ارتباط ايمان و عمل‏

پ‏1- يونس بن يعقوب گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: ملعون است كسى كه بگويد: ايمان فقط به زبان است و عمل در آن دخالتى ندارد.پ 2- ابو الصباح كنانى گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: به على عليه السّلام گفته شد هر كس شهادت دهد كه خداوند يكى است و محمد صلّى اللَّه عليه و اله رسول خدا مى‏باشد او مؤمن بحساب مى‏آيد، على عليه السّلام فرمودند پس واجبات خداوند چه مى‏شوند.

فرمودند: على عليه السّلام مى‏فرمودند: اگر ايمان فقط كلام بود ديگر روزه و نماز و حلال و حرامى نازل نمى‏گرديد راوى گويد خدمت امام عليه السّلام عرض كردم نزد ما جماعتى هستند كه مى‏گويند: هر گاه كسى به وحدانيت خداوند و رسالت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله گواهى دهد او مؤمن است.

امام عليه السّلام پس آنها چرا حد مى‏زنند و چرا دست سارق را قطع مى‏كنند، خداوند بنده‏اى را گرامى‏تر از مؤمن خلق نكرده است، و فرشتگان خادمان مؤمنان هستند، همسايگى خداوند براى مؤمنان مى‏باشد، و بهشت براى مؤمنين است و حور العين براى مؤمنان خلق شده‏اند و هر كس فرائض را منكر گردد كافر است.پ 3- حسن بن هارون گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: گوش و چشم و دل همه مسئول هستند، امام فرمودند: از گوش از هر چه شنيده و از ديده از هر چه ديده، و از دل از هر چه در نظر گرفته سؤال خواهد شد.پ 4- محمد بن مسلم گويد: از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم ايمان چيست، فرمود: گواهى دادن بر وحدانيت خداوند و اقرار به آنچه از نزد خداوند آمده، و در قلب به آنها اعتقاد پيدا كردن.

گفتم: مگر شهادت خود عمل نيست فرمود: چرا چنين است گفتم: پس عمل هم از ايمان است فرمود: آرى ايمان بدون عمل درست نخواهد بود، و عمل از

 

ايمانست، ايمان ثابت نمى‏باشد مگر به عمل.پ 5- جميل بن دراج گويد: از امام صادق عليه السّلام از ايمان پرسيدم فرمود: گواهى دادن بر وحدانيت خدا و رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله، مگر اين عمل نيست گفت چرا گفتم پس عمل از ايمان است، فرمود: ايمان بدون عمل ثبات ندارد و عمل از ايمان مى‏باشد.پ 6- ابو عمرو زبيرى گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم اى عالم بفرمائيد كدام يك از اعمال در نزد خداوند بهترند، فرمود: آن عملى كه خداوند جز آن چيزى را قبول نمى‏كند، گفتم: آن چيست فرمود ايمان به خداوند يگانه كه بالاترين و شريفترين و عالى‏ترين چيز است، گفتم: بفرمائيد ايمان تنها گفتار است، و يا گفتار و كردار با هم.

امام عليه السّلام فرمود: ايمان همه‏اش عمل است، و اظهار زبانى جزئى از ايمان مى‏باشد كه خداوند آن را در كتاب خود بيان كرده است، نورش روشن، و برهانش ثابت مى‏باشد، كتاب به آن ايمان گواهى مى‏دهد و او را بطرف خود مى‏كشاند.

راوى گويد: عرض كردم ايمان را براى من تعريف كنيد تا خوب آن را دريابم، فرمود: ايمان حالات و درجات مختلفى دارد و با هم در يك حال نيستند، آنها از نظر مقام و مرتبه متفاوت مى‏باشند، بعضى از ايمان‏ها تمام و در حد كمال هستند، و پاره‏اى در عين نقصان مى‏باشند، و بعضى هم متوسط هستند.

گويد: عرض كردم: ايمان هم در حد كمال است و هم نقصان پذير مى‏باشد و هم در حال تزايد، فرمود: آرى گفتم چگونه است، امام عليه السّلام فرمود: خداوند متعال ايمان را بر جوارح فرزندان آدم واجب گردانيد و آن را بر اعضاء تقسيم فرمود: و براى هر يك سهمى معين كرد.

هر يك از وظائف آدميان را به يكى از جوارح اختصاص داده، و هر عضوى تكليف مخصوصى دارد كه عضو ديگرش به آن مكلف نيست، يكى از آن جوارح قلب است كه بوسيله آن مى‏فهمد و درك مى‏كند، بدى‏ها و نيكها را از هم تميز مى‏دهد و خير و شرش را در مى‏يابد.

 

پ‏قلب امير و فرمانده جوارح و اعضاء او مى‏باشد، هر چه قلب امر كند اعضاء بدنش اطاعت مى‏كنند و از فرمان او سرپيچى ندارند، يكى از آن اعضاء ديدگان او هستند كه بوسيله آنها اشياء را نگاه مى‏كند و گوشهائى دارد كه بوسيله آنها مى‏شنود.

آدميان دو دست دارند كه بوسيله آنها اشياء را برمى‏دارند، و دو پا دارند كه با آنها راه مى‏روند، و آلتى براى آنها قرار داده كه با آن زناشوئى مى‏كنند و توليد مثل مى‏نمايند، و زبانى دارند كه با آن سخن مى‏گويند و سرى دارند كه صورت آنها در آن قرار دارد.

اينها بود اعضاء و جوارح انسان كه هر كدام براى كارى خلق شده‏اند و بايد ايمان بياورند كه از حدود خود تجاوز ننمايند و هر كدام به وظيفه‏اى كه دارند بايد مشغول گردند، خداوند متعال براى هر يك از آنها وظيفه‏اى معين كرده و در قرآن آنها را روشن ساخته است.

آنچه بر قلب واجب كرده غير از آن است كه بر گوش واجب نموده باشد، و هر چه بر گوش واجب كرده بر چشم واجب نكرده است، و آن چه را كه بر گوش واجب ساخته بر زبان واجب نساخته است.

آن چه بر زبان لازم گردانيده بر دست‏ها لازم نگردانيده است، و بر دست چيزى را واجب كرده كه بر پاها واجب ننموده است و آنچه بر پاها واجب نموده بر دامن واجب نكرده، و هر چه بر دامن واجب كرده بر صورت واجب نفرموده است.

اما آن چه بر قلب واجب كرده آن ايمان و شناخت و اقرار و اعتقاد و خوشنودى و تسليم است گواهى دهد كه خداوند يكى است و شريك و همتايى ندارد، فرزندى و زنى براى او نيست، و گواهى دهد محمد صلّى اللَّه عليه و اله رسول و فرستاده خداوند مى‏باشد.

هر چه خداوند نازل فرموده از كتاب و پيامبر به آن اقرار كند و اعتراف نمايد، اينها بود آنچه خداوند بر قلب واجب گردانيده و بايد قلب نسبت به آنها اقرار كند و شناخت داشته باشد، و همين است معنى آيه شريفه كه فرمود: إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ‏

 

مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً.پ در جاى ديگر فرموده آگاه باشيد كه با ياد خدا دلها اطمينان پيدا مى‏كنند، و نيز فرمود: كسانى كه به زبان ايمان آورده‏اند ولى دلشان هنوز ايمان پيدا نكرده‏اند، در جاى ديگر فرمود: هر چه ظاهر كنيد و يا در باطن خود مخفى بداريد خداوند شما را با آنها محاسبه مى‏كند.

گروهى از شما را مورد رحمت و مغفرت قرار مى‏دهد و دسته‏اى را عذاب مى‏كند، اينها بود آنچه خداوند بر دل واجب و لازم گردانيده و بايد قلب به آنها اقرار كند، و شناخت داشته باشد، عمل قلب انجام اين گونه كارها مى‏باشد، و اساس و هستى ايمان هم در قلب است.

خداوند متعال بر زبان اظهار و گفتار را واجب كرده است، و هر چه در دل به آن اعتقاد دارد بايد بر زبان جارى گرداند، و به آن اعتراف نمايد، خداوند متعال مى‏فرمايد: با مردم به خوبى سخن بگوئيد، و نيز فرموده بگوئيد بخداوند ايمان آورديم و به هر چه از طرف خدا آمده ايمان داريم، و به آنچه بر شما فرود آمده مؤمن هستيم، خداى ما و شما يكى است و ما همه در برابر او تسليم مى‏باشيم، اين بود واجبات زبان و عمل او.

خداوند بر گوش نيز چيزهائى واجب كرده است، و آن اين است كه نخست گوشهاى خود را از آنچه پروردگار حرام كرده است باز دارد، و از منهيات دورى كند، و به سخنانى كه مورد خشم خداوند مى‏گردد گوش فرا ندهد و از لهويات و شنيدن سخنان بى‏فايده خوددارى نمايد.

خداوند در قرآن فرمود: در كتاب براى شما نازل كرده، و به شما تذكر داده، كه هر گاه شنيديد آيات خداوند مورد استهزاء قرار مى‏گيرد شما در آن مجلس قرار نگيريد و از آنجا خارج شويد، تا آنها از مقوله ديگرى سخن گويند و از ريشخند و استهزاء دست باز دارند.

اما هر گاه حكم خدا را فراموش كرديد و با بدكاران و بد زبانان هم‏نشينى نموديد، و شيطان شما را بفراموشى كشانيد، هر گاه متذكر امر خداوند شديد از

 

مجلس بيرون گرديد و از هم‏نشينى با ظالمان خوددارى نمائيد و از ريشخندكنندگان دورى كنيد.پ در جاى ديگر فرمود: مژده بده به آن بندگانى كه حق را مى‏شنوند و بعد بهترين آن را اختيار مى‏كنند و مورد عمل قرار مى‏دهند، آن گروه را خداوند هدايت مى‏كند و همان‏ها صاحب عقل و درايت هستند و دانش و بينش دارند و همه اهل شناخت مى‏باشند.

در جاى ديگرى مى‏فرمايد: مؤمنان رستگار شدند، آنها كه در نمازها خشوع دارند، كسانى كه از لغو و لهويات دورى مى‏كنند، آنهائى كه زكاة مال خود را مى‏دهند، در جايى فرموده: هر گاه لهويات را بشنوند از آن كنار مى‏روند.

