امالى: حمران از محمّد بن على بن ابى طالب نقل كرد كه گفت از همه بيشتر پاداش در آخرت بكسى ميدهند كه مصيبت او در دنيا از همه بيشتر باشد اهل بيت از همه مردم مصيبتكشتر بودهاند مصيبت ما قبلا در مورد پيامبر اكرم بوده بعد مردم با ما شريك هستند در مورد پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله. امالى: از زيد بن على از پدر خود از جدش از على عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود من پيوسته مظلوم بودم حتّى عقيل برادرم درد چشم ميشد ميگفت نمىگذارم دوا بچشمم بكنيد تا بچشم على دوا نمائيد مرا ميخواباندند دوا بچشمم ميريختند با اينكه درد چشم نبودم.
توضيح: اين روايت بعيد بنظر ميرسد بواسطه فاصله زيادى كه بين سن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام و عقيل بوده چنانچه خواهد آمد زيرا بعيد است كه شخص بيست و دو ساله و كودك دو ساله را باجبار وادار بدوا نمودن در چشم نمايد
و از اين بعيدتر قبول پدر و مادر است اين مطلب را از او. امالى: بريده بن حصيب اسلمى گفت پيامبر اكرم فرمود خداوند با من عهدى بست گفتم خدايا آن عهد را برايم بيان فرما فرمود اى محمّد بشنو! على پرچم هدايت و رهبر اولياى من و نور درخشان است براى كسانى كه مرا اطاعت كنند او كلمهايست كه بر پرهيزكاران لازم نمودهام هر كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه با او خشم داشته باشد مرا دشمن داشته بعلى اين مژده را بده عرضكردم خدايا دلش را روشن گردان و ايمان را بهار دلش گردان خداوند در پاسخ فرمود چنين كردم سپس فرمود من او را ممتاز ببلاء و گرفتارى كردهام كه هيچ يك از امت تو بآن گرفتار نخواهند شد. عرضكردم خدايا برادر و دوست من است. فرمود اين مطلبى است كه از پيش مقدر شده او گرفتار مىشود و بواسطه او نيز گرفتارى پيش مىآيد. علل الشرائع: على بن الحسين عليه السّلام از پدر خود نقل ميكند كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود پيوسته من و پيامبران پيشين و مؤمنين گرفتار كسانى بودهايم كه ما را اذيت ميكنند اگر مؤمن بر سر كوهى باشد خداوند كسى را ميگمارد كه او را بيازارد تا باين وسيله باو پاداش دهد.
و امير المؤمنين عليه السّلام فرمود پيوسته من مظلوم بودم از زمانى كه مادرم مرا زائيد حتّى برادرم عقيل وقتى درد چشم ميشد ميگفت نميگذارم دوا بچشم من كنيد تا اول بچشم على نمائيد دوا بچشم من ميكردند با اينكه درد چشم نبودم. مناقب: ابان بن عثمان گفت از حضرت صادق عليه السّلام اين آيه را سؤال كردم وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها. فرمود ما همانها هستيم (كه تقاضا داريم از اين قريهاى كه اهل آن ظالم هستند خدا ما را خارج كند).* ابو سعيد خدرى گفت پيامبر اكرم بعلى عليه السّلام گفت چه بر سرش
مىآيد پس از او على عليه السّلام گريه كرد گفت يا رسول اللَّه از شما تقاضا ميكنم بحق خويشاوندى و مصاحبتى كه با شما دارم از خدا بخواهيد مرگ مرا برساند.
فرمود يا على از من ميخواهى از خدا بخواهم چيزى را كه هنوز مدتى بايد انتظارش را كشيد ...* گروهى از اصحاب ما معتقدند كه ائمه جز با شهادت از دنيا نميروند و دليل اين مطلب را فرمايش حضرت صادق آوردهاند كه فرموده بخدا قسم از ما نيست مگر اينكه كشته و شهيد مىشود.* امير المؤمنين عليه السّلام فرمود من و فاطمه و حسن و حسين در خدمت پيامبر اكرم بوديم كه آن جناب بمن توجه نموده گريه كرد عرضكردم براى چه گريه كرديد يا رسول اللَّه. فرمود گريه براى ضربتى كه بر سرت وارد مىشود و سيلى كه بفاطمه ميزنند و ضربتى كه بران حسن ميزنند و سم و زهرى كه باو ميدهند و كشته شدن حسين ميكنم.
