عيون اخبار الرضا: محمّد بن يحيى صولى گفت روايتى از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده كه داراى الفاظ مختلفى است كه براى من روايت داراى اسنادى نبود كه بر آن كاملا تكيه كنم چند نفر بصورتهاى مختلفى نقل كردهاند، من آن روايت را با همين وضع نقل ميكنم گر چه الفاظ مختلف دارد.
مامون در باطن مايل بود نقطه ضعفى از حضرت رضا عليه السّلام بدست آورد و ميخواست امام شكست بخورد گر چه ظاهرا خود را بر خلاف اين نشان ميداد.
فقهاء و دانشمندان در نزد او جمع شدند حيلهاى بكار برد كه با امام مناظره كنند در مورد امامت. حضرت رضا عليه السّلام فرمود خوب است يك نفر را معين كنيد كه هر چه براى او پيش آمد ديگران نيز قبول داشته باشند.
همه راضى شدند كه شخصى بنام يحيى بن ضحاك سمرقندى مناظره كند و در خراسان نظير نداشت حضرت رضا عليه السّلام فرمود هر چه ميخواهى سؤال كن.
گفت بحث در مورد امامت ميكنيم. چگونه ادعا ميكنى امامت را براى كسى كه امام نبوده و رها كردهاى كسى را كه امام بوده و مردم برهبرى او رضايت دادهاند.
حضرت رضا در جواب فرمود: بگو ببينم كسى كه تصديق كند شخصى را كه بر خود دروغ بسته يا تكذيب كند كسى را كه راست گفته از طرف خود آيا چنين شخصى كارش صحيح و درست است يا باطل و خطا. يحيى سكوت كرد.
مأمون گفت جوابش را بده. يحيى گفت خوب است مرا از جواب معاف داريد. مأمون گفت يا ابا الحسن سؤال خود را براى ما توضيح دهيد فرمود:
يحيى بايد بگويد ائمه و پيشوايانش يا بر خود دروغ بستهاند و يا راست گفتهاند.
اگر بگوئيد دروغ ميگويند دروغگو نميتواند امام شود و اگر بگويد راست گفتهاند اوّلى آنها گفته است (وليتكم و لست بخيركم) فرمانرواى شما شدهام با اينكه بهترين شما نيستم دوّمى گفت بيعت ابى بكر پيش آمدى عجولانه و بىفكر و پيش بينى بود هر كس چنين كارى را براى مرتبه دوم انجام داد او را بكشيد.
بخدا قسم دوّمى راضى نيست براى كسى كه چنين كارى را بكند جز كشته شدن. كسى كه بهترين مردم نباشد اين بهتر بودن بايد داراى امتيازاتى باشد از قبيل علم، جهاد، فضائل كه در او نبوده و كسى كه بيعت با او از روى انديشه نبوده بطورى كه تكراركننده آن سزاوار كشته شدن است چگونه ميتوان پذيرفت كه او خلافت را بديگرى بسپارد و آن ديگرى را رهبر مردم قرار دهد با اينكه وضع او چنين بوده؟ بعد خودش بر روى منبر ميگويد «ان لى شيطانا يعترينى فاذا مال بى فقومونى و اذا اخطات فارشدونى» مرا شيطانى عارض مىشود هر گاه مرا منحرف كرد براه بياوريد و اگر خطا كردم راهنمائيم كنيد.
