قلت تعداد مؤمنان‏

پ‏1- على عليه السّلام فرمودند: اى مردم از پيمودن راه حق وحشت و ترسى نداشته باشيد و نبايد فكر كنيد كه چون راه روان طريق حق كم هستند بايد از اين راه ترسيد، مردم روى يك سفره‏اى نشسته‏اند كه سيرى در آن كوتاه و گرسنگى بسيار

 

طولانى است.پ 2- مفضل بن قيس گويد: حضرت صادق عليه السّلام از من سؤال كردند در كوفه تعداد شيعيان چه اندازه است گفتم: پنجاه هزار، او در همان حالى كه با من سخن مى‏گفت فرمود: به خداوند سوگند دوست داشتم در كوفه بيست و پنج مرد بودند كه مقام ما را مى‏شناختند و جز حق در باره ما چيزى نمى‏گفتند.پ 3- قتيبه اعشى گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود: زن با ايمان از مرد مؤمن كمياب‏تر است و مؤمن هم وجودش از كبريت احمر كمياب‏تر مى‏باشد آيا يكى از شما تاكنون كبريت احمر را مشاهده كرده‏ايد.پ 4- كامل تمار گويد: از حضرت باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: مردم همه مانند چهار پايان هستند و اين سخن را سه بار تكرار كردند و بعد فرمودند مگر اندكى از اهل ايمان و مؤمن هم نادر و كمياب مى‏باشد و اين جمله را سه بار تكرار كردند.پ 5- ابن رئاب گويد: شنيدم حضرت صادق عليه السّلام به ابو بصير فرمودند: اگر من سه نفر مؤمن را پيدا مى‏كردم كه احاديث مرا مخفى بدارند، ديگر از هيچ يك از آنها حديثى را مخفى نمى‏كردم.پ 6- سدير صيرفى گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم و عرض كردم شايسته نيست شما در خانه بنشينيد فرمود: چرا اى سدير، گفتم شما دوستان و طرفداران زيادى داريد كه از شما يارى مى‏كنند، به خداوند سوگند اگر على عليه السّلام به اندازه شما ياران و پيروانى داشت اجازه نمى‏داد تيم وعدى خلافت را بگيرند.

حضرت فرمود: اى سدير خيال مى‏كنى ياران چه اندازه هستند، گفتم:

صد هزار، فرمود: صد هزار گفتم: آرى و دويست هزار فرمود: دويست هزار گفتم آرى نصف دنيا طرفدار شما هستند راوى گويد: امام در اين هنگام ساكت شد و سخنى نگفت.

بعد از مدتى فرمود: حال دارى با من تا ينبع بيائى عرض كردم آرى، فرمود تا استر و الاغى را زين كردند و آماده مسافرت شديم، من جلو رفتم و سوار الاغ شدم، امام فرمود: بگذار من سوار بشوم و شما بر استر سوار شويد.

 

پ‏من فورا از الاغ پائين آمدم و سوار استر شدم و امام هم سوار الاغ شدند و بطرف مقصد حركت كرديم، همچنان به راه ادامه داديم تا هنگام نماز فرا رسيد، امام عليه السّلام فرمود: اى سدير پائين شويم و نماز بگذاريم، بعد فرمودند اينجا زمين شوره‏زار است نماز در آن جايز نيست از آنجا گذشتيم تا به زمين سرخ رنگى رسيديم.

در اين هنگام امام صادق متوجه كودكى شد كه در آنجا تعدادى بزغاله مى‏چراند فرمود: اى سدير اگر من به اندازه اين بزغاله‏ها ياور داشتم در خانه خود قرار نمى‏گرفتم، ما در اينجا فرود آمديم و نماز گزارديم، هنگامى كه از نماز فارغ شديم متوجه بزغاله‏ها شدم و آنها را شمارش كردم و آنها هفت عدد بودند.پ 7- سماعة بن مهران گويد: بنده صالح به من گفت: اى سماعة آنها در بستر خود آرام گرفتند و مرا ترسانيدند و موجب ترس مرا فراهم كردند، به خداوند سوگند بر اين جهان روزى گذشته كه در آن فقط يك نفر خداوند را عبادت مى‏كرد و اگر جز او ديگرى هم خدا را پرستش مى‏كرد پروردگار نام او را مى‏برد.

در قرآن مجيد مى‏فرمايد: ابراهيم يك امت بود كه خدا را عبادت مى‏نمود و از مشركان دورى مى‏كرد، و او به همين تنهائى صبر كرد تا هنگامى كه اسماعيل پيدا شد و بعد اسحاق متولد گرديد و آن سه نفر با هم انس گرفتند.

به خداوند سوگند مؤمنان بسيار اندكند و كافران بسيار مى‏باشند، مى‏دانى براى چه اين چنين است گفتم نمى‏دانم قربانت شوم، فرمود: مؤمنان با آنها ارتباط برقرار مى‏كنند و با آنان مأنوس مى‏شوند و اسرار خود را با آنها در ميان مى‏گذارند تا در كنار آنها با آرامش زندگى كنند و استراحت نمايند.پ 8- حمران بن اعين گويد: به حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم قربانت كردم چرا تعداد ما مؤمنين كم است و اگر گوسفندى را جلو ما بگذارند او را تمام نمى‏كنيم، امام عليه السّلام فرمود: آيا به شگفت‏تر از اين شما را خبر ندهم، مهاجرين و انصار همه رفتند و فقط سه نفر ماندند گفتم پس عمار كجا بود فرمود: خداوند عمار را رحمت كند او بيعت كرد و به شهادت رسيد.

 

 

پ‏9- على بن جعفر گويد: از ابو الحسن عليه السّلام شنيدم فرمود: هر كس از ولايت ما سخن بگويد دليل بر ايمان او نيست، او با اظهار ايمان مى‏خواهد با مؤمنان حقيقى انس داشته باشد.پ 10- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن با ديدن مؤمن آرامش پيدا مى‏كند همان گونه كه تشنه با ديدن آب خنك آرام مى‏گردد.