عيون اخبار الرضا: سليمان بن جعفر از حضرت رضا از آباء گرام از على عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود بر بال هر هدهدى كه خدا خلق نموده نوشته است. آل محمّد بهترين افراد جهانند.
يك روايت ديگر از پيامبر اكرم بهمين مضمون نقل مىشود. خصال: داود رقى گفت ما خدمت حضرت صادق عليه السّلام نشسته بوديم مردى از جلو ما رد شد كه در دست پرستو كشتهاى داشت حضرت صادق از جاى حركت كرد و آن پرنده را از دست او گرفت او را روى زمين انداخت فرمود آيا عالم يا فقيه شما چنين دستورى داده. پدرم از جدم نقل كرد كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله از كشتن شش چيز نهى كرد زنبور عسل. مورچه. قورباغه و گنجشك و هدهد
و پرستو. دنباله حديث را ادامه داد تا فرمود اما پرستو حركتش در آسمان تاسف و اندوه است از ظلمى كه باهل بيت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله انجام شده است و تسبيح او قرائت الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است نمىبينيد او ميگويد «وَ لَا الضَّالِّينَ». علل الشرائع: ابن عباس گفت: مردم! بدانيد خداوند خلقى را آفريده كه از فرزندان آدم نيستند لعنت ميكنند دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام را باو گفتند اين خلق كيانند؟ گفت چكاوك در سحرگاه ميگويد. بار خدايا لعنت كن دشمنان آل محمّد را خدايا دشمن بدار دشمنش را و دوست بدار دوستش را. اقبال الاعمال: از حضرت رضا عليه السّلام در فضيلت روز غدير ميفرمايد: در روز غدير خداوند عرضه داشت ولايت على را به اهل آسمانهاى هفتگانه اهالى آسمان هفتم از همه پيشى گرفتند بهمين جهت آن آسمان را بعرش آراست.
سپس اهل آسمان چهارم. آن را آراست با بيت المعمور بعد اهل آسمان دنيا، آن را آراست بوسيله ستارگان سپس عرضه داشت بر زمينها مكه از همه سبقت گرفت. مكه را بوسيله كعبه آراست بعد مدينه سبقت گرفت آن را آراست بوسيله محمّد مصطفى صلّى اللَّه عليه و آله بعد كوفه آنجا را بوسيله امير المؤمنين عليه السّلام زينت بخشيد و بر كوهها عرضه داشت جلوتر از همه سه كوه پيشى گرفتند. عقيق.
و فيروزه و ياقوت اينها شدند معادن اين گوهرها و بهترين جواهر و بعد كوههاى ديگر پذيرفتند كه معدن طلا و نقره شدند و هر چه اقرار نياورد و نپذيرفت در او چيزى نروئيد.
در آن روز ولايت را بر آبها عرضه داشت هر آبى قبول كرد شيرين شد.
هر آبى نپذيرفت شور و تيز و تند شد. و بر گياهان عرضه داشت هر چه قبول كرد شيرين و خوب شد و هر چه نپذيرفت تلخ شد. سپس عرضه داشت در آن روز ولايت را بر پرندگان هر كدام قبول كردند فصيح و خوش صدا شدند و هر كدام انكار كردند گنگ و لال شدند تا آخر خبر ...* بصائر ابو صامت: در باره آيه وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ
جَمِيعاً يعنى بآنها اطلاع داد كه اطاعت از ائمه عليهم السّلام كنند.
توضيح: خطاب آيه كه بفرمان شما در آورد متوجه ائمه عليهم السّلام است. اختصاص: ثمالى گفت خدمت حضرت زين العابدين عليه السّلام در خانه ايشان بودم در آنجا چند گنجشك بود و صدا ميدادند فرمود ميدانى اينها چه ميگويند.
گفتم نه فرمود خدا را تسبيح ميكنند و درخواست رزق خود را مينمايند. اختصاص و بصائر: مردى خدمت حضرت صادق عليه السّلام اين آيه را تلاوت كرد عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ امام صادق عليه السّلام فرمود در آيه (من) ندارد آيه اين طور است
اوتينا كل شىء
يعنى بما همه چيز را دادند.