در جاى ديگرى مى‏فرمايد: آنها گفتند: كارهاى ما براى ما مى‏باشد و اعمال شما هم براى شما خواهد بود، فرمود هر گاه از كنار لغو و كار بى‏فائده عبور كنند با بزرگوارى از آنجا مى‏گذرند، اينها بود آنچه خداوند بر گوش واجب كرده و بايد از گوش دادن به آنها اجتناب كند و اين‏ها عمل گوش مى‏باشد.

خداوند بر چشم واجب كرد به آنچه حرام است نگاه نكند، و از هر چه روا نيست چشم‏پوشى نمايد و اين عمل چشم مى‏باشد و آن جزئى از ايمان است، خداوند متعال در اين باره مى‏فرمايد: اى رسول ما به مؤمنان بگوئيد كه ديدگان خود را بپوشانند و دامن‏هاى خود را نگه دارند.

خداوند متعال مؤمنان را نهى فرمود از اينكه آنها به عورت‏هاى يك ديگر نگاه كنند، و وظيفه دارند كه عورت‏ها را از يك ديگر بپوشانند، فرمود: به زنهاى مؤمنه بگوئيد كه ديدگان خود را فرو بندند و دامن‏هاى خود را حفظ كنند.

پروردگار متعال زنان مؤمن را به حفظ دامن امر كرده است، و از آنها خواسته است، كه به دامن يك ديگر نگاه نكنند و عورت‏هاى خود را از هم پوشيده دارند، بعد از اين فرمود: هر چه در قرآن راجع به نگهدارى دامن آمده مقصود زنا مى‏باشد جز اين مورد كه مقصود نگاه كردن است.

 

بعد از اين در آيه‏اى از قرآن واجبات قلب، زبان و گوش را بيان كرده و

 

فرموده:پ شما قبل از اين خود را حفظ نمى‏كرديد و گوش و ديده و پوست خود را از مردم مخفى نمى‏داشتيد، مقصود از جلود در اين جا دامن‏ها و ران‏ها مى‏باشند كه بايد مستور گردند و از انظار پوشيده بمانند.

خداوند مى‏فرمايد: از آنچه اطلاع ندارى و علم به حقيقت آن ندارى پيروى نكن، و بدان كه گوش و چشم و دل همه در برابر خداوند مسئول هستند، اينها بود آنچه خداوند بر ديدگان واجب كرده است و فرموده بايد از نگاه كردن به حرام خوددارى نمود، اين‏ها عمل چشم مى‏باشد و آن از ايمان است.

خداوند براى دو دست آدميان هم واجباتى معين كرده است، و آن اين است كه نبايد با دست‏هاى خود به مردم ظلم و ستم كند و بايد در جاهائى كه خداوند امر كرده آن را بكار برد، و دستور داده كه با دست صدقه دهد و صله ارحام بجاى آورد و در راه خداوند جهاد كند، و براى نماز طهارت بگيرد و وضوء بسازد.

در قرآن مجيد فرموده: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر گاه خواستيد براى نماز آماده شويد، صورت‏هاى خود را بشوئيد و دست‏ها را تا مرفق شست و شو دهيد، و سر و پاهاى خود را مسح كنيد و نيز فرمود هر گاه با كافران برخورد كرديد گردن آنها را بزنيد.

هنگامى كه آن‏ها را مجروح كرديد و خون از بدن آنها جارى شد، دست و پاى آنها را محكم و استوار ببنديد، بعد از اين يا بر آنها منت بگذاريد و آزاد كنيد، يا فديه بگيريد، تا جنگ فرو نشيند، اين‏ها بود واجبات دست و شمشير زدن از دست بر مى‏آيد.

واجبات پا اين است كه با آنها در جاهائى كه خداوند معصيت مى‏گردد قدم نگذارى، و بايد در جاهائى رفت و آمد كنى كه رضايت خداوند در آن مى‏باشد، پروردگار فرمود: در زمين با نخوت و تكبر حركت نداشته باش تو نمى‏خواهى زمين را بشكافى و يا بالاى كوهاى بلند بروى.

در جاى ديگر فرمود: در راه رفتن خود ميانه‏رو باش و بلند صحبت نكن، و صداى بلند مخصوص دراز گوش است و در باره شهادت دست و پا در قرآن آيه‏

 

فرستاده و در آن از تضييع امر خداوند بوسيله دست و پا سخن گفته است.پ در آيه شريفه فرموده: ما امروز بر دهان آنها مهر مى‏گذاريم، دست و زبان آنها با ما سخن مى‏گويند و گواهى مى‏دهند كه در دنيا مرتكب چه كارهائى شده‏اند، و اين هم واجبات پا بود كه خداوند براى آن گذاشته و بايد به آن عمل كنند و همين عمل خود از ايمان مى‏باشد.

بر صورت آدميان سجده را واجب كرده كه در شب و روز هنگام نماز بايد چهره بر زمين گذارند و سجده كنند در قرآن مجيد فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، ركوع كنيد و به سجده رويد و خداى خود را عبادت نمائيد و كارهاى نيك انجام دهيد شايد رستگار گرديد.

اين هم فريضه‏اى است كه بر صورت و دست‏ها و پاها لازم گرديده است، و در جاى ديگرى مى‏فرمايد: سجده‏گاه‏ها از آن خداوند است و با خدا ديگرى را در عبادت شريك نسازيد.

امام عليه السّلام بعد از اين پيرامون واجبات اعضاء و جوارح كه عبادت طهارت و نماز باشد اشاره كردند و فرمودند: هنگامى كه خداوند پيامبر خود را از طرف بيت المقدس متوجه كعبه كردند فرمودند: خداوند نمى‏خواهد ايمان شما را ضايع كند و او به شما مهربان مى‏باشد.

خداوند در اينجا نماز را بعنوان ايمان ذكر مى‏كند، اينك هر كس اعضاء و جوارح خود را نگه دارد و وظائف هر يك را انجام دهد، با ايمان كامل به محضر پروردگار خواهد رسيد، و وارد بهشت خواهد شد، و هر كس در يكى از آنها خيانت كند و يا از اوامر خداوند سرباز زند با ايمان ناقص به محضر او قدم خواهد گذاشت.

راوى گويد: عرض كردم نقصان ايمان را فهميدم اينك بفرمائيد زياد شدن از كجا خواهد بود، فرمود: خداوند متعال در اين باره فرموده: هر گاه سوره‏اى نازل مى‏شد بعضى از آنها مى‏گفتند كدام يك از شما ايمانش افزوده شد، كسانى كه ايمان آورده بودند بر ايمانشان افزوده شده و به يك ديگر بشارت مى‏دادند.

 

پ‏اما كسانى كه دلشان بيمار بود براى آنها جز پليدى چيزى ديگرى اضافه نمى‏شد، در جاى ديگر گفتند ما داستانهاى بر حق آنها را برايت مى‏گوئيم، آنها جوان مردانى بودند كه به خداى خود ايمان آوردند و ما هم بر هدايت آنها افزوديم، و اگر همه يكسان بودند و زيادت و نقصانى در آنجا نبود كه آنها بر هم برترى و فضيلتى نداشتند.

اگر زيادت نبود همه نعمت‏ها مساوى مى‏شد و مردم همه با هم برابر بودند، و تفضيل باطل مى‏شد ولى با ايمان كامل مؤمنان وارد بهشت مى‏گردند، و با زيادت در ايمان درجات بيشترى بدست مى‏آورند، و كسانى كه در ايمان نقصان داشته باشند وارد دوزخ مى‏گردند.

گويد عرض كردم براى ايمان درجات و منازلى هست و مؤمنان گروهى بر گروه ديگر فضيلت پيدا مى‏كنند و مقامات آنها در نزد خداوند با هم تفاوت دارند، فرمودند: آرى، گفتم: براى من اين را تعريف كنيد تا نيك دريابم، فرمود: خداوند بين مؤمنان مسابقه گذاشته همان گونه كه بين اسب سواران مسابقه نهاده‏اند.

بعد از اين بين آنها در اين مسابقه‏ها فضيلت قائل شد و هر كدام بيشتر عمل كردند پاداش بهترى خواهند داشت و از حقش هم كم نخواهد شد، در اين جا مفضول بر فاضل و مسبوق بر سابق مقدم نخواهند شد، گذشتگان اين امت و آينده‏گان همه در اين عمل يكسان مى‏باشند.

آرى آنها كه سابقه در ايمان دارند داراى فضيلت هستند، و اگر چنين نبود آيندگان هم در پاداش با آنها مساوى مى‏شدند، و اگر براى كسانى كه در ايمان پيش دستى كردند فضيلتى بر آنها كه ايمان خود را به تاخير انداختند نبود شما از آن‏ها مقدم بوديد، ولى خداوند مؤمنان سابق را به درجات ايمان از همديگر متمايز ساخته و با تاخير در ايمان گروهى را مقصر دانسته است.

ما در ميان مؤمنان اكنون گروهى را مشاهده مى‏كنيم كه از گذشتگان بسيار عبادت مى‏كنند و بيشتر از آنها روزه مى‏گيرند و نماز مى‏گذارند و حج بجاى مى‏آورند و زكاة مى‏دهند و جهاد و انفاق دارند، و اگر بعضى از اعمال مؤمنان سابق‏

 

و گذشته نبود كه خداوند براى آن اعمال آنها را فضيلت داده، مى‏بايست مؤمنان امروز بر آنها فضيلت مى‏داشتند.پ اما خداوند متعال نخواسته است كسى كه داراى آخرين پايه ايمان را دارد بر آنها كه در درجه اول ايمان مى‏باشند برترى داشته باشد، آنها كه بايد مقدم باشند مؤخر گردند و آنها كه بايد مؤخر شوند مقدم گردند، گفتم بفرمائيد: مسابقه در ايمان براى چيست و چه هدفى از آن مى‏باشد.

امام عليه السّلام فرمود: خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده: «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ»، در جاى ديگر فرمود: السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ  أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ.

در جاى ديگر فرمود: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، در اين جا به مهاجران نخستين به خاطر پيشى گرفتن در مهاجرت شروع به سخن كرده و بعد از انصار و سپس از تابعان نام برده است، و بعد هر كدام را به اندازه مقام خودش تعريف مى‏كند.

