پ1- در محاسن (450) بسندش از فضل بن يونس كاتب كه امام هفتم براى نيازى كه حسين بن يزيد داشت نزد من آمد، گفتم: خوراك ما آماده است و دوست دارم نزد من چاشت خورى، فرمود: ما خوراك بىدعوت را ميخوريم و آنگه فرود آمد و چاشتى برايش آوردم و حولهاى روى رانهايش انداختم و آن را بسوئى پرت كرد و خورد و فرمود: اى فضل بخور آنچه به آروارهها و ساك دهن چسبد و آنچه ميان دندانها ماند مخور،پ گويد فضل بن يونس در روايتى آورده كه آن حضرت در صدر مجلس نشست و فرمود: ميزبان باينجا سزاوارتر است جز در برابر يك مرد، فضل روزى دعوتى كرده بود و أبو الحسن عليه السّلام فرمود: خوراكت را بياور كه آنها پندارند ما بىسابقه دعوت خوراك نخوريم، و طشت براى دستشوئى آورد و او نخست دست شست و آنگه فرمود: از سوى چپت بچرخانش و تا پر نشود آن را بر مدار سپس حوله آوردند روى دو زانويش افكند، فرمود: نه، اين كار عجم است و آنگه بدست چپش بر زمين تكيه زد و با دست راستش خورد تا فارغ شد و خلال آوردند و فرمود: اى فضل زبان در دهان بگردان و هر چه پيرو آن شد بخور اگرش خواهى و آنچه بزور خلال در آورى بدور انداز.پ بيان: اينكه فرمود: نخور غذاى ميان دندانها را ظاهرش حرمت آنست مطلقا و گرچه با زبان برآورده شود، و آن مخالف ظاهر ديگر اخبار است و
مىشود حمل كرد بر آنچه پس از زبان زدن بجا ماند، و ظاهر سخن فقهائى كه متعرض اين مسأله شدند اينست كه آنچه با خلال برآيد مكروه است و بسا حرمت آن توهم شده براى آنكه خبيثه است ولى ممنوع است با اينكه دانستى دليلى بر حرمت مطلق خبيثه نيست بدان معنا كه فقهاء فهميدند، شهيد در دروس گفته: مستحب است خلال كردن و دور انداختن آنچه با خلال برآيد و بلعيدن آنچه زبانش در آورد- پايان-پ و كلينى (6/ 377) در موثق از اسحاق بن جرير روايت كرده كه پرسيدم از امام ششم عليه السّلام از گوشتى كه در دندانها است، فرمود: آنچه در برابر دهن است بخور و آنچه در دندانهاى آسيا است دور انداز،پ و در روايت صحيح است از ابن سنان كه امام ششم عليه السّلام فرمود: اما آنچه در لثه است بخور و بجو، و آنچه در ميان دندانها است و با خلالش برآوردى بدور انداز،پ و در روايت موثق از ابى الحسن عليه السّلام كه اى فضل هر چه از غذا در دهانت ماند كه زبانش چرخاند بخورش، و آنچه ميان دندانها نهانست و با خلالش برآوردى مختارى بخورى يا دور اندازى،پ و در روايتى است از امام ششم عليه السّلام كه مبادا يكى از شماها آنچه با خلال برآيد بجود كه مايه كفكيرك شود، و مقتضاى جمع ميان اخبار كراهت است و گرچه احوط نخوردن آنچه باشد كه با خلال درآيد خصوص اگر بد شده باشد كه خباثت آن روشنتر است، و اخبارى هم در باب خلال آيند، اينكه فرمود: جز براى يك مرد ظاهر اينست كه مقصود از آن خود امام است، و روايتى آيد كه بجاى آن: مردى از بنى هاشم، آمده، و روايت دلالت دارد كه تكيه زدن بدست مكروه نيست چنانچه گذشت.پ 2- در محاسن (584) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه ظرفهاى خود را بىروپوش نگذاريد كه چون ظرفى روپوش ندارد شيطان در آن تف اندازد و از آن هر چه خواهد برگيرد.پ 3- و از همان (588) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه: نزد ابى العباس رفتم و مردم سراسر مجلس را فراگرفته بودند دستش را از روى سفره كه گسترده بود
فراز آورد و دستم را گرفت و بسوى او گام برداشتم و پايم بكنار سفره گرفت و سخت دل آزرده شدم چون كه خدا تعالى فرمايد «اگر ناسپاسى كردند بدان اينان البته بدان گماشتيم مردمى كه بدان ناسپاس نيستند، 89- الانعام» مردمى كه بخدا نماز بر پا دارند و زكاة پردازند و خدا را بسيار ياد آور شدند.پ بيان: از اين اخبار برآيد كه مقصود از آيه ناسپاسى نعمت و سبك شماريش است و ظاهر سياق آيه خلاف آنست چون كه فرمايد «آنانند كه داديم بدانها كتاب و حكمت و نبوت و اگر كافر شوند بدان اينان» تا آخر آيه.
