در صدق و اداء امانت

1- حسن بن ابى العلاء گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند متعال پيامبرى را مبعوث نفرمود مگر اينكه او را به راستگوئى و اداء امانت به نيكوكار و بدكار توصيه فرمود.پ‏

 2- اسحاق بن عمار گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: به نماز و روزه آنها فريفته نشويد، زيرا گاهى مردم به نماز و روزه راغب مى‏شوند كه اگر او را ترك كنند به وحشت گرفتار مى‏كردند، شما آنها را به صداقت و اداء امانت بيازمائيد.پ‏

 3- محمد بن مسلم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس راستگو باشد، عملش هم رشد و نمو پيدا مى‏كند.پ‏

 4- عمرو بن ابى المقدام گويد: امام باقر عليه السّلام در اولين بارى كه خدمت آن حضرت رسيدم فرمود: قبل از اينكه سخن بگوئيد و يا حديثى را نقل كنيد راستگوئى را ياد بگيريد.پ‏

 5- ابو كهمش گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم عبد اللَّه بن ابى يعفور سلامت مى‏رساند امام فرمود: بر تو و او سلام باد، هر گاه نزد عبد اللَّه رفتى او را سلام برسان و بگو جعفر بن محمد مى‏گويد بنگر چگونه على در نزد رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله به آن مقام و منزلت رسيد تو هم از آن راه پيروى كن، على به صدق حديث و اداء امانت در نزد رسول خدا به آن مقام رسيد.پ‏

 6- فضيل بن يسار گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى فضيل صادق نخستين كسى است كه خداوند او را تصديق مى‏كند، خداوند مى‏داند او راستگو مى‏باشد و

 

نفس او هم به صداقت او گواهى مى‏دهد و مى‏داند كه وى راست مى‏گويد.پ‏

 7- منصور بن حازم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اسماعيل را از اين جهت صادق الوعد ناميدند كه او با مردى وعده ملاقات گذاشت و در جايى كه بنا بود ملاقات صورت گيرد يك سال توقف كرد و انتظار او را كشيد، از اين رو خداوند او را صادق الوعد نام نهاد، و بعد از يك سال آن مرد آمد و اسماعيل گفت من تا كنون انتظار تو را مى‏كشيدم.پ‏

 8- ربيع بن سعد گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: اى ربيع مردى همواره راست مى‏گويد تا خداوند او را از صديقان به حساب مى‏آورد.پ‏

 9- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: بنده راست سخن مى‏گويد تا از راستگويان نوشته مى‏شود، و يا دروغ مى‏گويد تا از دروغگويان به حساب مى‏آيد، هر گاه راست سخن بگويد خداوند مى‏گويد راست گفت و نيكى كرد، و اگر دروغ بگويد خداوند مى‏فرمايد دروغ گفت و بد كارى كرد.پ‏

 10- ابن ابى يعفور گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مردم را بدون زبان خود بطرف خدا فراخوانيد، آنها اگر از شما عبادت و راستگوئى و ورع را مشاهده كنند خود بطرف خدا مى‏آيند.پ‏

 11- حسن بن زياد گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس زبانش راست بگويد عملش بالا مى‏رود و هر كس نيت او خوب شود روزيش زياد مى‏گردد، و هر كس به اهل خود نيكى كند عمرش زياد مى‏شود.پ‏

 12- در يك حديث مرفوع از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: به طول ركوع و سجود شخص نگاه نكنيد، ممكن است او به اين كار عادت كرده باشد و اگر دست از آن باز دارد ناراحت مى‏شود، بنگريد او راست سخن مى‏گويد و يا اداء امانت مى‏كند.پ‏

 13- محاربى از امام صادق و او از پدرانش از على عليهم السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: سه چيز است كه دروغ در آن نيكو مى‏باشد، مكر و فريب در هنگام جنگ، وعده دادن به زوجه، و اصلاح بين مردم.