خداوند متعال پيامبران خود را هم بر يك ديگر فضيلت داده، در قرآن مى‏فرمايد ما پيامبران را از هم ديگر متمايز كرديم، و بعضى را بر بعضى فضيلت داديم، با بعضى از آنها سخن گفتيم و گروهى ديگر را بر گروهى مقامى بلندتر داديم.

در جايى ديگر فرمود: ما بعضى از پيامبران را بر بعضى برترى داديم، و نيز فرموده: اى رسول ما بنگر كه چگونه ما پاره‏اى از آنها را بر پاره‏اى فضيلت داديم، و در آخرت هم بعضى از آنها مقاماتى بلند و فضيلت‏هاى بزرگى خواهند داشت.

در آيه‏اى ديگر فرموده آنها در نزد خداوند درجاتى دارند، و بعد فرمود:

خداوند به صاحب هر فضيلتى فضلش را مى‏دهد، و نيز فرمود: كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و از مال و جان خود گذشتند در نزد خداوند داراى مقام و مرتبه مى‏باشند.

در آيه ديگرى فرمود: خداوند مجاهدان را بر كسانى كه در خانه‏ها نشسته‏اند

 

فضيلت داده و براى آنها اجر و مزد بزرگى معين كرده و آنها را مورد رحمت و مغفرت قرار داده است،پ و نيز فرمود: مساوى نمى‏باشند از شما آن كسانى كه قبل از فتح مكه انفاق كرده و جهاد نموده‏اند با كسانى كه بعد از آن آمده‏اند.

آن جماعت قبل از فتح مكه اجر و پاداششان بزرگتر از كسانى مى‏باشد كه بعد از فتح انفاق كرده و يا در جنگ شركت كرده باشند، در جاى ديگر فرمود:

خداوند مؤمنان شما را مقامى بلند مى‏دهد و صاحبان علم را بيشتر از آنها مقام عطا مى‏كند.

در يك آيه شريفه فرمود: به آنها تشنگى و خستگى و گرفتارى در راه خدا نخواهد رسيد، آنها در جايى گام نخواهند گذاشت كه كفار را به خشم آورد، و از دشمن هم به آنها صدمه‏اى نخواهد رسيد مگر اينكه براى آنها جزء اعمال صالحه بحساب خواهد آمد.

در آيه ديگر فرمود: هر چه براى خود مقدم بداريد آن را در نزد خداوند خواهيد ديد، و نيز فرمود: هر كس ذره‏اى كار خير بكند آن را خواهد ديد و اگر ذره‏اى كار بد هم بكند آن را هم خواهد ديد، اينها بودند درجات ايمان و مراتب آن در نزد خداوند.پ 7- محمد بن حكيم گويد: خدمت حضرت امام ابو الحسن عليه السّلام عرض كردم گناهان كبيره آدمى را از ايمان بيرون مى‏كند، فرمود: آرى و صغيره هم، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: مؤمن زنا نمى‏كند و مرتكب دزدى هم نمى‏شود در حالى كه مؤمن باشد.پ 8- عبيد بن زراره گويد: ابن قيس ماصر نزد حضرت باقر عليه السّلام آمد و گفت: ما برادران دينى و ايمانى خود را بخاطر ارتكاب گناه و معصيت خارج از ايمان نمى‏دانيم، امام باقر عليه السّلام فرمود: اى پسر قيس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود مؤمن زنا نمى‏كند و مرتكب سرقت هم نمى‏شود در حالى كه مؤمن باشد اكنون هر جا مى‏خواهيد برويد.پ 9- داود بن سليمان از حضرت رضا عليه السّلام و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان اقرار به زبان و شناخت با قلب، و عمل به اركان‏

 

است.پ 10- امام عليه السّلام در تفسير إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ فرمود:

مقصود كلمه اخلاص و اقرار به واجباتى است كه از طرف خدا نازل شده، ولايت عمل صالح را به طرف خداوند مى‏برد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: «كلم طيب» گفتار مؤمن است كه مى‏گويد لا اله الا الله محمد رسول اللَّه على ولى اللَّه و خليفة رسول اللَّه، فرمود: عمل صالح اعتقاد به دل مى‏باشد به اين كه معتقد باشد اين مسأله حق است و از جانب خداوند آمده و شكى هم در آن نيست.پ ابو الجارود از حضرت باقر عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: هر گفتارى بايد كردارى داشته باشد كه آن را تاييد كند و يا تكذيب نمايد، هر گاه فرزند آدم سخنى گفت و كردارش هم با او موافق بود بطرف خداوند مى‏رود ولى اگر كارش مخالف گفتارش بود مردود مى‏شود و به دوزخ سقوط مى‏كند.پ 11- ابو الصلت هروى از امام رضا و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان شناخت با قلب، و اقرار به زبان و عمل به اركان مى‏باشد.پ 12- در حديث ديگرى از امام رضا و او از پدرانش روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان گفتار است و كردار.پ 13- ابو الصلت هروى از امام رضا عليه السّلام روايت مى‏كند كه از وى سؤال كردم ايمان چيست فرمود: ايمان اعتقاد قلبى و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است، و ايمان جز به اين حقيقت پيدا نخواهد كرد.پ 14- قداح از امام صادق و او از پدرش عليهما السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ايمان گفتار است و كردار و آن دو با هم شريك مى‏باشند.پ 15- ابن صدقه گويد: از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد كه چرا زانى كافر نيست ولى كسى كه نماز نمى‏گذارد كافر مى‏باشد، امام عليه السّلام فرمود: چون زناكار براى‏

 

شهوت اين كار را مى‏كندپ ولى آن كس كه نماز را ترك مى‏كند براى اين است كه به آن اهميت نمى‏دهد.

زناكار براى لذت دنبال زنى را مى‏گيرد و از او كامجوئى مى‏كند، ولى آن كس كه نماز را ترك كرده و آن را انجام نمى‏دهد قصدش لذت نيست بلكه فقط نظرش بى‏اهميت شمردن آن مى‏باشد و هر گاه كسى نظرش استخفاف باشد كافر مى‏گردد.پ 16- حلبى گويد: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: مؤمن در سرشتش دروغ، بخل و كارهاى زشت نيست، ولى گاهى ممكن است به يكى از اين كارها آلوده شود، ولى به آن ادامه نمى‏دهد، گفته شد مؤمن زنا مى‏كنند، فرمود: آرى گرفتار مى‏شود بعد توبه مى‏نمايد، ولى از آن نطفه كودكى متولد نمى‏شود.پ 17- ابو الصلت هروى از امام رضا و او از پدرانشان عليهم السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: ايمان گفتاريست كه از دهان بيرون مى‏شود، و عملى است كه از آدمى سر مى‏زند، و شناختى است كه عقل‏ها آن را در مى‏يابند.پ 18- امام هادى عليه السّلام از پدرانش از امير المؤمنين عليهم السّلام روايت مى‏كند كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله سؤال كردم ايمان چيست فرمود: گواهى قلب، اقرار بزبان، و عمل با اعضاء و جوارح.پ 19- ابو الصلت هروى از حضرت رضا و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: كفران نعمت زودتر از ساير گناهان آدمى را به كيفر مى‏رساند.پ 20- ابو الصلت از امام رضا و او از پدرانش عليه السّلام نقل مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: روز قيامت بنده‏اى را مى‏آورند و در پيشگاه عدل پروردگار قرار مى‏دهند، خداوند امر مى‏كند او را بطرف دوزخ ببرند.

آن مرد مى‏گويد بار خدايا مرا امر مى‏كنيد به دوزخ ببرند، من قرآن تلاوت مى‏كردم، خداوند مى‏فرمايد: من به تو نعمت دادم ولى تو شكر آن را بجاى نياوردى، او مى‏گويد: بار خدايا تو نعمت عطا كردى و من هم شكر نمودم و او

 

همچنين نعمت‏ها و شكر خود را برشمرد.پ خداوند هم در پاسخ او فرمود: شما راست مى‏گوئى ولى شكر آن كسى را كه نعمت من توسط او به شما رسيد انجام ندادى، و من با خود عهد كرده‏ام، شكر كسانى را كه به نعمت دهندگان شكر نكنند نپذيرم، من اين خبر را به على بن فرات دادم و او هم استنساخ كرد.پ 21- ابن بخترى از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود:

ايمان به تظاهر و خودنمائى و يا اميدوارى نيست بلكه ايمان آنست كه در دل جاى گيرد و اعمال هم بر آن گواهى دهند.پ 22- حسن بن زياد عطار گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم آنها مى‏گويند شما مؤمن هستيد مى‏گوئيم آرى، مى‏گويند مگر مؤمنان در بهشت نيستند، مى‏گوئيم آرى، مى‏گويند آيا شما در بهشت هستيد در اين هنگام متوجه خود مى‏شويم و پاسخى نداريم.

امام عليه السّلام فرمودند: هر گاه از شما سؤال كردند كه شما مؤمن هستيد، بگوئيد ان شاء اللَّه مؤمن هستيم، گويد گفتم هر گاه چنين بگوئيم آنها مى‏گويند كه شما شك داريد، فرمود به آنها پاسخ دهيد كه ما در شك و ترديد نيستيم.

ما در اين جا اگر ان شاء اللَّه مى‏گوئيم خداوند هم در قرآن فرموده: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ، در صورتى كه خداوند مى‏دانست آنها وارد مسجد الحرام خواهند شد، خداوند در قرآن مؤمنان را به خاطر كارهاى نيك مؤمن نام گذارده است، ولى كسانى كه مرتكب گناه مى‏شوند و يا وعده آتش به آنها داده شده هرگز مؤمن ناميده نمى‏گردند.پ 23- عبد الرحيم قصير گويد: توسط عبد الملك بن اعين نامه‏اى خدمت امام صادق عليه السّلام نوشتم و سؤال كردم ايمان چيست، امام عليه السّلام نوشتند ايمان اقرار بزبان و اعتقاد به قلب، و عمل به اعضاء و جوارح مى‏باشد.

