پعلى بن يقطين از موسى بن جعفر عليه السّلام گفت: بخدا قسم بما داده شده آنچه بسليمان داده شده و چيزهائى كه بسليمان هم نداده و نه باحدى از جهانيان خداوند در داستان سليمان ميفرمايد: هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ و در داستان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد: ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.
توضيح: منظور اينست: همان طورى كه در اختيار سليمان گذاشته بودند كه بهر كس مايل است چيزى از اموال را ببخشد و هر كه را بخواهد مانع شود به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين بهتر داده است ميفرمايد: آنچه پيامبر براى شما از
مال، علم، حكم و امر آورد بگيريد و خشنود باشيد و از هر چه شما را باز- داشت خوددارى كنيد اين بزرگتر است از قدرت سليمان. در اخبار زيادى اين مطلب تصريح شده است.پ توحيد صدوق: جابر از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: خداوند يك علمى دارد كه جز خودش كسى از آن اطلاع ندارد و علمى كه ملائكه مقرب و انبياى مرسل از آن مطلعند ما نيز آن را اطلاع داريم.
در خبر دوم همين مطلب بعنوان علم خاص و تمام تعبير مىشود كه از علم خاص ملائكه مقرب و انبياى مرسل اطلاع ندارند و از علم عام اطلاع دارند.
و روايت مختصر ديگرى بهمين مضمون نقل مىشود.
در آخر همان روايت علم خاص و عام امام استشهاد بآيه (و عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ ...) ميفرمايد:پ تفسير قمى: ابن اذينه از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: كسى كه داراى علم كتاب است امير المؤمنين عليه السّلام است از آن جناب سؤال كردند كسى كه داراى علم كتاب است داناتر است يا كسى كه مقدارى از علم كتاب را دارد فرمود:
نسبت علم كسى كه مقدارى از علم كتاب دارد به كسى كه علم كتاب دارد بنسبت فكر باندازهاى كه يك پشه از آب دريا با بال خود بر ميدارد امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: تمام دانشى را كه آدم از آسمان بزمين فرود آورد و همه امتيازات علمى پيامبران تا خاتم انبياء در اختيار عترت پيامبر خاتم است.پ بصائر: ابراهيم بن عبد الحميد از پدر خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام كه بآن جناب گفتم فدايت شوم آيا پيامبر علوم تمام انبيا را داشت فرمود آرى گفتم از آدم تا منتهى بخودش گرديد فرمود آرى وارث نبوت آنها و تمام علومى كه در پدران آنها بود از نبوّت و علم در اختيار آن جناب قرار گرفت هيچ پيامبرى را خدا مبعوث نكرده مگر اينكه پيامبر ما از او داناتر بوده.
عرضكردم عيسى بن مريم مرده را باجازه خدا زنده ميكرد فرمود صحيح است
و سليمان بن داود سخن پرندهها را ميدانست فرمود پيامبر اكرم اين قدرتها را داشت فرمود سليمان بن داود وقتى هدهد را نديد و در مورد او مشكوك شد گفت «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ» تمام شياطين و باد و مورچه و انس و جن و پريان مطيع او بودند بر او خشمگين شد گفت لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ.
اين خشمى كه سليمان بر او گرفته بود بواسطه آن بود كه او را بآب راهنمائى ميكرد اكنون ببين اين يك پرنده است خدا باو چيزى داده كه بسليمان نداده او را ميخواست تا جاى آب را بسليمان نشان دهد اين مطلبى بود كه سليمان نميدانست با اينكه شياطين پيرو او بودند و اطلاع از آب در زير هوا نداشتند آن پرنده ميدانست.
خداوند در قرآن ميفرمايد: وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى ما وارث اين قرآن هستيم پس در نزد ما قدرتى است كه بوسيله آن كوهها را جابجا مىنمايد و شهرها را پشت سر ميگذارد و مرده را باذن خدا زنده ميكند ما آنچه زير آسمان است ميدانيم گر چه در كتاب خدا آياتى هست كه آنچه انبياى پيشين و مرسلين از جانب خدا داشتهاند تمام آنها را خداوند براى ما در ام الكتاب قرار داده.