امير المؤمنين عليه السّلام در خواب ديد كه يك نفر اين شعر را ميخواند:
اذا ذكر القلب رهط النبى و سبى النساء و هتك الستر
و ذبح الصبى و قتل الوصى و قتل شبير و سم الشبر
ترقرق في العين ماء الفؤاد و يجرى على الخد منه الدرر
فيا قلب صبرا على حزنهم فعند البلايا تكون العبر
* فقهاء اجماع كردهاند بر اينكه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله خمس غنائم را بين بنى هاشم تقسيم ميكرد.* شافعى از ابو حنيفه باسناد خود از عبد اللَّه بن ابى ليلى ذكر كرده كه در زمان عمر از جانب فارس و شوش و اهواز مال زيادى آوردند عمر گفت اى بنى هاشم اگر حق خود را از اين غنائم بقرض من بدهيد بعد بشما پرداخت خواهم كرد. على عليه السّلام فرمود اشكالى ندارد. عباس گفت ميترسم حق ما از بين
برود همان طور كه او گفته بود شد زيرا عمر از دنيا رفت و حق ما بر گشت نكرد و از بين رفت.* از على عليه السّلام راجع بخمس سؤال شد فرمود حق ما است از ما جلوگيرى كردند صبر كرديم.
عمر بن عبد العزيز برگرداند آن را بحضرت باقر باز مامون نيز برگرداند كسانى كه صدقه بر آنها حرام است و از جهت احترام و شرافت برايشان سهمى معين كردهاند با ناراحتى تمام بدشوارى صبر ميكنند و از فقر و تنگدستى ميميرند يكى شمشيرش را بگرو ميگذارد و ديگرى لباسش را ميفروشد تماشا ميكند به سهم خود با چشم بيمار و با شدت تنگدستى روزگار ميگذراند هيچ گناهى ندارد جز اينكه جدش پيامبر اكرم است و پدرش على مرتضى است. مناقب: حضرت باقر عليه السّلام در مورد آيه وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً فرمود اينها اوصياء هستند كه از ترس دشمن خود چنين راه ميروند. علل الشرائع و خصال: عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود گناهان كبيره هفت قسم است در باره ما نازل شده و از حق ما حلال شمردند اول آنها شرك بخداى عظيم است. قتل نفس كه خدا حرام كرده و خوردن مال يتيم و عقوق والدين و نسبت زنا بزن شوهردار و فرار از جنگ و انكار حق ما.
اما شرك بخدا. در باره ما خداوند مطالب زيادى نازل نموده و پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نيز مطالبى فرموده هم خدا را تكذيب كردند و هم پيامبر را در نتيجه مشرك بخدا شدهاند.
اما قتل نفس كه خدا حرام كرده حضرت حسين بن على عليه السّلام را شهيد كردند با اصحابش، و اما خوردن مال يتيم سهم ما را از غنيمت از بين بردند كه خدا بما داده، بديگران دادند.
اما نافرمانى پدر و مادر خداوند در قرآن مىفرمايد النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ خلاف فرمان پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نمودند در باره ذريهاش و نافرمانى كردند نسبت بخديجه مادرشان در مورد فرزندانش. اما نسبت ناشايست. اين نسبت را بفاطمه عليها السّلام دادند در منبرهايشان «1».
اما فرار از جنگ باين طور كه با امير المؤمنين عليه السّلام بيعت كردند بدلخواه خود بدون اجبار ولى فرار كردند و على را واگذاشتند اما انكار حق ما چيزيست كه كسى در آن مورد اختلافى ندارد. مجلسى عليه الرحمه ميگويد: در كتاب سليم بن قيس هلالى ديدم كه ابان بن ابى عياش گفت حضرت باقر عليه السّلام فرمود. چقدر قريش بما اهل بيت ظلم كرد و بر ضرر ما قدم برداشت و ما را كشت و چقدر شيعيان و دوستان ما از مردم كشيدند. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از دنيا رفت با اينكه حق ما را كاملا معين كرد و دستور باطاعت از ما داد و ولايت و محبت ما را واجب نمود و بآنها اطلاع داد كه ما از جان بآنها مقدمتريم و بحاضرين دستور داد كه بغائبين اين مطالب را برسانند. بر خلاف على عليه السّلام قيام كردند، آن جناب با آنها باحتجاج ايستاد بوسيله آنچه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در باره او فرموده بود و هر چه مردم شنيده بودند. گفتند صحيح است پيامبر اكرم اين حرفها را فرموده ولى بعد نسخ كرده. پيامبر فرموده است ما اهل بيت را خداوند گرامى داشته و برگزيده و ما را بدنيا امتياز نبخشيده و براى ما نبوّت و خلافت را جمع ننموده، بر اين مطلب چهار نفر شهادت دادند عمر و ابو عبيده و معاذ بن جبل و سالم غلام ابى- حذيفه، مردم را باشتباه انداختند مردم هم سخن آنها را تصديق كردند و آنها را بعقب برگرداندند و از جايگاهى كه خدا براى آنها قرار داده بود خارجشان كردند بر انصار استدلال كردند با همان استدلالى كه حق ما را ثابت ميكرد.
