پبصائر: اسماعيل ازرق گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود:
خداوند حكيمتر و كريمتر و بزرگتر و داناتر از آن است كه بر بندگان خود
حجتى قرار دهد آنگاه پنهان بدارد از او امور مردم را.پ بصائر: ابان بن تغلب گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيديم مردى از اهالى كوفه آنجا بود او را در مورد مالى سرزنش ميكرد كه دستور داده بود بآن جناب برساند باو ميفرمود: تو مال مرا از بين بردهاى او ميگفت نه بخدا امام با خشم نشست سپس فرمود: قسم ميخورى نه بخدا چند مرتبه سخن او را تكرار كرد سپس رو بجانب ما نموده گفت: ابان! زياد اگر شما امين خدا و خليفه او در زمين و حجت او بر مردم باشيد ميدانيد آن پول چه شده.
در اين موقع آن مرد گفت: فدايت شوم صحيح است آن مال را من گرفتهام.پ بصائر: سعد بن ابى الاصبع گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام نشسته بودم كه حسن بن سرى كرخى وارد شد امام عليه السّلام از او چيزى پرسيد و در مورد چيزى گفتگو كردند او ميگفت نه اين طور نيست سه بار تكرار كرد. سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود: خيال ميكنى كسى را كه خدا حجت قرار داده بر خلقش بر او چيزى از امور مردم مخفى بماند؟
در روايت بعد مينويسد سه بار حضرت صادق فرمود: چنين است او ميگفت نه اين طور نيست ...پ بصائر: هشام بن حكم گفت: از حضرت صادق عليه السّلام در منى سؤال از پانصد حرف از كلام كردم من ميگفتم چنين و چنين ميگويند او ميفرمود:
بگو چنين و چنان گفتم: فدايت شوم از حلال و حرام و قرآن ميدانم شما آگاه هستيد و از همه مردم وارد تريد اما اين كلام است فرمود: هشام مگر شك دارى، كسى كه شك كند كه خداوند حجتى بر مردم قرار دهد كه در نزد او نيازهاى مردم نباشد بر خدا بهتان زده.پ بصائر: ابراهيم بن عمر گفت: حضرت صادق فرمود: هر كه گمان كند خداوند در زمين شخصى را حجت قرار داده آنگاه از او پوشيده بدارد جميع
نيازهاى مردم را بر خدا بهتان زده.پ بصائر: خالد جوّاز گفت خدمت حضرت ابو الحسن رفتم ايشان ميان خانه بود آن روز در رميله ساكن بود همين كه چشمم بايشان افتاد گفتم پدر و مادرم فدايت سرورم كه مظلوم و مغضوب و ستمديده هستى اين سخن را با خود گفتم بعد نزديك شدم و پيشانى آن جناب را بوسيدم و خدمتش نشستم روى بجانب من نموده فرمود: خالد ما بهتر باين كار وارديم اين حرفها را با خود مگو.
عرضكردم فدايت شوم بخدا قسم منظورى نداشتم فرمود ما باين كار بهتر وارديم اگر بخواهيم برميگردد بسوى ما ولى اين گروه را مدت و نهايتى است كه بايد بآخر برسانند گفتم ديگر چنين كارى نميكنم و در دل چيزى نميگويم فرمود: نه ديگر چنين نكن.پ بصائر: عمر بن يزيد گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم ايشان خوابيده بود و صورتش بطرف ديوار بود وقتى وارد شدم بمن فرمود: عمر! پايم را فشار ده نشستم و پايش را فشار دادم در دل با خود گفتم حالا ميپرسم راجع بعبد اللَّه و موسى كه كدام يك از آن دو امام هستند در همين موقع روى بجانب من نموده فرمود: منهم حالا بتو جواب نميدهم.
توضيح: روايات ديگرى شبيه اينها در باب معجزات ائمه خواهد آمد.پ بصائر: رميله گفت: تب شديدى در زمان امير المؤمنين عليه السّلام داشتم روز جمعه آرامش بيشترى در خود ديدم با خود گفتم بهترين كار اينست كه روى خودم مقدارى آب بريزم و پشت سر امير المؤمنين عليه السّلام نماز بخوانم اين كار را كردم و بجانب مسجد رفتم همين كه مولى امير المؤمنين روى منبر رفت باز تب برگشت.
