در يقين و صبر

پ‏1- جابر گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى برادر جعفى ايمان از اسلام افضل است، و يقين از ايمان افضل مى‏باشد، و چيزى گرامى‏تر و عزيزتر از يقين نيست.پ 2- وشاء از أبو الحسن عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر و تقوى يك درجه از ايمان برتر و يقين يك درجه از آن فراتر مى‏باشد، و در ميان مردم چيزى بهتر از يقين تقسيم نشده است.پ 3- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى ابا محمد اسلام يك درجه است، گفتم: آرى، فرمود: ايمان بر اسلام يك درجه است، گفتم آرى، فرمود: تقوى بر ايمان يك درجه است گفتم آرى.

 

فرمودند: يقين بر تقوى يك درجه دارد، گفتم: آرى، امام عليه السّلام فرمود: مردم به كمتر از يقين داده نشده‏اند، و شما امروز به پائين‏ترين درجه كه اسلام باشد چنگ زده‏ايد، كوشش كنيد كه آن هم از دست شما خارج نگردد.پ 4- يونس گويد: از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم ايمان و اسلام كدام هستند، فرمود: ابو جعفر عليه السّلام مى‏گفتند آن اسلام است، ايمان يك درجه از او برتر مى‏باشد، تقوى هم يك درجه از ايمان بهتر است و يقين هم يك درجه بالاتر از تقوى مى‏باشد.

بين مردم چيزى بهتر از يقين تقسيم نشده، گويد: عرض كردم يقين چيست، فرمود: توكل بر خدا و تسليم در برابر امر خدا، و رضا به مقدرات خدا، و واگذارى كارها به خدا، عرض كردم معنى اينها چيست، فرمودند ابو جعفر اين چنين فرموده است.پ 5- بزنطى از امام رضا عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: ايمان از اسلام يك درجه بالاتر است، تقوى يك درجه بالاتر از ايمان مى‏باشد، و يقين هم يك درجه بالاتر از تقوى مى‏باشد و بين بندگان چيزى بهتر از يقين تقسيم نشده است.پ 6- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر چيزى براى اوحدى هست، گويد: عرض كردم قربانت گردم حد توكل چيست و آن را از كجا بايد شناخت، فرمودند: يقين، گفتم: حد يقين كدام است، فرمود اينكه فقط از خداوند بترسى.پ 7- عبد اللَّه بن سنان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمودند: از صحت يقين مرد مسلمان آن است كه براى رضايت مردم خداوند را به خشم و غضب نياورد، و اگر خداوند چيزى به آنها نداده آنان را مورد سرزنش قرار ندهد.

كسى با حرص و ولع و كوشش نمى‏تواند روزى خود را بدست آورد، و اگر روزى هم خواست به در خانه كسى برود احدى قدرت ندارد آن را منع كند، اگر كسى از شما از روزى خود فرار كند همان گونه كه از مرگ فرار مى‏كند روزى خود را به او مى‏رساند همان گونه كه مرگ او را در مى‏يابد.

بعد از اين امام عليه السّلام فرمود: خداوند با عدالت و قسط خود آسايش و راحتى را

 

در يقين و رضايت قرار داده، و غم و اندوه را در شك و ترديد و عدم رضايت و ناراحتى نهاده است.پ 8- هشام بن سالم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: عمل كم و هميشگى كه با يقين انجام گرفته باشد از اعمال زيادى كه بدون يقين انجام گرفته باشد بهتر است.پ 9- زراره گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين سلام اللَّه عليه بالاى منبر فرمودند: شما به حقيقت ايمان نخواهيد رسيد مگر اينكه بدانيد هر چه به شما مى‏رسد روى حقيقت است و خطائى در آن نيست، و اگر از روى خطا بود به او اصابت نمى‏كرد.پ 10- زيد شحام گويد: امام صادق سلام اللَّه عليه فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام روى ديوار كجى قرار گرفتند و به كارهاى قضائى مشغول شدند، يكى گفت: بالاى اين ديوار جلوس نكنيد كه آن كج مى‏باشد، على عليه السّلام فرمود: اجل هر آدمى پاسبان او مى‏باشد، هنگامى كه از روى ديوار برخاستند ديوار فرو ريخت امير المؤمنين گاهى از اين كارها مى‏كرد و اين‏ها همه از يقين بود.پ 11- صفوان جمال گويد: از امام صادق عليه السّلام از تفسير آيه شريفه «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما» سؤال كردم امام فرمود: آن گنج طلا و نقره نبود بلكه در آن لوحى بود كه چهار كلمه روى او نوشته بودند.

منم خدا كه جز من خدائى نيست، هر كس به مرگ يقين داشته باشد خنده نمى‏كند، هر كس به حساب روز قيامت معتقد باشد دلش خوشحال نمى‏گردد، و هر كس به مقدرات اعتقاد پيدا كند جز خداوند از كسى نمى‏ترسد.پ 12- صفوان جمال گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام مى‏فرمودند:

بنده‏اى طعم ايمان را نمى‏چشد مگر اينكه بداند هر چه به او مى‏رسد از روى واقعيت است، و اگر از روى خطا بود به آن اصابت نمى‏كرد، و بداند زيان دهنده و نفع رساننده خدا مى‏باشد.پ 13- سعيد بن قيس همدانى گويد: روزى در ميدان جنگ متوجه مردى شدم كه دو جامه در برداشت، اسب خود را به آن طرف حركت دادم ناگهان‏

 

مشاهده كردم امير المؤمنين عليه السّلام مى‏باشد،پ گفتم يا امير المؤمنين در همچه جايى؟

فرمود: آرى اى سعيد بن قيس هيچ بنده‏اى نيست مگر اينكه خداوند براى او حافظ و نگهدارنده‏اى قرار داده است، او دو فرشته دارد كه او را حفظ مى‏كنند تا از بالاى كوهى سقوط نكند و يا در جايى فرو نيفتد، ولى هر گاه قضاء پيش آيد او را رها مى‏كنند.پ 14- على بن اسباط گويد: از امام رضا عليه السّلام شنيدم فرمود: در گنجى كه خداوند در قرآن مى‏فرمايد: وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما، در آن نوشته شده بود بنام خداوند بخشنده مهربان تعجب دارم از كسى كه يقين به مرگ دارد چگونه مى‏خندد.

تعجب دارم از كسى كه به قدر اعتقاد و يقين دارد چگونه محزون مى‏گردد، تعجب دارم از كسى كه گردش روزگار را مشاهده مى‏كند و تغييرات آن را مى‏نگرد چگونه به آن دل بستگى پيدا مى‏كند و به آن اعتماد مى‏نمايد.

سزاوار است كسى كه خداوند را مى‏شناسد او را در قضاء خودش متهم نكند، و بگويد چرا خداوند در روزى من تاخير مى‏كند، راوى گفت: قربانت گردم مى‏خواهم اين حديث را بنويسم، امام دست خود را دراز كرد تا دواة را به من بدهد من دست او را بوسيدم و دوات را برداشتم و نوشتم.پ 15- عبد الرحمن عرزمى از پدرش از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: قنبر غلام على عليه السّلام او را بسيار دوست مى‏داشت، هر گاه على از خانه بيرون مى‏شد او با شمشير دنبال آن جناب حركت مى‏كرد.

يكى از شب‏ها على عليه السّلام متوجه شد كه قنبر دنبال او مى‏آيد، فرمود: براى چه با من مى‏آيى عرض كرد: خواستم پشت سرت حركت كنم، على عليه السّلام فرمود: واى بر تو آيا از اهل آسمانها مى‏خواهى مرا حفظ كنى و يا از اهل زمين.

قنبر عرض كرد مى‏خواهم شما را از اهل زمين محافظت كنم، امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اهل زمين قدرت ندارند بدون اذن خداوند كارى انجام دهند، اينك برگرديد، و بجاى خود برويد، او هم برگشت.پ 16- يكى از روات از امام رضا عليه السّلام روايت مى‏كند كه به آن جناب گفته شد تو

 

از اين گونه سخنان بر زبان جارى مى‏كنى،پ در حالى كه شمشيرها خون جارى مى‏كنند، امام فرمود: خداوند دره‏اى دارد كه پر از طلا مى‏باشد و آن را با ضعيف‏ترين مخلوقات خود كه مورچه باشد محافظت مى‏كند، و شترهاى بزرگ هم به آنجا نمى‏رسند.پ 17- اسحاق بن عمار گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله نماز صبح را خواندند و متوجه شدند جوانى در مسجد سرش را بالا و پائين مى‏برند، رنگشان هم زرد شده و بدنى لاغر دارند و ديدگانش هم در سرش فرو رفته است.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از او سؤال كردند فلان چگونه صبح كردى، گفت: يا رسول اللَّه صبح كردم در حالى كه يقين دارم، رسول خدا از گفته او تعجب كردند و گفتند:

هر چيزى يقينى دارد حقيقت يقينست چيست.

