پدر احتجاج صفحه 111 تا 120 از موسى بن جعفر عليه السلام نقل مىكند كه مردى يهودى از شام كه تورات و انجيل و زبور و صحف انبياء را خوانده بود و اطلاعاتى از استدلالهاى آنها داشت وارد مجلسى شد كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در آن حضور داشتند على بن ابى طالب عليه السلام نيز بود و ابن عباس و ابو معبد جهنى. گفت اى امت محمد هيچ مقام و منزلتى را براى پيامبرى وانگذاشتيد جز اينكه تمام آنها را براى پيامبر خود ادعا كرديد آيا پاسخ سؤالهاى مرا مىدهيد؟
مردم از او روى برگردانيدند. اما على عليه السلام فرمود آرى خداوند هيچ درجهاى به پيامبر و فضيلتى براى رسولى نداده مگر اينكه تمام آنها را در پيامبر ما جمع كرده و به آن جناب چند برابر افزونتر بخشيده يهودى گفت تو جواب مرا مىدهى فرمود آرى امروز از فضائل پيامبر صلى الله عليه و آله به مقدارى نقل مىكنم كه موجب روشنى چشم مؤمنين شود و ترديد كسانى كه در فضائل آن جناب مشكوك بودند برطرف گردد وقتى فضيلتى از خود نقل مىكرد مىفرمود افتخار نمىكنم. من اكنون فضائل آن جناب را تذكر مىدهم بدون اينكه خردهگيرى به انبياء داشته باشم ولى سپاسگزارم خداوند را به واسطه آنچه به او عنايت فرموده مانند تمام فضائلى كه به انبياء داده و
مقامات ديگرى به ايشان اختصاص داده است و آن جناب را بر انبياء فضيلت بخشيده.پ يهودى گفت من اينك سؤال مىكنم خود را آماده جواب كن فرمود بگو گفت خداوند ملائكه را به سجده آدم مأمور كرد آيا چنين مقامى را به ايشان داده فرمود آرى آنچه در باره آدم گفتى چنين است اگر ملائكه آدم را سجده كردند سجده آنها سجده عبادت نبود كه آدم را در مقابل خدا بپرستند ولى با اين سجده به فضيلت آدم اعتراف نمودند كه مورد رحمت خدا قرار گرفته به حضرت محمد صلى الله عليه و آله از اين بهتر عنايت شد خداوند در جبروت خود بر او صلوات فرستاد با تمام ملائكه و مؤمنين نيز موظف شدند كه بر او صلوات فرستند اين مقامى است بالاتر.
يهودى گفت خداوند پس از انجام خطا توبه آدم را پذيرفت. فرمود صحيح است اما به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بالاتر از اين مقام را دادهاند بدون اينكه گناهى از او سر بزند. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ هرگز حضرت محمد صلى الله عليه و آله با گناه وارد قيامت نخواهد شد و نه از او در باره گناهى بازخواست خواهند كرد.
يهودى گفت ادريس را خداوند به مقام عالى رسانيد و از تحفههاى بهشت پس از مرگ به او خورانيد. على عليه السلام فرمود صحيح است به حضرت محمد بهتر از او عنايت شده خداوند در باره آن جناب مىفرمايد وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ همين مقام و رفعت كافى است اگر ادريس را پس از مرگ از تحفههاى بهشت خورانيدند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله در زمان حيات در همين دنيا تحفه دادند هنگامى كه از گرسنگى به خود مىپيچيد. جبرئيل برايش جامى از بهشت آورد كه در آن تحفهاى بود. جام و تحفه در دست او شروع به تهليل خدا كرد و تسبيح و تكبير و حمد خدا را نمودند. جام را يكى از اهل بيت پيامبر گرفت همان تهليل و تكبير را ادامه داد اما يكى از اصحاب كه خواست بگيرد جبرئيل جام را گرفت و عرض كرد اين تحفه را ميل بفرمائيد كه از بهشت است خداوند به شما عنايت نموده و جز پيامبر يا وصى او نمىتواند بخورد آن جناب ميل كرد ما نيز با ايشان خورديم هم اكنون من مزه شيرين آن را در ذائقه خود درك مىكنم.
يهودى گفت نوح در راه خدا صبر كرد عذر قوم خود را پذيرفت كه او را تكذيب نمودند فرمود صحيح است حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز عذر قوم خود را پذيرفت و در راه خدا صبر كرد وقتى او را تكذيب كردند و او را بيرون كردند و با سنگ او را هدف قرار دادند و ابو لهب زهدان گوسفند را از بالا بر سر او ريخت.
خداوند به جابيل فرشته مأمور كوهها امر كرد خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برسد جابيل خدمت ايشان آمده گفت خداوند مرا مأمور كرد كه دستور شما را اطاعت كنم اگر اجازه مىدهى كوهها را بر سر آنها فرود آورم و هلاكشان كنم.پ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود خداوند مرا براى رحمت مبعوث نموده، خدايا امت مرا هدايت فرما، آنها نمىدانند واى بر تو اى يهودى نوح وقتى مشاهده كرد خويشاوندانش غرق مىشوند دلش به حال آنها سوخت و اظهار ناراحتى كرد و گفت رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي خدايا فرزندم از خانواده من است خداوند به او فرمود إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ او از خانواده تو نيست مىخواست نوح را بدين وسيله تسلّى بخشد ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله وقتى دشمنى قوم خود را مشاهده كرد شمشير انتقام از نيام بركشيد و هيچ رقت و دلسوزى نسبت به آنها كه خويشاوندانش بودند روا نداشت و با ديده محبت به آنها تماشا نكرد.
يهودى گفت نوح از خداوند درخواست كرد آسمان به شدت باريدن گرفت.
فرمود صحيح است وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد اهل مدينه روز جمعهاى خدمت آن جناب آمدند و شكايت از خشكسالى نمودند كه درختها زرد شد و برگها مىريزد دست خويش را به دعا برداشت كه سفيدى زير بغل آن جناب ديده مىشد با اينكه در آسمان لكهاى ابر ديده نمىشد به فاصله كمى باران باريدن گرفت بطورى كه جوانان زورمند و توانا نيز براى رفتن به خانه خويش در اين باران سخت به زحمت افتادند و نتوانستند بروند از شدت سيل. يك هفته طول كشيد. عرض كردند يا رسول الله صلى الله عليه و آله ديوارها خراب شد و مسافران از سفر باز ماندند. آن جناب خنديد فرمود اين سرعت ملال فرزند آدم است سپس گفت
اللهم حوالينا لا علينا اللهم في اصول الشيح و مراتع البقع
خدايا بر
روى سر ما نبار باران را به اطراف ما ببار بر روى گياه بيابانها و چراگاههاى اطراف.
