پ1- عبد الملك بن غالب از حضرت صادق عليهما السّلام روايت مىكند كه فرمود:
پسزاوار است در مؤمن هشت خصلت باشد، در هنگام مصيبتها و گرفتاريها وقار و شخصيت خود را از دست ندهد، در هنگام بلا شكيبا باشد، در هنگام وسعت و فراخ و رفاه سپاسگزارى كند، هر چه خداوند به او عطا كرده قانع باشد.
به دشمنانش ستم روا ندارد، و به دوستان خود زور نگويد، خود سختى بكشد و مردم از وى در آسايش باشند، دانش دوست مؤمن است، حلم و بردبارى و زير او بشمار مىرود عقل فرمانده لشكر او مىباشد و مدارا نمودن با مردم برادر او هست و نيكوكارى و احسان پدر او مىباشد.پ 2- ابو حمزه گويد: حضرت سجاد عليه السّلام فرمود: مؤمن سكوت مىكند تا سالم بماند و سخن مىگويد تا سود ببرد، امانتها را از دوستانش هم مخفى بدارد، و از شهادت دادن در باره افراد دور كه با آنها ارتباطى هم ندارد خوددارى نكند، هيچ كار نيكى را از روى رياء انجام ندهد، و به خاطر شرم و حياء از كار خير خوددارى نداشته باشد.
اگر كار نيكى از وى ظاهر شد از ستايش ديگران بترسد، و از كارهائى كه در نهان انجام داده از خداوند طلب مغفرت كند، تعريف و توصيف افراد نادان را كه در باره او مىگويند وى را فريب ندهد و مغرورش نسازد، و از كارهائى كه انجام داده و فرشتگان محافظ آنها را ضبط كردهاند بترسد.پ 3- برقى از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: مؤمن در امور دين نيرومند و با نشاط است، و در هنگام نرمش با احتياط رفتار مىكند، و در ايمانش يقين دارد، و در فهميدن مطالب و موضوعات حريص مىباشد، و در هدايت مردم با خوشروئى و خوشحالى كار و فعاليت دارد.
مؤمن در كارهاى نيك استقامت بخرج مىدهد و در هنگام حلم و بردبارى با علم عمل مىكند، و در گذشت و بردبارى باهوش و زرنگ است، در برابر حق از خود گذشتگى نشان مىدهد، در مال و ثروت ميانه روى دارد، و در فقر و تنگدستى خود را تميز و آبرومند نگه مىدارد، در هنگام قدرت گذشت مىكند.
از خداوند اطاعت مىكند و مردم را به كارهاى نيك نصيحت مىنمايد، و از
شهوت و هواهاى مقامى دست باز مىدارد،پ و اگر نفسش او را خواست از راه دور كند با ورع و تقوى جلو آن را بگيرد، و در جهاد كوشش داشته باشد، و هنگام اشتغال به كارى نماز را فراموش نكند و در سختيها شكيبا باشد.
در مشكلات و حوادث وقارش را حفظ كند، و در سختيها و پيش آمدهاى ناگوار صبر داشته باشد و در هنگام رسيدن به مال و منال شكر خدا را انجام دهد غيبت نكند و تكبر نداشته باشد و قطع رحم ننمايد، و كسى را خوار و سبك نشمارد، درشتخو و بد خلق و بد زبان نباشد و با مردم به تندى رفتار نكند.
ديدگانش از وى پيشى نگيرند و در اختيارش باشند، شكمش او را رسوا نكند، و دامنش بر او چيره نگردد و به هر جا كه خواست بكشاند، و به مردم حسادت نكند مردم از وى سرزنش كنند ولى او از سرزنش ديگران دست باز دارد، اسراف نداشته باشد، از مظلوم يارى كند، و از مستمندان و دردمندان دلجوئى داشته باشد و به زندگى آنها برسد.
خودش را به مشقت اندازد ولى مردم از وى در آسايش باشند، دنبال عزت و دولت و سرفرازى دنيا نمىرود، و اگر دنيا بر وى پشت كرد بىتابى نمىكند، اگر مردم بطرف او روى آوردند او هم خود را براى كمك به مردم قرار دهد، و همواره خود را به كارهاى مهم مشغول كند.
در داورى و نظرهائى كه مىدهد عيب و نقص نباشد و از روى بصيرت و حقيقت حكم صادر كند و رأى خود را قاطع بدهد و دين خود را ضايع نسازد، هر كس با وى مشورت كرد او را راهنمائى كند و از وى مساعدت نمايد و راه درست را به او نشان دهد، از فحش و ناسزائى گوئى جاهلان هرگز واهمه نداشته باشد.پ 4- امام باقر و يا صادق عليهم السّلام فرمودند: امير المؤمنين عليه السّلام به يكى از مجالس قريش عبور كردند و مشاهده نمودند آنها لباس سفيد در بر كرده و با رنگهاى صاف و روشن و خوشحال نشسته و بلند مىخندند، و با انگشتان خود به كسانى كه از آن جا عبور مىكنند اشاره مىنمايند و تفريح مىكنند.
بعد از آن به مجلسى از اوس و خزرج رفتند، در آن جا با بدنهاى لاغر و
اندامهاى نحيف و گردنهاى باريك و رنگهاى زرد و پژمرده و گفتگوهاى ملايم و رفتارهاى خوب و معقول مواجه گرديدند.پ على عليه السّلام از اين دو مجلس و جريان آن در شگفت شدند و خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله رسيدند و گفتند: پدر و مادرم فدايت گردند من به يكى از مجالس فلان قبيله در آمدم و آنها را در حالات خاصى ديدم و بعد به مجلس اوس و خزرج رفتم و آنها را در حالات ديگرى ديدم در حالى كه همه مؤمن هستند، اينك وصف مؤمنان را برايم بيان كنيد.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله پس از شنيدن سخنان على عليه السّلام متوجه زمين شدند و سرش را پائين انداختند و بعد سر برداشتند و فرمودند: مؤمن داراى بيست خصلت مىباشد كه اگر يكى از آنها در آن نبود ايمانش كامل نيست، اى على از اخلاق مؤمنان آن است كه در نمازها شركت مىكنند و در دادن زكاة شتاب دارند.
مستمندان را غذا مىدهند، دست محبت بر سر يتيم مىكشند، لباسهاى خود را تميز نگاه مىدارند دامنهاى خود را با پارچهاى مىپوشانند، اگر سخنى بگويند دروغ بر زبان آنها جارى نمىگردد، و هر گاه وعده دهند خلف وعده نمىكنند، و هر گاه امانتى در دست آنها قرار گرفت خيانت ندارند و در گفتار خود راستگو مىباشند.
آنها راهبان شب و شيران روز هستند، روزها روزه مىدارند و شبها به عبادت مشغول مىباشند، همسايهها را اذيت نمىكنند، و هنگام راه رفتن به نرمى و آهستگى حركت مىكنند آنها همواره به در خانه بيوه زنان و تشييع جنازه مىروند، خداوند ما و شما را از پرهيزكاران قرار دهد.پ 5- مبارك غلام امام رضا عليه السّلام روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: مؤمن هنگامى ايمانش كامل مىگردد كه سه خصلت در آن باشد يكى از خدا و ديگرى از پيامبر و سومى از ولى، اما آن خصلت كه از خدا مىباشد اين است كه رازها را مخفى بدارد خداوند متعال مىفرمايد: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ.
پاما خصلتى كه بايد از پيامبر ياد بگيرد آن است كه بايد با مردم مدارا كند، زيرا خداوند پيامبر خود را به مدارا كردن با مردم امر كرد، و فرمود: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ، و اما آنچه بايد از وليش ياد بگيرد اين است كه در مشكلات و سختيها صبر كند و خداوند در اين جا فرمود: وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ.پ 6- رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: مؤمن زود باور و خوش قلب و بزرگوار است ولى كافر فريب دهنده و پست مىباشد.پ 7- سليمان جعفرى از حضرت رضا عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: گروهى در يكى از جنگها خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله رسيدند رسول خدا فرمود: اين گروه از كدام جماعت هستند گفتند: يا رسول اللَّه اينها مؤمنان هستند، رسول خدا فرمود:
شما در ايمان به چه مرحلهاى رسيدهايد.
گفتند: در هنگام گرفتارى صبر مىكنيم، و در هنگام رفاه و آسايش شكرگزارى مىنمائيم و به حكم خدا راضى هستيم، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: شما از اين حلم و علمى كه داريد به مرحله از فقه و شعور رسيدهايد كه مانند پيامبران شدهايد، اكنون همان گونه كه مىگوئيد در خانهاى كه سكونت نمىكنيد نسازيد، و مالى را كه نمىخوريد جمع نكنيد و از خداوند بترسيد.پ 8- ابو بصير گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله به حارثة بن نعمان انصارى برخوردند و فرمودند: اى حارثه حالت چگونه است عرض كرد: يا رسول اللَّه از روى حقيقت ايمان آوردهام، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: هر چيزى حقيقى دارد حقيقت ايمان شما چيست.
حارثه گفت: يا رسول اللَّه خود را از دنيا كنار كشيدهام، و شبها را بيدار هستم، و روزها را روزه مىگيرم، و گويا مىنگرم مردم در كنار عرش خدا براى حساب حاضر شدهاند، و مشاهده مىكنم اهل بهشت با هم رفت و آمد مىكنند فرياد و نالههاى دوزخيان را با گوش خود مىشنوم.
