پ1- جابر گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى برادر جعفى ايمان از اسلام افضل است، و يقين از ايمان افضل مىباشد، و چيزى گرامىتر و عزيزتر از يقين نيست.پ 2- وشاء از أبو الحسن عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر و تقوى يك درجه از ايمان برتر و يقين يك درجه از آن فراتر مىباشد، و در ميان مردم چيزى بهتر از يقين تقسيم نشده است.پ 3- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى ابا محمد اسلام يك درجه است، گفتم: آرى، فرمود: ايمان بر اسلام يك درجه است، گفتم آرى، فرمود: تقوى بر ايمان يك درجه است گفتم آرى.
فرمودند: يقين بر تقوى يك درجه دارد، گفتم: آرى، امام عليه السّلام فرمود: مردم به كمتر از يقين داده نشدهاند، و شما امروز به پائينترين درجه كه اسلام باشد چنگ زدهايد، كوشش كنيد كه آن هم از دست شما خارج نگردد.پ 4- يونس گويد: از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم ايمان و اسلام كدام هستند، فرمود: ابو جعفر عليه السّلام مىگفتند آن اسلام است، ايمان يك درجه از او برتر مىباشد، تقوى هم يك درجه از ايمان بهتر است و يقين هم يك درجه بالاتر از تقوى مىباشد.
بين مردم چيزى بهتر از يقين تقسيم نشده، گويد: عرض كردم يقين چيست، فرمود: توكل بر خدا و تسليم در برابر امر خدا، و رضا به مقدرات خدا، و واگذارى كارها به خدا، عرض كردم معنى اينها چيست، فرمودند ابو جعفر اين چنين فرموده است.پ 5- بزنطى از امام رضا عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: ايمان از اسلام يك درجه بالاتر است، تقوى يك درجه بالاتر از ايمان مىباشد، و يقين هم يك درجه بالاتر از تقوى مىباشد و بين بندگان چيزى بهتر از يقين تقسيم نشده است.پ 6- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر چيزى براى اوحدى هست، گويد: عرض كردم قربانت گردم حد توكل چيست و آن را از كجا بايد شناخت، فرمودند: يقين، گفتم: حد يقين كدام است، فرمود اينكه فقط از خداوند بترسى.پ 7- عبد اللَّه بن سنان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمودند: از صحت يقين مرد مسلمان آن است كه براى رضايت مردم خداوند را به خشم و غضب نياورد، و اگر خداوند چيزى به آنها نداده آنان را مورد سرزنش قرار ندهد.
كسى با حرص و ولع و كوشش نمىتواند روزى خود را بدست آورد، و اگر روزى هم خواست به در خانه كسى برود احدى قدرت ندارد آن را منع كند، اگر كسى از شما از روزى خود فرار كند همان گونه كه از مرگ فرار مىكند روزى خود را به او مىرساند همان گونه كه مرگ او را در مىيابد.
بعد از اين امام عليه السّلام فرمود: خداوند با عدالت و قسط خود آسايش و راحتى را
در يقين و رضايت قرار داده، و غم و اندوه را در شك و ترديد و عدم رضايت و ناراحتى نهاده است.پ 8- هشام بن سالم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: عمل كم و هميشگى كه با يقين انجام گرفته باشد از اعمال زيادى كه بدون يقين انجام گرفته باشد بهتر است.پ 9- زراره گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين سلام اللَّه عليه بالاى منبر فرمودند: شما به حقيقت ايمان نخواهيد رسيد مگر اينكه بدانيد هر چه به شما مىرسد روى حقيقت است و خطائى در آن نيست، و اگر از روى خطا بود به او اصابت نمىكرد.پ 10- زيد شحام گويد: امام صادق سلام اللَّه عليه فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام روى ديوار كجى قرار گرفتند و به كارهاى قضائى مشغول شدند، يكى گفت: بالاى اين ديوار جلوس نكنيد كه آن كج مىباشد، على عليه السّلام فرمود: اجل هر آدمى پاسبان او مىباشد، هنگامى كه از روى ديوار برخاستند ديوار فرو ريخت امير المؤمنين گاهى از اين كارها مىكرد و اينها همه از يقين بود.پ 11- صفوان جمال گويد: از امام صادق عليه السّلام از تفسير آيه شريفه «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما» سؤال كردم امام فرمود: آن گنج طلا و نقره نبود بلكه در آن لوحى بود كه چهار كلمه روى او نوشته بودند.
منم خدا كه جز من خدائى نيست، هر كس به مرگ يقين داشته باشد خنده نمىكند، هر كس به حساب روز قيامت معتقد باشد دلش خوشحال نمىگردد، و هر كس به مقدرات اعتقاد پيدا كند جز خداوند از كسى نمىترسد.پ 12- صفوان جمال گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام مىفرمودند:
بندهاى طعم ايمان را نمىچشد مگر اينكه بداند هر چه به او مىرسد از روى واقعيت است، و اگر از روى خطا بود به آن اصابت نمىكرد، و بداند زيان دهنده و نفع رساننده خدا مىباشد.پ 13- سعيد بن قيس همدانى گويد: روزى در ميدان جنگ متوجه مردى شدم كه دو جامه در برداشت، اسب خود را به آن طرف حركت دادم ناگهان
مشاهده كردم امير المؤمنين عليه السّلام مىباشد،پ گفتم يا امير المؤمنين در همچه جايى؟
فرمود: آرى اى سعيد بن قيس هيچ بندهاى نيست مگر اينكه خداوند براى او حافظ و نگهدارندهاى قرار داده است، او دو فرشته دارد كه او را حفظ مىكنند تا از بالاى كوهى سقوط نكند و يا در جايى فرو نيفتد، ولى هر گاه قضاء پيش آيد او را رها مىكنند.پ 14- على بن اسباط گويد: از امام رضا عليه السّلام شنيدم فرمود: در گنجى كه خداوند در قرآن مىفرمايد: وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما، در آن نوشته شده بود بنام خداوند بخشنده مهربان تعجب دارم از كسى كه يقين به مرگ دارد چگونه مىخندد.
تعجب دارم از كسى كه به قدر اعتقاد و يقين دارد چگونه محزون مىگردد، تعجب دارم از كسى كه گردش روزگار را مشاهده مىكند و تغييرات آن را مىنگرد چگونه به آن دل بستگى پيدا مىكند و به آن اعتماد مىنمايد.
سزاوار است كسى كه خداوند را مىشناسد او را در قضاء خودش متهم نكند، و بگويد چرا خداوند در روزى من تاخير مىكند، راوى گفت: قربانت گردم مىخواهم اين حديث را بنويسم، امام دست خود را دراز كرد تا دواة را به من بدهد من دست او را بوسيدم و دوات را برداشتم و نوشتم.پ 15- عبد الرحمن عرزمى از پدرش از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: قنبر غلام على عليه السّلام او را بسيار دوست مىداشت، هر گاه على از خانه بيرون مىشد او با شمشير دنبال آن جناب حركت مىكرد.
يكى از شبها على عليه السّلام متوجه شد كه قنبر دنبال او مىآيد، فرمود: براى چه با من مىآيى عرض كرد: خواستم پشت سرت حركت كنم، على عليه السّلام فرمود: واى بر تو آيا از اهل آسمانها مىخواهى مرا حفظ كنى و يا از اهل زمين.
قنبر عرض كرد مىخواهم شما را از اهل زمين محافظت كنم، امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اهل زمين قدرت ندارند بدون اذن خداوند كارى انجام دهند، اينك برگرديد، و بجاى خود برويد، او هم برگشت.پ 16- يكى از روات از امام رضا عليه السّلام روايت مىكند كه به آن جناب گفته شد تو
از اين گونه سخنان بر زبان جارى مىكنى،پ در حالى كه شمشيرها خون جارى مىكنند، امام فرمود: خداوند درهاى دارد كه پر از طلا مىباشد و آن را با ضعيفترين مخلوقات خود كه مورچه باشد محافظت مىكند، و شترهاى بزرگ هم به آنجا نمىرسند.پ 17- اسحاق بن عمار گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله نماز صبح را خواندند و متوجه شدند جوانى در مسجد سرش را بالا و پائين مىبرند، رنگشان هم زرد شده و بدنى لاغر دارند و ديدگانش هم در سرش فرو رفته است.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از او سؤال كردند فلان چگونه صبح كردى، گفت: يا رسول اللَّه صبح كردم در حالى كه يقين دارم، رسول خدا از گفته او تعجب كردند و گفتند:
هر چيزى يقينى دارد حقيقت يقينست چيست.