خداوند در قرآن ميفرمايد: وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ.
و در اين آيه ميفرمايد: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا ما همان كسانى هستيم كه خداوند ما را برگزيده و وارث علم قرآنيم كه در آن توضيح هر چيزى هست.پ بصائر: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه خدا را دو علم است يكى مخزون است كسى جز او خبر ندارد كه از همين نوع بداء است و ديگرى علمى است كه بملائكه و انبيا و رسل آموخته ما نيز ميدانيم.
توضيح: از همين نوع بداء است يعنى بداء جزء علمى است كه خداوند بانبياء و رسل اطلاع نداده تا مبادا اگر بمردم اطلاع دادند مورد تكذيب واقع شوند يا منظور اينست كه جريان اخير كه از بداء ظاهر مىشود در گذشته، از نوع علمى است كه بانبياء و ملائكه نرسيده احتمال اول را بسيارى از اخبار تائيد ميكند و احتمال دوم را خبر بعد تائيد مينمايد.پ بصائر: ضريس از حضرت باقر عليه السّلام نقل ميكند كه شنيدم ميفرمود خدا دو نوع علم دارد علمى كه بديگران داده شده و علمى كه محفوظ است اما نوع اول كه افاضه شده هر چه را ملائكه و انبيا و رسل بدانند ما هم ميدانيم اما علم محفوظ آن علمى است كه در نزد خدا است در ام الكتاب وقتى آشكار شد ديگر بدائى در آن نخواهد بود (بر خلاف علم اول كه احتمال بداء دارد).پ بصائر: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: خداوند تبارك و تعالى به پيامبرش فرمود فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ خداوند تصميم گرفت كه اهل زمين را عذاب كند بعد بداء حاصل شد براى خدا و رحمت نازل گرديد فرمود: (ذكر) اى محمّد فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ تذكر بده كه تذكر براى مؤمنين سودمند است.
سال بعد كه آمدم بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم فدايت شوم من اين حديث را باصحاب نقل كردم گفتند بداء براى خدا حاصل شد چيزى كه در علم او نبود (اطلاع از آن نداشت) حضرت صادق عليه السّلام فرمود خدا را دو علم است.
علمى كه اختصاص بخودش دارد و باحدى از مخلوق اطلاع نميدهد. و علمى كه در اختيار ملائكه و رسل قرار داده آنچه را بملائكه و رسل داده بما رسيده.
شش روايت ديگر از بصائر راجع باينكه خدا را دو علم است نقل مىشود با اختلاف سند ولى با يك مفهوم و معنى.پ بصائر: برقى سند را بامام صادق عليه السّلام ميرساند كه فرمود خدا را دو علم است 1- علمى كه بملائكه و رسل تعليم كرده و علمى كه جز او كسى نميداند
آنچه را ملائكه و رسل بدانند ما نيز ميدانيم از علمى كه مخصوص خدا است اگر چيزى خارج شود پيش ما خواهد آمد.پ بصائر: حمران بن اعين گفت از حضرت باقر راجع بآيه بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ* سؤال شد.
فرمود خداوند اشياء را بوجود آورد بىآنكه اقتباس از شبيه و نظيرى كرده باشد آسمانها و زمين را بوجود آورد با اينكه قبلا آسمانها و زمين نبود نمىبينى ميفرمايد وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ عرش خدا بر روى آب بود.
حمران بن اعين گفت: پس اين آيه را توضيح بفرمائيد عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً فرمود: إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً.
بخدا قسم محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از پيامبران برگزيده است كه (اطلاعات غيبى در اختيار او گذاشته شده) اما اين قسمت آيه عالِمُ الْغَيْبِ خداوند عالم است نسبت بآنچه پنهان است از مردم آنچه مقدر مينمايد و انجام ميدهد در علم خود آنها مربوط بعلمى است كه در نزد خود اوست خدا را در آن علم اراده و خواست اگر خواست اجراء ميكند و اگر بداء در آن پديد آورد اجرا نميكند.
