بخش اول جهات علوم ائمه و كتابهائى كه در نزد آنها است و در دل و گوش آنها سروش ميرسد

پ‏ارشاد مفيد: ص 257 امام صادق عليه السّلام ميفرمود: علم غابر و مزبور و خطور بقلب و خوردن بگوش است در نزد ما جفر قرمز و سفيد و مصحف فاطمه عليها السّلام و در نزد ما جامعه كه در آن هر چه مردم نيازمندند هست. از تفسير اين فرمايش امام سؤال كردند فرمود: غابر عبارت است از علم بآنچه به وجود مى‏آيد و مزبور علم بآنچه قبلا بوده اما خطور بقلب عبارت است از الهام اما بگوش خوردن همان شنيدن صداى ملائكه است سخن آنها را مى‏شنويم و خودشان را نمى‏بينيم.

اما جفر قرمز ظرفي است كه در آن اسلحه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله است و از آن خارج نمى‏شود مگر زمانى كه قائم ما قيام كند اما جفر سفيد ظرفى است كه در آن تورات موسى و انجيل عيسى و زبور داود و كتابهاى آسمانى قديم است.

 

و اما مصحف فاطمه محتوى وقايعى است كه اتفاق مى‏افتد و اسم كسانى كه فرمانروا در زمين ميشوند تا روز قيامت و اما جامعه كتابى است بطول هفتاد ذراع (هر ذراع فاصله بين انگشتان دست تا آرنج است) كه پيامبر اكرم با زبان خود املاء نموده و فرموده و على بن ابى طالب عليه السّلام بدست خود نوشته در آن جامعه تمام نيازمندى‏هاى مردم تا روز قيامت هست حتّى جريمه خدشه وارد كردن بر كسى و يك تازيانه و نصف تازيانه.پ امالى ابن شيخ: ص 260 حارث نضرى گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرض كردم سؤالى كه از امام ميكنند و در آن مورد چيزى در اختيارش نيست از كجا جواب را كشف ميكند؟ فرمود: يا خطور بدلش مى‏شود و يا بگوش ميشنود.

و شخصى بحضرت صادق عرضكرد وقتى از امام سؤالى ميكنند چگونه جواب ميدهد فرمود گاهى الهام مى‏شود و گاهى بگوش ميشنوند و گاهى نيز با هر دو.پ امالى شيخ: ابو حمزه گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود:

بعضى از ما بدلش خطور مى‏شود و بعضى در خواب باو مى‏گويند و بعضى از ما نيز صدا را ميشنوند مانند صداى زنجيرى كه در ميان طشت بزنند و بعضى مواجه با صورتى بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل ميشوند.

و حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بعضى از ما بر دلش خطور مى‏شود و بعضى بدل او القا ميگردد «1» و بعضى نيز با او صحبت ميكنند و فرمود: بعضى از ما با چشم خوب مشاهده ميكند و بعضى بدلش خطور مى‏شود كه چنين و چنان است و بعضى چنان ميشنوند مانند صداى زنجيرى كه در طشتى بحركت در آيد عرض كردم آنچه را كه با چشم مشاهده ميكنيد چيست؟ فرمود: آفريده ايست بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل.

 

پ‏عيون اخبار الرضا: باسانيد سه‏گانه تا حضرت رضا عليه السّلام و آن جناب از آباء گرام خود از پيامبر اكرم نقل ميكند كه فرمود: پر پرنده‏اى در هوا تكان نميخورد مگر اينكه نزد ما در آن باره دانشى است.پ بصائر: عبد الحميد از سليمان نقل كرد كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

در يك صحيفه‏اى از حدود يك سوم تازيانه بيان شده است كه هر كس يك سوم تازيانه از روى اجحاف و ستم بديگرى بزند بايد او را يك تازيانه زد.پ بصائر: منصور بن حازم از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه گفتم مردم مى‏گويند نزد شما صحيفه‏ايست بطول هفتاد ذراع كه تمام نيازهاى مردم در آن هست و علم همان است فرمود: اين علم نيست اثرى است كه از پيامبر اكرم براى ما باقيمانده علم آن چيزى است كه در هر شبانه روز پديد مى‏آيد «1».پ بصائر: حمران بن اعين گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم تورات و انجيل و زبور و آنچه در صحف پيش يعنى صحف ابراهيم و موسى بوده در نزد شما است فرمود: آرى عرضكردم اين همان اكبر است فرمود: اگر در نزد ما غير از علوم پيشينيان چيز ديگرى نبود اين علم اكبر بود ولى ما اطلاع از حوادث شب و روز داريم كه اين اطلاع بزرگتر از آن است.پ توضيح: در اينجا اشكال بزرگى است باين معنى كه پيامبر اكرم طبق اخبارى كه حاكى است اطلاع از گذشته و آينده و تمام شرايع و احكام داشته و تمام آنها را بعلى عليه السّلام آموخته و حضرت على بامام حسن بهمين ترتيب آموخته را پس ديگر چه چيز باقى ميماند كه با گذشت شب و روز ائمه از آن مطلع شوند.

اين اشكال را ميتوان بچند صورت جواب داد:

1- علم بطورى كه گفته‏اند با شنيدن و كتاب خواندن و حفظ نمودن‏

 

حاصل نميشود اين تقليد است علم آن چيزى است كه از جانب خدا بر دل مؤمن روز بروز و ساعت بساعت افاضه مى‏شود بوسيله آن چنان كشف حقائق را مينمايد كه اطمينان خاطر برايش پيدا مى‏شود و شرح صدر مى‏يابد و دلش نورانى ميگردد و بالاخره با اين افاضه علم بر آنها موجب مزيد ايمان و يقين و شرافت و مقام آنها مى‏شود بى‏آنكه انبياء واسطه اين افاضه باشند.

2- اينكه بائمه عليهم السّلام افاضه مى‏شود تفصيل و شرح علوم است با اينكه بطور مجمل و كليات اطلاع دارند و ميتوانند آن تفاصيل را خودشان استخراج نمايند از اصول و كليات.

3- ممكن است علوم رسيده از انبياء قابل بداء و تغيير باشد وقتى بآنها الهام شد آنچه تغيير يافته از معلوماتى كه توسط ارواح ائمه بآنها رسيده و يا معلومات قبلى تاكيد شده كه حتمى و غير قابل تغيير است مسلم است كه علم آنها را قوى‏تر مى‏نمايد و ارزش آن بيشتر است.پ 4- جوابى است كه بنظر من بهتر است و آن اينكه ائمه عليهم السّلام در دو زمان قبل از مرگ و بعد از مرگ سير كمالى در معارف ربانى كه نامتناهى است ميكنند زيرا عرفان و قرب بخدا نهايت پذير نيست و اين معنى از اخبار زيادى بدست مى‏آيد مسلم است كه وقتى ائمه عليهم السّلام علمى را در ابتداى امامت خود داشته باشند بهمين مرتبه باقى نمى‏مانند و اين مقام علمى و اطلاعات آنها افزايش مى‏يابد به نسبت قرب بخدا و اطاعت و بندگى او و ترقياتى كه در معرفت خدا مييابند چطور ممكن است براى آنها چنين افزايشى بوجود نيايد با اينكه براى مردم معمولى با نقص قابليت و استعدادى كه دارند پيش مى‏آيد پس آنها شايسته‏تر و سزاوارتر باين افزايش هستند.

شايد همين وجه دليل استغفار و توبه ائمه عليهم السّلام است كه در هر شبانه روز هفتاد مرتبه يا بيشتر توبه و استغفار ميكنند زيرا با عروج بهر درجه بالاترى از معرفت متوجه ميشوند كه در مرتبه و درجه قبلى نقص داشته‏اند استغفار

 

ميكنند و توبه مى‏نمايند بسوى خدا اين بود تمام وجوهى كه در رد اين اشكال بنظر من رسيد استغفار مى‏نمايم از آنچه مورد رضاى خدا نيست و بر زبانم جارى شد و از من اجرا گرديد.پ بصائر: بكر بن كرب گفت نزد حضرت صادق عليه السّلام بوديم شنيديم ميفرمود بخدا سوگند نزد ما چيزى است كه ما را از مردم بى‏نياز ميكند مردم محتاج بمايند در نزد ما صحيفه‏ايست بخط على عليه السّلام و املاء پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در آن هر نوع حلال و حرامى ذكر شده شما پيش ما مى‏آييد خوبتان را از بد مى‏شناسيم.پ بصائر: علي بن رئاب از حضرت صادق عليه السّلام راجع بجامعه پرسيد فرمود:

آن صحيفه‏ايست هفتاد ذراع از پوست ران شتر بزرگ دو كوهان در آن تمام نيازهاى مردم هست هر پيش‏آمدى جوابش در آن هست حتّى جريمه خدشه.پ بصائر: سليمان بن خالد گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: در نزد ما صحيفه‏ايست بطول هفتاد ذراع باملاء پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و خط على هر حلال و حرامى در آن هست حتّى جريمه خدشه.پ بصائر: حمران بن اعين از حضرت باقر نقل كرد كه اشاره كرد بيك خانه بزرگ و فرمود: اى حمران در اين خانه صحيفه ايست بطول هفتاد ذراع بخط علي و املاء پيامبر اكرم اگر حاكم بر مردم بشويم ميان آنها حكم ميكنيم بآنچه خدا نازل كرده و از دستور صحيفه تجاوز نمى‏كنيم.