 

پ‏

فرمود: سه چيز راستگوئى در آن زشت است، سخن‏چينى و گفته‏هاى مرد را به زنش رسانيدن و او را ناراحت كردن، اگر مردى سخنى گفت او را تكذيب نمودن، با سه دسته مجالست كردن دلها را مى‏ميراند، مجالست با افراد پست، سخن گفتن با زنان، و هم‏نشينى با مالداران.پ‏

 14- از على عليه السّلام سؤال شد كدام يك از مردمان بزرگوارتر هستند، فرمود:

آنها كه در هنگام جنگ راست بگويند و صابر باشند.پ‏

 15- احمد بن محمد همدانى از امام جواد و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: به كثرت نماز و روزه آنها توجه نكنيد، و حج‏ها و كارهاى آنها شما را گول نزند، و بيدارى آنها در شب و تلاوت و ذكر آنها شما را فريب ندهد، بنگريد آنها راست مى‏گويند و اداء امانت مى‏كنند.پ‏

 16- اسحاق بن جعفر از برادرش موسى و او از پدرش جعفر بن محمد عليهم السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: بهتر از راستى كسى است كه راست مى‏گويد و بهتر از كار نيك آن شخصى است كه كار نيك انجام مى‏دهد.پ‏

 17- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: راستگوئى را از دست ندهيد كه او شما را نجات خواهد داد. رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: زينت سخن راستگوئى مى‏باشد.پ‏

 18- عدى بن حاتم كه در جنگ‏هاى على عليه السّلام شركت داشت گويد: در جنگ صفين در شب ليلة الهرير هنگامى كه با معاويه برخورد كرد با صداى بلند فرمود: اينك معاويه و ياران او را از پا در مى‏آورم، و بعد در آخر سخنان خود آهسته فرمود: ان شاء اللَّه.

عدى گويد: من نزديك بودم و گفتم: يا امير المؤمنين تو با اين گفته سوگند ياد كردى، و بعد در گفتارت استثناء نمودى، فرمود در جنگ مكر و خدعه روا مى‏باشد و ياران من مرا راستگو مى‏دانند من اين سخن را گفتم تا ياران من مقاومت كنند، اينك سخن مرا بشنو كه از آن سود خواهى برد ان شاء اللَّه.پ‏

 19- عبد اللَّه بن عجلان گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: هر گاه‏

 

بنده‏اى راست بگويد اولين كسى كه او را تصديق كند نفسش خواهد بود، و هر گاه دروغ بگويد اولين كسى كه او را تكذيب كند باز خودش مى‏باشد.پ‏

 20- امام صادق عليه السّلام فرمود: راستگوئى نورى است كه فقط در عالم خود روشنائى ايجاد مى‏كند مانند آفتاب كه همه اشياء از روشنائى آن استفاده مى‏كنند، و يكسان از آن بهره مى‏برند، صادق واقعى آن دروغگوئى است كه خود به دروغش يقين دارد.

مانند آدم كه ابليس به او دروغ گفت و خودش هم مى‏دانست كه دروغ مى‏گويد در آن هنگام كه به دروغ سوگند ياد كرد، و آدم در ذاتش دروغ وجود نداشت از اين جهت سخن او را قبول كرد از اين رو خداوند هم در قرآن فرموده: وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً.

ابليس نخستين كسى است كه دروغ را ايجاد كرد و قبل از او دروغى وجود نداشت نه در ظاهر و نه در باطن، از اين رو شيطان در دروغش زيان ديد و از راستى و صداقت آدم هرگز سودى براى او حاصل نشد، اما آدم چون دروغ او را راست پنداشت، خداوند بر صدق او گواهى داد و از مقام او كاسته نشد و كذب شيطان از او چيزى كسر نكرد.

راستگوئى از صفات راستگويان امت و حقيقت راستگوئى است كه خداوند بندگان خود را به صداقت تزكيه مى‏كند همان گونه كه از صداقت عيسى عليه السّلام در قيامت سخن مى‏گويد، و از راستگويان امت محمد صلى اللَّه عليه و آله گفتگو مى‏كند.

خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ، در اينجا از مقام صدق در جهان آخرت سخن رفته است، و على عليه السّلام فرمود: راستگوئى شمشير خداوند در روى زمين و آسمان مى‏باشد كه بر هر جا فرود آيد آن را دو نيم مى‏سازد.

