نگرديد كه در نتيجه در انجام و ارتكاب گناه و معصيت جرى و بيباك شويد و با دعاى تشيع و دوستى و محبت و ولايت غير حقيقى و بدون محتوى اعتماد و دلگرمى داشته باشيد شيعه اهل بيت فقط كسى است كه پيروى نمايد از آنان در گفتار و كردار نه كسى كه با زبان تنها ادعاى تشيع نمايد.پ 3- كافى ... ابو حمزه ثمالى از امام پنجم نقل كرده كه رسول خدا در سفر حجة الوداع خطبهاى ايراد فرمود پس چنين گفت اى مردم. بخدا سوگند آنچه شما را بآسايش و بهشت نزديك ميكند و از رنج و عذاب دوزخ دور مىنمايد فرو گذار نكرده و باو فرمان دادم و آنچه شما را بشقاوت و دوزخ مىكشاند و از سعادت و بهشت دور ميسازد باقى نماند مگر اينكه دستور خوددارى از آن دادم
الا و انّ الرّوح الأمين نفث في روعى انّه لن تموت نفس حتّى تستكمل رزقها فاتّقوا اللَّه و اجملوا في الطّلب و لا يحمل احدكم استبطاء شيء من الرّزق ان يطلبه بغير حلّه فانّه لا يدرك ما عند اللَّه الّا بطاعته.
پبيان- منظور از روح امين جبرئيل است و چون توسط جبرئيل حيات و زندگى علمى و انسانى بشر تامين مىشود (برنامه حيات بخش توسط او بانبياء و پيامبران وحى مىشود) باو روح گفته مىشود و از طرفى هم امين خداوند است بر وحى و در نهايه گويد
انّ روح القدس نفث في روعى
يعنى جبرئيل بمن وحى و القاء نموده از ماده نفث است كه بمعناى دميدن باشد كه مثل نفخ است و مقدارى سبكتر از تفل است چون تفل در جايى گفته مىشود كه
كه همراه دميدن آب دهان هم باشد (مراتب و درجات دميدن اين طور است 1- بزق 2- تفل 3- نفث 4- نفخ)
في روعى
يعنى در روح و قلبم (دميد) تمام شد حرف نهايه-
حتّى تستكمل
تا وقتى كه روزى خود را كه مقدر شده كاملا بدست آورد
فاتقوا اللَّه
يعنى در باره بدست آوردن رزق از خدا بترسيد و يا بطور كلى در همه جا و همه حال خدا ترس باشيد و
اجملوا في الطّلب
يعنى در تحصيل روزى و زندگى معتدل و عادى كار كنيد و خيلى خود را بزحمت و رنج نيفكنده و حريص نباشيد و در مصباح گويد
اجملت في الطّلب
يعنى مدارا كرده و آسان گرفتم شيخ بهاء قدس سره گويد اين جمله دو احتمال داردپ اول اينكه در باره اين زحمت و فعاليت زياد از خدا بترس يعنى اين گونه فعاليت نكن مانند اينكه گفته شود بترس از خدا در فلان كار (شراب خوردن مثلا) يعنى آن كار را انجام مده.پ دوم- اينكه تقوى و پرهيزكار باش (و آسوده خاطر باش) يعنى اگر خدا ترس باشيد و جانب تقوى را رعايت كنيد ديگر نيازى بفعاليت زياد و تحمل رنج و مشقت نيست كه اشاره بآيه وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ .. باشد (هر كس داراى تقوى و پرهيزكارى باشد خداوند راه رهائى از مشكلات را برايش فراهم نموده و از جايى كه هيچ گمانش را نميدهد روزى او را ميرساند طلاق 2- 3).