در خبر ديگر از بصائر در مورد صحيفه نقل شده كه مطابق خبرهاى قبل است.پ بصائر: ابو جعفر احول گفت حضرت باقر عليه السّلام صحيفه‏اى بمن نشان داد كه در آن حلال و حرام و فرائض بود گفتم اين چيست؟ فرمود: نوشته‏ايست باملاء پيامبر و خط حضرت علي عليه السّلام گفتم از بين نميرود فرمود: چه چيز ميتواند آن را از بين ببرد گفتم كهنه و مندرس نميشود گفت چه چيز ميتواند

 

آن را كهنه كند فرمود: اين جامعه يا از جامعه است.

توضيح: يعنى چه چيز ميتواند آن را كهنه نمايد خدا آن را براى ما حفظ ميكند يا منظور اين است كه در دسترس مردم نيست تا كهنه شود يا از بين برود.

سه روايت ديگر در مورد صحيفه شبيه روايات قبل نقل مى‏شود كه از ترجمه خوددارى شد.پ بصائر: زراره گفت خدمت امام رسيدم در دستش صحيفه‏اى بود آن را زير لباس خود كرد بعد خارج نمود و خواند براى من: آنچه پيامبران نقل ميكنند مانند صداى زنجير يا گفتگوى شخصى است با ديگرى.پ بصائر: ابو بصير از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه من خدمت ايشان بودم جامعه را خواست در آن نظر كرد اين مسأله بود كه مردى ميميرد و فقط همسر دارد وارث ديگرى ندارد. گفت تمام مال متعلق بزن است.

چند روايت ديگر در همين زمينه بود كه از ترجمه آنها خوددارى شد.پ اختصاص، بصائر: حسن بن راشد گفت از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام شنيدم ميفرمود: خداوند بحضرت محمّد وحى كرد كه اجلت رسيده و مدت عمرت تمام شده بايد بديدار خدا بشتابى. پيامبر اكرم دست خود را بآسمان بلند كرده گفت: «بار خدايا وعده‏اى بمن داده‏اى تو خلاف وعده نميكنى».

خدا باو وحى كرد كه برو بجانب احد با كسى كه باو اطمينان دارى پيامبر اكرم دعاى قبل را تكرار كرده خداوند وحى كرد باو كه برو با پسر عمويت بجانب احد و بر آن بالا برو و قبله را پشت سر خود قرار بده و حيوانات وحشى كوه را صدا بزن جوابت را خواهند داد وقتى جواب دادند يك بره ميش چهار ماهه كه تازه شاخهايش شروع بدر آمدن كرده و از رگهاى گردنش خون جارى است همان بره مربوط بتو است به پسر عمويت بگو آن را بكشد و پوست كند از طرف گردن وقتى پوست آن را بر گرداند دباغى شده است بزودى‏

 

روح الامين و جبرئيل با دوات و قلم و مركب نازل مى‏شود كه البته از نوع مركبهاى روى زمين نيست اثر مركب باقى ميماند و پوست كهنه نميشود و زمين آن را از بين نميبرد و خاك موجب نابودى آن نميشود هر وقت باز كنى تازه است و محفوظ و مستور خواهد بود بر تو وحى مى‏شود علم گذشته و آينده و تو آن را براى پسر عمويت ميخوانى و او مينويسد از همان دوات.پ پيامبر اكرم بجانب احد رفت و آنچه دستور گرفته بود عمل كرد و تمام چيزهائى كه قبلا برايش توضيح داده شده بود بوقوع پيوست همين كه شروع به پوست كندن بره كرد جبرئيل و روح الامين نازل شد با گروهى از ملائكه كه تعداد آنها را جز خدا كسى نميدانست و كسانى كه در آن مجلس حضور داشتند علي عليه السّلام پوست را مقابل خود گذاشت دوات و مركبى سبز رنگ شبيه سبزه بلكه سبزتر از سبزى و روشن‏تر.

سپس بر حضرت محمّد وحى نازل شد و شروع بخواندن براى علي عليه السّلام نمود آن جناب مينوشت خصوصيات هر زمان و دقايقى كه در آن زمان اتفاق مى‏افتد و باطن و ظاهر آن را توضيح ميداد و از تمام وقايع گذشته و آينده تا روز قيامت او را مطلع نمود و مطالبى را برايش تفسير كرد كه جز خدا و راسخين در علم از آن اطلاع ندارد او را از تعداد اولياى خدا از ذريه خود تا روز قيامت مطلع نمود و تمام دشمنان خود را در هر زمان معرفى نمود كه علي عليه السّلام متوجه تمام آنها شد و نوشت.

سپس باو اطلاع داد نسبت به پيش آمدهائى كه پس از پيامبر براى او پيش مى‏آيد. علي عليه السّلام وظيفه خود را پرسيد فرمود: بايد صبر كنى صبر و بائمه دستور صبر داد و به پيروان ايشان نيز دستور صبر و تسليم داد تا فرج برسد و علامتهاى آن زمانها و علامات پيدايش آن را توضيح داد و نشانه‏هائى كه در فرمانروائى بنى هاشم است اطلاع داد از همين كتاب استفاده مى‏شود تمام وقايع و پيش‏آمدها و هر امامى كه بامامت ميرسد مطالب عجيبى را بگوش مردم ميرساند.

 

پ‏مناقب: صفوان بن يحيى نقل از يكى از راويان خود نموده از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بخدا قسم بما علم گذشتگان و آيندگان داده شده. مردى از اصحاب امام عرضكرد فدايت شوم آيا شما از غيب اطلاع داريد؟ فرمود:

واى بر تو من نطفه‏هائى كه در صلب مردان و رحم زنان هست ميدانم. گسترش دهيد سينه‏هاى خود را و بينا باشيد و بر دل بسپاريد ما حجت خداى تعالى ميان مردميم و نميتواند اين معنى را تحمل نمايد مگر سينه هر مؤمن قوى كه نيرويش باندازه نيروى كوههاى تهامه باشد جز با اجازه خدا. سوگند بخدا اگر بخواهم بشمارم بر سنگ‏ريزه‏اى كه بر روى آن كوههااست ميشمارم در هر روز و شب ريگها بوجود مى‏آيند مثل زاد و ولد مردم بخدا قسم شما با يك ديگر بدشمنى ميپردازيد بعد از من تا آنجا كه بجان يك ديگر مى‏يافتيد.پ مناقب: بكير بن اعين گفت حضرت صادق عليه السّلام آرنج خود را گرفت و فرمود بكير! بخدا سوگند اين پوست پيامبر اكرم است و بخدا سوگند اين رگهاى پيامبر است اين بخدا قسم گوشت او و استخوان اوست. سوگند بخدا من ميدانم آنچه در زمين و آنچه در دنيا است و ميدانم آنچه در آخرت است در اين موقع متوجه تغيير قيافه بعضى از حاضران شده فرمود: بكير: من اين مطلب را از روى كتاب خدا ميدانم زيرا در اين آيه ميفرمايد: وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ.پ اختصاص: جابر از حضرت باقر نقل كرد كه فرمود: اگر ما شما را برأى و هواى نفس خود حديث كنيم هر آينه از هلاك‏شدگان خواهيم بود ولى آنچه حديث براى شما ميگوئيم ذخيره‏ايست كه از پيامبر اكرم داريم همان طور كه مردم طلا و نقره خود را ذخيره ميكنند.پ اختصاص: فضيل از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: ما بخداى خود معتقديم با برهان و دليل واقعى خداوند پيامبرش را بر آن برهان و دليل وارد نموده پيامبر اكرم آن را براى ما بيان كرده اگر نه اين طور بود ما هم با اين‏

