بخش سوم امامت با تعيين و نص امكان دارد، لازم است هر امامى امام بعد از خود را تعيين كند

آيات‏

پ‏قصص: «آيه 28» وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ.

زخرف: «آيه 43» وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ  أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ.

تفسير آيه: در اين آيه كه مى‏فرمايد: «و يختار» يعنى خداوند هر كه را بخواهد براى نبوت و امامت انتخاب مى‏كند.

مفسرين روايت كرده‏اند كه معنى آيه اينست كه خداوند هر كس بخير و صلاح مردم باشد بر مى‏گيرند بنا بر وجه اول خيره در آيه بمعنى تخيير است مانند طيره كه بمعنى تطير است.

در هر دو صورت آيه شاهد است بر اينكه انتخاب امامى كه رياست دين و دنيا را دارد با رأى مردم نمى‏شود چنانچه بر منصف پوشيده نيست.

 

دو قريه‏اى كه در آيه ذكر شده است منظور يكى از دو قريه است كه مكه و طائف است منظور از عظيم يعنى از نظر مقام و ثروت عظيم باشد مانند وليد ابن مغيره و عروة بن مسعود ثقفى.

أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ بيضاوى ميگويد: از اين نسبت بجهل ميدهد و تعجب ميكند از تحكم مردم منظور از رحمت نبوت است نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا يعنى مردم كه عاجز از تدبير معيشت خويش هستند در مسائل زندگى چنين مردمى چگونه مى‏توانند در مسأله نبوت كه عالى‏ترين مناصب انسانيت است تدبير نمايند وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ يعنى ما تفاوت در ميان آنها در رزق و ساير چيزها قرار داديم لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا يعنى در احتياجات زندگى بعضى بعض ديگر را بگمارد تا بين آنها ارتباط و همگرائى بوجود آيد و نظام زندگى بهم نخورد نه از جهت اينكه ثروتمند موقعيتى در نزد خدا داشته و يا فقير و مستمند مورد توجه خدا نباشد.

آنها را اعتراضى در اين تغيير و تفاوت از نظر ثروت بر ما نيست چگونه اعتراض و اظهار نظر مى‏توانند بكنند در چيزى كه مهمتر از مال و امور زندگى است وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ يعنى نبوت و مقام‏هاى تابع آن خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ بهتر است از زر و زيور دنيا و موقعيت و عظمت براى كسى است كه داراى آن مقام باشد نه ثروت بر هم انباشته كند.پ توضيح: هر دو آيه صريح دلالت دارند كه رزق و مقام‏هاى دنيوى بسته بتقدير خداست در اين صورت مقام‏هاى معنوى و اخروى مانند نبوت و امامت كه از امتيازات مادى بسيار بالاتر است چگونه در اختيار مردم خواهد بود البته خداوند تعيين خواهد كرد و بمردم واگذار نمى‏نمايد و نيز وقتى انديشه مردم در تقسيم امتيازات مادى قاصر باشد قطعا از تعيين مقامى كه شانس رياست دين و دنيا باشد عاجزتر است اين مطلب از هر دو آيه كاملا آشكار است كه جاى شك و ترديدى نيست.

 

 [ترجمه روايات‏]

پ‏قرب الاسناد: ص 166- بزنطي گفت در قادسيه خدمت حضرت رضا عليه السّلام رسيدم. گفتم فدايت شوم مى‏خواهم سؤالى از شما بكنم و جلالت شما مرا مانع از اين پرسش است با اينكه سؤال با اهميتى است منظورم اينست كه خود را از آتش جهنم نجات بخشم امام عليه السّلام متوجه شد كه اشگهايم جارى است فرمود:

هر چه مايلى بپرس.

عرضكردم فدايت شوم در همين موضع از پدرت سؤال كردم كه خليفه بعد از شما كيست مرا راهنمائى كرد بمقام و امامت شما چند سال است با اينكه فرزندى نداشتيد همين سؤال را از شما كرده‏ام ميفرموديد امامت متعلق به پسر من است خداوند اينك كه بشما دو فرزند عنايت كرده بفرمائيد امامت متعلق به كدام يك از آنهاست فرمود اين سؤالى كه مى‏كنى وقت آن حالا نيست.