خلافت را به ابا بكر سپردند. بعد ابا بكر بپاس خدمت عمر باو رد كرد بعد عمر، خلافت را بشوراى شش نفرى واگذاشت بعد عبد الرحمن بن عوف بعثمان سپرد كه او بخودش بر گرداند. عثمان باو خيانت كرد بهمين جهت عبد الرحمن بن عوف او را تكفير نمود و در زمان عثمان مبتلا بطاعون شد و از دنيا رفت بستگان او خيال كردند عثمان او را مسموم نموده. سپس طلحه و زبير بخواست خود بدون اجبار حركت كردند و با على عليه السّلام بيعت نمودند هر دو خلاف عهد كرده بيعت را شكستند و عايشه را تحريك نموده او را به بصره بردند.
معاويه سركشان شام را بر على عليه السّلام شورانيد بخونخواهى عثمان. جنگ بپا كرد، بعد با على عليه السّلام خوارج مخالفت كردند كه بايد حكم از روى كتاب خدا و سنت پيامبر بشود اگر آنها واقعا آن طورى كه تعهد كرده بودند حكم ميكردند بايد على عليه السّلام را جانشين پيامبر ميدانستند بر طبق كتاب خدا و بگفته پيامبر و سنت آن جناب ولى اهل نهروان با او مخالفت نموده به پيكار برخاستند.
سپس با حسن بن على بيعت كردند پس از پدرش و تعهد نمودند، اما خيانت كردند و او را بدشمن واگذاردند حتّى بر او حمله كرده و با خنجر برانش زدند و سپاهش را غارت نمودند حتّى خلخال از پاى زنان خارج كردند.
امام حسن عليه السّلام با معاويه مصالحه كرد بجهت حفظ خون خود و اهل بيت و شيعيانش كه بسيار كم بودند. باندازهاى كه يار و ياورى كافى نداشت.
بعد با حضرت حسين عليه السّلام هجده هزار نفر بيعت كردند ولى خيانت نمودند بروى او شمشير كشيدند و بجنگ پرداختند تا شهيد شد.
پيوسته ما اهل بيت پس از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله خوار و تبعيد شديم و محروم بوديم و كشته مىشديم و مطرود و بيمناك بر جان خود و هر كه ما را دوست ميداشت در همين وضع بود.
دروغپردازان محلى راه يافتند كه بدان وسيله مقرب شوند پيش فرمانروايان و قاضىها و كارگزاران در هر شهر و ديار براى دشمنان ما و فرمانروايان احاديث دروغى را ذكر ميكردند از خود ما بدروغ احاديثى نقل ميكردند كه ما نگفته بوديم تا ما را كوچك كنند و تا پيش فرمانروايان و قاضىها مقرب گردند با گزاف گوئى و دروغ.
بيشتر اين پيشآمدها در زمان معاويه بود پس از درگذشت امام حسن عليه السّلام شيعيان را در هر شهر و ديارى ميكشتند و دست و پاى آنها را قطع مى- نمودند و بدار مىآويختند با يك تهمت و احتمال كه بما بستگى دارد و از پيروان ما است.
اين گرفتاريها پيوسته شدت مييافت در زمان ابن زياد پس از شهادت حضرت حسين عليه السّلام بعد حجاج بن يوسف آمد در كشتار آنها هر چه توانست زيادهروى كرد با هر گمان و تهمتى بطورى كه اگر بكسى كافر يا مجوسى ميگفتند مايلتر بود تا اينكه نسبت تشيع بدهند كه از دوستان حسين عليه السّلام است.