گفت: يا رسول اللَّه حقيقت يقينم مرا اين چنين محزون كرده است، من بخاطر همان يقين شبها خواب ندارم، و روزها تشنگى مىكشم، و خود را از دنيا بريدهام، اينك عرش را مىنگرم و مشاهده مىكنم كه مردم براى حساب در آن جا جمع شدهاند و من هم در آن جا مىباشم.
اكنون مىنگرم بهشتيان در بهشت متنعم هستند، و يا يك ديگر سخن مىگويند و بر پشتىها تكيه كردهاند، و هم اكنون مشاهده مىكنم كه دوزخيان در دوزخ معذب مىباشند و فرياد و شيون مىكنند، و هم الان صداى آتش را با گوشهاى خود مىشنوم.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اين بندهاى است كه خداوند دل او را روشن كرده است و بعد فرمودند همان طور كه هستى باش، جوان گفت دعا كنيد تا خداوند شهادت را نصيب من گرداند، رسول خدا هم دعا كردند و او در بعضى از جنگها شركت كرد و به شهادت رسيد.پ 18- امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» تا آخر آيه.
پفرمودند: ثم قست يعنى دلهاى شما غليظ و خشك گرديده و خير و رحمت از آنها رخت بر بسته است، اى جماعت يهوديان دلهاى شما بعد از ديدن اين همه آيات روشن در زمان موسى عليه السّلام و از اين معجزاتى كه در زمان محمد صلى اللَّه عليه و اله مشاهده كرديد باز نشد و مانند سنگ سفت شده است و چيزى در آن اثر نمىكند.
اى جماعت يهود سخن حق در شما اثرى ندارد، شما نه حق خداوند را از اموالتان مىدهيد و نه صدقهاى پرداخت مىكنيد، و نه كار نيكى انجام مىدهيد، و نه از مهمانى پذيرائى مىكنيد، و نه غم از دل كسى مىزدائيد و نه اخلاق و عواطف انسانى داريد.
او اشد قسوة يعنى دل آنها از سنگ هم سفتتر است، و يا أشد قسوة يك معنى مبهم دارد كه شنوندگان او را خوب تميز نمىدهند و براى آنها به خوبى روشن نشده است، همان گونه كه گويندهاى مىگويد من نان خوردم و يا گوشت.
در اين جا مقصود گوينده اين نيست كه بگويد: من نمىدانم چه خوردهام، بلكه مىخواهد با ابهام به شنونده برساند كه نمىداند چه خورده است اگر چه مىداند چيزى را خورده است معنى آيه هم «بل اشد قسوة» نيست زيرا كه استدراك در اين جا غلط مىباشد.
زيرا خداوند مطلبى را به غلط نمىگويد تا بعد آن را استدراك كند و درستش را بگويد براى اينكه خداوند عالم به گذشته و آينده مىباشد، و چيزى كه نخواهد شد اگر وجود پيدا كند چگونه وجود پيدا مىكند، و استدراك فقط براى بشر ناقص مىباشد.
خداوند در جمله «فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ»، اشد قسوة را اراده نكرده، زيرا اين تكذيب اولى به دومى مىباشد، زيرا پروردگار در اين جا مىفرمايد آن دلها مانند سنگ هستند در شدت، نه سختتر از آنها و نه نرمتر، و هر گاه بعد از اين گويد او اشد از قول اول عدول كرده است كه آن اشد نيست.
اين مانند آن است كه كسى مىگويد: از شما خيرى نخواهد آمد نه كم و نه زياد، خداوند متعال در اولى مطلب را مبهم گذاشت و فرمود: او اشد، ولى در دومى
آن را بيان كرد و گفتپ: دلهاى آنها از سنگ هم سختتر مىباشد.
در آن جا كه فرمود: «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ»، يعنى اين دلها به اندازه سفت و سخت هستند كه خيرى از آنها بيرون نمىآيد در صورتى كه از سنگها آب جريان پيدا مىكند و براى فرزندان آدم خير و بركت مىآورد.
از آن سنگها و صخرهها شكافهائى پديد مىآيد و آب قطره قطره از آن جريان پيدا مىكند و از آن دلهاى سخت بهتر مىباشد، از آن صخرهها آبها جريان پيدا مىكنند ولى از دلهاى آن جماعت خيرى باز نمىگردد و جريان پيدا نمىكند.
بعد از اين خداوند فرمود: وَ إِنَّ مِنْها يعنى از سنگ از ترس خدا چيزى كاسته نمىگردد، هر گاه بنام خدا و اولياء او محمد و على، فاطمه، حسن و حسين و پاكان از آل او عليهم السّلام آن را سوگند بدهى چيزى از آن سقوط نمىكند.
در دلهاى شما چيزى از اين نيكىها نيست وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ، بلكه او عالم به شما هست و شما را به سبب كارهائى كه انجام دادهايد مجازات مىكند، و يا به شما نيكى مىنمايد و با عدالت با شما رفتار مىكند، او به شما ستم روا نمىدارد و حساب شما را مىرسد و مورد عقاب قرار مىدهد.
خداوند متعال در اين جا دلهاى آنها را همان گونه وصف كرده كه در سوره نساء فرموده اگر آنها بهره از حكومت داشتند به مردم پشيزى هم نمىدادند، و در باره سنگها در اين جا چنان فرموده كه در آيه شريفه ديگر فرموده: ما اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مىكرديم هر آئينه مشاهده مىكردى آن كوه از ترس خداوند از يك ديگر پراكنده مىشد.
اين سركوبى براى يهوديان و ناصبيان است، زيرا آن دو هر دو را دارا مىباشند و مرتكب هر دو گناه شدند، توبيخ رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله به يهوديان بسيار سنگين آمد، گروهى از رؤساء و خطيبان آنها گفتند: اى محمد تو ما را هجو مىكنى و از دلهاى ما سخن مىگوئى در صورتى كه خداوند خلاف آن را مىگويد.
در دلهاى ما خير زيادى هست ما روزه مىگيريم و صدقه مىدهيم، و با فقراء مواسات مىكنيم رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: مقصود از خير در نظر ما آن چيزى است
كه براى رضاى خدا داده شود و بر طبق اوامر خداوند انجام پذيرد.پ اما آنچه براى رياء و تظاهر و جلب توجه مردم انجام گيرد، و به دشمنى رسول خدا منجر گردد، و بر ضد او تحريك شود اينها خير نخواهد بود، بلكه آنها شر خالص مىباشند، و وبال گردن صاحبش مىشوند و او را به سختترين عذاب گرفتار مىكنند.
يهوديان گفتند: اى محمد تو آن طور مىگوئى و ما اين چنين مىگوئيم، ما اين اموال را براى از بين بردن شما خرج مىكنيم، و مىخواهيم به اين طريق تسلط شما را دفع كنيم، و يارانت را از اطراف تو پراكنده سازيم، و اين در نزد ما جهاد اكبر مىباشد.
ما در برابر اين كارها از خداوند پاداش بزرگ مىخواهيم، حد اقلش اين است كه ما با شما مساوى هستيم، و ادعاى ما يكى مىباشد و تو بر ما چه فضيلتى دارى، رسول خدا فرمود: اى برادران يهودا دعاها بين طرفداران حق و باطل مساوى مىباشد.
اما حجتهاى خداوند و دلائل او بين آنها جدائى مىاندازد اين برهانها سخنان بىمايه اهل باطل را از بين مىبرد و حقائق اهل حق را روشن مىكند، محمد رسول خدا از جهل شما استفاده نمىكند و بدون حجت هم نمىخواهد شما به او تسليم شويد.