باران در اطراف مدينه مىباريد ولى يك قطره در مدينه نمىباريد بواسطه كرامت آن جناب در نزد خدا.پ يهودى گفت خداوند از دشمنان هود به وسيله باد انتقام گرفت آيا براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز چنين چيزى پيش آمده. فرمود صحيح است خداوند به حضرت محمد بالاتر از اين را داده خداوند دمار از روزگار دشمنان او به وسيله باد گرفت در جنگ خندق كه بادى فرستاد ريگها را برافشاند و سپاهى از فرشتگان ارسال داشت كه مشركان آنها را نمىديدند خداوند هشت هزار فرشته را براى ايشان فرستاد كه براى هود نفرستاد و فضيلت ديگرى به ايشان بخشيد كه باد زمان هود باد خشم بود ولى باد زمان پيامبر صلى الله عليه و آله باد رحمت در قرآن كريم مىفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.
يهودى گفت خداوند براى صالح شترى برآورد و آن را عبرت براى قومش قرار داد امير المؤمنين عليه السلام فرمود همين طور است به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بهتر از اين عنايت شد. شتر صالح با او سخن نگفت و با يك ديگر حرف نمىزدند و به نبوت صالح گواهى نداد ولى ما در خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم در يكى از جنگها كه شترى به ايشان نزديك شد شروع به صدا دادن كرد خداوند او را به سخن درآورد گفت يا رسول الله فلان كس مرا به كار گرفت تا پير شدم و حالا مىخواهد مرا بكشد من به شما پناه مىبرم از دست او پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از پى صاحب شتر فرستاد شتر را از او خواست آن مرد به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بخشيد و آن جناب شتر را آزاد كرد باز در خدمت آن جناب بوديم كه مرد عربى وارد شد و شترى را مىراند قرار بود دست او را قطع كند بواسطه دزدى و گواهانى كه شهادت به دزدى او داده بودند شتر به زبان آمده گفت يا رسول الله اين مرد پاك است و مرا ندزديده سارق من فلان شخص يهودى است.
يهودى گفت ابراهيم با ديده عبرت به معرفت خدا آشنا گرديد و با اين بينش به
او ايمان آورد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود درست است به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بهتر از اين بخشيدند ديده معرفت و بصيرت گشود و بينش ايمان يافت اما ابراهيم در پانزده سالگى چنين بينشى يافت ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله در هفت سالگى. گروهى از نصرانيان بعنوان تجارت بين صفا و مروه در مكه وارد شدند يكى از آنها چشم به پيامبر انداخت و آن جناب را شناخت با آثار و علائمى كه داشت.پ گفت اسم تو چيست حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمود محمد گفت اسم پدرت چيست جواب داد عبد الله گفت اسم اين چيست اشاره به زمين كرد فرمود زمين. اشاره به آسمان نموده گفت اسم اين چيست جواب داد آسمان گفتند آفريننده آنها كيست؟ گفت خداى توانا بعد به آنها پرخاش نموده گفت مرا در مورد خداى عزيز به شك مىاندازيد.
اى يهودى! او بينش توحيد و ديده خداشناسى داشت در حالى كه خويشاوندانش به ازلام اشتغال داشتند و كفار بت قربانى مىكردند و به پرستش بتها اشتغال مىورزيدند اما او مىگفت لا اله الا الله.
يهودى گفت خداوند ابراهيم را از نمرود به وسيله پوششهاى سهگانه پنهان كرد (مراد شكم مادر و رحم و زهدان است كه ولادتش از نمرود مخفى بود) على عليه السلام فرمود همين طور است اما حضرت محمد را خداوند از دشمنانش به وسيله پنج حجاب مخفى نمود كه تصميم قتلش را داشته سه حجاب در مقابل سه حجاب ابراهيم و دو حجاب ايشان بيشتر داشت خداوند در اين آيه مىفرمايد وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا اين حجاب اول وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا اين حجاب دوم فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ اين حجاب سوم بعد مىفرمايد وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً اين حجاب چهارم بعد مىفرمايد فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ اين هم حجاب پنجم.
يهودى گفت ابراهيم به وسيله دلائل خويش مبهوت و حيران كرد كافرى را كه با او به بحث پرداخته بود. على عليه السلام فرمود صحيح است حضرت محمد
صلى الله عليه و آله نيز مردى كه به قيامت اقرار نداشت و منكر پيش او آمد بنام ابى بن خلف جمحى با خود استخوان پوسيده را آورد كه با دست آنها را نرم مىكرد بعد گفت يا محمد مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ اين استخوانهاى پوسيده كه زنده خواهد كرد خداوند به زبان پيامبرش انداخت و با دليل واضح و روشن فرمود يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ همان كسى كه او را اول آفريد او به هر نوع آفرينشى دانا است. آن مرد مبهوت شده رفت يهودى گفت حضرت ابراهيم عليه السلام بتهاى قوم خود را تكه تكه كرد به واسطه حمايت از توحيد على عليه السلام فرمود همين طور است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله سيصد و شصت بت را از فراز كعبه فرو ريخت و از جزيرة العرب بدور كرد و هر كس آنها را مىپرستيد با شمشير خود او را خوار و ذليل كرد.پ يهودى گفت ابراهيم عليه السلام فرزند خود را بر زمين خوابانيد و براى قربانى چهرهاش را بر خاك نهاد على عليه السلام فرمود درست است اما ابراهيم پس از خواباندن فرزند بر زمين خداوند براى او فداء فرستاد ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله به مصيبتى دشوارتر از آن گرفتار شد. كنار پيكر عموى خود حمزه كه شير خدا و شير پيامبرش و ياور دين خدا بود ايستاد موقعى كه از دنيا رفته بود اظهار دلتنگى نكرد و اشك از ديده نريخت به چشم خويشاوندى به او تماشا نكرد تا خداوند را با شكيبائى و صبر خود خشنود كند و در تمام كارها تسليم او باشد فرمود اگر خواهرش صفيه ناراحت نشود پيكرش را رها مىكنم تا خداوند او را از درون دل درندگان و شكم پرندگان محشور نمايد و اگر اين كار سنت و روش بعد از من نمىشد اين كار را مىكردم.
يهودى گفت ابراهيم عليه السلام را قومش در آتش انداختند و صبر كرد خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد آيا چنين كارى را نسبت به محمد صلى الله عليه و آله كردهاند امير المؤمنين عليه السلام فرمود صحيح است حضرت محمد صلى الله عليه و آله وقتى وارد خيبر شد زنى خيبرى او را مسموم كرد خداوند سم را در اندرون بدنش سرد و سلامت قرار داد تا هنگام اجلش. سمّ وقتى در داخل بدن
قرار گرفت مىسوزاند چنانچه آتش مىسوزاند چنين چيزى را از قدرت خدا انكار ندارى؟پ يهودى گفت خداوند به يعقوب چه لطف زيادى نمود كه اسباط را از صلب او قرار داد و مريم دختر عمران از دختران او است على عليه السلام فرمود صحيح است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله بيشتر از او مورد لطف خدا قرار گرفت زيرا فاطمه سلام الله عليها از دختران اوست و امام حسن و امام حسين از نوادهگان اوست.