در اين هنگام رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: بندهاى است كه خداوند دل او را
روشن كردهپ و بعد فرمود: حالا كه حقيقت را دريافتهاى ثابت باش، حارثه گفت: يا رسول اللَّه از خداوند بخواه تا مرا در ركاب شما شهادت روزى كند، رسول خدا در باره او دعا كردند، و او چند روز بعد به امر رسول خدا يا گروهى به جهاد رفتند، حارثه در ميدان جنگ نه نفر را هلاك كرد و خود هم شهيد شد.پ در روايتى ديگر از ابو بصير، روايت شده كه امام عليه السّلام فرمود: حارثة بن نعمان همراه جعفر بن ابى طالب به جهاد رفتند و او دهمين نفر از ياران جعفر بود كه در آن جنگ به شهادت رسيد.پ 9- عبد اللَّه بن سنان گويد: مردى در محضر حضرت صادق عليه السّلام از مؤمن سخنى گفت امام عليه السّلام فرمود: مؤمن كسى است كه هر گاه خشمگين گردد از حق بيرون نمىگردد و هر گاه خوش حالى برايش پيش بيايد در باطل وارد نمىشود و هر گاه قدرت پيدا كند از حد خود تجاوز نمىكند.پ 10- ابو بصير گويد: حضرت صادق عليه السّلام از پدرانش روايت مىكند كه امير المؤمنين عليهما السّلام فرمودند: اهل دين علامتهائى دارند كه به آن شناخته مىگردند، راست گوئى اداء امانت وفاء به عهد، صله رحم، توجه به ضعفاء و درماندگان آميزش كم با زنان، نيكوكارى، حسن خلق، متابعت از علم، و آنچه آنها را به خداوند نزديك مىكند، خوشا بحال اين افراد و عاقبت آنها.
طوبى درختى است در بهشت كه ريشه آن در خانه پيامبر است، و هر مؤمنى شاخهاى از آن درخت را در خانه خود دارد، مؤمن هر چه بخواهد براى او آماده مىگردد و آن شاخه برايش مىآورد، اگر سوارهاى صد سال در سايه اسب بتازد از سايه خارج نمىگردد، اگر كلاغى از پائين بخواهد بالاى آن قرار گيرد تا پيرى هم به بالا نمىرسد، اينك خود را براى رسيدن به اين درخت آماده كنيد.
مؤمن همواره به خود مشغول است و مردم از او در آرامش بسر مىبرند، هنگامى كه شب بر آن فرود آيد چهرهاش را بر زمين مىگذارد و در برابر خداوند سجده مىكند و بهترين جاى بدنش را بر خاك مىنهد و با خداوند مناجات مىنمايد و آزادى خود را از خدا مىخواهد، اينك اى اهل ايمان شما هم اين چنين
باشيد.پ 11- ضحاك گويد: مردى از ابن عباس پرسيد خداوند چيزى از بهشت را مخفى كرده است در صورتى كه از همسران و خادمان و ميوهها و آشاميدنيها و از لذات آن گفتگو كرده و از ساير خصوصيات آن در قرآن مجيد سخن گفته است.
ابن عباس گفت: چيزى كه از بهشت مخفى مانده همانا بهشت عدن است، اين بهشت را خداوند روز جمعه خلق كرد و بعد آن را از اهل آسمانها و زمينها مخفى كرد و كسى را در آن جاى نداد خداوند به بهشت عدن گفت: سخن بگو: گفت:
خوشا بحال مؤمنين، خداوند هم سه بار فرمود: خوشا بحال مؤمنان.
مقاتل گويد: ضحاك گفت: ابن عباس گفتند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: هر كس شش خصلت در آن باشد وارد بهشت عدن مىگردد، كسى كه هنگام سخن راست بگويد و بوعدههاى خود وفا كند و امانتها را اداء سازد، و به پدر و مادرش نيكى نمايد، و با ارحام خود رفت و آمد داشته باشد و از گناهانش استغفار كند.پ 12- ابو حمزه ثمالى گويد: حضرت سجاد عليه السّلام فرمود: مؤمن حلمش با علم در آميخته است، مىنشيند تا ياد بگيرد، سكوت مىكند تا سالم بماند اسرار خود را به دوستان هم نمىگويد، و شهادت را از دشمنان هم كتمان نمىكند، حقى را از روى رياء انجام نمىدهد، و به خاطر شرم از مردم حقى را ترك نمىكند.
اگر كار خوبى انجام مىدهد از تعريف و تمجيد مردم واهمه دارد، و از كارهائى كه مردم نمىدانند استغفار مىكند، گفتار جاهلان و ستايش نابخردان او را فريب نمىدهد، و او از اعمال و كردار خود همواره مىترسد و آنها را به شمارش در مىآورد.
منافق كسى است كه نهى مىكند و خود از منهيات دست باز نمىدارد، و مردم را به كارهاى نيك امر مىكند در حالى كه خود آن كارها را انجام نمىدهد، هر گاه به نماز مشغول مىشود به اطراف خود نگاه مىكند و هنگامى كه ركوع مىكند پشت خود را خم مىسازد، و هنگامى كه به سجده مىرود فقط سر بر زمين مىگذارد، و هنگامى كه مىنشيند روى پاى خود قرار مىگيرد.
پروز مىشود فقط در فكر شكم است و روزه نمىگيرد و شب همهاش در فكر خواب است و بيدارى براى او نيست، اگر با تو سخن گويد دروغ بر زبان جارى مىكند، و اگر وعدهاى بدهد خلاف مىنمايد، و اگر او را در كارى امين بدانى خيانت مىكند، و اگر در كارى به او مخالفت كنى تو را غيبت مىنمايد.پ 13- طاوس يمانى گويد: از امام سجاد عليه السّلام شنيدم فرمود: مؤمن پنج علامت دارد گفتم: آن پنج علامت كدام است فرمود: ترس از خدا در هنگام خلوت، و صدقه در هنگام تنگدستى، صبر در هنگام مصيبت، بردبارى در هنگام غضب، و راستگوئى در هنگام ترس.پ در يك حديث مرفوع از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود: مؤمن كسبش حلال و خلقش نيكو و باطنش پاك است، از زيادى مالش انفاق مىكند، و از سخن گفتن زياد خوددارى مىنمايد، مردم از شر او در امان هستند، و در هنگام حق ديگران را بر خود مقدم مىدارد.پ 15- ابو سليمان حلوانى از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود:
صفات مؤمن اين است كه در دين نيرومند مىباشد و در نرمش احتياط مىكند، و در ايمان خود يقين داشته باشد، و در فهميدن احكام حرص بخرج دهد، و در هدايت مردم نشاط داشته باشد، و در نيكوكارى مستقيم گردد و در هنگام شهوت خود را نگهدارد.
علمش با حلم قرين گردد و در هنگام گشايش كارها سپاسگزارى كند، و در اظهار حق با سخاوت باشد و در توانگرى متوسط و ميانه روى را اتخاذ نمايد، و در هنگام تهيدستى با آبرو زندگى كند و خود را تميز نگهدارد، در هنگام قدرت عفو داشته باشد، و نصايح را قبول كند در هواهاى نفس ورع را ترك نكند و در جهاد بكوشد.
هنگام گرفتارى و كار نماز را فراموش نكند و در سختيها شكيبا باشد، در مشكلات وقار خود را از دست ندهد، و در ناراحتيها صبورى پيشه كند، در هنگام وسعت و فراخى و رفاه و نعمت سپاسگزار باشد، غيبت نكند و تكبر نداشته باشند
ستم نكندپ و اگر كسى بر او ستم كرد صبر نمايد با خويشاوندان قطع رابطه نداشته باشد.
مؤمن سست و سهل انگار نيست، و از خوى خشن دور است، ديدگان او بدون ارادهاش متوجه جايى نمىشوند به خاطر شكم خود را رسوا نمىكند و دامنش عنان اختيار او را از او نمىگيرد، نسبت به مردم حسد ندارد، از احسان و انفاق خوددارى نمىكند، بيش از اندازه نمىدهد اسراف ندارد و ميانه روى مىنمايد، از مظلومان يارى مىكند و از بىنوايان دلجوئى مىنمايد.
خود را به سختى مىاندازد ولى مردم از او در آسايش مىباشند به عزت دنيا تمايلى ندارد و از خوار شدن بىتابى نمىكند، در انجام كارهاى مردم كوشش دارد، همواره در فكر خودش مىباشد.
در حلمش نقصى نيست، در نظرش سستى ندارد، در دينش خرابى وجود ندارد، هر كس از او مشورت بخواهد راهنمائى مىكند و هر كس از او مساعدت كند او را مساعدت مىنمايد از باطل و فساد و جهل خوددارى مىكند، اينها بودند صفات مؤمن.پ 16- ابو ولاد حناط گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: هر كس چهار خصلت در او باشد ايمانش كامل است اگر چه از سر تا قدمش گناه باشد، و آنها عبارتند از: راست گوئى اداء امانت، حياء، و حسن خلق.پ 17- حضرت باقر عليه السّلام فرمود: پدرم على بن الحسين عليهم السّلام مىفرمودند هر كس داراى چهار صفت باشد ايمانش كامل و گناهانش پاك مىگردد و هنگامى كه به محضر خداوند حاضر شود خداوند از او راضى مىباشد.