اكنون اگر مى‏خواهى بدانى راستگو هستى و يا دروغگو مى‏باشى به دل خودت نگاه كن و به دعايت توجه نما و آن را با ميزان خداوند هماهنگ ساز، كه خداوند مى‏فرمايد: وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ، در روز قيامت از روى حق اعمال را وزن‏

 

مى‏كنند و به آنها رسيدگى مى‏كنند.پ‏

 هر گاه باطنت با ادعايت يكى شد صداقت تو ثابت مى‏گردد، و پائين‏ترين حدود راستگوئى اين است كه زبان با دل يكسان باشد و با هم مخالفتى نداشته باشند.پ‏

 21- صالح بن سهل همدانى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هر مسلمانى كه در مورد مسلمانى ديگر سؤال شود و او هم با راستگوئى خود زيانى به آن مسلمان برساند از دروغگويان به حساب مى‏آيد و اگر با دروغ گفتن در باره مسلمانى سودى به او برساند از راستگويان محسوب مى‏گردد.پ‏

 22- امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود: بعضى از مخالفان در محضر امام صادق عليه السّلام از يك مرد شيعه سؤال كرد در باره عشره معروفه صحابه چه مى‏گوئى، آن مرد گفت اعتقاد نيكى به آنها دارم كه خداوند به آن وسيله گناهانم را پائين مى‏آورد و درجات مرا بالا مى‏برد.

سائل گفت: الحمد للَّه كه مرا از بغض خود رهانيدى من گمان مى‏كردم شما رافضى هستى و صحابه را دشمن مى‏دارى، آن مرد گفت: هر كس يك نفر از صحابه را دشمن بدارد خداوند او را لعنت مى‏كند آن مرد گفت: شايد تو اين گفته‏ها را در باره كسانى كه عشره را دشمن مى‏دارند تاويل مى‏كنى.

گفت: لعنت خداوند و فرشتگان و مردم بر كسانى باد كه عشره را دشمن مى‏دارند، او از جاى خود برخاست و سر آن مرد را بوسيده گفت: مرا حلال كنيد كه تو را متهم به رفض كردم، گفت: من از شما در گذشتم و تو برادرم هستى و آن سائل هم رفت.

امام صادق عليه السّلام فرمودند: بسيار خوب با وى سخن گفتى خداوند به تو خير عطا كند، تو با اين مطلب فرشتگان را به شگفت واداشتى و با اين گونه مناظرات لفظى و توريه خود را خلاص كردى و به دينت صدمه‏اى نرساندى.

خداوند به مخالفان ما اندوهى بعد از اندوهى وارد كند، و مقاصد و نيات دوستان ما را از آنها بپوشاند، يكى از ياران امام صادق عليه السّلام گفت: يا ابن رسول اللَّه ما

 

از گفته‏هاى اين مرد جز موافقت با آن آدم ناصبى زورگو چيز ديگرى نديديم.پ‏

 امام عليه السّلام فرمود: اگر شما مقصود او را درك نكرديد ما دانستيم او چه مى‏گويد و خداوند هم از وى تقدير مى‏كند، دوستان ما دوستان دوستان ما مى‏باشند، و با دشمنان ما دشمنى مى‏كنند، خداوند دوستان ما را به وسيله مخالفان در معرض آزمايش قرار مى‏دهد و او را موفق مى‏كند تا جوابى به او بدهد كه عرض و دينش سالم بماند، و با حفظ تقيه پاداش او را مى‏دهد.

اين شخص گفت: هر كس يكى از آنها را عيب‏جوئى كند لعنت خدا بر او باد، مقصود از آن يك نفر امير المؤمنين على عليه السّلام مى‏باشد، در نوبت دوم گفت: هر كس به يكى از آنها اعتراض كند و يا او را فحش دهد لعنت خداوند بر او باد.