طبرسى- ره- گفته: «اگر كافر شوند بدان» يعنى بكتاب و نبوت و حكم اينان يعنى كافران منكر نبوت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در آن روز البته گمارديم بدان يعنى برعايت نبوت و بزرگداشتش و رهبرى شدن برهنمونى پيغمبران مردمى را و اختلاف دارند كه آن مردم كيانند؟ بقولى پيغمبرانيند كه در پيش ذكر شدند و پيش از بعثت او بوى ايمان داشتند، و بقولى فرشتههايند، و بقولى مؤمنان اصحابش و بقولى اينان كه بىايمان بودند مشركان مكهاند و مردمى كه در برابرشان آمده اهل مدينه، پايان- و در اخبار آمده كه مؤمنان مردم عجم و موالى هستند، و استشهاد امام بسا بمانند آوردن باشد و براى بيان اينكه كفران نعم معنويه سبب زوال آنها شد و كفران نعم ظاهريه هم سبب زوال نعمت شود، يا مقصود آيه اعم از هر دو باشد، يا در مصحف آنها عليهم السّلام اين جمله پيوسته بآيات مناسب آن باشد، و مقصود اينست كه آنها بسبب كفران سزاوار عوض شدند.پ 4- در فقه الرضا: روايت است كه از ناسپاسى نعمت اينست كه كسى گويد:
طعامى خوردم زيانم داشت.پ 5- در طب: بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه هر كه خواهد خوراك زيانش نرساند نخورد تا خوب گرسنه شود و معدهاش پاك شود و چون خورد نام خدا برد
و خوب بجود و سير نشده دست از خوردن بكشد (640).پ 6- در مكارم (27) بسيار ميشد كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله چون مىنشست از برابرش ميخورد و دو زانو و دو گام را جمع ميكرد مانند نشستن نمازگزار در دو ركعت نخست جز اينكه زانو را روى زانو مينهاد و گام را روى گام، و ميفرمود: من بندهام و چون بنده ميخورم و چون بندهها مىنشينم.پ و از امام ششم عليه السّلام است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هرگز از روزى كه مبعوث شد تا خدا جانش گرفت تكيه زده چيزى نخورد براى تواضع خدا عزّ و جلّ.پ 7- و از همان: كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله داغ را نميخورد تا سرد شود، ميفرمود:
خدا آتش روزى ما نكرده و خوراك داغ بركت ندارد و آن را سرد كنيد، پيغمبر چون ميخورد نام خدا ميبرد، با سه انگشت ميخورد، از آنچه پهلويش بود ميخورد و از برابر ديگرى چيزى برنميگرفت، خوراك كه مىآوردند پيش از مردم آغاز بخوردن ميكرد سپس آنها آغاز ميكردند، با سه انگشت كه ابهام و دو ديگر پهلوى آن غذا ميخورد و بسا از انگشت چهارم هم كمك ميگرفت، با همه كف غذا ميخورد، بدو انگشت غذا نميخورد ميفرمود: با دو انگشت غذا خوردن شيوه شيطان است.پ و روايت است كه بر خوانى غذا نخورد تا در گذشت، و نان روغنى نخورد تا در گذشت،پ و تا ميشدش تنها نميخورد، فرمود: شما را آگاه نكنم از بدانتان گفتند:
چرا، فرمود آنكه تنها خورد و بنده خود را زند و از مهمانش دريغ دارد،پ در طب الائمه است از امير المؤمنين عليه السّلام كه ياد كنيد خدا عزّ و جل را هنگام خوردن و در آن هرزهدرائى نكنيد كه نعمت خدا است و خدا دوست دارد او را شكر و سپاس گزاريد و با نعمت خوشرفتار باشيد پيش از آنكه از دست شما برود زيرا آن زائل شود و گواه نعمت دار باشد پيش پروردگار كه در آن چه كرده.پ فرمود: چون يكى از شماها براى خوردن نشيند مانند بنده نشيند و روى زمين بخورد، و يك پا را روى ديگرى نيندازد كه چهار زانو باشد زيرا آن نشستن را
خدا بد دارد و صاحبش را بد دارد،پ و از امام صادق عليه السّلام است كه نشستن بر سفره را دراز داريد كه آن از عمر شما بحساب نيايد.پ توضيح: در نهايه است كه در حديث آمده، آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله نان مرقق نخورد تا خدا را بر خورد، نان مرقق گردههاى پهن نازك است (نان تنك) و در فتح البارى گفته: يعنى نرم و خوب مانند نان سفيد و همانندش و آن بمعنى نرمى است چون الك آرد بيزى نداشتند، (و تفسيرهاى ديگر هم براى مرقق آورده)، از عمرتان حساب نشود يعنى از عمرى كه بازپرسى دارد زيرا بسا آدمى در ميان خوراك بميرد، و يا اينكه حساب نشدن از عمر شرائط ديگر هم دارد كه در چنين كسى نبوده.پ 8- در مكارم: از عمر بن قيس كه نزد ابى جعفر عليه السّلام رفتم و برابرش سفرهاى بود و غذا ميخورد گفتمش حدّ اين سفره چيست؟ فرمود: چون آن را پهن كنى نام خدا بر و چون بردارى سپاس خدا گو و آنچه كنار سفره ريخته بر چين اينست حدّش (31).پ 9- در دعوات راوندى: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خوراكتان را بذكر خدا و نماز آب كنيد و روى خوردن نخوابيد تا دلتان سخت شود،پ فرمود: صلى اللَّه عليه و آله چون چهار چيز در خوراك باشند كامل است: حلال باشد، و دستهاى بسيار در آن باشد و با بسم اللَّه آغاز شود و بحمد خدا پايان يابد،پ امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: هرگز خوراكم ناگوار نشد گفتندش چرا؟ فرمود: لقمه برنداشتم جز كه نام خدا بر آن بردم،پ امام صادق عليه السّلام فرمود به پشت خوابيدن پس از خوردن تن را فربه كند، خوراك را گوارا سازد و درد را بيرون كشد،پ و در روايت است كه خوردن روى خوردن درد بىدرمانست.پ امير المؤمنين عليه السّلام خرماى سفتى خورد و آبى بر آن نوشيد و دست بر شكم كشيد و فرمود: هر كه شكمش او را بدوزخ كشد خدايش بدور دارد و بدين شعر مثل آورد.
تا برآرى خواهش تند شكم يا كه فرجت را برآرندت به ذمّ
پ پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خوردن در بازار پستى است.پ 10- در دعائم: از جعفر بن على عليهما السّلام است كه با پنج انگشت غذا ميخورد و ميفرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چنين غذا ميخورد نه مانند جبّاران،پ و از رسول خدا است صلى اللَّه عليه و آله كه نهى كرد از سر ثريد بخورند و فرمود: از كنارش بخورند و رخصت داد از اطراف طبق خرما و رطب بخورند،پ و از آن حضرتست كه چون گوشت و نان براتان آوردند، نخست نان بخوريد و گرسنگى را بشكنيد وانگه گوشت را بخوريد،پ و از جعفر بن محمّد عليهما السّلام است كه بد داشت از سر خوراك برخيزند، و بسا يكى از بندههايش را ميخواست و گفته ميشد سر خوراكند و ميفرمود آنها را بگزاريد تا فارغ شوند.پ 11- در مجالس صدوق (44) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه پنج چيز را تا مردن واننهم: خوردن بر روى زمين با بندهها- الخبر-.پ 12- در علل و عيون (2/ 81) بسندش تا پيغمبر مانندش آمده،پ بيان: خوردن بر روى زمين يعنى نشسته روى زمين و بسا كه مقصود بودن غذا است روى زمين براى آنكه شايد بزرگان عرب سفره را روى ميز مينهادند تا خوردنش آسانتر باشد، در نهايه است كه برايش هديه آوردند و جايى نبود كه بر آنش نهند، فرمود:
روى زمينش نهيد زيرا من بندهام و مانند بندهها ميخورم.پ 13- در خصال (485) بسندش تا امام دوم عليه السّلام كه در سفره خوراك دوازده خصلت را بايد هر مسلمانى رعايت كند كه 4 آنها فرض است و 4 سنت و 4 ادب، فرض آنها: معرفت و رضا و تسميه و شكراند و سنتش شستن دست پيش از خوردن و بر سوى چپ نشستن و خوردن با سه انگشت و مكيدن انگشتها و ادب آنها خوردن از جلو خودت و لقمه خرد، و جويدن سخت و كم نگاه كردن بچهره ديگران.پ 8- در اقبال و مكارم: بسندى مانندش آمده (162)پ بيان: ظاهر اينست كه مقصود از معرفت اينست كه بداند حلال است
چنانچه در خبر آينده است، و بسا معرفت نعمت بخش باشد و بداند كه اين نعمت خدا است و اثر ايمانست زيرا نعمتهاى دنيا بر جز مؤمن حرامند چنانچه اخبار بسيار بر آن دلالت دارند و رضا بدان چه خدا قسمت كرده از روزى و شكر در ميان خوردن و پس از آن، و وضوء شستن دست است چنانچه گذشت، نشستن بسوى چپ مانند حال تشهّد است و مانند نشستن بنده است يا پاى راست را بر دارد چنانچه از برخى اخبار برآيد، و خوردن با سه انگشت گويا كمترين مراتب فضل است براى اينكه با دو انگشت نباشد و با بيشتر مستحب است و بهتر استپ و دليل آن روايت كلينى است (6/ 297) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون بنده مىنشست و دست بر زمين مينهاد و با سه انگشت ميخورد، و اينكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چنين غذا ميخورد نه مانند جبّاران كه با دو انگشت خورند،پ و از على بن محمّد بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه مسواك ميكرد بعرض دندانها و غذا ميخورد با همه انگشتها و بسا خوردن با سه انگشت سنّت باشد و با كمتر مكروه و با بيشتر مستحب گرچه بحد سنت نباشد و كار امير المؤمنين عليه السّلام براى بيان جواز بوده و يكم روشنتر است.