وقتى آن جناب تمام كرد و بجانب خانه رفت من نيز با ايشان رفتم فرمود:
رميله! ديدم در خود پيچيده بودى عرضكردم آرى جريان را بعرض ايشان رساندم كه علاقه داشتم نمازى پشت سر شما بخوانم فرمود: رميله هر مؤمنى كه
مريض مىشود ما نيز بواسطه بيمارى او مريض ميشويم «1» و فزون نميشود مگر اينكه ما نيز از اندوه او محزون ميشويم و دعائى نميكند مگر اينكه دعاى او را آمين ميگوئيم ساكت نميشود مگر اينكه ما برايش دعا ميكنيم.
عرضكردم يا امير المؤمنين فدايت شوم اين براى كسى است كه با شما در خانه باشد اما آنها كه در اطراف زمين هستند چطور فرمود: رميله! در شرق و غرب و غير آن مؤمنى از نظر ما پنهان نيست.پ بصائر: ابو ربيع شامى گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم از عمرو بن حمق حديثى شنيدهام فرمود: بگو گفت: وارد خدمت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام شد و در چهره آن جناب زردى مشاهده كرد گفت: اين زردى از چيست؟
آن جناب اظهار يك ناراحتى كرد على عليه السّلام باو فرمود: ما شادمانيم براى شادى شما و محزون هستيم براى حزن شما و دعا ميكنيم براى شما و دعا ميكنيد ما آمين ميگوئيم. عمرو گفت: فهميدم چه فرمودى ولى چگونه دعا ميكنيم شما آمين ميگوئى؟ فرمود: براى ما مساوى است كسى كه حضور داشته باشد و كسى كه غايب باشد.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: عمرو درست گفته:پ امالى ابن شيخ: عبد اللَّه اصم از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه شنيدم پدرم ميفرمود: براى گروهى از اصحاب خود: و اللَّه اگر دهانهاى آنها را دربى بود بهر كدام از ايشان خبر ميدادم از چيزهائى كه وحشت او را وادار به پناه بردن بچيزى نكند ولى افسوس كه در ميان شما افشاگرى است و خداوند كار خود را باتمام ميرساند.
توضيح: در بيشتر از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام روايت كردهايم كه او ميفرمود: من علم بلاها و مرگ و ميرها و جريانها و تمييز بين حق و باطل را دارم و در بخش مناقب آشكار آن حضرت خواهد آمد.
پامالى ابن شيخ: مفضل از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بمن نه چيز داده شده كه بهيچ كس قبل از من ندادهاند بجز پيامبر اكرم برايم راههاى علوم گشوده شد و علم مرگ و ميرها و بلاها و نژادها و تمييز بين حق و باطل را دارم.
با اجازه پروردگار ملكوت را تماشا كردم آنچه پيش از اين بود و بعد از اين خواهد آمد از نظر من غايب نيست با ولايت من خدا دين اين امت را تكميل نمود و نعمت را بر آنها تمام كرد و براى آنها اسلامشان را خواست زيرا در روز ولايت فرمود: بحضرت محمّد. يا محمّد بايشان اطلاع بده كه امروز دينشان را تكميل و نعمت را بر آنها تمام و اسلام را برايشان خواستم تمام اينها لطفى است كه خدا بر من كرده او را سپاسگزارم.پ امالى: عبد العزيز صانع گفت: حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود: گمان ميكنى خداوند يك نفر بعنوان رهبر و جانشين خود در ميان مردم تعيين كند بعد يكى از مسائل مربوط بآنها را از او پنهان بدارد.پ بصائر: ابن ابى نجران گفت: حضرت رضا عليه السّلام نامهاى نوشته بود و برايم خواند فرمود: حضرت زين العابدين فرموده است حضرت محمّد امين خدا در زمين بود پس از در گذشت او ما اهل بيت ورثه او هستيم پس ما امينهاى خدا در زمينيم در نزد ما علم بلايا و منايا و نژاد عرب و ميلاد اسلام است ما شخص را بمحض ديدن ميشناسيم واقعا مؤمن است يا منافق نام شيعيان ما و نام پدران آنها در نزد ما نوشته است خداوند از ما و آنها پيمان گرفته بهر جا وارد شويم آنها وارد ميشوند و هر جا داخل شويم آنها نيز داخل ميشوند.