هر كس براى رضاى پروردگار پيمانهاى خود را با مردم انجام دهد و در روابط خود با مردم راست گو باشد، و از هر كار زشتى كه خدا آن را دوست ندارد دست باز دارد، و با فرزندان و خاندان و خويشاوندانش حسن خلق داشته باشد.پ 18- رزين بن انس گويد: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: مؤمن به ايمان نمىرسد مگر اينكه عقلش كامل باشد و عقلش به كمال نخواهد رسيد مگر
اينكه در او ده خصلت باشد،پ خيرش به همه برسد و مردم از شرش در امان باشند، كارهاى نيك را از خود اندك بداند و كارهاى اندك ديگران را بسيار بشمارد.
اگر اندك كار زشتى از او پيدا شد او را زياد بداند، و اگر زشتيهاى زيادى از ديگران مشاهده نمود آنها را اندك بداند، اگر مردم از وى حاجات زيادى خواستند خسته نشود و در تمام عمرش از طلب علم دست باز ندارد و خسته نشود، خوارى نزد او گرامىتر از عزت و فقر در نزد او از ثروت محبوبتر باشد.
او در دنيا به روزى اندك قناعت كند، دهمى نداشته باشد، مىدانى كه دهمى چيست و آن اين است كه با هر كس برخورد كرد بگويد: او از من بهتر و متقىتر است مردم دو نفر بيشتر نيستند، مردى از وى بهتر و تقوايش بيشتر است، و ديگرى بدتر و پستتر مىباشد و هر گاه با كسى كه از او متقىتر است ملاقات كرد در برابر او تواضع كند.
اما اگر با كسى كه بدتر از او باشد برخورد كرد، با خود گويد شايد اين مرد در ظاهر بد مىباشد و باطنش خوب است، و هر گاه در جامعه چنين فكر كند بر مردمان عصرش برترى پيدا مىكند و به آنان رياست مىنمايد.پ 19- مفضل گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم مىفرمود: مردى به ايمان كامل نمىرسد مگر اينكه در او چهار خصلت باشد، خلقش نيكو باشد، و خود را بالاتر از همه نداند از گفتار زياد خوددارى كند و زيادى مالش را بدهد.پ 20- حسين بن زيد از حضرت صادق و او از پدرانش از امير المؤمنين عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله شنيدم فرمود: مؤمن شريف و بزرگوار و كافر فاسد و پست است، بهترين مؤمن كسى است كه به مؤمنين محبت كند و خيرى نيست در آن كس كه محبت ندارد.
فرمود: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله شنيدم مىفرمود: بدترين مردم كسانى هستند كه با مؤمنان دشمنى مىكنند و با دلهاى خود آنها را دشمن مىدارند، آنها در منازل و مجالس راه مىروند و سخن چينى مىكنند، بين دوستان جدائى ايجاد مىنمايند.
آنها همواره دنبال عيب مردم هستند، و از اشخاص بدگوئى مىكنند، خداوند
هرگز بر آنها نظر محبت ندارد در روز قيامت به آنان توجه نمىكند و آنان را پاك و پاكيزه نمىسازد بعد اين آيه شريفه را تلاوت كردند كه هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ.پ 21- ابن صدقه گويد: حضرت از پدرش عليهم السّلام روايت مىكند كه از آن حضرت سؤال شد چرا مؤمن از همه چيز محكم و استوارتر است، فرمود: براى اين كه عزت در قلب او جاى دارد، و ايمان در دلش مستقر شده است، و او بعد از همه اينها از خدا و رسول اطاعت مىكند و گفتههاى آنها را تصديق مىنمايد.
گفته شد پس چرا مؤمن خسيس است فرمود: براى اين كه مؤمن مال خود را از راه حلال با مشقت بدست مىآورد و مال حلال عزيز است و دوست ندارد مال حلال خود را به هر كس بدهد و اگر بخواهد از آن مال انفاق كند در محلى كه خودش مىداند مصرف مىكند.
سؤال شد چرا مؤمن گاهى زياد نكاح مىكند و زنان متعددى را به عقد خود در مىآورد فرمود: براى اينكه مىخواهد گرفتار حرام نگردد و از طريق مشروع به خواستههاى خود برسد و هر گاه به حلال رسيد از آن استفاده مىكند و از جاهاى ديگر بىنياز مىگردد.پ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند نيروى مؤمن در دلش قرار دارد گاهى مشاهد مىكنيد مؤمن از نظر بدن بسيار ضعيف و ناتوان است و بدنش نحيف و لاغر مىباشد ولى در عين حال شبها براى نماز بر مىخيزد و روزها را روزه مىدارد.پ رسول فرمود: مؤمن در دينش از كوههاى بلند هم سختتر و پابرجاتر مىباشد زيرا كوهها را با كندن و تراشيدن مىتوان در آن نقصان پديد آورد، ولى از مؤمن نمىتوان چيزى كاست، زيرا او نسبت به دينش بخل مىورزد و به ديگران نمىدهد.پ 22- فضيل بن يسار گويد: از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: كسى از شما به حقيقت ايمان نمىرسد مگر اينكه در او سه خصلت باشد، مرگ در نزد او محبوبتر از زندگى باشد و فقر در نزد او گرامىتر از توانگرى باشد، و بيمارى
گواراتر از تندرستى باشد،پ گفتيم: كدام يك از ما مىتوانيم به اين مقام برسيم.
امام عليه السّلام فرمود: همه شما، بعد فرمود: كدام يك از شما دوست داريد كه در محبت ما بميريد و يا در بغض ما زندگى كنيد، گفتيم مرگ در محبت شما را بيشتر دوست مىداريم، فرمود: همان گونه فقر و توانگرى و بيمارى و صحت را هم دوست مىداريد، گفتيم آرى، به خداوند سوگند براى محبت شما همه اينها را دوست مىداريم.پ 23- سليمان بن عمر گويد: حضرت صادق عليه السّلام از پدرش روايت مىكند كه فرمود: هيچ بندهاى به حقيقت ايمان نمىرسد مگر اينكه در او سه خصلت باشد، فهم و درك در مسائل دين و احكام، و برنامه ريزى درست در امور زندگى و صبر در مصيبتها.پ 24- در محاسن از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: شش خصلت در مؤمن نيست گفته شد آنها كدام خصلتها هستند فرمود: در هنگام معامله سخت گير نيست، در معاشرتها خشونت ندارد، اهل حقه بازى نيست، دروغ نمىگويد، حسادت نمىكند، و ظلم از وى صادر نمىشود، و بعد هم فرمود مؤمن محارب هم نيست.پ 25- شخصى از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند كسى كه از حق سخن مىگويد به سه چيز شناخته مىشود، به ياران و همنشينان خود توجه داشته باشد و آنها را بشناسد، و به نماز خود بنگرد كه چگونه آن را اداء مىكند و در چه موقع آن را انجام مىدهد، و اگر مال و ثروتى دارد بنگرد آن را كجا صرف مىكند.پ 26- ابو نعمان از امام باقر عليه السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند:
مىدانيد مؤمن كيست، مؤمن آن است كه مؤمنان او را در اموال خود امين بدانند و كارهاى خود را به آنها واگذارند، و مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در آسايش باشند، و مهاجر هم به كسى مىگويند كه از گناهان دست بر دارد و حرامها را ترك گويد.
پ27- صعصعة بن صوحان گويد: امير المؤمنين عليه السّلام يكى از روزها نماز صبح گزاردند و بعد از آن متوجه قبله شدند و مشغول ذكر گرديدند، و به راست و چپ توجهى نداشتند تا آن گاه كه آفتاب بر آمد و به اندازه نيزهاى از ديوار مسجد بالا رفت.
بعد از آن متوجه شد و فرمود: در هنگام زندگى دوستم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله گروهى كه در شبها چهرهها و زانوهاى خود را بر زمين مىگذاشتند و هنگامى كه صبح مىكردند پيشانى آنها غبار آلود، و زانوى آنها هم مانند زانوى بزها پينه بسته بود.
هنگامى كه ياد مرگ مىكردند مانند درختان كه در بادها تكان مىخورند آنها هم تكان مىخوردند بعد از ديدگان اشگ جارى مىشد و جامههاى آنها را تر مىكرد، بعد امام عليه السّلام از جاى خود برخاستند و فرمودند: گويا مردم در حال غفلت هستند و از خدا ياد نمىكنند.پ 28- امام باقر عليه السّلام فرمود: خداوند متعال به مؤمن بدنى تندرست، و زبانى فصيح و دلى روشن عطا فرموده است، و براى هر يك از اعضاء او براى خود و پيامبرش و جانشينانش اطاعت و فرمان بردارى قرار داده است.