پس ايمان به همديگر ارتباط دارد، آدمى گاهى مسلمان است ولى مؤمن نيست، و مؤمن نخواهد بود مگر اينكه مسلمان باشد، پس اسلام قبل از ايمان است‏

 

و او با ايمان مشاركت دارد.پ هر گاه بنده‏اى گناه كبيره‏اى مرتكب شد و يا يكى از گناهان صغيره را بجاى آورد و گرفتار منهيات گرديد از ايمان بيرون مى‏رود، ولى كافر نمى‏شود مگر اينكه آن كار را حلال بداند و يا به تشريع آن اعتقاد نداشته باشد.

هر گاه بگويد حلال حرام و يا حرام حلال است و معتقد به اين هم باشد در اين جا از ايمان خارج مى‏گردد و از زمره مسلمانان هم بيرون مى‏شود، اين شخص مانند كسى است كه وارد حرم و كعبه شود و آنجا را آلوده كند، او را از كعبه و حرم بيرون مى‏كنند و گردنش را مى‏زنند.پ 24- نعمانى در تفسير خود از امير المؤمنين عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود:

ايمان و كفر و شرك و كم و زيادى آنها از اين قرار است، ايمان بخداوند بالاترين اعمال مى‏باشد و در مرتبه عالى قرار دارد، و گرامى‏تر از آن مقامى نيست و بهره‏اش از همه افزون‏تر است.

گفته شد: يا امير المؤمنين ايمان گفتار و كردار است و يا تنها گفتار مى‏باشد، فرمود: ايمان گواهى به قلب، و اعتراف در زبان و عمل به اعضاء و جوارح مى‏باشد، ايمان همه‏اش عمل است، ايمان گاهى كامل و گاهى نيمه كامل و زمانى ناقص و گاهى هم زائد است، بطورى كه اين نقصان و زيادت به وضوح ديده مى‏شود.

خداوند متعال براى هر يك از اعضاء و جوارح انسانى وظيفه‏اى را معين كرده است كه اين وظيفه به عضوى ديگر ارتباط ندارد، يكى از آنها قلب آدمى است كه بوسيله آن مسائل را درك مى‏كند و فهم و شعورش باز مى‏گردد، و مشكلات را حل مى‏نمايد و خير و شرش را مى‏فهمد.

قلب امير و فرمانده بدن است، و هر كارى كه ساير اعضاء و جوارح انجام مى‏دهند به دستور قلب انجام مى‏گردد و امر و نهى در بدن بوسيله قلب اجراء مى‏شود و آنها مطيع قلب هستند و دستورات او را بكار مى‏گيرند.

يكى از آن جوارح زبان است كه با آن سخن مى‏گويد، و ديگر گوش است كه با آن مى‏شنود، و بعد از آن چشم است كه با آن مشاهده مى‏كند، و سپس دست‏

 

است كه با آن اشياء را برمى‏دارد،پ و بعد از آن پا هست كه با آن حركت مى‏كند.

يكى از آنها دامن و آلت تناسل اوست كه به آن وسيله زناشوئى مى‏كند و توليد مثل مى‏نمايد، يكى از آن‏ها سرش هست كه صورت او در آن قرار دارد، و هيچ عضوى در بدن نيست مگر اينكه خداوند براى او فريضه‏اى معين كرده است.

آنچه را كه بر قلب واجب كرده غير از آن است كه بر گوش واجب نموده، و آن چه را بر گوش واجب ساخته غير از آن است كه بر چشم واجب كرده است، و بر چشم چيزى واجب نموده كه بر دست واجب نكرده است.

براى دست وظيفه‏اى گذاشته كه براى پا نيست، و براى پا وظيفه‏اى هست كه براى دامن نمى‏باشد، و براى دامن چيزى گذاشته كه براى صورت نيست، و بر صورت چيزهايى واجب كرده كه براى زبان نمى‏باشد.

اما آنچه بر قلب واجب كرده و آن ايمان و شناخت و اعتقاد و خوشنودى از آن چه واجب كرده است و تسليم در برابر امر خداوند و انديشه و تفكر و ياد خدا و اطاعت از آن چه نازل كرده و در قرآن آن را بيان نموده است و بايد تا حد توانائى آن دستورات را بكار گيرند.

واجب است كه همه مسائل و موضوعات دينى را در قلب خود معتقد باشد و آن‏ها را با عمل و كردار خود نشان دهد مگر آنهائى كه براى اظهار آن ضرورتى نباشد، خداوند هم در قرآن فرموده: إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ، كسانى كه از روى اضطرار كارى مى‏كنند ولى در دل با آن مخالف مى‏باشند.

خداوند در يكى از آيات قرآن مى‏فرمايد: پروردگار شما را در اداء سوگندهاى بى‏فايده مؤاخذه نمى‏كند ولى به آنچه دلتان بدست آورده محاسبه مى‏نمايد، در جاى ديگر فرمود: كسانى كه به زبان ايمان مى‏آورند ولى در دل ايمان پيدا نمى‏كنند، در جاى ديگر فرموده: متوجه باشيد كه به ذكر خداوند دل‏ها مطمئن مى‏گردند.

در آيه‏اى از قرآن مى‏فرمايد: آنها در خلقت زمين و آسمانها فكر مى‏كنند و مى‏گويند بار خدايا تو اين‏ها را باطل و بدون هدف خلق نكرده‏اى، در جاى ديگر گفته: آيا آنها در آيات قرآنى تفكر نمى‏كنند مگر بر دلهاى آنان قفل نهاده شده كه‏

 

تا نتوانند انديشه كنند و حقيقت را دريابند،پ در جاى ديگر گفت: ديدگان آنها كور شده‏اند بلكه دلها كور نشده‏اند و مانند اين آيات در قرآن زياد مى‏باشد، و قلب اساس ايمان است.

اما واجبات زبان و آن بيان كردن عقائد قلبى مى‏باشد و اظهار آن چه در نهان به آن ايمان آورده است، خداوند متعال در اين باره مى‏فرمايد: با مردم به نيكى معاشرت كنيد و حسن عمل داشته باشيد نماز را برپا داريد و زكاة را ادا كنيد، در جاى ديگر فرمود: به سه خدا معتقد نباشيد از اين عقيده دست برداريد كه براى شما بهتر است و خداوند يكى است و شريك ندارد، خدا به اظهار حق و خوددارى از باطل امر فرمود:

واجبات گوش شنيدن اذكار خداوند و گوش دادن به تلاوت آيات قرآن، و خوددارى از شنيدن آنچه خداوند را به خشم مى‏آورد، پروردگار فرمود: هنگامى كه قرآن تلاوت مى‏گردد آن را گوش دهيد و خاموش باشيد، شايد مورد رحمت خداوند قرار گيريد.

در جاى ديگر فرمود: خداوند در قرآن براى شما نازل كرده كه هر گاه مشاهده كرديد و شنيديد به آيات خداوند كافر مى‏گردند و يا آن‏ها را مسخره مى‏كنند، شما با آنها مجالست نكنيد بگذاريد آنها در كفر خود فرو روند و در افكار خود غوطه بخورند.

اما اگر انسان اشتباه كرد و يا موضوعى را فراموش ساخت و با آن جماعت به مصاحبت و مجالست مشغول شد و بعد متوجه گرديد كه بايد از آنها دورى كند و بلافاصله ارتباط خود را با آنها قطع كرد خداوند اين غفلت را بر آنها مى‏بخشد و آنها را مؤاخذه نمى‏كند.

در جاى ديگر فرمود: آن دسته از بندگان مرا كه سخنان حق را مى‏شنوند و از بهترين آن پيروى مى‏كنند مژده و بشارت بده كه خداوند آنها را هدايت كرده و همان‏ها صاحبان عقل و خرد و دانش و بصيرت و آگاهى و شناخت مى‏باشند.

در آيه‏اى ديگر فرمود: هنگامى كه آنها سخنان لغو و بيهوده را مى‏شنوند

 

اعراض مى‏كنند،پ و مى‏گويند كارهاى ما براى خودمان باشد و اعمال شما براى خودتان، شما سلامت باشيد و بدانيد كه ما دنبال جاهلان و نادانان نمى‏رويم و راه آنها را ادامه نمى‏دهيم، در قرآن هر چه بر گوش واجب شده از باب ايمان مى‏باشند.

اما واجبات چشم يكى از آنها نگاه كردن در آيات خداوند و پوشيدن ديده از آنچه خداوند حرام كرده است، در قرآن مجيد مى‏فرمايد آيا آنها به شتر نگاه نمى‏كنند كه چگونه خلق شده است، و به آسمان نظر نمى‏كنند كه چگونه بلند شده و به كوه‏ها توجه ندارند كه چگونه بر جاى خود قرار گرفته‏اند، و به زمين نگاه نمى‏كنند كه چگونه پهن و هموار گرديده است.

در آيه ديگرى فرمود: آنها به ملكوت آسمانها و زمين توجه ندارند و به مخلوقات خدا نگاه نمى‏كنند در جاى ديگر فرموده: به ميوه‏هاى درخت هنگامى كه مى‏رسد توجه كنيد، در آيه ديگر فرمود: هر كس بصيرت پيدا كند بنفع خودش مى‏باشد و هر كس كور شد بزيان او خواهد بود، اين آيه در بينائى دل‏ها و چشم‏ها بسيار جامعيت دارد و حقيقت را روشن مى‏كند.

در آيه ديگرى فرمود: ديده‏ها كور نيستند ولى دلهاى سينه كور مى‏باشند و حقيقت را دريافت نمى‏كنند، در جاى ديگر فرمود: به مؤمنان بگو ديدگان خود را بپوشانند و دامن‏هاى خود را حفظ كنند، اينها براى آنها پاكيزگى مى‏آورد، معناى آيه اين است كه به عورت ديگرى نگاه نكند و اگر توانايى داشت به عورت خود هم نگاه نكند.

در آيه ديگرى فرموده: بزنان مؤمن بگوئيد ديدگان خود را بپوشانند، و عورت‏هاى خود را نگه دارند يعنى همان گونه كه دامن‏ها را نگه مى‏دارند، ديدگان خود را هم از نگاه كردن به اين و آن حفظ كنند زيرا نگاه كردن به صورت‏ها موجب زنا و چيزهاى ديگر مى‏گردد.

