پ1- عبد العظيم حسنى گويد: خدمت سيد خود على بن محمد عليهما السّلام رسيدم،
پهنگامى كه ديدگانش بر من افتاد گفت: اى ابو القاسم خوش آمدى تو حقيقتا دوست ما هستى، گفتم: يا ابن رسول اللَّه مىخواهم دين خود را بر شما عرضه بدارم، اگر مورد پسند شما هست بر آن ثابت باشم تا در محضر خداوند حاضر گردم.
امام عليه السّلام فرمود: عقائد خود را اظهار بكنيد، عبد العظيم عرض كرد: من اعتقاد دارم كه خداوند يكى است و شريكى ندارد و او از ابطال و تشبيه بيرون است، خداوند داراى همه صفات مىباشد و از صفات مخلوقات منزه است، خداوند نه جسم است و نه صورت و نه عرض و جوهر.
خداوند همه اجسام را پديد آورد و صورتها را تصوير فرمود: و جوهر و اعراض را خلق كرد، او پروردگار همه اشياء و مالك و آفريننده آنها مىباشد، محمد بنده و رسول و خاتم پيامبران است و پيغمبرى بعد از او نخواهد آمد تا آنگاه كه قيامت برپا گردد.
شريعت او آخرين شرايع بوده و تا روز قيامت شريعتى ديگر نخواهد آمد، من عقيده دارم كه امام و جانشين و ولى امر بعد از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله امير المؤمنين على بن ابى طالب مىباشد، و بعد از او حسن و بعد حسين و بعد على بن الحسين عليهم السّلام هستند.
بعد از آنها محمد بن على و بعد جعفر بن محمد، سپس موسى بن جعفر و بعد على بن موسى الرضاء، و بعد محمد بن على عليهم السّلام و بعد شما هستيد، امام عليه السّلام فرمود:
بعد از من فرزندم حسن امام است، مردم در باره امام بعد از او چه مىكنند.
عبد العظيم گويد: چرا مردم در باره او مردد باشند، فرمود: براى اينكه مردم او را مشاهده نمىكنند و روا نيست كه نامش هم بر زبانها جارى گردد، تا آنگاه كه زمين پس از ظلم و جور پر از عدالت شود، گفت: من به اين هم اقرار كردم و به امامت آنها هم اعتراف نمودم.
بعد از اين عبد العظيم گفت: دوست آنها دوست خداوند است، و دشمن آنها دشمن خدا مىباشد، اطاعت از آنها اطاعت از خداوند مىباشد، و نافرمانى آنها،
نافرمانى از خدا بحساب مىآيد،پ و عقيده دارم معراج حق است، قيامت خواهد آمد و شكى در آن نيست و مردم همه از گورها مبعوث مىگردند.
من عقيده دارم واجبات بعد از ولايت عبارتند از نماز، زكاة روزه، حج، جهاد، و امر به معروف و نهى از منكر، امام هادى عليه السّلام فرمود: بخداوند سوگند اين دينى است كه خداوند قبول مىكند، بر آن ثابت باش كه خداوند در اين گفتار تو را ثابت بدارد و در دنيا و آخرت بر همين طريق باشى.پ 2- اسماعيل جعفى گويد: مردى خدمت حضرت باقر عليه السّلام رسيد و در دست خود كتابى داشت كه در آن مسائلى بود و با آنها مخاصمه مىكرد، امام عليه السّلام فرمود: اين كتاب كسى است كه مىخواهد در باره دين حق كه قبول اعمال به آن بستگى دارد مخاصمه كند، آن مرد گفت: من هم مىخواهم دين حق را بشناسم.