بدنش براى خداوند و آنها خدمت مىكند، زبانش براى آنها شهادت مىدهد، قلب با آرامش ذكر خدا را مىگويد، هر كس با زبان شهادت دهد و در دل خود آرامش داشته باشد، و با اركان و جوارح خود كار كند خداوند او را وارد بهشت مىسازد.پ 29- ابان بن عثمان از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: دين ندارند آنها كه تقيه ندارند و ايمان ندارند كسانى كه تقوى ندارند.پ صفوان گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن كسى است هر گاه غضب كرد از حق عدول نكند و هر گاه خوشحال شد در باطل وارد نگردد، و هر گاه قدرت پيدا نمود بيش از حقش نگيرد.پ امام صادق عليه السّلام فرمودند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس از كار بد ناراحت
شده و از كار خوب خوشحال گرديد او مؤمن مىباشد.پ حبيب واسطى گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: چه اندازه زشت است كه مؤمنى بردهاى داشته باشد و او را خوار بدارد.پ حسين بن عمرو گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن سختتر از تكههاى آهن است زيرا آهن در آتش تغيير مىكند و نرم مىگردد ولى مؤمن اگر كشته شود و بعد زنده گردد و باز كشته شود دلش تغيير پيدا نمىكند.پ 30- مفضل گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند تبارك و تعالى مؤمنان را از يك اصل آفريد كسى نمىتواند خود را در آنها داخل كند و يا از ميان آنها بيرون شود، مثل آنان به خداوند سوگند مانند سر در بدن و مانند انگشتان در دست است، هر كس مخالف اين هست قطعا بدانيد او منافق مىباشد.پ 31- محمد بن سليمان ديلمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود:
زمستان بهار مؤمن است زيرا در آن شبها بلند مىگردد و او مىتواند قيام كند و نماز بگذارد.پ 32- سعيد بن غزوان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن اهل گزاف نيست و همه وقت حقيقت و واقعيت را مىگويد.پ 33- صالح بن هيثم از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: هر كس سه خصلت در او باشد ايمانش كامل مىباشد، هر كس بر ظلم صبر كند و خشمش را فرو برد، و از وى درگذرد، و او را به خدا واگذارد داخل بهشت مىشود و براى گروهى مانند ربيعه و مضر شفاعت مىكند.پ 34- زيد گويد: امام صادق عليه السّلام فرمودند: شما مؤمن نخواهيد شد تا هنگامى كه امانتدار باشيد، و تا در يابيد كه رفاه و تنعم خود مصيبت است، زيرا صبر در گرفتاريها از آسايش و سلامتى در هنگام رفاه و وسعت بهتر مىباشد.پ 35- امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن كسى است كه همه از وى بترسند، زيرا او در دين خدا سخت گير است و از هيچ چيزى واهمه و ترس ندارد، و اين شدت و سختگيرى در مسائل دينى و مذهبى علامت و نشانه هر مؤمنى مىباشد.
پ36- صفوان جمال از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه از آن حضرت شنيدم فرمود: مؤمن كسى است كه همه چيز در برابر او خشوع كنند و اين هنگامى است كه آن مؤمن در كارهاى خود اخلاص داشته باشد، و هر گاه چنين باشد خداوند همه را از وى مىترساند، حتى جنبندگان و حشرات زمين و درندگان و پرندگان هوا.پ 37- على عليه السّلام فرمود: مؤمن چهرهاش باز و هميشه خوش حال است، و اندوه خود را در دل مخفى مىدارد، دلش باز مىباشد، خود را از همه كوچك مىداند، از برترىجوئى دورى مىكند، و از تعريف و تمجيد ديگران ناراحت مىگردد، هميشه در غم و اندوه مىباشد.
همت عالى دارد، و همواره در حال سكوت بسر مىبرد، اوقاتش را به باطل نمىگذراند، سپاسگزار و بردبار است، هميشه در حال تفكر و انديشه مىگذراند، او با هر كس دوستى نمىكند و در رفاقت و صداقت با ديگران سختگير مىباشد.
اخلاقش تند و خشن نيست و با خشونت با مردم رفتار نمىكند، و در رفتار خود در جامعه با خوى خلق نيكو با مردم رفت و آمد مىكند، در باطن خود از سنگ هم سختتر است و هر بادى او را از جايش حركت نمىدهد، ولى در هنگام فروتنى و تواضع از بندهاى هم حقيرتر است.پ 38- حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: علم، دوست مؤمن و حلم و زير و عقل راهنما، و عمل بر برپادارنده و نگهدارنده او مىباشند، نرمش به منزله برادر و مدارا كردن بمنزله پدر هستند، و صبر و شكيبايى براى او مانند امير لشكر مىباشند.پ 39- حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: مؤمن اهل قناعت است و هر چه دارد به آن راضى است و همواره سپاسگزار مىباشد.پ 40- حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: مؤمن در زندگى زرنگ و باهوش است و همواره با احتياط در امور نگاه مىكند.پ 41- على عليه السّلام فرمودند: مؤمن اهل رفت و آمد و مشاركت در اجتماعات مىباشد و با مردم با محبت و مهربانى رفتار مىكند.
پ42- حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: مؤمن كسى است كه مردم او را در مال و جان خود امين مىدانند.پ 43- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: كارى نكنيد كه از شما اعمالى سربزند كه بعد از آن عذر خواهى بكنيد، مؤمن كار بد نمىكند تا بعد از آن عذر بخواهد، ولى منافق كار بد مىكند و بعد هم عذر مىخواهد.پ 44- امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن اختيار دامن و شهوتش را از دست نمىدهد و براى شكم هم خود را رسوا نمىكند.پ 45- روايت شده رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: مؤمن به كمال نمىرسد مگر اينكه در او يك صد و سه خصلت باشد كه اين خصال بايد در نيت و فعل و اعمال و كردار و ظاهر و باطن فرد مؤمن وجود داشته باشد.
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: يا رسول اللَّه اين يك صد و سه را براى ما بيان فرمائيد، فرمود: اى على از صفات مؤمن اين است كه فكر و انديشه او همواره در جولان و تحرك باشد، و آشكارا بذكر خداوند مشغول گردد و در اعمال خود خالص باشد.
علمش زياد و حلمش بزرگ باشد، در منازعه با خوش زبانى برخورد كند و حسن بيان را از دست ندهد، با مراجعهكنندگان خوش رفتارى نمايد، دلش باز باشد و از مراجعهكنندگان خسته نگردد و خود را برتر از ديگران نداند و خويشتن را كوچك بشمارد.
اگر مىخندد بايد از خنديدن بلند خوددارى كند و فقط تبسم نمايد، و اگر در جايى و اجتماعى شركت مىكند بايد قصدش ياد گرفتن باشد، غافلان را به ياد خداوند بياورد، و جاهلان را دانش بياموزد، اگر كسى او را آزار داد در صدد آزار او نباشد.
در صورتى كه مطلبى را نمىفهمد و يا به او مربوط نيست در آن شركت نكند، به مصيبت ديدگان شماتت روا ندارد، از احدى غيبت نكند، از محرمات دورى گزيند، در شبهات وارد نشود، به مردم سود برساند و بخشنده باشد، آزارش به
كسى نرسد، و از غريبان دلجوئى كند.پ از يتيمان پدرى نمايد، چهرهاش شادمان و روشن و بشاش باشد، حزن و اندوه خود را در دل نگهدارد از فقر و نادارى خوش حال گردد، شيرينتر از شهد باشد، محكمتر از سنگ خارا باشد، رازى را فاش نكند، و پردهاى را ندرد، با آرامش حركت نمايد و آرام راه برود.
هيكلش شيرين و مظهرش خوش باشد، خداوند را زياد عبادت كند، وقارش نيكو باشد، با مردم به نرمى رفتار كند، همواره ساكت باشد، اگر كسى به او اسائه ادب كرد بردبارى از خود نشان دهد، و در برابر بدكاران شكيبائى داشته باشد، بزرگ را احترام بگذارد و به كوچك ترحم كند.
در امانتها امين مردم باشد، از خيانتها دورى كند، با تقوى و پرهيزكارى مانوس باشد، و با حياء هم بستگى پيدا كند، در كارها با احتياط باشد، و از لغزشها دورى گزيند، اعمال و كردارش توأم با ادب باشد، و سخنانش مردم را به شگفت وادارد.
لغزش او كم باشد، و دنبال كارهاى ديگران نگردد و دنبال زندگى خصوصى مردم نباشد، با وقار زندگى كند، صبور و شكيبا باشد، از هر چه به او رسيده راضى گردد، و خداوند را در برابر آنچه به او داده سپاسگزارى كند، كمتر سخن گويد، زبانى راستگو داشته باشد و نيكو كارى كند.
خود را از زشتيها نگهدارد، بردبار باشد، دوست مهربان و همدمى با وفا براى دوستانش به حساب آيد، عفت داشته باشد، شرافت و پاكدامنى را مراعات كند، به كسى فحش ندهد دروغ نگويد، غيبت ننمايد، بد زبان نباشد، حسادت نكند، و بخل نورزد.
همواره خوشحال و روباز و شادمان و شاداب حركت مىكند، حيلهگرى ندارد، و از عيب ديگران خود دارى مىكند و راز كسى را فاش نمىكند، هميشه در كارهاى بزرگ وارد مىگردد، و در اخلاق هم در مرتبه بالا قرار دارد، مورد لطف خداوند است، و از توفيقات او برخوردار مىباشد.
پدر عين نرمى و ملايمت نيرومند است، و با يقين دنبال كارها را مىگيرد، به دشمنان خود ستم نمىكند و به دوستانش ظلم روا نمىدارد، در سختيها صبور مىباشد، به كسى تعدى نمىكند، هر چه دلش بخواهد انجام نمىدهد، فقر جامه و صبر روپوش او مىباشد.
در آمد او كم ولى افراد تحت تكفل وى زياد مىباشند، زياد روزه دارد و شب مدتها در حال قيام بسر مىبرد، و خوابش اندك مىباشد، دلش پاك و دانشش پاككننده است، هنگامى كه قدرت پيدا مىكند در مىگذرد، هر گاه وعده دهد وفا مىكند، از روى ميل روزه مىگيرد و براى خوف از خداوند نماز مىگذارد.
در كارهايش هميشه دقت مىكند و به خوبى انجام مىدهد ميل اينكه كسى ناظر اعمال او مىباشد ندارد، ديدگانش هميشه پائين، دستش بخشنده و هيچ سائلى را رد نمىكند، و اگر كسى هم احسان نمود بخالت او را ندارد، همواره به برادران دينى كمك مىنمايد، و نيكو كارى را فراموش نمىكند.