عرضكردم فدايت شوم مشاهده كردى چه گرفتارى در باره پدرت براى ما پيش آمد من اطمينانى از پيش آمدها ندارم فرمود نه چنين نيست اگر آنچه مى‏ترسى احتمال وقوع داشته باشد من بايد دليلى داشته باشم كه بر تو يا ديگران استدلال نمايم و حجت را تمام كنم مگر نمى‏دانى كه بر امام لازم و واجب است اگر مرگ خود را فهميد در مورد جانشين خويش بمردم اطلاع دهد و حجت را بر آنها تمام كند خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ پس آسوده خاطر باش هم تو و هم دوستانت كه انشا اللَّه آشكار خواهد شد و آنچه باعث بيم و ترس شما شده وقوع نخواهد يافت.پ قرب الاسناد: بحضرت رضا عليه السّلام عرضكردم امام وقتى كسى را بجانشينى خود تعيين مى‏كند و امر امامت را باو مى‏سپارد هر كس را بخواهد مى‏تواند تعيين كند يا داراى خصوصياتى است فرمود نه كسى را تعيين مى‏كند كه خدا دستور داده. عرضكردم از جد شما چنين نقل شده كه فرموده است خيال ميكنيد تعيين امام باختيار ما است بهر كس بخواهيم وامى‏گذاريم نه بخدا و اين عهد و قرارداديست از پيامبر اكرم نفر به نفر با نام فرمود. فرمود آنچه من نيز بتو گفتم از همين‏

 

جهت بود.پ احتجاج: ص 259- سعد بن عبد اللَّه قمى گفت از حضرت صاحب الزمان كه آن وقت در دامن پدر نشسته بود پرسيدم بچه دليل مردم نمى‏توانند براى خود امام انتخاب كنند.

فرمود: امام خوب يا بد گفتم امام خوب و شايسته.

فرمود امكان دارد انتخابى كه مى‏كنند بجاى خوب بد از كار در آيد با اينكه هيچ كس اطلاع از دل ديگرى ندارد كه چه چيز بخاطرش مى‏گذرد فكر خوب يا فكر بد گفتم آرى ممكن است فرمود همين موجب نداشتن چنين اختياريست كه با دليلى براى تو توجيه كردم كه عقلت بپذيرد تصديق كردم.

فرمود بگو ببينم پيامبرانى كه خداوند آنها را برگزيده و كتاب آسمانى بر آنها نازل كرده و ايشان را به وحى ممتاز نموده و عصمت بخشيده چون برجسته- ترين افراد مردمند و از همه بهتر مى‏توانند انتخاب نمايند اگر بايشان اختيار بدهند از جمله اين پيمبران موسى و عيسى نيز هستند. با كمال عقل و دانشى كه اين دو داشتند آيا ممكن است انتخاب آنها در مورد كسى كه خيال مى‏كردند مؤمن است منافق از كار در آيد.

گفتم: نه. فرمود همين موسى با كمال عقل و دانشى كه داشت و باو وحى ميشد از ميان قوم خود براى ميقات خدا هفتاد نفر را انتخاب كرد با اينكه يقين داشت مؤمن و مخلص هستند اين انتخاب بر خلاف تصور او بر منافقين قرار گرفت.

خداوند در اين آيه بهمين مطلب اشاره مى‏كند: وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا. «1» وقتى انتخاب پيامبرى كه خدا او را برگزيده بر شخص فاسدى قرار گيرد با اينكه او خيال مى‏كرد صالح است مى‏فهميم اجازه انتخاب بكسى كه از راز دلها و افكار پنهان و آينده اشخاص خبر ندارد داده نشده بعد از اينكه پيامبران‏

 

انتخابشان صحيح از كار در نيايد.پ خصال: ص 149- صباح مزنى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود:

