باب يازدهم آنچه از ذبيحه حرام يا مكروه است

پ‏1- در خصال: بسندش تا پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه فرمود: اى على از گوسفند هفت چيز حرام شده خون، آلات نرى، مثانه، مخ حرامه، غدّه‏ها، سپرز و زهره (2 ر 341).پ بيان: آلات نرى شامل دو خايه هم مى‏شود.پ 2- در خصال: كه امير المؤمنين قصابها را از فروش هفت چيز گوسفند منع كرد: خون، غدّه‏ها، گوشه‏هاى دل، سپرز، مخ حرام خايه‏ها، قضيب و يك قصّابى گفت: يا امير المؤمنين جگر سياه و سپرز برابرند، فرمود: اى ناجنس دو كاسه آب براى من بياور تا جدائى ميان آنها را بتو روشن كنم و جگر سياه و يك سپرز و دو كاسه آب آورد و فرمودش: هر كدام را در كاسه آبى مالش بده جداگانه و هر دو را برابر فرمان مالش داد و جگر سياه بهم رفت و چيزى از آن برنيامد و سپرز بهم شد و هر چه درونش بود برآمد همه خون بود و پوست رگهايش بجا ماند فرمود: اينست تفاوت ميان آنها اين خونست و اين گوشت است.پ 3- در خصال: بسندش تا على عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بد داشت خوردن پنج چيز را: سپرز، و قضيب و دو خايه و فرج و گوشه‏هاى دل (1 ر 283).پ 4- و از همان: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه ده چيز گوسفند خورده نشوند، شاخ، خون، سپرز، مخ حرام، غده‏ها، قضيب، دو خايه، زهدان، فرج و رگهاى خونين (2/ 433).پ بيان: فرج از آن ماده است و بسا شامل گردى دبر نر و ماده هم باشد چنانچه ابو زيد گفته حياء نام دبر هر چه هست از حيوان سم‏دار و جز آن.پ 5- در خصال: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه سپرز حرام است چون خونست‏

 

 (2 ر 609).پ 6 و از همان: بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود: سپرز را نخوريد كه خانه خون فاسد است و از غدّه‏هاى گوشت بپرهيزيد كه رگ خوره را بجنبش آرند (2 ر 615).پ 7- در عيون: (2 ر 126) بسندش تا امام رضا عليه السّلام كه در كتابش بمأمون بود كه حرام است چون سپرز چون خونست.پ 8- و از همان: (2 ر 40) بسندش تا على عليه السّلام كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم قلوه‏ها را نميخورد بى‏اينكه حرامشان داند چون بشاش نزديكند در صحيفه امام رضا عليه السّلام مانندش آمده در علل هم بسندش مانندش آمده (25).پ 9- در عيون و علل: بسندهاى پيش از امام رضا عليه السّلام كه سپرز حرام شد براى خونى كه دارد (در عيون، 2 ر 94).پ 10- در علل- بسندش از امام ششم عليه السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: چون يكى از شماها گوشت بخرد بايد غدّه‏هايش را برآورد زيرا رگ خوره را بجنبانند (2 ر 248).پ 11- و از همان: بسندش تا ابان بن عثمان كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: چرا سپرز حرام شده با اينكه از ذبيحه است فرمود: راستش بابراهيم عليه السّلام قوچى فرو شد از ثبير كه كوهى است در مكّه و ناگاه شيطان در نزد او آمد و گفت: بهره مرا از اين قوچ بده فرمودش تو را چه بهره‏اى در آنست با اينكه قربانى پروردگار من است و فداى پسرم، خدايش وحى كرد كه او بهره‏اى دارد كه سپرز است و مجمع خونست، و دو خايه حرام شدند كه جايگاه هم جفتى و راه نطفه‏اند و ابراهيم سپرز و دو خايه را باو داد، گويد: گفتم: چگونه مخ حرام حرام شده؟ فرمود براى آنكه جاى آبيست كه ميجهد از هر نر و ماده و آن مخى است دراز كه ميان مهره‏هاى پشت است.