سنجيده سخن مىگويد و زبان خود را از هر سخن نگه مىدارد، در بغض خود غرق نمىگردد و در محبت خود هلاك نمىشود، باطل را از دوست خود قبول نمىكند، و حق را از دشمن خود قبول دارد، دانش فرا مىگيرد براى اينكه بديگران ياد دهد، براى عمل كردن ياد مىگيرد.
كينه در دل ندارد، و بسيار سپاسگزارى مىكند، روز دنبال امور زندگى مىرود، و شبها براى گناهان خود استغفار مىكند، اگر با اهل دنيا ارتباط برقرار مىكند از همه آنها زيركتر و باهوشتر مىباشد و اگر با اهل آخرت همكارى مىكند از همه آنها تقوايش بيشتر است.
در كسب خود گرد شبهات نمىرود و اگر معاملهاى كه در آن برايش شكى حاصل شود خوددارى مىكند، و در كارها دنبال كلاه شرعى نمىرود و براى فرار از حرام ظاهرى راه شرعى پيدا نمىكند، از لغزشهاى دوستان خود در مىگذرد، و مراعات رفاقت قديم را مىنمايد.پ 46- موسى بن جعفر از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله به
حارث بن مالك فرمودند:پ اى حارث حالت چگونه است و شب را چگونه به روز آوردى، گفت: يا رسول اللَّه شب را بروز آوردم در حالى كه از مؤمنان مىباشم.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: هر مؤمنى حقيقتى دارد حقيقت ايمان تو چيست، گفت: شب را به بيدارى گذرانيدم، و مال خود را در راه خدا دادم، و از دنيا كنارهگيرى نمودم، گويا اكنون به عرش خداوند مىنگرم و مردم براى حساب اجتماع كردهاند.
گويا مىنگرم اهل بهشت وارد بهشت شدهاند و با همديگر ديدار مىكنند و اهل دوزخ وارد جهنم شدهاند و با يك ديگر در آن جا فرياد و شيون سر دادهاند و مانند سگها زوزه مىكشند و فرياد آنها از هر طرف بلند مىباشد.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: اين بندهاى است كه خداوند قلب او را روشن كرده است اكنون كه حقيقت را دريافتهاى آن را از دست نده، گفت: يا رسول اللَّه دعا كن تا به فيض شهادت برسم، رسول خدا در باره او دعا فرمود و او هشت روز بعد به شهادت رسيد.پ 47- ابو الحسن سوم از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود:
مؤمنان به دشمنان خود ستم روا نمىدارند و به دوستان خود هم بد نمىكنند، اگر بر او ظلم كردند صبر مىكند تا خداوند از وى يارى نمايد.پ 48- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن در سختيها صبر مىكند و در مشكلات وقار خود را از دست نمىدهد، به آنچه داده شده قناعت مىكند، گرفتاريها را بزرگ مىشمارد و به دشمنان خود ظلم روا نمىدارد و به دوستانش بدى نمىكند، مردم از وى در آسايش هستند و خودش در مشقت و سختى زندگى مىنمايد.پ 49- على عليه السّلام فرمودند: من در گذشته برادرى داشتم كه براى خدا با او دوست بودم، عظمت او در اين بود كه دنيا در نظرش كوچك به حساب مىآمد، شكمش بر او تسلط نداشت، هر چه را كه در دسترس نداشت به آن ميل پيدا نمىكرد.
پهر گاه متاعى بدستش مىرسيد زياده روى نداشت، بيشتر ايام ساكت بود و اگر سخن مىگفت گويندگان را ساكت مىكرد و تشنهگان را سيراب مىنمود، ضعيف بود و كسى به او توجه نداشت، اما هنگامى كه مسألهاى جدى به ميان مىآمد مانند شير حمله مىكرد.
برهانش بسيار قوى بود و قضايا را از هم فيصله مىداد، اگر كسى در بارهاش سخنى بر زبان جارى مىكرد و نمىتوانست عذرى بياورد او را سرزنش نمىكرد، قبل از اينكه از بيمارى بهبود حاصل كند اظهار درد نمىكرد، از هر چه انجام داده بود سخن مىگفت.
از ناكردهها هرگز چيزى نمىگفت اگر بر سخن گفتن غلبه نمىكرد بر سكوت غلبه نداشت هميشه كوشش مىكرد هر كدام از آن دو با هواى نفس او نزديك است با او مخالفت مىكرد و آن كار را انجام نمىداد.
اينك اى مردم با اين صفات آشنا شويد و آنها را بكار گيريد و از آنها دست باز نداريد و در آنها با يك ديگر مسابقه دهيد، و اگر نمىتوانيد همه آنها را بكار گيريد، بدانيد اگر بعضى از آنها را عمل كنيد بهتر است از اينكه همه را ترك كنيد.پ على عليه السّلام فرمود: ايمان بنده هنگامى به حقيقت و صداقت مىرسد كه آن بنده اطمينان پيدا كند آنچه در نزد خداوند است بيشتر مورد وثوق و اطمينان است تا آنچه كه در دست او قرار دارد.پ امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: علامت ايمان آن است كه راست بگوئى اگر چه تو را زيان برساند و دروغ نگوئى اگر چه تو را سود برساند، و هر گاه سخن مىگوئى بيش از علم و اطلاعت سخن نگو، و از خداوند بترس و در باره ديگران سخن نگو.پ روايت شده يكى از ياران على عليه السّلام بنام همام كه مردى عابد و پارسا بود گفت:
يا امير المؤمنين متقين را براى من تعريف كنيد و اوصاف آنها را بيان فرمائيد تا من آنها را به عيان و مشاهده بنگرم.
امام عليه السّلام از پاسخ او خوددارى كردند و فرمودند اى همام از خداوند بترس و كارهاى نيك انجام بده كه خداوند با آن گروهى است كه متقى باشند و كارهاى
نيك انجام دهندپ همام به اين گفته قناعت نكرد و بار ديگر بر خاستهاش اصرار ورزيد.
در اين هنگام على عليه السّلام حمد و ثناى خداوند را به جاى آورد و بر رسول صلّى اللَّه عليه و اله درود فرستاد فرمود: خداوند هنگامى كه مخلوقات را مىآفريد از طاعت آنان بىنياز بود، و از معصيت آنان هم هراسى نداشت.
زيرا معصيت عاصيان او را زيان نمىرساند و طاعت مطيعان به او سود نمىدهد، وسائل زندگى را بين آنها تقسيم كرد و جاى آنان را در دنيا معين فرمود، متقين در دنيا كسانى هستند كه اهل فضيلت مىباشند، به حق سخن مىگويند و در پوشيدن لباس ميانه رو هستند.
آنها با تواضع و فروتنى رفت و آمد دارند، و ديدگان خود را از آنچه خداوند حرام فرموده مىپوشانند و گوش خود را همواره به علمى كه به آنها سود مىدهد فرا مىدهند، آنان در هنگام گرفتارى همان گونه زندگى مىكنند كه در هنگام رفاه و وسعت و هر دو براى آنها يكسان مىباشد.
اگر آنها اجل معينى در دنيا نداشتند ارواحشان از بدنها در يك لحظه بيرون مىشد، زيرا آنها اشتياق رسيدن به پاداش را دارند و از عتاب خداوند مىترسند، آفريدگار در نظر آنان بزرگ است و غير از او همه چيز را به ديده حقارت مىنگرند.
آنان مانند كسانى هستند كه بهشت را مشاهده كردهاند و در آنجا متنعم مىباشند، و يا مانند آنهائى كه دوزخ را ديدهاند و در آن عذاب مىكردند، دلهاى آنان محزون و مردم از شر آنها در آسايش مىباشند بدنهاى آنها لاغر و خواستههاى آنان اندك است.
نفس آنان پاك و با عفت مىباشد، آنها روزهاى معدودى صبر كردند ولى بعد از آن به آسايشهاى طولانى خواهند رسيد، آنها در تجارت خود سود فراوانى بردند و خداوند اين سودها را براى آنها معين فرموده است.
دنيا آنها را بطرف خود كشيد ولى آنان بطرف دنيا نرفتند، دنيا آنها را اسير
كردپ اما آنان جان خود را فديه كردند خود را آزار نمودند، متقين در هنگام شب پاهاى خود را جمع مىكنند و در يك رديف قرار مىگيرند و قرآن تلاوت مىنمايند.
با تلاوت قرآن خود را محزون مىكنند و داروى بيماريهاى خود را از قرآن مىخواهند، هر گاه در ضمن تلاوت به آيهاى برخورد كنند كه در آن مژده رحمت و پاداش داده شده باشد در آن جا درنگ مىكنند و آرزوى رسيدن به آن پاداش و ثوابها را دارند.
جان آنها متوجه مراحم و عنايات خداوند مىگردد و همه آنها را مقابل خود مىنگرند، و هر گاه به آيهاى برسند كه در آن از عذاب و عتاب خداوند سخن بميان آمده باشد گوشهاى دل خود را متوجه آن مىنمايند و گويا خود را در دوزخ معذب مشاهده مىكنند و سرو صداهاى جهنم به گوش آنان مىرسد.
كمرهاى آنها بخاطر ركوع خم شده است، چهرههاى خود را براى سجده بر زمين پهن مىكنند و كفهاى دست و زانوهاى آنان همواره بر زمين قرار دارد، آنها از خداوند مىخواهند از آتش جهنم نجاتشان دهد و آزادشان سازد.