پيامبر را صد و بيست مرتبه بمعراج بردند در هر مرتبه خداوند سفارش مى‏كرد به پيامبر در مورد ولايت علي بن ابى طالب عليه السّلام و امامان بعد از او بيشتر از آنچه در باره واجبات سفارش مى‏كرد.پ قرب الاسناد: على از برادر خود موسى عليه السّلام نقل كرد كه آن جناب يك سال قبل از اينكه گرفتار شود هر وقت بستگان و خويشاوندان اطرافش جمع ميشدند مى‏فرمود: خداوند سفارش نكرد و تأكيد ننموده در باره چيزى باندازه تأكيدى كه در باره اقرار بامامت نموده و مردم چيزى را باندازه امامت انكار ننموده‏اند.پ خصال: مفضل گفت: بحضرت صادق عليه السّلام عرضكردم چه شد كه امامت در فرزندان امام حسين عليه السّلام قرار گرفت و فرزندان امام حسن امام نشدند با اينكه هر دو پسر پيامبر و نواده او و سرور جوانان اهل بهشتند.

فرمود موسى و هارون هر دو پيامبر و رسول و برادر بودند خداوند نبوت را در نژاد هارون قرار داد نه موسى هيچ كس نمى‏تواند بگويد چرا چنين كرد امامت همان خلافت خدا است كسى نمى‏تواند بگويد چرا خداوند در فرزندان امام حسين قرار داد و بفرزندان امام حسن نداد زيرا در كار خود حكيم است از او نميتوان پرسيد چرا چنين كردى مردم مورد بازخواست قرار مى‏گيرند در كارهاى خود.پ اكمال الدين: عمرو بن اشعث گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود:

خيال مى‏كنيد اختيار تعيين امام بدست ما است هر كس را بخواهيم انتخاب مى- كنيم اين قراريست از پيامبر اكرم نفر به نفر تا منتهى شود بصاحب خود. «1»پ بصائر الدرجات: عمر بن ابان گفت حضرت صادق عليه السّلام نام ائمه را برد من از اسماعيل نام بردم فرمود نه بخدا اين اختيار بما داده نشده فقط خداوند تعيين مى‏كند

 

يكى يكى آنها را معين مى‏نمايد.پ بصائر الدرجات: ابو بصير از حضرت صادق نقل كرد كه فرمود از خداوند تقاضا كردم و در خواست نمودم و التماس نمودم كه امامت را باسماعيل بدهد خداوند امتناع كرد فقط فرمود بايد ابو الحسن موسى بن جعفر امام باشد.پ بصائر الدرجات: ص 140- عبد الرحمن خزاز از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود اسماعيل پسر ابراهيم فرزند صغيرى داشت كه او را خيلى دوست مى‏داشت و مايل بود آن فرزند بمقام خلافت برسد. اما خداوند از اين كار امتناع داشت باو وحى كرد كه جانشين تو فلان كس است هنگام مرگ اسماعيل كه رسيد وصى او آمد اسماعيل گفت پسرم وقتى مرگ تو هم فرا رسيد همين كار كه من كردم بكن. بهمين جهت هيچ امامى نخواهد مرد مگر اينكه خدا باو خبر ميدهد بكه وصيت نمايد.پ بصائر: حمران گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود: از ما خانواده امام و پيشوائى نخواهد مرد مگر اينكه باو اطلاع مى‏دهند بكه وصيت كند.پ بصائر: حسن صيقل گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود از ما خانواده كسى نميميرد مگر اينكه ميشناسد ولى و امام بعد از خود را.پ بصائر: معلى بن خنيس گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود امام مى‏شناسد امام بعد از خود را و باو وصيت مى‏كند. «1»پ مناقب: محمّد بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود در باره آيه يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ خداوند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و اهل بيت او را برگزيد.پ علي بن جعد از شعبه او از حماد بن مسلمه از انس نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود خداوند آدم را از گل بهر طور خواست آفريد.

سپس فرمود: «و يختار» خداوند من و اهل بيتم را بر جميع مردم انتخاب كرد.