گفت: يا رسول اللَّه حقيقت يقينم مرا اين چنين محزون كرده است، من بخاطر همان يقين شب‏ها خواب ندارم، و روزها تشنگى مى‏كشم، و خود را از دنيا بريده‏ام، اينك عرش را مى‏نگرم و مشاهده مى‏كنم كه مردم براى حساب در آن جا جمع شده‏اند و من هم در آن جا مى‏باشم.

اكنون مى‏نگرم بهشتيان در بهشت متنعم هستند، و يا يك ديگر سخن مى‏گويند و بر پشتى‏ها تكيه كرده‏اند، و هم اكنون مشاهده مى‏كنم كه دوزخيان در دوزخ معذب مى‏باشند و فرياد و شيون مى‏كنند، و هم الان صداى آتش را با گوشهاى خود مى‏شنوم.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اين بنده‏اى است كه خداوند دل او را روشن كرده است و بعد فرمودند همان طور كه هستى باش، جوان گفت دعا كنيد تا خداوند شهادت را نصيب من گرداند، رسول خدا هم دعا كردند و او در بعضى از جنگ‏ها شركت كرد و به شهادت رسيد.پ 18- امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» تا آخر آيه.

 

پ‏فرمودند: ثم قست يعنى دلهاى شما غليظ و خشك گرديده و خير و رحمت از آنها رخت بر بسته است، اى جماعت يهوديان دلهاى شما بعد از ديدن اين همه آيات روشن در زمان موسى عليه السّلام و از اين معجزاتى كه در زمان محمد صلى اللَّه عليه و اله مشاهده كرديد باز نشد و مانند سنگ سفت شده است و چيزى در آن اثر نمى‏كند.

اى جماعت يهود سخن حق در شما اثرى ندارد، شما نه حق خداوند را از اموالتان مى‏دهيد و نه صدقه‏اى پرداخت مى‏كنيد، و نه كار نيكى انجام مى‏دهيد، و نه از مهمانى پذيرائى مى‏كنيد، و نه غم از دل كسى مى‏زدائيد و نه اخلاق و عواطف انسانى داريد.

او اشد قسوة يعنى دل آنها از سنگ هم سفت‏تر است، و يا أشد قسوة يك معنى مبهم دارد كه شنوندگان او را خوب تميز نمى‏دهند و براى آنها به خوبى روشن نشده است، همان گونه كه گوينده‏اى مى‏گويد من نان خوردم و يا گوشت.

در اين جا مقصود گوينده اين نيست كه بگويد: من نمى‏دانم چه خورده‏ام، بلكه مى‏خواهد با ابهام به شنونده برساند كه نمى‏داند چه خورده است اگر چه مى‏داند چيزى را خورده است معنى آيه هم «بل اشد قسوة» نيست زيرا كه استدراك در اين جا غلط مى‏باشد.

زيرا خداوند مطلبى را به غلط نمى‏گويد تا بعد آن را استدراك كند و درستش را بگويد براى اينكه خداوند عالم به گذشته و آينده مى‏باشد، و چيزى كه نخواهد شد اگر وجود پيدا كند چگونه وجود پيدا مى‏كند، و استدراك فقط براى بشر ناقص مى‏باشد.

خداوند در جمله «فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ»، اشد قسوة را اراده نكرده، زيرا اين تكذيب اولى به دومى مى‏باشد، زيرا پروردگار در اين جا مى‏فرمايد آن دلها مانند سنگ هستند در شدت، نه سخت‏تر از آنها و نه نرم‏تر، و هر گاه بعد از اين گويد او اشد از قول اول عدول كرده است كه آن اشد نيست.

اين مانند آن است كه كسى مى‏گويد: از شما خيرى نخواهد آمد نه كم و نه زياد، خداوند متعال در اولى مطلب را مبهم گذاشت و فرمود: او اشد، ولى در دومى‏

 

آن را بيان كرد و گفت‏پ: دلهاى آنها از سنگ هم سخت‏تر مى‏باشد.

در آن جا كه فرمود: «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ»، يعنى اين دلها به اندازه سفت و سخت هستند كه خيرى از آنها بيرون نمى‏آيد در صورتى كه از سنگها آب جريان پيدا مى‏كند و براى فرزندان آدم خير و بركت مى‏آورد.

از آن سنگ‏ها و صخره‏ها شكاف‏هائى پديد مى‏آيد و آب قطره قطره از آن جريان پيدا مى‏كند و از آن دلهاى سخت بهتر مى‏باشد، از آن صخره‏ها آبها جريان پيدا مى‏كنند ولى از دلهاى آن جماعت خيرى باز نمى‏گردد و جريان پيدا نمى‏كند.

بعد از اين خداوند فرمود: وَ إِنَّ مِنْها يعنى از سنگ از ترس خدا چيزى كاسته نمى‏گردد، هر گاه بنام خدا و اولياء او محمد و على، فاطمه، حسن و حسين و پاكان از آل او عليهم السّلام آن را سوگند بدهى چيزى از آن سقوط نمى‏كند.

در دلهاى شما چيزى از اين نيكى‏ها نيست وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ، بلكه او عالم به شما هست و شما را به سبب كارهائى كه انجام داده‏ايد مجازات مى‏كند، و يا به شما نيكى مى‏نمايد و با عدالت با شما رفتار مى‏كند، او به شما ستم روا نمى‏دارد و حساب شما را مى‏رسد و مورد عقاب قرار مى‏دهد.

خداوند متعال در اين جا دلهاى آنها را همان گونه وصف كرده كه در سوره نساء فرموده اگر آنها بهره از حكومت داشتند به مردم پشيزى هم نمى‏دادند، و در باره سنگ‏ها در اين جا چنان فرموده كه در آيه شريفه ديگر فرموده: ما اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم هر آئينه مشاهده مى‏كردى آن كوه از ترس خداوند از يك ديگر پراكنده مى‏شد.

اين سركوبى براى يهوديان و ناصبيان است، زيرا آن دو هر دو را دارا مى‏باشند و مرتكب هر دو گناه شدند، توبيخ رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله به يهوديان بسيار سنگين آمد، گروهى از رؤساء و خطيبان آنها گفتند: اى محمد تو ما را هجو مى‏كنى و از دلهاى ما سخن مى‏گوئى در صورتى كه خداوند خلاف آن را مى‏گويد.

در دلهاى ما خير زيادى هست ما روزه مى‏گيريم و صدقه مى‏دهيم، و با فقراء مواسات مى‏كنيم رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: مقصود از خير در نظر ما آن چيزى است‏

 

كه براى رضاى خدا داده شود و بر طبق اوامر خداوند انجام پذيرد.پ اما آنچه براى رياء و تظاهر و جلب توجه مردم انجام گيرد، و به دشمنى رسول خدا منجر گردد، و بر ضد او تحريك شود اينها خير نخواهد بود، بلكه آنها شر خالص مى‏باشند، و وبال گردن صاحبش مى‏شوند و او را به سخت‏ترين عذاب گرفتار مى‏كنند.

يهوديان گفتند: اى محمد تو آن طور مى‏گوئى و ما اين چنين مى‏گوئيم، ما اين اموال را براى از بين بردن شما خرج مى‏كنيم، و مى‏خواهيم به اين طريق تسلط شما را دفع كنيم، و يارانت را از اطراف تو پراكنده سازيم، و اين در نزد ما جهاد اكبر مى‏باشد.

ما در برابر اين كارها از خداوند پاداش بزرگ مى‏خواهيم، حد اقلش اين است كه ما با شما مساوى هستيم، و ادعاى ما يكى مى‏باشد و تو بر ما چه فضيلتى دارى، رسول خدا فرمود: اى برادران يهودا دعاها بين طرفداران حق و باطل مساوى مى‏باشد.