روزها مردمانى حليم و بردبار و نيكوكار و پرهيزگار مىباشند ترس از خداوند آنها را لاغر و نحيف كرده است هر كس آنها را مىنگرد خيال مىكند بيمار هستند در صورتى كه سالم مىباشند، مردم خيال مىكنند آنها مشاعر خود را از دست دادهاند و ديوانه هستند.
آنها ديوانه نيستند ولى افكار بزرگى آنان را به اين صورت در آورده است، آنان از اعمال كم خود رضايت ندارند، و كارهاى زياد را هم زياد نمىدانند، آنها همواره خود را متهم مىدانند، و از كارهاى خود خائف مىباشند و از آينده خود در وحشت هستند.
هر گاه كسى از آنها تعريف و توصيف كند از گفتههاى او مىترسند و مىگويند ما به خود داناتريم و خداوند حال مرا بهتر از من مىداند، بار خدايا مرا به آنچه مردم مىگويند مؤاخذه مكن، و مرا بهتر از آن چه مىپندارند قرار بده و از آن
چه نمىدانند درگذر.پ علامت متقين آن است كه آنها را در دين نيرومند مشاهده مىكنى، و آنها در كارها با احتياط و نرمى حركت مىكنند، و در ايمان به مرحله يقين رسيدهاند، و در فرا گرفتن دانش و فضيلت حريص هستند، و علم را با حلم قرين ساختهاند، و در مال و ثروت ميانه رو مىباشند.
در عبادت خشوع دارند، در اين هنگام خود را تميز و زيبا نشان مىدهند، و در شدائد و گرفتاريها شكيبائى دارند، و دنبال زندگى حلال مىروند، و در هدايت مردم نشاط دارند از طمع دورى مىكنند كارهاى نيك انجام مىدهند و در عين حال ترس و واهمه دارند.
روز را به شب مىآورد در حالى كه همش سپاسگزارى است، و شب را بروز مىآورد در حالى كه همش ذكر خدا مىباشد، با ترس به خواب مىرود و با خوشحالى از خواب برمىخيزد، از غفلت خود مىترسد و از فضل و عنايت خداوند خوشحالى مىكند.
اگر نفسش حاضر به انجام كارى نباشد در كارهاى مورد رضايت نفس هم عنان خود را به او نمىدهد همواره در فكر آخرت و جهان جاويدان است و آن را از همه عزيزتر و گرامىتر مىداند، و از مال و منال دنيا كه اثرى از وى باقى نمىماند سخت گريزان است.
حلم را با علم به هم در آميخته است، گفتار را با كردار با هم قرين كرده است، آرزوهايش نزديك و خطاهايش كم مىباشد، قلبش خاشع و نفسش قانع است، اندك مىخورد و كارها را آسان مىگيرد و دين خود را نگه مىدارد.
شهوت و خاستههايش مرده است، خشمش را فرو برده است، و در كارهاى خير محل اميد است و مردم از شرش آسوده هستند.
اگر در ميان غافلان هم قرار گيرد از ذاكران بحساب مىآيد، و اگر در ميان ذاكران باشد از غافلان محسوب نمىگردد هر كس به او ستم كند از وى در مىگذرد، هر كس او را محروم سازد به وى بخشش مىكند، هر كس با وى قطع
رابطه نمايد او با وى رفت و آمد مىكند.پ فحش و ناسزاگوئى از وى دور است، با نرمى و آرام سخن مىگويد، كارهاى زشت در او راه ندارند، و همواره به كارهاى خوب مشغول مىباشد، خيرش به همه روى مىآورد و شرش از همگان فاصله دارد، در سختيها و مشكلات شكيبا و در گرفتاريها صبور و با وقار مىباشد.
هر گاه زندگى بر او چهره باز كند رفاه و وسعت برايش پيدا شود سپاسگزارى مىكند، به كسانى كه مورد علاقهاش نيستند ستم نمىكند، و به دوستان خود هم اجحاف روا نمىدارد، حق را مىشناسد قبل از اينكه آن را مشاهده كند، و هر چه را به او سپردهاند ضايع نمىسازد.
هر چه را بخاطر سپرده است فراموش نمىكند، و به القاب و عناوين افتخار ندارد، همسايگان را آزار نمىدهد، به مصيبت ديدگان شماتت نمىكند، در باطل وارد نمىشود، و از حق بيرون نمىگردد اگر خاموش گردد خاموشى او را محزون نمىسازد، و اگر خنده كند صدايش بلند نمىشود.
كسانى كه به او ظلم مىكنند صبر مىكند تا خداوند از او انتقام بكشد، خود را همواره در مشقت و سختى مىاندازد ولى مردم از وى در راحتى و آسايش هستند، براى رسيدن به پاداش آخرت خود را به زحمت وامىدارد، و مردم را از خود در امن قرار مىدهد.
دورى او از كسانى كه با وى دورى مىكنند براى اين است كه در ترك مراوده با آنها پاك مىماند و از آلودگى آنها محفوظ مىگردد، و اگر خود را به كسانى نزديك مىكند كه آنها هم خود را به او نزديك مىكنند براى اين است كه به آنها محبت كند و احسان نمايد، دورى او به خاطر تكبر و نزديكى او براى فريب نيست.
راوى گويد: در اين هنگام همام فريادى كشيد و جان سپرد، على عليه السّلام فرمود:
مواعظ حسنه اين چنين به اهلش اثر مىگذارد و من از اين جهت مىترسيدم كه نخست به سخنان او توجه نكردم.پ 51- امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از خطبههايش فرمود: خوشا بحال كسى كه به
عيب خود مشغول گردد و از عيب ديگران چشم پوشى كند،پ خوشا بحال كسى كه در خانهاش قرار گيرد و از نان خود بخورد، و به طاعت خداوند مشغول گردد و بر گناهان خود گريه كند، او بخود مشغول شود و مردم از دست و زبان او در آسايش باشند.پ 52- ابو العباس گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس از كار خود خوشش بيايد و از كار بد ناراحت شود او مؤمن است.پ 53- زيد زراد گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مىترسيم مؤمن نباشيم امام عليه السّلام فرمود: چرا گفتم: براى اينكه در ميان ما كسانى نيستند كه در هم و دينار را فداى برادران خود كنند، ما مشاهده مىكنيم كه درهم و دينار نزد ما اهميت دارد تا برادرى و اخوت و دوستى امير مؤمنان.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اين چنين نيست شما مؤمن هستيد ولى ايمان شما كامل نشده است و هنگامى كه قائم ما خروج كند در آن هنگام ايمان شما هم كامل مىگردد، و مؤمنان واقعى خواهيد شد اگر در زمين كاملى نبود خداوند ما را بطرف خود مىبرد و شما در زمين و آسمان چيزهائى مشاهده مىكرديد كه تازگى داشت.
آرى بجان خودم سوگند در زمين و اطراف آن مؤمنانى وجود دارند، كه دنيا در نظر آنها به اندازه بال مگسى هم ارزش ندارد، و اگر همه دنيا و هر چه در آن هست بصورت يك قطعه طلا در آيد و آن را در گردن يكى از آنها بياويزند و بعد آن قطعه طلاى سرخ از گردن او سقوط كند توجه نمىكند كه چيزى از او ساقط شده زيرا دنيا در نظر آنها خوار مىباشد.
آنها مخفى زندگى مىكنند و از اين شهر به آن شهر منتقل مىگردند، از زمينى به زمين ديگر مىروند شكمهاى آنها از كثرت روزه داشتن به پشت چسبيده و لبها از زيادى ذكر و تسبيح آويزان مىباشد، ديدگان آنها از گريه زياد به هم آمده و چهرههاى آنان زرد شده است.
اين است سيماى آنها در انجيل و در تورات و فرقان و زبور و صحف خداوند فرمود: سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ
پمقصود از سيما در اين جا زردى چهره آنها مىباشد كه از بيدارى شبها پيدا شده است.
آنها در هنگام وسعت و تنگدستى به برادران خود كمك و مساعدت مىكنند، و در حال سختى به برادران خود توجه دارند و از خود مىگذرند و به آنها مىرسند، در اين جا خداوند مىفرمايد: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، به خداوند سوگند آنها رستگار شدند و به فيض رسيدند.
اگر مؤمنى را مشاهده كند او را احترام مىكند، اگر منافقى را به بيند از وى دورى مىنمايد، هر گاه شب آنها را فرار گيرد زمين خدا را فرش قرار مىدهند و خاك را بالش اختيار مىكنند، و با چهرههاى خود متوجه زمين مىگردند و به درگاه خداوند زارى و تضرع مىنمايند. و از خداوند در خواست مىكنند آنها را از آتش دوزخ برهاند.
هنگام صبح وارد جامعه مىشوند و در ميان مردم رفت و آمد مىكنند، كسى آنها را نمىشناسد و با انگشتان بطرف آنها اشاره نمىكند و راه براى آنها باز نمىشود، آنها آب را براى خود پاك و پاككننده مىگيرند، خود را به مشقت مىاندازند و بدنهاى خود را به سختى مىكشند، ولى مردم از آنها در آسايش و راحتى هستند.
مردم آنها را بدترين مخلوقات مىدانند در حالى كه نزد خداوند از نيكان مردم بشمار هستند، اگر حديثى بخوانند مورد تصديق قرار نمىگيرند و اگر دخترى بخواهند خطبه كنند با آنان ازدواج نمىكنند و اگر در جايى حاضر شدند شناخته نمىشوند و اگر غائب شدند كسى از حال آنها جويا نمىشود.