يهودى گفت يعقوب بر فراق فرزند صبر كرد بطورى كه نزديك بود از بيمارى زمينگير شود على عليه السلام فرمود درست است ولى اندوه يعقوب بالاخره به ديدار منتهى گرديد ولى حضرت محمد صلى الله عليه و آله در زمان حياتش فرزندش ابراهيم از دنيا رفت و او را به اين آزمايش امتياز بخشيد تا اجرش را افزون فرمايد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله (در مورد فوت فرزندش ابراهيم فرمود) انسان محزون مىشود و دل مىسوزد ما بر تو اى ابراهيم محزونيم اما سخنى كه موجب خشم خدا شود نمىگوئيم در تمام اين موارد رضاى خدا را مقدم مىداشت و تسليم امر او در تمام كارهايش بود.
يهودى گفت يوسف تلخ كامى فراق را با تمام ناراحتيش تحمل كرد و زندانى كشيد تا از معصيت محفوظ بماند.
او را تنها ميان چاه انداختند على عليه السلام فرمود همين طور است محمد صلى الله عليه و آله سختى غربت را كشيد و از خانواده و فرزندان و مال خود فاصله گرفت و از حرم خدا و جايگاه امن پروردگار مهاجرت نمود وقتى خداوند ناراحتى و حزن او را ديد خوابى شبيه رؤياى يوسف در تأويل به او نشان داد و براى جهانيان راستى آن رؤيا را آشكار كرد فرمود لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ اگر يوسف به زندان افتاد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سه سال خويشتن را در شعيب و درّه كوه زندانى نمود خويشاوندان از او كناره گرفتند و او را به دشوارترين گرفتاريها دچار كردند خداوند چارهاى برايش انديشيد كه جاى شك و شبههاى نبود زيرا
ضعيفترين موجودات خود را مامور كرد تا عهدنامه آنها را در باره قطع رابطه با او نوشته بودند بخورد اگر يوسف را در چاه انداختند پيامبر اسلام از ترس جان خويش در غار رفت بطورى كار دشوار بود كه به همراه خود فرمود لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا غمگين مباش خدا با ما است خداوند بر اين وضع او را در كتاب خويش مىستايد.پ يهودى گفت خداوند با حضرت موسى به مناجات پرداخت در طور سيناء على عليه السلام فرمود همين طور است ولى خداوند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله در كنار سدرة المنتهى وحى نمود مقام او در آسمان محمود است و در انتهاى عرش مذكور شده.
يهودى گفت خداوند محبت خويش را به دل موسى انداخت على عليه السلام فرمود همين طور است اما خداوند به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن عنايت كرد خداوند بر او محبت خويش را انداخت چه كسى شريك او است در اين مقام زيرا گواهى به وحدانيت خدا تكميل نمىشود مگر با گواهى به رسالت او و بايد گفت
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد أنّ محمدا رسول الله
بر روى منابر فرياد مىزنند صدا به ذكر خدا بلند نمىشود مگر اينكه نام محمد صلى الله عليه و آله با او برده مىشود.
يهودى گفت خداوند به مادر موسى وحى نمود به واسطه عظمت مقام حضرت موسى در نزدش على عليه السلام فرمود صحيح است اما خداوند چنان مادر حضرت محمد صلى الله عليه و آله را گرامى داشت كه نام فرزندش را به او اعلام كرد كه گفت من و جهانيان گواهى مىدهيم كه محمد منتظر است و ملائكه گواهى دادند بر انبياء نامش را در كتابهاى خود ثبت نمودند (تورات) به لطف و توجه خدا اين نام به مادرش رسيد چون پيامبر در نزد خدا مقام و منزلتى داشت بطورى كه در خواب ديد يك نفر گفت فرزندى در رحم دارى سرور و سيّدى است نام او را محمد بگذار خداوند نامى از نامهاى خود را براى او جدا نموده او محمود و پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله است.
يهودى گفت موسى را خداوند پيش فرعون فرستاد و به او آيت كبرى را نشان داد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود همين طور است محمد صلى الله عليه و آله را به
سوى چندين فرعون فرستاد مانند ابى جهل و عتبة بن ربيعه و شيبه و ابو البخترى و نضر بن حارث و ابى بن خلف و منبه و نبيه دو فرزند حجاج و پنج نفر از استهزاكنندگان وليد بن مغيره مخزومى و عاص بن وائل سهمى و اسود عبد يغوث زهرى و اسود بن المطلب و حارث بن الطلاطله به آنها معجزاتى در آفاق و انفس خودشان نشان داد تا واقعيت براى آنها آشكار گرديد.پ يهودى گفت خداوند از فرعون براى موسى انتقام گرفت على عليه السلام فرمود همين طور است اما خداوند براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز از فراعنه انتقام گرفت در باره استهزاكنندگان فرمود إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ هر يك را بطور جداگانه به قتل رسانيد در يك روز اما وليد بن مغيره رد مىشد دستش به نيزهاى برخورد كه مردى از بنى خزاعه پيكان آن با پر آراسته بود و در ميان راه قرار داشت به چوب آن برخورد و دستش خون آلود شد با همين جراحت از دنيا رفت در حالى كه فرياد مىزد پروردگار محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت.
اما عاص بن وائل از پى كارى مىرفت به محلى، سنگى از زير پايش غلتيد بر زمين افتاد تكه تكه شد او نيز فرياد مىزد پروردگار محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت.
اما اسود بن عبد يغوث براى استقبال فرزندش زمعه مىرفت در سايه درختى به استراحت نشست جبرئيل آمد سر او را به درخت كوبيد به غلامش مىگفت جلو اين شخص را بگير گفت من كسى را نمىبينم كه نسبت به تو كارى انجام دهد جز خودت او را كشت پيوسته مىگفت خداى محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت.
اسود بن مطلب پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم او را نفرين كرد كه چشمش كور شود و فرزندش به فراقش مبتلا گردد آن روز از منزل خارج شد تا برود به محلى جبرئيل برگ سبزى آورد و بر چهرهاش زد و كور شد همان طور بود تا فرزندش به مرگ او مبتلا شد.