بعد از اين آنچه را كه بر گوش و چشم و عورت واجب كرده همه را در يك آيه ذكر كرده و گفته: شما خود را نمى‏پوشانيد و اباء نداريد از اينكه گوشها و ديدگان و پوست‏هاى شما را مشاهده كنند، و شما خيال مى‏كنيد كه خداوند

 

بسيارى از كارهاى شما را نمى‏داند، مقصود از جلود در اين آيه شريفه عورت‏ها و ران‏ها مى‏باشند.پ در جاى ديگر فرمود: از آنچه برايت معلوم نيست و حقيقت آن را نمى‏دانى پى‏گيرى نكن، و بدان كه گوش و ديده و دل همه مسئول هستند، اين‏ها بود چيزهائى كه خداوند بر ديدگان واجب گردانيده و هر كس در اين آيات تامل كند و از منكرات چشم پوشى نمايد او مؤمن مى‏باشد.

اما واجبات دست يكى از آنها وضو گرفتن است در قرآن مجيد مى‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر گاه خواستيد براى نماز برخيزيد صورت‏هاى خود را بشوئيد و دست‏ها را هم تا مرفق شست و شو دهيد و بعد از آن سر و پا را مسح كنيد، ديگر از واجبات دست انفاق و احسان مى‏باشد كه بايد در راه خدا انجام پذيرد.

در آيه شريفه فرمود: از اموال پاكى كه بدست آورده‏ايد انفاق كنيد و هم چنين از چيزهائى كه براى شما از زمين بيرون آورده‏ايم، خداوند بر دست‏ها جهاد را هم واجب گردانيد، زيرا جهاد بوسيله دست انجام مى‏گيرد در اين باره فرمود: هر گاه با كافران برخورد كرديد گردن‏هاى آنها را بزنيد، و هر گاه آنها خون آلوده شدند دست و پاى آنها را محكم ببنديد، و اين‏ها همه از ايمان مى‏باشد.

اما واجبات پاها و آن عبارت است از گام نهادن در راهى كه خداوند رضايت دارد، و دورى كردن از هر جائى كه رفتن آنجا خداوند را به خشم مى‏آورد و خداوند در اين باره مى‏فرمايد: بطرف خدا بشتابيد و از خريد و فروش خوددارى كنيد، در جاى ديگر فرمود: در زمين با تكبر و غرور حركت نكنيد، و در راه رفتن ميانه روى را انتخاب نمائيد و صداهاى خود را آهسته كنيد.

خداوند متعال قيام در حال نماز را بر پاها واجب گردانيده و فرموده براى خدا قيام كنيد و عبادت نمائيد و بعد گفته كه پاها از جوارحى هستند كه روز قيامت گواهى مى‏دهند و لب به سخن مى‏گشايند، در آن جا كه فرمود: امروز دهان‏ها را مهر مى‏كنيم و با دست و پاهاى آنها سخن مى‏گوئيم، و پاها شهادت مى‏دهند كه‏

 

چه كارى انجام داده‏اند، اين‏ها بود واجبات پا در قرآن كه آنها از ايمان به حساب مى‏آيند.پ اما واجبات سر آن است كه آن را مسح نمايد و خود را پاك كند و براى نماز آماده گردد، در قرآن فرمود: سرهاى خود را مسح كنيد، و آن از ايمان مى‏باشد، و بر صورت در هنگام وضو شستن را واجب كرده و گفته: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر گاه خواستيد نماز بگذاريد صورت‏هاى خود را بشوئيد.

خداوند سجده را بر سر و دست و زانو واجب گردانيده و آن هم از ايمان مى‏باشد، خداوند در هنگام واجب كردن اين اعمال بر اعضاء و جوارح در صلاة بيان كرد و در كتاب خود در وقت تحويل قبله از بيت المقدس به كعبه آن را بيان فرموده است.

مسلمانان گفتند: يا رسول اللَّه نماز و وضوء ما بطرف بيت المقدس هدر رفت و ضايع شد، در اين جا خداوند متعال فرمود: ما آن قبله را از اين جهت براى تو مقرر كرديم، تا بدانيم كدام يك از رسول پيروى مى‏كنند و كدام يك دنبال گذشته‏ها مى‏روند و به عقب بر مى‏گردند، اين تغيير قبله بزرگ بود فقط كسانى كه هدايت شده‏اند در آن ثابت ماندند، خداوند نمى‏خواهد ايمان شما را ضايع كند و او به مردم مهربان مى‏باشد، صلاة و طهور را در اين جا از نشانه ايمان ذكر مى‏كند.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس خداوند را با ايمان كامل ملاقات كند او از اهل بهشت مى‏باشد، و هر كس چيزى از واجبات را ضايع كند و از اوامر خداوند سرپيچى نمايد، و مرتكب منهيات گردد ناقص الايمان در پيشگاه خداوند حضور پيدا مى‏كند.

خداوند متعال فرمود: هر گاه سوره‏اى نازل مى‏گردد گروهى از آنها مى‏گويند كدام يك از شما در اثر نزول اين آيه بر ايمانش افزوده گشت، اما مؤمنان بر ايمان آنها افزوده مى‏گردد و آنها به يك ديگر بشارت مى‏دهند، در جاى ديگر فرموده:

مؤمنان كسانى هستند كه هر گاه خداوند ذكر شود دلهاى آنها ترسان مى‏گردد و هر گاه آيات خداوند بر آنها تلاوت گردد بر ايمانشان افزون شود و آنها به خداى‏

 

خود توكل مى‏كنند.پ در جاى ديگرى فرمود: آنها جوان مردانى بودند كه بخداى خود ايمان آوردند و ما هم بر هدايت آنها افزوديم، در آيه‏اى ديگر فرمود: كسانى كه راه هدايت را پيدا كردند بر هدايت آنها افزوده مى‏گردد، و خداوند به آنان تقوى و پرهيزكارى عنايت مى‏كند.

در آيه ديگرى فرمود: آن خدائى است كه آرامش بر دل‏هاى مؤمنان فرود مى‏آورد تا بر ايمانشان بيفزايد، و اگر همه در ايمان با هم مساوى بودند كسى را بر كسى فضيلت و برترى نبود، با ايمان كامل مؤمنان وارد بهشت مى‏گردند و به درجات آن نائل مى‏شوند.

اگر كسانى ايمان آنها ناقص باشد و يا ايمان خود را از دست بدهند وارد دوزخ مى‏شوند، كسانى كه در ايمان سابقه دارند بر ديگران برترى پيدا مى‏كنند، خداوند در قرآنش فرموده: آنها كه سبقت گرفتند و زودتر از همه ايمان آوردند مقرب مى‏باشند.

در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: كسانى كه از مهاجران و انصار كه سابقه ايمان دارند بر ديگران فضيلت دارند و بعد آنهائى كه از آنها پيروى كردند داراى فضيلت هستند، در آيه ديگرى فرموده: پيامبران بعضى بر بعضى فضيلت دارند، بعضى از آنها با خداوند هم سخن شدند، و گروهى به مقام بالاتر رسيدند، ما به عيسى بن مريم آيات روشن داديم، و او را به روح القدس تاييد كرديم.

در آيه‏اى مى‏فرمايد ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم، و به داود زبور را عطا كرديم، و نيز فرمود: بنگر ما چگونه گروهى را بر گروه ديگر فضيلت بخشيديم، و در آخرت هم درجات و مراتب بزرگى هست كه با فضيلت و برترى از يك ديگر به آن خواهند رسيد.

در جاى ديگرى فرمود: آنها در نزد خداوند درجات متفاوتى خواهند داشت، و خداوند به آنچه انجام مى‏دهد آگاهى دارد، خداى سبحان فرمود: خدا به هر صاحب فضلى جزاى او را مى‏دهد.

 

پ‏در آيه‏اى ديگر فرمود: كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و از مال و جان خود گذشتند در نزد خدا مقام و درجه بزرگى دارند.

در آيه‏اى ديگر فرمود: كسانى كه قبل از فتح مكه انفاق و جهاد كردند با آنهائى كه بعد آمدند مساوى نيستند و آنان مقام و درجه بزرگترى دارند، ولى خداوند به همه آنها وعده نيك مى‏دهد.

در جاى ديگر فرمود: خداوند مجاهدان را بر آنهائى كه در خانه‏ها نشسته‏اند فضيلت و برترى داده و درجات و امتيازى به آنها خواهد داد و مورد رحمت قرار خواهند گرفت.

در جاى ديگر فرمود: هر يك از آنها كه در راه خدا جهاد كنند و يا تشنه گردند، و يا مشقت و سختى مشاهده كنند، و در هر جايى كه قدم بگذارند و از دشمنان آسيب و رنج تحمل نمايند، خداوند براى آنها پاداش عمل صالح در نامه اعمالشان خواهد نوشت.

اين‏ها بودند درجات و مراتب ايمان در نزد خداوند متعال، كسى بخداوند ايمان نمى‏آورد مگر اينكه به رسول خدا و حجت‏هاى او در زمين ايمان بياورد، خداوند مى‏فرمايد هر كس از رسول اطاعت كند از خداوند هم اطاعت كرده است.

اين طور نيست كه خداوند در ميان اعضاء و جوارح آدميان رهبر و امامى قرار دهد كه شك و شبه را از آنها دور كند و براى آنها يقين را ثابت نمايد و آن امام قلب آدمى مى‏باشد، ولى در حجت‏ها آن را مهمل بگذارد.

در قرآن مجيد فرمود: حجت بالغه در نزد خداوند است، اگر بخواهد همه شما را هدايت مى‏كند در جاى ديگر گفت: خداوند پيامبران را فرستاد تا براى مردم حجتى نباشد، و گفت: براى اينكه مردم نگويند چرا براى ما مژده دهنده و ترساننده‏اى نيامد، در آيه‏اى فرمود: ما از آنها امامانى قرار داديم تا مردم را بطرف ما هدايت كنند و آنها صبر و شكيبائى نمودند.

بعد از آن طاعت واليان امر كه نگهبانان دين او هستند بر مردم واجب كرد، همان گونه كه طاعت رسول صلّى اللَّه عليه و اله را واجب كرده بود، و گفت: از خدا و رسول و

 

صاحبان امرى كه از خود شما هستند اطاعت كنيد.پ بعد از اين ولاة امر را كه از اهل علم هستند بيان كرد و مقام آنها را روشن ساخت، و در كتاب خود فرمود: اگر آنها مسائل مورد خلاف را به رسول و صاحبان امر ارجاع دهند آنها با علمى كه دارند حق را استخراج خواهند كرد و حقيقت را روشن خواهند ساخت.