او با حجت و برهان خداوند با شما سخن مىگويد و شما توانائى نداريد سخنان او را رد كنيد، و يا از گفتههاى مثبت او خود را خلاص نماييد، اگر محمد معجزهاى به شما نشان بدهد و آيتى براى شما بياورد شما به شك گرفتار مىشويد و مىگوئيد او با سختى و تكلف اين آيات را درست مىكند.
او را به حيلهگرى متهم مىكنيد، و يا مىگوئيد آن آيات را براى او درست كردهاند و اين يك توطئه مىباشد، اما هر گاه از من چيزى بخواهيد و من خواستهها را به شما نشان بدهم در اينجا كه نمىتوانيد بگوئيد اينها را برايش درست مىكنند و يا توطئه مىنمايند، و يا حيلهگرى مىكنند.
پشما از من چه مىخواهيد اينك خداوند جهانيان به من وعده كرده هر چه شما از من بخواهيد آن را آشكار كند و به شما نشان دهد، تا كافران شما عذرى نداشته باشند، و بر بصيرت مؤمنان شما افزوده گردد و در موضوع من بيشتر روشن شوند.
يهوديان گفتند: اى محمد تو به حق سخن گفتى و اينك اگر به وعدهات وفا كردى و با انصاف عمل نمودى و اگر چنين نكردى خود نخستين كسى هستى كه از ادعاى نبوت دست برمىدارى و در ميان ما قرار مىگيرى و به حكم تورات تسليم مىشوى.
اكنون پيشنهادى كه ما به شما مىكنيم، ادعاى باطلت معلوم مىشود و تو از دادن پاسخ ناتوان خواهى شد و از كارى كه در پيش گرفتهاى دست خواهى كشيد، رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: از سخنان شما بوى صداقت مىآيد نه دشمنى اينك هر چه مىخواهيد سؤال كنيد تا عذرى نداشته باشيد.
گفتند: اى محمد شما خيال مىكنى در دلهاى ما مواساة با فقراء نيست و با ما با ضعفاء ارتباطى نداريم و به آنها مساعدت نمىكنيم، و ما براى زدودن باطل و اقامه حق چيزى انفاق نمىكنيم و سنگها نرمتر از دل ما مىباشند.
اكنون اين كوهها در مقابل ما هستند اينك بيائيد با هم برويم و آنها را بر گفته شما گواه بگيريم و بنگريم آنها سخنان شما را تصديق مىكنند و يا تكذيب مىنمايند، اگر آنها به تصديق شما سخن گفتند معلوم است كه شما راست مىگوئيد و ما بايد از شما اطاعت كنيم.
اگر آنها سخنان شما را تكذيب كردند و يا سكوت نمودند و پاسخ شما را ندادند معلوم مىگردد كه شما در ادعاى خود باطل مىباشيد و دنبال هواى نفست هستى، رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: بيائيد برويم و از آنها شهادت طلب كنيم، من سنگها را به شهادت مىخواهم و آنها هم بنفع من گواهى مىدهند.
يهوديان با رسول خدا بطرف يك كوه لخت و بىعلف و گياه رفتند، گفتند:
اى محمد اين كوه است اكنون او را براى شهادت طلب كن، رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله به كوه
فرمودندپ به مقام محمد و آل پاك او كه بنام آنها عرش پروردگار روى شانه هشت فرشته قرار گرفته است از شما سؤال مىكنم.
اى كوهها به حق محمد و آل پاك او كه بنام آنان آدم توبه كرد و خداوند گناه او را مورد عفو و مغفرت قرار داد و او را بار ديگر بجاى خود برگردانيد، و به حق محمد و آل محمد كه به ذكر نام آنها و توسل به آنها خداوند ادريس را به بهشت برد و در مكانى بلند جاى داد.
اينك شما را گواه مىگيرم كه براى محمد در برابر اين يهوديان گواهى دهيد و او را تصديق كنيد، و از قساوت آنها و سختى دلهاى آنان سخن بگوئيد، و آنها را در تكذيب محمد رسوا كنيد و گفته محمد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و اله را تصديق نمائيد.
در اين هنگام كوه به حركت درآمد و تكان خورد و آب از آن جارى گرديد و فرياد زد اى محمد گواهى مىدهم كه تو فرستاده خداوند عالميان و سرور همه مردمان مىباشى و گواهى مىدهم كه دلهاى اين يهوديان همان گونه كه وصف كردى از سنگ هم سختتر مىباشد.
از دل اين يهوديان هيچ خيرى بيرون نمىشود، اما از اين سنگها گاهى آب مانند سيل جريان پيدا مىكند، و من گواهى مىدهم كه اين جماعت دروغگو مىباشند و تو را به دروغ نسبت مىدهند و به خداوند هم افتراء مىبندند.پ امام عليه السّلام در تفسير أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ فرمود: هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله با معجزات خود بر يهوديان پيروز شد و عذر و بهانه آنها را قطع كرد و با دلائل روشن آنان را رسوا ساخت آنها نتوانستند برهان ديگرى بياورند، و نه در معجزات آن جناب شبههاى ايجاد نمايند.
گفتند: اى محمد ما به تو ايمان آورديم و تو رسول هادى و مهدى مىباشى، و على هم برادر و وصى و وليت مىباشد، ولى هنگامى كه با يهوديان ديگر ملاقات مىكردند مىگفتند ما اگر در ظاهر به او ايمان آوردهايم براى اين است كه از وى در امان باشيم و از او آسيبى متوجه ما نشود.
اين ايمان ظاهرى موجب شده كه ما از گزند او و يارانش در راحتى و آسايش
بسر بريم،پ زيرا آنها هنگامى كه اعتقاد پيدا كردند ما با آنها مىباشيم، اسرار خود را به ما مىگويند و از ما چيزى مخفى نمىكنند، ما به دشمنان آنها اطلاع مىدهيم و آنها هم به آزار و اذيت آنان مشغول مىگردند.
ما يهوديان در آن ميان آسوده مىشويم و دشمنان محمد و يارانش در حقيقت به كمك ما خواهند شتافت و آنها را مشغول و مضطرب خواهند كرد، و ما احتياج پيدا نخواهيم كرد كه با آنها جنگ كنيم و يا از خود دفاع نمائيم.
اين يهوديان هنگامى كه با يهوديان ديگر برخورد مىكردند از ايمان به معجزات رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله خوددارى مىنمودند و همه آيات و شواهد را منكر مىشدند، در اين جا خداوند نيت فاسد آنها را براى رسول خود آشكار كرد و اعتقاد فاسد آنان را اظهار فرمود.
خداوند متعال فرمود: اى محمد تو و يارانت كه عبارت از على و آل پاك او باشند طمع داريد كه آنها به شما ايمان بياورند اين يهوديان كه با ديدن معجزات و آيات ناگريز شدند تا به شما اعتقاد پيدا نمايند و در برابر براهين واضحه و دلائل روشن مقهور گردند و ايمان آورند و شما را تصديق كنند.
اما آنها هنگامى كه با شياطين خود خلوت مىكنند از حالات شما با آنها سخن مىگويند، ولى گروهى از اين يهوديان بنى اسرائيل سخنان خداوند را مىشنوند و در طور سينا از اوامر و نواهى خداوند آگاه مىگردند ولى بعد آن سخنان را تحريف مىكنند.
آن جماعت هنگامى كه با ساير يهوديان آميزش پيدا مىنمايند، گفتههاى خدا و پيامبران را جابجا مىكنند و طبق مقاصد خود تفسير و توجيه مىنمايند، در صورتى كه مىدانند دروغ مىگويند و گفتههاى آنها با حقيقت وفق نمىدهد.
بعد از اين خداوند متعال نفاق ديگر آنها را آشكار كرد و آن هنگامى است كه يهوديان با مؤمنان برخورد مىكردند و با سلمان و مقداد و ابو ذر و عمار به گفتگو مىنشستند، آنها اظهار مىكردند ما هم مؤمن هستيم و به نبوت محمد و امامت على اعتقاد داريم.