امام باقر سلام اللَّه عليه فرمود: گواهى بر وحدانيت خداوند بدهيد، و محمد صلّى اللَّه عليه و اله را به عنوان بنده و رسول بشناسيد، و هر چه پيامبر از طرف خداوند آورده قبول كنيد، و به ولايت ما اهل بيت اقرار نمائيد از دشمنان ما بيزارى بجوئيد، تسليم اوامر ما باشيد، تواضع و فروتنى پيشه كنيد و در جامعه آرام باشيد، و منتظر حكومت ما باشيد، و دولت ما در آينده ان شاء اللَّه خواهد آمد.پ 3- ابراهيم مخارقى گويد: دين خود را براى امام جعفر صادق عليه السّلام تعريف كردم، و گفتم: گواهى مىدهم كه خدائى جز خداى واحد نيست، محمد صلّى اللَّه عليه و اله فرستاده او مىباشد، و على امام عادل بعد از او هست، بعد از او حسن و سپس حسين و بعد على بن الحسين، و بعد محمد بن على عليهم السّلام و بعد از آن شما هستيد.
در اين جا امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند تو را رحمت كند، و سپس سه بار فرمود: از خداوند بترسيد و تقوى پيشه كنيد، همواره با ورع باشيد و امانتها را اداء نمائيد، و شكم و دامن خود را از حرام نگه داريد تا در مقام قرب با ما قرار گيريد.پ 4- حمزه و محمد دو فرزند حمران گويند ما با گروهى در خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم، گروهى از بزرگان و دوستان آن حضرت هم بودند و حمران بن
اعين هم در ميان ما بود، در اين جا وارد مناظره شديم و حمران هم ساكت بود.پ امام عليه السّلام فرمود: اى حمران چرا شما سكوت كردهايد، حمران گفت: با خود عهد بستهام در مجلسى كه شما هستيد سخن نگويم، امام فرمود: من اجازه مىدهم شما سخن بگوئيد، حمران گفت: من گواهى مىدهم كه خدائى جز خداى واحد نيست و شريك و همتائى ندارد، و زن و فرزندى هم براى او نيست، و از حد تشبيه و تعطيل هم بيرون مىباشد.
حق آن است كه نه جبرى هست و نه تفويض مىباشد، گواهى مىدهم كه محمد بنده و رسول خداست كه او را براى هدايت مردم و اظهار دين حق فرستاد، تا دين خود را بر همگان آشكار كند، اگر چه مشركان كراهت داشته باشند و راضى به اين امر نگردند.
گواهى مىدهم كه بهشت و دوزخ حق مىباشند، و مردم روزى براى حساب از قبرها بيرون خواهند شد، گواهى مىدهم كه على حجت خداوند بر مردمان مىباشد و مردم نمىتوانند مقام او را انكار كنند، بعد از او حسن و بعد از او حسين و بعد على بن الحسين و بعد محمد بن على عليهم السّلام امام هستند و پس از آنها شما هستيد.
امام صادق عليه السّلام فرمود: ميزان و اندازه همان است كه حمران گفت، بعد امام فرمودند اى حمران اين اندازه را بين خود و امام در ارتباط قرار ده، و هر كس با اين عقيده مخالف باشد، او زنديق بحساب مىآيد حمران گفت: اگر چه از علويان و فاطميان باشد، فرمود: آرى اگر چه در زمره محمديان، علويان و يا فاطميان باشد.پ 5- معاذ بن مسلم گويد: برادرم عمر را خدمت حضرت صادق عليه السّلام بردم و گفتم: برادرم مىخواهد مطالبى را از شما بشنود، فرمود: هر چه مىخواهى سؤال كن، گفت: از شما سؤال مىكنم از چيزى كه خداوند جز او را قبول نمىكند و عذر جهالت را هم نمىپذيرد.
امام عليه السّلام فرمود: آن شهادت بر وحدانيت خداوند و رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله مىباشد، و هم چنين نماز پنجگانه و روزه ماه رمضان، و غسل جنابت، و حج خانه و
اقرار به آن چه از نزد خداوند آمده و پيامبران آن را ابلاغ كردهاند.پ اعتقاد به امامت امامان حق از آل محمد عليهم السّلام، گفت: آنها را براى من بشمار و نام ببر، حضرت صادق فرمود: على امير مؤمنان، حسن، حسين، على بن الحسين و محمد بن على عليهم السّلام و خيرهائى كه خداوند به هر كس بخواهد عطا مىكند.