توضيح: منظور اينست كه بطور كلى (من) ندارد يا منظور اينست كه نسبت بائمه عليهم السّلام (من) نيست كه از هر چيز دادند معنى مىشود ولى بدون (من) معنى آن اينست كه همه چيز را دادهاند بما. بصائر الدرجات: محمّد بن مسلم گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود بما زبان پرندهها را آموختهاند و از هر چيز دادهاند.
اين روايت در بصائر بدو سند نقل مىشود. بصائر: زراره از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين بابن عباس فرمود خداوند بما زبان پرندهها را آموخته همان طور كه بسليمان بن داود زبان همه جنبندههاى بيابانى و دريائى را آموخت. اختصاص و بصائر: فيض بن مختار گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: سليمان بن داود گفت عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ بخدا قسم بما آموخته شده زبان هر پرنده و علم هر چيز.
يك روايت ديگر بهمين مضمون نقل مىشود كه در آخر آن ميفرمايد:
إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ اين لطف آشكار خدا است. اختصاص و بصائر: سليمان بن خالد از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد
كه ابو عبد اللَّه بلخى گفت كه ما در خدمت آن جناب بوديم ناگاه آهوئى ديديم كه صدا ميداد و دم خود را حركت ميداد. حضرت صادق عليه السّلام فرمود ان شاء اللَّه انجام خواهم داد، سپس روى بجانب ما نموده فرمود فهميديد اين آهو چه گفت عرضكرديم خدا و پيامبر و فرزند پيامبر بهتر ميداند. فرمود ميگفت يكى از اهالى مدينه براى ماده او دامى نهاده و او را گرفته اما دو بچه دارد كه هنوز قدرت چريدن ندارند از من درخواست كرد كه از او بخواهم رهايش كند و ضامن شد بچههايش را شير دهد تا وقتى بچههايش توانستند بچرند آن را برگرداند.
فرمود من او را سوگند دادم. گفت از ولايت شما اهل بيت بيزار باشم اگر باين شرط وفا نكنم و ان شاء اللَّه اين كار را خواهم كرد. مرد بلخى گفت اين روشى است در ميان شما مانند قدرتى كه سليمان داشت. بصائر: عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق نقل كرد كه يك روز پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله با اصحاب خود نشسته بود شترى آمد گردن بزمين گذاشت و شروع بضجه كرد يكى از حاضرين گفت يا رسول اللَّه اين شتر براى شما سجده كرد ما باين كار شايستهتريم. پيامبر اكرم فرمود نه براى خدا سجده كنيد اين شتر از صاحب خود شكايت داشت ميگفت اينها مرا از شتر ديگرى توليد كردهاند وقتى بزرگ شدهام از من كار كشيدهاند حالا كه پير شدهام تصميم دارند مرا بكشند از اين مطلب شكايت داشت پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود اگر دستور دهم كسى ديگرى را سجده كند دستور ميدهم زن شوهرش را سجده كند.
سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود سه چهار پا در زمان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم صحبت كردهاند شتر و گرگ و گاو اما سخن شتر را كه شنيدى. اما گرگ آمد خدمت پيامبر و از گرسنگى شكايت كرد. اصحاب خود را خواست و در باره گرگ صحبت كرد. آنها رفتند. پيامبر اكرم بگوسفنداران فرمود براى اين گرگ سهمى قرار بدهيد. اصحاب رفتند. پيامبر اكرم بگرگ فرمود سهم خود را بگير اگر پيامبر اكرم مقدار معينى براى گرگ تعيين ميكرد آن حيوان
هيچ اضافه نميگرفت تا روز قيامت.
اما گاو جريانش اين بود كه به پيامبر ايمان آورد و راهنمائى كرد آن روز در نخلستان ابى سالم بودند فرمود اى آل ذريح عملى انجام دهيد از روى عقل و فهم صدائى بلند مىشود بزبان عربى فصيح
لا اله الا اللَّه رب العالمين. محمّد رسول اللَّه سيّد النبيين. و على سيد الوصيين.