پعلى برادر رسول خدا كه هادى مردم و وزير و خليفه رسول در ميان جامعه مىباشد و وعدههاى او را انجام مىدهد، و ذمه رسول را ادا مىكند، و روش او را دنبال مىنمايد، و نگهدارنده مردم و دافع دشمنان از حوزه دين مىباشد.
اگر او را اطاعت كنند خداوند از آنها راضى مىگردد، و اگر او را ترك گويند موجب سخط و غضب خداوند مىشود، خلفاء رسول بعد از او ستارگان درخشان و ماههاى تابان مىباشند، آنها مانند آفتاب مىدرخشند و نورافشانى مىكنند.
دوستان آنها دوستان خدا مىباشند، و دشمنان آنها دشمنان خداوند بحساب مىآيند، جماعتى از آنها مىگويند گواهى مىدهم كه محمد صاحب معجزات مىباشد، و دلائل و براهين روشنى براى اثبات نبوت خود اقامه كرده است.
هنگامى كه گروهى از اين يهوديان نزد گروهى ديگر رفتند و گفتند، شما چكار كرديد، آيا به آنها اطلاع داديد كه خداوند به وسيله آيات و معجزات صدق نبوت محمد صلى اللَّه عليه و اله را براى شما روشن كرد و امامت برادرش على عليه السّلام را اثبات نمود.
شما بايد در نزد خداوند به آن آيات و معجزات احتجاج كنيد و بدانيد كه خود اين دلائل و شواهد را عيان ديديد، ولى به آن ايمان نياورديد و از او اطاعت نكرديد، آنها از روى نادانى خيال مىكردند كه اگر آن آيات را به اطلاع مردم نرسانيدهاند تقصير ندارند.
ولى خداوند فرمود: مگر شما نمىدانيد اين آيات روشن كه راه را براى شما باز كرد و حقيقت را به شما نشان داد براى صدق نبوت محمد صلى اللَّه عليه و اله حجت مىباشد و خداوند با شما در اين باره احتجاج مىكند و شما بايد اين حقائق را به مردم برسانيد.
خداوند متعال مىفرمايند مگر آنهائى كه به برادران خود مىگويند آيا شما از آنچه اطلاع پيدا كردهايد و آيات و معجزات محمد صلى اللَّه عليه و اله را به عيان مشاهده نمودهايد به برادران خود هم خبر مىدهيد و آنها را از حقيقت امر آگاه مىكنيد.
خداوند مىداند كه شما در دلهاى خود چه چيزهائى را مخفى كردهايد و نسبت به محمد صلى اللَّه عليه و اله چگونه عداوت مىكنيد، شما در دل ايمان نداريد و منتظر
فرصت هستيد تا او را از پا درآوريد و ياران او را هلاك سازيد.پ شما اگر در ظاهر ايمان آوردهايد براى اين است كه با آنها رفاقت كنيد، و ارتباط برقرار سازيد تا از اسرار زندگى آنها مطلع گرديد، و در جاهائى كه به زيان مسلمانان باشد انتشار دهيد، و چون خداوند مىداند كه آنها نفاق مىكنند و دروغ مىگويند از اين رو از پيامبر دفاع مىكند.
خداوند متعال كارهاى محمد صلى اللَّه عليه و اله را مرتب كرده و امور نبوت و رسالت او را با تدبير خود منظم ساخته است و او را در بعثت و رسانيدن پيام كمك كرده و منظورش را انجام داده است، و او بر برپادارنده اوامر خداوند بوده و كيد و مكر يهوديان او را زيان نمىرساند.
امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ فرمود: خداوند متعال فرمود: اى محمد پارهاى از اين يهوديان سواد ندارند و از قرائت كتاب و خط نوشتن محروم مىباشند، و مانند كودكانى هستند كه از مادر متولد شدهاند و چيزى نمىدانند.
اين جماعت نه از كتابهاى آسمانى اطلاع دارند و نه از آن كتابها كه به دروغ به خداوند نسبت دادهاند، و چون سواد ندارند فرقى هم بين آنها نمىدهند، فقط كتابها را براى آنها قرائت مىكنند و آنها هم گوش مىدهند.
به اين جماعت بىسواد مىگويند اين كتاب خداوند مىباشد آنها نمىدانند آن چه قرائت مىگردد كتاب خدا و سخنان او مىباشد يا كلماتى ديگر، اين گروه فقط در حال پندار و خيال مىباشند و فقط به سخنان رؤساء خود كه تكذيب نبوت محمد و امامت على مىباشد گوش مىدهند و از آنها تقليد مىكنند، در صورتى كه تقليد آنان حرام مىباشد.
امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ فرمود:
خداوند به گروهى از اين يهوديان كه به گمان خود صفاتى براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله درست كرده بودند و خيال مىكردند آنها خصوصيات آن حضرت مىباشد در حالى كه مطلب بر خلاف آنها بود.
اين يهوديان منحرف به ضعفاء اين چنين وانمود مىكردند كه اينها صفات
پيامبرى است كه در آخر الزمان مبعوث خواهد شد،پ او مردى است دراز قد، شكم بزرگ، و قوى هيكل داراى موهاى زرد و او پانصد سال بعد از اين خواهد آمد.
در صورتى كه قيافه و صورت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله بر خلاف اين بود، نظر اين گروه كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله مخالفت مىكردند اين بود كه رياست آنها بر ضعفاء باقى بماند و استفادهاى كه از آنها مىكردند ادامه پيدا كند.
اين جماعت يهود به اين بهانه مىخواستند شانه از زير بار مسئوليت در برابر رسول خدا خالى نمايند و از خدمت به وصى او خود را نگهدارند، براى همين جهت خداوند فرمود: واى بر آنها و آنچه با دست خود نوشتند و اين صفات تحريف شده را در باره رسول خدا و على گفتند.
آنها در بدترين جاهاى دوزخ و در سختترين عذابها گرفتار مىشوند، و در عذاب دائمى قرار مىگيرند، آنها با اموالى كه از مردم مىگيرند و مردم را در كفر به محمد صلى اللَّه عليه و اله نگه مىدارد و به وصايت برادرش على ولى خدا اعتقاد ندارند معذب مىشوند.
امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً فرمود:
يعنى يهوديانى كه در ظاهر اصرار به ايمان دارند ولى در نهان نفاق مىكنند و بر ضد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله توطئه مىنمايند و گمان مىكنند كه مسلمانان نابود مىگردند.
آنها مىگويند: آتش فقط چند روز ما را در بر خواهد گرفت، زيرا آنها خويشاوندان و برادران رضاعى در ميان مسلمانان دارند و كفرشان را از محمد و ياران او پنهان مىكنند، خويشاوندان هم مىدانند كه آنها منافق مىباشند ولى بخاطر خويشاوندى آن را اظهار نمىكنند.
اما در نهان به آنها مىگويند چرا بطور نفاق زندگى مىكنيد، و خود را در معرض خشم و غضب خداوند قرار دادهايد و خويشتن را معذب ساختهايد، آنها مىگويند مدت اين عذاب خيلى كم است و چند روزى بيش نيست.
اين ايام اندك خواهد گذشت و ما بعد از آن وارد بهشت خواهيم شد و از نعمتهاى آن جا برخوردار خواهيم گرديد، ما در دنيا خود را گرفتار مشكلات
نمىكنيم به خاطر اينكه چند روزى در آن جهان عذاب شويم.پ آن عذابها پايان خواهند گرفت و ما هم از لذت آزادى و كامجوئى در دنيا و سود بردن از نعمتهاى آن مشغول مىگرديم، و بعد هم هر چه مىخواهد پيش بيايد و ما باكى و ترسى از آنها نخواهيم داشت، زيرا آن عذابها دائمى نيستند.
خداوند متعال فرمود: اى محمد به آنها بگو مگر شما با خداوند عهد و پيمانى در اين باره داريد كه عذاب شما براى كفر به محمد و انكار معجزات او و عدم اعتقاد به على و فرزندان وى منقطع خواهد شد و دوامى براى آن نيست.