 

مردم برابر بوديم.پ اختصاص: مرازم از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: پيامبر اكرم بعلى هزار باب از علم آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر ميگشود.پ بصائر: ابو بصير گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيده عرضكردم شيعه نقل ميكند كه پيامبر اكرم بعلى يك باب از علم آموخت كه از آن هزار باب گشوده ميشد امام صادق عليه السّلام فرمود: بخدا قسم پيامبر بعلى عليه السّلام هزار باب آموخت كه براى او از هر بابى هزار باب گشوده ميشد عرضكردم اين بخدا علم است فرمود: آرى اين علم است ولى آن علم نيست چند روايت ديگر در همين مورد نقل شده بود كه ترجمه نشد.پ اختصاص: ابن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: پيامبر اكرم بمن هزار باب از حلال و حرام از آنچه قبلا بوده و آنچه تا روز قيامت خواهد آمد آموخت كه از هر باب هزار باب هزار باب گشوده ميشد كه مى‏شود هزار هزار باب تا آنجا كه من بر مرگ و ميرها و بلاها و فصل الخطاب مطلع شدم.پ اختصاص: ثمالى از علي بن الحسين عليه السّلام نقل كرد كه پيامبر اكرم بعلى آموخت هزار حرف كه ميگشايد هزار حرف و هزار حرف از آنها ميگشايد هزار حرف.

در روايت ديگر هزار كلمه است كه هر كدام از هزار كلمه هزار كلمه ميگشايد.

و چند روايت ديگر در مورد كلمه بجاى حرف و باب نقل شده كه ترجمه نشد.پ اختصاص: محمّد بن مسلم گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: پيامبر اكرم مردم را از علوم كثيرى بهره‏مند نمود از چپ و راست و (هر طرف كه سؤال ميشد) ولى در نزد ما خانواده پايه و ريشه‏هاى علم و مآخذ و سرچشمه‏هاى آن و شرح و گنجينه‏هاى علم است (كه تفسير علم و ناسخ و منسوخ و عام و خاص‏

 

و فرق بين واقعيت‏ها و غير واقع‏ها را ميدهيم).

در روايت ديگر در همين مورد نقل شده كه مختصر اختلافى در لفظ داشت ترجمه نشد در يك روايت محمّد بن مسلم ميگويد ما بعضى از احاديث خود را در دست مردم مى‏بينيم امام مى‏فرمايد: مگر نميدانى پيامبر اكرم مردم را بهره‏مند كرد.

در آخر يك روايت ميفرمايد «فمن عرفنا نفعته معرفته و قبل منه عمله و من لم يعرفنا لم ينفعه اللَّه بمعرفة ما علم و لم يقبل منه عمله» هر كه ما را بشناسد معرفت و شناسائى او برايش سودمند است و عملش قبول مى‏شود و هر كس ما را نشناسد اطلاع و علمى كه دارد برايش سودمند نخواهد بود و عملش قبول نميشود.پ اختصاص: از حضرت باقر عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود: حضرت علي عليه السّلام اگر مواجه با مسأله‏اى ميشد كه در آن مورد آيه و يا روايتى نرسيده بود بالهام عمل ميكرد (در روايت ديگرى رجم است كه مجلسى عليه الرحمه بالهام معنى كرده يا قرعه زدن، با استدلال باينكه قرعه امام خطا ندارد) حضرت باقر فرمود: اينها مشكلات نيستند.

روايت ديگرى بهمين مضمون نقل مى‏شود كه بجاى (رجم، ساهم) كه قرعه بوسيله تير است.پ بصائر: از حضرت باقر يا صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود: در نزد ما نوشته‏اى از كتاب علي عليه السّلام (يا فرمود مصحف) حضرت علي است بطول هفتاد ذراع ما از آن پيروى ميكنيم هرگز مخالف آن رفتار نخواهيم كرد.پ بصائر: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه صحبت از ابن شبرمه و فتوائى كه داده بود شد. فرمود: ابن شبرمه كجا اطلاع از جامعه دارد كه باملاء پيامبر اكرم و خط على بن ابى طالب است تمام مسائل حلال و حرام در

 

آن هست حتّى جريمه يك خدشه.پ بصائر: ابى شيبه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: اطلاعات ابن شرمه در مقابل جامعه هيچ است جامعه ديگر جاى سخن براى احدى در مورد حلال و حرام نگذاشته اصحاب قياس در جستجوى علم با قياس پيش ميروند كه پيوسته اين كار موجب فاصله بيشتر آنها از واقعيت مى‏شود هرگز دين خدا با قياس سازگار نيست.پ بصائر: عبد اللَّه بن سنان گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود:

جبرئيل براى پيامبر اكرم صحيفه‏اى آورد كه با هفت مهر از طلا ممهور شده بود و او را مامور كرد كه وقتى هنگام مرگش شد آن را بعلى بن ابى طالب عليه السّلام سپارد و او عمل بدستورات آن صحيفه نمايد و هرگز مخالفت با دستور آن نكند و بهر يك از جانشينان پس از خود دستور دهد كه مهر مربوط بخود را باز كند و بدستور آن عمل نمايد و بر خلاف رفتار نكند.

توضيح: شايد هفت مهر اشتباهى از نسخه‏برداران شده است يا واقفى‏ها روايت را بنفع خود تحريف كرده‏اند يا از اخبار بدائى است يا اينكه احتمال هست كه بعضى از ائمه در دستور با يك ديگر شركت داشته يعنى يك مهر مربوط بدو امام بوده.پ بصائر: مروان از فضيل نقل كرد كه حضرت باقر عليه السّلام فرمود: يا فضيل! در نزد ما كتاب على است بطول هفتاد ذراع كه روى زمين هر چه مورد احتياج باشد در آن هست حتّى جريمه يك خدشه سپس با دست خود خطى كشيد بر روى انگشت ابهام خويش.پ بصائر: محمّد بن حكيم از حضرت ابو الحسن عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

همانا پيشينيان نابود شدند بواسطه قياس. خداوند هيچ پيامبرى را از دنيا نبرد مگر اينكه تمام دينش را تكميل نمود از نظر حلال و حرام پيامبر اكرم آنچه احتياج داشتيد در زمان خود آورد و چنگ ميزنيد بآنچه آورده و باهل بيتش‏

 

پس از در گذشت پيامبر آن علم و مطالب در نزد اهل بيت پيامبر پنهان است حتّى جريمه يك خدشه سپس فرمود: ابو حنيفه مدعى بود كه على ابن ابى طالب چنين گفته من اين طور ميگويم.پ بصائر: عنبسه عابد گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: در نوشته‏اى كه باملاء پيامبر و خط على عليه السّلام است نوشته شده اگر شومى وجود داشته باشد در چيزى اين شومى در زمان است.

دو روايت ديگر در مورد كتاب على عليه السّلام نقل مى‏شود از بصائر.پ بصائر: حماد گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: خداوند حلال و حرامى نيافريده مگر اينكه داراى حدّ و حدودى است مانند حدود منازل كه حدّ خيابان و كوچه را از منزل جدا ميكند حتّى جريمه خدشه و غير آن از يك تازيانه و نصف تازيانه.

از بصائر روايت اظهار نظر راجع بفتواى ابن شبرمه كه قبلا ترجمه شد نقل مى‏شود.پ بصائر: از حضرت باقر عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود: وقتى كار بر امام حسين عليه السّلام تنگ شد دختر خود فاطمه كبرى را خواست در اختيار او كتابى كه در چيزى پيچيده شده بود گذاشت با يك وصيت آشكار و وصيتى پنهان.

حضرت على بن حسين عليه السّلام در آن موقع مبتلا به بيمارى معده بود كه سخت گرفتار آن ناراحتى مينمود.

حضرت فاطمه كتاب را در اختيار زين العابدين عليه السّلام گذاشت آن كتاب بما رسيده است.

عرضكردم در آن كتاب چيست؟ فرمود: در آن تمام نيازهاى بشر تا آخر دنيا هست.

در روايت ديگرى از ابى الجارود و آخرش افزوده است كه در آن حدود بتفصيل هست حتّى جريمه خدشه.