و حارث بن الطلاطله از منزل خارج شد در هواى گرم و بر اثر باد سموم به صورت حبشىها تبديل شد برگشت به خانهاش و گفت من حارثم اما از اين ادّعا
خانوادهاش بر او خشم گرفتند و او را كشتند او نيز مىگفت خداى محمد مرا كشت.پ روايت شده كه اسود بن حارث ماهى شورى خورد خيلى تشنه شد آنقدر آب آشاميد كه شكمش پاره گرديد و هلاك شد مىگفت خداى محمد صلى الله عليه و آله مرا كشت تمام اين جريانها در يك ساعت به وقوع پيوست و موضوع چنين بود كه آنها خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بودند و گفتند ما به تو تا ظهر مهلت مىدهيم اگر از ادّعاى خود برگشتى و گر نه تو را مىكشيم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد منزل خود شد و با اندوه درب را به روى خويش بست از حرف آنها، همان ساعت جبرئيل بر او نازل شد گفت يا محمد صلى الله عليه و آله خداوند سلامت مىرساند و مىفرمايد فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ يعنى آشكارا مردم را به دين خويش نما و از مشركان كنار بگير. فرمود به مستهزئين چه كنم و اين تهديدى كه مرا كردهاند گفت إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ما حساب مستهزئين را مىرسيم و تو را از آنها آسوده خواهيم كرد.
فرمود جبرئيل هم اكنون پيش من بودند گفت ما كار آنها را تمام كرديم از آن پس آشكارا مردم را دعوت نمود اما بقيه فرعونها در جنگ بدر با شمشير از ميان رفتند و بقيه آنها را منهزم و سپاه فرارى شدند.
يهودى گفت موسى بن عمران داراى عصائى بود كه به اژدها تبديل مىشد فرمود همين طور است به حضرت محمد بهتر از آن عنايت كردند. مردى از پى ابو جهل بن هشام مىگشت تا بهاى شتر خويش را بگيرد اما ابو جهل از او پنهان شده بود و به شراب خوارى اشتغال داشت هر چه جستجو كرد او را پيدا ننمود. يكى از مستهزئين به او گفت دنبال كه مىگردى گفت عمرو بن هشام يعنى ابا جهل از او طلبكارم گفت تو را راهنمائى به كسى كه حقوق مردم را از ستمگران مىگيرد بكنم؟
جواب داد آرى. آن مرد را خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرستاد.
ابا جهل پيوسته مىگفت كاش روزى محمد صلى الله عليه و آله به من كارى داشته باشد تا آن وقت او را مسخره نمايم و نيازش را برنياورم. طلبكار خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده گفت شنيدهام بين شما و ابا جهل سابقه خوبى است
من مىخواهم شما را واسطه قرار دهم پيش او. آن جناب به همراه صاحب شتر به در خانه ابا جهل آمد فرمود حركت كن حق اين مرد را بده. در آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله كنيه ابا جهل را به او داد و با اين نام به او خطاب نمود. ابو جهل با عجله از جا حركت كرد و طلب صاحب شتر را به او پرداخت وقتى برگشت دوستانش گفتند از ترس محمد اين كار را كردى؟ گفت واى بر شما عذر مرا بپذيريد وقتى چشمم به او افتاد ديدم طرف راست او گروهى ايستادهاند و اسلحه در اختيار دارند كه برق مىزد و در طرف چپ او دو اژدها دندانهايشان بهم مىخورد و از دو چشم آنها آتش مىباريد اگر نمىدادم اطمينانى نداشتم كه پيكرم را پاره پاره كنند با اسلحه خود و آن دو اژدها گوشت بدنم را با دندان خود تكه تكه نمايند و بخورند اين معجزه از عصاى موسى مهمتر است اژدها در مقابل اژدهاى موسى و خداوند به حضرت محمد اژدهائى ديگر اضافه داده با هشت فرشته كه با حربههاى مخصوص او را كمك مىكردند.پ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قريش را با دعوت خويش مىآزرد روزى به پا ايستاد و آنها را مورد سرزنش قرار داد و به بتهاى ايشان دشنام گفت و آباء و اجدادشان را به نادانى و گمراهى نسبت داد قريش بسيار ناراحت شدند ابا جهل گفت به خدا مرگ براى ما از زندگى بهتر است در ميان شما قبيله قريش مردى هست كه محمد را بكشد كه او را به خون بهاى محمد صلى الله عليه و آله بكشند؟ گفتند نه.
ابا جهل گفت من او را مىكشم اگر بنى عبد المطلب خواستند مرا به جاى او بكشند و اگر خواستند رهايم كنند. گفتند اگر تو اين كار را بكنى به اين سرزمين خدمتى كردهاى كه نامت باقى خواهد ماند.
گفت او اطراف كعبه سجده زياد مىكند وقتى سجده رفت سنگى بر مىدارم و بر سرش مىزنم. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مسجد الحرام آمد و هفت مرتبه طواف كرد و بعد نماز خواند و سجده طولانى نمود ابا جهل سنگى برداشت و بالاى سر آن جناب آمد همين كه نزديك شد ناگهان ديد اژدهائى دهان باز كرده و متوجه اوست تا او را ديد چنان ترسيد كه به لرزه افتاد و سنگ از دستش پريد و به پايش برخورد
كرد با رنگ پريده و پاى مجروح در حالى كه عرق مىريخت برگشت دوستانش گفتند تو را مثل امروز ناراحت نديده بوديم گفت واى بر شما عذر مرا بپذيريد ناگهان اژدهائى ديدم كه دهان گشوده بود نزديك بود مرا ببلعد سنگ را رها كردم به پايم خورد.پ يهودى گفت به موسى عليه السلام يد بيضا دادند آيا به محمد چيزى از اين قبيل دادهاند على عليه السلام فرمود درست است به محمد بهتر از آن دادهاند هر جا مىنشست نورى از طرف راست او مىدرخشيد و از طرف چپش كه مردم همه آن نور را مىديدند.
يهودى گفت به موسى دريا را شكافتند كارى چنين براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله كردهاند. على عليه السلام فرمود: صحيح است، به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن دادهاند. با پيامبر صلى الله عليه و آله به جنگ حنين مىرفتيم رسيدم به يك درّه كه سيل مىآمد تخمين زديم كه چهارده قامت عمق سيل هست. گفتند دشمن پشت سر ما است و اين رود نيز جلو ما. همان طور كه اصحاب موسى گفتند ما را خواهند گرفت پيامبر اكرم فرود آمد و فرمود خدايا تو براى هر پيامبر معجزهاى قرار دادهاى اينك قدرت خويش را به ما نشان بده سوار شد و از آب گذشت بطورى كه سم اسبها نيز تر نشد و به آب نخورد و شترها نيز همان طور برگشتيم گويا فتحى بزرگ نصيب ما شده.
يهودى گفت خداوند به موسى سنگى را داد كه از آن دوازده چشمه مىجوشيد على عليه السلام فرمود همين طور است وقتى حضرت محمد صلى الله عليه و آله به حديبيّه رسيد و اهل مكه او را در محاصره قرار دادند خداوند به او قدرتى از اين بهتر بخشيد زيرا اصحاب اظهار تشنگى كردند و چنان تشنه شدند كه پهلوى اسبها چسبيد جريان را خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كردند آن جناب يك قمقمه يمانى خواست دست خود را در آن فرو برد از درون انگشتهايش نيز چشمههائى جارى شد همه سپاه و چهارپايان سير آب شدند و تمام ظرفها را پر آب كردند.