ما رستگارانيم و اولاد پيامبران و اولاد اوصياء و ما برجستگان كتاب خدا و شايستهترين افراد نسبت بپروردگار و ما از همه شايستهتر نسبت بكتاب خدا و دين اوييم شريعت را براى ما توضيح داد در قرآن ميفرمايد: «شَرَعَ لَكُمْ»
اى آل محمّد «مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً» بما همان سفارشاتى را كرد كه به نوح كرده بود «وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ» اى محمّد «وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ» و اسماعيل «وَ مُوسى وَ عِيسى» و اسحاق و يعقوب بما آموخت و ما آنچه آموختيم تبليغ كرديم و علم آنها را بما داد ما وارث انبياء و وارث اولو العزم از پيامبرانيم.
«أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» دين را بپاى داريد اى آل محمّد «وَ لا تَتَفَرَّقُوا» متحد باشيد «كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ» دشوار است بر كسانى كه در باره ولايت على شرك ورزيدند و ديگرى را با او شريك كردند «ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ» دعوتى كه آنها را ميكنى بولايت على «ان اللَّه يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ» اى محمّد خدا بسوى خود هدايت ميكند كسى را كه در ولايت على دعوت ترا بپذيرد.پ توضيح: فرمود نژاد عرب شايد اينكه نام از نژاد عرب برده بجهت اهميت آنها در اين مورد است در ميان آنها اولاد حرامى بودند كه حقوق ائمه را غصب كردند و با آنها بجنگ پرداختند.
ميلاد اسلام يعنى ميدانند هر كس متولد مىشود آيا با اسلام خواهد مرد يا با كفر يا منظور اين است كه ميدانند هر كس اسلام از او سر ميزند يا كفر.
از ما و آنها خدا پيمان گرفته از ما بر هدايت آنها و رعايت و كمال بخشيدن بآنها و از آنها باقرار بولايت ما و اطاعت از ما و رعايت حقوق ما.بصائر: ابن مسكان گفت: ابا بصير ميگفت بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم چگونه اصحاب و ياران على مبتلا بآن گرفتارىها شدند با اينكه از بلاها و مرگ و ميرهاى خود اطلاع داشتند با خشم فرمود از چه جهت گرفتار شدند مگر جز از جانب خودشان بود (كه قابليت شهادت را داشتند و يا افشاى اسرار كردند).
عرضكردم چه مانع مىشود كه شما چيزى نميگوئيد فرمود اين مطلبى است كه بايد پوشيده باشد جز اينكه حسين بن على عليه السّلام مقدارى از آن را گشود سپس فرمود: اى ابا محمّد آنها بر دهان خود درب داشتند و آن را ميبستند.
پبصائر: ابو بصير گفت: بحضرت صادق عليه السّلام گفتم چه كسى براى ما ميگويد آن چيزهائى كه امير المؤمنين باصحاب خود ميفرمود آنها را از پيش آمدها مطلع ميكرد و اين از مشكلات است فرمود آيا مثل او در ميان شما هست آنها بر دهان خود سرپوش داشتند.
در روايت بعد در جواب ميفرمايد اين موقعيت براى شما نيز هست اما يك حديث بمن نشان بده كه بشما گفته باشم و آن را افشا نكرده باشيد من سكوت كردم بخدا قسم حديثى بمن نفرموده بود مگر اينكه آن را بديگرى گفته بودم.پ بصائر: اصبغ بن نباته گفت: هر وقت كسى مقابل امير المؤمنين عليه السّلام ميايستاد باو ميفرمود آماده شو هر چه ميخواهى براى خود مهيا كن تو در فلان روز و فلان ساعت بيمار ميشوى و علت بيمارى تو اين است و در فلان ماه و فلان روز و فلان ساعت از دنيا خواهى رفت.