گفت: شما هم مانند آنها هستى قربانت گردم، فرمود: ما اول و آخرمان مساوى هستيم، و در ميان ما محمد و على برترى دارند، گفت پس شما امام هستيد، فرمود: اين امر در جريان هست همان گونه كه شب و روز در جريان مىباشند، گفت: پس شما هستيد.
بار ديگر فرمود: اين جريان ادامه دارد همان گونه كه حد زانى و سارق جريان دارد، گفت: پس شما هستيد، فرمود: قرآن در باره مردمان فرود آمد و تا روز قيامت اين وضع ادامه خواهد داشت گويد: گفتم پس تو امام مىباشى.پ 6- هشام بن عجلان گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مىخواستم از شما موضوعى را سؤال كنم كه ديگر احتياج به ديگرى نداشته باشم، و آن ايمانى است كه همه مردم بايد به آن معتقد باشند و از آن بىاطلاع نباشند.
امام عليه السّلام فرمود: آن گواهى دادن بر وحدانيت خداوند و رسالت حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و اله و اقرار به آنچه از طرف خداوند نازل شده، و خواندن نماز، و پرداخت زكاة، و حج خانه و روزه ماه رمضان و ولايت ما و برائت از دشمنان ما مىباشد، اگر شما به اينها معتقد كردى و عمل نمائى از صديقان خواهى بود.پ 7- عمرو بن حريث گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم در حالى كه در منزل برادرش عبد اللَّه بن محمد بود، گفتم: قربانت گردم اين منزل شايسته شما نيست، فرمود: من براى استفاده از هوا و خرمى اين منزل به اين جا آمدهام، گويد:
گفتم: قربانت گردم مىخواهم دين خود را بر شما عرضه بدارم فرمود: عقائد خود را اظهار كنيد.
گفتم: من معتقد هستم كه خدائى جز خداى واحد نيست، و محمد بنده و فرستاده او مىباشد، و روز قيامت فرا خواهد رسيد، و همه مردم از قبرها بيرون
مىكردند و در محشر حاضر مىشوند،پ من به اقامه صلاة و اداء زكاة و روز ماه رمضان و حج خانه در هنگام استطاعت و ولايت على بن ابى طالب امير المؤمنين بعد از رسول خدا ايمان دارم.
بعد از على به امامت حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على عليهم السّلام معتقد هستم شما امامان من مىباشيد به همين عقيده زنده هستم، و بر همين عقيده خواهم مرد، و دين من اينها بود كه عرضه كردم امام عليه السّلام فرمود: اين است به خداوند سوگند دين من و پدران من كه در آشكارا و نهان به آن اعتقاد دارند.
اكنون از خداوند بترسيد و زبانتان را حفظ كنيد، و جز در كارهاى خير آن را بكار نگيريد، شما نگوئيد من خود راه را بدست آوردم، بلكه خداوند شما را هدايت كرد، و اينك خداوند را در برابر اين نعمت شاكر باشيد، شما بايد در روبرو و پشت سر فرق نكنيد، كارى نكنيد كه اگر با كسى روبرو شديد او را ناسزا بگوئيد، و اگر از شما دور شد او را از عقب تير بزنيد.
كارى نكنيد كه مردم را بر گردنتان سوار كنيد، و براى خود ايجاد ضعف نمائيد كه هر چه آنها خواستند در باره شما انجام دهند بايد با مردم طورى رفتار كنيد كه بر شما تسلط پيدا نكنند، اگر مردم را بر خود مسلط كرديد آنها هم به گردن شما سوار خواهند شد.پ 8- ابو سلمه حجال گويد: خالد بجلى خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيد و من هم در خدمت آن جناب بودم، خالد گفت: قربانت گردم مىخواهم دين خود را به شما عرضه دارم تا دينى كه مورد پسند خدا باشد داشته باشم، امام عليه السّلام فرمودند:
سؤالات خود را بگوئيد.