 

ما را برگزيد بمن مرتبت نبوت داد و علي بن ابى طالب را وصى نمود آنگاه فرمود: ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ يعنى اختيار انتخاب را بمردم نداده‏اند. ولى من بر مى‏گزينم كسى را كه ميخواهم پس من و اهل بيتم برگزيده و امتيازدار از ميان مردميم بعد فرمود: منزه است خدا از آنچه مشركين مكه بر او شريك مى‏گيرند.

بعد فرمود: اى محمّد! پروردگارت مى‏داند چه در دلهاى خود پنهان كرده‏اند از كينه براى تو و خانواده‏ات و چه در زبان آشكار مى‏كنند از علاقه بشما.پ مناقب: ابن جرير طبرى گفت: پيامبر اكرم نبوت خويش را بر قبائل عرب عرضه مى‏داشت تا به بنى كلاب رسيد آنها گفتند ما با تو بنبوت بيعت مى‏كنيم مشروط بر اينكه جانشينى تو متعلق بما باشد. فرمود اختيار دست خدا است اگر او بخواهد در شما خواهد بود و گر نه در ديگرى آنها از بيعت صرف نظر كرده رفتند. مى گفتند ما نمى‏آئيم با شمشيرهاى خود در جنگ‏هائى كه تو مى‏خواهى پيكار كنيم بعد ديگرى را بر ما امير و فرمانروا كنى.پ ماوردى: در اعلام النبوة مى‏نويسد: عامر بن طفيل كه قصد داشت پيامبر اكرم را بفريبد گفت اگر من اسلام اختيار كنم چه امتيازى خواهم داشت.

فرمود: هر امتيازى كه اسلام دارد بنفع تو است اگر اسلام آوردن موجب زيانى باشد آن زيان متوجه تو خواهد بود.

گفت: مرا فرمانروا بعد از خود نمى‏گردانى. فرمود اين مقام بتو و فاميلت نميرسد اما مى‏توانى فرمانده سپاهى شوى و در راه خدا بجنگ بپردازى ...پ مناقب: ابو ذر از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود هر كس فردى را بر گروهى فرمانروا كند با اينكه در ميان آن گروه كسى هست كه خدا از او بيشتر خشنود است چنين كسى خيانت بخدا كرده.پ ابو الحسن رفاء به ابن رامين فقيه گفت وقتى پيامبر اكرم از مدينه خارج شد آيا كسى را بجانشينى خود تعيين نكرد. جوابداد چرا علي را بجانشينى خويش‏

 

معين كرد.

گفت پس چرا باهل مدينه نگفت خودتان انتخاب كنيد چون شما هرگز راه اشتباه نخواهيد رفت در جواب گفت ترسيد اختلاف و فتنه‏اى برپا شود.

ابو الحسن گفت اگر اختلافى بوجود مى‏آمد بعد از برگشتن از جنگ خودش اصلاح مى‏كرد. در جواب او گفت اين كار كه علي را تعيين كرد موجب اطمينان خاطر بيشترى بود.

در اين موقع ابو الحسن گفت پس در هنگام وفات آيا كسى را بجانشينى خود تعيين كرد؟ جواب داد: نه.

ابو الحسن گفت مرگ از يك مسافرت مهمتر است چگونه آنچه در يك مسافرت موجب تشويش خاطرش مى‏شد در سفر مرگ اطمينان داشت كه پس از مرگش اختلاف و فتنه‏اى برپا نمى‏شود. ابن رامين در جواب فرو ماند.پ غيبت نعمانى: ص 23- عمرو بن اشعث گفت ما در حدود بيست نفر ميان اطاق خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم رو بجمعيت نموده فرمود شما خيال ميكنيد در مسأله امامت، امام مى‏تواند هر كس را كه بخواهد بجانشينى خود تعيين كند.

 

بخدا قسم اين قراردادى است از جانب خدا كه به پيامبر ابلاغ كرده و مردان معينى را با نام و نشان يكى پس از ديگرى مشخص نموده تا منتهى بصاحب آن شود.