بسيار ديده ميشد شخصى نيكوكار بود و مردى پرهيزگار و راستگو بشمار ميرفت اما حديثهاى عجيب و غريبى نقل ميكرد در فضيلت و برترى بعضى از فرمانروايان كه هرگز يكى از آنها راست نبود و گمان ميكرد اين احاديث درست و صحيح است چون بسيار شنيده بود آنها را از كسانى كه اعتماد براستگوئى و ورع ايشان داشت. از على عليه السّلام كارهاى زشت نقل مىكردند و هم از امام حسن و امام حسين عليهما السّلام مطالبى كه خدا ميدانست دروغ است بكذب و افترا نسبت ميدادند.
عرض كردم آقا مقدارى از آن مطالب را براى من نقل بفرمائيد فرمود يكى، اين روايت كه عمر سرور پيران بهشت است و عمر با ملائكه صحبت ميكند و باو تلقين مينمايند و وقار و سكينه از زبانش فرو ميريزد و ملائكه از عثمان
خجالت ميكشند و ثابت باش اى كوه حرى بر روى تو نيست مگر نبى و صديق و شهيد. حضرت باقر عليه السّلام بيش از دويست روايت ذكر كرد كه معتقدند همه آنها درست است فرمود بخدا قسم همه اينها دروغ و بهتان است. عرضكردم هيچ كدام از اينها نبوده. فرمود بعضى از اينها ساختنى است و بعضى را تغيير دادهاند اما تغيير دادهها مثلا اين طور بوده. ثابت باش حرى اگر بر فراز تو بالا رفت نبى و صديق و شهيد كه منظور حضرت على عليه السّلام است و مانند همين روايت است اين روايت چگونه تو مبارك نباشى و حال اينكه بر تو بالا رفته نبى و صديق و شهيد كه منظور على عليه السّلام است.
امام فرمود خدايا سخن مرا قرار ده مطابق سخن پيامبر و سخن على عليه السّلام در چيزهائى كه امت محمّد در آن اختلاف كردهاند پس از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تا ظهور حضرت مهدى عليه السّلام. عيون: ابا صلت هروى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه فرمود هيچ يك از ما نيست مگر اينكه كشته مىشود. اعتقادات صدوق: مينويسد اعتقاد ما اينست كه پيامبر اكرم در جنگ خيبر مسموم شد پيوسته اين ناراحتى در آن جناب بازگشت ميكرد تا بالاخره رگ گردنش بر اثر سمّ قطع شد. و از آن ناراحتى فوت شد.
امير المؤمنين عليه السّلام را عبد الرحمن بن ملجم شهيد كرد و در نجف دفن شد.
امام حسن عليه السّلام را همسرش جعده دختر اشعث كندى لعنت خدا بر اين دختر و پدر باد، مسموم كرد امام حسين عليه السّلام در كربلا شهيد شد آن جناب را سنان بن انس نخعى كشت حضرت زين العابدين عليه السّلام را وليد بن عبد الملك مسموم كرد امام باقر عليه السّلام را ابراهيم بن وليد مسموم كرد و آن جناب را شهيد نمود حضرت صادق عليه السّلام را منصور دوانيقى شهيد كرد و مسموم نمود. موسى بن جعفر عليه السّلام را هارون الرشيد مسموم كرد و شهيد شد حضرت رضا عليه السّلام را مامون با سمّ شهيد
حضرت جواد عليه السّلام را معتصم بوسيله سمّ شهيد كرد. حضرت امام على النقى را متوكل با سم شهيد نمود و امام حسن عسكرى را معتضد عباسى با سمّ شهيد كرد.
ما معتقديم كه واقعا اين اتفاقات براى آنها پيش آمد نه اينكه در عالم خيال و گمان مردم و يا بصورت شك و ترديد هر كه خيال كند كه ظاهرا چنين ميشد نسبت بهمه يا يكى از ائمه عليهم السّلام هرگز بر اعتقاد و دين ما نيست و ما از او بيزاريم پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله اطلاع داده و همچنين ائمه عليهم السّلام كه آنها شهيد ميشوند هر كه بگويد كشته نشدهاند. آنها را تكذيب نموده و هر كس آنها را تكذيب كند خدا را تكذيب نموده و با تكذيب خدا كافر شده و از دين اسلام خارج است.