اما علمى كه مقدر ميكند و انجام ميدهد همان علمى است كه به پيامبر رسيده و بعد بما.پ عبد اللَّه بن محمّد از ابن محبوب با همين اسناد نقل ميكند و اضافه مينمايد:
آنچه مقدر ميكند و در علم خود ميگذراند كه خلق كند قبل از اينكه بملائكه بدهد اى حمران همان علمى است كه در نزد خود اوست بكسى داده نشد و جز او كسى نميداند خدا را در اين علم اگر خواست انجام ميدهد ....
توضيح: شايد منظور اينست كه در اين علم غالبا بداء نيست نه اينكه بهيچ وجه بداء نباشد چنانچه از بيشتر اخبار ظاهر مىشود و يا اختصاص بعلم
محتوم دارد يا بآنچه در شب قدر ظاهر مىشود يا بآنچه در شب و روز پيش مىآيد.پ بصائر: على بن نعمان: از حضرت باقر عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود:
ميمكند قطره آب در حال خشك شدن را و رود ژرف و بزرگ را رها ميكنند عرض شد رود بزرگ چيست؟ فرمود پيامبر اكرم و علمى كه خدا باو داده خداوند براى محمّد سنن انبياء از آدم تا خود محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را جمع نموده عرض شد آن سنن چيست؟ فرمود علم تام پيمبران، خدا تمام علم پيامبران را براى او جمع كرد و پيامبر اكرم همه را بامير المؤمنين عليه السّلام سپرد.
آن مرد گفت پس امير المؤمنين داناتر است يا بعضى از پيغمبران فرمود:
حضرت باقر گوش بدهيد اين شخص چه ميگويد خداوند گوش كسى را كه بخواهد باز ميكند من ميگويم خداوند براى حضرت محمّد علم تمام پيغمبران را جمع نموده و او همه را در اختيار امير المؤمنين نهاده باز او سؤال مىكند امير المؤمنين داناتر است يا بعضى از پيامبران.پ بصائر: فضيل گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: علمى كه با آدم فرود آمد از بين نرفته و بارث گذاشته مىشود هيچ عالمى از ما نميميرد مگر اينكه ديگرى از خانوادهاش جانشين او مىشود علم او را دارد يا آنقدر كه خدا ميخواهد.
در خبر بعد فقط بعد از جمله بارث گذاشته مىشود اضافه شده است كه على عالم اين امت است.
توضيح: جمله يا آنقدر كه خدا ميخواهد منظور اضافه از مقدارى است كه امام سابق داشته ولى پس از اينكه همان را بامام پيش نيز افاضه ميكنند چنانچه خواهد آمد. يا كمتر از امام پيش كه اين احتمال بعيد است.
مضمون اين روايت بسندهاى مختلف با اختلاف مختصرى بدوازده صورت ذكر و تكرار شده است.
پبصائر: ابن بكير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: من خدمت آن جناب بودم سخن علم سليمان شد و قدرتى كه باو داده شده بود فرمود بسليمان بن داود چه چيز داده شده باو يك حرف از اسم اعظم داده بودند ولى امام شما كه خداوند در اين آيه ميفرمايد قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ بخدا قسم نزد على علم كتاب بود عرض كردم صحيح مىفرمائيد فدايتان بشوم.پ بصائر: عبد الرحمن بن كثير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود كسى كه مقدارى از علم كتاب در اختيار او بود گفت من تخت بلقيس را مىآورم برايت قبل از اينكه چشم بهم بزنى حضرت صادق انگشتان خود را از هم گشود و بر سينه گذاشت فرمود: بخدا قسم در نزد ما تمام علم كتاب هست.پ بصائر: داود رقى گفت: در خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم كه امام با خشم آمد و جاى خود نشست فرمود: تعجب ميكنم از كسانى كه بما نسبت علم غيب ميدهند با اينكه جز خدا كسى علم غيب ندارد تصميم گرفتم فلان كنيزم را بزنم اما فرار كرد نفهميدم بكدام اطاق رفت و كجا است.
