پ1- از عبد اللَّه پسر سليمان رسيده كه گفته: من نزد ابو جعفر (امام محمّد باقر، عليه السّلام) بودم مردى از مردم بصره كه او را عثمان اعمى ميگفتند بآن حضرت گفت: حسن بصرىّ گمان ميكند كسانى كه علم و دانش را پنهان ميكنند بوى شكمهاشان آزار ميرساند كسى را كه در آتش (دوزخ) در آيد (شما در اين باره چه ميفرمائيد؟) پس حضرت ابو جعفر (عليه السّلام)
فرمود:پ در اين هنگام (بنا بر گفتار حسن بصرىّ) مؤمن آل فرعون هلاك و تباه شده (كه ايمان و علم خود را از فرعون و قبطيها پنهان مينمود) در حالى كه خدا او را براى پنهان نمودن علم مدح نموده و ستوده (سوره 40 آيه 28: وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ يعنى و «چون فرعون قصد و آهنگ كشتن موسى نمود» مرد مؤمن و گرونده «بخدا و رسول» از خويشاوندان فرعون كه «گفتهاند: پسر عموى او بوده،» ايمان و گرويدن خود را «از فرعون و قبطيها» پنهان ميكرده گفت: آيا مردى را ميكشيد براى اينكه ميگويد: خدا پروردگار من است؟! در حالى كه با دليلهاى روشن «معجزههاى بسيار» از جانب پروردگارتان نزد شما آمده) و هميشه علم و دانش (در جايى كه بيان آن سزاوار نبوده) پنهان بوده از زمانى كه خداى توانا و بزرگ رسول و فرستاده خود نوح را (بنبوّت و پيغمبرى) مبعوث كرده و برانگيخته. پس بايد حسن (بصرىّ) از راست و چپ (هر كجا ميخواهد) برود پس بخدا سوگند علم و دانش را جز اينجا (نزد
ما آل محمّد، صلوات اللَّه عليهم) نمىيابد، و آن حضرت (عليه السّلام) ميفرمود: محنت و اندوه مردم بر ما بزرگ (بسيار سخت) است اگر آنان را (براه راست و درست) دعوت نموده و بخوانيم ما را اجابت نكرده و نمىپذيرند، و اگر ايشان را رها كرده و بخودشان واگذاريم بجز ما راهنمائى نميشوند.پ 2- از حضرت صادق (امام ششم، عليه السّلام) رسيده كه فرموده: عيسى بن مريم (عليه السّلام) در برابر بنى اسرائيل ايستاده خطبه ميخواند و ايشان را موعظه نموده و پند و اندرز ميداد فرمود: اى فرزندان يعقوب حكمت و دانش را براى جهّال و نادانان (كه آن را درك نكرده و نمييابند) بيان نكنيد كه به حكمت ظلم و ستم روا داشتهايد، و آن را از اهل و كسان آن و كسانى كه شايسته آنند منع نكرده و باز نداريد كه بايشان ظلم و ستم نمودهايد.
