احتجاج طبرسى ص 279 شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان رضى اللَّه عليه گفت سالى در خواب از خيابانى عبور مىكردم ديدم گروه زيادى جمع شدهاند.
گفتم چه خبر است گفتند مردم جمع شدهاند يك نفر داستان ميگويد. گفتم داستان گو كيست. گفتند عمر بن خطاب.
مردم را كنار زدم ديدم مردى مشغول صحبت با مردم است ولى حرفهاى او را نمىفهميدم. كلامش را قطع كردم و گفتم پيرمرد چگونه ميتوانى استدلال كنى بر فضيلت دوست خود ابا بكر از اين آيه ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ. گفت دلالت بر اين مطلب از آيه به شش وجه است اول اينكه خداوند پيامبر و ابا بكر را ذكر كرده و او را دومى پيامبر قرار داده فرمود ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ.
دوم: خداوند توصيف نموده آن دو را كه در يك محل جمع شدهاند اين بواسطه الفت بين آنها است فرموده إِذْ هُما فِي الْغارِ.
سوم: باو نسبت مصاحبت با پيغمبر داده تا جمع بين آن دو شود بصورتى كه نشانگر رتبه و مقام اوست چون ميگويد إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ.
چهارم: خداوند خبر ميدهد از محبت و شفقت و رفاقت پيامبر با او چون در نزد پيامبر مقام داشت بهمين جهت فرموده لا تَحْزَنْ اندوهناك نباش.
پنجم: بآنها خداوند خبر داده كه خدا با هر دوى آنها است بطور مساوى يار هر دو و مدافع از هر دو است گفته «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» خدا با ما است.
ششم: خداوند اطلاع ميدهد كه سكينه و آرامش را بر ابا بكر نازل كرده زيرا پيامبر پيوسته سكينه و آرامش دارد پس خداوند بر ابا بكر نازل كرده.
اين شش وجه است كه از آيه استفاده مىشود در فضيلت ابا بكر كه براى تو و ديگرى جاى اشكال در آنها نيست.
گفتم سخن خود را بظاهر آراستى در مورد حمايت از دوستت من بلطف خدا تمام آنچه را كه رشتى چون خاكسترى قرار خواهم داد كه بر آن تندبادى طوفانى بوزد اما اينكه گفتى خداوند اسم پيامبر را برده و ابا بكر را دومى او قرار داده اين خبر از تعداد نفرات است واقعا آنها دو نفر بودند اما موجب چه امتيازى مىشود. ما مىدانيم يك مؤمن با مؤمن ديگر و يا يك مؤمن با يك كافر مىشوند دو نفر ذكر تعداد دليلى ندارد كه موجب امتياز شود.
اما آنچه كه مدعى شدى خداوند پيامبر و ابا بكر را توصيف كرده باينكه در يك جا جمع شدهاند اين هم مانند دليل اول تو است زيرا مكان جامع مؤمن و كافر است همان طورى تعداد جامع مؤمنين و كفار مىشود. مسجد پيامبر از غار خيلى بهتر بود در مسجد مؤمنين و منافقين و كفار اجتماع مىكردند در اين باره خداوند اين آيه را فرستاده فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ و نيز كشتى نوح، پيامبر و شيطان و چهارپايان را در خود جا داده بود بودن در يك مكان دليل بر امتيازى نمىشود. هر دو امتيازى كه نقل كردى از بين رفت.
اما استدلال ديگرى كه گفتى نسبت مصاحبت را به ابا بكر داده، اين از آن دو امتياز موهوم قبلى ضعيفتر است زيرا مصاحبت و همراه بودن، مؤمن و كافر را هم مىگيرد دليل بر اين مطلب اين آيه است قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ
أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا «1». حتّى همراه بودن و مصاحبت شامل انسان و چهارپا نيز مىشود دليل بر- اين مطلب از زبان عرب كه قرآن بزبان آنها نازل شده زيرا در اين آيه مى- فرمايد وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ عربها الاغ را مصاحب و رفيق راه خود گفتهاند در اين شعر دقت كن:
ان الحمار مع الحمار مطية فاذا خلوت به فبس الصاحب
الاغ با الاغ مركبى است اما وقتى تنها با الاغ باشى بد همسفر و مصاحبى است. در جاى ديگر جمادى را با يك شخص زنده مصاحب و همراه قرار دادهاند اين شعر را در باره شمشير گفتهاند:
زرت هندا و ذاك غير اختيار و معى صاحب كتوم اللسان
بديدن هند رفتم و اين ملاقات جنبه خيانت نداشت با من همسفر و رفيقى بود كه سرّ نگه دار بود منظور شمشير است وقتى مصاحبت شامل مؤمن و كافر و عاقل و چهارپا و حيوان و جماد شود ديگر اثبات چه امتيازى براى دوست تو مىكند.
اما اينكه گفتى خداوند فرموده لا تَحْزَنْ اين موجب ننگى براى او مىشود و عيب است و دليل بر اشتباه اوست زيرا لا تَحْزَنْ نهى است و صورت نهى چنين است (نكن) ابا بكر در اين حزن و اندوه يا در حال اطاعت خدا بوده يا معصيت. اگر اطاعت خدا ميكرده پيامبر از اطاعت نهى نمىكند بلكه امر مينمايد و تشويق مىكند اگر معصيت باشد. صحيح است چون پيامبر از آن نهى كرده اين آيه خود شاهد معصيت اوست كه پيامبر از آن نهى مىفرمايد.
اما سخن تو كه خداوند فرموده إِنَّ اللَّهَ مَعَنا پيامبر خبر داده كه خداوند با اوست و تعبير بلفظ جمع مثل اين آيه است إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ
لَحافِظُونَ «1». با اينكه در اين مورد نقل شده كه ابا بكر گفت اندوه من براى برادرت على بن ابى طالب است كه چه بكند پيامبر فرمود اندوهگين نباش خدا با ما است يعنى با من و برادرم على بن ابى طالب است.
اما گفتار تو كه مدعى شدى سكينه و آرامش بر ابا بكر نازل شده اين خارج شدن از ظاهر قرآن است زيرا كسى كه بر او سكينه نازل گرديده همان كسى است كه خداوند او را با جنود و سپاه تائيد ميكند چنانچه ظاهر اين آيه شاهد است فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها اگر بر ابا بكر سكينه نازل شده باشد بايد سپاهيان خدا يعنى فرشتگان نيز بر او نازل شده باشد با اين استدلال پيامبر را از نبوّت خارج ميكنى با اينكه اگر چشم پوشى از اين استدلال بنمائى براى دوست تو بهتر است زيرا خداوند سكينه را در دو جا بر پيامبر اكرم نازل ميكند كه با او گروهى از مؤمنين هستند ايشان را شريك با پيغمبر مىنمايد در يك مورد فرموده فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى «2» و در جاى ديگر مىفرمايد ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها «3».
چون در اين آيه فقط سكينه را به پيامبر اختصاص ميدهد و مىفرمايد فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ اگر با پيامبر مؤمنى مىبود او را هم با پيامبر در آرامش و سكينه شريك مىكرد چنانچه در آياتى كه گفتم مؤمنين را شريك نمود.
پس شامل نشدن سكينه، ابا بكر را از ايمان خارج ميكند عمر نتوانست جوابى بدهد مردم متفرق شدند و من از خواب بيدار شدم.
كراچكى در كنز الفوائد همين را عينا نقل كرده.