اختصاص. بصائر: فضيل اعور از يكى از اصحاب نقل كرد كه مردى از مخالفين خدمت حضرت باقر عليه السّلام بود و با ايشان صحبت ميكرد در باره كارهاى عثمان ناگاه وزغى صدايش بلند شد از بالاى ديوار حضرت باقر فرمود ميدانى چه ميگويد. گفتم نه فرمود ميگويد: از صحبت در باره عثمان خوددارى كنيد اگر نه بعلى دشنام ميدهم. بصائر: حفص بن بخترى از شخصى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود وقتى حضرت على بن الحسين از دنيا رفت شترى در چرا داشت شتر آمد و سر خود را بقبر زد و ضجه كرد پدرم بر روى او سوار ميشد و بحج ميرفت هرگز او را تازيانه نزده بود. خرايج: عبد اللَّه بن طلحه گفت از حضرت صادق عليه السّلام راجع به چلپاسه پرسيدم فرمود پليد است و مسخ شده اگر او را كشتى غسل كن يعنى از روى شكر. و فرمود پدرم در كنار حجر الاسود نشسته بود و مردى با ايشان بود كه با او صحبت ميكرد ناگاه چلپاسهاى ديد كه با زبانش ولوله ميكرد پدرم فرمود بآن مرد ميدانى اين چلپاسه چه ميگويد آن مرد گفت نميدانم فرمود ميگويد اگر اسم عثمان را ببريد على را دشنام ميدهم فرمود هر يك از بنى اميّه كه بميرد بصورت چلپاسه مىشود.
توضيح: اينكه امام ميفرمايد بصورت چلپاسه در مىآيند تناسخ نيست زيرا اگر با همان بدنهاى اصلى ايشان بدل به چلپاسه مىشود كه اين تناسخ نيست ولى زنده بودن آنها قبل از قيامت و رجعت بعيد است. يا پيكرهاى مثالى
آنها باين صورت در مىآيد. اين هم تناسخ نيست كه مسلمانان تمام منكر آن هستند چنانچه در كتاب معاد گذشت (روايت ديگرى با همين سند نقل مىشود كه در آخر روايت ميفرمايد چلپاسه از مسخشدههاى بنى مروان است). خرايج: از امام حسن عليه السّلام روايت شده كه على بن ابى طالب عليه السّلام روزى در بيابانى بىآب و علف بود كبكى را ديد فرمود اى كبك تو در اين بيابان آب و غذا پيدا ميكنى؟ گفت يا امير المؤمنين من صد سال است كه در اين بيابان هستم هر وقت گرسنه شوم بر شما صلوات ميفرستم سير ميشوم و هر وقت تشنه شوم نفرين بر ستمگران شما مينمايم سيراب ميشوم. اختصاص: ثمالى گفت: خدمت حضرت على بن الحسين عليه السّلام بودم همين كه گنجشكها پرواز كردند صدا دادند. فرمود اى ابا حمزه ميدانى چه ميگويند؟
گفتم نه فرمود خداى خود را تقديس ميكنند و تقاضاى خوراك روزانه خود را مينمايند سپس فرمود اى ابا حمزه بما زبان پرندگان را آموختهاند و از هر چيز بما دادهاند. اختصاص: فضيل گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم چشمم به يك جفت كبوتر افتاد كه در نزد امام بود كبوتر بر روى ماده قور قور كرد. فرمود ميدانى چه ميگويد. او ميگويد اى همسرم خداوند كسى را محبوبتر از تو در نظر من نيافريده جز اين مولايم. اختصاص: احمد بن هارون بن موفق گفت: خدمت حضرت ابو الحسن امام هادى رسيدم تا سلام عرض كنم از امام جويا شدم بمن گفتند سوار شده و رفته سرى به زمينهايش بزند سوار شدم رسيدم بخيمهاى كه كنار جوى زده شده بود سبزىهائى كنار جويها بود به تنزه و تماشا نشستيم آن خيمه را براى امام آنجا زده بودند نشستم تا امام تشريف آورد سوار بر اسبى بود.