در دروس گفته: مستحب است با همه انگشتها غذا خورد،پ و روايت است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله با سه انگشت ميخورده و مكروه است خوردن با دو انگشت.
و مستحب است مكيدن انگشت و خوردن از پهلوى خود و برنگيرد از نزد ديگرى پايان، و عامه بخوردن با سه اكتفاء كردند و پيوست چهارم را تجويز نمودند و پنجم را براى عذرى، و مقصود از فريضه اعم از واجب و مستحب مؤكد است و سنت مستحبى است كه پيغمبر مواظب آن بوده و ادب مستحبى كه بدين پايه نيست، و بسا كه امر ارشادى است براى حفظ منافع دنيويه چون امر بخوردن پارهاى غذاها براى برخى منافع آنها و يكم روشنتر است و بهر حال وجوب در اينجا اعم از وجوب اصطلاحى است.پ 14- در خصال (481) در سفارشهاى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله است بعلى عليه السّلام: اى على دوازده خصلت را سزد كه مسلمان براى سفره خوراك بياموزد (و همان مضمون روايت
يكم را آورده).پ 15- و از همان (227) بسندش تا على عليه السّلام كه به پسرش حسن عليه السّلام فرمود چهار خصلتت نياموزم كه از طب بىنياز شوى؟ گفت: چرا يا امير المؤمنين فرمود:
منشين براى خوردن تا گرسنه باشى و برخيز از خوردن تا هنوز اشتهاء دارى، خوب بجو و چون اراده خواب كردى به خلاء برو و با بكار زدن اين روش از طب بىنيازى.پ 16- در عيون (2/ 24) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه چون تريد بخوريد از كنارش بخوريد كه بركت در قلّه آنست.پ 12- در مجالس ابن الشيخ (1/ 218) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه چون ميخوريد كفش خود را بكنيد چون براى پاهاتان آسايش بيشترى دارد، در فردوس آن را آورده و افزوده كه: آن سنت است.پ 17- در مجالس ابن الشيخ (2/ 103) بسندش تا امام چهارم عليه السّلام در تفسير قول خدا تعالى «البته گرامى داشتيم آدميزاده را، 70- الاسراء» يعنى برترى داديم آدميزاده را بر ديگر آفريدهها و بار كرديم آنها را در خشكى و دريا ميفرمايد بر خشك و تر و روزيشان داديم از پاكيزهها، ميفرمايد از همه ميوههاى خوب و برترى داديم آنها را، ميفرمايد هيچ جانور و پرنده نيست جز كه با دهان خورد و نوشد و با دستش خوردنى و نوشيدنى بدهان نرساند جز آدميزاده كه با دستش خورد و نوشد و اين برترى او است.پ بيان: گويا مقصودش از خشك و تر جاندار است و كشتى و تفسير آيه گذشت.پ 120- در مجالس ابن الشيخ بسندش (2/ 102) از ابو معاويه ضرير كه نزد هرون الرشيد رفتم و بر سفره بود و از تفسير آيه وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ الخ پرسيد (من تفسير عبد اللّه بن عباس را بسندى برايش گفتم) كه مقصود اينست كه هر جانورى با دهانش خورد جز آدميزاده كه بانگشتانش خورد، ابو معاويه گفته: بمن خبر رسيد قاشقى كه از نقره بدست داشت دور انداخت و با انگشتش خوراك را خورد
(بسند ديگر هم اين تفسير را از ابن عباس آورده).پ 19- در خصال: كه در حديث اربعمائه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: هر كدامتان براى خوردن نشيند چون بنده نشيند و يك پا را بر پاى ديگر ننهد و چهار زانو شود كه خدا اين نشستن را دوست ندارد،پ فرمود: براى خوردن بر زمين نشيند.