 

پ‏بصائر: عثمان بن زياد گفت: خدمت حضرت صادق رفتم با انگشت خود بر روى دست خويش خطى كشيد فرمود: در نزد ما چنين كارى هست حتّى كمتر از اين.پ بصائر: ابن رئاب گفت: از حضرت صادق عليه السّلام راجع بجامعه پرسيدند؟

فرمود: صحيفه ايست بطول هفتاد ذراع بعرض يك پوست.پ بصائر: بكر بن كرب صيرفى گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود چه شده آنها و شما را از شما چه ميخواهند چه عيب بر شما ميگيرند. ميگويند شما رافضى هستيد آرى بخدا قسم شما دروغ را رها كرده‏ايد و پيرو حق شده‏ايد بخدا قسم نزد ما چيزى است كه بهيچ كس نيازمند نيستيم مردم بما نياز دارند در نزد ما كتابى است باملاء پيامبر اكرم و خط على بطول هفتاد ذراع كه در آن هر حلال و حرامى هست.پ بصائر: ابو اراكه گفت: در محلى بنام مسكن خدمت حضرت على عليه السّلام بودم صحبت از اين ميكرديم كه على عليه السّلام از پيامبر اكرم شمشيرش را بارث برده بعضى ميگفتند: قاطر سواريش را و برخى ميگفتند: نوشته و صحيفه‏هائى بارث باو رسيد در غلاف‏هاى شمشير در همين موقع حضرت على عليه السّلام از خانه خارج شد و پيش ما آمد همان موقعى كه ما حرف ايشان را ميزديم فرمود: بخدا قسم اگر بمن اجازه داده شود تا آخر سال با شما صحبت ميكنم بدون اينكه يك حرف را تكرار كنم.

بخدا قسم در نزد ما صحيفه‏هاى زيادى است از هداياى پيامبر و اهل بيتش در ميان آنها صحيفه‏ايست بنام عبيطة كه ناگوارترين چيزيست در مورد اعراب در همان صحيفه است كه شصت قبيله عرب بباطل رفته‏اند و از دين خدا آنها را بهره‏اى نيست.پ بصائر: ابو العلاء گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: در نزد من جفر ابيض است ما گفتيم چه چيز در آن هست؟ بمن فرمود: زبور داود

 

و تورات موسى و انجيل عيسى و صحف ابراهيم و حلال و حرام و مصحف فاطمه نه اينكه آيات قرآن در آن باشد در آن مطالبى است كه مردم را بما نيازمند ميكند و ما بهيچ كس محتاج نيستيم حتّى يك تازيانه و نصف آن يك سوم و يك چهارم آن و جريمه خدشه در آن هست و در نزد من جفر احمر است.

عرضكردم فدايت شوم در جفر احمر چيست؟ فرمود: سلاح و آن سلاح در هنگام خون‏ريزى گشوده مى‏شود آن كس كه ماموريت شمشير دارد براى كشتن آن را ميگشايد عبد اللَّه بن ابى يعفور گفت: خدا خير خواه شما باشد آيا اين مطلب را بازماندگان امام حسن مطلع هستند؟ فرمود: آرى بخدا قسم همان طورى كه شب را از روز تشخيص ميدهند ولى حسد و دنيا دوستى آنها را بر اين كارها واداشته اگر بدنبال حقيقت بروند براى آنها بهتر است.پ بصائر: محمّد بن عبد الملك گفت: در حدود شصت نفر در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم ايشان وسط ما قرار داشت در اين موقع عبد الخالق پسر عبد ربه آمد، او گفت بامام صادق عليه السّلام كه من نزد ابراهيم بن محمّد بودم صحبت از اين شد كه شما مدعى هستى: در نزد ما كتاب على است او گفت نه بخدا على عليه السّلام كتابى باقى نگذاشته اگر كتابى هم باشد فقط دو پوست تخت است آنقدر بى‏ارزش كه بدرد من نميخورد بطورى كه من علاقه دارم آن را باين غلامم واگذارم.

حضرت صادق عليه السّلام پس از شنيدن اين سخن نشست و فرمود: نه بخدا آن طور كه آنها ميگويند نيست دو جفر است و نوشته است نه بخدا قسم دو پوست است كه موى و پشم آن هنوز هست در يكى كتابهائى است و در ديگرى سلاح پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بخدا قسم در نزد ما صحيفه‏ايست بطول هفتاد ذراع هيچ حلال و حرامى را خدا نيافريده مگر اينكه در آن هست حتى جريمه خدشه (با ناخن روى دست خود كشيد) و در نزد ما مصحف فاطمه است نه بخدا آن قرآن نيست.پ بصائر: ابو بصير گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم بايشان عرض‏

 

كردم من يك سؤال از شما دارم اينجا كسى نيست كه گوش بدهد امام عليه السّلام پرده‏اى بالا زد كه فاصله بود بين ايشان و اطاق ديگرى و بداخل آن تماشا نمود بعد فرمود: هر چه مايلى بپرس گفتم: فدايت شوم شيعيان نقل ميكنند كه پيامبر اكرم بعلى عليه السّلام بابى از علم گشود كه هزار باب از آن باز ميشد.پ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بخدا قسم پيامبر اكرم بعلى هزار باب آموخت كه از هر بابى هزار باب گشوده ميشد گفتم بخدا قسم اينست علم امام عليه السّلام ساعتى با چيزى كه در دست داشت بزمين ميزد بعد فرمود: اين علمى است ولى اين آن نيست.

سپس فرمود: يا ابا محمّد در نزد ما جامعه‏ايست آنها چه ميدانند كه جامعه چيست عرضكردم فدايت شوم جامعه چيست؟ فرمود: صحيفه‏ايست بطول هفتاد ذراع با دست‏هاى پيامبر اكرم (هر ذراع فاصله بين انگشتان دست تا آرنج است) كه خود آن جناب املاء نموده و على عليه السّلام با دست خود نوشته است در آن تمام حلال و حرام و هر چه مردم نيازمندند هست حتّى جريمه خدشه دست بر من نهاده فرمود: اجازه بمن ميدهى عرضكردم هر كار مايليد بكنيد.

با دست خود مرا با حالت خشم آلود ضربه‏اى زد فرمود: حتّى جريمه اين كار عرضكردم بخدا اينست علم فرمود: اين علم است امام آن علم نيست ساعتى بسكوت گذرانيد سپس فرمود: در نزد ما جفر است آنها چه ميدانند جفر چيست. پوست گوسفند يا شترى است عرضكردم فدايت شوم جفر چيست؟

فرمود: ظرف قرمز و پوست قرمزى است كه در آن علم پيامبران و اوصياء است عرضكردم بخدا اينست علم فرمود: اين علم است اما نه آن علم.

ساعتى سكوت كرد آنگاه فرمود: در نزد ما مصحف فاطمه است نميدانند مصحف فاطمه عليها السّلام چيست؟ فرمود: در آن سه برابر قرآن است ولى بخدا قسم از قرآن يك حرف در آن نيست در آن مطالبى است كه خداوند املاء كرده بر او و بفاطمه وحى نموده عرض كردم بخدا قسم اينست علم فرمود: اين علم است‏

 

اما نه آن علم.

باز ساعتى سكوت كرد سپس فرمود: در نزد ما آنچه اتفاق افتاده و آنچه تا روز قيامت اتفاق خواهد افتاد هست عرضكردم فدايت شوم اينست بخدا قسم علم فرمود: علمى است اما آن علم نيست عرضكردم فدايت شوم پس چه چيز آن علم است؟ فرمود: آنچه در شب و روز بتدريج پديد مى‏آيد يكى پس از ديگرى تا روز قيامت.پ بصائر: على بن سعيد گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام نشسته بودم محمّد بن عبد اللَّه بن على پهلويش نشسته بود و عبد الملك بن اعين و محمّد طيار و شهاب ابن عبد ربه نيز حضور داشتند يكى از اصحاب عرضكرد فدايت شوم عبد اللَّه بن حسن ميگويد ما را در امامت مقامى است كه ديگران را حقى در آن نيست.

حضرت صادق عليه السّلام پس از سخنانى فرمود: تعجب نميكنيد از عبد اللَّه گمان او اينست كه پدرش على امام نبوده او مدعى است كه در نزد ما علم و صدقى نيست بخدا قسم در نزد او علم نيست ولى بخدا قسم در اين موقع اشاره بسينه خود نموده فرمود: نزد ما سلاح پيامبر و شمشير و زره اوست در نزد ما مصحف فاطمه است كه در آن يك آيه از قرآن نيست و آن املاء پيامبر است و خط على عليه السّلام و جفر است نميدانند جفر چيست گمان آنها اينست يك پوست گوسفند يا شترى است.