از اين جا معلوم است كه مردم از تاويل كتاب عاجز مى‏باشند و فقط صاحبان امر مى‏توانند آن را استنباط كنند، زيرا آنها راسخ در علم هستند، و محل اطمينان در تاويل قرآن مى‏باشند و در قرآن فرمود: تاويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمى‏دانند و در جاى ديگر فرمود: آنها آيات روشنى هستند كه در سينه‏هاى اهل علم قرار دارند.

طلب علم و فضيلت از عبادت بهتر است و خداوند مى‏فرمايد: فقط علماء از خداوند مى‏ترسند و با علم در نزد خداوند شايسته اسم صديق مى‏باشند، خدا آنها را راستگو ناميده و اطاعت آنها را بر همه بندگان واجب كرده و فرموده: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از خدا بترسيد و با راست گويان باشيد.

خداوند آنها را از اولياء خود قرار داده و ولايت آنها را مانند ولايت خود كرده است و حزب آنها را هم از حزب خود قرار داده و گفته: كسانى كه خدا و رسول و مؤمنان را دوست بدارند آنها بدانند كه حزب خداوند پيروز مى‏شوند، و نيز فرمود:

ولى شما خدا و رسول و مؤمنان هستند، و كسانى كه نماز مى‏خوانند و زكاة مى‏دهند و در حال ركوع مى‏باشند.

بدانيد خداوند شما را رحمت كند، كه اين امت بعد از پيامبر خود هلاك شدند و به عقب برگشتند، آنها از امت‏هاى گذشته كه عبادت بت‏ها را بر عبادت خداوند اختيار كردند پيروى كردند و دنبال آنها را گرفتند.

آنها نادانان را بر دانايان مقدم داشتند در صورتى كه خداوند مى‏فرمايد آيا مساوى هستند كسانى كه مى‏دانند و كسانى كه نمى‏دانند، فقط صاحبان عقل و خرد اين مطالب را درك مى‏كنند.

 

پ‏پروردگار در باره كسانى كه بعد از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله بر ميراث آن جناب مسلط شدند فرمود: آيا كسى كه بطرف حق هدايت مى‏كند شايسته‏تر است كه مردم از او متابعت كنند يا كسى كه نمى‏تواند مردم را هدايت كند و خود محتاج هدايت مى‏باشد، شما در اين جا چگونه داورى مى‏كنيد و در اين موضوع چه نظرى مى‏دهيد.

اگر جايز بود جاهلان بر ملت حكومت كنند ابراهيم عليه السّلام به پدرش نمى‏گفت:

چرا كسى را كه گوش ندارد و جايى را مشاهده نمى‏كند و كارى از وى برنمى‏آيد عبادت مى‏كنى، مردم پيرو كسانى هستند كه از امامان حق اطاعت مى‏كنند.

خداوند متعال در قرآن مجيد فرمود: روزى كه مردم را با نام رهبرشان دعوت مى‏كنيم، كسانى كه نامه اعمالشان در دست راست آنها قرار گيرد آن‏ها نامه‏هاى اعمال خود را مى‏خوانند و مورد عقاب هم قرار نمى‏گيرند، هر كس صادقان را براى خود امام بگيرد با آنها محشور مى‏شود و هر كس منافقان را رهبر اتخاذ كند با آنها محشور مى‏گردد.

رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: مردم با دوستان خود محشور مى‏گردند، ابراهيم عليه السّلام گفت: هر كس از من پيروى كند با من خواهد بود، اصل ايمان علم است و خداوند براى علم اهلى معين كرده و مردم را به اطاعت و سؤال از آنها دعوت كرده و فرموده: شما از كسانى كه اهل ذكر هستند سؤال كنيد در صورتى كه خود عالم به آن نيستيد.

در آيه‏اى ديگر مى‏فرمود: هنگام ورود به خانه‏ها از درهاى آن وارد شويد، مقصود از خانه‏ها در اينجا آن خانه‏هائى است كه خداوند آنها را بزرگ دانسته و گفته: خانه‏هائى كه خداوند اجازه داده آن‏ها بلند گردند و ياد خدا در آنها جريان پيدا كند.

بعد از اين معنى آن را روشن كرده تا جاهلان خيال نكنند كه آنها از نوع خانه‏هاى معمولى مى‏باشند و فرمود: در آن خانه‏ها مردانى هستند كه خريد و فروش آنها را از ياد خدا غافل نمى‏كند، و هر كس در اين طرف علم را دنبال كند

 

به آن مى‏رسد.پ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: من شهر علم هستم، و در جاى ديگرى گفت: من شهر حكمت مى‏باشم، و على هم در آن شهر مى‏باشد، اكنون هر كس طالب حكمت و يا علم هست بايد از آن در وارد گردد و علم و حكمت فرا گيرد.

تمام اين مطالبى كه ذكر شد در كتاب خدا به آن تصريح شده است، و كسانى هستند كه تاويل آن را مى‏دانند اكنون هر كس از آنها عدول كند و بطرف كسانى كه خود را عالم مى‏دانند بروند و از آنها پيروى كنند گرفتار شبهه مى‏شوند و بدون برهان و دليل خود را هلاك مى‏كنند و ديگران را هم به هلاكت مى‏رسانند.

آنها زيان مى‏كنند و از كوشش خود استفاده‏اى نمى‏برند، و روز قيامت امامان آنها از پيروان خود اظهار برائت مى‏كنند و هنگامى كه عذاب خداوند را مشاهده نمايند دستشان از همه جا بريده مى‏شود و راه بجائى نمى‏برند و حيران و سرگردان مى‏مانند.

در دنيا حق و باطل، ايمان و كفر، علم و جهل، سعادت و شقاوت و بهشت و دوزخ به هم آميخته، و حق و باطل در دل هيچ انسانى جمع نمى‏گردند، و خداوند در كتاب خود فرموده: پروردگار در دل هيچ مردى دو دل قرار نداده است.

مردم هنگامى هلاك شدند كه بين رهبران حق و كفر فرقى قائل نشدند و همه را يكسان دانستند، و گفتند: هر كس كه در جاى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله نشست اطاعتش واجب مى‏باشد خواه نيكوكار و يا بدكار باشند و از همين جا هلاك شدند.

خداوند متعال فرمود: آيا مسلمانان را مانند مجرمان قرار دهيم اين چه انتظارى است كه شما داريد، در جاى ديگرى گفت: آيا كور و بينا با هم مساوى هستند و يا تاريكى‏ها و روشنائى‏ها با هم برابرند، در باره كسانى كه رهبران كفر را رهبران راستين مى‏دانند، و غاصبان حقوق را امامان بر حق مى‏شمارند و گمراهان را بر ظلم و فساد تاييد مى‏كنند فرمود:

اين گونه عنوان‏ها و اسم‏ها را خود پديد آورده‏ايد و پدران شما خود را به اين عناوين مشغول كردند خداوند متعال در باره آنها چيزى كه دلالت بر حكومت آنان‏

 

بكند نازل نكرده است،پ و به آنها بخاطر اين افتراء عظيم سخت اعتراض كرده و مورد نكوهش قرار داده است، و در قرآن فرموده: كسانى بر خدا افتراء مى‏بندند كه به آيات او ايمان نياورده باشند.

در قرآن فرموده: كسانى گمراه‏تر هستند كه از هواى نفس خود پيروى مى‏كنند و راهى جز راه خداوند را مى‏گيرند، در جاى ديگر گفت آيا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق باشد مؤمن و فاسق هرگز با هم مساوى نيستند.

در آيه‏اى ديگر فرمود: آيا كسى كه با بينه و بصيرت در راهى قدم مى‏گذارد مساوى است با آن كسى كه كوركورانه قدم در جاده‏اى مى‏گذارد، و بين حق و باطل را در آيات قرآن روشن كرده و براى بندگان در اين باره عذرى نگذاشته است.

خداوند با برهان و روشن كردن موضوعات حق و باطل را از هم جدا ساخته و مردم را در اشتباه قرار نداده است، امت اسلامى پس از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در تاريكى و كفر قرار گرفتند، و با هم اختلاف كردند و از هم جدا شدند.

مسلمانان را از هم پراكنده شدند و نسبت به اوصياء پيامبر تجاوز و تعدى كردند، و اين بعد از آن بود كه خداوند براى اطاعت‏كنندگان پاداش و براى معصيت‏كنندگان عقاب معين فرمود، اما آنها از هواى نفس خود پيروى كردند و اوامر خدا و رسولش را فراموش نمودند.

خداوند متعال در قرآن فرموده: دسته دسته شدن اهل كتاب بعد از اين پيدا شد كه خداوند آنها را روشن كرده بود و راه‏ها را به آنان نشان داده بود، و بعد فضيلت مؤمنان را آشكار كرد و گفت: كسانى كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته انجام مى‏دهند آنها بهترين مردمان مى‏باشند.

بعد از آن از كرامت‏هائى كه براى مؤمنان فراهم كرده، و هم چنين عذاب‏هائى كه براى مشركان و كسانى كه با امر او و وليش مخالفت كردند مهيا ساخته وصف مى‏كند، و بين صفات هدايت‏شدگان و يا تجاوزكاران فرق مى‏گذارد، و در آيات قرآنى در اين موضوع به تفصيل گفتگو كرده است.

 

پ‏در آيه شريفه فرمود: آيا آنها در قرآن تفكر و تدبر ندارند و يا دلهاى آنها بسته شده و توانائى ندارند حقائق را دريابند، اينك متوجه باش امامى كه هرگز به خداوند شرك نياورده و لحظه‏اى او را معصيت نكرده و طاعتش از طرف خداوند واجب گرديده بايد مورد اطاعت قرار گيرد.

نه آن امامى كه عمر خود را در بت‏پرستى گذرانيده و بعد در ظاهر ايمان آورده و در باطن نفاق داشته بعنوان امام معرفى شود، آيا حكيم مى‏تواند پليدى را با پليدى معالجه كند، و حدود خدا را كسى اجرا كند كه خود در گردن حدود زيادى دارد.