سعد گفت: فدايت شوم چرا شما نمىگوئيد و بما اطلاع نمىدهيد كه آماده شويم فرمود اين مسألهايست كه درب آن بسته شده از زمان على بن الحسين عليه السّلام بسته شده تا قائم ما قيام كند.
سه روايت ديگر در مورد اطلاع از بلايا و منايا و فصل الخطاب ذكر مىشود.پ بصائر: هشام بن سالم سند را بامير المؤمنين عليه السّلام ميرساند كه فرمود: از من سؤال كنيد قبل از اينكه مرا نيابيد آيا سؤال نمىكنيد از كسى كه در نزد اوست علم منايا و بلايا و تشخيص جريانها و تمييز بين حق و باطل.پ بصائر: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: يا ابا بصير ما خانوادهاى هستيم كه داراى علم مرگ و ميرها و بلاها و اسرار و تمييز بين حق و باطل هستيم شيعيان خود را چنان ميشناسيم مثل يكى از شما كه افراد خانواده خود را ميشناسد.
چند روايت ديگر در همين مورد بود كه از جهت اختصار ترجمه نشد.پ بصائر: ابن نباته گفت: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ما خانوادهاى هستيم كه داراى علم منايا و بلايا و انساب هستيم بخدا سوگند اگر يكى از ما بر سر پلى بايستد آنگاه اين امت بر او عرضه شود بتمام آنها اسم و نژادشان را بيان خواهد كرد.پ بصائر: جابر از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه ميفرمود: ما خانوادهاى هستيم داراى علم منايا و بلايا و انساب پند بگيريد از ما و دشمنانمان و براهبرى ما و راهبرى آنها و بحكومت ما و حكومت آنها و داورى ما و داورى آنها و مرگ ما و مرگ آنها ميميرند با وبا و جراحتى كه در داخل بوجود مىآيد و با زخم و ما ميميريم بآنچه خدا بخواهد.پ بصائر: مفضل بن عمر گفت: از حضرت صادق شنيدم ميفرمود: بمن مزايايى دادهاند كه كسى قبل از من نداشته علم منايا و بلايا و فصل الخطاب از گذشته و آينده خبر دارم با اجازه خدا بشارت ميدهم و از جانب او هر مأموريتى چنين باشد انجام ميدهم خدا بر من منت نهاده كه چنين قدرتى عنايت كرده.پ بصائر: يزداد بن ابراهيم از راوى و او از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه ميفرمود در نزد من علم منايا و بلايا و وصايا و انساب و اسباب و فصل الخطاب و مولد اسلام و مولد كفر است من پيروز در حملههاى جنگى هستم و اطلاع از هر پيشبرد اقتصادى و مالى دارم از من بپرسيد راجع بآنچه تا قيامت پيش مىآيد.
توضيح: راجع به جمله صاحب الكرات و دولة الدول چند معنى شده كه محصول آن ترجمه فارسى است كه ذكر شد يك معنى ديگر يعنى چند مرتبه بدنيا بر ميگردم و غلبه انبياء بر دشمنانشان و نجات از گرفتاريها بواسطه توسل بنور من بوده و دولة الدول اشاره است بقدرتهائى كه در مراجعات مكرّر دنيا در اختيار ايشان قرار مىگيرد.