دلهاى آنها همواره ترسان و لرزان مىباشد و از خوف خدا بر خود مىلرزند، زبانهاى آنها محبوس است و هر سخنى از زبان آنها جارى نمىگردد، سينههاى آنها محل اسرار خداوندى است، اگر براى اظهار آن اسرار اهلى پيدا كنند باز مىگويند.
اگر كسى پيدا نشد كه اسرار حق را برايش بگويند، زبانهاى خود را مىبندند
پو كليدهاى آنها را از نااهلان مخفى مىدارند و دهان آنها از گفتن اسرار همواره بسته است، بسيار محكم و استوار هستند و از صخرهها و كوهها محكم مىباشند و چيزى از آن جدا نمىگردد.
آنها خازنان علم و ريشهها و اصول حكمت مىباشند، و از پيامبران اطاعت مىكنند و دنبال صديقان و شهيدان و صالحان مىروند، آنها مردمان باهوش و زرنگى هستند اگر چه منافقان آنان را لال و گنگ بدانند و نادانشان بشمارند.
آن گروه گنگ و كور و ابله و نادان نيستند، آنها مردمانى باهوش و سخنور و دانشمند مىباشند كه علم را به حلم و حكمت را با تقوى با هم در آميختهاند، آنان مردمانى نيكوكار و برگزيدگان خداوند بشمار مىروند، ترس از خداوند آنان را ساكت كرده و خوف پروردگار زبان آنها را بسته است.
آن گروه براى مخفى داشتن اسرار خداوندى لب به سخن نمىگشايند، آه چه اندازه اشتياق دارم كه در مجالس آنها شركت كنم و با آنها سخن بگويم، و اگر دستم از آنها كوتاه گردد و از مجالست با آنان محروم كردم غم و اندوه مرا فرا مىگيرد.
اينك اگر آنان را يافتيد دنبالشان را بگيريد و از انوار آنها بهرهمند شويد و از روشنائى آنها راه هدايت را پيدا كنيد و به فيض دنيا و آخرت برسيد، آن جماعت در ميان مردم از كبريت احمر هم كميابتر مىباشند و وجودشان نادر است.
زينت آنها سكوت طولانى، و نگهداشتن راز و خواندن نماز و اداء زكاة انجام دادن حج و روزه و مواساة با برادران در حال وسعت و تنگدستى مىباشد، اين است اخلاق و آداب و شمايل آنها، خوشا بحال آنها كه عاقبت و سرانجامى نيكو دارند.
آن گروه وارثان بهشت هستند كه در آن جاودان خواهند ماند، آنها در ميان اهل بهشت مانند فردوس در بهشت مىباشند، و همانها كسانى مىباشند كه گروهى آنها را از اهل آتش مىدانستند در حالى كه در بهشت متنعم هستند.
اين است معنى آيه شريفه كه اهل دوزخ مىگويند: ما لَنا لا نَرى، رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ، اين جماعت در نزد دوزخيان از شرار خلق بودند، در اين
هنگام خداوند منازل و مقامات آنها را به دوزخيان نشان مىدهد و آنها را مشاهده مىكنند.پ دوزخيان هنگامى كه مقام آنها را در بهشت مشاهده مىكنند مىگويند كاش ما را هم بر مىگرداندند و ما هم مانند شما عمل مىكرديم، اينك معلوم شد كه آنها از نيكان و اخيار بودهاند و ما از بدان و اشرار، در اين جا فقط براى دوزخيان حسرت و پشيمانى مىباشد.
صفوان جمال گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن كسى است كه هر گاه غضب كرد، از حق عدول نكند و غضبش موجب نشود كه از حق خارج گردد، و هر گاه خوشحالى برايش پيدا شد به باطل گرايش پيدا نكند و هر گاه توانائى پيدا كرد بيش از حقش نگيرد.پ 54- سليمان بن خالد گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: اى سليمان مىدانى مسلمان كيست گويد: گفتم: قربانت گردم شما داناتر هستيد فرمود: مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او در آسايش باشند و بعد فرمود: مىدانى مؤمن كدام است، گفتم شما داناتريد.
فرمود مؤمن كسى است كه مؤمنان و مسلمانان او را در اموال خود امين بدانند و جان و مال خود را به او بسپارند، و حرام است كه مسلمانى بر مسلمانى ديگر ظلم كند و يا او را رنج و آزار دهد و يا او را از خود دور كند و از در خانهاش محروم سازد.پ 55- ابو عبيدة گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: مؤمن كسى است كه هر گاه خوشحالى برايش دست داد گرفتار گناه و كارهاى باطل نگردد، و هر گاه غضب كرد ناراحتى او موجب نشود كه او را از حق دور كند و بيش از حق خود مطالبه كند و از حدش تجاوز نمايد.پ 56- ابو البخترى گويد: امام عليه السّلام فرمود: مؤمنان آرام و آهسته حركت مىكنند و مانند شترى كه ريسمان دماغ او را خراش داده است مطيع و رام مىباشد.پ 57- سكونى گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سه چيز از علامات مؤمن
مىباشد، علم به خداوند و كسانى كه مورد محبت خداوند هستند و يا مورد بغض او مىباشند.پ 58- يكى از رواة گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن حليم و بردبار است و جاهلانه كار نمىكند و اگر كسى از روى نادانى چيزى به او گويد او بردبارى مىكند، مؤمن ستم نمىكند و اگر هم مورد ستم قرار گرفت انتقام نمىگيرد، بخل نمىورزد و اگر مورد بخل قرار گرفت صبر مىكند.پ 59- ابو حمزه گويد: على بن الحسين عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام نماز فجر را خواندند و هم چنان در جاى خود نشستند تا آفتاب بالا آمد و به اندازه نيزه از افق سر بر آورد، بعد از اين متوجه مردم شد و فرمود: به خداوند سوگند من گروهى را درك كردم كه براى خداوند سجود و قيام مىكردند.
آنها در هنگام عبادت خداوند چهرهها و زانوهاى خود را بر زمين مىگذاشتند مانند اين كه صداى آتش دوزخ در گوش آنها طنين افكنده بود، هر گاه ذكر خدا مىكردند مانند درختان تكان مىخورند، گويا مشاهده مىكنم كه مردم از غفلت در خواب هستند، بعد از جاى خود بلند شدند و تا هنگام شهادت خندان ديده نشدند.پ 60- ابو ولاد حناط گويد: امام صادق عليه السّلام فرمودند: على بن الحسين عليهم السّلام مىفرمود: كمال دين مؤمن از آن جا شناخته مىشود كه از سخنان لغو و بىمعنى خوددارى كند، و در جدال و مراء شركت نداشته باشد و حليم و بردبار و شكيبا و خوش خلق باشد.پ 61- ابو حمزه گويد: امام سجاد عليه السّلام فرمود: از اخلاق مؤمن آن است كه در هنگام تنگدستى انفاق كند، و به اندازهاى كه وسعت دارد در زندگى زن و فرزندش وسعت دهد، و حق را به مردم بدهد و نخست به آنها سلام كنيد.پ 62- زراره گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: مؤمن از كوه هم سختتر مىباشد، زيرا از كوه كسر مىشود ولى از مؤمن و دين او چيزى كاسته نمىگردد.پ 63- اسحاق بن عمار گويد: امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن در مخارج
زندگى خوش فكر و با سليقه مىباشد ولى در درآمد سخت گير نيست، تدبير زندگى و توازن خرج و دخل را خوب تنظيم مىكند و دو بار از يك سوراخ گزيده نمىشود.پ 64- جازى از حضرت صادق و او از پدرش عليهم السّلام روايت مىكند كه فرمود:
مؤمن بخل نمىكند و حسد ندارد، و از كسى نمىترسد و حريص هم نمىباشد.پ 65- صالح بن مسلم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كسى سه خصلت در او باشد ايمان او كامل است، كسى كه در برابر ظلم صبر كند و خشم خود را فرو برد و براى رضاى خدا سكوت نمايد و از گناهكار درگذرد و براى او طلب رحمت كند، هر كس چنين باشد خداوند او را وارد بهشت مىكند و به او اجازه مىدهد گروه كثيرى مانند ربيعه و مضر را شفاعت نمايد.پ 66- عبد اللَّه بن يونس گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مردى بنام همام كه از عباد زهاد و شب زنده داران بشمار مىرفت برخاست و به امير المؤمنين عليه السّلام كه در حال خطابه بود گفت: يا امير المؤمنين صفات مؤمن را براى من بيان فرمائيد.
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اى همام مؤمن زرنگ و باهوش است و همواره چهرهاى شاداب و خندان دارد، اندوهش در دل و غمها را در باطن خود پنهان مىكند، دلش باز و سينهاش فراخ است، خود را از همگان كوچك مىداند و برترىجوئى ندارد.
از هر چه كه به نيستى گرايد منزجر است، از هر كار نيكى بهره مىگيرد، كينه كسى در دل نمىگيرد و حسادت نمىكند، به كسى حمله نمىآورد و به احدى ناسزا نمىگويد عيب شخصى را بر زبان جارى نمىكند و غيبت كسى را انجام نمىدهد.