سپس روى بجانب ما نموده فرمود: بشارت باد شما را آيا خوشنود نيستيد كه در روز قيامت چنگ بدامن على زده‏ايد و على عليه السّلام چنگ بدامن پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دارد.پ بصائر: ابو عبيده گفت: يكى از اصحاب از حضرت صادق عليه السّلام راجع بجفر پرسيد فرمود: پوست گاوى است پر از علم سؤال كرد جامعه چيست؟

فرمود: صحيفه‏ايست بطول هفتاد ذراع در عرض يك پوست چون ران يك شتر دو كوهان در آن تمام نيازمنديهاى مردم هست هر جريانى حكمش در آن وجود

 

دارد حتّى جريمه خدشه.

گفت: مصحف فاطمه عليها السّلام چيست؟ فرمود: شما سؤال ميكنيد از چيزهائى كه ضرورى شما است و چيزهائى كه ضرورى نيست هفتاد و پنج روز از وفات پيامبر اكرم بر فاطمه زهرا عليها السّلام گذشت بسيار غمگين بود در اين مدت براى در گذشت پدر خود، جبرئيل براى تسليت او مى‏آمد و باو آرامش خاطر ميبخشيد و از وضع پيامبر اكرم و جايگاهش براى او صحبت ميكرد و آنچه بر سر فرزندان آينده‏اش مى‏آيد باو اطلاع ميداد على عليه السّلام آنها را مى‏نوشت مصحف فاطمه عليها السّلام همين است.پ بصائر: محمّد بن مسلم گفت: حضرت صادق عليه السّلام در جواب كسانى كه مى‏آمدند و ميپرسيدند پيامبر اكرم چه بارث گذاشته. و بعلى عليه السّلام سپرده و آن جناب بحضرت امام حسن داده فرمود پيامبر اكرم براى ما پوستى گذاشته كه پوست شتر و گاو نر و گاو ماده نيست بلكه پوست گوسفندى است كه تمام نيازمنديهاى مردم در آن هست حتّى جريمه خدشه و ناخن و فاطمه زهرا عليها السّلام مصحفى گذاشته كه قرآن نيست ولى كلام خدا است كه بر او نازل شده املاء پيامبر اكرم و خط على عليه السّلام.

توضيح: در اين روايت كه املاء پيامبر است منظور جبرئيل است كه او نيز رسول خدا است.پ بصائر: على بن سعيد گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام نشسته بودم گروهى از اصحاب حضور داشتند معلى بن خنيس عرضكرد فدايت شوم چقدر من از حسن بن حسن بايد بكشم؟

طيّار عرضكرد فدايت شوم من در بازار ميرفتم چشمم بمحمّد بن عبد اللَّه بن حسن افتاد كه سوار الاغى بود و گروهى از زيدى مذهبان اطرافش را گرفته بودند مرا كه ديد گفت آى مرد بيا بيا!.

گفت پيامبر اكرم فرمود: هر كس نماز ما را بخواند و رو بقبله ما بايستد

 

و ذبيحه ما را بخورد مسلمان است آن مسلمانى كه در پناه خدا و پيامبر خدا است هر كه مايل است بايستد و هر كه مايل است برود (يعنى چه خوشتان بيايد و چه بدتان آيد) من باو گفتم از خدا بترس مبادا اينها كه اطرافت را گرفته‏اند ترا گول بزنند.

حضرت صادق بطيّار گفت: چيز ديگرى باو نگفتى؟ گفتم: نه فرمود:

چرا نگفتى پيامبر اكرم وقتى اين سخن را فرمود: كه مسلمانان همه مطيع او بودند پس از درگذشت او اختلاف بوجود آمد اين مطلب از ميان رفت.

محمّد بن عبد اللَّه بن على گفت: تعجب ميكنم از عبد اللَّه بن حسن كه او مسخره ميكرد و ميگفت: اين مطلب در جفر شما است همان جفرى كه ادعا مى‏كنيد.

حضرت صادق عليه السّلام خشمگين شده فرمود: تعجب از عبد اللَّه بن حسن است كه ميگويد در ميان ما امام درستى نيست نه او امام است و نه پدرش او گمان ميكند على بن ابى طالب نيز امام نبود اين مطلب را تكرار نيز ميكند اما اينكه راجع بجفر سخن گفته آن پوست گاو است مانند خيك در آن كتابها و تمام علومى كه مردم نيازمند هستند تا روز قيامت از حلال و حرام هست باملاء پيامبر اكرم و خط على عليهما السّلام در همان مصحف فاطمه است كه يك آيه از قرآن در آن نيست در نزد من انگشتر و زره و شمشير و پرچم پيامبر است بر خلاف ميل آن كس كه گفته آرى نزد من جفر است.پ بصائر: عمر بن يزيد گفت: بحضرت صادق عليه السّلام گفتم: آنچه جبرئيل بحضرت على عليه السّلام املاء كرد قرآن بود؟ فرمود: نه.پ بصائر: سليمان بن خالد گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: در جفرى كه آنها نام مى‏برند مطالبى است كه موجب ناراحتى ايشان مى‏شود چون آنها اعتقاد بحق ندارند و حق در آن ثبت شده قضاياى على واجباتش را بيرون بياورند

 

اگر راست ميگويند از آنها راجع بخاله‏ها و عمه‏ها سؤال كنيد و مصحف حضرت فاطمه را بياورند در آن وصيت فاطمه است.

يا سلاح پيامبر را خداوند ميفرمايد: «ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ».پ بصائر: حماد بن عثمان گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود:

در سال 128 زنادقه ظاهر ميشوند چون در مصحف فاطمه عليها السّلام ديده‏ام عرضكردم مصحف فاطمه عليها السّلام چيست؟ فرمود: پس از درگذشت پيامبر اكرم فاطمه زهرا آنقدر محزون شد كه جز خدا كسى نميداند فرشته‏اى را فرستاد تا او را تسلى دهد و با او صحبت كند جريان را براى حضرت على عليه السّلام نقل كرد امير المؤمنين باو فرمود: هر وقت احساس بآمدن او كردى و صدا را شنيدى بمن اطلاع بده، فاطمه زهرا اطلاع داد على عليه السّلام هر چه مى‏شنيد مينوشت تا بصورت مصحفى در آمد فرمود: در آن از حلال و حرام چيزى نيست ولى وقايعى است كه اتفاق مى‏افتد.پ بصائر: بكر بن كرب صيرفى گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: آگاه باشيد بخدا در نزد ما چيزى است كه باحدى احتياج نداريم مردم بما احتياج دارند در نزد ما كتابى است باملاء پيامبر اكرم و خط على عليهما السّلام صحيفه‏ايست كه در آن تمام حلال و حرام هست شما مى‏آئيد و از ما سؤالى ميكنيد ما متوجه ميشويم وقتى بآن عمل ميكنيد و وقتى انجام نميدهيد.پ بصائر: عنبسة بن مصعب گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم يكى از حاضرين آن جناب را ستود از جمله حرفهايش اين بود كه خدا دشمنانت از جن و انس را خوار كند حضرت صادق عليه السّلام فرمود: ما و دشمنانمان زياد هستند هم اكنون احدى دشمن‏تر با ما از خويشاوندانمان نيست و كسانى كه مدعى محبت مايند آنها ما را در مورد جفر تكذيب ميكنند.

عرض كردم خدا يارت باشد جفر چيست؟ فرمود: بخدا قسم پوست بز و

 

ميش است باندازه هم در آن سلاح پيامبر و كتاب‏ها است و مصحف فاطمه بخدا قسم در آن قرآن وجود ندارد.پ بصائر: عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد: در نزد ايشان صحبت بدگوئى فرزندان امام حسن شد و سخن از جفر كرديم فرمود: بخدا نزد ما دو پوست بز و ميش است املاء پيامبر و خط على در نزد ما صحيفه‏ايست بطول هفتاد ذراع كه پيامبر املاء كرده و على عليه السّلام بدست خود نوشته هر چه بآن نياز پيدا شود در آن صحيفه است حتّى جريمه خدشه.