و هر كه جز اسلام دين ديگرى بپذيرد از او پذيرفته نميشود و در آخرت از زيانكاران است. توضيح: در بعضى از كتب معتبره از صدوق اين مطلب روايت شده بهمين طريق جز اينكه. حضرت امام على النقى را نوشته معتز مسموم كرد و امام حسن عسكرى را معتمد عباسى مسموم كرد. در مورد امام على النقى اين قول بواقعيت نزديكتر است زيرا بعضى از روايات شاهد اين است كه متوكل در زمان حضرت امام على النقى از دنيا رفته مگر اينكه گفته شود اين كار بدستور او پس از فوتش انجام گرفته و اين هم بعيد است همچنين در مورد امام حسن عسكرى نيز شهادتش بوسيله معتمد بيشتر مورد اعتماد است بدليل اينكه در احوال آن جناب خواهد آمد كه بيشتر دانشمندان معتقدند در زمان معتمد از دنيا رفته. ابن طاوس در كتاب اقبال در مورد صلوات بر ائمه عليه السّلام در هر روز ماه رمضان وقتى بنام حضرت امام حسن عسكرى ميرسد مينويسد و خداوند عذاب كسى را كه شريك خون آن جناب شد كه او معتمد عباسى بود دو چندان كند و بروايت ابن بابويه قمى معتضد بود.
شيخ مفيد در شرح عقايد مينويسد اينكه نقل كرد شيخ ابو جعفر رحمة اللَّه عليه كه پيامبر و ائمه عليهم السّلام با سمّ و شهادت از دنيا رفتهاند بعضى از آنها ثابت شده و برخى ثابت نشده اما آنچه قطعى است اين است كه امير المؤمنين و امام حسن و امام حسين كشته شدند نه اينكه باجل خود از دنيا رفته باشند پس از آنها موسى بن جعفر عليه السّلام نيز مسموم شد و حضرت رضا عليه السّلام نيز احتمال قوى ميرود مسموم شده باشد، گر چه در اين مورد شك مىشود. پس نميتوان حكم كرد در باره بقيه كه مسموم شدهاند و يا آنها را كشته باشند. صحبت از چنين مطالبى در حكم حرفهاى بيهوده است و راهى به يقين آن نداريم. پايان سخن شيخ مفيد. مجلسى عليه الرحمة ميگويد: با اخبار زيادى كه دلالت ميكند عموما بر اين مطلب و اخبار مخصوص كه دلالت بر شهادت اكثر ائمه عليهم السّلام دارد و كيفيت شهادتشان چنانچه در تاريخ زندگى آنها خواهد آمد نميتوان حكم به ردّ آنها كرد و گفت از سخنان بيهوده است بلى در غير از امير المؤمنين و فاطمه عليها السّلام و امام حسن و امام حسين و موسى بن جعفر و على بن موسى الرضا اخبار متواتر كه موجب قطع و يقين گردد نرسيده اخبارى كه در بقيه معصومين عليهم السّلام رسيده ظن قوى بوجود مىآورد و دليلى بر نفى آن نداريم. قرائن زندگى ائمه عليهم السّلام و دشمنان ايشان نيز شاهد همين مطلب است مخصوصا در مورد امامانى كه در زندان آنها يا در اختيارشان از دنيا رفتهاند شايد منظور شيخ مفيد نيز نفى تواتر و قطع بوده نه ردّ اخبار.* كفاية الاثر: هشام بن محمّد از پدر خود نقل كرد كه حضرت امام حسن عليه السّلام پس از شهادت پدر خود امير المؤمنين عليه السّلام در ضمن سخنرانى خود فرمود پيامبر اكرم بمن خبر داده كه امامت در اختيار دوازده امام از اهل بيت اوست كه بر گزيدهاند هيچ كدام از ما نيست مگر اينكه يا مسموم مىشود و يا مقتول.
كفاية الاثر: جنادة بن ابى اميه گفت امام حسن عليه السّلام فرمود پيامبر اكرم صلوات اللَّه عليه بخدا قسم با ما پيمان بسته كه اين امر را دوازده امام در اختيار خواهند گرفت از فرزندان على و فاطمه هيچ كدام از ما نيست مگر اينكه مسموم يا مقتول است.
توضيح: در بخش تاريخ امام حسن عليه السّلام اين مطلب خواهد آمد و در ابواب زندگى ائمه عليهم السّلام ذكر خواهد شد مطالبى كه گواه بر شهادت آنها است.