خداوند متعال مى‏فرمايد: آيا مردم را بكارهاى خير امر مى‏كنيد و خود را فراموش مى‏نمائيد و در حالى كه قرآن تلاوت مى‏كنيد اما تعقل نداريد، آيا خداوند عز و جل پيامبرش را امر نكرد تا وصى خود را به مردم معرفى كند و امامت و ولايت او را آشكار نمايد.

در قرآن مجيد فرمود: اى رسول به مردم برسان آنچه را كه از طرف خدايت نازل گرديده و اگر ابلاغ رسالت نكنى رسالت خدا را نرسانيده‏اى و اگر مى‏ترسى خداوند تو را از گزند آنها نگه مى‏دارد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله امر خداوند را به مردم ابلاغ كردند.

در اين هنگام شياطين نزد ابليس جمع شدند و گفتند شما به ما گفتيد بعد از اينكه محمد درگذشت امت او از هم پراكنده خواهند شد و سنتش درهم خواهد شكست، و كتاب او هم به اين موضوع اشاره مى‏كند و مى‏گويد: محمد فقط پيامبرى است كه حكم خدا را مى‏رساند قبل از او پيامبرانى گذشتند اكنون اگر او درگذرد و يا كشته شود شما به عقب باز خواهيد گشت؟

اكنون چگونه پيامبرى او تمام خواهد شد و يا امتش پراكنده مى‏گردند در حالى كه براى خود جانشين معين كرده و امامى نصب كرده است شيطان گفت: شما ترسى نداشته باشيد امت او فرمان او را نقض خواهند كرد و با وصى او مكر خواهند نمود و به اهل بيت او ظلم خواهند كرد.

 

پ‏حب دنيا بر آنها چيره خواهد شد و آنها وصيت محمد را بى‏اثر خواهند نمود، تعصب‏ها و كينه‏ها در دل آنها پيدا خواهد شد و از روى نخوت و تكبر حق را از حق‏دار خواهند گرفت، در اين هنگام خداوند اين آيه را نازل كرد كه: شيطان در پندار خود راستگو درآمد و مردم از وى متابعت كردند مگر گروهى از مؤمنان كه دنبال تحريكات او نرفتند.پ 25- محمد بن سالم گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: گروهى از مردم در باره قرآن بدون اينكه علمى داشته باشند سخن گفتند، خداوند فرمود: او خدائى است كه كتاب را بر شما فرود آورد، بعضى از آيات آن محكم هستند كه همان‏ها اصل كتاب مى‏باشند.

دسته‏اى ديگر آيات متشابه هستند، كسانى كه در دل آنها تيرگى هست دنبال آيات متشابه مى‏روند تا فتنه انگيزى كنند آنها از پيش خود تفسير و تاويل براى آنها درست مى‏نمايند، تا مردم را فريب دهند در حالى كه تاويل آن را جز خداوند كس نمى‏داند، منسوخات از متشابهات مى‏باشند و محكمات از ناسخات هستند.

خداوند متعال نوح را براى نبوت برانگيخت و به او گفت: به مردم بگو از خداوند بترسند و او را عبادت كنند و از من اطاعت نمايند، بعد از آن نوح آنها را بطرف خداوند دعوت كردند تا او را پرستش كنند و شريكى براى او قائل نگردند.

بعد از آن پيامبران را مبعوث فرمود تا همين سخنان را به مردم ابلاغ كنند، تا آنگاه كه نوبت به محمد صلّى اللَّه عليه و اله رسيد او هم مردم را دعوت كرد تا خداوند را پرستش كنند و براى او شريك و همتائى معتقد نگردند.

در قرآن مجيد فرمود: دين را براى شما تشريع فرمود، و به نوح در اين باره وصيت كرد، و به تو هم در باره دين وحى كرديم، و همچنين به ابراهيم و موسى و عيسى وصيت كرديم كه دين را پابرجا بداريد و از هم پراكنده نشويد.

مشركان از دعوت شما ناراحت شده‏اند و گفتار شما در اين مورد براى آنها بزرگ و سنگين است، اين خداوند است كه هر كس را بخواهد برمى‏گزيند و هر كس بطرف او متوجه گردد او را هدايت مى‏كند، خداوند پيامبران را بطرف قومشان‏

 

فرستاد تا بر وحدانيت خداوند گواهى دهند و به آنچه خداوند فرموده اقرار كنند.پ هر كس از روى اخلاص ايمان بياورد و با همين اخلاص از دنيا برود خداوند او را وارد بهشت مى‏كند زيرا خداوند به بندگان خود ستم روا نمى‏دارد، خداوند هيچ يك از بندگان خود را عذاب نمى‏كند مگر اينكه خود را در معصيت گرفتار سازد و يا مرتكب قتل شود كه در اين صورت جهنم را بر او واجب مى‏گرداند.

اما هر گاه قوم يك پيامبرى او را اجابت كنند و دعوت او را قبول نمايند آنها راهى بطرف پيغمبر خود خواهند داشت و از آن راه با او ارتباط برقرار خواهند كرد، خداوند به محمد صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: ما براى تو وحى فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم.

خداوند به هر پيامبرى امر كرد كه سنت و راه پيامبر گذشته را تعقيب كند، و از سنت حضرت موسى عليه السّلام كه خداوند براى او لازم كرده بود روز شنبه بود، و فرموده بودند اگر سنت روز شنبه را نگه دارد و احترام او را حفظ كند وارد بهشت مى‏شود.

اما هر كس او را سبك بشمارد و حرام خدا را حلال بداند، و يا كارى كه در آن روز حرام باشد انجام دهد خداوند او را وارد دوزخ مى‏كند، و اين هنگامى بود كه آنها شكار ماهى را در روز شنبه كه حرام بود انجام مى‏دادند و با حيله‏هاى شرعى ماهى را به دام مى‏انداختند و روز يك شنبه صيد مى‏كردند.

خداوند بر قوم موسى غضب كرد بدون اينكه آنها مشرك شوند و يا در آنچه موسى عليه السّلام از طرف خداوند آورده است شك كنند، در اين جا خداوند فرمود: شما مى‏دانيد كسانى كه نسبت به روز شنبه سنت‏شكنى كردند ما آنها را بصورت بوزينه در آورديم.

بعد از اين عيسى عليه السّلام را برانگيخت تا مردم را به وحدانيت خداوند دعوت كند. و به آنچه خداوند براى او نازل كرده اقرار نمايند، عيسى عليه السّلام هم براى مردم راهى باز كرد تا مردم از آن راه به خدا برسند، قبل از بعثت عيسى سنت روز شنبه از بين رفته بود و بسيارى از سنت‏هاى حضرت موسى عليه السّلام را فراموش كرده بودند.

 

پ‏بعد از بعثت حضرت عيسى مردم موظف بودند از سنت و روش آن جناب متابعت كنند، و راه او را در پيش گيرند، و هر كس از سنت‏ها و روش‏هاى او پيروى نكند خداوند او را وارد جهنم مى‏كند و اگر چه همه پيامبران از توحيد سخن گفتند و مردم را از شرك بازداشتند.

بعد از آن خداوند محمد صلّى اللَّه عليه و اله را در مكه برسالت مبعوث كردند، و تا مدت ده سال اعتقاد پيروان حضرت رسول اين بود كه خداوند يكى است و شريكى ندارد و اينكه محمد رسول او مى‏باشد، هر كس به اين دو اعتقاد داشت و از دنيا مى‏رفت وارد بهشت مى‏شد، و همه پيروان محمد كه به اين عقيده مردند از پيروان او بحساب مى‏آيند، مگر آنهائى كه مشرك مرده باشند.

گواه بر اين مطلب اين است كه خداوند عز و جل در سوره بنى اسرائيل كه در مكه فرود آمده گفته: خداى تو حكم مى‏كند كه جز او را پرستش نكنيد و به پدر و مادر نيكى نمائيد، تا آخر آيه، در اين جا فقط به موعظه و نصيحت و تعليم و نهى خفيفى اكتفاء كرده است، و براى كسانى كه مرتكب منهيات مى‏شوند وعده و وعيدى در نظر گرفته نشده است.

در جايى ديگر از كارى نهى كرده و تحذير نموده ولى شدت عمل به خرج نداده است و تهديد به عذاب هم ننموده، خداوند در قرآن گفته: اولاد خود را بخاطر ترس از فقر نكشيد، ما آنها و شما را روزى مى‏دهيم و بدانيد كشتن آنها خطاى بزرگى مى‏باشد.

به زنا و كار زشت نزديك نشويد كه آن كاريست پليد و رسوا و راهى است بد و ناپسند بدون حق كسى را نكشيد و خداوند قتل نفس را حرام كرده است مگر كسى كه بايد قصاص شرعى شود، و هر كسى مظلوم كشته شد ما به ولى او قدرت مى‏دهيم تا انتقام و قصاص كند، ولى بايد اسراف نداشته باشد.

به مال يتيم نزديك نشويد مگر از راهيكه شرع معين كرده و بگذاريد تا يتيم بزرگ شود، به عهد خود وفا كنيد كه از عهد و پيمانها بازخواست خواهيد شد، هر گاه خواستيد چيزى را وزن كنيد آن را كامل و صحيح انجام دهيد كه آن بهتر و

 

نيكوتر مى‏باشد.پ از هر چه نمى‏دانى و علمش را ندارى خوددارى كن، و بدان كه گوش و چشم و دل همه در نزد خداوند مسئول هستند، در هنگام حركت و راه رفتن آهسته راه برويد و با تكبر حركت نكنيد، و بدانيد كه شما نمى‏توانيد زمين را از هم بشكافيد و يا بالاى كوه‏هاى بلند برسيد، و همه اين‏ها نزد خداوند مكروه مى‏باشند.

اين مطالب از آنهائى است كه خداوند به شما وحى كرد و همه آنها حكمت و دانش بود، و اكنون با خداى خود خداى ديگرى را قرار مده كه با حسرت و خوارى در جهنم افكنده خواهى شد در سوره وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ فرموده: شما را از آتشى كه شعله مى‏كشد مى‏ترسانم، آتشى كه فقط اشقياء و دروغگويان و كسانى كه به حق پشت كرده‏اند به آن گرفتار خواهند شد.

در سوره إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ فرمود: اما كسى كه نامه عملش از پشت سر به او داده شود، بزودى فرياد هلاكت خواهد كشيد و گرفتار آتش سوزانى خواهد شد، زيرا او در ميان خاندانش بسيار خوشحالى مى‏كرد و گمان داشت كه برگشتى نيست.