در همان حديبيه خدمت ايشان بوديم چاه قديمى خشكى بود پيامبر اكرم تيرى از
تيردان خود خارج نمود و به براء بن عازب داد و فرمود اين تير را داخل چاه به زمين بكن براء به دستور عمل كرد از زير تير دوازده چشمه جارى شد در جريان آفتابه عبرت و علامتى براى منكرين نبوت ايشان بود مانند سنگ حضرت موسى زيرا آفتابهاى خواست و دست در آن فرو برد آنچنان آب از اطراف شروع به ريختن نمود كه هشت هزار نفر از آن وضو گرفتند و هر چه آب خواستند آشاميدند و به چهارپايان خود نيز دادند و آنچه لازم بود برداشتند.پ يهودى گفت به موسى (من و سلوى) شير خشت و مرغ بريان دادند آيا به محمد شبيه آن داده شده على عليه السلام فرمود صحيح است به محمد بهتر از اين دادند خداوند غنائم را براى او و امتش حلال كرد كه براى ديگرى حلال نكرده بود اين از منّ و سلوى بهتر است و اضافه نمود كه نيّت را براى او و امتش عمل صالح به حساب آورد اين امتياز را نيز به امتهاى قبل نداده بود هر وقت يك نفر تصميم كار نيكى بگيرد و عمل ننمايد براى او آن عمل را ثبت مىنمايند اگر انجام داد ده برابر مىنويسند.
يهودى گفت بر سر موسى ابر سايه افكند على عليه السلام فرمود صحيح است اين كار براى حضرت موسى عليه السلام در وادى تيه (كه چهل سال سرگردان بودند) انجام شد به حضرت محمد بهتر از اين داده شد ابر در طول مدت زندگى از روز تولد تا روز وفات در سفر و حضر بر سرش سايه مىافكند اين بالاتر است از آنچه به موسى دادهاند.
يهودى گفت خداوند براى داود آهن را نرم كرده بود كه زره با آن مىساخت فرمود صحيح است به محمد بهتر از آن داده شد خداوند براى او سنگهاى سخت خارا را نرم كرد كه به صورت غبار درآمد و در بيت المقدس سنگ در دستش چنان نرم شد مانند خمير اين جريان را به چشم ديديم و در زير پرچمش مشاهده مىكرديم.
يهودى گفت داود گريه كرد بر خطاى خود بطورى كه كوهها با او به سير افتادند از خوف و ترس على عليه السلام فرمود صحيح است به محمد صلى الله عليه و آله بهتر
از اين عنايت شده بود وقتى به نماز مىايستاد صدائى از دلش بر مىآمد مانند ديگ كه در حال جوش است از شدت گريه با اينكه خداوند به او امان عنايت كرده بود از عقاب او مىخواست با گريه خود در مقابل پروردگار به خشوع پردازد و پيشواى ديگران باشد ده سال آنقدر بر روى قدمهاى خود ايستاد كه قدمهايش ورم كرد و صورتش زرد شد تمام شب را به شبزندهدارى مىپرداخت بقدرى كه او را سرزنش نمودند طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى براى اينكه به سعادت برسد آنقدر گريه مىكرد كه غش مىنمود.پ مىگفتند يا رسول الله مگر خداوند گناه گذشته و آينده تو را نبخشيده لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ مىفرمود چرا آيا بنده شاكر نباشم اگر كوهها به راه افتاد با داود براى محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن انجام شد روزى با آن جناب در كوه حراء بوديم كه كوه به حركت درآمد فرمود آرام باش روى تو جز پيامبر و صديق شهيد نيست كوه در پاسخ دستور آن جناب آرام گرفت با هم از كنار كوهى رد شديم سيلاب اشك از اطراف كوه مىريخت فرمود اى كوه چرا گريه مىكنى عرض كرد يا رسول الله حضرت مسيح از كنار من گذشت مردم را مىترسانيد از آتشى كه آتشگيره آن انسان است و سنگ مىترسم من آن سنگ باشم فرمود نترس آن سنگ كبريت است كوه آرام گرفت و سكون اختيار كرد و سخن آن جناب را پذيرفت.
يهودى گفت به سليمان قدرت و سلطنتى بخشيدند كه به احدى بعد از او نبخشيدند على عليه السلام فرمود همين طور است به حضرت محمد صلى الله عليه و آله از اين بهتر دادهاند فرشتهاى برايشان نازل شد كه تا آن وقت به زمين فرود نيامده بود بنام ميكائيل و گفت يا محمد در كمال نعمت زندگى كن اينك كليدهاى خزائن زمين در اختيار تو است و كوههاى آن طلا و نقره مىگردد و از مقام آخرتت ذرهاى كسر نمىشود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با جبرئيل كه دوستش بود مشورت نمود او گفت تواضع را بگزين فرمود پيامبرى بنده خدايم زندگى مىكنم يك روز مىخورم و دو روز نمىخورم تا به برادران ديگرم از پيامبران ملحق شوم
خداوند كوثر را به او عنايت كرد و شفاعت را به او بخشيد و اين مقام هفتاد برابر بهتر از تمام قدرتهاى دنيا است و به او وعده مقام محمود داد روز قيامت او را بر عرش مىنشاند اين بهتر است از آنچه به سليمان بن داود دادهاند.پ يهودى گفت باد را در اختيار سليمان قرار دادند كه در يك روز به اندازه يك ماه و در يك شب به اندازه يك ماه راه مىرفت فرمود همين طور است به محمد بهتر از اين عنايت شده در يك شب او را از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه يك ماه راه است بردند و به ملكوت آسمانها بلند نموده كه به اندازه پنجاه هزار سال راه بود در كمتر از يك سوم شب تا رسيد به ساق عرش به علم نزديك شد و به مقام قرب رسيد و برايش از بهشت فرشى سبز گستردند و نور چشمش را خيره كرد عظمت خدا را با ديده دل مشاهده كرد ولى نه با چشم به فاصله زه دو كمان يا كمتر از آن قرار گرفت خداوند آنچه خواست به او وحى كرد و از جمله چيزهائى كه وحى نمود آن آيه سوره بقره بود لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ اين آيه (كه خداوند مؤاخذه نمايد و به حساب آورد آنچه در دل مخفى مىكنند و آنچه آشكارا انجام مىدهند) بر ساير پيغمبران از زمان آدم تا خاتم عرضه شده بود و بر امتهاى ايشان نيز عرضه داشته بود امتناع ورزيده بودند از قبول پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پذيرفت و به امت خويش نيز عرضه داشت پذيرفتند خداوند وقتى پذيرش را از آنها ديد دانست كه ايشان طاقت اين آيه را ندارند وقتى به ساق عرش رسيد آيه را تكرار نمود تا بفهمد و فرمود آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ در جواب اين خطاب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ خداوند فرمود بهشت و مغفرت بهره آنها است اگر اين كار را بكنند پيامبر اكرم عرض كرد زمانى كه چنين لطفى را به ما ارزانى بدارى مغفرت و بازگشت بسوى تو را در آخرت آرزو داريم خداوند پاسخ داد براى تو و امتت اين عمل را اجرا مىكنيم.