در صورتى كه راست گفته باشند امام نخواهند بود اگر دروغ هم گفته باشند يحيى را ديگر جوابى نبود كه بدهد. مأمون از سخنان امام در شگفت شده گفت در روى زمين كسى نميتواند چنين مناظره كند جز شما. احتجاج طبرسى: عبد اللَّه بن صامت گفت ابا ذر را ديدم كه حلقه درب خانه كعبه را گرفته و رو بجانب مردم نموده ميگفت مردم! هر كه مرا ميشناسد، ميشناسد و هر كه نميشناسد خود را معرفى كنم من جندب بن سكن ابن عبد اللَّه، من ابو ذر غفارى هستم من چهارمين نفرى هستم كه اسلام آوردند از پيامبر اكرم شنيدم مىفرمود: حديث را تا آخر نقل كرد تا آنجا كه گفت:
اى امت سرگردان پس از پيامبر اگر مقدم ميداشتيد كسى را كه خدا مقدم داشته و مؤخّر ميداشتيد كسى را كه خدا مؤخّر داشته و ولايت را قرار مىداديد جايى كه خدا قرار داده ولى خدا منزوى نميشد و هيچ يك از فرائض خدا از بين نميرفت و نه بين دو نفر در احكام خدا اختلاف ميشد.
بدانيد اگر علم رهبرى در نزد اهل بيت پيامبرتان باشد بايد نتيجه كردار زشت خود را بچشيد بزودى خواهند فهميد كسانى كه ستم كردهاند چه كار نابجائى كردهاند. تفسير فرات ص 26: همين روايت قبل را از ابا ذر نقل ميكند تا آنجا كه فرمايش پيامبر را نقل ميكند كه فرمود. خداوند مىفرمايد إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ. ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ پس محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از نوح است و آل از ابراهيم هستند و برگزيده و فرزندان از اسماعيل و عترت هادى و راهبر از محمّد هستند بواسطه آن حضرت شخصيت يافتند و موجب فضيلت و برترى آنها بر ديگران شد.
اهل بيت پيامبرتان در ميان ما چون آسمان سرفراز و زمين گسترده و كوههاى سر بفلك كشيده و كعبه پنهان و خورشيد درخشان و ماه تابان و ستارگان رهنما و درخت زيتون كه روغنش نور مىبخشد و بركت در سرشاخه
آن است از اين اهل بيت است وصىّ محمّد درب دانش و گنجينه علم بتاويل و پيشواى سفيد چهرگان و صديق اكبر، على بن ابى طالب.
بعد بقيه روايت را با مختصر اختلافى نقل ميكند. مجلسى مىنويسد: در يكى از كتابهاى قدماى اصحاب جريانى را باين صورت ديدم. مناظره حضرت باقر عليه السّلام با يكى از خوارج. مرد خارجى گفت در ابا بكر چهار امتياز است كه شايسته امامت شده است حضرت باقر فرمود آن چهار امتياز چيست؟
گفت اولين صديق است و او را نمىشناسيم مگر وقتى گفته شود صديق.
دوم رفيق پيامبر در غار بود. سوم نايب پيامبر در نماز خواندنها چهارم- همخوابه اوست در قبر.
حضرت باقر فرمود تو خيال ميكنى اينها امتياز است براى دوست تو بر عكس براى او عيب است اما اينكه او صديق است بپرسيد چه كس او را صديق ناميده.
مرد خارجى گفت خدا و پيامبر حضرت باقر فرمود از فقها بپرس آيا اجماع در روايت خود دارند كه ابا بكر اولين كسى بوده كه ايمان آورده مردم گفتند نه ما روايت داريم كه على بن ابى طالب بوده.
مرد خارجى گفت مگر شما نمىگوئيد على بن ابى طالب شرك بخدا نياورده هيچ وقت اگر آنچه روايت كردهاند حق باشد «1» ابا بكر شايستهتر باين اسم است. مردم گفتند صحيح است حضرت باقر عليه السّلام فرمود اى خارجى اگر دوست تو با اين امتياز صديق ناميده شده باشد اين نام شايسته ديگرى است قبل از او اين اسم مخصوص على است نه ابا بكر زيرا اولين مؤمن كسى است كه صدق را آورده و آن شخص پيامبر است و على عليه السّلام مصدّق است كه او را تصديق نموده.
