بخش بيست و چهارم احتجاج حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام

پ‏مناقب آل ابى طالب ج 2 صفحه 459.

ابو القاسم كوفى در كتاب تبديل مى‏نويسد: اسحاق كندى كه از فيلسوف‏هاى زمان خود بود شروع كرد به نوشتن كتابى به نام تناقض القرآن. مدتها مشغول نوشتن آن بود. تنها، بى‏آنكه كسى را متوجه نمايد. به اين كار اشتغال داشت.

يكى از شاگردان او خدمت امام حسن عسكرى عليه السلام رسيد. حضرت عسكرى فرمودند: يك مرد توانا ميان شما وجود ندارد استادت را از سرگرم شدن به قرآن وادارد؟ او گفت ما از شاگردان اين مرد هستيم چطور مى‏توانيم بر او اعتراض نمائيم در اين مورد يا كار ديگرى؟! امام عليه السلام فرمودند: مى‏توانى آنچه به تو مى‏آموزم به او برسانى؟ جواب داد آرى. فرمود: مى‏روى پيش او خيلى به او محبت مى‏كنى و در كارى كه اشتغال دارد به او كمك خواهى كرد. وقتى بتو انس گرفت و با او نزديك شدى، مى‏گوئى يك سؤال برايم پيش آمده اگر اجازه مى‏دهى بپرسم؟ او خواهد گفت سؤالت را بكن.

به او بگو گمان كرده‏اى قرآن پيش تو بيايد و بگويد منظورم از اين سخن غير آن چيزى است كه تو گمان كرده‏اى (و با خود خيال مى‏كنى متناقض است). او در جواب تو خواهد گفت ممكن است زيرا مرد فهميده‏اى است وقتى بشنود مى‏پذيرد.

وقتى اين كار را كردى بگو شايد غير آنچه تو خيال كرده‏اى از سخن خود

 

خواسته باشد در اين صورت تو كلام او را در غير معنى مراد متكلم معنى كرده‏اى.

شاگرد پيش استاد كندى رفت و خيلى به او محبت نمود تا بالاخره اين سؤال را كرد. مرد كندى گفت باز حرف خود را برايم تكرار كن. براى مرتبه دوم گفت. استاد كندى به فكر فرو رفت و فهميد چنين چيزى در لغت امكان دارد و جايز است.

 

توضيح: احتجاجات حضرت ولى عصر را در كتاب غيبه ذكر نموده است.