و لا يحمل ... ان يطلبه
يعنى وادار نكند و باعث نشود دير رسيدن روزى كه از راه نامشروع آن را بدست آوريد و جمله
آن يطلبه
در تأويل مصدرى است كه منصوب بنزع خافض است (آن مصدر در اثر برداشتن حرف جر منصوب شده است) و در خبرى كه بعدا خواهد آمد چنين گفته شده. وادار نسازد شما را دير رسيدن روزى كه آن را از راه گناه و معصيت بدست آوريد چون خداوند رزق و روزى مردم را از طرق حلال ميان آنان تقسيم نموده و تقدير و تقسيمش از راه حرام نيست و كسى كه تقوى و پرهيزكارى داشته باشد روزى او از راه حلال خواهد رسيد و هر آن كس كه پرده درى نموده و از حد و مرز الهى تجاوز كرده و از راه نامشروع بدست آورد روزى حلالش را بريده و از دست داده است و در روز قيامت هم مواخذه خواهد شد. ميگويم من مطالبى كه در اين روايت نقل شد نظير تفسير و توضيح است براى جمله آخر روايت بالا
(فانّه لا يدرك ما عند اللَّه الّا بطاعته)
يعنى آنچه كه نزد خدا است از ثوابهاى ارزنده اخروى و رزق و روزى حلال اين جهان بدست نميآيد مگر از راه اطاعت و فرمانبرى اوامر و نواهى حق خلاصه اينكه كلمه
(ما عند اللَّه)
ممكن است مقصود رزق حلال باشد و يا درجات و مراتب اخروى باشد و يا اعم (هر دو مقصود باشد) البته از نظر اينكه اين جمله تا
بطاعته
علت و سبب است معناى اول مناسبتر است چون مطالب قبل از اين جمله در باره روزى است و همچنين معناى سوم هم مناسب است گر چه معناى دوم
روشنتر و مانوستر است. و بدان كه لفظ رزق در نظر معتزله (گروهى از اهل كلام) هر چيزى است كه استفاده و بهره بردن از آن مجاز باشد و هيچ كس مخالفت و جلوگيرى از آن را نداشته باشد چه در امور خوراكى و يا غير آن (بنا بر اين معناى رزق منحصر مىشود به حلال) و از نظر اينها چيزهاى حرام اساسا رزق نيست و روايت گذشته هم اين معنا را تائيد ميكند. ولى از نظر اشاعره (گروهى ديگر از اهل كلام) هر چه كه موجودات زنده آن را مورد استفاده خود قرار دهد چه خوراكى و چه غير خوراكى رزق گفته مىشود گر چه آن چيز حرام باشد البته بعضى از اشاعره فقط در خوراكىها رزق را بكار ميبرد و بحث كامل در اين موضوع در كتاب مكاسب بعدا خواهد آمد.پ 4- كافى جابر جعفى گويد. حضرت باقر عليه السّلام بمن فرمود اى جابر
أ يكتفى من ينتحل التّشيّع ان يقول بحبّنا اهل البيت فو اللَّه ما شيعتنا الّا من اتّقى اللَّه و اطاعه و ما كانوا يعرفون يا جابر الّا بالتّواضع و التّخشّع و الأمانة و كثرة ذكر اللَّه و الصّوم و الصّلوة) و البرّ بالوالدين و التّعهد للجيران من الفقراء و اهل المسكنة و الغارمين و الأيتام و صدق الحديث و تلاوة القرآن و كفّ الألسن عن النّاس الّا من خير و كانوا امناء عشائرهم في الأشياء- قال جابر فقلت يا ابن رسول اللَّه ما نعرف اليوم احدا بهذه الصّفة فقال عليه السلام يا جابر لا تذهبنّ بك المذاهب حسب الرّجل ان يقول احبّ عليّا و اتولّاه ثمّ لا يكون مع ذلك فعّالا فلو قال انّى احبّ رسول اللَّه فرسول اللَّه خير من علىّ ثمّ لا يتّبع سيرته و لا يعمل بسنّته ما نفعه حبّه ايّاه شيئا فاتّقوا اللَّه و اعلموا لما عند اللَّه ليس بين اللَّه و بين احد قرابة احبّ العباد- تمام شد سقط- الى اللَّه عزّ و جلّ و اكرمهم عليه اتقاهم و اعملهم بطاعته.
يا جابر فو اللَّه ما يتقرّب الى اللَّه تبارك و تعالى الّا بالطّاعة و ما معنا برائة من النّار و لا على اللَّه لأحد من حجّة من كان للَّه مطيعا فهو لنا ولىّ و من كان للَّه عاصيا فهو لنا عدوّ و لا تنال ولايتنا الّا بالعمل و الورع.
اى جابر كسى كه خود را از شيعيان ما ميداند آيا براى او كافى است كه فقط اظهار دوستى ما خاندان رسالت را بنمايد؟ بخدا سوگند شيعه ما نيست مگر آن كس كه از خدا بترسد و اطاعت دستور او را بنمايد و شناخته نميشوند مگر با صفات تواضع و فروتنى و عبادت و امانت و درستى و زياد در ياد خدا بودن و ذكر او و مراقبت بروزه و نماز و نيكى به پدر و مادر و رسيدگى به همسايههاى مستمند و تهيدست و بدهكاران و يتيمان و راستگوئى و قرائت قرآن و بازداشتن زبان از مردم مگر در كارهاى خوب (نصيحت و خيرخواهى و ارشاد و امر به معروف و نهى از منكر ...) و در ميان بستگان و طائفه و فاميل امين مردم باشند بر همه چيز جابر گويد عرضه داشتم يا بن رسول اللَّه من كسى را امروز با اين صفات سراغ ندارم. فرمود اى جابر روشهاى غلط تو را به غرور و باطل نكشاند آيا اين بس است كه انسان با زبان بگويد على عليه السلام را دوست ميدارم و اهل ولايت هستم و در عين حال فعاليت در انجام وظائف عملى نداشته باشد؟ اگر بجاى اين بگويد رسول خدا را دوست ميدارم
- البته معلوم است كه رسول خدا مقام و مرتبهاش از على عليه السّلام برتر و بالاتر است ولى از روش پيغمبر پيروى نكند و به سنت او عمل نكند اين چنين دوستى كه اثر عملى نداشته باشد سودى بحال او ندارد پس از خدا بترسيد و براى بدست آوردن ثوابهاى اخروى عمل نمائيد. خداوند با احدى قرابت و خويشاوندى ندارد محبوبترين بندگان نزد خدا و گرامىتر آنان پرهيزكارتر و مطيعتر آنان است اى جابر بخدا سوگند نزديكى و تقرب به خدا بدست نميآيد مگر از راه بندگى و اطاعت و برات آزادى از آتش با ما نيست و حجة و دليل هم كسى بر خدا ندارد (كه بتواند اثبات كند كه من در ترك اطاعت عذر موجهى داشتم) بطور كلى هر كس مطيع خدا باشد و از فرمان خدا اطاعت نمايد او دوست ما است و هر كه معصيت او را نمايد دشمن ما است و نعمت ولايت و محبت ما بدست نميآيد مگر از راه عمل و پرهيزكارى.