اما حجت‏هاى خداوند و دلائل او بين آنها جدائى مى‏اندازد اين برهان‏ها سخنان بى‏مايه اهل باطل را از بين مى‏برد و حقائق اهل حق را روشن مى‏كند، محمد رسول خدا از جهل شما استفاده نمى‏كند و بدون حجت هم نمى‏خواهد شما به او تسليم شويد.

او با حجت و برهان خداوند با شما سخن مى‏گويد و شما توانائى نداريد سخنان او را رد كنيد، و يا از گفته‏هاى مثبت او خود را خلاص نماييد، اگر محمد معجزه‏اى به شما نشان بدهد و آيتى براى شما بياورد شما به شك گرفتار مى‏شويد و مى‏گوئيد او با سختى و تكلف اين آيات را درست مى‏كند.

او را به حيله‏گرى متهم مى‏كنيد، و يا مى‏گوئيد آن آيات را براى او درست كرده‏اند و اين يك توطئه مى‏باشد، اما هر گاه از من چيزى بخواهيد و من خواسته‏ها را به شما نشان بدهم در اينجا كه نمى‏توانيد بگوئيد اينها را برايش درست مى‏كنند و يا توطئه مى‏نمايند، و يا حيله‏گرى مى‏كنند.

 

پ‏شما از من چه مى‏خواهيد اينك خداوند جهانيان به من وعده كرده هر چه شما از من بخواهيد آن را آشكار كند و به شما نشان دهد، تا كافران شما عذرى نداشته باشند، و بر بصيرت مؤمنان شما افزوده گردد و در موضوع من بيشتر روشن شوند.

يهوديان گفتند: اى محمد تو به حق سخن گفتى و اينك اگر به وعده‏ات وفا كردى و با انصاف عمل نمودى و اگر چنين نكردى خود نخستين كسى هستى كه از ادعاى نبوت دست برمى‏دارى و در ميان ما قرار مى‏گيرى و به حكم تورات تسليم مى‏شوى.

اكنون پيشنهادى كه ما به شما مى‏كنيم، ادعاى باطلت معلوم مى‏شود و تو از دادن پاسخ ناتوان خواهى شد و از كارى كه در پيش گرفته‏اى دست خواهى كشيد، رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: از سخنان شما بوى صداقت مى‏آيد نه دشمنى اينك هر چه مى‏خواهيد سؤال كنيد تا عذرى نداشته باشيد.

گفتند: اى محمد شما خيال مى‏كنى در دل‏هاى ما مواساة با فقراء نيست و با ما با ضعفاء ارتباطى نداريم و به آنها مساعدت نمى‏كنيم، و ما براى زدودن باطل و اقامه حق چيزى انفاق نمى‏كنيم و سنگها نرم‏تر از دل ما مى‏باشند.

اكنون اين كوهها در مقابل ما هستند اينك بيائيد با هم برويم و آنها را بر گفته شما گواه بگيريم و بنگريم آنها سخنان شما را تصديق مى‏كنند و يا تكذيب مى‏نمايند، اگر آنها به تصديق شما سخن گفتند معلوم است كه شما راست مى‏گوئيد و ما بايد از شما اطاعت كنيم.

اگر آنها سخنان شما را تكذيب كردند و يا سكوت نمودند و پاسخ شما را ندادند معلوم مى‏گردد كه شما در ادعاى خود باطل مى‏باشيد و دنبال هواى نفست هستى، رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: بيائيد برويم و از آنها شهادت طلب كنيم، من سنگها را به شهادت مى‏خواهم و آنها هم بنفع من گواهى مى‏دهند.

يهوديان با رسول خدا بطرف يك كوه لخت و بى‏علف و گياه رفتند، گفتند:

اى محمد اين كوه است اكنون او را براى شهادت طلب كن، رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله به كوه‏

 

فرمودندپ به مقام محمد و آل پاك او كه بنام آنها عرش پروردگار روى شانه هشت فرشته قرار گرفته است از شما سؤال مى‏كنم.

اى كوه‏ها به حق محمد و آل پاك او كه بنام آنان آدم توبه كرد و خداوند گناه او را مورد عفو و مغفرت قرار داد و او را بار ديگر بجاى خود برگردانيد، و به حق محمد و آل محمد كه به ذكر نام آنها و توسل به آنها خداوند ادريس را به بهشت برد و در مكانى بلند جاى داد.

اينك شما را گواه مى‏گيرم كه براى محمد در برابر اين يهوديان گواهى دهيد و او را تصديق كنيد، و از قساوت آنها و سختى دلهاى آنان سخن بگوئيد، و آنها را در تكذيب محمد رسوا كنيد و گفته محمد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و اله را تصديق نمائيد.

در اين هنگام كوه به حركت درآمد و تكان خورد و آب از آن جارى گرديد و فرياد زد اى محمد گواهى مى‏دهم كه تو فرستاده خداوند عالميان و سرور همه مردمان مى‏باشى و گواهى مى‏دهم كه دلهاى اين يهوديان همان گونه كه وصف كردى از سنگ هم سخت‏تر مى‏باشد.

از دل اين يهوديان هيچ خيرى بيرون نمى‏شود، اما از اين سنگ‏ها گاهى آب مانند سيل جريان پيدا مى‏كند، و من گواهى مى‏دهم كه اين جماعت دروغ‏گو مى‏باشند و تو را به دروغ نسبت مى‏دهند و به خداوند هم افتراء مى‏بندند.پ امام عليه السّلام در تفسير أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ فرمود: هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله با معجزات خود بر يهوديان پيروز شد و عذر و بهانه آنها را قطع كرد و با دلائل روشن آنان را رسوا ساخت آنها نتوانستند برهان ديگرى بياورند، و نه در معجزات آن جناب شبهه‏اى ايجاد نمايند.

گفتند: اى محمد ما به تو ايمان آورديم و تو رسول هادى و مهدى مى‏باشى، و على هم برادر و وصى و وليت مى‏باشد، ولى هنگامى كه با يهوديان ديگر ملاقات مى‏كردند مى‏گفتند ما اگر در ظاهر به او ايمان آورده‏ايم براى اين است كه از وى در امان باشيم و از او آسيبى متوجه ما نشود.

اين ايمان ظاهرى موجب شده كه ما از گزند او و يارانش در راحتى و آسايش‏

 

بسر بريم،پ زيرا آنها هنگامى كه اعتقاد پيدا كردند ما با آنها مى‏باشيم، اسرار خود را به ما مى‏گويند و از ما چيزى مخفى نمى‏كنند، ما به دشمنان آنها اطلاع مى‏دهيم و آنها هم به آزار و اذيت آنان مشغول مى‏گردند.

ما يهوديان در آن ميان آسوده مى‏شويم و دشمنان محمد و يارانش در حقيقت به كمك ما خواهند شتافت و آن‏ها را مشغول و مضطرب خواهند كرد، و ما احتياج پيدا نخواهيم كرد كه با آنها جنگ كنيم و يا از خود دفاع نمائيم.

اين يهوديان هنگامى كه با يهوديان ديگر برخورد مى‏كردند از ايمان به معجزات رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله خوددارى مى‏نمودند و همه آيات و شواهد را منكر مى‏شدند، در اين جا خداوند نيت فاسد آنها را براى رسول خود آشكار كرد و اعتقاد فاسد آنان را اظهار فرمود.

خداوند متعال فرمود: اى محمد تو و يارانت كه عبارت از على و آل پاك او باشند طمع داريد كه آنها به شما ايمان بياورند اين يهوديان كه با ديدن معجزات و آيات ناگريز شدند تا به شما اعتقاد پيدا نمايند و در برابر براهين واضحه و دلائل روشن مقهور گردند و ايمان آورند و شما را تصديق كنند.

اما آنها هنگامى كه با شياطين خود خلوت مى‏كنند از حالات شما با آنها سخن مى‏گويند، ولى گروهى از اين يهوديان بنى اسرائيل سخنان خداوند را مى‏شنوند و در طور سينا از اوامر و نواهى خداوند آگاه مى‏گردند ولى بعد آن سخنان را تحريف مى‏كنند.

آن جماعت هنگامى كه با ساير يهوديان آميزش پيدا مى‏نمايند، گفته‏هاى خدا و پيامبران را جابجا مى‏كنند و طبق مقاصد خود تفسير و توجيه مى‏نمايند، در صورتى كه مى‏دانند دروغ مى‏گويند و گفته‏هاى آنها با حقيقت وفق نمى‏دهد.