سپس خداوند فرمود اينكه كه پذيرفتى اين آيه را با دشوارى تمامى كه دارد و
به ساير امتها عرضه شد و نپذيرفتند و امت تو قبول كردند شايسته است كه من از آنها اين حكم را بردارم و اين آيه را فرمود لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين آيه را شنيد عرض كرد خدايا اينك كه چنين لطفى فرمودى اضافه بفرما فرمود بخواه از من عرض كرد رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا فرمود امت تو را در مقابل فراموشى و خطا و اشتباه مؤاخذه نخواهم كرد به واسطه مقام تو در نزد من امتهاى پيشين اگر فراموش مىكردند دستور را دربهاى عذاب بر آنها گشوده مىشد اين را از امت تو برداشتم و در مقابل اشتباه مسئول بودند و كيفر مىشدند اين هم از امت تو برداشته شد به واسطه مقام تو در نزد من.پ پيامبر اكرم عرض كرد خدايا حالا اين لطف را نمودى پس اضافه بفرما فرمود از من بخواه گفت رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا و منظورش از (اصر) شدائد و گرفتاريهائى بود كه امتهاى پيشين بر آنها تحميل شده بود خداوند آن گرفتاريها از امت پيامبر اسلام برداشت. نماز آنها را قبول نمىكرد مگر در يك محلهاى معينى كه براى ايشان انتخاب كرده بود گرچه دور باشند و تمام زمين را براى امت تو مسجد و طهور قرار دادم اينها از گرفتاريهاى امم سابق بود كه از امت تو برداشتم امتهاى قبل اگر نجاستى به بدنشان داده مىشد بايد آن را از بدن مىتراشيدند و جدا مىكردند ولى آب را براى امت تو پاككننده قرار دادم اين هم از گرفتاريهاى امم پيشين بود كه از امت تو برطرف نمودم.
امتهاى پيشين بايد قربانى خود را بر دوش بگيرد و به بيت المقدس بياورد هر كدام را قبول مىكردم آتشى مىفرستادم تا آن قربانى را فرا گيرد با شادى بر مىگشت هر كدام را قبول نمىكردم نااميد برمىگشت قربانى امت تو را در دل فقيران و مستمندان امتت قرار دادم از هر كس بپذيرم آن را چندين برابر مىكنم و از هر كس نپذيرم عقوبت دنيا را از او برطرف مىنمايم از امت تو برداشتم و اين از گرفتاريهاى امتهاى پيشين بود. بر امتهاى پيش نماز واجب بود در دل تاريكى شب و نيمه روز اين هم يك گرفتارى بود براى آنها كه از امت تو برطرف نمودم و
نمازهاى آنها را در اوائل و اواخر شب و روز گذاشتم هنگام سرحالى و خوشى آنها و براى پيشينيان پنجاه نماز در پنجاه وقت واجب كرده بودم كه از گرفتاريهاى آنها بود از امت تو برداشتم و براى آنها پنج نماز در پنج وقت قرار دادم و آن پنجاه و يك ركعت ولى اجر پنجاه نماز به ايشان دادم امتهاى قبل يك ثواب معادل همان ثواب مىبردند و گناه معادل همان گناه و اين گرفتارى بود براى آنها كه از امت تو برداشتم يك حسنه را ده برابر نمودم و گناه را معادل همان. پيشينيان اگر تصميم ثوابى داشتند تا عمل نمىكردند براى آنها نوشته نمىشد اگر انجام مىدادند يك ثواب محسوب مىشد اما امت تو اگر تصميم كار خوب بگيرد و عمل هم نكند يك حسنه به او مىدهم اگر عمل كرد ده برابر مىشود. اين نيز از گرفتاريهاى امتهاى پيشين بود كه از امت تو برداشتم.پ پيشينيان اگر تصميم گناهى مىگرفتند و عمل نمىكردند براى آنها نوشته نمىشد و اگر انجام مىدادند يك گناه نوشته مىشد اما امت تو اگر تصميم گناهى داشتند ولى انجام ندادند براى آنها يك حسنه نوشته مىشود اين هم از گرفتاريهاى پيشينيان بود كه از امت تو برطرف كردم. امتهاى قبل اگر گناهى مىكردند گناهشان بر درب منزلشان نوشته مىشد و توبه ايشان به اين وسيله بود كه محبوبترين غذائى كه دوست داشتند بر آنها حرام مىگرديد اين را از امت تو برطرف نمودم و گناهان ايشان را بين خود و آنها قرار دادم و پردههاى ضخيمى بر روى گناه آنها نهادم و توبه ايشان را بدون عذاب پذيرفتم و با محبوبترين غذا كه حرام شود بر آنها كيفرشان نكردم.
گذشتگان از يك گناه صد سال يا هشتاد سال و يا پنجاه سال توبه مىكرد توبهاش را نمىپذيرفتم تا او را در دنيا عقاب ننمايم اين هم از گرفتاريهاى آنها بود كه از امت تو برطرف نمودم يك نفر از امت تو بيست يا سى يا چهل و يا صد سال گناه مىكند بعد توبه مىنمايد و پشيمان مىشود در يك لحظه همه آن گناهان را مىبخشم.
باز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود اينك كه به من اين همه عنايت فرمودى
باز اضافه بفرما به او خطاب كرد درخواست بنما فرمود رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ فرمود اين كار را براى امت تو كردم و بلاهاى بزرگ امتها را از آنها برداشتم و اين حكم من است در تمام امتها كه به آنها تكليفى فوق طاقتشان ننمايم پيامبر اكرم فرمود وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فرمود اين را هم براى توبهكنندگان امت تو انجام مىدهم بعد عرض كرد فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ فرمود امت تو در زمين مانند خال سفيدى است بر روى گاوى سياه آنها پيروز و غالبند به خدمت مىگيرند و خدمتكار نمىشوند به واسطه مقام تو در نزد من بر من لازم است كه دين تو را بر اديان ديگر پيروز نمايم بطورى كه در شرق و غرب دينى ديگر جز دين تو باقى نماند يا بايد به دولت تو جزيه و ماليات بپردازند.پ يهودى گفت سليمان شياطين را مسخر كرده بود كه برايش محرابها و تمثالها مىساختند فرمود همين طور است به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از اين بخشيدند شياطين در حال كفر مسخر سليمان بودند ولى در نبوت پيامبر اسلام آنها با ايمان مسخر ايشان شدند و خدمت او رسيدند، نه نفر از جنيان كه با شخصيتترين افراد آنها بودند از جنّيان نصيبين و يمن و بنى عمر و بن عامر از دانشمندان آنها بنام شضاة و مضاة و الهملكان و مرزبان و مازمان و نضاة و هاصب و هاضب و عمر و اينها همانهائى هستند كه در اين آيه خداوند مىفرمايد وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ همان نه نفر يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ خدمت پيامبر رسيدند در بطن نخل پوزش خواستند كه ما نيز مانند آدميان خيال مىكرديم كسى را خدا مبعوث نخواهد كرد هفتاد و يك هزار از آنها با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند بر نماز و زكات و حج و جهاد و خيرخواهى مسلمانان پوزش خواستند كه در باره خدا سخنان ناشايست گفتهاند اين بهتر از چيزى است كه به سليمان دادهاند منزه است خدائى كه در تسخير محمد صلى الله عليه و آله قرار داد پس از تمرد آنها و اينكه خيال مىكردند خدا فرزند دارد دعوت او تعداد بيشمارى از جنّ و انس را گرفت.