آن مرد گفت: نخست گواهى مىدهم كه خدائى جز خداى واحد نيست، و او شريك و همتا ندارد و غير از او خداى ديگرى وجود ندارد، امام عليه السّلام فرمود: هم چنين است خداى ما با او خداى ديگرى وجود ندارد، بعد از آن گفت: گواهى مىدهم كه محمد بنده خدا كه به عبوديت او اقرار كرد و رسول خدا براى مردم مىباشد.
پامام عليه السّلام فرمود: همين طور است كه گفتيد محمد به عبوديت خداوند اقرار كرد و رسول او براى مردم مىباشد، خالد بجلى گفت: گواهى مىدهم كه طاعت على بر مردم واجب است همان گونه كه طاعت محمد صلّى اللَّه عليه و اله بر مردم واجب بود، امام فرمود: آرى اطاعت على مانند اطاعت رسول واجب است.
گفت: گواهى مىدهم كه اطاعت حسن بن على و حسين بن على و على بن الحسين و محمد بن على عليهم السّلام مانند طاعت محمد و على عليهما السّلام واجب مىباشد، امام صادق عليه السّلام فرمود: آرى اين چنين است طاعت اينها هم مانند طاعت محمد و على هست، و اكنون گواهى مىدهم كه خداوند تو را وارثان آنها قرار داده است.
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سكوت كنيد همين جا بس است تو حق را گفتى، من هم سكوت كردم، امام خداوند را مدح و ثنا و گفت و بعد فرمود: خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرمود كه او داراى فرزند و ذريه باشد مگر اينكه همه آن فرزندان را در يك رديف قرار داده است.
آنچه براى گذشتگان بوده براى آيندگان هم خواهد بود، ما هم فرزندان و ذريه محمد صلّى اللَّه عليه و اله مىباشيم، براى ما هم آنچه براى گذشتگان بوده براى آيندگان هم خواهد بود، ما بر همان راهى مىرويم كه محمد در آن كام نهاد و اطاعت ما هم مانند او واجب مىباشد.پ 9- يوسف گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مىخواهم دين خود را براى شما شرح دهم تا دينى كه مورد رضايت خداوند مىباشد داشته باشم، اگر عقائد من درست مىباشد در آن ثابت بمانم و اگر درست نيست مرا به حق هدايت كنيد.
امام عليه السّلام فرمود: عقيدهات را بيان كن، گفتم: شهادت مىدهم خداوند يكى است و شريكى ندارد، محمد بنده و رسول او مىباشد، على، حسن، حسين و على بن الحسين و محمد بن على عليهم السّلام امام مىباشند.
بعد از آن گفت: قربانت گردم شما هم بر طريق پدرانت گام بر مىدارى و همان راه را ادامه مىدهى، امام عليه السّلام چند بار فرمود: خداوند تو را رحمت كند، و بعد
گفتند به خداوند سوگند اينها كه گفتى دين خدا و فرشتگان و دين من مىباشد و خدا جز آن را قبول نمىكند.پ 10- حسن بن زياد گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مىخواهم دين خود را بر شما عرضه بدارم اگر چه در متابعت از شما اطمينان دارم كه اعمالم درست بوده است، امام عليه السّلام فرمود: هر چه مىخواهى بگو.
حسن بن زياد گفت: گواهى مىدهم كه خدائى جز خداى واحد نيست، و محمد صلّى اللَّه عليه و اله بنده و فرستاده او مىباشد، و آنچه از طرف خداوند آمده است قبول دارم و به امامت على و وجوب اطاعت او معتقد هستم.