بعد از اين خداوند متعال نفاق ديگر آنها را آشكار كرد و آن هنگامى است كه يهوديان با مؤمنان برخورد مى‏كردند و با سلمان و مقداد و ابو ذر و عمار به گفتگو مى‏نشستند، آنها اظهار مى‏كردند ما هم مؤمن هستيم و به نبوت محمد و امامت على اعتقاد داريم.

 

پ‏على برادر رسول خدا كه هادى مردم و وزير و خليفه رسول در ميان جامعه مى‏باشد و وعده‏هاى او را انجام مى‏دهد، و ذمه رسول را ادا مى‏كند، و روش او را دنبال مى‏نمايد، و نگهدارنده مردم و دافع دشمنان از حوزه دين مى‏باشد.

اگر او را اطاعت كنند خداوند از آنها راضى مى‏گردد، و اگر او را ترك گويند موجب سخط و غضب خداوند مى‏شود، خلفاء رسول بعد از او ستارگان درخشان و ماه‏هاى تابان مى‏باشند، آنها مانند آفتاب مى‏درخشند و نورافشانى مى‏كنند.

دوستان آنها دوستان خدا مى‏باشند، و دشمنان آنها دشمنان خداوند بحساب مى‏آيند، جماعتى از آنها مى‏گويند گواهى مى‏دهم كه محمد صاحب معجزات مى‏باشد، و دلائل و براهين روشنى براى اثبات نبوت خود اقامه كرده است.

هنگامى كه گروهى از اين يهوديان نزد گروهى ديگر رفتند و گفتند، شما چكار كرديد، آيا به آنها اطلاع داديد كه خداوند به وسيله آيات و معجزات صدق نبوت محمد صلى اللَّه عليه و اله را براى شما روشن كرد و امامت برادرش على عليه السّلام را اثبات نمود.

شما بايد در نزد خداوند به آن آيات و معجزات احتجاج كنيد و بدانيد كه خود اين دلائل و شواهد را عيان ديديد، ولى به آن ايمان نياورديد و از او اطاعت نكرديد، آنها از روى نادانى خيال مى‏كردند كه اگر آن آيات را به اطلاع مردم نرسانيده‏اند تقصير ندارند.

ولى خداوند فرمود: مگر شما نمى‏دانيد اين آيات روشن كه راه را براى شما باز كرد و حقيقت را به شما نشان داد براى صدق نبوت محمد صلى اللَّه عليه و اله حجت مى‏باشد و خداوند با شما در اين باره احتجاج مى‏كند و شما بايد اين حقائق را به مردم برسانيد.

خداوند متعال مى‏فرمايند مگر آنهائى كه به برادران خود مى‏گويند آيا شما از آنچه اطلاع پيدا كرده‏ايد و آيات و معجزات محمد صلى اللَّه عليه و اله را به عيان مشاهده نموده‏ايد به برادران خود هم خبر مى‏دهيد و آنها را از حقيقت امر آگاه مى‏كنيد.

خداوند مى‏داند كه شما در دلهاى خود چه چيزهائى را مخفى كرده‏ايد و نسبت به محمد صلى اللَّه عليه و اله چگونه عداوت مى‏كنيد، شما در دل ايمان نداريد و منتظر

 

فرصت هستيد تا او را از پا درآوريد و ياران او را هلاك سازيد.پ شما اگر در ظاهر ايمان آورده‏ايد براى اين است كه با آنها رفاقت كنيد، و ارتباط برقرار سازيد تا از اسرار زندگى آنها مطلع گرديد، و در جاهائى كه به زيان مسلمانان باشد انتشار دهيد، و چون خداوند مى‏داند كه آنها نفاق مى‏كنند و دروغ مى‏گويند از اين رو از پيامبر دفاع مى‏كند.

خداوند متعال كارهاى محمد صلى اللَّه عليه و اله را مرتب كرده و امور نبوت و رسالت او را با تدبير خود منظم ساخته است و او را در بعثت و رسانيدن پيام كمك كرده و منظورش را انجام داده است، و او بر برپادارنده اوامر خداوند بوده و كيد و مكر يهوديان او را زيان نمى‏رساند.

امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ فرمود: خداوند متعال فرمود: اى محمد پاره‏اى از اين يهوديان سواد ندارند و از قرائت كتاب و خط نوشتن محروم مى‏باشند، و مانند كودكانى هستند كه از مادر متولد شده‏اند و چيزى نمى‏دانند.

اين جماعت نه از كتاب‏هاى آسمانى اطلاع دارند و نه از آن كتابها كه به دروغ به خداوند نسبت داده‏اند، و چون سواد ندارند فرقى هم بين آنها نمى‏دهند، فقط كتاب‏ها را براى آنها قرائت مى‏كنند و آنها هم گوش مى‏دهند.

به اين جماعت بى‏سواد مى‏گويند اين كتاب خداوند مى‏باشد آنها نمى‏دانند آن چه قرائت مى‏گردد كتاب خدا و سخنان او مى‏باشد يا كلماتى ديگر، اين گروه فقط در حال پندار و خيال مى‏باشند و فقط به سخنان رؤساء خود كه تكذيب نبوت محمد و امامت على مى‏باشد گوش مى‏دهند و از آنها تقليد مى‏كنند، در صورتى كه تقليد آنان حرام مى‏باشد.

امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ فرمود:

خداوند به گروهى از اين يهوديان كه به گمان خود صفاتى براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله درست كرده بودند و خيال مى‏كردند آنها خصوصيات آن حضرت مى‏باشد در حالى كه مطلب بر خلاف آنها بود.

اين يهوديان منحرف به ضعفاء اين چنين وانمود مى‏كردند كه اينها صفات‏

 

پيامبرى است كه در آخر الزمان مبعوث خواهد شد،پ او مردى است دراز قد، شكم بزرگ، و قوى هيكل داراى موهاى زرد و او پانصد سال بعد از اين خواهد آمد.

در صورتى كه قيافه و صورت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله بر خلاف اين بود، نظر اين گروه كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله مخالفت مى‏كردند اين بود كه رياست آنها بر ضعفاء باقى بماند و استفاده‏اى كه از آنها مى‏كردند ادامه پيدا كند.

اين جماعت يهود به اين بهانه مى‏خواستند شانه از زير بار مسئوليت در برابر رسول خدا خالى نمايند و از خدمت به وصى او خود را نگهدارند، براى همين جهت خداوند فرمود: واى بر آنها و آنچه با دست خود نوشتند و اين صفات تحريف شده را در باره رسول خدا و على گفتند.

آنها در بدترين جاهاى دوزخ و در سخت‏ترين عذاب‏ها گرفتار مى‏شوند، و در عذاب دائمى قرار مى‏گيرند، آنها با اموالى كه از مردم مى‏گيرند و مردم را در كفر به محمد صلى اللَّه عليه و اله نگه مى‏دارد و به وصايت برادرش على ولى خدا اعتقاد ندارند معذب مى‏شوند.

امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً فرمود:

يعنى يهوديانى كه در ظاهر اصرار به ايمان دارند ولى در نهان نفاق مى‏كنند و بر ضد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله توطئه مى‏نمايند و گمان مى‏كنند كه مسلمانان نابود مى‏گردند.

آنها مى‏گويند: آتش فقط چند روز ما را در بر خواهد گرفت، زيرا آنها خويشاوندان و برادران رضاعى در ميان مسلمانان دارند و كفرشان را از محمد و ياران او پنهان مى‏كنند، خويشاوندان هم مى‏دانند كه آنها منافق مى‏باشند ولى بخاطر خويشاوندى آن را اظهار نمى‏كنند.

اما در نهان به آنها مى‏گويند چرا بطور نفاق زندگى مى‏كنيد، و خود را در معرض خشم و غضب خداوند قرار داده‏ايد و خويشتن را معذب ساخته‏ايد، آنها مى‏گويند مدت اين عذاب خيلى كم است و چند روزى بيش نيست.

اين ايام اندك خواهد گذشت و ما بعد از آن وارد بهشت خواهيم شد و از نعمت‏هاى آن جا برخوردار خواهيم گرديد، ما در دنيا خود را گرفتار مشكلات‏

 

نمى‏كنيم به خاطر اينكه چند روزى در آن جهان عذاب شويم.پ آن عذاب‏ها پايان خواهند گرفت و ما هم از لذت آزادى و كامجوئى در دنيا و سود بردن از نعمت‏هاى آن مشغول مى‏گرديم، و بعد هم هر چه مى‏خواهد پيش بيايد و ما باكى و ترسى از آنها نخواهيم داشت، زيرا آن عذاب‏ها دائمى نيستند.