در امالى شيخ طوسى ... از همان جابر جعفى و در امالى شيخ صدوق ... از احمد بن نضر و در مشكاة الانوار اين طور روايت شدهپ تبيان و توضيح روايت
من ينتحل التّشيّع
يعنى ادعاى تشيع نمايد بدون اينكه صفات شيعه را داشته باشد و در غير كافى بلفظ
انتحل
بصيغه ماضى است در قاموس انتحله و تنحّله (از باب افتعال و تفعّل) يعنى ادعا كرد چيزى را براى خود با اينكه آن چيز براى ديگرى است
و ما كانوا يعرفون
شناخته نميشوند مگر .. فعل را مجهول خواندهاند و ضمير جمع مربوط به شيعه و يا مربوط به بندگان خوب يعنى در زمان پيغمبر و امير مؤمنان و ائمه ديگر كه قبلا بودند صلوات اللَّه عليهم اجمعين مردم شيعه را باين صفات و نشانهها مىشناختند و هر كس داراى اين صفات نبود او را از شيعيان نمىدانستند و يا اينكه شيعيان خود داراى اين صفات بودند و همه ميدانستند كه آنان مشهور باين اوصاف هستند.
الّا بالتّواضع
- يعنى فروتنى و خاكسارى در مقابل دستورات الهى و فروتن و خاكسار در برابر امامان و پيشوايان دين به تعظيم و بزرگ دانستن آنان و اطاعت از آنان و در برابر مؤمنين باحترام نمودن و اظهار محبت و دوستى با آنان و تكبر نكردن با آنان و معاشرت نيك و شايسته با آنان
و التّخشّع
يعنى اظهار خشوع و ذلت همراه ترس در برابر خدا و بكار بردن اعضاء و جوارح در انجام فرمان خدا و لفظ خشوع هم بقلب و دل (حالت درونى) و هم باعضاء و جوارح نسبت داده مىشود
و الأمانة
نقطه مقابل خيانت يعنى پرداخت حقوق خلق و خالق و مراعات عهد و پيمانها و مكر و خيانت ننمودن و در امالى طوسى لفظ و الانابه آمده يعنى توبه و بازگشت بخدا
و كثرة ذكر اللَّه
در زبان و دل و الصوم عطف بر ذكر است و در امالى
(و برّ الوالدين)
نقل شده
و التعهد للجيران
يعنى رعايت جانب همسايگان و اذيت نرساندن بآنان و چشم پوشى و تحمل اذيت
و زحمت از آنان و احوالپرسى از مريضان آنها و تشييع جنازه آنها و عاريه دادن اسباب و اثاثيه بآنان و بحث و اختلافى كه راجع بفقير و مسكين هست كه آيا كدام يك از اين دو گروه مستمندتر است بعدا خواهد آمد و در ميان همسايگان فقير و مسكين را مخصوصا نام برده از اين نظر است كه رعايت حال آنها مهمتر است و گر نه همسايه دارى بطور كلى لازم است و در امالى
(تعاهد الجيران)
است
(و الغارمين قرض دارها)
يا عطف بر فقراء و يا عطف بر جيران است
(و كانوا امناء عشائرهم)
يعنى شيعيان را امين خود ميدانستند و در تمام اشياء از مال و ناموس و نگهدارى اسرار اطمينان به آنان داشتند عشائر جمع عشيره است بمعناى قبيله و فاميل است و در امالى صدوق و غير آن عبارت حديث اين طور است
(فقال جابر يا ابن رسول اللَّه لست اعرف احدا بهذه الصّفة)
هيچ كس را باين صفت نميشناسم.پ
لا تذهبن بك المذاهب
يعنى راهها و روشهاى مختلف تو را مغرور نكند و بباطل و رها كردن عمل نيفكند
حسب الرّجل ان يقول
اين جمله از نظر تركيب بندى مانند حسبك درهم يعنى يك درهم ترا كافى و بس است البته در اين جمله از حديث استفهام و حرف سؤال در تقدير هست (احسب الرجل) بعنوان انكار و قبول نكردن مطلب سؤال ميكند حضرت از جابر آيا همين مقدار كافى است كه بگويد دوست دارم على عليه السّلام را يعنى اين حرف تنها ابدا كافى نيست
(فعّالا)
يعنى بر طبق اعتقاد خود (كه بايد در تمام كارها از پيشوايان بزرگ دين و ائمه عليهم السّلام پيروى و متابعت نمود) فعال و پركار نباشد؟ و اين جمله در نسخه امالى صدوق نيست
(فرسول اللَّه ...)