آرى آن عذاب هميشه هست و پايانى ندارد، اينك در ارتكاب گناهان و زشتيها به خود جرأت ندهيد، و به خدا و رسول و ولى منصوب او كافر نشويد، او مردم را به راه خير و سعادت هدايت مىكند و مانند پدرى مهربان با فرزندان عمل مىنمايد.
شما خيال مىكنيد كه با خدا عهد بستهايد كه شما را عذاب نكند و او هم به وعدهاش عمل خواهد كرد و شما را از عذاب نگه مىدارد، و يا در باره خدا سخنانى مىگوئيد كه از آن آگاهى نداريد، شما در هر حال زور مىگوئيد و در ادعاى خود كاذب هستيد.پ 19- امام حسن عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ فرمود: خداوند متعال در اين آيه شريفه آن دسته از يهوديان را كه در كوه از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله معجزه و كرامت ديدند مورد خطاب قرار داده و آنها را سرزنش مىكند.
فرمود: ما به موسى عليه السّلام تورات داديم آن توراتى كه احكام ما را در بردارد، و از فضل محمد و آل پاك او عليهم السّلام سخن مىگويد و از امامت على بن ابى طالب و جانشينان او گفتگو مىنمايند، و از شرافت مسلمانان و بدى حال مخالفان بحث مىكند.
ما بعد از موسى پيامبرانى فرستاديم و رسولى را دنبال رسولى مبعوث كرديم، و به عيسى بن مريم آيات روشن عطا نموديم و او مردگان را زنده مىكرد و بيماران
كر و پيسى را معالجه مىفرمودپ و هر چه مردم در خانهها ذخيره مىكردند مىگفت و آنها را از پشت پرده آگاه مىنمود.
ما عيسى عليه السّلام را بوسيله روح القدس تاييد كرديم كه جبرئيل عليه السّلام باشد و اين در هنگامى بود كه او را از سوراخ خانهاش بطرف آسمان برد، و كسى را كه اراده كرده بود او را بكشد بصورت عيسى درآورد، و مردم او را بجاى عيسى كشتند.پ 20- امام عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ فرمود: خداوند مىفرمايد: يهوديانى كه با رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله به كوه رفتند و معجزاتى از آن جناب مشاهد كردند ولى دلشان مانند سنگ سخت و سفت بود و ايمان نياوردند، و گفتند دلهاى ما جاى خير و دانش است و علوم همه جاى آن را فرا گرفته است.
ولى با همه اينها دلهاى ما اى محمد براى تو فضيلتى نمىشناسد و در كتابهاى خداوند ما در اين باره چيزى نديدهايم، و انبياء هم راجع به شما چيزى نگفتهاند، خداوند گفتههاى آنها را رد كرد و گفت: شما درست سخن نمىگوئيد و دلهاى شما جاى علوم نيست.
اما خداوند آن دلها را مورد لعنت قرار داده و از خير و نيكى دور كرده است، و گروهى اندك از آنها ايمان مىآورند، آنها به پارهاى از موضوعات ايمان مىآورند و بعضى را هم كفران مىكنند هر گاه آنها محمد را در بعضى موارد تكذيب نمايند، در موارد ديگر زياد تكذيب خواهند كرد، و در كمتر موردى او را تصديق خواهند نمود.
گروهى گفتهاند: قُلُوبُنا غُلْفٌ* يعنى دلهاى ما در پوشش قرار گرفته و ما سخنان شما را درك نمىكنيم، همان طور كه در جاى ديگرى از قرآن گفته: وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ و هر دو معنى در اينجا درست است غلف به ضم لام و يا سكون آن.
بعد از اين رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اى گروه يهود آيا شما با رسول خداى جهانيان دشمنى مىكنيد، و قبول نداريد كه با گناهان خود از افراد نادان بشمار
مىرويد،پ شما خيال مىكنيد كه خداوند به گناهان كسى را عذاب نمىكند چون آنها نادان مىباشند.
در صورتى كه كسى به رسول خدا عناد ورزد عذاب هرگز از او برداشته نمىشود، آدم عليه السّلام از خداوند خواست او را براى گناهش بيامرزد با اينكه توبه كرد و خدا هم او را مورد رحمت خود قرار داد، ولى شما با عنادى كه با رسول خدا داريد باز آرزوى آمرزش مىكنيد.پ 21- سماعة از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: يقين آن است كه براى رضايت مردم خداوند را به غضب نياورى، و آنها را مورد ملامت قرار ندهى مگر خداوند شما را از فضل خود چيزى عطا نكرده است.
بدانيد كه روزى را با حرص و آز نمىتوان بدست آورد، و اگر هم اكراه داشته باشى و روزى را نخواهى نمىتوانى آن را برگردانى اگر كسى از روزى فرار كند همان گونه كه از مرگ فرار مىكند روزى خود را به او مىرساند همان طور كه مرگ او را در ميابد.پ 22- ابو حيان از پدرش روايت مىكند كه گفت: من در خدمت على بن ابى طالب عليه السّلام بودم و او در بين جنگجويان صفين در حال حركت بود و صفها را مرتب مىكرد، در اين هنگام مشاهده كردند معاويه بر اسبى سوار شده و در مقابل على عليه السّلام قرار گرفته است.
امير المؤمنين هم بر اسب رسول خدا كه نامش مرتجز بود سوار گرديده و حر به رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله را هم در دست گرفته و ذو الفقار را هم بر كمر حمايل نموده بود، يكى از ياران على عليه السّلام گفت: يا امير المؤمنين مىترسم اين ملعون ناگهان بر شما حمله كند و به شما صدمهاى برساند.
على عليه السّلام فرمود: اگر اين مطلب را از اينجا مىگويى كه معاويه در دين قابل اعتماد نيست، و او از قاسطان شقى و خارجيان ملعونى است كه بر امامان راستين خروج كرده است، اين درست مىباشد و امكان حمله غافلگيرانه او هست.
ولى از طرف ديگر هر انسانى اجل معينى دارد و اين خود آدمى را حفظ
مىكند،پ هر يك از مردمان فرشتگانى دارند كه او را حفظ مىكنند، و نمىگذارند او در چاهى سقوط كند و يا در زير ديوارى بماند و يا حادثه سوئى برايش رخ دهد.
اما هر گاه اجلش فرا رسيد و روز مرگش نزديك شد، فرشتگان او را تنها مىگذارند و رها مىكنند و همين گونه است وضع من، هر گاه مرگم فرا رسد و ساعت معين بيايد شقىترين اين امت از جاى خود حركت مىكند و محاسنم را با خون سرم رنگين مىسازد و اين وعده دروغ نيست.پ 23- فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام از پدرش روايت مىكند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: نخستين عمل شايسته اين امت زهد و يقين است، و آخرين كسانى كه از اين امت هلاك گردند افراد بخيل و آرزومندان مىباشند.پ 24- رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: بهترين چيزى كه به قلب داده شده يقين است.پ 25- ابن مسكان گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: بين مردم كمتر از اين پنج چيز تقسيم نشده است و آنها عبارتند از يقين، قناعت، صبر، شكر و كاملترين اينها عقل است.پ 26- در يك حديث مرفوع از رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله روايت شده كه فرمود: به جبرئيل گفتم: تفسير يقين چيست، فرمود: مؤمن براى خدا كارى مىكند كه گويا او را مشاهده مىنمايد و اگر او خداوند را مشاهده نمىكند خداوند او را مىنگرد، و يقين كند كه هر چه به او مىرسد بايد مىرسيد و خطا نمىكرد و هر چه به او اصابت نمىكند بايد هم اصابت نمىكرد.پ 27- هشام بن سالم گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم به حمران بن اعين مىفرمودند: اى حمران به كسانى كه از خودت پائين هستند نظر بيفكن، و به بالا دستان كه توانائى دارند نگاه نكن، و اگر اين كار را بكنى از زندگى راضى خواهى شد و شايسته سهم بيشتر مىباشى.