وقتى از جايش حركت كرد و داخل منزل شد من و ابو بصير و ميسّر رفتيم خدمت حضرت صادق عرضكرديم فدايت شويم شنيديم چنين و چنان فرمودى در مورد كنيز خود با اينكه ما ميدانيم شما داراى علم زيادى هستى و علم غيب بشما نسبت نميدهيم فرمود قرآن نخواندهاى عرضكرديم چرا. فرمود نديدهاى اين آيه قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ.
گفت: چرا خواندهام فرمود آن شخص را ميدانى كيست؟ و چقدر نزد او علم كتاب بود عرضكردم بفرمائيد تا بدانم. فرمود باندازه يك قطره از ژاله در درياى «1» سبز نسبت اطلاع از علم كتاب با مجموع علم كتاب نبود.
عرضكردم چقدر كم؟! فرمود چقدر زياد است اين علم نسبت بهمان كسى كه خداوند او را داراى تمام علم كتاب ندانسته (و از او تعريف كرده كه بيك چشم بهم زدن تخت بلقيس را آورد).
فرمود: در قرآن اين آيه را خواندهاى قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ گفتم تمام علم كتاب با دست اشاره بسينه خود نموده فرمود علم كتاب تمام آن و اللَّه نزد ما است سه مرتبه تكرار كرد.
توضيح: حاصل جواب اينست كه فرمايش امام اشاره بنقص علم آنها نيست بلكه بواسطه تقيه از مخالفين يا ضعفاى شيعه تا مبادا آنها را نسبت بربوبيت بدهند و ممكن است منظور اين باشد ميخواهد بفهماند منافاتى نيست بين اينكه خداوند از آنها در بعضى از اوقات بواسطه مصالحى علم بعضى چيزها را مخفى نمايد در عين حال كه آماده داشتن علم كتاب باشند وقتى خداوند اين را براى آنها خواسته باشد و يا گفته مىشود ائمه احتياج دارند براى تحصيل و بدست آوردن بعضى از علوم بمراجعه و تمام علوم را بالفعل ندارند.پ بصائر: مثنى گفت: از اين آيه سؤال كردم وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ فرمود در باره على عليه السّلام بعد از پيامبر اكرم و در باره امامان بعد از اوست.پ اختصاص و بصائر: ابو يعقوب احول گفت ما با ابا بصير و چند نفر خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيديم فرمود يا ابا محمّد علم على از علم رسول اللَّه است ما آموختهايم علم او را در ميان علمى كه آموختهايم خداى را بپرست و از او اميدوار باش.پ بصائر: ابو الصباح گفت: بخدا قسم جعفر بن محمّد بمن فرمود خداوند به پيامبرش تنزيل و تأويل قرآن را آموخت آن جناب بعلى عليه السّلام آموخت فرمود بخدا قسم ما نيز ميدانيم هر قسمى كه بخوريد و هر ادعائى در باره علم ما بنمائيد بىاشكال است (بواسطه وسعت علم ما).پ اختصاص و بصائر: محمّد بن مسلم گفت: از حضرت باقر شنيدم ميفرمود:
جبرئيل براى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دو انار آورد از بهشت على عليه السّلام آنها را ديد عرضكرد اين دو انار چيست در دست شما فرمود يكى از آنها نبوّت است كه ترا در آن بهرهاى نيست اما يكى علم است آنگاه آن انار را پاره كرد نصفش را بعلى داد و نصف ديگر را خود برداشت سپس فرمود تو شريك منى در اين و من شريك تو هستم در آن فرمود بخدا قسم هر حرفى را كه خدا به پيامبر آموخت بعلى نيز اطلاع داد بعد آن علم بما رسيد بعد دست خود را بر روى سينه گذاشت.پ اكمال الدين: حارث بن مغيره از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه شنيدم ميفرمود خدا زمين را رها نكرده بدون عالمى كه مردم بآن احتياج دارند و او احتياج بآنها ندارد عالم حلال و حرام است گفتم فدايت شوم بچه وسيله ميداند؟
فرمود بارث از پيامبر و على بن ابى طالب عليهما السّلام است.پ اكمال الدين: حارث بن مغيره از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه شنيدم ميفرمود علمى كه با آدم نازل شد برداشته نشده عالمى از ما خانواده از دنيا نميرود مگر اينكه علم او بارث ميماند زمين بدون عالم باقى نمىماند.پ اكمال الدين: ابو حمزه از پدرش از ابو جعفر عليه السّلام نقل كرد اى ابا حمزه زمين خالى نيست مگر اينكه در آن عالمى از ما هست اگر مردم بيافزايند او ميگويد اضافه كردهاند اگر كم كنند ميگويد كم كردهاند و خداوند آن عالم را از روى زمين بر نمىدارد مگر اينكه باو نشان دهد در ميان فرزندانش كسى را كه مثل او بداند يا آنقدر كه خدا ميخواهد.