ظاهر اين جمله معترضه بودن (در اثناى سخن جملهاى گفته شود كه با مطالب قبلى و بعدى بىارتباط باشد) است ولى در امالى شيخ صدوق (و رسول اللَّه باو او بجاى فاء) آمده است و اين طور بهتر است كه جمله و رسول اللَّه جمله حاليه باشد و طبق هر دو نسخه (با فاء يا واو) احتمال دارد اين جمله عطف بر احب باشد و تتمه مضمون گفتار فاعل
(قال)
باشد و فاعل قال مخالف و سنى باشد خلاصه معنا چنين مىشود شما شيعيان را ادعاى دوستى على را داريد بدون عمل و محتوى. اگر مخالف شما بگويد من رسول اللَّه را دوست دارم و آن حضرت هم كه از على برتر است همان طور كه شما شيعيان دلخوش و دلگرم به محبت على عليه السّلام هستيد من اعتماد و دلگرمى بمحبت رسول خدا دارم. شما نميتوانيد او را مجاب و محكوم نمائيد چون اگر شما بآن شخص بگوئيد كه دوستى با رسول خدا با اينكه در مسأله وصايت و خلافت مخالف رسول خدا باشيد اصلا سودى ندارد ممكن است فورا در مقام پاسخ بشما اعتراض نموده و بگويد براى شما هم دوستى على سودى ندارد در صورتى كه در افعال و اقوال در كردار و گفتار
مخالفت با على عليه السّلام مينمائيد و در امالى چنين است كه
(لا يعمل بعمله و لا يتّبع سنّته ما نفعه)
-
ليس بين اللَّه و بين احد قرابه
- يعنى خداوند با شيعه كه خويشاوندى ندارد تا با آنها مسامحه كند و با مخالفين و سنيان مسامحه نكند با اينكه در نافرمانى مانند هم هستند و يا اينكه منظور اين باشد كه ميان خدا و على عليه السّلام خويشى نيست تا اينكه با شيعيان على مسامحه كند و با شيعه رسول خدا مسامحه نكند حاصل مطلب اينكه راه قرب و نزديكى بخدا فقط اطاعت و پرهيز است و لذا امامان شما محبوبترين خلق خدا است در نزد او بنا بر اين اگر جنبه اطاعت و پرهيز در شما نباشد چيزى بحال شما سود ندارد و در امالى چنين است
(احب العباد الى اللَّه و اكرمهم عليه اتقاهم له و اعملهم بطاعة و اللَّه ما يتقرب الى اللَّه جل ثناؤه الا بالطاعة ما معنا براءه ...)
و ما معناه براة من النّار
يعنى با ما چك و حواله و حكم و سندى بدور بودن ما و دور بودن شيعيان ما از آتش نيست گر چه عمل نابكاران را داشته باشند
و لا على اللَّه لأحد من حجه
يعنى اگر خداوند كسى را نيامرزيد حجه و عذرى ندارد كه بگويد خدايا من از شيعيان على بودم چرا گناهان مرا نبخشيدى چون خدا ملتزم نشده كه هر كس ادعاى تشيع كرد گرچه عمل هم نداشته باشد او را بيامرزد. و يا منظور اين كه براى ما سند و مستمسكى بر خدا نيست كه ما حق داشته باشيم هر كه را ادعاى تشيع نمايد از عذاب و گرفتارى نجات دهيم و مؤيد و شاهد بر اين معنا نسخه امالى است كه اين طور نقل شده
و ما لنا على اللَّه حجّة
ما حجة و سندى بر خدا نداريم
من كان للَّه مطيعا فهو لنا ولىّ
شايد اين جمله براى دفع توهم و خيال باطلى است كه در اين موارد بذهن مىآيد كه خود آن بزرگان فرمودهاند كه شيعيان و دوستان ما بدوزخ نميروند كه حضرت پاسخ اين توهم را داده است. و فرموده كه گناهكار ولى و دوست ما نيست و ولايت ما فقط از راه اطاعت و دورى از معصيت بدست مىآيد. ضمنا براى ورع و اجتناب و دورى از گناه چهار رتبه و درجه گفته شده است.پ 1- ورع و پرهيزكارى توبهكنندگان كه عبارت از اين است كه انسان گناهان و كارهاى حرام را كنار بگذارد و از حالت فسق بيرون رود كه ميزان عدالت و پذيرفته شدن شهادت و گواهى مىشود.پ 2- ورع و پرهيز صالحين و شايستگان است و حد و ميزان اين رتبه و درجه اجتناب و دورى كردن از امور و كارهاى شبههناك از ترس اينكه مبادا در دائره محرمات قدم نهد.پ 3- ورع و اجتناب متقين و اهل تقوى است كه ميزان و حدش ترك كردن بعضى از كارهاى حلال است از ترس اينكه مبادا بحرام منجر شود نظير اينكه انسان صحبت مردم را زياد نكند كه مبادا تدريجا بطرف غيبت كشيده شود.