او راست مى‏گويد زيرا هر كس به يكى از آنها عيبى وارد كند بر على عليه السّلام عيب وارد كرده است و هر گاه از على عيب‏جوئى نكند از على هم عيبى نگرفته است و او را مورد مذمت قرار نداده ولى بعضى از آنها را عيب گرفته است.

حزقيل مؤمن هم با فرعونيان اين گونه مناظره داشت در آن هنگام كه او را در نزد فرعون متهم كرده بودند، حزقيل فرعونيان را به يكتاپرستى و نبوت موسى و تفضيل محمد صلى اللَّه عليه و آله به همه پيامبران و تفصيل على عليه السّلام و ائمه با ساير اوصياء دعوت مى‏كرد، و آنها را وامى‏داشت كه دست از ربوبيت فرعون باز دارند.

حاسدان به فرعون گزارش كردند كه حزقيل مردم را به مخالفت با شما دعوت مى‏كند، و با دشمنانت بر ضد تو فعاليت مى‏نمايد فرعون گفت: او پسر عمو و جانشين من هست، اگر آن طور است كه شما مى‏گوئيد او مستحق عذاب مى‏باشد زيرا وى كفران نعمت مرا كرده است، اما اگر دروغ بگوئيد شما استحقاق عذاب خواهيد داشت كه او را متهم كرده‏ايد.

حزقيل را نزد فرعون آوردند و آنهائى كه او را متهم كرده بودند در مجلس حاضر كردند، به حزقيل گفتند: تو ربوبيت فرعون را منكر هستى و نعمت او را كفران مى‏كنى، حزقيل گفت: اى ملك آيا تا حالا از من دروغى مشاهده كرده‏اى گفت خير نديده‏ام.

 

پ‏

حزقيل گفت اكنون از آنها سؤال كن خداى آنها كيست گفتند: فرعون، گفت سؤال كنيد خالق شما كيست گفتند فرعون، گفت بپرسيد كدام كس روزى شما را تامين مى‏كند، و بدى‏ها را از شما دور مى‏گرداند آنها گفتند فرعون.

حزقيل گفت: اى ملك من اينك در نزد تو و همه كسانى كه در حضورت هستند گواهى مى‏دهم كه خداى آنها خداى من است، و رازق آنها رازق من است، هر كس كه زندگى آنها را تامين مى‏كند زندگى مرا هم تامين مى‏كند، مرا خدايى و رازقى جز خدا و رزاق آنها نيست، من اكنون در حضور تو گواهى مى‏دهم كه به خدائى غير از خداى آنها و رزاقى غير از رزاق آنها اعتقاد ندارم و از خدايان ديگر بيزارم.

مقصود حزقيل در اينجا خداى واحد بود و هيچ وقت فرعون را قصد نكرده بود، ولى آنها خيال مى‏كردند كه مقصود او فرعون است، و خالق و رازق او فرعون مى‏باشد، بعد از اين فرعون متوجه آن جماعت شد و گفت شما مردان شر و فساد هستيد و در نظر داريد در كشور من آشوب بپا كنيد، و بين من و پسر عم من اختلاف ايجاد نمائيد، در حالى كه او بازوى من مى‏باشد.

اينك شما شايسته عذاب هستيد، زيرا در نظر داريد فساد كنيد و پسر عم مرا هلاك كنيد، و بازوى مرا سست نمائيد بعد از آن دستور داد ميخ‏هائى آوردند در روى پاها و سينه‏هاى آنها كوبيدند و بعد با شانه‏هاى آهنين گوشت بدن آنها را از هم جدا كردند.

در اينجا بود كه خداوند متعال فرمود: فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا، خداوند او را از گزند بدخواهان حفظ كرد و به آل فرعون بدترين عذاب‏ها را نازل نمود، و آنها كسانى بودند كه نسبت به حزقيل سعايت كردند ولى سرانجام فرعون در بدن آنها ميخ كوبيد و بدنهاى آنها را پاره پاره كرد.پ‏

 23- سعيد بن سمان گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام بودم كه دو نفر از زيديه نزد آن جناب آمدند و گفتند: آيا در ميان شما امام مفترض الطاعه هست، گفتند چنين چيزى نيست، آن دو نفر گفتند افراد مورد اعتماد به ما خبر دادند كه چنين‏