پ3- امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: هر كه علم و دانش را (در جايى كه بيان آن سزاوار است) پنهان نمايد بآن ماند كه جاهل و نادان است.پ 4- از حضرت ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) رسيده كه فرموده: در كتاب (نامه، يا در وصيّت و سفارش) علىّ (عليه السّلام) خواندم كه خدا از نادانان براى طلب و بدست آوردن علم و دانش عهد و پيمان نگرفته تا آنكه (پيش از آن) از علماء و دانشمندان ببخشش علم بنادانان پيمان گرفته است، زيرا علم پيش از جهل و نادانى بوده است (خلقت و آفرينش همه موجودات از روى علم و دانش بوده و پس از آن نادانيها هويدا گشته).پ 5- از ابى جعفر بصرىّ رسيده كه گفته: من با يونس بن عبد الرّحمن نزد حضرت رضا (عليه السّلام) در آمدم و يونس بن
عبد الرّحمن از آنچه ميديد از بدگوئى اصحاب و يارانش بآن حضرت شكايت و گله نمود، حضرت رضا (عليه السّلام) فرمود:
با ايشان از روى مداراة و نرمى رفتار كن، زيرا عقول و خردهاشان رسا نيست (درك نكرده و نمييابند كه بايد از گفتار و كردار ناروا دورى گزينند).پ 6- رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) فرموده: هر گاه بدعت و آئين و روش تازهاى كه بر خلاف دستور دين است در امّت و پيروان من آشكار شود بايد عالم و دانشمند علم خود را آشكار سازد (بمردم بگويد: اين گفتار يا كردار بر خلاف دستور دين است و درست نيست) و اگر چنين نكرد پس لعنت و عذاب خدا بر او باد.پ 7- امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: شنيدم رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) ميفرمود: كسى كه از او علم و
دانشى (مطلب و خواستهاى) را بپرسند پس او آن (مطلب و خواسته) را پنهان كند (پاسخ نگويد) در جايى كه آشكار ساختن (پاسخ دادن) آن واجب و لازم است، و تقيّه و ترس (از چيزى يا از كسى) براى او نيست روز رستخيز مىآيد در حالى كه دهان بسته شده است بلجام و دهانبندى از آتش (دوزخ).پ مرحوم مجلسى مىفرمايد: ميگويم: باين خبر ميان اخبار اين باب جمع شده و گرد مىآيد، و آنچه ظاهر و هويدا مىشود از همه اخبار هر گاه برخى آنها با برخى گرد آيد اينست كه كتمان و پنهان نمودن علم و دانش از كسى كه شايسته آن است و او آن را انكار نكرده و ميپذيرد و از ضرر و زيان او نميترسد مذموم و نكوهش شده است، و در بسيارى از موارد و جاها حرام و ناروا گرديده، و در جاى تقيّه و ترس و خوف و بيم از ضرر و
زيان يا انكار و نشناختن و قبول نكردن و نپذيرفتن براى سستى عقل و خرد يا نفهميدن و درنيافتن و حيران و سرگردان شدن شنونده، آشكار ساختن آن جائز و روا نيست، بلكه واجب و لازم است كه آشكار سازد بر مردم آنچه را كه عقولشان طاقت و توانائى (درك و دريافتن) آن را دارند، و خردهاشان از (پذيرفتن) آن اباء و خوددارى نميكنند.پ 8- از سميل بن عبّاد رسيده كه گفته: شنيدم ابا طفيل ميگفت: شنيدم على بن ابى طالب (عليه السّلام) ميفرمود: فتنه و تباهى تاريككننده كور فراگيرنده (فتنه و تباهى سخت كه راه فرار و گريز از آن نيست) بر شما سايه افكند (روى مىآورد) كه از آن نجات و رهائى نمييابد مگر نومة يعنى مرد گمنام، كسى گفت: اى ابو الحسن نومة چيست (چه كسى را گويند) فرمود: كسى است كه مردم آنچه (فكر و انديشهاى) را كه در او است (و از ديگران كتمان كرده و پنهان داشته) نشناخته و نميدانند.