پ4- ورع اهل سلوك و سير است و در اين رتبه است كه سالك و كسى كه در سير تكاملى و تزكيه باطن و صفاء درون است از غير خدا اعراض نموده و از ما سوى اللَّه چشم پوشيده و دورى كرده و دل كنده كه مبادا لحظهاى از عمر خود را در چيزى كه باعث نزديكى او به حق نميشود صرف نمايد گر چه ميداند بطرف حرام كشيده نميشود. جملهاى كه در اين روايت
(الّا بالعمل)
در نسخه امالى و غير او
(الّا بالورع و العمل)
نقل شده است.پ 5- كافى ... هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود: هنگامى كه رستاخيز و قيامت مىشود گروهى
(عنق)
از مردم بپا ميخيزند و مىآيند بدر بهشت و دق الباب نموده در بهشت را ميزند. بآنها گفته مىشود چه كسانى هستند شما؟ در پاسخ ميگويند ما اهل صبريم پس مجددا سؤال مىشود بر چه چيز و چه حالت صبر داشتيد؟
گويند در تحمل زحمت اطاعت و بندگى شكيبا بوديم و در مقابل گناه و معصيت خدا هم خوددارى نموده و صبر ميكرديم. در اين حال خداوند متعال فرمايد راست ميگويند، آنان را وارد بهشت نمائيد و اينست معناى آن آيه زمر 10 إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ همانا افراد صابر و شكيبا پاداش خود را بدون حساب دريافت مينمايند.پ ايضاح در نهايه گويد عنق بمعنى گروهى از مردم و در قاموس العنق يا ضم حرف اول و با ضم دو حرف عدهاى از مردم و رؤسا و بزرگان مردم را نيز گويند أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ بعضى گويند، يعنى اجر و پاداشى كه حسابدارها قدرت حساب آنان را ندارند.
ولى ظاهر روايت گذشته اينست كه آنان (شكيبايان) براى حساب اعمالشان بازداشت نميشوند و بدون حساب و بازرسى اعمال وارد بهشت ميشوند.
مرحوم طبرسى گويد معناى اين جمله اينست كه اجر و پاداش صابران از جهت اينكه بسيار زياد است از عهده حساب و شمار بيرون است و عياشى با سند خود از عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كند كه پيغمبر فرمود هنگامى كه دفترها و پروندههاى عمل باز مىشود و ترازوهاى عمل سنج بكار مىافتد براى اهل مصيبت و بلاء نه ترازوئى نصب مىشود و نه پرونده عمل گشوده ميگردد سپس اين آيه را تلاوت فرمود إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ.پ 6- كافى ... حضرت باقر عليه السّلام فرمود اى گروه شيعه آل محمد! شما بالش متوسط باشيد
(النمهة الوسطى)
كه غالى و افراطىها كه غلو و زياده روى مىكنند بوضع و روش شما برگردند و تفريطىها و عقب ماندهها بيايند و بشما برسند و ملحق شوند.
مردى از انصار بنام سعد گفت فدايت شوم غلوّكنندگان كيانند؟ فرمود گروهى كه در باره ما مطالبى كه ما خود بآن معتقد نيستيم ميگويند اين گروه از ما نيستند و ما
هم از آنان نيستيم گفت تالى و عقب مانده كيست؟ فرمود كسى كه دنبال هدايت و در صدد راهيابى است ميخواهد بخير و كار نيكى دست يابد كه پاداش اخروى نصيبش گردد
المرتاد يريد ...