 

كسى هست، و شما خود را امام مى‏دانى.پ‏

 آنها گروهى را نام بردند كه از اين موضوع اطلاع حاصل كرده بودند و گفتند آن جماعت اهل عبادت و پرهيزكارى هستند و سخن به گزاف نمى‏گويند، امام صادق عليه السّلام در اين هنگام به غضب آمدند و گفتند: من چنين دستورى به آنها نداده‏ام، آنها هم هنگامى كه امام را غضب‏آلود ديدند بيرون شدند.پ‏

 24- ابو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم فرمود: خيرى ندارد كسى كه تقيه ندارد، يوسف گفت: اى كاروان شما دزد هستيد در حالى كه آنها دزد نبودند.پ‏

 25- ابو بصير گفت: امام صادق عليه السّلام فرمود: تقيه از دين خدا مى‏باشد، راوى گويد: گفتم: از دين خدا، فرمود: آرى به خداوند سوگند از دين خدا مى‏باشد يوسف گفت: اى كاروانيان شما دزد هستيد در حالى كه آنها دزد نبودند.پ‏

 26- هشام بن حكم گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: يوسف گفت: اى اهل كاروان شما دزد هستيد، آنها دزدى نكرده بودند و يوسف هم دروغ نمى‏گفت.پ‏

 27- يكى از راويان گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم مقصود از گفته يوسف كه فرمود: أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ چيست، فرمود: آنها يوسف را از پدرش دزديدند مگر نمى‏بينى يوسف به آنها در هنگامى كه گفتند دنبال چه چيزى مى‏گرديد، گفت: ما دنبال پيمانه ملك هستيم و نگفت شما آن را دزديده‏ايد بلكه مقصود آن بود كه شما يوسف را از پدرش دزديديد.پ‏

 28- امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود: مردى از خواص شيعه كه بدنش مى‏لرزيد با موسى بن جعفر عليهما السّلام به گفتگو نشست و گفت: يا ابن رسول اللَّه من مى‏ترسم كه فلان شخص در اعتقاد به امانت و وصايت تو نفاق مى‏كند.

امام عليه السّلام فرمود: از كجا اين را مى‏گوئى من امروز در مجلس فلان شخص از بزرگان اهل بغداد با او بودم، صاحب مجلس به او گفت: تو گمان مى‏كنى كه موسى بن جعفر امام است و اين شخصى كه در تخت به عنوان خلافت نشسته امام نيست.

همين شخصى كه تو از او صحبت مى‏كنى به او گفت: من اين سخن را نمى‏گويم بلكه گمان مى‏كنم موسى بن جعفر امام نيست و اگر معتقد گردم كه او

 

امام نيست بر من‏پ‏

 و بر كسانى كه معتقد نيستند لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم باشد، صاحب مجلس گفت خداوند به تو جزاى خير دهد و به كسانى كه از تو سعايت مى‏كنند لعنت و نفرين نمايد.

موسى بن جعفر عليهما السّلام فرمود: مطلب آن طور نيست كه تو گمان كرده‏اى و رفيقت بيشتر از تو مى‏فهمد او گفت موسى امام نيست، يعنى كسى كه نزد تو امام است موسى غير از او است و او هم امام مى‏باشد و او به اين گفتارش امامت مرا اثبات كرده و امامت غير مرا نفى كرده است.

اى بنده خدا از كجا دانستى كه او نفاق مى‏كند اينك توبه كنيد و از اين اتهام دست برداريد، در اين هنگام آن مرد فهميد چه گفته و اندوه او را فرا گرفت، و گفت: يا ابن رسول اللَّه من مالى ندارم تا او را راضى كنم، ولى مقدارى از عبادت‏ها و صلوات بر اهل بيت و لعنت بر دشمنان آنها را به او مى‏دهم، امام عليه السّلام گفت: اكنون از آتش بيرون شدى.پ‏

 29- مردى خدمت حضرت رضا عليه السّلام رسيد و گفت: يا ابن رسول اللَّه امروز چيزى ديدم كه از آن در شگفت ماندم فرمود: آن چيست عرض كرد: مردى با ما زندگى مى‏كند و خيال مى‏نمايد كه از دوستان آل محمد است و از دشمنان آنها بيزارى مى‏جويد.