در محاسن: (442) مانندش آمده.پ 20- و از محاسن (279) بسندش تا ابى جعفر عليه السّلام كه در مكه مردى نزدش آمد و گفت: اى محمّد بن على توئى كه پندارى چيزى نباشد جز كه حدّى دارد فرمود:
آرى چيزى آفريده نباشد كه حد ندارد خورد باشد يا بزرگ كه خدا براش حدّى نهاد و چون از آن بگذرد تجاوز از حد خدا كرده، گفت: حد اين سفره تو چيست؟ فرمود: چونش نهند نام خدا بر آن برآرى و چونش بردارند سپاس خدا گوئى و ريزههايش از زيرش جمع كنى، گفت: حد كوزه تو چيست؟ فرمود: از گوشهاش ننوشى و از جاى شكستهاش ننوشى كه مقعد شيطانست و چونش بدهن گيرى نام خدا گوئى و چونش بردارى حمد خدا گوئى و با سه نفس آب نوشى كه يك نفس مكروه است.پ 21- و از همان (398) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه چون در خوراك چهار چيز فراهم باشد كامل است: حلال باشد، دست بسيار در آن باشد و در آغازش بسم اللَّه باشد و در آخرش الحمد للَّه، بسند ديگرش هم آورده.پ 22- و از همان (448) بسندش از ابى خديجه كه عمرو بن عبيد و واصل و بشير رحّال از امام ششم عليه السّلام پرسيدند از حدّ خوراك،پ فرمود: آدمى از جلو خود بخورد و از جلو ديگرى برنگيرد (و در حديث ديگر از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه هر كس از جلو خود بخورد).پ 23- و از همان (..) بسندش كه چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله همخوراك مردمى بود نخست كس بود كه دست دراز ميكرد و آخر كس كه دست برميداشت تا مردم
سير بخورند.پ 24- و در همان (..) (روايت محاجه عمرو بن عبيد و دو همرديفش با امام ششم كه در باب تسميه و تحميد گذشت آورده و در آخرش افزوده) از گوش كوزه ننوشد كه نوشگاه شيطانست و بگويد: سپاس خدا را كه بمن آب خوشگوار نوشاند و آن را بر اثر گناهم تلخ و شور نساخت.پ 25- و از همان (..) كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هنگام خوردن كفش را بكنيد كه سنت خوبيست و براى پاها راحت بخش است.پ 26- و از همان (..) بسندش از يك نامبرده كه ديدم امام هشتم چاشت خورد و به پشت خوابيد و پاى راست را بر چپ نهاد در دروس گفته: خوبست پس از خوردن بر پشت بخوابد و پاى راستش را روى چپ اندازد و آنچه عامه بر خلافش روايت كردند خلاف انگيزيست.پ 27- در محاسن (456) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه چون بنده ميخورد و چون بنده مىنشست و ميدانست كه بنده است.پ بيان: يعنى بمقتضاى بندگى خدا كار ميكرد كه درجه بزرگى است از درجات كمال و از اين رو خدا او را از خلص پيغمبران و برگزيدههاش به بندگى ستوده و فرموده «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ 1- الاسراء» و فرموده: (عَبْداً مِنْ عِبادِنا) 65- الكهف» و مانند آنها بسيار است.پ 28- در محاسن (557) بسندش تا اينكه رسول خدا را شيوه بود چون بنده ميخورد و چون بنده مىنشست و بر حضيض ميخورد و بر حضيض ميخوابيد.پ بيان: دانستى كه خوردن بر حضيض خوردن بر روى زمين است بىخوان و بىبساطى زير آن و خواب بر حضيض خواب روى زمين است بىفرش و بىبساط نيز.پ 29- در محاسن (..) بسندش تا امام ششم كه ميفرمود: يك زن بيشرمى برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گذر كرده و آن حضرت غذا ميخورد گفت: اى محمّد بخدا تو چون
بنده ميخورى و مىنشينى حضرتش فرمود: مادرم از من بندهتر بود گفتش يك لقمه از خوراكت بمن ده، و باو داد و گفت بخدا نه، تا از دهانت برآرى و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله لقمهاى از دهانش برآورد و باو داد و آن زن خورد امام ششم عليه السّلام فرمود: آن زن دردى نديد تا از دنيا رخت كشيد.