اى حمران بدان عمل دائمى اگر كم باشد و با يقين توام گردد از عمل زياد ولى بدون يقين بهتر است، و بدان ورعى بالاتر از دورى كردن از محرمات نيست، و از اينكه از آزار مؤمنان دست بردارد و از غيبت آنها خوددارى كند.
بهترين زندگى آن است كه انسان حسن خلق داشته باشد، مالى سودمندتر از قناعت وجود ندارد و بايد با اندكى زندگى را گذرانيد، و جهلى زيانبارتر از عجب و خودخواهى نيست.پ 28- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: روزى حضرت رسول صلى اللَّه عليه و اله به حارثة بن مالك برخورد كردند، رسول خدا سؤال كردند اى حارثه حالت چگونه است، گفت يا رسول اللَّه صبح كردم در حالى كه حقا مؤمن مىباشم.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اى حارثه هر چيزى حقيقتى دارد، حقيقت يقينت چيست، حارثه گفت: يا رسول اللَّه از دنيا دست كشيدم، و شبها در بيدارى بسر مىبرم، و روزها را تشنه هستم گويا به عرش خداوند مىنگرم كه براى حساب نهاده شده، و مشاهده مىكنم اهل بهشت با يك ديگر رفت و آمد دارند و گويا صداى دوزخيان را مىشنوم.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: بندهاى است كه خداوند قلب او را روشن كرده است اكنون بر اين طريقه ثابت باش حارثه گفت: يا رسول اللَّه از خداوند بخواه شهادت را نصيب من گرداند، پيغمبر هم در حق او دعا كرد، و او با گروهى بطرف جهاد رفتند و حارثه بعد از چند نفر به شهادت رسيدند.پ 29- اسحاق بن عمار گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز صبح را خواندند و بعد متوجه شدند جوانى از انصار سرش را بالا و پائين مىبرند، جوان رنگى زرد و بدنى لاغر دارد و ديدگانش در سرش فرو رفته است.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از وى پرسيد چگونه صبح كردى گفت: يا رسول اللَّه صبح كردم در حالى كه يقين دارم، رسول خدا از گفتار آن جوان در شگفت ماند و فرمود:
هر چيزى را حقيقتى مىباشد حقيقت يقينت در چيست.
جوان انصارى گفت: يا رسول اللَّه همان يقين مرا به اندوه گشانيده و شبها خواب را از ديدگان من ربوده، و روزها مرا به تشنگى كشانده و مرا از دنيا و آن چه در آن است رهانيده است، من اينك عرش خدا را مىنگرم كه براى حسابرسى از مردم نصب شده است، و مردم همه به محشر حاضر شدهاند و من هم در ميان آنها
مىباشم.پ من اكنون گويا بهشت را مشاهده مىكنم كه مردم در آن متنعم هستند، و با هم سخن مىگويند و بر مخدهها تكيه كردهاند، و گويا دوزخيان را مىنگرم كه در آنجا معذب مىباشند و فرياد و شيون مىكنند، و گويا صداى شعلههاى آتش در گوش من طنين افكنده است.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله به ياران خود فرمودند: اين بندهاى است كه خداوند نور ايمان را در دل او روشن كرده، و بعد گفت اى جوان بر اين طريق ثابت باش و جوان عرض كرد يا رسول اللَّه دعا كنيد من در ركاب شما شهيد شوم، رسول خدا هم دعا كردند و او در يكى از جنگها به جهاد پرداخت و بعد از چند نفر به شهادت رسيد.پ 30- هشام بن سالم گويد: امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ فرمودند: يعنى معاينه و يك ديگر را ديدن.پ 31- عبد اللَّه بن سنان گويد: امام صادق فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمودند يقين از همه چيز بىنياز مىكند، و عبادت آدمى را مشغول مىنمايد.پ 32- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اى مردم از خداوند بخواهيد به شما يقين عطا كند، و شما را عافيت دهد، بزرگترين نعمتها عافيت مىباشد، و خيرى كه همواره در قلب جاى دارد يقين است، مغبون كسى است كه در دين خود زيان كند، و مغبوط شخصى است كه در يقين مورد غبطه ديگران باشد.
راوى گويد: امام سجاد عليه السّلام بعد از اداء نماز مغرب زياد مىنشست و از خداوند طلب يقين مىكرد.پ 33- صفوان گويد: از امام رضا عليه السّلام پرسيدم تفسير آيه شريفه: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي چيست آيا در دل ابراهيم شكى وجود داشت، فرمود: خير او بر يقين خود بود ولى از خداوند خواست تا بر يقينش افزوده شود.پ 34- محمد حلبى گويد: امام صادق عليه السّلام در تفسير آيه شريفه وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ فرمود: آنها هر كارى كه مىكنند مىدانند
كه خداوند به آنها پاداش مىدهد.پ 35- داود بن فرقد گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: يك مرد عرب باديهنشين نزد حضرت رسول صلى اللَّه عليه و اله آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه با من به اسلام بيعت كنيد رسول اكرم فرمود: شرط آن است كه نخست پدرت را بكشى.
مرد عرب دست نگهداشت و رسول خدا بار ديگر با مردم به گفتگو پرداخت، عرب بار ديگر تقاضاى خود را تكرار كرد، رسول خدا هم سخن اول را به او گفت، او قبول كرد و رسول خدا با او بيعت كردند.
در اين هنگام رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: تو اكنون با اين كار به غير از خدا و رسول و مؤمنان به ديگرى توجه ندارى و تسليم خدا و رسول شدى، من تو را به عقوق و بد رفتارى با پدر و مادر امر نمىكنيم، اكنون برويد با پدر و مادر خود نيكى كنيد.پ 36- ابو عبيده حذاء گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: گروهى نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله رفتند بعد از اينكه مسلمان شده بودند، گفتند: يا رسول اللَّه آيا كسى از ما بعد از اينكه مسلمان شد به اعمال دوره جاهليت مؤاخذه مىشوند.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كس بدرستى اسلام را قبول كند، و در ايمانش براى او يقين حاصل شود به كارهاى دوره جاهليت مؤاخذه نمىگردد، ولى هر كس اسلامش محكم نباشد و به ايمان خود يقين نداشته باشد خداوند او را به گذشته و آينده مؤاخذه مىكند.پ 37- عبد اللَّه بن سنان گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: ايمان در قلب است ولى يقين مقامش از آن بالاتر مىباشد.پ 38- امام صادق عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام فرمودند: بدانيد هر چه روز قيامت زيان برساند آن را كوچك تلقى نكنيد و هر چه روز قيامت به شما سود دهد آن را هم كوچك ندانيد، و هر چه خداوند از آن خبر داده آن را در مقابل خود بدانيد.پ 39- ابو بصير گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: از خداوند عفو و عافيت بخواهيد، زيرا شما نمىتوانيد از امتحانات و آزمايشها بيرون گرديد، قبل از شما
گروهى از بنى اسرائيل بودند كه شكم آنها را با سيخها شكاف مىدادند تا كفر را قبول كنند، ولى آنها را از پذيرفتن آن امتناع مىكردند.پ 40- عبد الاعلى گويد: مردى از قريش مىگفت: در نزد من يك درخت خرما از رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله مىباشد، من اين موضوع را به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم، فرمود آن درخت رسول خدا نيست مگر كسى كه آن را بشناسد.پ 41- خضر بن عمرو گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن از تكه آهن هم سختتر مىباشد، زيرا آهن هنگامى كه در آتش گذاشته شود نرم مىگردد، ولى مؤمن اگر كشته شود و بار ديگر زنده شود و بازگشته گردد دلش تغيير نمىكند.پ 42- اسحاق بن عمار و يونس گويند از امام صادق عليه السّلام سؤال كرديم تفسير آيه شريفه خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ* چيست، آيا مقصود قوت بدنها مىباشد و يا قوت قلب فرمودند: قوت هر دو.پ 43- روايت شده يقين ثروتى است كه از همه چيز كفايت مىكند، و عبادت آدمى را به خود مشغول مىكند، ايمان بوسيله قلب حاصل مىشود و يقين مقامى بلند دارد،پ روايت شده كمتر از يقين چيزى بين مردم تقسيم نشده است.پ روايت شده كه خداوند بندگان سست عقيده را كه هر آن به طرفى تمايل پيدا مىكنند دشمن مىدارد، اينك از حق منحرف نگرديد، هر كس حق را به چيزى ديگر تبديل كند هلاك مىشود، و دنيا را از دست مىدهد، و ناراحت از آن جا بيرون مىرود.پ 44- امام صادق عليه السّلام فرمود: يقين آدمى را به جايگاه بلندى مىرساند كه موجب شگفتى مىشود، رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از عظمت مقام يقين اطلاع دادند در آن هنگام كه در محضر آن بزرگوار سخن از عيسى عليه السّلام به ميان آمد، گفتند: عيسى بن مريم روى آب راه مىرفت.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و اله فرمود: اگر يقينش زياد بود در هوا هم راه مىرفت، از اين روايت معلوم مىگردد كه پيامبران با همه جلالت و مقام بلندشان در نزد خداوند باز هم بر يك ديگر برترى دارند و در يقين با هم متفاوت مىباشند.