دو روايت ديگر بهمين مضمون ذكر شده است.پ بصائر: على بن الحسين از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه عبد اللَّه بن حسن مدعى است كه در نزد او علمى بيش از آنچه نزد مردم است نيست فرمود:

بخدا قسم عبد اللَّه بن حسن درست گفته نزد او نيست مگر آنچه نزد مردم است ولى نزد ما بخدا قسم جامعه است كه در آن حلال و حرام است و جفر است آيا عبد اللَّه بن حسن ميداند جفر چيست؟ پوست شتر است يا گوسفند؟

در نزد ما مصحف فاطمه است بخدا قسم در آن يك حرف از قرآن نيست ولى املاء پيك خدا و خط على است عبد اللَّه بن حسن چه خواهد كرد وقتى مردم از هر طرف بيايند و از او سؤال كنند (در صفحه بعد همين روايت نقل مى‏شود باضافه اينكه ميفرمايد شما راضى نيستيد كه دامن ما را بگيريد و ما دامن پيامبر و او چنگ بلطف خدا بزند).پ بصائر: معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه در باره پسر عموهايش فرمود: وقتى آنها از شما ميپرسند و دليل ميخواهند مايلم بايشان بگوئيد آن طور كه بشما گفته‏اند نيست كه ما بى‏دليل از كسى بپذيريم ما جستجو ميكنيم در نزد هر كس اين علم باشد و داراى مقام امامت باشد از او پيروى ميكنيم. سلاح پيامبر در دست كيست؟ جفر نزد كيست و در اختيار چه كسى است اگر در اختيار شما است با شما بيعت ميكنيم اگر نزد ديگرى‏

 

است جستجو ميكنيم تا بدانيم در دست كيست.پ بصائر: ابو بصير گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: از دنيا نرفت حضرت باقر تا وقتى كه آن جناب مصحف فاطمه را در اختيار گرفت.پ بصائر: عثمان بن زياد گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم بمن فرمود: بنشين نشستم با انگشت خود بر پشت دست من زد و كشيد فرمود: در نزد ما جريمه همين كار و از اين كمتر و از اين بيشتر هم هست.پ بصائر: ابو حمزه از حضرت صادق نقل كرد كه فرمود: در مصحف فاطمه از قرآن چيزى نيست در آن مطالبى است كه پس از در گذشت پيامبر اكرم باو القا شده.پ بصائر: ابو مريم گفت: حضرت باقر بمن فرمود: در نزد ما جامعه است و آن هفتاد ذراع است كه در آن همه چيز وجود دارد حتّى جريمه خدشه املاء پيامبر اكرم و خط على عليه السّلام در نزد ما جفر است كه پوستى از بازار عكاظ است آن چنان نوشته شده كه ساقهايش را هم پر كرده در آن آنچه بوده و آنچه تا روز قيامت بوقوع مى‏پيوندد هست.پ بصائر: وليد بن صبيح گفت: حضرت صادق بمن فرمود: وليد! من لحظه‏اى پيش بمصحف فاطمه تماشا ميكردم براى فرزندان فلان سهمى نديدم مگر مثل غبار كفشى.پ بصائر: عمر بن ابى سلمه از مادر خود ام سلمه نقل كرد كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم على را در خانه من نشاند سپس پوست گوسفندى خواست در آن نوشت بطورى كه ساقهايش را هم پر كرد و بمن داد و فرمود: هر كس پس از من فلان نشانه و فلان نشانه را آورد باو بده.

پس از در گذشت پيامبر اكرم كه ابا بكر زمام امر را در اختيار گرفت مادرم مرا فرستاد گفت: برو ببين اين مرد چه ميكند من رفتم و ميان مردم نشستم تا ابو بكر سخنرانى كرد و از منبر پائين آمد و داخل خانه‏اش شد من‏

 

پيش مادرم رفته جريان را گفتم گذشت تا عمر متصدى امر شد مرا فرستاد مادرم او هم همان كار دوست خود را انجام داد باز آمدم و خبر بمادرم داد گذشت تا عثمان بمقام رسيد مادرم مرا فرستاد او نيز مانند آن دو نفر انجام داد.

گذشت تا على عليه السّلام عهده دار شد مرا مادرم فرستاد گفت: برو ببين او چه ميكند آمدم و ميان مسجد نشستم پس از تمام كردن خطبه على عليه السّلام پائين آمد مرا ميان مردم مشاهده كرد فرمود: برو از مادرت برايم اجازه بگير. من پيش مادرم رفتم و جريان را گفتم: كه پشت سر من است و اجازه خواسته است مادرم گفت: بخدا قسم منهم با او كار داشتم.

على اجازه خواست و داخل شد فرمود: آن نوشته را كه پيامبر فرمود:

با فلان و فلان نشانى كه هر كسى داد باو بسپار بمن بده مثل اينكه من اكنون مشاهده ميكنم كه مادرم از جاى حركت كرد و صندوقى كه داشت و داخل آن جعبه‏اى كوچك بود بطرف آن رفت و از داخل جعبه نوشته را خارج كرد و بعلى عليه السّلام سپرد آنگاه مادرم بمن فرمود: دست از دامن او برمدار پس از پيامبر كسى را جز او امام نميدانم.

اين روايت باختصار در دو صفحه بعد تكرار شده است در آخر روايت اضافه شده است كه در آن نامه‏ها چه بود مى‏فرمايد هر چه بشر احتياج داشته باشد.پ بصائر: از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند كه نوشته تا نزد حضرت على عليه السّلام بود وقتى بطرف عراق رفت بام سلمه سپرد پس از درگذشت على عليه السّلام در اختيار امام حسن بود پس از امام حسن در نزد حضرت حسين بود بعد از شهادت حضرت حسين پيش على بن الحسين بود بعد در نزد پدرم.پ بصائر: عبد الملك بن اعين گفت: حضرت باقر عليه السّلام بعضى از نوشته‏هاى حضرت على را بمن نشان داد پرسيد ميدانى اين نوشته‏ها را براى چه نوشته؟

گفتم خيلى واضح است فرمود: بگو عرضكردم ميدانست كه قائم شما يك روز

 

قيام خواهد كرد ميخواهد بآن نوشته‏ها عمل كند فرمود: راست گفتى.پ بصائر: عنبسه عابد گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم موقعى كه صحبت از نماز شد فرمود: در نوشته على عليه السّلام كه باملاء پيامبر است نوشته است خداوند بر نماز و روزه زياد عذاب نميكند ولى پاداش آن را اضافه خواهد كرد.پ بصائر: عنبسه عابد گفت: پيش حسين بن على عموى جعفر بن محمّد بودم كه محمّد بن عمران آمد از او نوشته زمينى را خواست گفت: باشد تا از حضرت صادق عليه السّلام بگيرم. من گفتم آن نوشته چكار بحضرت صادق دارد گفت: در پيش حسن عليه السّلام بوده بعد نزد امام حسين سپس على بن الحسين بعد نزد پدرم حضرت باقر سپس نزد حضرت صادق ما از نسخه او نوشته‏ايم.پ بصائر: عبد الملك گفت: حضرت باقر نوشته حضرت على را خواست، آوردند مثل ران يك آدم در هم پيچيده بود در آن نوشته بود زنان از زمين شوهر خود نمى‏برند پس از فوت آنها حضرت باقر فرمود: بخدا قسم اين خط على و املاء رسول خدا است.پ بصائر: عبد اللَّه بن ايوب از پدر خود نقل كرد گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود: على عليه السّلام شيعيان خود را نگذاشت در حلال و حرام محتاج احدى باشند ما در كتاب على جريمه خدشه را نيز يافتيم سپس فرمود: اگر تو كتاب على را ببينى خواهى فهميد از كتاب‏هاى پيشينيان است.پ بصائر: ابو الصلاح گفت: بحضرت صادق عليه السّلام گفتم: شنيده‏ايم پيامبر اكرم بعلى عليه السّلام گفت: تو برادر من و دوست و برگزيده و وصى و شخصيت برجسته خانواده و جانشين منى در ميان امتم بزودى بتو خواهم گفت: چه ماجرائى پيش خواهد آمد در مورد خلافت بعد از من يا على من براى تو دوست دارم آنچه را براى خود ميخواهم و ناپسند ميشمارم برايت آنچه را براى خود ناپسند ميشمارم.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اين مطلب در كتاب حضرت على كه در پيش‏

 