اخبار زيادى در اين مورد در باب احتياج بحجت آوردهايم.پ بصائر: حارث از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند كه گفتم مرا از علم عالمتان مطلع فرما فرمود بارث از پيامبر است و از على بن ابى طالب عرضكردم ما حديث داريم كه بدل آنها الهام مىشود و بگوش ايشان ميرسد فرمود هم اين است و هم آن.
دو روايت ديگر در همين مورد نقل مىشود با اختلاف در عبارت.
پبصائر: ابو اسماعيل از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود: هيچ امامى از دنيا نميرود مگر اينكه بكسى كه بعد از اوست داده مىشود همان مقدارى كه باو داده شد باضافه پنج جزء.
سه روايت بهمين عبارت نقل مىشود ممكن است آن پنج جزء عبارت باشد از آنچه در سوره لقمان است كه عبارت علم بروز قيامت و نزول باران و آنچه در ارحام است و آنچه فردا انجام ميدهد و در كدام سرزمين ميميرد خداوند علم آنها را بطور كلى در اختيار كسى قرار نداده و در آن بداء است در هر موردى آنچه حتمى است بهر كس كه مىخواهد افاضه مىنمايد و همين يكى از معانى (آنچه در شبانه روز بوجود مىآيد) هست چنانچه دانستن اينها علومى است كه امكان دارد بعد اضافه داشته باشد نسبت بامام قبل در موقع امامت خود گر چه ممكن است افاضه بروح مقدس آن امام نشود در موقعى كه بامام زنده افاضه مىشود.
ممكن است اشاره بمراتب ترقى در معارف ربانى باشد كه بازگشت آن بسه قسم است كه تقسيم مىشود به پنج قسم زيرا آنها صفات ثبوتى است كه برگشت بسه صفت دارد علم، قدرت، اراده يا حيات بجاى اراده و صفات سلبيه كه بر مىگردد بوجوب وجود و صفات فعل مانند خالق بودن و رازق بودن و اين نيز يكى از چيزهائى است كه در شب و روز بوجود مىآيد چنانچه دانستى.
خدا ميداند و ائمه عليهم السّلام.پ بصائر: عمر بن يزيد گفت: بحضرت رضا عليه السّلام گفتم من از پدرت سؤالى كردم مايلم همان را از شما بپرسم فرمود از چه ميپرسى؟ عرضكردم آيا نزد شما علم پيامبر هست و كتابهاى او و علم اوصياء و كتابهايشان فرمود آرى و از آن بيشتر هر چه مايلى بپرس.پ بصائر: ابو عبيده حذاء گفت: در زمان حضرت باقر وقتى آن جناب از دنيا رفت ما سرگردان بوديم مانند گوسفندان بىچوپان. سالم بن ابى حفصه
را ديديم گفت امام تو كيست؟ گفتم ائمه من آل محمّدند گفت نابود شدى و نابود كردى مگر من و تو از حضرت باقر نشنيديم كه فرمود هر كس بميرد و امامى نداشته باشد بنوع مرگ جاهليت از دنيا رفته گفتم چرا بجان خودم همين طور است.