از جاى حركت كردم ران مقدسش را بوسيدم و ركابش را گرفتم و نگه
داشتم همين كه پائين آمد رفتم كه افسار اسب را بگيرم امام نگذاشت و خودش گرفت و از سر اسب خارج نمود و بيكى از طنابهاى خيمه بست بعد نشست از آمدنم پرسيد آن موقع نزديك اذان مغرب بود اطلاع دادم كه عصر آمدهام در اين موقع اسب خود را جمع كرد و طناب را كند و رفت از جويها و زراعت گذشت تا بزمين بدون كشت رسيد و آنجا ادرار كرد و فضله انداخت و برگشت امام عليه السّلام به من نگاه كرده فرمود بآل داود چيزى ندادهاند مگر اينكه بآل محمّد بهتر از آن را دادهاند. اختصاص: زراره گفت از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم ميفرمود حضرت زين العابدين عليه السّلام شترى داشت كه با آن بيست و دو مرتبه بحج رفته بود و يك بار هم او را تازيانه نزده بود پس از درگذشت پدرم كه گرفتار مصيبت آن جناب بوديم يكى از غلامان آمد و گفت شتر خارج شده و رفته بر سر قبر حضرت زين- العابدين و آنجا زانو زده و سر بقبر ميزند و ضجه و ناله ميكند گفتم برويد او را بياوريد پيش از آنكه بفهمند و يا او را بهبينند حضرت باقر عليه السّلام فرمود آن شتر قبر را قبلا نديده بود. مجلسى ميگويد: برسى در مشارق الانوار از ابن نباته نقل ميكند كه چند نفر از منافقين خدمت امير المؤمنين عليه السّلام رسيده گفتند تو ميگوئى مار ماهى مسخ شده و حرام است فرمود آرى گفتند دليل آن را بر ايمان بيان كن آنها را آورد تا فرات رسيد و صدا زد هناس هناس. يك مارماهى جواب داد آرى. امير المؤمنين عليه السّلام باو فرمود تو كه هستى گفت من يكى از كسانى هستم كه ولايت شما بر من عرضه شد و امتناع ورزيده مسخ شدم از اين اشخاصى كه با شما هستند بعضى مسخ خواهند شد مثل ما.
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود داستان خود را نقل كن براى كسانى كه اينجا هستند تا بدانند فرمود بسيار خوب ما بيست و چهار قبيله از بنى اسرائيل متمرد و معصيتكار بوديم ولايت شما بر ما عرضه شد امتناع ورزيديم در شهرها بكارهاى
بد مشغول شديم يك مرتبه شخصى آمد كه بخدا قسم شما بهتر از ما او را ميشناسى فريادى كشيد با اينكه ما در بيابانها پراكنده بوديم همه جمع شديم از صدا و فرياد او باز يك فرياد ديگر بر داشت و گفت همه مسخ شويد بقدرت خدا ما بصورتهاى مختلف مسخ شديم بعد گفت اى بيابانها نهر و رود شويد تا اين مسخشدهها در ميان شما ساكن شوند و بدرياها وصل شويد تا هيچ دريائى نباشد مگر اينكه از مسخ شده در آنها وجود داشته باشد. ما مسخ شديم چنانچه مشاهده ميكنى.* محمّد بن مسلم گفت من در خدمت حضرت باقر عليه السّلام رفتيم به جايى كه تصميم داشت برود در بين راه گرگى را ديديم كه از كوه پائين مىآيد آمد تا دستش را گذاشت روى قربوس زين و دستدرازى كرد با امام عليه السّلام بصحبت پرداخت. امام عليه السّلام باو فرمود برگرد انجام دادم گرگ با صداى مخصوصى برگشت عرضكردم جريان چه بود؟ فرمود ماده گرگ زايمان بر او سخت شده بود درخواست كرد كه راحت شود و اينكه خدا باو بچهاى بدهد كه چهارپايان شيعيان ما را آزار نرساند گفتم برو اين كار كردم گفت سپس رفتيم رسيديم به بيابانى بىآب و علف كه از حرارت ميسوخت در آنجا گنجشكهائى بودند، پريدند و اطراف قاطر امام مىچرخيدند امام عليه السّلام آنها را دور كرد و فرمود نه شما شايسته چنين چيزى نيستيد بعد بجانب محلى كه مايل بود رفتيم فردا كه برگشتيم و بآن بيابان رسيديم باز گنجشكها پريدند و اطراف مركب امام ميگشتند شنيدم مىفرمود بياشاميد و سير شويد. محمّد بن مسلم گفت ناگاه ديدم در بيابان تودههاى متراكم از آب است.
عرض كردم آقاى من! ديروز مانع آنها شدى و امروز آنها را آب دادى فرمود امروز بهمراه آنها چكاوكها هم بودند اگر آنها نبودند بآنها آب نميدادم گفتم مولايم فرق بين چكاوك و گنجشك چيست.