خداوند متعال فرمود: اى محمد به آنها بگو مگر شما با خداوند عهد و پيمانى در اين باره داريد كه عذاب شما براى كفر به محمد و انكار معجزات او و عدم اعتقاد به على و فرزندان وى منقطع خواهد شد و دوامى براى آن نيست.

آرى آن عذاب هميشه هست و پايانى ندارد، اينك در ارتكاب گناهان و زشتيها به خود جرأت ندهيد، و به خدا و رسول و ولى منصوب او كافر نشويد، او مردم را به راه خير و سعادت هدايت مى‏كند و مانند پدرى مهربان با فرزندان عمل مى‏نمايد.

شما خيال مى‏كنيد كه با خدا عهد بسته‏ايد كه شما را عذاب نكند و او هم به وعده‏اش عمل خواهد كرد و شما را از عذاب نگه مى‏دارد، و يا در باره خدا سخنانى مى‏گوئيد كه از آن آگاهى نداريد، شما در هر حال زور مى‏گوئيد و در ادعاى خود كاذب هستيد.پ 19- امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ فرمود: خداوند متعال در اين آيه شريفه آن دسته از يهوديان را كه در كوه از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله معجزه و كرامت ديدند مورد خطاب قرار داده و آنها را سرزنش مى‏كند.

فرمود: ما به موسى عليه السّلام تورات داديم آن توراتى كه احكام ما را در بردارد، و از فضل محمد و آل پاك او عليهم السّلام سخن مى‏گويد و از امامت على بن ابى طالب و جانشينان او گفتگو مى‏نمايند، و از شرافت مسلمانان و بدى حال مخالفان بحث مى‏كند.

ما بعد از موسى پيامبرانى فرستاديم و رسولى را دنبال رسولى مبعوث كرديم، و به عيسى بن مريم آيات روشن عطا نموديم و او مردگان را زنده مى‏كرد و بيماران‏

 

كر و پيسى را معالجه مى‏فرمودپ و هر چه مردم در خانه‏ها ذخيره مى‏كردند مى‏گفت و آنها را از پشت پرده آگاه مى‏نمود.

ما عيسى عليه السّلام را بوسيله روح القدس تاييد كرديم كه جبرئيل عليه السّلام باشد و اين در هنگامى بود كه او را از سوراخ خانه‏اش بطرف آسمان برد، و كسى را كه اراده كرده بود او را بكشد بصورت عيسى درآورد، و مردم او را بجاى عيسى كشتند.پ 20- امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ فرمود: خداوند مى‏فرمايد: يهوديانى كه با رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله به كوه رفتند و معجزاتى از آن جناب مشاهد كردند ولى دلشان مانند سنگ سخت و سفت بود و ايمان نياوردند، و گفتند دلهاى ما جاى خير و دانش است و علوم همه جاى آن را فرا گرفته است.

ولى با همه اينها دل‏هاى ما اى محمد براى تو فضيلتى نمى‏شناسد و در كتاب‏هاى خداوند ما در اين باره چيزى نديده‏ايم، و انبياء هم راجع به شما چيزى نگفته‏اند، خداوند گفته‏هاى آنها را رد كرد و گفت: شما درست سخن نمى‏گوئيد و دلهاى شما جاى علوم نيست.

اما خداوند آن دل‏ها را مورد لعنت قرار داده و از خير و نيكى دور كرده است، و گروهى اندك از آنها ايمان مى‏آورند، آنها به پاره‏اى از موضوعات ايمان مى‏آورند و بعضى را هم كفران مى‏كنند هر گاه آنها محمد را در بعضى موارد تكذيب نمايند، در موارد ديگر زياد تكذيب خواهند كرد، و در كمتر موردى او را تصديق خواهند نمود.

گروهى گفته‏اند: قُلُوبُنا غُلْفٌ* يعنى دلهاى ما در پوشش قرار گرفته و ما سخنان شما را درك نمى‏كنيم، همان طور كه در جاى ديگرى از قرآن گفته: وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ و هر دو معنى در اينجا درست است غلف به ضم لام و يا سكون آن.

بعد از اين رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اى گروه يهود آيا شما با رسول خداى جهانيان دشمنى مى‏كنيد، و قبول نداريد كه با گناهان خود از افراد نادان بشمار

 

مى‏رويد،پ شما خيال مى‏كنيد كه خداوند به گناهان كسى را عذاب نمى‏كند چون آنها نادان مى‏باشند.

در صورتى كه كسى به رسول خدا عناد ورزد عذاب هرگز از او برداشته نمى‏شود، آدم عليه السّلام از خداوند خواست او را براى گناهش بيامرزد با اينكه توبه كرد و خدا هم او را مورد رحمت خود قرار داد، ولى شما با عنادى كه با رسول خدا داريد باز آرزوى آمرزش مى‏كنيد.پ 21- سماعة از حضرت صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: يقين آن است كه براى رضايت مردم خداوند را به غضب نياورى، و آنها را مورد ملامت قرار ندهى مگر خداوند شما را از فضل خود چيزى عطا نكرده است.

بدانيد كه روزى را با حرص و آز نمى‏توان بدست آورد، و اگر هم اكراه داشته باشى و روزى را نخواهى نمى‏توانى آن را برگردانى اگر كسى از روزى فرار كند همان گونه كه از مرگ فرار مى‏كند روزى خود را به او مى‏رساند همان طور كه مرگ او را در ميابد.پ 22- ابو حيان از پدرش روايت مى‏كند كه گفت: من در خدمت على بن ابى طالب عليه السّلام بودم و او در بين جنگجويان صفين در حال حركت بود و صف‏ها را مرتب مى‏كرد، در اين هنگام مشاهده كردند معاويه بر اسبى سوار شده و در مقابل على عليه السّلام قرار گرفته است.

امير المؤمنين هم بر اسب رسول خدا كه نامش مرتجز بود سوار گرديده و حر به رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله را هم در دست گرفته و ذو الفقار را هم بر كمر حمايل نموده بود، يكى از ياران على عليه السّلام گفت: يا امير المؤمنين مى‏ترسم اين ملعون ناگهان بر شما حمله كند و به شما صدمه‏اى برساند.

على عليه السّلام فرمود: اگر اين مطلب را از اينجا مى‏گويى كه معاويه در دين قابل اعتماد نيست، و او از قاسطان شقى و خارجيان ملعونى است كه بر امامان راستين خروج كرده است، اين درست مى‏باشد و امكان حمله غافلگيرانه او هست.

ولى از طرف ديگر هر انسانى اجل معينى دارد و اين خود آدمى را حفظ

 

مى‏كند،پ هر يك از مردمان فرشتگانى دارند كه او را حفظ مى‏كنند، و نمى‏گذارند او در چاهى سقوط كند و يا در زير ديوارى بماند و يا حادثه سوئى برايش رخ دهد.

اما هر گاه اجلش فرا رسيد و روز مرگش نزديك شد، فرشتگان او را تنها مى‏گذارند و رها مى‏كنند و همين گونه است وضع من، هر گاه مرگم فرا رسد و ساعت معين بيايد شقى‏ترين اين امت از جاى خود حركت مى‏كند و محاسنم را با خون سرم رنگين مى‏سازد و اين وعده دروغ نيست.پ 23- فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام از پدرش روايت مى‏كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: نخستين عمل شايسته اين امت زهد و يقين است، و آخرين كسانى كه از اين امت هلاك گردند افراد بخيل و آرزومندان مى‏باشند.پ 24- رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: بهترين چيزى كه به قلب داده شده يقين است.پ 25- ابن مسكان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: بين مردم كمتر از اين پنج چيز تقسيم نشده است و آنها عبارتند از يقين، قناعت، صبر، شكر و كامل‏ترين اينها عقل است.پ 26- در يك حديث مرفوع از رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله روايت شده كه فرمود: به جبرئيل گفتم: تفسير يقين چيست، فرمود: مؤمن براى خدا كارى مى‏كند كه گويا او را مشاهده مى‏نمايد و اگر او خداوند را مشاهده نمى‏كند خداوند او را مى‏نگرد، و يقين كند كه هر چه به او مى‏رسد بايد مى‏رسيد و خطا نمى‏كرد و هر چه به او اصابت نمى‏كند بايد هم اصابت نمى‏كرد.پ 27- هشام بن سالم گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم به حمران بن اعين مى‏فرمودند: اى حمران به كسانى كه از خودت پائين هستند نظر بيفكن، و به بالا دستان كه توانائى دارند نگاه نكن، و اگر اين كار را بكنى از زندگى راضى خواهى شد و شايسته سهم بيشتر مى‏باشى.