بعد پس از سه روز يا قريب بآن خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيديم خدا بما معرفت را روزى نمود وارد خدمت ايشان شدم و گفتم سالم را ديدم بمن چنين و چنان گفت و من چنين و چنان گفتم:
امام صادق سه مرتبه فرمود: واى بر سالم مگر سالم نميداند مقام امام چگونه است امام بزرگتر است از آنچه او و مردم خيال ميكنند اى ابا عبيده از ما يك نفر از دنيا نميرود مگر اينكه يكى ديگر جانشين او مىشود كه مانند او عمل ميكند و بروش او رفتار مينمايد و بهمان راه دعوت ميكند يا ابا عبيده خداوند جلو نگرفته كه آنچه بداود داد بسليمان بهتر از آن عنايت كند سپس فرمود: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ».
عرضكردم خدا چه باو عطا كرد فدايت شوم فرمود: يا ابا عبيده وقتى قائم آل محمّد قيام كند حكم ميكند بحكم داود و سليمان از مردم دليل و بيّنه نمىخواهد.پ توضيح: ظاهر اخبار اين است كه قائم عليه السّلام وقتى ظهور كند بعلم خود در پيش آمدها عمل ميكند احتياج باقامه بيّنه و شاهد ندارد ولى ائمه قبل حكم بظاهر ميكردند و گاهى اطلاعى كه از باطن داشتند با لطائف الحيل باقرار واميداشتند چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام در چندين مورد انجام داد.پ شيخ مفيد در كتاب مسائل مينويسد: امام ميتواند بعلم خود حكم كند چنانچه حكم بظاهر شهادتها ميكند وقتى ميداند شهادت بر خلاف دادهاند آن را باطل ميكند و مطابق آنچه خداوند باو اطلاع داده عمل مىنمايد در نظر من
جايز است كه امام گاهى واقع امر را نداند و حكم كند بظاهر گر چه آن حكم بر خلاف حقيقت باشد در نزد خدا و مىتواند كه خداوند او را راهنمائى كند كه شهود صادق را از كاذب تميز دهد در نتيجه واقع مطلب را بداند در اين موارد بستگى دارد بالطاف خدا و مصالحى كه جز خدا از آن اطلاع ندارد.
امامى مذهبان در اين مورد سه دسته هستند. گروهى معتقدند كه احكام ائمه بطور كلى مطابق ظاهر است نه اطلاعاتى كه از باطن دارند. گروهى را نيز اعتقاد اين است كه فقط با باطن عمل مىكنند نه ظاهرى كه ممكن است بر خلاف واقع باشد و گروهى نيز هم عقيده با منند و من از نوبختيان (خداوند آنها را رحمت كند) در اين مورد چيزى نديدم كه يقين كنم آنها در اين مورد چه عقيدهاى دارند.پ محاسن: ابو حمزه از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: زمين خالى نيست از مردى كه عارف بحق باشد اگر مردم چيزى افزودند بگويد اضافه كردهاند و اگر كم نمودند اعلام بكمى كند و اگر درست انجام دادند آنها را تصديق نمايد اگر چنين نبود حق از باطل تميز داده نميشد.
چند روايت ديگر در همين صفحه مربوط باينكه بايد در هر زمان امامى كه از دنيا رفت كس ديگرى از ائمه جاى او را بگيرد ذكر شده است.پ اختصاص: عبد اللَّه بن بكير هجرى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه على ابن ابى طالب عليه السّلام هبه و بخشايش خدا بود براى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وارث علم اوصياء و علم كسانى كه قبل از او وجود داشتند بود از انبياء و مرسلين.پ اختصاص: معمر بن خلاد از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: ما خانوادهاى هستيم بارث مىبرند كوچكتران ما از بزرگتران كاملا مطابق يك ديگر.پ اختصاص: ابن نباته گفت: از حضرت على شنيدم روى منبر ميفرمود:
از من سؤال كنيد قبل از آنكه مرا نيابيد قسم بخدا زمينى نيست چه سرسبز و چه شورهزار و گروهى كه گمراه كنند صد نفر را يا صد نفر را هدايت كنند جز اينكه رهبر و فرمانرواى آنها را ميشناسم اين مطالب را بيكى از خانواده خود اطلاع داده كه پيوسته بزرگتران به كوچكترها اطلاع ميدهند تا روز قيامت.