پبصائر: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: خداوند محمّد را به نبوّت مبعوث كرد و برسالت برگزيد در راه اسلام رساند آنچه بايد برساند در نزد ما خانواده كليدهاى علم و ابواب حكمت و چراغ روشنگر امور و تمييز بين حق و باطل است هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد ايمانش مفيد و عملش قبول مىشود و هر كه ما را دوست ندارد نه بهره از ايمان خود ميبرد و عملش قبول نخواهد شد اگر چه شب و روز با رنج و زحمت ادامه دهد.پ بصائر: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: اگر زبان شما بند و بستى داشت بهر كدام از شما منافع و مضار و زيانهايتان اطلاع داده ميشد.پ خرايج: ضريس كناسى گفت: از حضرت باقر شنيدم در حالى كه گروهى از اصحاب اطرافش بودند ميفرمود: من در شگفتم از گروهى كه ما را دوست ميدارند و امام ميدانند و ميگويند اطاعت ما واجب است مثل فرمانبردارى از خدا سپس نقطه ضعف بدشمنان ميدهند و مسبب شكست خود ميشوند زيرا موجب نقصان حق ما ميگردند و اين مطلب را عيبجوئى ميكنند بر كسى كه او عارف بحق ما است و تسليم دستور ما است (يعنى ما را كامل ميداند و حقى از ما تضييع نميكند اما آنها نسبت نقص بما ميدهند كه موجب شكست در مقابل دشمنان مىشود ميگويند بآنها امام ما هم كه مثل امام شما است) آيا خيال مىكنيد خداوند اطاعت امامان را بر بندگان واجب نمايد آنگاه اخبار آسمانها و زمين را بر آنها مخفى بدارد و از سرچشمه علم آنها را محروم نمايد در مسائلى كه پيش آمد ميكند كه مربوط است باستحكام دين مردم.
حمران عرضكرد يا ابن رسول اللَّه توضيح بفرمائيد قيام حضرت امير المؤمنين و امام حسن و حسين و خروج آنها و قيام در راه دين خدا و آنچه بايشان رسيد از جانب ستمگران بطورى كه مغلوب شده و شهيد گشتند چگونه بود.
حضرت باقر فرمود: حمران خداوند تبارك و تعالى اين پيشآمد را مقدر نموده بود براى آنها و امضا نموده و حتمى كرده بود بطورى كه خود آنها اختيار نموده بودند (بهمين جهت از آن سرپيچى نداشتند و فرار نميكردند) سپس اتفاق افتاد با اطلاع قبلى آنها از طرف پيامبر اكرم، على عليه السّلام و امام حسن و امام حسين قيام كردند از روى علم و سكوت كرد هر كدام از ما كه مأمور بسكوت بود با علم و اطلاع «1».
اگر هنگام اين پيش آمدها از خدا در خواست ميكردند و الحاح مينمودند كه قدرت ستمگران را از سر آنها رفع نمايد و سلطنت آنها را از بين ببرد بسرعت از بين مىبرد چون نخى كه پاره شود و قطع گردد اين پيش آمدها كه براى آنها شد نه بواسطه ارتكاب گناهى بوده و نه بجهت كيفر مخالفت و معصيت پيش آمده اين بواسطه لطف و عنايت خدا بآنها و مقام و منزلت ايشان در نزد خدا بود مبادا در مورد آنها گمانهاى نامناسب ببرى.پ بصائر و اختصاص: حارث نضرى گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: از صحبت كردن در باره ما بپرهيزيد كه سخن شما را بما ميرسانند.
همين روايت با اختلاف مختصرى در عبارت تكرار مىشود.پ اختصاص: عروة بن موسى جعفى گفت: روزى حضرت صادق عليه السّلام كه ما در خدمت ايشان صحبت ميكرديم فرمود: امروز چشمهاى هشام بن عبد الملك در قبرش از جاى درآمد عرض كرديم چه وقت مرده فرمود: سه روز است ما تاريخ را يادداشت كرديم بعد تحقيق كرديم همان طور بود.پ خرايج: صالح بن عقبه اسدى از پدرش نقل كرد كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: معتقد بيك امرى هستند ولى خودشان باعث ضعف و شكست آن ميشوند.
ميگويند خداوند يكى از بندگان را حجت بر مردم قرار داده ولى از او پنهان داشته علم آسمانها و زمين را نه بخدا نه بخدا نه بخدا.
عرضكردم پس جريان اين ستمگران و كار حسين بن على عليه السّلام چگونه است فرمود: اگر آنها التماس كنند نزد خدا تقاضايشان را مىپذيرد و از پاره كردن يك رشتهاى كه داراى چند دانه است آسانتر است از هم بپاشد اما چگونه چنين كارى ميكنند؟ در اين صورت بايد ما آنچه را خدا نخواسته بخواهيم.پ بصائر: سيارى همين روايت را نقل كرده در آخرش ميافزايد ولى چگونه ممكن است عقبه! كارى را كه خدا اراده كرده و تقدير نموده و حكم كرده اگر ما رد كنيم و التماس نمائيم چيزى را خواستهايم كه خدا اراده نكرد.