فرمود واى بر تو گنجشك از ارادتمندان عمر هستند زيرا از اويند و اما
چكاوكها از ارادتمندان ما اهل بيت هستند. اينها در صداى خود ميگويند مبارك باشد اى اهل بيت پيامبر و مبارك باشد براى شيعيان شما و خدا دشمنانتان را لعنت كند. سپس فرمود از هر چيز با ما دشمن هستند حتى از پرندهها قمرى و از ايام هفته چهارشنبه. امالى شيخ: سليمان جعفرى از حضرت رضا عليه السّلام از پدرش از جدش نقل كرد كه فرمود چكاوك را نخوريد و باو ناسزا نگوئيد و بدست بچههايتان ندهيد بازى كنند زيرا تسبيح زياد ميكنند و تسبيح آنها اين است خدا لعنت كند بر دشمنان آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.
تحقيق در باره مبحث و پيشگيرى از وهم و شك
بايد توجه داشت رد كردن اخبار بسيار زيادى كه از ائمه عليهم السّلام رسيده بمحض استبعاد خيالى يا تقليد از فلاسفهاى كه تكيهگاه آنها خيالات است و ايمان به مسائلى كه انبياء گرام آوردهاند ندارند از دانشمندان و اهل فضل صحيح نيست چگونه ميتوان اين اخبار را رد كرد با اينكه در قرآن شبيه آنها آمده است از قبيل تسبيح نمودن پرنده با داود و آيه عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ و داستان هدهد و مورچه با سليمان آيه وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ و آيات ديگر.
تازه چه دليلى وجود دارد بر اينكه حيوانات داراى شعور و ادراك مسائل كلى نيستند و اينكه داراى زبان و تكلم نباشند «1» با اينكه ما سخن بعضى از
مردم را ميشنويم بىآنكه معنى حرف آنها را بدانيم. چنين مىپنداريم سخنان آنها مانند صداى پرندگان است تميز بين كلمات آنها نمىدهيم و تعجب ميكنيم كه اينها چطور حرفهاى يك ديگر را مىفهمند. و اخبار بسيار زيادى بيش از حد شماره هست كه دلالت دارد حيوانات داراى تسبيح و ذكر هستند و خداى خود را ميشناسند و منافع و مضار خويش را تشخيص ميدهند و استبعادى ندارند كه آنها مكلف به بعضى از تكاليف هستند كه در صورت ترك آن تكاليف معذب ميشوند چنانچه در اخبار زيادى رسيده كه پرندهاى صيد نميشود مگر بواسطه ترك تسبيح يا در آخرت نيز چنانچه در تاويل اين آيه وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ نقل شده گر چه تكليفى عمومى و عقاب ابدى باشد بواسطه ضعف ادراك و كمى شعور.
در صورتى كه ما تسليم شويم حيوانات داراى زبان و سخن نباشند ممكن است خداوند آنها را داراى قدرت بر سخن گفتن بكند در بعضى وقتها براى اثبات اعجاز پيامبر و امام عليهم السّلام با اينكه رد نمودن اخبارى كه از ائمه معصومين صلوات اللَّه عليهم اجمعين رسيده يا تاويل اين اخبار را بدون دليل يك نوع تجرى و بىباكى نسبت بخدا و پيامبر و ائمه است توضيح در باره اين مطلب در بخش آينده و تفصيل و تحقيق در كتاب السماء و العالم خواهد آمد.
اما آنچه سيد شريف مرتضى (قدس اللَّه روحه) در كتاب غرر و درر نقل كرده كه شخصى چنين سؤال كرده. چگونه توضيح ميدهيد اخبارى را كه در بسيارى از كتابهاى اصول و فروع رسيده راجع به ستايش از بعضى حيوانات و چهارپايان و خوردنىها و زمينها و بدگوئى از اين اصناف مانند ستودن كبوتر و بلبل و چكاوك و كبك و آنچه حكايت شده كه بعضى از اين پرندگان كه خوب هستند زبان بثناى پروردگار و اولياى او دارند و دعا براى آنها ميكنند و نفرين بر دشمنانشان و حيوانات منفور و بد، زبان بر خلاف اين ميگشايند از قبيل بدگوئى بر ائمه عليهم السّلام كه مارماهى و ماهىهاى شبيه آن چنين هستند و آنچه
مارماهى خود گفت كه مسخ شده است بواسطه ترك ولايت و رواياتى كه تحريم ميكند گوشت او را بواسطه همين نپذيرفتن ولايت. و مانند بدگوئى از خرس و ميمون و فيل و ساير مسخشدههاى حرام گوشت همچنين خربزهاى كه امير المؤمنين عليه السّلام آن را بريد فرمود: «از آتش است و بسوى آتش برميگردد» و بر زمين انداخت از محلى كه بر زمين رسيد دودى برخاست و مانند بدگوئى از زمينهاى سخت و لم يزرع و اينكه آن زمينها ولايت ائمه را نپذيرفتهاند در اين مورد روايات زيادى رسيده كه موجب درازى كلام مىشود ظاهر اين اخبار منافات دارد بر آنچه عقل حكومت ميكند كه اين حيوانات چون داراى شعور و ادراك نيستند نميتوانند داراى تكليف و امر و نهى باشند.