ابان گويد: سپس امام ششم فرمود: بد است از ذبيحه ده چيز چون سپرز و

 

دو خايه و مخ حرام و خون و پوست و استخوان و شاخ و سم و غدّه‏ها و آلات نرى و از مردار ده چيز حلالند و آزاد پشم، پر، تخم، نيش، شاخ، سم، شيردان و پوست و شير كه در پستان مردار موجود است.پ بيان: گويم: ذكر پوست و شاخ و سم در هر دو جا براى بيان اينست كه اينها حرام نيستند بلكه مكروهند و ديگرها حرامند زيرا كراهت در زبان حديث اعم است از حرمت و كراهت اصطلاحى يا مقصود در نخست كراهت خوردن است و در دوم جواز بكار بردن و بهر تقدير پوست حمل بر تقيه شود زيرا بيشتر عامه آن را بدباغى پاك دانند و بكار بردنش را روا دارند گرچه از مردار باشد و بسا حمل بر پوست شيردان شود كه بزودى بدانى‏پ 12- در علل-: بسندش تا امام ششم كه باو گفتم چرا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم ذراع را بيش از اعضاء ديگر گوسفند دوست ميداشت؟ در پاسخ فرمود: چون آدم براى پيغمبران از نژادش يك قربانى كشت و براى هر پيغمبرى عضوى را نام برد و براى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم ذراع نام برد از اينجا است كه ذراع را دوست داشت و دل خواهش بود و ميخواست و بر ديگر اندام برترى ميداد، و در حديث ديگر است كه رسول خدا ذراع را دوست ميداشت براى اينكه بچراگاه نزديكتر و از بولگاه دورتر است (1/ 128).پ 13- در بصائر: بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ذراع و شانه را دوست داشت و از كفل بدش مى‏آمد كه نزديك بولگاه است (148 چاپ سنگى).پ 14- در محاسن: بسندى تا امام ششم عليه السّلام كه بپرهيزيد از غده‏هاى گوشت چه بسا رگ خورده را بجنبانند.پ 15- و از همان: بسندى از ابى الحسن عليه السّلام كه از گوسفند هفت چيز حرام است و از مردار دوازده چيز حلال، اما آنچه از گوسفند حرام است خون، سرگين غده‏ها، سپرز، آلت نرى، دو خايه و زهدان و اما آنچه از مردار حلال است:

مو، پشم، كرك، نيش، شاخ، دندان، سم، تخم، شيردان، ناخن، چنگال و

 

پر (481).پ بيان: چنگال از درنده‏ها است چه رونده چه پرنده يا از جانوران شكارگير و ناخن از آنها كه شكار نگيرند.پ 16- در طب الائمه: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه مبادا غده‏ها را بخوريد كه خوره بجنبانند فرمود تندرستى يهود براى نخوردن غده‏ها است (105).پ 17- در هدايه: از گوسفند ده چيز خورده نشود: سرگين، خون، سپرز نخاع، غده‏ها، ابزار نرى، دو خايه، زهدان، فرج، رگهاى خونين و رگهاى پر (79).پ 18- در دعائم: از امام ششم عليه السّلام كه بد داشت خوردن غده‏ها و مخ پشت و سپرز و ابزار نرى و قضيب و فرج و درون قلوه‏ها را (125).

گشايش و روشنگرى: علامه در مختلف گفته و شيخ در نهايه كه: حرام است از شتر و گاو و گوسفند و جز آنها از آنچه حلال گوشت است گرچه تذكيه شوند خون و سرگين و زهره و مشيمه و فرج از برون و درون و قضيب و دو خايه و نخاع و علباء و غده‏ها و بند انگشتان و حدقه چشم و تيكه سنگى كه در مغز سر است و ابن ادريس هم چنين گفته و بر آنها افزوده مثانه را كه جاى نگهدارى شاش است.

و استاد ما شيخ مفيد- ره- گفته: از چهار پايان و وحوش نبايد خورد سپرز را زيرا آمادگاه خون تباه است و نه قضيب و دو خايه را و نام ديگرها را نبرده و صدوق گفته: بدان كه در گوسفند ده چيز نخوردنى است: سرگين، خون، مخ پشت سپرز، غدّه‏ها، آلت نرى، دو خايه، زهدان، فرج، و رگهاى خونين و رگهاى پر و در حديث ديگر بجاى فرج پوست است.