امروز او را مشاهده كردم كه جامه‏هاى خلعتى در بر كرده و او را در بغداد مى‏گردانند، و منادى فرياد مى‏زند اى گروه مردمان توبه اين رافضى را بشنويد، بعد به او مى‏گويند بگو بهترين مردمان بعد از رسول خدا ابو بكر است.

هنگامى كه آن مرد اين را مى‏گويد مردم صيحه مى‏زنند و مى‏گويند او توبه كرده و ابو بكر را بر على بن ابى طالب فضيلت مى‏دهد، امام رضا عليه السّلام فرمود:

هنگامى كه پيرامون من خلوت شد بيا و بار ديگر اين حديث را تكرار كن، و او بعدا برگشت و جريان را تكرار كرد.

امام رضا عليه السّلام فرمود: من سخنان او را در نزد آن مردم وارونه تفسير نكردم كه آنها مقصود را دريابند و بعد او را بشناسند و آزار و اذيت كنند، آن مرد نگفت‏

 

پ‏

بهترين مردم بعد از رسول خدا ابو بكر است كه در اين صورت او را بر على بن ابى طالب فضيلت دهد.

او گفت بهترين مردم بعد از رسول خدا ابا بكر است، و او ابو بكر را با گفتن اين كلمات منادى قرار داد تا مردمانى كه مقابل او حركت مى‏كنند خوشحال گردند و آن جاهلان راضى گردند، و او بتواند از شر آنها آرامش پيدا كند و اين توريه‏اى است كه خداوند به وسيله آن جناب و دوستان ما را حفظ مى‏كند.پ‏

 30- راوى گويد: ما در خدمت امام حسن عسكرى عليه السّلام بوديم يكى از ياران آن جناب عرض كرد مردى از برادران شيعه نزد من آمد كه به دست جاهلان عامه گرفتار شده بود و او را در مسأله امامت آزمايش مى‏كردند و سوگندش مى‏دادند، او بايد چه كند تا از دست آنها خلاص شود.

گفتم آنها چه مى‏گويند، گفت: مى‏گويند: آيا معتقد هستى كه فلان بعد از رسول صلى اللَّه عليه و آله امام مى‏باشد، من ناگزير هستم بگويم آرى، اگر نگويم مرا با كتك مجروح و خون‏آلود مى‏كنند، هر گاه بگويم نعم مى‏گويند سوگند ياد كن.

هنگامى كه مى‏گويم نعم مقصود از نعم چهارپايان هستند: شتر، گاو و گوسفند، و هر گاه گفتند بگو و اللَّه تو هم بگو و اللَّه يعنى ولى من اراده مى‏كند، شما اگر اين كلمات را بگوئى آنها مقصود را درك نمى‏كنند و تو هم سالم مى‏مانى.پ‏

 31- عبد اللَّه بن بكير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: مردى در خانه مى‏آيد و اجازه ورود مى‏خواهد آن مرد به كنيزش مى‏گويد بگو منزل نيست، امام فرمود:

باكى ندارد اين دروغ شمرده نمى‏شود.پ‏

 32- جابر جعفى گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام رسيدم فرمود: از كجا مى‏آئى گفتم اهل كوفه هستم، فرمود: از كدام قبيله گفتم از جعفى فرمود: چرا اينجا آمدى گفتم براى طلب علم، فرمود: از چه كسى گفت: از شما.

امام فرمود: هر كس از شما سؤال كرد اهل كجا هستى بگو از اهل مدينه هستم، عرض كردم جايز است دروغ بگويم، فرمودند اين دروغ نيست، هر كس وارد شهرى شد و تا از آنجا بيرون نشده از اهل آن شهر شمرده مى‏شود.

 

 

33- سكونى از امام صادق عليه السّلام و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: زينت سخن گفتن راستگوئى مى‏باشد.