يهودى گفت خداوند به يحيى بن زكريا حكم و فهم و حلم را در كودكى بخشيد بىآنكه گناهى كرده باشد گريه مىكرد و روزهها را به هم مىپيوست.
على عليه السلام فرمود صحيح است اما به محمد صلى الله عليه و آله بهتر از آن دادهاند. يحيى بن زكريا در زمانى بود كه بتپرستى و جاهليت وجود نداشت ولى به حضرت محمد صلى الله عليه و آله حكم و فهم را در حال كودكى دادند يعنى بت پرستان و طرفداران شيطان هرگز اظهار علاقه به بتى نكرد و در اعياد آنها شركت ننمود و از او دروغى شنيده نشد پيوسته امين و راستگو و بردبار بود و روزه را به هم مىپيوست در هفته و كمتر و بيشتر در اين مورد به او مىگفتند مىفرمود من مثل شما نيستم من پيوسته در حضور پروردگارم مرا غذا مىدهد و آب مىآشاماند آنقدر گريه مىكرد از خشيت خدا كه جاى نمازش خيس مىشد.پ يهودى گفت عيسى بن مريم را نقل مىكنند در گهواره سخن مىگفت على عليه السلام فرمود صحيح است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله وقتى از مادر متولد شد دست چپ خود را بر زمين نهاد و دست راست خود را به آسمان بلند كرده زبان به توحيد گشود و نورى از دهان مباركش درخشيد كه اهل مكه قصرهاى بصرى شام و اطرافش را ديدند و قصرهاى قرمز يمن و اطراف آن و قصرهاى سفيد اصطخر و اطراف آن را مشاهده كردند در شب تولد پيامبر صلى الله عليه و آله نورانى شد بطورى كه جن و انس و شياطين ترسيدند و گفتند در جهان پيش آمدى شده ملائكه را ديدند كه در رفت و آمد و تسبيح و تقديس خدايند و ستارگان در اضطرابند و سقوط مىنمودند به علامت ميلاد آن جناب، ابليس تصميم گرفت به طرف آسمان برود به واسطه عجايبى كه آن شب مشاهده كرد، در آسمان سوم جايگاهى داشت و شياطين گوش مىدادند در آنجا وقتى اين عجايب را مشاهده كردند خواستند گوش بدهند همين كه چنين تصميمى مىگرفتند به واسطه علامت پيامبرى آن جناب.
يهودى گفت گويند عيسى كور و پيس را با اجازه خدا شفا مىبخشيد. على عليه السلام فرمود: صحيح است، به حضرت محمد صلى الله عليه و آله از اين بهتر دادند. بيمار را از رنج بيمارى شفا مىبخشيد يك روز سؤال كرد از مردى كه جزء صحابه او بود گفتند او از بيمارى مانند يك جوجهاى شده كه پر ندارد وقتى به بالين
او آمد ديد همان طور است از شدت بلا فرمود براى سلامتى خود دعائى مىكردى؟
جواب داد آرى مىگفتم خدايا هر عقوبتى كه بنا است مرا در آخرت بنمائى در همين دنيا مرا به آن عقوبت فرماپ فرمود چرا نگفتى
اللهم آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ
همين دعا را خواند مثل اينكه پاهاى بستهاش باز شد صحت و سلامتى را در همان آن باز يافت و با ما از منزل خارج شد. مردى از قبيله جهينه كه مجذوم بود و از جذام ناقص شده بود شكايت از درد خويش نمود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قدح آبى خواست آب دهان در آن انداخت بعد فرمود به پيكر خود بمال اين كار را كرد چنان سلامتى يافت كه اثرى از جذام در او نماند عربى پيش خدمت ايشان آمد آب دهان بر او ريخت از جاى حركت كرد با صحت كامل اگر گمان مىكنى عيسى بيماران را از بيمارى شفا مىبخشيد يك روز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ميان اصحاب بود زنى وارد شد و گفت يا رسول الله پسرم در آستانه مرگ است هر چه غذا براى او مىآورم دهانش باز مانده و قدرت حركت ندارد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جاى حركت كرد ما نيز در خدمت ايشان رفتيم وقتى به بالين جوان آمد فرمود دور شو اى دشمن خدا از دوست خدا من پيامبر خدايم شيطان از او دور شد با صحت و سلامتى از جاى حركت كرد او هم اكنون جزء سپاهيان ما است اگر گمان مىكنى كه عيسى كورها را شفا مىبخشيد محمد صلى الله عليه و آله بزرگتر از آن را انجام داده. قتادة بن ربعى مردى خوش قيافه بود در جنگ احد نيزهاى به چشم او خورد كه حدقه چشمش بيرون آمد و در دست خود آن را گرفت و خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آورده گفت يا رسول الله زنم حالا از من بدش مىآيد چشم او را از دستش گرفت و در جايش قرار داد آن چشم از ديگرى تشخيص داده نمىشد مگر به اين جهت كه زيباتر بود و بهتر از چشم ديگر مىديد.
عبد الله بن عتيك در جنگ ابن ابى الحقيق دستش قطع شد شب خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد دستش را بر روى آن كشيد از دست ديگر تشخيص داده نمىشد.
محمد بن مسلمه نيز در برخورد كعب بن اشرف چشم و دستش همان طور مجروح
شد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دست بر روى آن دو ماليد از چشم و دست سالمش تميز داده نمىشد.پ عبد الله بن انيس هم جراحتى در چشم يافت كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست بر آن ماليد از چشم ديگرش تشخيص داده نمىشد تمام اينها به واسطه اعلان نبوت و علامت رسالت آن جناب بود.