پ9- از معلّى بن خنيس رسيده كه گفته: ابو عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) فرموده: اى معلّى امر و كار (گفتار و كردار) ما را (در جايى كه صلاح و شايسته نيست) كتمان كرده و پنهان كن و آن را فاش مگردان، زيرا كسى كه كار ما را پنهان كرده و آن را فاش ننمايد خدا او را در دنيا و در اين جهان عزيز و گرامى دارد، و در آخرت و جهان ديگر آن را نور و روشنائى ميان دو چشمش قرار دهد كه او را بدنبال خود ببهشت مىبرد، اى معلّى كسى كه حديث (گفتار) و امر و كار (كردار) ما را (نزد دشمنان يا سبكمغزان) فاش نموده و آنها را كتمان نكند خدا او را در دنيا ذليل و خوار گرداند، و در آخرت نور و روشنائى ميان دو چشمش را كنده و برداشته و آن را ظلمت و تاريكى گردانده كه او را بسوى آتش ميكشاند، اى معلّى تقيّه و پرهيز و خوددارى نمودن (در برابر دشمن اظهار عقيده نكردن) دين
و آئين من و دين پدرانم است، و دين و آئين (ما) نيست براى كسى كه تقيّه و پرهيز براى او نباشد، اى معلّى خدا دوست دارد (راضى و خوشنود است) كه در پنهانى عبادت و بندگى شود، چنان كه دوست دارد آشكارا عبادت شود، اى معلّى فاشكننده امر و كار ما (در برابر دشمن) همانند انكاركننده و نپذيرنده آن است.پ 10- از مفضّل رسيده كه گفته: بر ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) در آمدم روزى كه در آن معلّى بدار آويخته شده بود، پس بآن حضرت گفتم: اى پسر رسول خدا آيا نميبينى اين كار ناشايسته بزرگى را كه در اين روز بشيعه (پيروان شما) روى آورده؟ حضرت فرمود: آن كار ناشايسته بزرگ چيست؟
مفضّل گفته: گفتم: معلّى بن خنيس (بزّاز و پارچه فروش كوفىّ از نيكان اصحاب حضرت صادق، عليه السّلام) كشته (و بدار
آويخته) شد (داود بن علىّ او را كشته و بدار كشيد) فرمود:
خدا معلّى را رحمت نموده و بيامرزد، من كشته شدن او را متوقّع و چشم براه بودم، زيرا سرّ و راز و پوشيده ما را نزد دشمنانمان) فاش كرد، و نيست برپاكننده جنگ و پيكار را براى ما بزرگتر رنج و سختى بر ما از فاشكننده راز و پوشيده ما، پس هر كه سرّ و راز ما را براى كسى كه شايسته آن نيست فاش نمايد از دنيا مفارقت نكرده و جدا نميشود (نميميرد) تا اينكه شمشير و نيزه و تير (و يا هر آلت و ابزارى كه در جنگ بكار برود) او را بگزد و دريابد (بكشد) يا بوسيله قطع شدن دستها و پاها بميرد.پ 11- از حضرت ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) رسيده كه فرموده: كسى كه حديث و سخن ما را (براى كسى كه شايسته و سزاوار نيست) فاش كند (و آن سبب رنج و گرفتارى و يا كشته شدن ما و پيروانمان گردد) ما را از روى خطاء و نشناختن راه راست و درست نكشته، بلكه از روى عمد و انجام دادن كارى را با قصد و آهنگ كشته (زيرا بر خلاف آنچه ما گفتهايم رفتار نموده است).
پ12- از داود بن كثير رسيده كه گفته: حضرت ابو عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) بمن فرمود: اى داود هر گاه حديث و سخنى از ما را (بمردمى كه شايسته نيستند) حديث كرده و گفتى و بآن مشهور و شناخته شدى (و آن سبب فتنه و فساد و تباهى شده و نزد تو آمده پرسيدند كه تو چنين گفتهاى) آن را انكار كن و نپذير (بگو: من آن را نگفتهام).پ 13- از بصير رسيده كه گفته: بابى جعفر (امام محمّد باقر، عليه السّلام) گفتم: بار بذلكننده و بخشندهاى را بر من بار كن (علوم و دانشهاى ناگفتنى را بمن بياموز) حضرت بمن فرمود: در آن هنگام (كه دانشهاى ناگفتنى را بتو ياد دهم) نقض (عهد) نموده و (پيمان) ميشكنى (توانائى حمل درك آن را ندارى و هلاك و تباه ميشوى).پ مرحوم مجلسىّ ميفرمايد: حمل با ذل و بار بذلكننده
يعنى بار سنگين از علم و دانش. إذا تنفسخ و در آن هنگام نقض نموده و ميشكنى يعنى بار آن را طاقت و توانائى ندارى و هلاك و تباه مىشوى.پ 14- از ابى طفيل عامر بن واثله رسيده كه گفته:
امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: آيا دوست داريد كه نسبت دروغگوئى بخدا و رسول او دهند؟! (حتما دوست نداريد پس بنا بر اين) با مردم حديث و سخن گوئيد بآنچه را ميشناسند (درك كرده و مييابند) و باز ايستيد و خوددارى كنيد از آنچه را انكار نموده و نمىپذيرند (نفهميده و نمييابند).پ 15- و از حضرت صادق (عليه السّلام) روايت شده كه آن حضرت فرموده: كسى را كه مردم باو نيازمند شوند تا (اصول و فروع) دين و آئينشان را بآنان بفهماند و ياد دهد و او از ايشان اجرت و مزد بخواهد بر خداى تعالى و برتر (از درك و يافتن ما حقيقت ذات او را) سزاوار است او را در آتش دوزخ در آورد.