اى حمران بدان عمل دائمى اگر كم باشد و با يقين توام گردد از عمل زياد ولى بدون يقين بهتر است، و بدان ورعى بالاتر از دورى كردن از محرمات نيست، و از اينكه از آزار مؤمنان دست بردارد و از غيبت آنها خوددارى كند.

 

بهترين زندگى آن است كه انسان حسن خلق داشته باشد، مالى سودمندتر از قناعت وجود ندارد و بايد با اندكى زندگى را گذرانيد، و جهلى زيان‏بارتر از عجب و خودخواهى نيست.پ 28- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: روزى حضرت رسول صلى اللَّه عليه و اله به حارثة بن مالك برخورد كردند، رسول خدا سؤال كردند اى حارثه حالت چگونه است، گفت يا رسول اللَّه صبح كردم در حالى كه حقا مؤمن مى‏باشم.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اى حارثه هر چيزى حقيقتى دارد، حقيقت يقينت چيست، حارثه گفت: يا رسول اللَّه از دنيا دست كشيدم، و شب‏ها در بيدارى بسر مى‏برم، و روزها را تشنه هستم گويا به عرش خداوند مى‏نگرم كه براى حساب نهاده شده، و مشاهده مى‏كنم اهل بهشت با يك ديگر رفت و آمد دارند و گويا صداى دوزخيان را مى‏شنوم.

رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: بنده‏اى است كه خداوند قلب او را روشن كرده است اكنون بر اين طريقه ثابت باش حارثه گفت: يا رسول اللَّه از خداوند بخواه شهادت را نصيب من گرداند، پيغمبر هم در حق او دعا كرد، و او با گروهى بطرف جهاد رفتند و حارثه بعد از چند نفر به شهادت رسيدند.پ 29- اسحاق بن عمار گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز صبح را خواندند و بعد متوجه شدند جوانى از انصار سرش را بالا و پائين مى‏برند، جوان رنگى زرد و بدنى لاغر دارد و ديدگانش در سرش فرو رفته است.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از وى پرسيد چگونه صبح كردى گفت: يا رسول اللَّه صبح كردم در حالى كه يقين دارم، رسول خدا از گفتار آن جوان در شگفت ماند و فرمود:

هر چيزى را حقيقتى مى‏باشد حقيقت يقينت در چيست.

جوان انصارى گفت: يا رسول اللَّه همان يقين مرا به اندوه گشانيده و شب‏ها خواب را از ديدگان من ربوده، و روزها مرا به تشنگى كشانده و مرا از دنيا و آن چه در آن است رهانيده است، من اينك عرش خدا را مى‏نگرم كه براى حساب‏رسى از مردم نصب شده است، و مردم همه به محشر حاضر شده‏اند و من هم در ميان آنها

 

مى‏باشم.پ من اكنون گويا بهشت را مشاهده مى‏كنم كه مردم در آن متنعم هستند، و با هم سخن مى‏گويند و بر مخده‏ها تكيه كرده‏اند، و گويا دوزخيان را مى‏نگرم كه در آنجا معذب مى‏باشند و فرياد و شيون مى‏كنند، و گويا صداى شعله‏هاى آتش در گوش من طنين افكنده است.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله به ياران خود فرمودند: اين بنده‏اى است كه خداوند نور ايمان را در دل او روشن كرده، و بعد گفت اى جوان بر اين طريق ثابت باش و جوان عرض كرد يا رسول اللَّه دعا كنيد من در ركاب شما شهيد شوم، رسول خدا هم دعا كردند و او در يكى از جنگ‏ها به جهاد پرداخت و بعد از چند نفر به شهادت رسيد.پ 30- هشام بن سالم گويد: امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ فرمودند: يعنى معاينه و يك ديگر را ديدن.پ 31- عبد اللَّه بن سنان گويد: امام صادق فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمودند يقين از همه چيز بى‏نياز مى‏كند، و عبادت آدمى را مشغول مى‏نمايد.پ 32- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اى مردم از خداوند بخواهيد به شما يقين عطا كند، و شما را عافيت دهد، بزرگترين نعمت‏ها عافيت مى‏باشد، و خيرى كه همواره در قلب جاى دارد يقين است، مغبون كسى است كه در دين خود زيان كند، و مغبوط شخصى است كه در يقين مورد غبطه ديگران باشد.

راوى گويد: امام سجاد عليه السّلام بعد از اداء نماز مغرب زياد مى‏نشست و از خداوند طلب يقين مى‏كرد.پ 33- صفوان گويد: از امام رضا عليه السّلام پرسيدم تفسير آيه شريفه: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي چيست آيا در دل ابراهيم شكى وجود داشت، فرمود: خير او بر يقين خود بود ولى از خداوند خواست تا بر يقينش افزوده شود.پ 34- محمد حلبى گويد: امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ فرمود: آنها هر كارى كه مى‏كنند مى‏دانند

 

كه خداوند به آنها پاداش مى‏دهد.پ 35- داود بن فرقد گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: يك مرد عرب باديه‏نشين نزد حضرت رسول صلى اللَّه عليه و اله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه با من به اسلام بيعت كنيد رسول اكرم فرمود: شرط آن است كه نخست پدرت را بكشى.

مرد عرب دست نگهداشت و رسول خدا بار ديگر با مردم به گفتگو پرداخت، عرب بار ديگر تقاضاى خود را تكرار كرد، رسول خدا هم سخن اول را به او گفت، او قبول كرد و رسول خدا با او بيعت كردند.

در اين هنگام رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: تو اكنون با اين كار به غير از خدا و رسول و مؤمنان به ديگرى توجه ندارى و تسليم خدا و رسول شدى، من تو را به عقوق و بد رفتارى با پدر و مادر امر نمى‏كنيم، اكنون برويد با پدر و مادر خود نيكى كنيد.پ 36- ابو عبيده حذاء گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: گروهى نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله رفتند بعد از اينكه مسلمان شده بودند، گفتند: يا رسول اللَّه آيا كسى از ما بعد از اينكه مسلمان شد به اعمال دوره جاهليت مؤاخذه مى‏شوند.

رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس بدرستى اسلام را قبول كند، و در ايمانش براى او يقين حاصل شود به كارهاى دوره جاهليت مؤاخذه نمى‏گردد، ولى هر كس اسلامش محكم نباشد و به ايمان خود يقين نداشته باشد خداوند او را به گذشته و آينده مؤاخذه مى‏كند.پ 37- عبد اللَّه بن سنان گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: ايمان در قلب است ولى يقين مقامش از آن بالاتر مى‏باشد.پ 38- امام صادق عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام فرمودند: بدانيد هر چه روز قيامت زيان برساند آن را كوچك تلقى نكنيد و هر چه روز قيامت به شما سود دهد آن را هم كوچك ندانيد، و هر چه خداوند از آن خبر داده آن را در مقابل خود بدانيد.پ 39- ابو بصير گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: از خداوند عفو و عافيت بخواهيد، زيرا شما نمى‏توانيد از امتحانات و آزمايش‏ها بيرون گرديد، قبل از شما

 

گروهى از بنى اسرائيل بودند كه شكم آنها را با سيخ‏ها شكاف مى‏دادند تا كفر را قبول كنند، ولى آنها را از پذيرفتن آن امتناع مى‏كردند.پ 40- عبد الاعلى گويد: مردى از قريش مى‏گفت: در نزد من يك درخت خرما از رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله مى‏باشد، من اين موضوع را به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم، فرمود آن درخت رسول خدا نيست مگر كسى كه آن را بشناسد.پ 41- خضر بن عمرو گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن از تكه آهن هم سخت‏تر مى‏باشد، زيرا آهن هنگامى كه در آتش گذاشته شود نرم مى‏گردد، ولى مؤمن اگر كشته شود و بار ديگر زنده شود و بازگشته گردد دلش تغيير نمى‏كند.پ 42- اسحاق بن عمار و يونس گويند از امام صادق عليه السّلام سؤال كرديم تفسير آيه شريفه خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ* چيست، آيا مقصود قوت بدن‏ها مى‏باشد و يا قوت قلب فرمودند: قوت هر دو.پ 43- روايت شده يقين ثروتى است كه از همه چيز كفايت مى‏كند، و عبادت آدمى را به خود مشغول مى‏كند، ايمان بوسيله قلب حاصل مى‏شود و يقين مقامى بلند دارد،پ روايت شده كمتر از يقين چيزى بين مردم تقسيم نشده است.پ روايت شده كه خداوند بندگان سست عقيده را كه هر آن به طرفى تمايل پيدا مى‏كنند دشمن مى‏دارد، اينك از حق منحرف نگرديد، هر كس حق را به چيزى ديگر تبديل كند هلاك مى‏شود، و دنيا را از دست مى‏دهد، و ناراحت از آن جا بيرون مى‏رود.پ 44- امام صادق عليه السّلام فرمود: يقين آدمى را به جايگاه بلندى مى‏رساند كه موجب شگفتى مى‏شود، رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از عظمت مقام يقين اطلاع دادند در آن هنگام كه در محضر آن بزرگوار سخن از عيسى عليه السّلام به ميان آمد، گفتند: عيسى بن مريم روى آب راه مى‏رفت.

رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اگر يقينش زياد بود در هوا هم راه مى‏رفت، از اين روايت معلوم مى‏گردد كه پيامبران با همه جلالت و مقام بلندشان در نزد خداوند باز هم بر يك ديگر برترى دارند و در يقين با هم متفاوت مى‏باشند.

 

پ‏مؤمنان هم در قوت و ضعف يقين با هم تفاوت دارند، هر كس يقينش زياد گرديد نشانه‏اش اين است كه از غير خدا قطع اميد مى‏كند، و به حول و قوه خدا پناه مى‏برد، و در پيروى از اوامر او استقامت مى‏كند و در تظاهر و باطن خدا را عبادت مى‏نمايد.

حالت عدم و وجود زيادى و يا كمى، ستايش و يا مذمت، عزت و يا خوارى همه در نزد او يكسان هستند، و او همه را به يك چشم نگاه مى‏كند، هر كس در يقين ضعيف شده به اسباب و وسائل توسل پيدا مى‏كند و خود را آزاد مى‏سازد و از عادت‏ها و عرفيات پيروى مى‏نمايد.

او از گفته‏هاى مردمان پيروى مى‏كند كه در آن گفته‏ها حقيقتى نيست، او در اسباب و وسائل دنيائى خود را مشغول مى‏سازد و به جمع‏آورى و نگهدارى مال اشتغال پيدا مى‏كند، در زبان خود اقرار مى‏نمايند كه هر چه بخواهد همان مى‏شود و مانع و معطى خداوند است.

روزى را خداوند بين مردمان تقسيم مى‏كند، و با جهد و كوشش روزى را مى‏تواند بدست آورد، ولى در عمل و قلب با آن مخالفت مى‏كند، خداوند متعال در قرآن مجيد مى‏فرمايد: آنها با زبان خود سخنانى مى‏گويند كه در عمل و قلب آنان خبرى از آنها نيست و خداوند به راز دل آنان آگاه مى‏باشد.

خداوند به بندگان خود محبت كرده و اجازه داده كه آنها براى امرار معاش به كسب و كار مشغول گردند و فعاليت داشته باشند ولى از حدود معين تجاوز نداشته باشند، واجبات خدا را ترك نكند و سنت‏هاى رسول را رها نسازند و در زندگى توكل را از دست ندهند و حريص نباشند.

اما هر گاه اينها را فراموش كنند و از حدود خود تجاوز نمايند، هلاك خواهند شد، و از فعاليت‏هاى خود نتيجه درستى نخواهند گرفت، و جز مشتى دروغ و ادعاهاى باطل براى خود فراهم نخواهند كرد، هر كسبى كه در آن توكل نباشد از آن جز حرام و شبهه چيزى عائد نخواهد شد.

آنها كسانى هستند كه خود را فداى مال كرده‏اند و شب و روز مشغول كسب‏

 

و كار هستند،پ گرسنگى و سختى را تحمل مى‏كنند تا مالى فراهم آورند، آنها اموال را جمع مى‏نمايند و در راه دين خرج نمى‏كنند، كوشش آنها فقط جمع‏آورى و نگهدارى مال مى‏باشد.

كاسب بايد مشغول كسب گردد و دنبال روزى برود ولى در دلش به خداوند توكل داشته باشند، اگر مالش زياد گرديد مانند امين عالمى با آن رفتار كند، و بودن آن مال و يا از دست دادن آن برايش مساوى باشد، اگر مال را نگه مى‏دارد براى خدا باشد و اگر انفاق مى‏كند در راه خدا باشد.پ 45- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر چيزى براى او حدى هست، عرض كردم حد يقين چيست فرمودند اينكه جز از خداوند از كسى نترسى.پ 46- جابر جعفى از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: كه بنده‏اى طعم ايمان را نخواهد چشيد مگر اينكه يقين كند هر چه باو مى‏رسد از روى خطا نيست.پ 47- يونس گويد: از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم از ايمان و اسلام براى من بفرمائيد، امام فرمودند: ابو جعفر عليه السّلام مى‏فرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر مى‏باشد و يقين يك درجه بالاتر از تقوى مى‏باشد.

بين مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است، گويد: عرض كردم يقين چيست، فرمودند: توكل بر خداوند، تسليم در برابر خداوند، رضا به حكم خداوند، و تفويض كارها به خداوند، گفتم تفسير اينها چيست، فرمودند ابو جعفر چنين گفتند.پ 48- زيد بن وهب گويد: شاميان در جنگ صفين خود را به على عليه السّلام نزديك كردند، به خداوند سوگند نزديك شدن آنها به على موجب شد كه او به سرعت به آنها حمله كند، حسن فرزندش به او گفت چه ضررى داشت كه اگر بطرف يارانت كه پشت سرت بودند مى‏رفتى.

على عليه السّلام فرمود: اى فرزند من، پدرت روزى مرگش فرا مى‏رسد كه جلو آن را نمى‏توان گرفت، مرگ در آمدن تاخير نمى‏كند و شتاب هم ندارد، در موقع خودش‏

 

مى‏آيد،پ به خداوند سوگند پدرت باكى ندارد كه خود به كام مرگ رود و يا مرگ بطرف او بيايد.پ ابو اسحاق گويد: على عليه السّلام در جنگ صفين بيرون شدند در حالى كه نيزه‏اى با خود داشتند در اين هنگام به سعيد بن قيس همدانى برخورد كردند، سعيد گفت: يا امير المؤمنين نمى‏ترسيد شما را ناگهانى از پا درآوردند و اكنون نزديك دشمن رسيده‏اى.

على عليه السّلام فرمود: خداوند براى همه مردم حافظان و نگهبانانى قرار داده است كه او را از حوادث حفظ مى‏كنند، نمى‏گذارند او در چاهى سقوط كند، و يا ديوارى بر وى فرود آيد، و يا صدمه‏اى به او برسد، ولى هر گاه مقدر شود حافظان مى‏روند و او را تنها مى‏گذارند.پ 49- على عليه السّلام شنيدند يكى از خوارج نماز شب مى‏خواند و قرآن تلاوت مى‏كند، فرمود: خوابيدن بر يقين بهتر از نماز خواندن در حال شك مى‏باشد.پ امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از خطبه‏ها فرمودند شبهه را از اين جهت شبهه گفته‏اند كه به حق شباهت دارد، ولى دوستان حق در روشنائى يقين در آن حركت مى‏كنند و بطرف هدايت كام برمى‏دارند.

اما دشمنان خداوند راهنماى آنها ضلالت و گمراهى مى‏باشد، و كسى كه آنها را هدايت مى‏كند خودش كور است، و حقيقت را درك نمى‏كند، هر كس از مرگ بترسد از آن رهائى پيدا نمى‏كند و كسى به زندگى خواهد رسيد كه مرگ را دوست داشته باشد.پ على عليه السّلام در يكى از سخنان خود كه او را از غافلگير شدن مى‏ترسانيدند فرمود: خداوند مرا در حصارى محكم و استوار قرار داده است، و هر گاه مرگم فرا رسد آن حصار باز مى‏شود و مرا تسليم مى‏كند، در آن هنگام تير به خطا نمى‏رود و زخم بهبودى حاصل نمى‏كند.پ على عليه السّلام به فرزندش حسن سلام اللَّه عليه فرمود: حوادث و كارهائى كه برايت پيش مى‏آيد و مشكلاتى كه برايت در زندگى حادث مى‏گردند با صبر و

 

استقامت و يقين از خود دور كنيد و در برابر آنها مقاومت داشته باشيد.پ 50- امام باقر عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام در يكى از خطبه‏هاى طولانى فرمودند:

ايمان داراى چهار پايه مى‏باشد صبر، يقين، عدالت، و توحيد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: ايمان از اسلام برتر است، و چيزى گرامى‏تر از يقين نيست‏پ صفوان جمال گويد: از امام صادق عليه السّلام از تفسير آيه شريفه وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما پرسيدم، فرمودند: آن گنج طلا و يا نقره نبود، و در آن لوحى بود كه چهار كلمه بر آن نوشته بودند.