و در اين اخبارى كه اشاره كرديم بعضى شاهد است كه اين حيوانات اعتقاد بحق دارند و متدين هستند و بعضى مخالفند تمام ظواهر اين اخبار منافات دارد با آنچه عقلاء بر آنند. بعضى از اخبار شاهد است كه اين حيوانات داراى زبان قابل فهم هستند و زبان مخصوص بخود دارند و اين زبان براى ما مثل زبانهاى بيگانه است كه يك عربى زبان نمىفهمد و شاهد بر اين مطلب از آيه قرآن راجع بسليمان كه ميفرمايد يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ و سخن مورچه نيز در قرآن نقل شده و سخن هدهد و استدلال و فهم و جوابش خواهش ميكنم در اين مورد توضيحى بفرمائيد ان شاء اللَّه. از خدا جوياى توفيقم.
در جواب اين سؤال مىفرمايد آنچه بايد بر آن تكيه نمود از نفى و اثبات چيزيست كه ادلّه بر آن دلالت داشته باشد وقتى ادلّه بر چيزى دلالت داشته باشد لازم است اخبارى كه در اين مورد رسيده بآن برگردانيم كه ظاهر خبر مخالف آن دليل توافقى بوجود آوريم و ظاهرش را بگيريم اگر موافق دليل بود و مشروط بدانيم اگر مطلق بود و تخصيص بدهيم اگر عام بود و تفصيل بدهيم اگر مجمل بود و بالاخره با هر طورى كه امكان داشت و مقتضى بود بين خبر و آن دليل
موافقى بوجود آوريم و برگردانيم بمطابقت. و ما ظواهر قرآن را كه قطع بر صحت و ورود آن داريم بدون باك چنين كنيم هرگز در مورد اخبار آحادى كه علمى را بوجود نمىآورند و مثمر يقين نيستند توقف نخواهيم داشت هر وقت خبرى ديدى بر اين وضع قرار ده و بنا را بر همين قاعده بگذار و حكم مطابق دلائل و حجتهاى عقلى بكن. اگر امكان تاويل و تنزيل و تخريج نبود چارهاى نيست جز اينكه آن اخبار را بايد طرح كرد و بآنها اعتمادى نكرد.
ممكن است به گوئى از اين پرندهها كه زبان بر خلاف ثناى خدا و بد- گوئى اولياى او و عيبجوئى از اصفيا دارند منظور كسانى است كه اين پرندهها را مىگيرند و با آنها ارتباط دارند و اين فريب خوردهها كه علاقه باين حيوانات دارند و آنها را ميگيرند زبان بر ضد ثناى خدا مىگشايند و بدگوئى از اولياء خدا و دوستانش مينمايند. صحبت كردن را نسبت بآن پرندهها دادهاند در صورتى كه بدگوئى بگيرندگان اين پرندهها مربوط است بواسطه مجاورت و نزديكى بر سبيل مجاز و استعاره چنانچه خداوند سؤال كردن را بقريه نسبت ميدهد با اينكه سؤال بايد از اهل قريه بشود چنانچه مىفرمايد «وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً» در تمام اين آيه چيزى حذف شده فعل نسبت داده شده بچيزى كه در حقيقت متعلق بآن نيست.
مسأله ستايش از پرندههائى بواسطه مدح و ثناى پروردگار و اولياى خدا از همين قبيل است اگر اشكال شود كه چرا گيرندگان و صاحبان اين پرندهها مستحق مدح يا ذم ميشوند بواسطه ارتباط با آنها كه شما مدح و ذم را بآن جهت ميدانيد.