پ16- حضرت ابو الحسن الماضى (امام هفتم موسى بن جعفر، عليه السّلام كه آن بزرگوار را ابو الحسن الماضى گفتهاند براى اينكه او و فرزندش حضرت على بن موسى در يك عصر و روزگار هر دو مكنّى به ابو الحسن بودهاند حضرت موسى بن جعفر را ابو الحسن ماضى و ابو الحسن اوّل و حضرت على بن موسى را ابو الحسن ثانى گويند) فرموده: (در جايى كه سزاوار است) حق و راستى و درستى را بگو و اگر چه در (گفتن) آن هلاك و تباهى (ضرر و زيان) تو باشد، زيرا در (پايان) آن هلاك و تباهى نجات و رهائى (نفع و سود) تو است، و باطل و نادرستى را رها كن (مگو) و اگر چه در آن نجات (نفع و سود) تو باشد، زيرا در (پايان) آن نجات هلاك (ضرر) تو است.پ 17- حضرت ابو عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) فرموده: محقّقا من حديث و سخنى را براى مردى حديث كرده و بيان ميكنم پس آن مرد ميرود و آن حديث را از من آنچنان كه شنيده نقل ميكند، من باين سبب لعن و نفرين و براءت و بيزارى از او را حلال و روا ميدانم (زيرا حديث و سخن مرا
براى كسى نقل نموده كه نتوانسته زير بار رفته و آن را بپذيرد، و صلاح و شايسته نبوده كه آن حديث را باو بشنواند).پ 18- از حضرت ابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) رسيده كه فرموده: گروهى گمان ميكنند من امام و پيشواى ايشانم بخدا سوگند من براى اينان امام و پيشوا نيستم، خدا آنان را لعنت كند (از رحمت و مهربانى خود بىبهره گرداند، زيرا) هر پوشيدهاى را كه پوشاندم (هر سخنى را كه صلاح و شايسته ندانسته بگويم و نگفتم) ايشان آن را هتك كرده و آشكار ساختند، من ميگويم چنين و چنان، اينان ميگويند: مقصود امام چنان و چنين است، جز اين نيست من امام و پيشواى كسى هستم كه از من اطاعت نموده و فرمان برد.پ 19- از ابان بن تغلب رسيده كه گفته: بابى عبد اللَّه (امام صادق، عليه السّلام) گفتم: من در مسجد و جاى عبادت
و بندگى مردم (براى بيان اصول و فروع دين) مينشينم پس مردم مىآيند و از من (پرسشهائى را) ميپرسند (و پاسخ دادن آنها را صلاح و شايسته نميدانم) پس اگر پاسخشان ندهم از من نمىپذيرند، و كراهت داشته و نمىپسندم گفتار شما و آنچه از شما آمده (كه حقّ و درست آن است) به اينان پاسخ دهم (چه كنم؟) حضرت بمن فرمود: نگاه كن (بيانديش) آنچه (پاسخى) را كه ميدانى از گفتار (پيشوايان) ايشان است آنان را بهمان گفتار (نادرست) خبر ده و آگاهشان ساز.پ 20- امير المؤمنين (عليه السّلام) فرموده: شكر و سپاس عالم و دانشمند بر علم و دانشش (كه خداى تعالى چنين نعمت بزرگى را باو عطاء فرموده) آنست كه آن علم را بكسى كه مستحقّ و سزاوار است بذل نموده و ببخشد (ياد دهد).