رياست و زعامت را زشت مىداند و از تعريف و تمجيد ديگران ناراحت مىگردد، همواره غمگين است، همتش عالى مىباشد، دائما در حال سكوت است، باوقار حركت مىكند و هميشه مشغول ذكر خدا مىباشد، شكيبايى دارد، سپاسگزار است، هميشه در حال انديشه است، از فقرش خوشحال مىباشد.
پخويش نرم و ملايم است و با مردم خوش رفتار مىباشد، در پيمانها با وفا و محكم است مردم را آزار نمىدهد، بد زبان و فحاش نيست و پردهدرى نمىكند، اگر بخندند صدايش را بلند نمىكند و اگر غضب كند فرياد نمىكشد و از جايش حركت نمىكند.
خندهاش تبسم است و اگر از كسى چيزى سؤال مىكند قصدش دانستن و ياد گرفتن است علمش زياد و حلمش بزرگ است، بسيار محبت مىكند و به مردم لطف دارد، بخل ندارد و در كارها شتاب نمىكند، خسته نمىشود و اظهار شادمانى نمىكند، اگر حكمى صادر كند ستم ندارد.
از علم و دانش خود سوء استفاده نمىكند، نفسش از سنگ محكمتر است و سعى و كوشش او از شهد هم گواراتر مىباشد، گرسنگى و حرص و جوش براى شكم ندارد، زورگو نيست و سخنان زشت بر زبان جارى نمىكند.
خود را به مشقت نمىاندازد، در باره اشخاص كنجكاو نيست در منازعات خوش كلام و خوش زبان مىباشد، و در هنگام مراجعه مردم بزرگوار و شريف مىباشد، اگر غضب كند از عدالت خارج نمىگردد اگر كسى چيزى از وى بخواهد با زبان نرمى پاسخ مىدهد.
تهور ندارد و خود را در مشكلات نمىاندازد، پردهدرى نمىكند، زور نمىگويد، در دوستى مخلص است، در پيمانها محكم و مورد اطمينان مىباشد، اگر با كسى عهدى بست به آن وفا مىكند مهربان است، با دوستان رفت و آمد مىكند، و بردبار مىباشد.
اسرار را حفظ مىكند، زياد سخن نمىگويد، از خداوند راضى هست با هواى نفس خود مخالفت مىكند، به زير دستان سخت گيرى روا نمىدارد، و در مطالب بيهوده وارد نمىشود، از دين يارى مىكند و از مؤمنان حمايت مىنمايد و پناه مسلمانان مىباشد.
از تعريف و توصيف ديگران كه در باره او مىگويند خوشحال نمىگردد، طمع در دل او اثرى نمىگذارد، بازيهاى زندگى حكم او را تغيير نمىدهد و جاهل از
علم او اطلاع ندارد،پ بسيار سخن مىگويد و بسيار هم عمل مىكند، عالم است، محتاط است و به كسى ناسزا نمىگويند.
از اين در به آن در نمىزند ثابت مىباشد، به خويشاوندان بدون منت رسيدگى مىكند، بسيار بذل مىنمايد ولى اسراف ندارد، فريب دهنده و مكار نيست، دنبال كسى را نمىگيرد، و انسانى را نمىترساند، با مردم رفاقت دارد، و در زمين سعى و كوشش مىكند.
به ضعفاء و دردمندان كمك مىنمايد، و به فرياد مستمندان و دردمندان مىرسد، پردهدرى نمىكند و رازى را فاش نمىسازد، گرفتاريهايش زياد است، ولى شكايت او بسيار كم مىباشد، اگر در جايى خوبى مشاهده كرد آن را مىگويد، و اگر بدى ديد آن را مىپوشاند.
عيب ديگران را مىپوشاند و حفظ الغيب ديگران مىنمايد، از لغزشها در مىگذرد، و از خطاها چشم مىپوشد، اگر در جايى لازم باشد نصيحت مىكند و اگر در جايى خلافى مشاهده كرد آن را اصلاح مىنمايد و در كارها امين و استوار مىباشد.
پرهيزگار است و باطن او پاك مىباشد و در زندگى خود راضى هست، عذرها را قبول مىكند و از ديگران به خوبى ياد مىنمايد، به مردم حسن ظن دارد و خود را در نظر ديگران متهم مىداند، خداوند را از روى فهم و علم دوست مىدارد، و با حزم و احتياط قاطعانه در راه خدا كار مىكند.
خوشحالى او را از راه بيرون نمىكند و سخنان سفيهانه بر زبان جارى نمىسازد و از راه حق عدول نمىكند، علماء را ياد آورى مىنمايد و جاهلان را تعليم مىدهد، كسى از وى انتظار كارهاى زشت ندارد و كسى از شر وى نمىترسد.
كار و كوشش ديگران را خالصانهتر از كوشش خود مىداند، و همه را از خود شايستهتر مىخواند، عيبهاى خودش را مىداند، و با افكار و انديشهها و غمهاى خود مشغول مىباشد، جز به خداوند به ديگرى اعتماد ندارد، همواره تنها و
محزون است، خداوند را دوست مىدارد و در راه او جهاد مىكند.
او همواره دنبال رضاى پروردگار است،پ خود براى خودش انتقام نمىگيرد و براى دشمنى با خداوند با ديگران دوستى و ارتباط برقرار نمىكند، با فقيران همنشين است، و با راستگويان راستگو مىباشد، پشتيبان اهل حق است و از غريبان دلجوئى مىكند، پدر يتيمان و شوهر بيوه زنان مىباشد.
با مستمندان دوست و رفيق است و در هر پيش آمد ناگوارى اميد همه مىباشد، در سختيها به داد مردم مىرسد، خوش برخورد مىباشد و چهره در هم نمىكشد.
او در كارهاى مردم جستجو نمىكند، در كارى كه پيش گيرد محكم و استوار است، خشم خود را فرو مىبرد و همواره در حال تبسم مىباشد، نظرش در امور بسيار دقيق است و احتياط را هرگز از دست نمىدهد، بخل ندارد اگر كسى با وى بخل كند صبر را پيشه خود مىكند.
خود را از مشتهيات باز مىدارد و با شرم و حيا رفت و آمد مىكند، قناعت دارد و از اين رو از همه بىنياز است، شرمش از شهوتش فراتر مىباشد، و دوستى او از حسدش بالا هست گذشت او از كينهاش والاتر است و بدون حق هرگز سخن نمىگويد.
در پوشيدن لباس هميشه رعايت اقتصاد را مىكند، و با تواضع راه مىرود، در برابر خدايش خاشع و سربزير است و از وى در هر حال راضى مىباشد، نيت او خالص و در اعمالش فريب و نيرنگ و غش و خيانت نيست، به همه جا با نظر عبرت نگاه مىكند و براى انديشه سكوت مىنمايد.
سخنانش همه از روى حكمت است، او مردم را به نيكيها اندرز مىدهد، و بذل و بخشش دارد، و با همگان برادر مىباشد، در آشكارا و نهان مردم را نصيحت مىكند، برادران خود را ترك نمىكند و از آنان غيبت نمىنمايد، و آنان را فريب نمىدهد.
بر آنچه از دستش رفته دريغ نمىخورد، هر چه به او برسد محزونش نمىكند،
پو از هر چه انتظار خير ندارد اميد رسيدن به آن را ندارد، در سختيها از كار شانه خالى نمىكند، و در هنگام رسيدن به مال و منال و وسعت از حق بيرون نمىگردد و زياد خوشحال نمىشود.
علم را با حلم به هم آميخته و عقل را با صبر توأم كرده است، كسالت و تنبلى از وى دور است و همواره در حال نشاط مىباشد، آرزوهايش نزديك و لغزشهايش اندك است، پيوسته در انتظار مرگش هست، قلب او خاشع و همواره در ياد خداوند مىباشد.
نفسش قانع است و جهالت در او راه ندارد، كارها را آسان مىگيرد، و براى گناهانش محزون است، شهوت و خاستههايش مرده و خشمش را فرو مىبرد، خلقش صاف و بىغش و همسايگان از وى در آسايش و راحتى زندگى مىكنند.
تكبر و خود خواهى ندارد و از آنچه برايش مقدر شده راضى و قانع است، با متانت صبر مىكند، و كارهاى خود را استوار مىسازد، و ياد خدا را زياد در دل دارد، با دانش در اجتماعات شركت مىكند، سكوت مىكند تا سالم بماند و سؤال مىنمايد تا بفهمد و تجارت مىكند تا سود ببرد.
در كار خير سكوت نمىكند تا به آن افتخار كند، و سخن نمىگويد تا بر ديگران گردن فرازى نمايد، خود را به مشقت مىاندازد و ديگران از وى در آسايش هستند، براى رسيدن به آخرت خود را به سختى مىاندازد و مردم را در آسايش نگه مىدارد، اگر كسى به او تجاوزى بكند صبر مىنمايد تا خداوند از او يارى كند و اگر از گروهى دورى مىكند براى اينكه از اعمال و گفتار آنها راضى نيست.
اگر به كسانى نزديك مىشود براى اين است كه به آنها محبت كند، بخاطر تكبر و خود خواهى از ديگران دورى نمىكند و به جهت مكر و فريب و نيرنگ با مردم رفاقت ندارد، او به گذشتگان اقتداء مىكند و به اهل خير خود را نزديك مىسازد، و براى نيكوكاران بعد از خود راهنما مىگردد.
راوى گويد: در اين هنگام همام فريادى كشيد و در دم جان سپرد، امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: به خداوند سوگند من از اين جريان مىترسيدم مواعظ بليغ اين گونه در اهلش اثر مىگذارد.