من است نوشته است ولى ديروز كه اين پيش آمد ترس شد آن را پنهان كردم آن زمانى بود كه مغيره را بدار آويختند.پ بصائر: زراره از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: حضرت باقر از دنيا نرفت مگر اينكه كتابها در اختيار من قرار گرفت.پ بصائر: معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه در باره پسران عمويش فرمود: وقتى از شما چيزى ميپرسند و جواب ميدهيد مايلم بآنها بگوئيد ما آن طور كه شما خيال ميكنيد نيستيم ولى جستجو ميكنيم ببينيم اين علم در اختيار كيست اگر در دست شما باشد پيرو شما ميشويم اگر نزد ديگرى است جستجو ميكنيم تا او را بيابيم، و فرمود: كتاب‏ها در نزد على بن ابى طالب عليه السّلام بود وقتى رهسپار عراق شد بام سلمه سپرد پس از شهادت در نزد امام حسن بود بعد از درگذشت امام حسن در اختيار امام حسين عليه السّلام بود بعد در اختيار پدرم قرار گرفت بعد تو گمان ميكنى آنها بجهاد از ما علاقمندترند يا سرعت بيشترى ميگيرند اما مطلب اين است كه ببينيم چه دستورى از طرف ائمه پيشين در اين مورد بما داده‏اند ولى من باكى ندارم كه بگويم خداوند در قرآن كريم راجع بگروهى ميگويد:

أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ بگو بآنها اظهار كنند در نزد چه كسى هست كتابهاى حاوى علوم اگر راست ميگويند.پ بصائر: ابو الجارود از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد: موقعى كه آن گرفتارى براى حضرت حسين پيش آمد وصيت خود را در اختيار فاطمه دخترش آشكارا قرار داد در يك نوشته چند صفحه‏اى پس از شهادت حضرت حسين آن وصيت را در اختيار على بن الحسين قرار داد عرضكردم در آن چه بود خدا شما را رحمت كند. فرمود: هر چه فرزندان آدم از ابتداى دنيا تا انتهاى آن احتياج داشته باشند.پ بصائر: ابو بصير گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود:

 

معلومات ما در شب و روز افزايش مى‏يابد اگر اين طور نبود آنچه داشتيم پايان مى‏يافت. ابو بصير ميگويد: عرضكردم فدايت شوم چه كسى براى شما مى‏آورد آن افزايش معلومات را فرمود: بعضى از ما با چشم مشاهده ميكند و بعضى در دل او القا مى‏شود چنين و چنان و بعضى از ما بگوش ميشنود مثل اينكه زنجيرى را درون طشت حركت دهند.

عرضكردم فدايت شوم چه كسى اين مطالب را مى‏آورد؟ فرمود: آن فرشته‏ايست بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل.پ بصائر: وليد طائفى گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: بعضى از ما احساس مطلب را در قلب خود ميكند و بعضى با گوش ميشنود و بعضى باو القاء مى‏شود و بهتر است از كسى كه ميشنود.

روايت ديگرى شبيه دو روايت قبل از بصائر تكرار مى‏شود كه بواسطه اختصار ترجمه نشد.پ بصائر: علا از محمّد از حضرت باقر نقل كرد كه على بن ابى طالب عمل بكتاب خدا و سنت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميكرد وقتى پيش آمدى ميشد كه در كتاب و سنت راجع بآن چيزى نبود خداوند باو الهام ميكرد بخدا قسم اين از مشكلات است.پ بصائر: ثمالى از على بن الحسين نقل كرد كه گفتم بآن آقا فدايت شوم آيا ائمه ميدانند نيّت اشخاص را فرمود: بخدا قسم آنچه انبيا بدانند آنها ميدانند سپس فرمود ميخواهى برايت اضافه كنم. گفتم: بفرمائيد فرمود: بما اضافه داده مى‏شود چيزهائى كه براى انبياء نبوده.پ اختصاص و بصائر: ابان بن تغلب گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

در بند شمشير على نوشته كوچكى بود پسرش حضرت حسن را خواست آن شمشير را در اختيارش گذاشت و باو كاردى داد و گفت: باز كن نتوانست باز كند على عليه السّلام برايش باز كرد فرمود: بخوان امام حسن خواند (الف ب سين لام) «ممكن‏

 

است مانند حروف ابتداى سور رمز باشد» يكى پس از ديگرى حروف را قرائت كرد بعد آن جناب در جاى خود گذاشت و بدست امام حسين عليه السّلام داد او نيز نتوانست بگشايد برايش باز كرد و فرمود: بخوان پسرم! امام حسين نيز مانند حضرت حسن خواند باز پيچيد و در جايش گذاشت بدست محمّد بن حنفيه داد نتوانست بگشايد برايش باز كرد فرمود: بخوان نتوانست چيزى از آن استخراج كند گرفت از او در جايش گذاشت.

بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم در آن صحيفه چه بود؟ فرمود: آنها حروفى بودند كه هر حرفى هزار باب ميگشود. ابو بصير گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: تا كنون بيش از دو حرف آن خارج نشده.پ بصائر: يزيد بن فرقد نهدى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

امام وقتى بخواهد چيزى را بداند ميداند. اختصاص و بصائر: ساباطى گفت: از حضرت صادق پرسيدم امام علم غيب دارد فرمود: نه ولى هر وقت اراده كند چيزى را بداند خدا او را مطلع مى‏كند.

چند روايت راجع بهمين مطالب تكرار مى‏شود.پ بصائر: حارث بن مغيره نضرى گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم سؤالى كه از امام بشود و در آن مورد چيزى نداشته باشد از كجا ميفهمد فرمود:

به قلبش القاء مى‏شود يا بگوشش ميخورد.پ بصائر: حمزه ثقفى گفت: بحضرت صادق عليه السّلام گفتم: ما سؤالى ميكنيم شما بسرعت جواب ميدهيد و گاهى سر بزير مياندازيد بعد جواب ميدهيد؟

فرمود: آرى بگوش و قلب ما القاء مى‏شود وقتى بما القاء شود مى‏گوئيم وقتى نشود ساكتيم.پ بصائر: حسن بن يحيى مدائنى گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم امام وقتى از او چيزى بپرسند چگونه جواب ميدهد فرمود: با الهام و شنيدن‏

 

و گاهى بوسيله هر دو.

دو روايت ديگر بهمين مضمون تكرار مى‏شود.پ بصائر: حارث بن مغيره نضرى گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم علم عالم شما چگونه است بدلش القا مى‏شود يا بگوشش ميخورد فرمود: وحى است مانند وحى بمادر موسى.پ اختصاص و بصائر: عبد اللَّه بن نجاشى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: در ميان ما كسى است كه بگوش ميشنود و بر دلش الهام ميگردد و ملائكه با او رو ميشوند عرضكردم در سابق يا هم اكنون فرمود: اكنون براى مرتبه دوم گفتم: در سابق يا حالا؟ فرمود: بخدا قسم پسر نجاشى همين امروز سه مرتبه تكرار كرد.

با مختصر اختلافى همين روايت تكرار مى‏شود.پ بصائر: حمزة بن بزيع گفت: على سائى نقل كرد كه از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم علم شما چه اندازه است؟ فرمود: علم ما بسه طريق محدود مى‏شود ماضى و غابر و حادث اما ماضى و گذشته آن چيزى است كه تفسير شده و باقى آنها است كه ثبت شده و اما پديده و حادث بدلها الهام مى‏شود و بگوش ميخورد كه بهترين علم ما است اما پيامبرى بعد از پيامبر ما نيست.پ بصائر: محمّد بن فضيل گفت: بحضرت ابو الحسن گفتم: روايت بما رسيده از حضرت صادق عليه السّلام كه فرموده است علم ما غابر و مزبور است و بقلب القا مى‏شود و در گوش ميشنويم اما غابر عبارت است از علوم گذشته ما اما مزبور چيزهائى است كه براى ما مى‏آيد اما القاء بقلب همان الهام است و بگوش رسيدن توسط ملك است.

