پ1- از ابى جعفر (امام) محمّد باقر فرزند علىّ (ابن الحسين، عليهما السّلام) رسيده كه فرموده: چون عيسى بن مريم (بر پيغمبر ما و خويشاوندانش و بر عيسى تحيّت و درود باد) زائيده شد
فرزند يك روزه گوئيا فرزند دو ماهه بود، چون فرزند هفت ماهه شد مادرش دست او گرفته بمكتب و دبستان آوردش و او را در برابر مؤدّب و آموزنده علم و دانش نشاند، مؤدّب باو گفت بگو: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم (آغاز مينمايم بنام خداى بسيار بخشاينده بىاندازه مهربان) حضرت عيسى (على نبيّنا و آله و عليه السّلام) فرمود: بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، مؤدّب باو گفت: بگو: أبجد، عيسى سرش را بالا برده فرمود: آيا ميدانى ابجد چيست؟ مؤدّب عيسى را با تازيانه بلند كرد تا او را كتك زند، عيسى فرمود: اى آموزنده مرا كتك مزن اگر ميدانى بگو، و اگر نميدانى از من بپرس تا آن را تفسير نموده و آشكار سازم، مؤدّب گفت: براى من تفسير كن، عيسى (على نبيّنا و آله و عليه السّلام) فرمود: امّا الف (اشاره به) آلاء و نعمتها و
بخششهاى خدا است،پ و باء (اشاره به) بهجت و خوبى خدا است، و جيم (اشاره به) جمال و نيكوئى خدا است، و دال (اشاره به) دين و آئين خدا است، هوّز: هاء آن (اشاره به) هول و ترس دوزخ است، و واو (اشاره به) هلاك و تباهى براى اهل و كسانى است كه در آتشاند، و زاى (اشاره به) زفير و صداى افروخته شدن دوزخ است، حطّى: (اشاره به) از ميان رفته (آمرزيده) مىشود خطايا و گناهان از آمرزش طلبكنندگان، كلمن: (اشاره به) كلام و سخن خدا است كه براى كلمات و سخنان (وعدههاى) خدا تغيير و دگرگونكنندهاى نيست، سعفص: (اشاره به) پيمانه در برابر پيمانه و پاداش نيك و بد در برابر پاداش نيك و بد است (نيكى كنى نيك بدست آورى، و بدى كنى بدى بينى) قرشت (اشاره به) آنست كه خدا ايشان (مردم) را (روز رستاخيز) از اينجا و آنجا (براى حساب و رسيدگى بكارها) جمع نموده و گردآورد، پس مؤدّب و آموزنده گفت: اى زن (مريم) دست پسرت بگير (و او را از دبستان بيرون
ببر) محقّقا او عالم و دانا است، و حاجت و نيازى بمؤدّب و آموزنده نيست.پ (مرحوم مجلسىّ ميفرمايد:) ميگويم: اين خبر و آگهى و اخبار آينده دلالت داشته و راهنما است بر اينكه براى حروف مفرده و هر يك از حروف هجاء (ا، ب، ت، ث، تا آخر) به تنهائى وضعى است از واضع و كسى كه معنائى را براى حرفى قرار داده و دلالت و راهنمائى است بر معنىهائى و فائده و سود آنها مخصوص و ويژه در تركّب و وضع نمودن و نهادن برخى بر برخى نميباشد، و در آن (گفتار) استبعاد و دورى جستن (باور نكردن) نيست.پ 2- از حارث اعور رسيده كه گفته: من با امير المؤمنين عليّ بن ابى طالب (عليه السّلام) در حيرة (كه در قديم نام شهرى بوده نزديك كوفه) سير و گردش ميكردم كه ناگاه برخورديم به
صاحب و داراى دير (جايى كه راهبها و پارسايان نصارى و ترسايان در آنجا عبادت و بندگى ميكنند) كه ناقوس (زنگ بزرگ كه در كليسا و عبادتگاه نصارى نصب و برپا مينمايند) ميزد، حارث اعور گفته: علىّ بن ابى طالب (عليه السّلام) فرمود:
اى حارث آيا ميدانى اين ناقوس چه ميگويد؟! گفتم: خدا و رسول او و پسر عموى رسولش بهتر ميداند، فرمود: ناقوس مثل و داستان دنيا و ويرانى آن را ميزند و (بزبان خود كه ترجمه و تفسيرش اينست) ميگويد: پرستيدهشدهاى جز خدا نيست (اين سخن) ثابت و پابرجا و حقّ و درست بوده، صدق و راست است، محقّقا دنيا و اين زندگانى ما را فريب داده، و ما را مشغول و سرگرم خود ساخته، و ما را حيران و سرگردان نموده، و ما را گمراه كرده،پ اى فرزند دنيا (اى سرگرم دنيا، در دنيا بيانديش) با مداراة و نرمى رفتار كن و تعجيل و شتاب مكن، اى فرزند دنيا بكوب بكوب كوبيدنى (هر چه ميخواهى بكن) اى فرزند دنيا (مال و دارائى دنيا را) جمع كن و گردآور گردآوردنى،
كه دنيا قرن قرن و صد سال (يا سى سال سى سال) را فانى و نابود ميگرداند (اهل و كسانش را ميميراند و آنچه گرد آوردهاند از دستشان ميگيرد) روزى نيست كه از ما ميگذرد، جز آنكه دنيا ركن و پايه و ستونى از ما را ضعيف و سست و ناتوان ميگرداند، ما سرائى را كه باقى و پاينده است (بهشت جاويد را) ضائع و تباه ساختيم، و سرائى را كه فانى نيست مىشود (دنيا را) وطن و ميهن و جاى ماندن خود فرا گرفتيم، نميدانيم چه چيز (عمر گرامى كه سرمايه بدست آوردن سعادت و نيكبختى است) را در دنيا ضائع و تباه ساخته و از دست دادهايم مگر اگر بميريم (آنگاه ميدانيم كه دانستن سودى ندارد) حارث گفت: اى امير و فرمانرواى مؤمنين و گروندگان (بخدا و رسول) نصارى و ترسايان آن را ميدانند؟ فرمود: اگر ميدانستند مسيح (عيسى بن مريم) را جز خداى توانا و بزرگ (براى خودشان) خدا فرا نميگرفتند،پ حارث گفته: نزد صاحب دير رفته باو گفتم: بحقّ و راستى و درستى مسيح تو را سوگند ميدهم مگر اينكه ناقوس
را بزنى از آن جهت و سوئى كه آن را ميزدى، حارث گفته: پس ناقوس را گرفت و برد و من حرف حرف (كلمة كلمة مانند آن) ميگفتم تا رسيد بگفتارش:
إلّا لو قدمتنا
پس صاحب دير گفت:
بحقّ و راستى پيغمبرتان سوگند كى تو را باين (سخنان ناقوس) خبر داده و آگاه ساخت؟ گفتم: اين مردى كه ديروز با من بود، گفت: و آيا ميان او و ميان پيغمبر قرابت و خويشاوندى است؟
گفتم: او پسر عموى او است، گفت: بحقّ و راستى پيغمبرتان اين را از پيغمبرتان شنيده؟ حارث گفته: گفتم: آرى، پس مسلمان شد و سپس گفت: بخدا سوگند من در توراة يافتم كه در آخر پيغمبران پيغمبرى است كه او آنچه را ناقوس ميگويد تفسير و آشكار ميسازد.
در روز چهارشنبه بيستم شوّال المكرّم سال هزار و سيصد و نود و نه هجرىّ قمرىّ ترجمه و شرح خلاصه مجلّد اوّل كتاب بحار الانوار پايان يافت، الحمد للَّه ربّ العالمين، و الصّلوة على خير خلقه محمّد و آله الطّيّبين.
از جانب خداى تعالى) راهنمائى و توفيق داده و كمك مىشود (و از كتاب و سنّت حكم ميدهد) و آنچه را تو گمان ميكنى (كه از پيش خود و برأى و انديشهاش حكم ميدهد) پس نه (چنين نميباشد).پ 4- از جابر رسيده كه گفته: به ابى جعفر (امام محمّد باقر، عليه السّلام) گفتم: هر گاه حديث و سخنى را براى من بيان ميكنى آن را برايم نسبت داده و ربط و پيوستگيش را بيان كن (بفرما حديث را از كى نقل ميفرمائى) حضرت فرمود: پدرم بمن حديث و سخن فرمود از جانب جدم رسول خدا (صلوات اللَّه عليهم) از جبرئيل (عليه السّلام) از جانب خداى توانا و بزرگ، و هر چه بتو حديث ميگويم باين اسناد و نسبت دادن است.