سپس حضرت رو كرد بطرف ما و فرمود بخدا سوگند در دست ما برات و سند آزادى از دوزخ نيست و ميان ما و خدا خويشاوندى نيست و عذر و حجتى هم بر خدا نداريم تقرب و نزديكى بخدا حاصل نميشود مگر با اطاعت و بندگى. پس هر كس از شما مطيع خدا باشد ولايت و دوستى ما بحال او سود دارد و هر كس از شما معصيت و نافرمانى خدا نمايد دوستى و ولايت ما براى او سودى ندارد واى بر شما خود را گول نزنيد و مغرور نشويد واى بر شما مغرور نشويد.پ بيان و توضيح جوهرى گويد نمرقه متّكاى كوچك است و همين طور نمرقه بكسر نون و راء لغتى است كه يعقوب حكايت كرده و گاهى روپوشى كه روى اثاثيه انداخته شود نمرقه گويند كه از ابى عبيد نقل شده و در قاموس است غرق و نمرقه كه نون و راء سه رقم خوانده مىشود متكاى كوچك و يا پشتى و يا روپوش و پارچه كه روى اثاث بكشند و نمرقه با كسر ابرى را گويند كه ما بين قطعات آن فاصله باشد تمام شد حرف قاموس و تشبيه شيعه به نمرقه از اين نظر است كه شيعيان مانند پشتى و متكا مورد اعتماد و تكيهگاه است و توصيف به وسطى از جهت اينست كه آنان حد وسط ميان افراط و تفريط هستند و يا از اين نظر كه معمولا پشتى و متكا در صدر مجلس و جاى صدرنشين است و مردمى كه در دو طرف مجلس نشستهاند توجه به آن محل دارند و گفته شده كه منظور اهل غرقه وسطى باشند. و گفته شده كه تشبيه از جهت اينست كه متكا و پشتى در صورتى قابل استفاده و تكيه است كه در حد و ميزان معينى از بلندى و كوتاهى باشد كه اگر خيلى بلند باشد پشتى و تكيهگاه نميشود و همچنين اگر خيلى كوتاه باشد باز هم قابل تكيه نيست بايد متوسط باشد شما شيعيان هم در دين خود و در باره امامان و پيشوايان بايد متوسط باشيد نه غلو و زياده روى نمائيد بطورى كه از آن مرتبه و مقامى كه خدا آنها را در آن مقام قرار داده و آنان را اهل آن مرتبه كرده تجاوز ننمائيد كه همان مقام و مرتبه امامت و پيشوائى و وصايت است كه از مقام خدائى و مقام نبوت و پيامبرى نازلتر و پائينتر است و نباشيد مانند مسيحىها كه در حق مسيح عليه السّلام غلو نموده و مقام الوهيت و خدائى را براى او معتقد شدند و يا رتبه نبوت را براى خدا قائل شدند و مانند اهل تقصير هم نباشيد كه آنان را از مقام و مرتبهاى كه دارند پائينتر قرار دادند و امامان را نظير مردم ديگر، بلكه نازلتر و پائينتر دانستند مثل قوم يهود كه حضرت مسيح را از مقام و رتبهاى كه دارد پائينتر و كمتر دانستند، بلكه شما مانند و ساده و پشتى متوسط و معتدل باشيد كه غلوىها برگردند بشما
و كوتاه نگران هم بشما به پيوندند و بشما برسند جمله
(ما لا نقوله في انفسنا)
اينان مطالبى در باره ما ميگويند كه ما خود آن را نميگوئيم و از آن اباطيل بيزاريم. مانند مقام الوهيت و اينكه ما خالق و آفريدگار باشيم و يا داراى مقام نبوت باشيم و در تعريف تالى و عقب مانده جمله
(المرتاد يريد الخير يبلغه الخير)
شايد اين جمله از قبيل آمدن اسم ظاهر بجاى ضمير است باين معنى كه اين شخص ميخواهد اعمال نيكى كه باو ميرسد و آنها را ميفهمد انجام دهد ولى انجام نميدهد و البته بخاطر همين نيت خير پاداش مى بيند و يا باين معنا كه اين شخص در مقام بدست آوردن دين حق و دين كامل است كه
(يبلغه الخير)
جمله ديگرى است براى بيان اينكه هر كس دنبال خيرى و حقى باشد بالاخره باو ميرسد و توفيق الهى شامل حالش خواهد شد همان طورى كه خداوند فرموده (كسانى كه در طريق ما كوشش داشته باشند ما هم آنان را دستگيرى خواهيم نمود سوره عنكبوت 69) و جمله
(يوجر عليه)
بيان اينست كه چنين شخصى براى همين نيت خير ماجور است و پاداش دارد.پ و گفته شده منظور از مرتاد كسى است كه دنبال هدايت و يافتن راه حق است ولى هنوز معرفت و شناسائى در حق امام و مراسم و مقررات دينى پيدا نكرده و در مقام ياد گرفتن و رسيدن بحق است جمله
(يبلّغه الخير)
بدل است از كلمه
الخير
) يعنى اين شخص ميخواهد كار خير را انجام دهد تا پاداش بيابد. و گفته مرتاد يعنى كسى كه در مقام بدست آوردن مطلوبى باشد از ارتاد الرجل الشيء يعنى طلب كرد و تعقيب نمود آن چيز را چه مطلوب خير و نيك باشد يا شر باشد بنا بر اين جمله
(يريد الخير)
تخصيص و توضيح مقصود است (باينكه در اين مورد منظور هدف داشتن مطلق نيست گر چه معناى لغوى اعم از خير و شر است ولى در اينجا مقصود هدف خير داشتن است)
يبلغه الخير
از باب افعال (ابلاغ) و يا از باب تفعيل (يبلّغه) بنا بر اين لفظ خير مفعول است و فاعل فعل از قرائن معلوم است يعنى
(من)
هر كس كه اين مرتاد و طالب را بخير و حق ارشاد و راهنمائى نمايد و آن شخص براى خاطر راهنمائى و ارشادش اجر و پاداش مىبيند.