زراره مثل همين مطلب را از حضرت صادق عليه السّلام نقل ميكند گفتم: آقا از كجا ميفهمد او فرشته است و بيم آن ندارد كه شيطان باشد چون شخصى را نمى‏بيند فرمود: باو اطمينان بخشيده مى‏شود و ميفهمد كه فرشته است اگر از

 

جانب شيطان باشد دچار هراس ميگردد گر چه شيطان متعرض امام نميشود.پ بصائر: ضريس از حضرت صادق نقل كرد كه فرمود: علم آن است كه در شبانه‏روز پيش مى‏آيد روز بروز و ساعت بساعت.پ بصائر: ضريس گفت: من و ابو بصير خدمت حضرت باقر عليه السّلام بوديم ابو بصير گفت: آقا عالم شما بچه وسيله علم پيدا ميكند؟ فرمود: اى ابو محمّد عالم ما علم غيب ندارد اگر او را بخود واگذارند مانند يكى از شماها است ولى ساعت بساعت باو معلومات و اطلاعات ميدهند.پ بصائر: ابو بصير گفت: بحضرت صادق عليه السّلام گفتم: فدايت شوم چه چيز در نزد شما علم است؟ فرمود: آنچه در شب و روز پيش مى‏آيد يكى پس از ديگرى چيزى پس از چيز ديگر تا روز قيامت.پ بصائر: ابو بصير گفت: شنيدم از امام ميفرمود: در نزد ما صحف اولى:

صحف ابراهيم و موسى است ضريس عرضكرد مگر آنها همان الواح نيست؟

فرمود: چرا ضريس گفت: اينست علم؟ فرمود: علم آن نيست اينها كتابهاى گذشته است علم پيش آمدهائى است كه در شب و روز و روز بروز و ساعت بساعت اتفاق مى‏افتد.

شبيه همين روايت با مختصرى تغيير تكرار مى‏شود.پ بصائر: حارث بن مغيره از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

زمين بدون عالم را گذاشته نميشود گفتم: عالم شما چه چيزها را ميداند؟ فرمود:

بوراثت از پيامبر اكرم و على بن ابى طالب اطلاعاتى دارد كه از مردم بى‏نياز است ولى مردم از او بى‏نياز نيستند عرض كردم حكمت بدل او القا مى‏شود و يا بگوش ميشنود؟ فرمود: همين اينست و هم آن.

همين روايت با تغيير الفاظ بدو صورت تكرار مى‏شود.پ بصائر: ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر نقل كرد كه فرمود: وقتى نبوّت پيامبر پايان يافت و تكميل شد خداوند باو وحى كرد كه نبوّت خود را بپايان‏

 

رساندى و عمرت تمام شد علمى كه در اختيار دارى و ايمان و اسم اكبر و علم‏هاى موروثى و آثار نبوت را در اختيار بازماندگان از نسل خود قرار ده چنانچه در مورد پيامبران پيشين همين طور از اولاد آنها جدا نكرده‏ام.پ تفسير فرات بن ابراهيم: سليم بن قيس گفت: امير المؤمنين عليه السّلام پس از بازگشت از صفين و يك روز جلوتر از واقعه نهروان كه ما در مسجد نشسته بوديم از خانه خارج شد و بمسجد آمد اطراف آن جناب را گرفتيم.

مردى گفت: يا امير المؤمنين از اصحاب خود ما را مطلع فرما داستان طولانى نقل كرد و گفت: من از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم در يك سخن طولانى فرمود:

خداوند مرا دستور داد بمحبت چهار مرد از اصحابهم امر كرد آنها را دوست بدارم و بهشت مشتاق آنها است شخصى گفت: آنها كيانند يا رسول اللَّه؟

فرمود: على بن ابى طالب سپس سكوت كرد باز گفتند آنها كيستند؟ فرمود:

على و سكوت كرد باز پرسيدند آنها كيانند؟ فرمود: على و سه نفر كه با اويند على امام و قائد و دليل و راهنماى آنها است نه از دين بر ميگردند و نه گمراه ميشوند و نه برميگردند و نه براى آنها طولانى مى‏شود كه دلهايشان به تنگ آيد: سلمان و ابو ذر و مقداد.

بعد داستانى طولانى ذكر كرد سپس فرمود: على را بگوئيد بيايد آنگاه متوجه من شد و بطور پنهانى با من هزار باب در ميان گذاشت كه از هر باب هزار باب باز ميشد.

آنگاه امير المؤمنين عليه السّلام روى بجانب ما كرده فرمود: از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد قسم بآن كس كه دانه را شكافت و انسان را آفريد من تورات را از اهل تورات و انجيل را از اهل انجيل و قرآن را از اهل قرآن بهتر ميدانم.

سوگند بكسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد هر گروهى كه تعداد

 

آنها بصد نفر برسد تا روز قيامت رهبر و فرمانده آنها را ميشناسم از قرآن بپرسيد در قرآن توضيح هر چيزى هست در آن علم پيشينيان و آيندگان وجود دارد قرآن براى گوينده‏اى جاى سخن باقى نگذاشته تاويل آن را جز خدا و راسخين در علم نميدانند كه آنها يك نفر نيستند رسول خدا يكى از آنها است خدا باو تعليم كرده و او مرا آموخته پيوسته اين اطلاعات در نژاد ما است تا روز قيامت سپس اين آيه را قرائت نمود بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ من نسبت به پيامبر همچون هارون هستم نسبت بموسى دانش در نژاد ما است تا روز قيامت.پ تفسير فرات: احمد بن عتاب ... از ابى جعفر و آن جناب از پدرش نقل كرد كه فرمود: خداوند هيچ پيامبرى را بر نيانگيخت مگر اينكه مقدارى از علم باو داد بجز پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باو تمام علم را داد و در قرآن فرموده: تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ و در آيه ديگر وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ و فرموده است الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ نفرمود: كسى كه داراى علم كتاب است بلكه فرموده است كسى كه در نزد او مقدارى از علم كتاب است ولى در باره حضرت محمّد فرموده است.

أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا اين بيان مربوط بتمام علم است و ما آن خانواده برگزيده هستيم كه در اين آيه ميفرمايد: پيامبر اكرم در تقاضاى خود از خدا ميگفت: رَبِّ زِدْنِي عِلْماً مرا افزايش علم عنايت كن اين همان افزايشى است كه در نزد ما است كه در اختيار هيچ يك از اوصياى انبياء و نه بازماندگان آنها جز ما بوده است با همين علم ما از بلاها و مرگ و ميرها و حق و باطل‏ها اطلاع داريم.پ از كتاب سليم بن قيس در حديثى طولانى نقل ميكند كه امير المؤمنين عليه السّلام بطلحه فرمود: هر آيه كه خداوند بر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نازل نمود باملاء پيامبر و خط خودم در نزد من هست و تاويل هر آيه‏اى كه بر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نازل شده و هر حلال‏

 

و حرامى يا حدّ و يا حكمى كه مورد احتياج امت باشد تا روز قيامت نوشته آن نزد من است باملاء پيامبر و خط خودم حتّى جريمه خدشه.

طلحه پرسيد هر خبر از كوچك و بزرگ خاص و عام آنچه بوده و آنچه خواهد بود تا روز قيامت نوشته آن در نزد تو است فرمود: آرى غير از اين نيز پيامبر اكرم در بيمارى خود پنهانى كليد هزار باب از دانش را در اختيارم گذاشت كه از هر بابى هزار باب گشوده مى‏شود اگر امت پس از درگذشت پيامبر از من پيروى مى‏كردند و اطاعت مينمودند از بالاى سر و زير پاى خود بنفع خورد و خوراك استفاده مينمودند.

بقيه اين روايت در كتاب فتن خواهد آمد.پ حسن بن سليمان در كتاب محتضر روايت كرده از كتاب نوادر الحكم كه سند را بابراهيم بن عبد الحميد ميرساند و او از پدرش از موسى بن جعفر در باره آيه وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ فرمود:

آن قرآن بما بارث رسيده كه بوسيله آن كوهها پيموده مى‏شود و شهرها در نور ديده ميگردد و مرده زنده مى‏شود خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ، و در اين آيه ميفرمايد:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا.

ما را خداى عزيز برگزيده و بما بارث بخشيد اين كتاب را كه در آن هر چيزى هست.پ در كتاب منهج التحقيق باسناد خود از زيد بن شراحيل انصارى نقل ميكند كه پيامبر اكرم باصحاب خود فرمود: بهترين خود را برايم نام ببريد گفتند: شما يا رسول اللَّه فرمود: صحيح است من بهترين شما هستم ولى من بشما معرفى ميكنم بهتر از بهترين شما را از همه پيش‏قدم‏تر در پيروى اسلام و از

 

 

همه دانشمندتر و از همه شكيباتر على بن ابى طالب هيچ دستورى بمن ندادند مگر اينكه باو دستور دادم مرا كفيل كارى نكردند مگر اينكه او را كفيل نمودم من اختيار زنان خود را بدست او دادم او جانشين من است براى شما پس از من اگر شما را بشهادت طلبيد برايش گواهى دهيد.