مختصر و بصائر: ابى محمود با واسطه يكى از اصحاب نقل كرد كه بحضرت رضا عليه السّلام گفتم امام ميداند چه وقت ميميرد. فرمود آرى ميداند با اطلاعى كه خدا باو ميدهد تا كارى را كه در پيش است بانجام رساند. گفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام جريان خرما و ريحان مسموم را كه يحيى بن خالد برايش فرستاد ميدانست فرمود آرى عرض كردم با اينكه ميدانست خورد.
فرمود خداوند او را فراموشاند تا پيش آمدى كه بايد، بشود.
روايت بعد با مختصر اختلافى است كه ترجمه نشد.
بصائر: على بن مهزيار از ابن مسافر نقل كرد كه حضرت جواد عليه السّلام در شبى كه مبتلا گرديد و با همان ناراحتى از دنيا رفت بمن فرمود: اى عبد اللَّه! خداوند هيچ پيامبرى را از پيامبران نفرستاده مگر اينكه از او سه پيمان گرفته.
عرضكردم آن سه چيز چيست؟
فرمود: اقرار به بندگى و وحدانيت خدا و اينكه خداوند هر چه را بخواهد مقدم مىدارد ما گروهى هستيم كه وقتى خداوند دنيا را بر ايمان نخواسته باشد منتقل به جانب او ميشويم. بصائر: ابو بصير گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود امام اگر نداند چه بر سر او مىآيد و كارش به كجا منتهى مىشود او حجت خدا بر مردم نيست. بصائر: محمّد بن عيسى از سائى نقل كرد كه خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام رسيدم سخت ناراحت و بيمار بود سر از بالش بر ميداشت باز بر بالش ميزد دهان مقدسش كف كرده بود بمن فرمود امام شما على بن موسى الرضا است عرض كردم فدايت شوم مىترسم اينها شما را مسموم كرده باشند با اين ناراحتى شديد كه در شما ديدهاند فرمود مرا كارى نخواهد شد حال امام عليه السّلام خوب شد الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. بصائر: هروى از سدير نقل كرد گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود پدرم سخت مريض شد بطورى كه ما ترسيديم يكى از بستگان كنار بالينش گريه كرد نگاهى باو نموده فرمود من از اين ناراحتى نخواهم مرد.
دو نفر پيش من آمدند و گفتند از اين ناراحتى نخواهم مرد فرمود پدرم خوب شد و تا وقتى خداوند ميخواست زندگى كرد ولى يك موقع كه حالش خوب بود و هيچ ناراحتى نداشت. بمن فرمود پسرم آن دو نفر كه در فلان بيمارى پيش من آمده بودند حالا نيز آمدند و گفتند من فلان روز از دنيا خواهم رفت امام عليه السّلام در آن روز از دنيا رفت.
توضيح: بيشتر اخبار در اين موارد در بخشهاى شهادت ائمه عليهم السّلام خواهد آمد.