پمؤمنان هم در قوت و ضعف يقين با هم تفاوت دارند، هر كس يقينش زياد گرديد نشانهاش اين است كه از غير خدا قطع اميد مىكند، و به حول و قوه خدا پناه مىبرد، و در پيروى از اوامر او استقامت مىكند و در تظاهر و باطن خدا را عبادت مىنمايد.
حالت عدم و وجود زيادى و يا كمى، ستايش و يا مذمت، عزت و يا خوارى همه در نزد او يكسان هستند، و او همه را به يك چشم نگاه مىكند، هر كس در يقين ضعيف شده به اسباب و وسائل توسل پيدا مىكند و خود را آزاد مىسازد و از عادتها و عرفيات پيروى مىنمايد.
او از گفتههاى مردمان پيروى مىكند كه در آن گفتهها حقيقتى نيست، او در اسباب و وسائل دنيائى خود را مشغول مىسازد و به جمعآورى و نگهدارى مال اشتغال پيدا مىكند، در زبان خود اقرار مىنمايند كه هر چه بخواهد همان مىشود و مانع و معطى خداوند است.
روزى را خداوند بين مردمان تقسيم مىكند، و با جهد و كوشش روزى را مىتواند بدست آورد، ولى در عمل و قلب با آن مخالفت مىكند، خداوند متعال در قرآن مجيد مىفرمايد: آنها با زبان خود سخنانى مىگويند كه در عمل و قلب آنان خبرى از آنها نيست و خداوند به راز دل آنان آگاه مىباشد.
خداوند به بندگان خود محبت كرده و اجازه داده كه آنها براى امرار معاش به كسب و كار مشغول گردند و فعاليت داشته باشند ولى از حدود معين تجاوز نداشته باشند، واجبات خدا را ترك نكند و سنتهاى رسول را رها نسازند و در زندگى توكل را از دست ندهند و حريص نباشند.
اما هر گاه اينها را فراموش كنند و از حدود خود تجاوز نمايند، هلاك خواهند شد، و از فعاليتهاى خود نتيجه درستى نخواهند گرفت، و جز مشتى دروغ و ادعاهاى باطل براى خود فراهم نخواهند كرد، هر كسبى كه در آن توكل نباشد از آن جز حرام و شبهه چيزى عائد نخواهد شد.
آنها كسانى هستند كه خود را فداى مال كردهاند و شب و روز مشغول كسب
و كار هستند،پ گرسنگى و سختى را تحمل مىكنند تا مالى فراهم آورند، آنها اموال را جمع مىنمايند و در راه دين خرج نمىكنند، كوشش آنها فقط جمعآورى و نگهدارى مال مىباشد.
كاسب بايد مشغول كسب گردد و دنبال روزى برود ولى در دلش به خداوند توكل داشته باشند، اگر مالش زياد گرديد مانند امين عالمى با آن رفتار كند، و بودن آن مال و يا از دست دادن آن برايش مساوى باشد، اگر مال را نگه مىدارد براى خدا باشد و اگر انفاق مىكند در راه خدا باشد.پ 45- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر چيزى براى او حدى هست، عرض كردم حد يقين چيست فرمودند اينكه جز از خداوند از كسى نترسى.پ 46- جابر جعفى از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: كه بندهاى طعم ايمان را نخواهد چشيد مگر اينكه يقين كند هر چه باو مىرسد از روى خطا نيست.پ 47- يونس گويد: از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم از ايمان و اسلام براى من بفرمائيد، امام فرمودند: ابو جعفر عليه السّلام مىفرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر مىباشد و يقين يك درجه بالاتر از تقوى مىباشد.
بين مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است، گويد: عرض كردم يقين چيست، فرمودند: توكل بر خداوند، تسليم در برابر خداوند، رضا به حكم خداوند، و تفويض كارها به خداوند، گفتم تفسير اينها چيست، فرمودند ابو جعفر چنين گفتند.پ 48- زيد بن وهب گويد: شاميان در جنگ صفين خود را به على عليه السّلام نزديك كردند، به خداوند سوگند نزديك شدن آنها به على موجب شد كه او به سرعت به آنها حمله كند، حسن فرزندش به او گفت چه ضررى داشت كه اگر بطرف يارانت كه پشت سرت بودند مىرفتى.
على عليه السّلام فرمود: اى فرزند من، پدرت روزى مرگش فرا مىرسد كه جلو آن را نمىتوان گرفت، مرگ در آمدن تاخير نمىكند و شتاب هم ندارد، در موقع خودش
مىآيد،پ به خداوند سوگند پدرت باكى ندارد كه خود به كام مرگ رود و يا مرگ بطرف او بيايد.پ ابو اسحاق گويد: على عليه السّلام در جنگ صفين بيرون شدند در حالى كه نيزهاى با خود داشتند در اين هنگام به سعيد بن قيس همدانى برخورد كردند، سعيد گفت: يا امير المؤمنين نمىترسيد شما را ناگهانى از پا درآوردند و اكنون نزديك دشمن رسيدهاى.
على عليه السّلام فرمود: خداوند براى همه مردم حافظان و نگهبانانى قرار داده است كه او را از حوادث حفظ مىكنند، نمىگذارند او در چاهى سقوط كند، و يا ديوارى بر وى فرود آيد، و يا صدمهاى به او برسد، ولى هر گاه مقدر شود حافظان مىروند و او را تنها مىگذارند.پ 49- على عليه السّلام شنيدند يكى از خوارج نماز شب مىخواند و قرآن تلاوت مىكند، فرمود: خوابيدن بر يقين بهتر از نماز خواندن در حال شك مىباشد.پ امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از خطبهها فرمودند شبهه را از اين جهت شبهه گفتهاند كه به حق شباهت دارد، ولى دوستان حق در روشنائى يقين در آن حركت مىكنند و بطرف هدايت كام برمىدارند.
اما دشمنان خداوند راهنماى آنها ضلالت و گمراهى مىباشد، و كسى كه آنها را هدايت مىكند خودش كور است، و حقيقت را درك نمىكند، هر كس از مرگ بترسد از آن رهائى پيدا نمىكند و كسى به زندگى خواهد رسيد كه مرگ را دوست داشته باشد.پ على عليه السّلام در يكى از سخنان خود كه او را از غافلگير شدن مىترسانيدند فرمود: خداوند مرا در حصارى محكم و استوار قرار داده است، و هر گاه مرگم فرا رسد آن حصار باز مىشود و مرا تسليم مىكند، در آن هنگام تير به خطا نمىرود و زخم بهبودى حاصل نمىكند.پ على عليه السّلام به فرزندش حسن سلام اللَّه عليه فرمود: حوادث و كارهائى كه برايت پيش مىآيد و مشكلاتى كه برايت در زندگى حادث مىگردند با صبر و
استقامت و يقين از خود دور كنيد و در برابر آنها مقاومت داشته باشيد.پ 50- امام باقر عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام در يكى از خطبههاى طولانى فرمودند:
ايمان داراى چهار پايه مىباشد صبر، يقين، عدالت، و توحيد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: ايمان از اسلام برتر است، و چيزى گرامىتر از يقين نيستپ صفوان جمال گويد: از امام صادق عليه السّلام از تفسير آيه شريفه وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما پرسيدم، فرمودند: آن گنج طلا و يا نقره نبود، و در آن لوحى بود كه چهار كلمه بر آن نوشته بودند.