يهودى گفت: نصرانيان مىگويند عيسى مرده را زنده مىكرد على عليه السلام فرمود صحيح است. محمد صلى الله عليه و آله سنگ ريزههاى نهگانه در دستش تسبيح خدا مىگفت. صداى نغمه تسبيح آنها را با اينكه جمادى بيروح بودند مردم مىشنيدند به واسطه اتمام دليل نبوت آن جناب مردگان با ايشان صحبت كردند و تقاضاى كمك نمودند از گرفتاريهاى بعد از مرگ يك روز نماز جماعت با اصحاب خود خواند فرمود آيا از بنى النجار كسى اينجا هست؟ دوست آنها بيرون بهشت ايستاده و او را نگه داشتهاند به واسطه سه درهم كه به فلان يهودى مقروض است با اينكه او شهيد شده بود.
اگر مىگوئى عيسى با مرده سخن مىگفت حضرت محمد صلى الله عليه و آله داستانى عجيبتر از او داشت وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به طائف رسيد و آنجا را در محاصره گرفت براى آن جناب گوسفندى بريان ولى مسموم فرستادند دست آن گوسفند گفت يا رسول خدا مرا نخور كه من مسموم هستم اگر چهارپا در حال حيات و زنده بودن صحبت مىكرد بزرگترين دليل بر نبوت ايشان در مقابل منكرين بود چه رسيد به اينكه بعد از كشتن و پوست كندن و بريان كردن سخن گويد درخت را صدا مىزد جوابش را مىداد و چهارپا با او صحبت مىكرد و درندگان گواهى به رسالتش مىدادند و مردم را از مخالفت با آن جناب بر حذر مىداشتند اين بيشتر از موقعيتى است كه به عيسى دادند.
يهودى گفت مىگويند عيسى خبر از آنچه در خانه پنهان كرده بودند و آنچه مىخوردند مىداد على عليه السلام فرمود صحيح است حضرت محمد صلى الله عليه و آله بيشتر از اين انجام مىداد حضرت عيسى عليه السلام به ياران خود
خبر مىداد آنچه پشت ديوار بود حضرت محمد صلى الله عليه و آله از وقايع جنگ موته (كه جعفر بن ابى طالب در آن جنگ شهيد شد) خبر مىداد با اينكه در آنجا حضور نداشت و تعداد شهدا و كيفيت جنگ را بيان مىكرد با اينكه يك ماه راه بين او و محل جنگ فاصله بود.پ شخصى مىآمد و تصميم داشت سؤالى بكند به او مىگفت خودت مىگوئى يا من بگويم مىگفت شما بفرمائيد مىفرمود راجع به فلان جريان مىخواهى سؤالى كنى تمام خواسته او را بيان مىكرد.
آنچنان اسرار اهل مكه را فاش نمود كه ديگر سرّى نداشتند از آن جمله جريان صفوان بن اميه و عمير بن وهب بود كه عمير پيش پيامبر آمده گفت آمدهام براى آزادى فرزندم فرمود به او دروغ مىگوئى تو با صفوان در خطيم كنار كعبه به ياد كشتهشدگان جنگ بدر افتاديد و به او گفتى مرگ براى ما از زندگى بهتر است با اين كارى كه محمد صلى الله عليه و آله كرد آيا زندگى فايدهاى دارد بعد از آن همه كشته كه ما در قليب داديم.
تا به او گفتى اگر زن و فرزند نداشتم و قرضى كه دارم نبود تو را از دست محمد صلى الله عليه و آله آسوده مىكردم صفوان گفت من قرض تو را به عهده مىگيرم و زن و فرزندت را جزء خانواده خود قرار مىدهم كه در خير و شر آنها شريك باشند. تو گفتى پس اين مطلب را پنهان بدار و وسائل سفر مرا فراهم كن تا بروم و او را بكشم تو براى كشتن من آمدهاى گفت صحيح مىفرمائيد يا رسول الله اينك مىگويم اشهد ان لا اله الا الله و انّك رسول الله از اين جريانها زياد اتفاق مىافتاد كه نمىتوان شمرد.
يهودى گفت مىگويند عيسى به صورت پرنده از گل مىساخت و در او مىدميد يك پرنده مىشد به اجازه خدا على عليه السلام فرمود همين طور است حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز شنيد اين را انجام داده در جنگ حنين سنگى را بدست گرفت ما صداى تسبيح و تقديس سنگ را شنيديم سپس به سنگ فرمود شكافته شو، سنگ سه پاره گرديد از هر كدام صداى تسبيحى غير تسبيح ديگرى مىشنيديم.
از پى درختى فرستاد در جريان بطحاء درخت فرمانپذير شد و هر شاخه او تسبيح و تهليل و تقديسى داشت بعد فرمود به دو پاره شو درخت از ميان نصف گرديد باز فرمود به هم بپيوند بهم پيوست بعد فرمود گواهى به نبوت من بده گواهى داد سپس فرمود برگرد به جايگاه خود با تسبيح و تهليل و تقديس همان كار را كرد جايگاه درخت در محل سلّاخ خانه بود در مكه.پ يهودى گفت مىگويند عيسى سياح بود. على عليه السلام فرمود: صحيح است اما حضرت محمد صلى الله عليه و آله سياحتش در جهاد بود در طول ده سال تعداد بىشمارى را از شهرنشين و دهنشين به جبهه گسيل داشت و گروه زيادى از سركشان عرب كه شمشير زن و دلير و خونريز بودند به قتل رسانيد مسافرت نمىرفت مگر مجهز براى جنگ با دشمن خود بود.
يهودى گفت مىگويند عيسى زاهد بود. على عليه السلام فرمود صحيح است اما محمد صلى الله عليه و آله زاهدترين انبياء بود سيزده زن داشت بغير كنيزان هرگز سفرهاش برداشته نشد كه در او غذا وجود نداشته باشد و هرگز نان گندم نخورد و هرگز از نان جو سه شب پشت سر هم سير نشد از دنيا رفت در حالى كه زرهش گرو بود در نزد مرد يهودى به چهار درهم، طلا و نقره از خود به جاى نگذاشت با اين همه كشورگشائى كه كرد و غنائمى كه بدست آورد در يك روز سيصد هزار و چهار صد هزار (درهم شايد باشد) مىبخشيد شب سائل در خانهاش مىآمد مىفرمود قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق مبعوث كرده در خانه آل محمد صلى الله عليه و آله يك من جو و يك من گندم و درهم و دينارى وجود ندارد.
يهودى گفت منهم مىگويم لا اله الا الله و محمدا رسول الله و گواهى مىدهم كه به هيچ پيامبرى درجهاى يا فضيلتى نبخشيده خدا مگر اينكه همه آنها را در محمد صلى الله عليه و آله جمع كرده و او را چندين برابر از ديگران بيشتر به درجات مفتخر نموده.
ابن عباس به على بن ابى طالب عليه السلام گفت يا ابا الحسن من گواهى مىدهم كه تو از راسخين در علم هستى فرمود واى بر تو چرا نگويم آنچه گفتم در باره آن
شخصيتى كه خداوند بزرگ در باره عظمت او مىفرمايد وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ تو داراى اخلاق پسنديده عظيمى هستى.