و من ميگويم بنا بر اينكه يبلغه از باب افعال و يا تفعيل باشد امكان دارد كه فاعل يبلغه ضميرى باشد كه راجع به غرقه است (شيعه) يعنى شيعيان اين شخص مرتاد و تالى را به خير ميرسانند و گفته شده كه جمله يريد الخير صفت باشد براى المرتاد و چون جمله وصفيه موصوفش بايد نكره باشد نه معرفه و در ظاهر المرتاد الف و لام دارد و معرفه است و با قواعد ادبى تطبيق نميكند لذا بايد گفت الف و لام المرتاد براى عهد ذهنى است كه مانند نكره است در ابهام و اجمال. و جمله يبلغه يا ثلاثى مجرد است از باب نصر و
يا مزيد است از باب افعال و يا تفعيل و بيانى و استيناف است (ارتباط وصفى و خبرى و غيره با ما قبل خود ندارد) بنا بر اول لفظ الخير مرفوع است كه فاعل يبلغ باشد و ميخواهد بگويد كه دين حق چون خودش واضح و برهان و دليلش روشن است بالاخره به كسى كه طالب باشد اين دين روشن باو ميرسد. و بنا بر دوم و سوم كه مزيد فيه باشد ضمير فاعل يبلغه راجع است به مصدر يريد و الخير هم منصوب است بر مفعوليت و جمله
(و يوجر عليه)
استيناف ديگرى است اين جمله هم براى دفع توهم است كه تصور نشود اجر و پاداشى در بين نيست كه چون دين و حقيقت خيلى روشن و واضح است و قطعا بهر كس كه بخواهد بفهمد ميرسد و احتياجى به تبليغ و ارشاد ندارد پس اگر كسى شخصى را بخير و دين برساند كار مهمى نكرده و اگر هم تبليغ و ارشاد نميكرد اين دين خود بخود باو ميرسيد و ميفهميد ديگر معنا ندارد كه ابلاغكننده اجر و پاداشى داشته باشد. بمنظور دفع اين توهمات بعنوان بيان واقع فرموده
(و يوجر عليه)
البته تبليغكننده خود اجر و پاداش دارد و البته بيشتر اين احتمالات و معانى كه براى اين جملات بيان شد ضعيف است و شايد در نقل الفاظ خبر اشتباهاتى واقع شده است.پ
(و لا لنا على اللَّه حجّة)
يعنى اين طور نيست كه ما چون با رسول خدا قرابت و خويشى داريم حقى و سندى بر خدا داشته باشيم كه بدون عمل اهل نجات باشيم و يا شيعيان خود را بتوانيم نجات دهيم و لا يتقرب ممكن است متكلم مع الغير باشد يعنى ما هم بدون تقوى و عمل بخدا نزديك نميشويم و يا بصيغه غائب مجهول و لا يتقرب نزديكى بخدا بدون تقوى و ورع حاصل نميشود
(و يحكم)
در قاموس گويد ويح لزيد و ويحا له جملهاى است كه بعنوان ترحم و دلسوزى گفته مىشود و اگر مرفوع بخوانيم مبتداء است و منصوب خواندش بتقدير فعل است و ويح زيد ويحه (اضافه شود) و منصوب خواندنش نيز بتقدير فعلى است.
و يا اينكه اصلش (وى) باشد كه بآخرش گاهى حاء متصل مىشود (ويح) و گاهى لام (ويل) و گاهى باء (و يب) و گاهى سين (و يس) و در نهايه گويد ويح كلمهاى است كه در موارد ترحم و دلسوزى و توجه و همدردى گفته مىشود و در باره كسى كه بدون جرم و تقصير در گرفتارى قرار گيرد بكار برده مىشود و گاهى در مورد مدح و ستايش و در مورد تعجب استعمال مىشود و منصوب بودنش بعنوان مصدريت و مفعول مطلق بودن است و گاهى مرفوع خوانده مىشود و اضافه بچيزى مىشود ولى مضاف اليه نميشود و ويح يزيد و ويحا له و ويح له گفته مىشود.پ 7- كافى ... مفضل بن عمر گويد خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم صحبت اعمال شد
(فذكرنا الاعمال)
من گفتم من كه اعمالم خوب است و ضعيف و كم نيست
(ما اضعف
عملى)
حضرت فرمود ساكت باش و استغفار كن سپس فرمود بمن عمل اندكى كه توام با تقوى و پرهيز باشد بهتر از اعمال زيادى است كه همراه با تقوى نباشد عرضه داشتم يعنى چه؟ چطور ممكن است عمل انسان زياد باشد ولى بدون تقوى فرمود بلى ممكن است مثلا شخصى سفره ميدهد از مستمندان دستگيرى مينمايد و با همسايگان كاملا مهربانى ميكند و ارباب حاجت بخانهاش رفت و آمد دارند ولى در عين حال اگر هم با عمل حرام و نامشروعى احيانا مواجه شود اقدام نموده و آن كار را هم انجام ميدهد اين گونه اعمال خير عمل بدون تقوى است و ممكن است شخص ديگرى باشد توفيق اين گونه كارها را ندارد ولى بطورى در دينش محكم است كه اگر طرق و راههاى نامشروع در پيش پا و دسترسش باشد كاملا امتناع و خوددارى مينمايد.پ بيان
(فذكرنا الأعمال)
يعنى در باره كم و زيادى اعمال و يا دخالت اعمال در ايمان انسان صحبت كرديم
(ما اضعف ما اضعف عملى)
اين تركيب يا فعل تعجب است باين معنا كه يا للاسف اعمال من چقدر كم و بىارزش است كه ظاهر مطلب همين فعل تعجب بودن است و يا اينكه ما نافيه است و اضعف متكلم از باب تفعيل است يعنى من اعمال خود را كم و بىارزش نميدانم بنا بر معناى اول (تاسف از كمى عمل) در اعتراض حضرت بمفضل و امر باستغفار اشكال و ايرادى توهم مىشود چون در اخبار و احاديث دستور داده شده كه بايد انسان هميشه خود را مقصر بداند و هيچ وقت با نظر عجب و خوشبينى بخود و اعمال خود ننگرد و مفضل هم با تاسف و تحسر بخود و اعمال خود نگاه ميكند ولى در عين حال حضرت ميفرمايد
(مه و استغفر اللَّه)
مثل اينكه اين دستور حضرت با مضامين اخبار منافاة دارد.