هر كس على عليه السّلام را به امامت شناخت مؤمن مىباشد و هر كس حق او را نشناخت گمراه است، و هر كس سخنان او را رد كند كافر مىباشد، و بعد امامان را نام برد تا به حضرت رسيد، امام گفت: بعد از اين چه مىخواهى آيا در نظر دارى تو را با اين عقائد دوست بدارم، آرى من اينك تو را دوست مىدارم.پ 11- عمارة گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كس چهار چيز را انكار كند از شيعيان ما نخواهد بود، معراج، سؤال در قبر، مخلوق بودن بهشت و دوزخ و شفاعت.پ 12- فضل بن شاذان از امام رضا عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: هر كس به يگانگى خداوند اقرار كند، و خدا را به چيزى تشبيه نكند، و او را از هر آلودگى منزه بداند، و معتقد گردد كه هر نيرو و قوهاى و حركتى از طرف خداوند است، و اراده و مشيت او بر همه جا حكومت مىكند.
جسم و جان مردم در اختيار او مىباشد عالم امر و خلق در دست او هست، به قضاء و قدر خداوند اعتقاد پيدا كند، و افعال بندگان را مخلوق بداند خلقت تقديرى نه تكوينى، و گواهى دهد كه محمد رسول خدا و على و امامان بعد از او عليهم السّلام حجتهاى خداوند هستند.
دوستان آنها را دوست بدارد، و دشمنان آنها را دشمن بدارد، از گناهان بزرگ دورى كند، و به رجعت معتقد شود، متعتين را قبول كند، به معراج، سؤال در قبر،
حوض، شفاعت، خلقت بهشت و دوزخ، صراط، ميزان، قيامت، جزاء و حساب معتقد گردد او مؤمن حقيقى است و از شيعيان ما اهل بيت بحساب مىآيد.پ 13- عبد الرحمن بن ابى ليلى از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: شما شايستگى پيدا نمىكنيد مگر اينكه شناخت داشته باشيد، و شناخت پيدا نخواهيد كرد مگر اينكه صداقت داشته باشيد و صداقت را هنگامى بدست مىآوريد كه تسليم شويد.
اينها ابواب چهارگانهاى هستند كه به هم بستگى دارند و در صورت فقدان يكى بقيه هم مىتوانند كار كنند، آنها كه سه صفت از آنها را داشته باشند راه بجائى نخواهند برد، و حيران و سرگردان خواهند شد، خداوند متعال جز كارهاى شايسته را قبول نمىكند.
پروردگار كارهائى كه در آن وفاء به عهد و پيمان باشد مىپذيرد، هر كس به شرطها و عهدها وفا كند و پيمان خدا را انجام دهد از فضل و رحمت او برخوردار مىشود، و به وعدههاى او مىرسد و ثواب كارهاى خود را مىبرد و پاداش مىگيرد.
خداوند متعال طرق هدايت را به مردم نشان داده، و راههاى روشن را به آنها نمايان كرده است و به آنها فرموده چگونه در آن راهها گام بنهند، و گفته: من آمرزنده هستم براى كسانى كه توبه و بازگشت نمايند و كارهاى شايسته انجام دهند و راه حق را پيدا كنند.
در جاى ديگر فرموده: من فقط از پرهيزگاران قبول مىكنم، هر كس از اوامر خداوند اطاعت كند و تقوى پيشه نمايد با حالت ايمان در محضر خداوند حاضر شود و با اعتقاد به محمد صلّى اللَّه عليه و اله در محشر حضور پيدا كند.