من خدائى هستم كه جز من خدائى نيست، هر كس يقين به مرگ داشته باشد يك سال از خنديدن خوددارى مىكند، و هر كس بحساب يقين داشته باشد خوشحالى نمىكند، و هر كس به مقدرات معتقد باشد جز از خدا از كسى واهمه ندارد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: صبر و شكيبائى از يقين برمىخيزد. حضرت صادق سلام اللَّه عليه فرمود: قنبر غلام على عليه السّلام او را بسيار دوست مىداشت و هر گاه امير المؤمنين از خانه بيرون مىشد قنبر هم دنبال او حركت مىكرد، يكى از شبها على عليه السّلام متوجه شد قنبر دنبال او در حال حركت مىباشد و شمشيرش را هم برداشته است.
على عليه السّلام گفتند: قنبر اينجا چكار مىكنى، عرض كرد: يا امير المؤمنين دنبال شما راه افتادهام، اى قنبر مىخواهى مرا از اهل آسمانها و يا زمين حفظ كنى، گفت از اهل زمين، فرمود: اهل زمين بدون اجازه آسمان كارى نمىتوانند بكنند برگرديد، او هم برگشت.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: هر چيزى حدى دارد، راوى گفت: حد توكل چيست فرمودند: يقين سؤال كرد حد يقين كدام است فرمود: فقط از خداوند بترسى.پ امام عليه السّلام فرمود: محمد بن حنفيه مردى دلير و شجاع بود، حجاج گاهى با او ملاقات مىكرد، يكى از روزها حجاج گفت: تصميم دارم گردنت را بزنم، محمد گفت: خداوند در هر روزى سيصد و شصت بار به آدمى توجه مىكند و اميدوارم
در يكى از آن لحظهها مرا از گزندت حفظ كند.پ امير المؤمنين عليه السّلام از حسن و حسين عليهم السّلام پرسيدند بين ايمان و يقين چه اندازه فاصله است، آنها سكوت كردند، پرسيد اى ابو محمد شما جواب بده فرمود: يك وجب فرمودند چرا، حسن گفت ايمان آن است كه بكوش آن را بشنويم، و به دل تصديق كنيم، ولى يقين آن است كه آن را بيابيم و به آن چه از نظر ما نهان است راه پيدا نمائيم.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمودند: زمانى پيش خواهد آمد كه در آن حكومت فقط با خونريزى و ستم امكان پذير خواهد بود، و مال بدست آوردن با بخل و غصب مال ديگران ميسر خواهد شد، و محبت با پيروى از هواى نفس بدست خواهد آمد.
هر كس آن زمان را دريابد و در بغض و كينه صبر كند در حالى كه مىتواند محبت كند، و در فقر صبر نمايد در حالى كه مىتواند توانگر شود، و بر خوارى شكيبا باشد در حالى كه توانائى دارد خود را عزيز كند خداوند به اينها پاداش عمل پنجاه صديق را مىدهد.پ عبد اللَّه بن عباس گويد: قيصر استرى به حضرت رسول صلى اللَّه عليه و اله هديه كردند، يكى از روزها رسول اكرم بر آن استر سوار شدند و مرا هم دنبال خود سوار نمودند، و بعد فرمود: اى جوان به خداوند توجه داشته باش تا خداوند به شما توجه كند.
اگر به خداوند توجه داشته باشى و دستورات او را به كار گيرى خداوند را مقابل خود مشاهده مىكنى، در هنگام وسعت و فراخى روزى خدا را بشناس تا خداوند هم در هنگام سختى شما را مورد لطف خود قرار دهد، هر گاه مىخواهى كمك بخواهى از خداوند بخواه.
قلم تقدير بر آن چه خواهد شد جارى شده و هر چه مقدر باشد انجام خواهد گرفت، اگر مردم كوشش كنند كه به شما سودى برسانند ولى در صورتى كه مقدر نباشد سعى آنها نتيجهاى نخواهد داد و سودى به شما نخواهد رسانيد.
پاگر توانائى دارى كه با صبر و يقين كارى انجام دهى در آن كوشا باش، و اگر توانائى ندارى صبر پيشه كن و در سختىها شكيبا باش تا خير زيادى بدست آورى، و بدان كه صبر پيروزى مىآورد و گشايش بعد از مشكلات پيش مىآيد، و با هر سختى يك آسانى هم مىباشد.پ امام صادق عليه السّلام فرمود: صبر سرآمد ايمان مىباشد،پ فرمودند صبر در برابر ايمان مانند سر در برابر بدن است، هر گاه سر برود بدنى نخواهد بود، و همين گونه هنگامى كه صبر رفت ايمان هم خواهد رفت.پ 51- حفص بن غياث گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى حفص كسى كه صبر مىكند صبرش زود تمام مىشود، و كسى كه بىتابى كند بىتابى او زود سپرى مىگردد، اينك در همه كارها صبر كنيد خداوند متعال محمد صلى اللَّه عليه و اله را به رسالت برانگيخت و او را مامور به صبر و مهربانى كرد.
در قرآن مجيد به او فرمود: بر آنچه مردم مىگويند صبر كن و از آنها محترمانه دورى نما و در جاى ديگر فرمود: تكذيبكنندگان را به من واگذار، در جاى ديگرى فرمود: به طريق نيكو آنها را از خود دور كن، در آن هنگام مشاهده مىكنى آن كس كه با شما دشمنى مىكند دوست شما مىگردد.
به حقيقت و واقعيت نمىرسند مگر آنهائى كه صبر كنند و شكيبائى داشته باشند، و يا به حقيقت نخواهد رسيد مگر آنهائى كه بهرهاى بزرگ داشته باشند، او صبر كرد تا هنگامى كه او را اذيت كردند و آزارش دادند.پ على عليه السّلام فرمود: رزق و روزى به حماقت و نادانى واگذاشته شده و محروميت براى عقلاء بوده و گرفتارى با يقين و صبر همراه مىباشد.پ مهران گويد: براى ابو الحسن عليه السّلام نوشتم و در آن از قرض و اوضاع نابسامان خود با آن جناب درد دل كردم، امام عليه السّلام در پاسخ نوشتند صبر كن تا مأجور گردى، و اگر صبر نكنى اجرى نخواهى داشت، و متوجه باش حكم خدا را نمىتوان تغيير داد.پ على عليه السّلام فرمودند صبر بر دو گونه است، صبر در هنگام مصيبت كه خوب
مىباشد، و صبر بهتر از آن صبر در حرام مىباشد.پ امام باقر عليه السّلام فرمود: هنگامى كه وفات پدرم على بن الحسين عليهما السّلام نزديك شد مرا به سينه چسبانيد، و فرمود: اى فرزندم تو را وصيت مىكنم به آن وصيتى كه پدرم به من كردند و او هم فرمود پدرم در هنگام وفات مرا وصيت كرد، اى فرزند در برابر حق صبر كن اگر چه تلخ باشد.پ امام باقر عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمودند: شگفت دارم از مؤمن كه خداوند هر چه براى او مقدر كند خير مىباشد، اگر گرفتار شود صبر مىكند، و اگر نعمتى به او برسد شكر مىنمايد.پ به امام صادق عليه السّلام گفته شد: گرامىترين مردم كدام افراد مىباشند، فرمود كسانى كه هر گاه خيرى به آنها برسد شكر خدا را مىگويند، و اگر گرفتار شدند صبر مىكنند.