من خدائى هستم كه جز من خدائى نيست، هر كس يقين به مرگ داشته باشد يك سال از خنديدن خوددارى مى‏كند، و هر كس بحساب يقين داشته باشد خوشحالى نمى‏كند، و هر كس به مقدرات معتقد باشد جز از خدا از كسى واهمه ندارد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: صبر و شكيبائى از يقين برمى‏خيزد. حضرت صادق سلام اللَّه عليه فرمود: قنبر غلام على عليه السّلام او را بسيار دوست مى‏داشت و هر گاه امير المؤمنين از خانه بيرون مى‏شد قنبر هم دنبال او حركت مى‏كرد، يكى از شب‏ها على عليه السّلام متوجه شد قنبر دنبال او در حال حركت مى‏باشد و شمشيرش را هم برداشته است.

على عليه السّلام گفتند: قنبر اينجا چكار مى‏كنى، عرض كرد: يا امير المؤمنين دنبال شما راه افتاده‏ام، اى قنبر مى‏خواهى مرا از اهل آسمانها و يا زمين حفظ كنى، گفت از اهل زمين، فرمود: اهل زمين بدون اجازه آسمان كارى نمى‏توانند بكنند برگرديد، او هم برگشت.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: هر چيزى حدى دارد، راوى گفت: حد توكل چيست فرمودند: يقين سؤال كرد حد يقين كدام است فرمود: فقط از خداوند بترسى.پ امام عليه السّلام فرمود: محمد بن حنفيه مردى دلير و شجاع بود، حجاج گاهى با او ملاقات مى‏كرد، يكى از روزها حجاج گفت: تصميم دارم گردنت را بزنم، محمد گفت: خداوند در هر روزى سيصد و شصت بار به آدمى توجه مى‏كند و اميدوارم‏

 

در يكى از آن لحظه‏ها مرا از گزندت حفظ كند.پ امير المؤمنين عليه السّلام از حسن و حسين عليهم السّلام پرسيدند بين ايمان و يقين چه اندازه فاصله است، آنها سكوت كردند، پرسيد اى ابو محمد شما جواب بده فرمود: يك وجب فرمودند چرا، حسن گفت ايمان آن است كه بكوش آن را بشنويم، و به دل تصديق كنيم، ولى يقين آن است كه آن را بيابيم و به آن چه از نظر ما نهان است راه پيدا نمائيم.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمودند: زمانى پيش خواهد آمد كه در آن حكومت فقط با خون‏ريزى و ستم امكان پذير خواهد بود، و مال بدست آوردن با بخل و غصب مال ديگران ميسر خواهد شد، و محبت با پيروى از هواى نفس بدست خواهد آمد.

هر كس آن زمان را دريابد و در بغض و كينه صبر كند در حالى كه مى‏تواند محبت كند، و در فقر صبر نمايد در حالى كه مى‏تواند توانگر شود، و بر خوارى شكيبا باشد در حالى كه توانائى دارد خود را عزيز كند خداوند به اينها پاداش عمل پنجاه صديق را مى‏دهد.پ عبد اللَّه بن عباس گويد: قيصر استرى به حضرت رسول صلى اللَّه عليه و اله هديه كردند، يكى از روزها رسول اكرم بر آن استر سوار شدند و مرا هم دنبال خود سوار نمودند، و بعد فرمود: اى جوان به خداوند توجه داشته باش تا خداوند به شما توجه كند.

اگر به خداوند توجه داشته باشى و دستورات او را به كار گيرى خداوند را مقابل خود مشاهده مى‏كنى، در هنگام وسعت و فراخى روزى خدا را بشناس تا خداوند هم در هنگام سختى شما را مورد لطف خود قرار دهد، هر گاه مى‏خواهى كمك بخواهى از خداوند بخواه.

قلم تقدير بر آن چه خواهد شد جارى شده و هر چه مقدر باشد انجام خواهد گرفت، اگر مردم كوشش كنند كه به شما سودى برسانند ولى در صورتى كه مقدر نباشد سعى آنها نتيجه‏اى نخواهد داد و سودى به شما نخواهد رسانيد.

 

پ‏اگر توانائى دارى كه با صبر و يقين كارى انجام دهى در آن كوشا باش، و اگر توانائى ندارى صبر پيشه كن و در سختى‏ها شكيبا باش تا خير زيادى بدست آورى، و بدان كه صبر پيروزى مى‏آورد و گشايش بعد از مشكلات پيش مى‏آيد، و با هر سختى يك آسانى هم مى‏باشد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: صبر سرآمد ايمان مى‏باشد،پ فرمودند صبر در برابر ايمان مانند سر در برابر بدن است، هر گاه سر برود بدنى نخواهد بود، و همين گونه هنگامى كه صبر رفت ايمان هم خواهد رفت.پ 51- حفص بن غياث گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى حفص كسى كه صبر مى‏كند صبرش زود تمام مى‏شود، و كسى كه بى‏تابى كند بى‏تابى او زود سپرى مى‏گردد، اينك در همه كارها صبر كنيد خداوند متعال محمد صلى اللَّه عليه و اله را به رسالت برانگيخت و او را مامور به صبر و مهربانى كرد.

در قرآن مجيد به او فرمود: بر آنچه مردم مى‏گويند صبر كن و از آنها محترمانه دورى نما و در جاى ديگر فرمود: تكذيب‏كنندگان را به من واگذار، در جاى ديگرى فرمود: به طريق نيكو آنها را از خود دور كن، در آن هنگام مشاهده مى‏كنى آن كس كه با شما دشمنى مى‏كند دوست شما مى‏گردد.

به حقيقت و واقعيت نمى‏رسند مگر آنهائى كه صبر كنند و شكيبائى داشته باشند، و يا به حقيقت نخواهد رسيد مگر آنهائى كه بهره‏اى بزرگ داشته باشند، او صبر كرد تا هنگامى كه او را اذيت كردند و آزارش دادند.پ على عليه السّلام فرمود: رزق و روزى به حماقت و نادانى واگذاشته شده و محروميت براى عقلاء بوده و گرفتارى با يقين و صبر همراه مى‏باشد.پ مهران گويد: براى ابو الحسن عليه السّلام نوشتم و در آن از قرض و اوضاع نابسامان خود با آن جناب درد دل كردم، امام عليه السّلام در پاسخ نوشتند صبر كن تا مأجور گردى، و اگر صبر نكنى اجرى نخواهى داشت، و متوجه باش حكم خدا را نمى‏توان تغيير داد.پ على عليه السّلام فرمودند صبر بر دو گونه است، صبر در هنگام مصيبت كه خوب‏

 

 

مى‏باشد، و صبر بهتر از آن صبر در حرام مى‏باشد.پ امام باقر عليه السّلام فرمود: هنگامى كه وفات پدرم على بن الحسين عليهما السّلام نزديك شد مرا به سينه چسبانيد، و فرمود: اى فرزندم تو را وصيت مى‏كنم به آن وصيتى كه پدرم به من كردند و او هم فرمود پدرم در هنگام وفات مرا وصيت كرد، اى فرزند در برابر حق صبر كن اگر چه تلخ باشد.پ امام باقر عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمودند: شگفت دارم از مؤمن كه خداوند هر چه براى او مقدر كند خير مى‏باشد، اگر گرفتار شود صبر مى‏كند، و اگر نعمتى به او برسد شكر مى‏نمايد.پ به امام صادق عليه السّلام گفته شد: گرامى‏ترين مردم كدام افراد مى‏باشند، فرمود كسانى كه هر گاه خيرى به آنها برسد شكر خدا را مى‏گويند، و اگر گرفتار شدند صبر مى‏كنند.