بسيار دور شدند گروهى كه درگذشتند و هدايت نشدند، آنها گمان مىكردند كه مؤمن هستند در حالى كه ندانستند مشرك بودند، زيرا هر كس از در خانه وارد گردد راهنمائى مىگردد، و هر كس از راه غير متعارف وارد گردد هلاك خواهد شد، خداوند اطاعت ولى خود را به طاعت رسول نزديك كرده، و هر كس طاعت
واليان امر را ترك كند از خدا و رسول هم اطاعت نمىكند.پ اينك به آن چه از طرف خداوند فرود آمده اقرار كنيد، در هنگام ورود به مساجد خود را زينت نمائيد و پاكيزه باشيد، دنبال خانههائى برويد كه خداوند آنها را بلند گردانيده و نامش در آن خانه همواره ورد زبانها مىباشد، خداوند خود خبر داده كه در آن خانهها مردانى هستند كه خريد و فروش آنها را از ذكر خدا غافل نمىكند.
آنها نماز مىگذارند زكاة مىدهند و از روزى كه ديدهها و دلها در آن هراسان هستند ترس واهمه دارند، خداوند پيامبران را براى رسانيدن اوامرش برگزيد، و آنها را براى انذار مردم روانه ساخت و آنها با كمال صداقت پيامهاى خداوند را رسانيدند.
خداوند در قرآن مجيد فرموده: هيچ امتى نيست مگر اينكه در ميان آنها بيم دهنده بود، هر كس دنبال جهل برود سرگردان مىگردد، و هر كس راه هدايت پيدا كرد بينا مىگردد و عقل پيدا مىكند، خداوند مىفرمايد ديدگان آنها كور نمىباشند بلكه ديده دل آنها كور است.
كسى كه چشم ندارد از كجا راه پيدا مىكند، و از كجا راه پيدا مىنمايد كسى كه انذار نشده است اكنون از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله پيروى كنيد، و به آنچه خداوند نازل كرده است اقرار نمائيد، و از نشانههاى هدايت پيروى كنيد.
آثار هدايت علامتهاى ايمان و تقوى مىباشند، و بدانيد اگر كسى به عيسى بن مريم اعتقاد پيدا نكرد ولى به ساير پيامبران اعتراف نمود، او ايمان نياورده است، راهها را با علامت پيدا كنيد، و آثار را از پشت حجابها مشاهده نمائيد تا دين خود را كامل سازيد و به خداى خود ايمان بياوريد.پ 14- مفضل از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: خداوند متعال فرمودند: من ده چيز را بر بندگان خود واجب كردم كه اگر آنها را انجام دادند آنان را در ملكوت جاى مىدهم و بهشت را براى آنها مباح مىگردانم.
اول بايد مرا بشناسند، دوم رسول مرا بشناسند و به او اقرار و تصديق نمايند،
پسوم دوستان مرا كه حجتهاى من بر مردم هستند بشناسند، هر كس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر كس آنها را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.
آنها بين من و مردم نشانه هستند، و بايد به وسيله آنها مرا بشناسند، هر كس مقام آنها را انكار كند او را وارد آتش خود مىكنم، و عذاب چند برابر به او خواهم چشانيد.
چهارم شناختن كسانى كه در پرتو قدس من اقامت دارند، و آنها كسانى هستند كه عدالت مرا در روى زمين برپا مىدارند، پنجم شناختن كسانى كه فضل آنها را بيان مىكنند و آنها را مورد تصديق قرار مىدهند.
ششم شناختن دشمن من ابليس و اعوان و انصار او، هفتم دستور مرا قبول كنند، و پيامبران مرا تصديق نمايند، هشتم اسرار من و دوستان مرا حفظ كنند، نهم بندگان برگزيده مرا احترام كنند و گفتار آنها را قبول نمايند.
اگر در مواردى با هم اختلاف كردند موضوع را به آنها برگردانند و حقيقت را از آنها بخواهند، تا واقعيت موضوع و شرح مسأله از نزد آنها بيرون شود و حقيقت موضوع روشن گردد و اختلافها برطرف شود.
