پعيون اخبار الرضا: هروى گفت: حضرت رضا عليه السّلام با مردم بزبان خود آنها صحبت ميكرد بخدا قسم فصيحترين و داناترين مردم بهر زبان و لغتى بود.
روزى عرضكردم يا ابن رسول اللَّه من تعجب ميكنم از اطلاع شما از اين زبانها با اختلاف آنها فرمود ابا صلت من حجت خدا بر مردمم صحيح نيست خداوند كسى را حجت بر مردم قرار دهد با اينكه زبان آنها را نمىفهمد مگر فرمايش امير- المؤمنين عليه السّلام را نشنيدهاى كه فرمود: بما فصل الخطاب داده مگر فصل الخطاب جز دانستن زبانها چيز ديگرى است.پ قرب الاسناد: على بن ابى حمزه گفت: خدمت حضرت رضا بودم كه سى نفر از غلامان حبشى وارد شدند كه آنها را براى امام خريده بودند با يكى از آنها صحبت كرد غلام زيبائى در ميان حبشيان بود ساعتى بزبان خودش با او صحبت كرد تا هر چه مايل بود گفت و يك درهم باو بخشيد فرمود بدوستان هر-
كدام در ماه سى درهم بده بعد رفتند.
عرضكردم آقا با اين غلام بزبان حبشى صحبت كردى چه دستور باو دادى. فرمود باو سفارش كردم با دوستانش خوش رفتار باشد و بهر كدام در ماه سى درهم بدهد. زيرا من وقتى او را ديدم فهميدم غلام دانائى است و از فرزندان ملوك آنها است او را سفارش كردم بتمام آنچه لازم داشتم سفارش مرا پذيرفت با اينكه او غلام درستى است.
سپس فرمود: شايد تعجب كردهاى از صحبت كردن من با او بزبان حبشى. تعجب نكن آنچه از امر امام بر تو مخفى است شگفت انگيزتر و زيادتر است اين در مقابل علم امام مثل قطره آبى است كه پرندهاى از دريا با منقار خود بگيرد به نسبت خود دريا آيا آنچه از دريا ميگيرد با منقارش خيال ميكنى از دريا كم مىشود.
فرمود: امام بمنزله دريا است آنچه نزد اوست تمامشدنى نيست و علمهايش بيشتر از اينها است كبوتر وقتى با منقار خود قطرهاى از دريا ميگيرد چيزى كم نكرده همين طور عالم علمش تمامشدنى نيست و عجايب او پايان يافتنى.پ اختصاص: على بن مهزيار گفت غلامم را فرستادم خدمت حضرت هادى غلامى از نزديكيهاى قسطنطنيه بود غلام با تعجب برگشت گفتم چه شده پسرم گفت چگونه تعجب نكنم با من بزبان رومى صحبت ميكرد مثل اينكه يك فرد رومى است گمان كردم با صحبت كردن باين زبان مايل بوده غلامان نشنوند چه صحبت شده بين آنها.پ اختصاص: عمّار ساباطى گفت: حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود: عمار ابو مسلم فطلّله و كسا و كسيحه بساطورا عرضكردم من شخصى نبطى (ساكنان بين عراقين) را نديدم كه فصيحتر از شما باشد فرمود عمار و بهر زبانى.پ اختصاص: ابو يزيد فرقد گفت: خدمت حضرت صادق بودم غلامى اعجمى را فرستاد از پى كارى غلام برگشت و شروع بتغيير ماموريت كرد نميتوانست خوب
توضيح دهد بطورى كه من خيال كردم امام عصبانى خواهد شد فرمود با هر زبانى كه مايلى صحبت كن من ميفهمم چه ميگوئى.پ اختصاص: ياسر خادم گفت: غلامان حضرت رضا در خانه سقلبى و رومى بودند حضرت رضا عليه السّلام نزديك آنها بود در شب شنيد آنها بزبان خود صحبت ميكنند و ميگويند ما در مملكت خودمان هر سال يك بار فصد ميكنيم اما اينجا فصد نكردهايم.
فردا صبح حضرت رضا عليه السّلام فرستاد از پى يكى از پزشكان فرمود: فلان رگ اين غلام را بزن و فلان غلام را چنين رگ بزن.
بعد به ياسر فرمود: تو رگ نزن. ولى من رگ زدم دستم ورم كرد و سبز شد فرمود: ياسر ترا چه شده. جريان را عرضكردم فرمود مگر من نگفتم رگ نزن حالا دستت را بده دست خود را بر روى دست من كشيد و آب دهان بر آن زد سپس سفارش كرد شام نخورم مدتها بود كه اگر گاهى فراموش ميكردم و شام ميخوردم ناراحت ميشدم و درد بر من روى مىآورد.پ اختصاص: حضرت صادق عليه السّلام فرمود كه امام حسن فرمود خداوند را دو شهر است يكى در مشرق و ديگرى در مغرب كه هر دو ديوارى آهنين دارند و هر شهرى داراى هزار هزار درب است از طلا و در آن هفتاد هزار لغت هر زبانى بر خلاف زبان ديگرى است من عارف بتمام آن لغات و آنچه در آن دو شهر است هستم و در آن دو شهر حجتى غير من و برادرم حسين نيست.
توضيح: شيخ مفيد در كتاب مسائل ميگويد: اعتقاد در باره اطلاع ائمه از تمام صنايع و لغات بايد گفت چيزى امتناع ندارد از ائمه و نه واجب است از نظر عقل و قياس و اخبارى رسيده از اشخاصى كه ما بايد آنها را قبول كنيم باينكه ائمه از آل محمّد اين چيزها را ميدانستند اگر ثابت شد بايد از نظر ثبوتى قطع بآن داشته باشيم ولى من در مورد قطع پيدا كردن باين اخبار اشكالى دارم خداوند توفيق صواب ميدهد و همين عقيده مرا علماى اماميه دارند ولى با ما مخالفت
كردهاند نوبختيان خدا آنها را رحمت كند آنها اين مطلب را از روى عقل و قياس واجب ميدانند مفوضه نيز موافق آنهايند و ساير غاليان.پ مجلسى ميگويد اما اينكه ائمه عالم بلغات باشند اخبار در اين مورد نزديك بحد تواتر است و بانضمام اخبار عامه شكى باقى نميگذارد اما اطلاع داشتن از صنايع و علوم اخبار زيادى دليل بر اين مطلب است مثل اخبارى كه گواه است حجت خدا جاهل بچيزى نيست كه بگويد نميدانم با اينكه وارد شده است در نزد ائمه علم گذشته و آينده هست و علوم تمام انبياء بآنها رسيده با اينكه بيشتر از صنايع منسوب بانبياء است و تفسير تعليم اسماء در مورد آدم بچيزى است كه شامل تمام صنايع مىشود.
بالاخره براى متتبع جاى شكى در اين معنى نيست اما اينكه عقل چنين حكمى كند در هر دو مورد جاى توقف است گر چه اعتقادى نيز بعيد نيست.