جواب ميدهيم كه ما نگفتيم ارتباط با اين پرندهها موجب مدح يا ذم براى گيرندگان شده است ما ميگوئيم محال نيست كه عادت مؤمنين و اولياى خدا
بر اين جارى شده باشد يك نوع مخصوص از پرندهها را دوست داشته باشند و با آنها الفت بگيرند و همچنين عادت بعضى از دشمنان خدا جارى شده باشد بر گرفتن نوع مخصوصى از پرندهها در نتيجهگيرنده بعضى از پرندهها پسنديده باشند نه بواسطه اين گرفتن بواسطه اعتقادى كه دارند و انتخاب صحيحى كه كردهاند بعد مدح و ستايش را باين حيوانات نسبت داده باشند و حال اينكه مدح مربوط به گيرنده آن است و زبان به تسبيح و دعا بآنها نسبت داده شود از روى مجاز يا اينكه بايد نسبت بگيرندههاى اين پرندهها داد همين حرف را ميگوئيم در مورد دم كه مقابل مدح است. اگر گفته شود چرا نهى وارد شده بگرفتن اين پرندهها در صورتى كه ذم و بدگوئى مربوط بگيرنده آن است و ارتباط بآنها دارد بواسطه كفر و گمراهيشان نه خود اين پرندهها.
جواب ميدهيم: ممكن است در گرفتن اين حيوانات كه نهى شده يك نوع مفسدهاى باشد و خلق و آفرينش آنها در اصل بد نباشد چون آفريده شدهاند كه از آنها بهرهبردارى شود از راههاى ديگر نه گرفتن و ارتباط داشتن با آنها و ممكن است گرفتن اين نوع پرندهها شوم باشد و فال بد زده شود. عربها در اين فال بد و شوم بودن مذهب معروفى دارند و اين بجا است بنا بر مذهب كسى كه فال بد زدن را واقعا نفى ميكند زيرا فال بد زدن و شوم بودن گر چه اثرى واقعا ندارد اما دل آدم گرايشى پيدا ميكند و بآن طرف ميرود بطورى كه موجب مقدارى خود دارى و پرهيز از آن مىشود و بر همين معنى حمل مىشود فرمايش امام كه مىفرمايد «كسى كه داراى بيمارى واگير مثل برص و جذام است بر بيمارى كه در حال صحت است وارد نشود».
اما تحريم مار ماهى و چيزهائى كه شبيه آنها است محال نيست بواسطه مفسده در گرفتن آنها چنانچه در باره ساير محرمات ميگوئيم اما اعتقاد باينكه مارماهى حرف بزند كه مسخ شده است بواسطه انكار ولايت از چيزهاى خنده
دار است و از گوينده چنين حرفى بايد تعجب كرد. اما تحريم خرس و ميمون و فيل، مانند تحريم همه محرمات دينى است و وجه تحريم اختلاف پذير نيست و اعتقاد باينكه اينها مسخشده هستند وقتى مجبور شويم حمل ميكنيم بر اينكه قبلا شكل و قيافه خوب و نامنفورى داشتهاند بعد باين صورت زشت و متنفر در آمدهاند تا موجب نفرت بيشتر شود و جلوگيرى گردد از بهرهبردارى از آنها. چون بعضى از موجودات امكان ندارد واقعا موجود ديگرى بشوند فرق بين دو موجود زنده كاملا آشكار است چگونه ممكن است يك موجود زنده بصورت موجود ديگرى درآيد. اگر منظور مسخ باين صورت است كه اين باطل است و اگر چيز ديگرى است در آن مورد بايد دقت بيشتر نمود. اما جريان خربزه ممكن است امير المؤمنين عليه السّلام پس از چشيدن و نفرت از مزه آن و شدت انزجار فرموده است «از آتش بطرف آتش» يعنى اين از خوراكهاى اهل آتش است و از چيزهائى است كه شايسته جهنميان است چنانچه ما هم از چيزهائى كه بدمان مىآيد و ناراحت هستيم همين حرف را ميزنيم ممكن است بلند شدن دود از آن هنگام انداختن معجزهاى از آن سرور بوده تا تصديق فرمايش ايشان بشود.
اما بدگوئى از زمينهاى شورهزار و غير قابل كشت كه منكر ولايت بودهاند در صورتى كه حمل نكنيم بر اينكه ساكنين آنها منكر بودهاند معقول نيست و نميتوان پذيرفت و مانند اين آيه است كه خداوند مىفرمايد وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ بسيارى از دهات كه سرپيچى كردند از امر خدا و پيامبران كه منظور اهل دهات است.