مرد خارجى نتوانست جواب بدهد. حضرت باقر عليه السّلام فرمود اما آنچه گفتى كه ابا بكر رفيق پيامبر در غار بوده اين يك عيبى است نه فضيلت بچند جهت. اول اينكه در آيه مدحى مشاهده نمىشود جز خارج شدن با پيامبر و همراه او بودن با اينكه خداوند اين مصاحبت را بكافر هم نسبت داده با مؤمن آنجا كه ميفرمايد «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ» و اين آيه أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ بودن او با پيامبر برايش مدحى بوجود نمىآورد زيرا نه گرفتارى از پيامبر رفع نموده و نه با دشمن پيامبر بمبارزه پرداخته.
دليل دوم. اينكه در آيه مىفرمايد لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا معلوم مىشود ناراحت و مضطرب بوده و بىصبرى ميكرده و بر جان خود مىترسيده و اطمينانى بوعده خدا و پيامبر نداشته راجع بسلامتى و پيروزى و راضى به برابرى با پيامبر نبوده تا آنجا كه پيامبر او را نهى ميكند و ميفرمايد محزون نباش خدا با ما است.
حالا از تو سؤال مىكنم از اندوه او آيا مورد رضاى خدا بود يا خشم او اگر بگوئى در راه رضاى خدا بوده جسارت به پيامبر كردهاى چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از چيزى كه رضاى خدا باشد نهى نميكند اگر بگوئى مورد خشم خدا بوده در اين صورت چه امتيازى است براى كسى كه پيامبر او را نهى ميكند از چيزى كه مورد خشم خدا است اگر ابا بكر در اندوه خود راه صحيح رفته باشد بايد پيامبر كه نهى ميكند خطا كرده باشد هرگز پيامبر خطا نكرده. ديگر راهى نماند جز اينكه حزن او كار خطائى بوده و پيامبر از آن نهى نموده.
سوم اين قسمت آيه إِنَّ اللَّهَ مَعَنا در مورد كسى گفته مىشود كه جاهل بواقعيت باشد و اطلاع نداشته باشد اگر پيامبر اكرم نميدانست كه او اعتقاد درستى ندارد اين حرف آن جناب در اين مورد صحيح نبود كه خدا با ما است و نيز خدا با همه خلق است چون آنها را آفريده و روزى ميدهد و مردم در علم
خدا چنان هستند كه در اين آيه مىفرمايد ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ با اين توضيح امتيازى براى دوست تو نخواهد بود. چهارم: اين آيه فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها در باره كى نازل شده خارجى گفت در باره پيامبر. حضرت باقر عليه السّلام فرمود آيا ابا بكر هم با او در سكينه و آرامش شريك بوده. خارجى گفت آرى.
حضرت باقر فرمود دروغ ميگوئى اگر او شريك بود خداوند مىفرمود
فانزل اللَّه سكينة عليهما
بر آن دو وقتى ميفرمايد (عليه) بر او، معلوم مىشود اختصاص به پيامبر داشته چون اختصاص و امتياز باو بخشيده كه بوسيله ملائكه او را تائيد نموده زيرا با ملائكه پيامبر تائيد مىشود بدليل اجماع اگر ابا بكر هم اينجا شريك بود با پيغمبر او را نيز در لفظ شريك ميكرد چنانچه مؤمنين را در جنگ حنين با پيامبر شريك نموده چنانچه مىفرمايد ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ. ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سپس شما فرار كرديد آنگاه خداوند آرامش خود را بر پيامبر و بر مؤمنين نازل كرد آن مؤمنينى كه شايسته شريك بودن با پيغمبر بودند چون پايدارى نكردند مگر نه نفر على عليه السّلام و شش نفر از بنى هاشم و ابو دجانه انصارى و ايمن بن ام ايمن از اين مطلب معلوم مىشود كه ابا بكر از مؤمنين نبوده اگر مؤمن بود خداوند او را با پيامبر شريك مىكرد در آرامش اينجا، همان طور كه مؤمنين را با پيامبر در حنين شريك نمود.