در كتاب زهد حسين بن سعيد مانندش آمده.پ بيان: بسا باين حديث استدلال شود براى جواز خورد آنچه از دهان ديگرى برآيد، و اعتراض مىشود كه بسا اين از خصائص آن حضرتست و اين احتمال قويست و بسا خوردن خون و بولش را هم حلال ميشمردند براى تبرك با اينكه شكى ندارد كه در اينجا خبيثه است و اينست دليل عمده براى حكم حرمت آنها.پ 30- در محاسن (459) بسندش تا امام دوّم عليه السّلام كه شايسته است هر كس دوازده خصلت را براى خوردن غذا بياموزد چهارشان فرض است، چهار سنت و چهار ادب، فرض معرفت، نام خدا بردن، شكر و رضا، سنّت: نشستن بر پاى چپ، خوردن با سه انگشت و مكيدن انگشتها، ادب شستن دو دست، خردى لقمه و جويدن خوب و كم نگريستن بچهره مردم.پ بيان: نشستن بر پاى چپ سه وجه دارد يكم چون حال تشهد دوم فراز داشتن پاى راست و گشودن پاى چپ كه برخى عامه فهميدند سوّم گشودن پاى چپ و نهادن زانو و ران چپ بر راست كه برخى گفته در حال نماز و هم خوردن و يكم روشنتر است و دوم محتمل است چنانچه دانستى.پ 31- در مكارم: از جعفر عاصمى از پدرش كه با گروهى همكيشان خود بحج رفتم و بمدينه آمدم و بجائى رفتيم تا منزل كنيم، غلام امام هفتم سوار الاغ سبزهاى برابر ما نمايان شد و خوراكى بدنبال داشت، ما ميان نخلها منزل كرديم و آن حضرت هم آمد و فرود شد و طشت آوردند با آب و نخست دست خود را شست و از راست طشت را چرخاند تا بآخر كس ما رسيد و آنگه از سمت چپ گرداند تا بآخرين ما و آنگه خوراك را آوردند و با نمك آغاز كرد و آنگه فرمود: بخوريد
بسم اللَّه الرحمن الرحيم و آنگه دوم لقمه را از سركه بر گرفت و آنگه شانه بريانى آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم، اين خوراكى است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله را خوش مىآمد، و آنگه سركه و زيت آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك فاطمه عليها السّلام را خوش مىآمد و آنگه شوربا آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك على عليه السّلام را خوش مىآمد و آنگه گوشت جوشانده با بادنجان آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك پسند حسن بن على بود، و آنگه دوغ تريد آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك پسند حسين بن على عليه السّلام بود، و آنگه دندههاى پخته سرد آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك پسند على بن الحسين عليه السّلام بود و آنگه پنير آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك پسند محمّد بن على عليه السّلام بود و آنگه ظرفى خاگينه تخم آوردند و فرمود:
بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك پسند پدرم جعفر عليه السّلام بود و آنگه حلوا آوردند و فرمود: بخوريد بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين خوراك مرا خوشايد و سفره را برداشتند و يكى رفت خردههاى زيرش را برچيند، فرمود: دست بدار اين كار براى خانهها و زير سقف است و اما در اينجا ريزه سفره براى پرندهها و بهائم است و آنگه خلال آوردند و فرمود: حق خلال اينست كه زبان در دهان بچرخانى و هر چه بزبانت آمد فرو دهى و هر چه نيامد خلال كنى و بدور اندازى، و طشت آوردند با آب و آغاز كرد بشستن كسى كه بر سمت چپش بود تا بخودش رسيد و دست خود را شست و هر كه بر سمت راستش بود تا پايان، و آنگه فرمود: اى عاصم (يكى از حاضران راوى حديث) شما در پيوست با هم و خوشكردارى با هم چگونهايد؟ گفت: به بهتر روشى كه كسى باشد، گفت: يكى از شما براى تنگدستى بخانه برادر همكيش خود آيد و او را نيابد و فرمان دهد كسى كه پولش را آوردند و مهرش بردارد و باندازه نيازش از آن برگيرد و بر او انكار نشود؟ گفت: نه، فرمود چنانچه بايدتان از هم پيوستگى نباشيد كه من خواستار آنم (166).