در سوره تبارك فرمود: هر گاه گروهى را به جهنم مى‏اندازند خازنان آن مى‏گويند مگر براى شما بيم دهندگانى نيامدند، گفتند: چرا آمدند ولى ما آنها را تكذيب كرديم و گفتيم خداوند چيزى را نازل نكرده است.

در سوره واقعه هم گفته: اما اگر او از تكذيب‏كنندگان گمراه باشد در ميان آب داغ و جوشان فرود خواهد آمد و به جهنم واصل خواهد شد.

در سوره الحاقه فرمود: اما كسانى كه نامه اعمال آنها بدست چپ داده شود، مى‏گويند: كاش نامه‏ام بدستم نرسيده بود و نمى‏دانستم حساب من چيست، مال من امروز مرا بى‏نياز نمى‏كند، همه اين عتاب‏ها و عذاب‏ها براى مشركان است.

در سوره طسم فرموده: دوزخ براى گمراهان آشكار مى‏گردد، به آنها گفته مى‏شود شما چرا غير از خداوند چيزهائى ديگر را عبادت مى‏كرديد، آيا آنها از شما يارى مى‏كنند و يا كسى از آنها حمايت مى‏كند، در اين هنگام همه آنها با گمراهان در آتش افكنده خواهند شد، و لشكريان ابليس هم با آنها به دوزخ خواهند رفت.

 

پ‏مقصود از لشكريان شيطان ذريه او هستند، در جاى ديگر فرمود: ما را فقط گناهكاران و متجاوزان گمراه كردند يعنى مشركان و كسانى كه به آنها اقتداء كردند در شرك با آنها همراهى نمودند، و آنها قوم محمد صلّى اللَّه عليه و اله مى‏باشند در ميان اين جماعت يك نفر يهودى و نصرانى نيست.

گفتار خداوند در قرآن بر اين گواه است در آن جا كه فرمود: قبل از آنها قوم نوح تكذيب كردند و يا فرمود: اصحابى كه آن را تكذيب نمودند، و يا گفت:

اصحاب لوط آن را تكذيب كردند، آنها يهود و نصارى نيستند و گفتند عزير فرزند خدا مى‏باشد و يا عيسى پسر خدا هست.

بزودى خداوند يهود و نصارى را وارد دوزخ مى‏كند و هر قوم و ملتى را بخاطر اعمال آنها وارد جهنم مى‏گرداند، گفتا دوزخيان كه گفتند: مجرمان ما را گمراه كردند يعنى آنها ما را به راه خود دعوت نمودند، و لذا خداوند از قول آنها هنگامى كه همه در دوزخ جمع مى‏شوند نقل مى‏كند كه دسته اول آنها به دسته بعدى گفتند بار خدايا اينها ما را گمراه كردند و اينك عذاب مضاعف به آنها بدهيد.

در جاى ديگر فرمود: هر گاه گروهى وارد جهنم مى‏گردند رفقاى خود را لعنت مى‏كنند و اين هنگامى است كه همديگر را مى‏شناسند، گروهى از دسته‏اى بيزارى مى‏جويند، و جماعتى جماعت ديگرى را لعن مى‏كنند بعضى با بعضى احتجاج مى‏نمايند تا شايد طرف را مغلوب نمايند.

آنها همه تلاش مى‏كنند تا از آن ورطه نجات پيدا كنند و از آن مشكلات و عذاب‏ها برهند ديگر آن جا محل گرفتارى و امتحان و آزمايش نيست، و معذرت هم قبول نمى‏شود، و راه نجاتى هم نيست، اين آيات و آيات مشابه ديگر همه در مكه نازل شده‏اند و خداوند مشركان را وارد جهنم مى‏كند.

هنگامى كه خداوند اذن داد محمد صلّى اللَّه عليه و اله از مكه خارج شود و در مدينه اقامت كند، اسلام را بر پنج پايه استوار كرد، گواهى دادن بر وحدانيت خداوند و رسالت حضرت رسول و بندگى او، و بر پا داشتن نماز و دادن زكاة و حج خانه خدا و روزه‏

 

ماه رمضان، در مدينه حدود و تقسيم ارث را بر آن حضرت نازل كرد،پ و از گناهان و معصيت‏هائى كه موجب دخول در آتش مى‏گردد آگاه ساخت، و قصاص را تشريع فرمود و گفت: هر كس مؤمنى را از روى عمد بكشد پاداش او دوزخ است و در آنجا هميشه خواهد ماند و خداوند بر او غضب مى‏كند و لعنتش مى‏نمايد و عذابش مى‏كند.

خداوند مؤمنان را از رحمت خود دور نمى‏سازد و در قرآن فرموده: خداوند كافران را لعنت مى‏كند و براى آنها عذاب سوزانى مهيا كرده و آنها در آن آتش همواره معذب هستند و كسى هم از آنها حمايت و يارى نخواهد كرد، و عذاب خداوند و خشم او بر آنها خواهد بود.

پروردگار افراد ملعون را در كتاب خود بيان كرده و در باره كسانى كه مال ايتام را از روى ظلم مى‏خورند فرمود: كسانى كه مال يتيم را با ظلم تصرف مى‏كنند و آن را مى‏خورند مثل اين است كه آتشى وارد شكم خود مى‏نمايند و بزودى وارد جهنم مى‏شوند.

روز قيامت كه برپا شود خورنده مال يتيم در پيشگاه خداوند حاضر مى‏گردد، در حالى كه آتش از شكم او شعله مى‏كشد و بطورى كه شعله‏ها از دهانش بيرون مى‏گردند، در اين هنگام اهل قيامت همه متوجه مى‏گردند كه او خورنده مال يتيمان بوده است.

در باره وزن و كيل فرمود: واى بر كم فروشان، خداوند كلمه ذيل را در قرآن فقط براى كافرن استعمال كرد، و فرموده: ويل براى كسانى است كه به آن اجتماع بزرگ در آن روز كافر شدند، در باره عهد و پيمان هم در قرآن مجيد آيه نازل فرمود و گفت:

كسانى كه پيمان‏ها و عهدهاى خدا را فروختند و بهاى اندكى براى آن بدست آوردند در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نخواهد گفت و به آنها توجهى نخواهد كرد، و پاكشان نخواهد ساخت و در عذاب سوزانى گرفتار خواهند شد.

 

پ‏هر كس در آخرت بهره و نصيبى نداشته باشد پس با چه پاداشى وارد بهشت مى‏شود، خداوند در مدينه آيات مربوط به زنا را نازل فرمود و گفت: زانى فقط با زانيه و يا مشركه نكاح مى‏كند، و زانيه هم جز با زانى و مشرك نمى‏تواند همسرى كند و بر مؤمنان حرام شده است.

خداوند زانى و زانيه را مؤمن نام‏گذارى كرده است، ولى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اهل علم در اين جا به شك گرفتار نكردند مقصود آن است كه مؤمن در حال زنا مؤمن نيست و سارق در حين سرقت ايمان ندارد، زيرا در حين ارتكاب عمل ايمان از وى خارج مى‏گردد همان گونه كه پيراهن را از بدن بيرون مى‏آورد.

خداوند متعال در مدينه نازل فرمود: كسانى كه زنان پارسا و شوهردار را متهم مى‏كنند بايد چهار شاهد براى ادعاى خود بياورند و اگر شاهدى نداشتند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادت آنها را هرگز قبول نكنيد زيرا آنها فاسق مى‏باشند.

مگر آنهائى كه توبه كنند و خود را اصلاح نمايند كه در اين صورت خداوند آنها را مورد رحمت خود قرار مى‏دهد، خداوند در اين جا كسانى را كه افتراء مى‏بندند از ايمان خارج دانسته است، در جاى ديگر فرمود: كسى كه مؤمن است با كسى كه فاسق مى‏باشد هرگز مساوى نيست.

خداوند متعال فاسق را جزء منافقان دانسته و گفته: همانا منافقان از فاسقان بحساب مى‏آيند، و خداوند فاسقان را از دوستان شيطان معرفى كرده و گفته: مگر ابليس كه از جن بود و از امر خدا سرپيچى كرد و از فاسقان بشمار رفت.

پروردگار كسانى را كه زن‏هاى پارسا و مؤمنه را متهم مى‏كنند و به آنها افتراء مى‏بندند ملعون دانسته است و گفته: كسانى كه زنهاى شوهردار مؤمن را متهم به زنا مى‏كنند در دنيا و آخرت مورد لعنت قرار مى‏گيرند و براى آنها عذاب بزرگى مى باشد.

روزى كه زبان‏ها، دست‏ها و پاهاى آنها بر عليه آنها گواهى دهند و از آنچه عمل مى‏كردند پرده بر مى‏دارند جوارح بر ضد مؤمن گواهى نمى‏دهند بلكه براى آن گروهى كه مستحق عذاب هستند گواهى مى‏دهند و مؤمن نامه عملش بدست‏

 

راستش داده مى‏شود.پ خداوند متعال مى‏فرمايد: اما كسانى كه نامه اعمالشان بدست راست آنها داده شود، آنها نامه اعمال خود را مى‏خوانند و اندكى هم مورد ظلم قرار نمى‏گيرند، در سوره نور كه بعد از سوره نساء نازل شده است خداوند مى‏فرمايد:

زنانى كه مرتكب كارهاى زشت مى‏گردند و دنبال فحشاء مى‏روند بايد چهار نفر از شما بر فحشاء آنها گواهى دهند، اگر گواهى دادند آن زنان را در خانه‏ها نگه داريد تا آنگاه كه بميرند و يا اينكه خداوند راهى براى آنها قرار دهد، و مقصود از راه هم در سوره نور بيان شده است.

 

خداوند در سوره نور فرمود: ما اين سوره را نازل كرديم و آن را واجب نموديم و آيات روشنى را در آن بيان كرديم شايد شما متذكر شويد، زن زانى و مرد زانى را هر كدام صد تازيانه بزنيد و در راه اجراى حدود خدا نبايد محبت بخرج دهيد اگر مؤمن هستيد و بروز قيامت اعتقاد داريد و در موقع اجراء حد بايد گروهى از مؤمنان شاهد باشند.