اما نسبت دادن اعتقاد بحق داشتن به بعضى از چهارپايان و نسبت دادن كفر به بعض ديگر از مسائلى است كه مخالف عقل و ضرورت است چون چهارپايان نه عقل دارند و نه كمال و نه تكليف چگونه اعتقاد بحق يا باطل پيدا مىكنند اگر خبرى رسيد كه بظاهر چنين محالهائى را بايد يا آنها را كنار انداخت
يا تاويل بيك معنى صحيح نمود ما راه تاويل را از پيش گرفتهايم و توضيح داديم چگونه ميتوان اين تاويل را نمود اما داستان سليمان «يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ» منظور اين است كه او اطلاع داشت كه چگونه ميتوان زبان پرندهها را فهميد و هدف و غرض از صداهاى آنها چيست اما از راه معجزه و اما جريان مورچه كه گفت «يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ» ممكن است از رفتار مورچه چنين فهميده مىشود كه چنين ميخواهد بگويد كه مورچهها فرار كنند و نجات در رفتن بخانههايشان است نسبت دادن اين حرف را بآنها مجازى بوده است چنانچه شاعر ميگويد:
و شكى إلى بعبرة و تحمحم
و ديگرى گفته است:
و قالت له العينان سمعا و طاعة
و جائز است مورچه سخن چند حرفى منظوم گفته باشد چنانچه يكى از ماها تكلمى ميكند كه همين معانى را دارا باشد. و اين معجزهاى است براى سليمان چون خداوند براى او پرندگان را مسخر كرده بود و باو معنى صداهاى آنها را فهمانده بود بطور اعجاز و اين مسأله غير قابل قبول نيست زيرا سخن گفتن باين طور از چيزهائى است كه اتفاقش ممكن است از كسى كه مكلف نباشد يا عقل كامل نداشته باشد نمىبينى ديوانه و بچهاى كه بحد كمال نرسيده است گاهى صحبت ميكند با سخنانى كه متضمن اغراض و هدفهائى است گر چه تكليف و كمال از او زائل باشد توجيه در مورد سخن هدهد نيز بهمان دو صورتى است كه در باره مورچه ذكر شد ديگر احتياجى باعاده آن نداريم.
اما اين آيه لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ چطور ممكن است هدهد را سليمان چنين عذاب كند با اينكه او مكلف نيست و مستوجب عذاب نميشود.
جواب اين است كه عذاب در اينجا بمعنى ضررى است كه واقع مىشود گر چه سزاوار آن نباشد در اين صورت مانند عقاب نيست كه كيفر است و بايد
قبلا امر و دستورى بر آن كيفر تقدم داشته باشد و ممكن است معنى (لَأُعَذِّبَنَّهُ) يعنى او را مىآزارم و خداوند باو اجازه آزار داده باشد چنانچه كشتن او را در اختيارش گذاشته بواسطه يك مصلحتى چنانچه پرندگان را در اختيار او گذاشته بود كه بهر كارى مايل است مامور كند. هيچ كدام از اينها در مورد يك پيامبر مرسل اشكالى ندارد كه خرق عادت و معجزه بدست او اجرا مىشود اشتباه براى كسانى پيش مىآيد كه از اين حكايات چنين استفاده مىكنند كه مورچه و هدهد مكلف هستند ما توضيح داديم كه جريان بر خلاف اين است پايان جواب سيد مرتضى رحمة اللَّه عليه. در بعضى از گفتار سيد مرتضى اشكال و اعتراضهائى هست ما قبلا اشاره كرديم براى كسانى كه تدبر دارند مطالبى را كه متوجه آن اشكالها مىشوند و بعد نيز ذكر خواهيم كرد ولى ديگر متعرض رد يا قبول گفته او نشديم مبادا جسارت بمقام ارجمند سيد شود. امكان دارد كه سخن او را طورى توجيه كنيم كه منافاتى با مقام ارجمند و شخصيتى كه ما در بارهاش اعتقاد داريم نداشته باشد.
خداوند واقع مطلب را آگاه است بزودى اخبار زيادى در اين مورد در ابواب معجزات خواهد آمد و مقدارى هم گذشت.