سلّار گفته: خورده نشود سپرز و نه قضيب و نه دو خايه و نام ديگران را مانند استادش مفيد نبرده.پ سيد مرتضى- ره- گفته: از تك‏روى اماميه است قول بحرمت سپرز، قضيب و دو خايه و زهدان و مثانه، و ابن برّاج پيروى از استاد ما شيخ طوسى كرده جز

 

كه خون را از كلام انداخته چون روشن است حرمتش و از نصّ قرآن دانسته شود،پ ابن جنيد گفته بد است از گوسفند خوردن سپرز و مثانه و غده‏ها و مخ پشت و زهدان و مثانه و دو خايه و تصريح بحرمت نكرده و گرچه لفظ كراهت گاهى در حرمت بكار رود و ابن حمزه پيروى از نهايه شيخ كرده.

و شيخ در خلاف گفته: سپرز و قضيب و دو خايه و زهدان و مثانه و غده‏ها و علباء و خرزه مغز سر نزد ما حرامند و نام ديگرها را نبرده و أبو الصلاح مغز پشت و عروق و زهره و تخم چشم و خرزه مغز سر را مكروه دانسته و مشهور همانست كه شيخ در نهايه گفته چون اينها خبيثه‏اند پس حرامند.

سپس برخى روايات را در اين باره آورده و آنگه گفته صحت رجال اين روايات نزد من ثابت نيست و اقوى انحصار حرام است بر سپرز- خون، قضيب، سرگين، دو خايه، فرج، مثانه، زهره و مشيمه و ديگرها مكروهند بحكم اصل اباحه و بعمومات «قُلْ لا أَجِدُ» و «أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ» «فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ»- پايان-.

شهيد- ره- در لمعه و روضه گفته: پانزده چيز از ذبيحه حرامند، خون، سپرز، قضيب كه آلت مردى است، دو خايه، سرگين كه در درونش باشد، مثانه جايگاه شاش، زهره كه صفراء گرد آورد و بجگر سياه آويخته بمانند كيسه مشيمه پوسته‏اى كه نوزاد در شكم ميان آنست، فرج از برون و درون، علباء با عين بى‏نقطه مكسوره و لام ساكنه و باء يك نقطه بزير دو كيسه پهن پشت از گردن تا سر دمبليچه، و نخاع، مخ رشته مانند پشت ميان مهره‏هاى پشت و همان است و تين كه جاندار بى‏آن زنده نماند، غدّه‏هاى ميان گوشت كه در پيه بيشترند، و بندهاى انگشتان كه با پى بظاهر مشت پيوندند، خرزه مغز و آن كرمكى است باندازه نخود تقريباً ميان مغز كه رنگش تيره است و مخالف رنگ مغز است و حبه حدقه كه سياهى چشم است نه همه چشم.پ سپس شهيد ثانى گفته: حرمت همه اين چيزها را شيخ گفته بجز مثانه كه‏

 

ابن ادريس بدانها افزوده و جمعى كه مصنف از آنها است از او پيروى كردند و دليل اين همه روشن نيست زيرا همه از رواياتى كه بهم پيوست شوند بدست آيند و رجال برخى از آنها ضعيف و برخى مجهول باشند و متيقن از آنها حرمت آنچه است كه دليلى ديگر دارد مانند خون و سپرز هم در حكم آنست و حرمت هر دو ظاهر آيه قرآن است و مانند آنچه كه از اينها خبيثه باشند چون سرگين و فرج و قضيب و دو خايه و مثانه و زهره و مشيمه، و حرمت ديگرها نياز بدليل دارند و اصل عدم حرمت است، و روايات دليل بر كراهت باشند كه كارش آسان است جز اينكه گفته شود همه از خبائثند.