دهم اينكه خود و برادر دينى او در امور دين و دنيا با هم يكى باشند و بر يك ديگر تفاخر نكنند، هر گاه اين چنين باشند آنها را در ملكوت جاى مىدهم و از روز قيامت و وحشت آن در امان و آسايش قرار مىدهم، و در نزد خودم در مقام قرب خواهند بود.پ ابو الجارود گويد: به حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم: ديدگان من نابينا هستند، و عمرم زياد شده است، بين من و شما فاصلهاى زياد هست، من مىخواهم مسائل دينى خود را ياد بگيرم و به مردم هم بگويم و در امور دين و دنياى خود از آنها استفاده بكنم.
امام عليه السّلام از گفتار من خوشحال شد و در جاى خود نشست و گفت: اى ابو الجارود چه گفتى بار ديگر بگو، ابو الجارود گويد: بار ديگر گفتههاى خود را تكرار كردم، فرمود: اى ابو الجارود اينك مسائل خود را كه موجب نجات شما مىگردد
ياد بگيريد.پ نخست بر وحدانيت خداوند گواهى دهيد، و بعد برسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله اعتقاد پيدا كنيد، نماز بگذاريد، زكاة بدهيد، روزه بگيريد، حج خانه را بجاى آوريد، دوستان ما را دوست بداريد و دشمنان ما را دشمن باشيد، در برابر اوامر تسليم گرديد، و منتظر قائم ما باشيد و با ورع و پرهيزكارى در جامعه رفتار كنيد و در عبادت بكوشيد.پ 15- ابو جارود گويد: به حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم يا ابن رسول اللَّه مىدانى كه من چه اندازه شما را دوست مىدارم، و متوجه شما هستم، و به شما علاقه دارم امام فرمود: آرى مىدانم، گفتم من چشم بينا ندارم و قدرت راه رفتن را ندارم و نمىتوانم هر وقت به زيارت شما بيايم، اينك مسألهاى دارم كه به آن پاسخ دهيد.
امام عليه السّلام فرمود: مسألهات را بگوئيد، گفتم از عقائد دينى خود ما را تعليم كنيد تا ما هم مانند شما و اهل بيت شما در مسائل دينى معتقد باشيم، و خداوند را با آن عقائد بشناسيم، فرمود: اگر تو مقدمه را كوتاه گرفتى ولى حق سؤال را ادا كردى و به آن اهميت دادى.
به خداوند سوگند اكنون دين خود و پدرانم را كه به آن خدا را معتقد بودند و عبادت مىكردند براى شما باز مىگويم، و آنها عبارتند از شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله و اقرار به آنچه خداوند نازل كرده، دوستى با دوستان ما و بيزارى از دشمنان ما و تسليم به امر ما، و انتظار قائم ما و عبادت و پرهيزگارى.پ 16- ابو بصير گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم قربانت گردم از دينى كه خداوند بر بندگان واجب كرده و همه بايد به آن اعتقاد پيدا كنند و غير از آن دين ديگرى از آنها پذيرفته نيست، و بايد همه آن را ياد بگيرند، ما را خبر دهيد، امام فرمود: بار ديگر گفتههاى خود را تكرار كنيد او هم تكرار كرد.
امام عليه السّلام فرمود: شهادت بر وحدانيت خداوند، و رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و اله، برپاداشتن نماز، اداء زكاة، حج خانه براى كسى كه استطاعت دارد، روزه ماه رمضان،
پسپس مدتى سكوت كردند و بار ديگر فرمودند: و ولايت ما اين گفته را دو بار تكرار كردند.
بعد از اين امام عليه السّلام فرمود: اينها هستند آن چه را كه خداوند بر بندگان واجب گردانيده و روز قيامت اگر كسى آنها را انجام داده باشد مورد بازخواست قرار نخواهد گرفت، و اگر زيادتر از واجب هم انجام ندهد مورد سؤال قرار نمىگيرند، ولى هر كس كارهاى زيادترى انجام دهد خداوند هم زيادتر به او مىدهد، و رسول خدا هم سنتهائى را گذاشته كه بايد آنها را انجام داد.