توضيح: راوندى رحمة اللَّه عليه بعد از ذكر اين خبر ميگويد منظور اينست كه خداوند اين كار را بصورت اضطرار و اجبار اراده نكرده خواسته است و در اختيار آنها گذاشته زيرا اجبار با تكليف منافات دارد همچنين ما هم آن را اراده ميكنيم و مخالفت خدا را نمىكنيم.پ از كتاب خطب عبد العزيز بن يحيى جلودى گفت امير المؤمنين سخنرانى كرد و فرمود از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد من گنجينه علم پيامبرم از من سؤال كنيد من سرچشمه فتنه از بيخ و بن بر ميكنم بپرسيد از كسى كه علم بلايا و منايا و وصايا و فصل الخطاب را دارد از من بپرسيد من رهبر واقعى مؤمنين هستم هر گروهى را كه با صد نفر براه هدايت يا براه ضلال بروند رهبر و فرمانرواى آنها را مىآورم.
قسم بآن خدائى كه جان على در دست اوست اگر برايم مسند گذاشته شود بر آن تكيه ميكنم و داورى مينمايم بين اهل تورات با توراتشان و براى انجيليان با انجيلشان و براى پيروان فرقان با فرقانشان.
ابن كوّاء از جاى حركت كرد در همان حال كه امير المؤمنين سخنرانى ميكرد گفت: يا امير المؤمنين خودت را معرفى كن فرمود: واى بر تو ميخواهى خود را بستايم و حال اينكه خدا از چنين كارى نهى كرده با اينكه هر وقت من از پيامبر چيزى ميخواستم بمن ميداد و اگر سكوت ميكردم او خود بدون اظهارى از طرف من لطف ميفرمود در اين سينه من انبوهى از علم است ما خانواده را نميتوان با احدى قياس كرد.پ از همان كتاب جلودى مينويسد در ضمن خطبه خود فرمود: مردم از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد من رهبر مؤمنين و هدف پيشروان و زبان متقين و خاتم وصيين و خليفه پروردگارم من قسمت ميكنم آتش را من صاحب بهشتم من صاحب اعرافم و صاحب حوض از ما امامى نيست مگر اينكه او عارف بتمام ولايتش هست من هادى بولايتم.
از كتاب فضل بن شاذان.پ حسن بن عبد اللَّه از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين بر منبر كوفه فرمود بخدا قسم من پاداش دهنده مردمم در روز حساب و قسمتكننده خدايم بين بهشت و جهنم داخل نميشود هيچ كس مگر توسط يكى از دو نوع قسمت من.
من فاروق اكبر و شاخ آهنين و باب ايمان و صاحب ميسم و صاحب سنين.
من صاحب انگيزش اول و انگيزش آخر و صاحب قضاء و صاحب كرّات و دولت دول و امام براى پس از خود و جانشين براى كسى كه قبل از من بوده كسى بر من تقدم ندارد مگر احمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تمام ملائكه و رسل و روح پشت سر منند از رسول اللَّه ميخواهند سخن ميگويد مرا نيز دستور ميدهند چون او سخن مىگويم.
بمن هفت چيز دادهاند كه ديگرى پيش از من نگرفته. آشنا براههاى
كتابم و برايم اسباب گشوده شده و عالم بانسابم و مجرى حساب و داراى علم مرگ و مير و بلايا و وصايا و تمييز بين حق و باطل تماشا در ملكوت كردم از نظرم مخفى نيست چيزى كه از من غايب باشد و از دست من نرفته چيزى قبلا بوده با من كسى شريك نبود روزى كه بگواهى گرفتند گواهان را من شاهد بر آنهايم بدست من وعده خدا تمام مىشود و كلمه او تكميل ميگردد و بوسيله من دين كامل مىشود من آن نعمتى هستم كه خدا بر مردم ارزانى داشته و من اسلامى هستم كه خدا براى خود خواسته تمام اينها منّت و لطفى است از خدا بر من.