و اينكه قيد ذبيحه آورده براى بركنارى چون ماهى و ملخ كه هيچ يك از اينها در آنها حرام نباشند بحكم اصل اباحه و حيوان شامل بزرگ چون كشته شتر باشد و هم خرد چون گنجشك ولى حكم بحرمت همه اينها در مانند گنجشك مورد اشكال است، چون در آن ممتاز نباشند و بايد همه آن را حرام دانست يا بيشترش را براى اشتباه حرام و حلال و علم بوجود حرام و بهتر اينست كه حكم حرمت مخصوص چهارپايان باشد و مانند آنها از وحوش نه مانند گنجشك و مانندش، هر دو گويند مكروه است خوردن قلوه‏ها و دو گوشه دل و شاخها- پايان.

شهيد- ره- در شرح ارشاد گفته: خلافى نيست در حرمت خون، سپرز، قضيب، خايه‏ها و پس از آوردن مذهب صدوق گفته: اهل لغت، حياء- را با مدّ زهدان ماده شتر دانند و بسا كه مقصود صدوق از آن برون فرج باشد و از رحم درونش.پ و گفتند مقصود از رحم در روايات مشيمه است و بعيد نيست وانگه خبيثه بودن اكثر آنچه ذكر شد كه دعوى كردند پذيرفته نباشد و نفرت طبع از بيشتر آنها نتيجه حكم فقهاء بحرمت است با اينكه دانستى در پيش ما در باره خبيثه چه گفته‏ايم كه حكم و موضوعش بغرنج است، و مذهب مفيد خالى از قوت نيست با پيوست خون ريخته و سرگين بدان و گويا آنها را نام نبرده براى ظهور حرمتشان يا براى اينكه‏

 

اجزاء ذبيحه نباشند زيرا خون پس از جدا شدن از آن حرام است و پيش از جان دادنش و احوط اجتناب از همه است بويژه زهره و فرج و مشيمه و غدّه‏ها و مخ پشت، و اما عروق گويا مقصود از آنها رگهاى خوندار است چنانچه در برخى اخبار بدان تعبير شده يا رگهاى درشت و مختارند و گر نه حكم باحتراز از آنها مشكل است مگر اينكه گوشت را رشته رشته برند چون يهود، و اما پوست كه در برخى اخبار آمده و برخى از محدثان معاصر بحرمتش گرائيدند ضعيف است و گفته صدوق در حديث ديگر است كه خبرى است بى‏سند و مى‏شود تفسير شود به پوست فرج يا پوست مردار يا بر كراهت.پ 19- در علل: بسندش از صفوان بن يحيى ازرق كه بسند امام هفتم عليه السّلام گفتم مردى قربانيش را بديگرى ميدهد كه پوست كند در برابر پوستش فرمود:

باكى ندارد همانا خدا عزّ و جلّ فرمايد «از آن پس بخوريد و بخورانيد» پوست نه خورده شود و نه خورانده شود (21/ 124).پ بيان: بسا اين حديث را دليل آرند بر حرمت پوست و در آن دلالتى نيست زيرا بسا مقصود اينست كه خوردن پوست معمول نيست نه اينكه حرام است و نيز پوستى كه بقصاب دهند جز پوست سر است و آنكه خورده شود پوست سر است و خلاصه اين خبر مجمل است و نمى‏شود مخصوص آيات و اخبار بسيارى باشد كه دليل بر حلاليند، و بدان كه در نسخه‏ها، صفوان بن يحيى ثبت است ولى ظاهر اين است كه (عن صفوان عن يحيى) بوده يا (عن صفوان بن يحيى عن يحيى) زيرا براى يحيى و پدرش وصف ازرق ذكر نشده.

بلكه صفوان روايت از يحيى بن عبد الرحمن ازرق آورد كه او هم ثقه است و اين گونه روايت بارها در تهذيب آمده، و از فقيه برآيد كه صفوان از يحيى بن حسان ازرق روايت آورد و اگر چه او موثق نباشد ولى صدوق- ره- بكتابش اعتماد كرده و طريق خود را باو ذكر كرده.پ 20- در كتاب غيبت: بسندى از حمزة بن نصير خادم امام عسكرى عليه السّلام‏

 

 

است كه چون آقا يعنى مهدى عليه السّلام زاده شد خانه امام بدان خرسند شد و فرمان بمن داد كه هر روز با گوشت يك قلم با مغز بخرم و گفتند: اين از آن آقا كوچولو است (158 چاپ سنگى).