(در اينجا بيانى دارد در شرح جبن مبرز و وضع يمين و يسار دست شو كه
در پيش گذشته و سود چندانى ندارد).پ 32- در مكارم: هر كه خوراك را پاكيزه خورد و خوب بجود و تا اشتهاء دارد دست بكشد و بول خود را حبس نكند بيمار نشود جز براى مردن (169).پ و روايتى از مفضل بن يونس كه روزى در منزلم بودم و خدمتكار آمد و گفت: بر در خانه مرديست كه او را ابى الحسن موسى بن جعفر عليه السّلام خوانند گفتم: اى غلام اگر آنست كه من پندارم تو در راه خدا آزادى گويد: شتافتم و بناگاه آن حضرت بود گفتم: فرود اى آقايم، فرود آمد و به مجلس در آمد و خواستمش در صدر اتاق جا دهم، فرمود: اى فضل صدر اتاق بميزبان شايستهتر است جز كه در واردين مردى از بنى هاشم باشد، گفتم: در اين صورت آن هاشمى توئى قربانت و آنگه گفتم: قربانت خوراك ياران آماده است اگر فرمائى؟ فرمود اى فضل مردم گويند اين خوراك ناخوانده است و آن را بد دارند ولى من بدان باكى ندانم، من بغلام گفتم: طشت دستشوئى آورد و نزد آن حضرت نهاد و فرمود سپاس خدا راست كه براى هر چيز حدّى ساخته، گفتم: قربانت حد اين چيست؟
فرمود: چونش نهند بسم اللَّه گوئى و چونش بردارند الحمد للَّه، و آنگه خلال آوردند و گفتم: حدّ اين چيست؟ فرمود: سرش را بشكنى تا لثه را خون نياورد و آنگه آبخورى آوردند و گفتم: حدّ اين چيست؟ فرمود: اينست كه از جاى حلقهاش ننوشى و از شكستهاش ننوشى كه جاى شيطانست و چون خواهى نوشيد بسم اللَّه گوئى و چون پايان دادى الحمد للَّه و بايد پس از خوراك ميزبان آخر كس باشد كه دست شويد، و آنگه فرمود: خليفه برايت ده هزار درهم حواله كرده كه به بنى فلان بدهى و من خواستارم كه آن را برايشان بفرستى، گفتم: قربانت اگر اين پول را بدهم يك درهمش بمن بر نگردد هرگز، فرمود: براشان بفرست يا بآنها نميرسد و برايت ميماند يا بتو بر ميگردد. ان شاء اللَّه گفت: نه بخدا،
بدانها نرسيد تا بخودم برگشت همه ده هزارش.
بيان ... بمن بر نگردد درهمى: يعنى اگر وام دهم آنها ندهند و اگر عطاى خليفه باشد او ندهد.پ 33- در مكارم (172) كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خوردن در بازار دنائت است، مردى برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گفت: يا رسول اللَّه ما ميخوريم و سير نشويم، فرمود شايد جدا جدا ميخوريد با هم بخوريد و نام خدا ببريد تا بر شما بركت داشته باشدپ از ابن عمر كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود چون سفره برابر كسى گسترند بايد از جلو خودش بخورد و از جلو همنشينش بر نگيرد و از سر كاسه نخورد كه بركت از آنجا آيد، و سير هم كه شد دست نكشد تا همخورش شرمنده شود با اينكه هنوز سير نشدهپ و از انس است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بر خوان و بر پشقاب غذا نخورد و نان روغنى نخورد، بانس گفتند پس بر روى چه غذا ميخوردند؟ گفت: روى سفره.پ بيان: در نهايه گفته: سفره خوراك مسافر است كه بيشتر در انبان حمل ميشد، و نام خوراك را روى آن پوست گزاردند پايان و گويا خوان بزرگتر بوده يا از چوب بوده چنانچه ما ميسازيم يا از سعف خرما و اكابر و اشراف بر آن غذا ميخوردند و آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله از فروتنى بدرگاه خدا اكتفا بهمان سفره داشته براى همرنگى با فقراء.پ 34- در حيات الحيوان: يكى از علماء گفته: هر كه پر خورده و از تخمه نگرانست بر خود، دست بر شكم خود كشد و گويد: امشب عيد من است و رضى اللَّه عن سيدى ابى عبد اللَّه القرشى تا سه بار اين كار كند كه خوراكش زيان نرساند و اين عجيب است و مجرّب.پ 35- در بشارة المصطفى (29) بسندى از امير المؤمنين عليه السّلام كه در يك سفارشى فرمود: اى كميل چون ميخورى خوراكت را دراز كن تا آنان كه همراه تواند سير شوند و از تو روزى ببرند، اى كميل چون سير خوردى الحمد للَّه بگو بر آنچه روزيت كرده و بلند بگو تا ديگران هم حمد گويند و مزد تو
بيش شود، اى كميل شكمت را پر از خوراك مكن و براى آب در آن جايى بگذار و براى باد مجالى نه.پ 36- در تحف العقول (17) امير المؤمنين فرمود: اى كميل چون سير خورى بگو بسم الذى لا يضر مع اسمه و فيه شفاء من كل الاسواء اى كميل خوراك بخوران و دريغ مدار كه تو چيزى بمردم روزى ندهى و خدا ثوابت را شايان كند، در باره آن خوش خلق باش و با همنشين خود خوش باش و خدمتكارت را مران (و آنگه مضمون روايت گذشته را آورده تا گفته) دست از خوراك بكش تا هنوز اشتهاء دارى كه اگر چنين كنى بر تو گوارا باشد زيرا تندرستى از كم خوريست و كم نوشى آب.پ 37- در عيون (2/ 81) بسندش از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه تا بميرم پنج چيز را واننهم: خوردن روى زمين را بابندهها و سوارى بر الاغ بىزين، و دوشيدن گوسفند بدست خود، و پوشيدن جامه پشمين و سلام كردن بكودكان تا پس از من سنت باشند.پ 38- در محاسن (556) بسندى از امام ششم كه دو چيز با هر دو دست خورده شوند: انگور و انار.پ 39- در كافى: از جدّ موفق مدينى كه امام هفتم عليه السّلام روزى مرا خواست و براى چاشت خوردن نگهداشت و چون سفره آوردند بر آن سبزى نبود، دست نگهداشت و به غلام فرمود: آيا ندانى من از سفره بىسبزى غذاء نخورم، سبزى بياور، غلام رفت سبزى آورد و روى سفره نهاد و آن حضرت دست بخوراك دراز كرد (6/ 362).