ولى ممكن است از اين ايراد و توهم بچند وجه پاسخ داد:پ 1- اينكه نهى و بازداشتن از فتوى دادن بدون مدرك شرعى نه اينكه منظور اين باشد كه اعتراف بتقصير و كوتاهى در عمل نكند.پ 2- اينكه مفضل چون محور سعادت را عمل قرار داد چنين بدست مىآيد كه نظر او فقط بعمل است و بايد اتكاء و اعتماد بعمل داشت با اينكه چنين نيست عمل در مقابل تقوى ارزشى ندارد چون شرط قبولى عمل تقوى است و لذا حضرت او را باين قسمت هشدار ميدهد خلاصه اينكه چون اساس حرف مفضل بر كمى و زيادى عمل بود حضرت خاطر نشان كرد و او را از اين نظر باز داشت.پ 3- آنچه كه گفته شده بطور كلى گفتارها و كردارها جهات مختلفى دارد كه از هر جهت حكم و دستور جداگانهاى دارد و مفضل مقصودش اين نبوده كه عمل من در برابر
عظمت پروردگار اندك و ناچيز است و آن گونه عبادت و بندگى كه شايسته ذات اقدس حق باشد من ندارم (كه البته از اين جهت عمل هر چه هم زياد باشد باز هم كم و ناچيز است و اعتراف به تقصير و كوتاهى در عبادت از صفات پسنديده است و حضرت هم او را از اين جهت نهى نكرده و باو اعتراض ندارد) حرف مفضل از اين جهت است كه ميخواهد بگويد اعمال من في حد نفسه اندك است و من توفيق عبادت زياد را نداشته و ندارم و فرق است بين اين دو جهت. جهت اولى اعتراف بتقصير است در برابر عظمت خالق- ولى جهت دوم قطع نظر از عظمت خالق تاسف از كم توفيقى است نه اعتراف بتقصير و كم ارزشى.پ 4- اينكه چون حضرت خود ميدانست كه مفضل عمل خود را قابل توجه و اعتماد ميداند و عملش را زياد مىبيند و اينكه اين جمله را (عمل من خيلى كم است) بزبان آورده از لحاظ تواضع و پنهان داشتن عمل است از اين جهت حضرت او را نهى فرمود و امر باستغفار كرد.
و رفق جيرانه در قاموس گويد رفق فلانا و ارفقه ثلاثى مجرد و مزيد هر دو يعنى سود رسانيد و باز در همين روايت است
يوطّى رحله
كنايه از مهمانى كردن زياد در قاموس گويد رجل موطّأ الأكناف بر وزن معظّم يعنى نرم و خوشخلق بزرگوار و مهماننواز و يا باين معنا كه انسان در كنار شخص آسايش داشته و مورد اذيت و بىمهرى قرار نگيرد. و در نهايه روايت نبوى نقل كرده كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود
(احاسنكم اخلاقا الموطّئون اكنافا
خوشخوترين شما افرادى است كه براى پذيرش ديگران آمادهتر باشد) و گفته است كه اين جمله مثل است و حقيقت و ريشهاش از ماده توطئه است كه بمعناى آمادگى و نرمش است
و فراش وطئ
بستر نرم كه موجب ناراحتى كسى كه ميخوابد نشود اكناف بمعناى جوانب و اطراف مقصود اين است كه افراد خوش خلق آنانى هستند كه هر كس در اطراف و جوانب آنها باشد آسايش دارد و در اذيت نيست و گفته شده
توطئة الرّحل
كنايه از تواضع و نرمش و فروتنى است. در اين روايت بود
(فاذا ارتفع له الباب من الحرام)
يعنى اگر براى او راه دخول در حرام (مال حرام شهوترانى حرام و غير اينها) پيش بيايد وارد مىشود.پ 8- كتاب الامامة و التبصره ... سكونى از حضرت باقر از پدر بزرگوارش از پدرانش نقل كرده كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اطاعت و فرمانبرى نور و روشنائى چشم است.