مرد خارجى گفت حركت كنيد برويم از ايمان او را خارج كرد.
حضرت باقر فرمود من اين حرف را نزدم خداوند در قرآن فرموده:
حاضرين گفتند جسارت كردى اى خارجى.
حضرت باقر فرمود: اما مسأله نماز خواندن با مردم. باجماع تمام امت ابا بكر تحت فرمان اسامة بن زيد از مدينه خارج شد بدستور پيامبر، اسامة لشكرگاه خود را چند كيلومتر خارج مدينه قرار داده بود چگونه درست است
كه پيامبر شخصى را مامور كرده باشد زير نظر اسامه خارج شود و اسامه فرمانرواى او باشد آن وقت بر مردم مدينه هم نماز بخواند با اينكه پيامبر دستور برگشتن لشكر را نداده است. بلكه فرمود سپاه اسامه را مجهز نمائيد خدا لعنت كند كسى را كه تخلف ورزد از او.
سپس شما ميگوئيد ابا بكر همين كه جلو ايستاد و تكبير گفت و پيامبر تكبير را شنيد بسرعت خارج شد تكيه بر على و فضل بن عباس داشت و سر خود را بسته بود و پاهايش روى زمين كشيده ميشد از ضعف خود را رسانيد پيش از آنكه ابا بكر بركوع برود او را از محراب كنار زد. اگر پيامبر او را امر بنماز كرده بود با سرعت بيرون نمىآمد با آن ضعفى كه داشت پيش از آنكه ركوع و سجودش تمام شود و اين را دليل قرار بدهيد پس معلوم مىشود كه دستور نداده بود.
و حديث صحيح اين است كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در حال مرض خود هر وقت موقع نماز ميشد بلال مىآمد و مىگفت موقع نماز است يا رسول اللَّه اگر خودش مىتوانست تحمل كند نماز مىخواند و گر نه على را مىفرستاد بر مردم نماز بخواند.
حضرت باقر فرمود چهارم. گفتى ابا بكر همخوابه با پيامبر است؟ خارجى گفت آرى حضرت باقر فرمود قبر پيامبر كجا بود. جوابداد در خانهاش.
امام عليه السّلام فرمود مگر خداوند نمىفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ آيا اجازه گرفت از پيغمبر راجع باين كار.
خارجى گفت آرى. امام فرمود دروغ ميگوئى چون پيامبر درب خانه او و عمر را كه بمسجد باز ميشد بست، عمر گفت يا رسول اللَّه براى من يك سوراخ بگذار كه شما را از آن سوراخ ببينم باو فرمود «و لا مثل قلامة ظفر» نه حتّى
باندازه سر ناخن، هر دو را خارج كرد و درب هر دو را بست اينك شاهد بياور كه بآن دو اجازه داده در اين مورد. امام باقر فرمود: كدام وحى و چه تصريحى. خارجى گفت از سهم دخترانشان كه غير قابل انكار است.
حضرت باقر فرمود درست، درست گفتى اينها با اين دليل يك سهم از يك هشتم را مىتوانند تصرف كنند و آن يك هفتاد و دوم مىشود زيرا پيامبر از دنيا رفت دخترى بنام فاطمه گذاشت با نه زن و همسر با اينكه شما روايت مىكنيد كه پيامبر فرمود ما ارث نمىگذاريم. خارجى نتوانست جوابى بدهد فرو ماند. مجالس مفيد: كليب بن معاويه صيداوى گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: چه چيز مانع شما است وقتى مردم با شما به بحث مىپردازند بگوئيد ما رفتيم از راهى كه خدا رفته و انتخاب كرديم آنچه را خدا انتخاب كرده خداوند حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را انتخاب نمود و آل محمّد (ص) را براى ما انتخاب كرد پس ما چنگ زدهايم به منتخب خدا.