پ [باب هجدهم] باب ديگر در غدقن از دندان زدن استخوانها و بريدن نان و گوشت سر سفره با كارد
پ1- در كافى (6/ 322) بسندش از فضيل كه ابى حمزه براى ما خوراكى ساخت و چون بر سر آن فراهم شديم مردى را ديد كه استخوانى را پاك ميكرد و باو فرياد كشيد مكن كه من شنيدم امام چهارم عليه السّلام ميفرمود: استخوانها را پاك نكنيد كه بهره پريان در آنها است و اگر چنين كنيد از خانه برود بهتر از آن.
در محاسن: بسندش مانندش آمده.پ بيان: نهك عظام مبالغه در خوردن آنست و پدرم- قد- ميگفت: مخ بر آوردن يا ريشه كن كردن گوشت آنست يا هر دو ظاهر اينست كه پريان آن را بو كنند و چون چيزى در آن نماند بگرد خانه افتند.پ 2- در كافى (6/ 322) بسندش از مفضل بن يونس كه ابو الحسن عليه السّلام نزد من چاشت خورد و كاسهاى آوردند كه نان زيرش بود، فرمود: نان را ارجمند داريد كه زيرش باشد و بمن فرمود: به غلام بگو نان را از زيرش بدر آورد.3- و از همان: (6/ 202) بسندى كه بر آوردند تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه نان را گرامى داريد و گفتند: يا رسول اللَّه گرامى داشتن آن چيست؟ فرمود: چون پيش نهند چشم براه جز آن نمانيد.پ 4- و از همان: (..) بسند صحيح تا امام رضا عليه السّلام كه نان را با كارد نبريد ولى با دست بشكنيد و با عجم خلاف كنيد.
گويم: گذشت كه چون نانخورش نباشد جائز است و بلكه مطلقا و گذشت نهى از بو كردن نان.پ 5- در محاسن: بسندى تا اينكه نهى كرد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه گوشت را سر سفره با كارد برند (471).پ 6- در دعوات راوندى: (پس از نقل آن آورده كه) آن را بدندان گيريد
كه گواراتر و خوشمزهتر است.پ 7- در محاسن: از محمّد بن مسلم كه پرسيدم از امام پنجم عليه السّلام استخوان را پاك كنم؟ فرمود: آرى.پ بيان: مىشود آن را حمل كرد به پاك كردنى كه ريشه كنى نباشد با اينكه تجويز منافات با كراهت ندارد.
پ [باب نوزدهم] باب ديگر اگر خوراك هنگام نماز حاضر شود
پ1- در محاسن (423) بسندش از سماعة كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم خوراك در وقت نماز حاضر شده، فرمود: اگر آغاز وقت نماز است بخوراك شروع كن و اگر وقت گذشته و از تاخير نماز نگرانى نماز را پيشدار.پ بيان: در دروس گفته: چون خوراك و نماز هر دو رسند بهتر پيشداشت نماز است جز اينكه چشم براه او ديگرى باشد و در تنگى وقت واجب است مطلقا پايان، و شيخ در نهايه و جز آن مانند آن را گفته، در سرائر گفته: چون خوراك و نماز هر دو رسند پيشداشت نماز بهتر است اگر آغاز وقت نماز باشد و در آخر وقت واجب است نه بهتر و اگر افطار باشد و جمعى روزه دار چشم براه اويند پيشداشت خوراك بهتر است براى خاطر آنها و اگر وقت نماز تنگ است روا نيست جز خواندن نماز پايان، مؤلف جامع گفته: چون خوراك و نماز رسند و گرسنگى بر او چيره نباشد نماز را پيش دارد و اگر چيره باشد يا چشم براه دارد خوراك را پيش دارد در آغاز وقت و نماز را پيشدارد در پايانش،پ در اقبال روايت استحباب پيشداشت نماز را بر افطار براى كسى كه توانا است آورده.
و من گويم: اخبار در اين باره در كتاب روزه آينده.