باب چهارم در طاوس

پ‏1- در نهج البلاغه از خطبه‏ى ص 52 ط فيض كه در آن شگفتى آفرينش طاوس را ياد كرده.

برآورد آنها را آفريده‏اى شگفت از جاندار و بيجان و آرام و جنبان، و گواههاى روشن به هنرمندى زيركانه و نيروى شگرف خود بر پا داشت تا خردها گردن نهادند بدانها و اعتراف بپذيرش نمودند، و بنگ يگانگى او را بگوشهاى ما فرو خواندند و هم پرنده‏هاى گوناگون آفريد و در شكافهاى زمين و شكست دره‏ها و سر كوهها جا داد با بالهاى مختلف و شكلهاى جدا جدا كه در زير فرمان بچرخند و با بال خود در درون فضاى پهناور و هواى گشاده بپرند.

آنها را از نبود، در صورتهاى شگفت آور روشنى پديد كرد، و در درج بنده‏هاى پوشيده از گوشت تركيب نمود، و برخى را با پيكر بزرگ باز داشت كه در هوا شتابان بپرند و آنها را بپر زدن كمى واداشت، و بهنر لطيف خود آنها را رنگارنگ مرتب كرد، برخى يك رنگ و برخى طوقدار بر خلاف رنگ خود.

و شگفت‏تر از همه طاوس است كه آن را حكيمانه‏تر آفريد و رنگارنگ با بالها كه نى آنها را در هم پكاند و با دمى كه كشش آن را دراز كرد و چون بماده خود گرايد آن را درنوردد و برگشايد و بر افرازد چون بادبان كشتى كه دريابانش برافراشته، برنگهايش بر خود بالد و فيس كند، و چون خروسها بماده خود پرد و او را با همه آلات خود بكار گيرد بمانند همه نرهاى پر هيجان.

تو را حواله كند بديدى چشمگير نه بسندى سست و بيمايه و اگر چنان باشد كه كسى پندارد ماده را با اشكش آبستن ميكند كه در گوشه چشم دارد و از آن بماده ميخوراند تا بى‏جفت‏گيرى تخم نهد بى‏آبستن شدن از نرش و با همان‏

 

اشك آماده شده.پ اين گفته عجبتر نباشد از آبستن شدن كلاغ بهم خوراكى از لعاب دهان نر پندارى نى چتر دمش دستكها است از نقره و آنچه بر آن روئيده نهانخانه‏هاى عجيبى است از گردونه‏ها و خورشيدهايش طلاى ناب و تيكه‏هاى زبرجد است، و اگر بروئيده‏هاى زمينش مانند سازى گوئى دسته گل تازه‏ايست از همه گلهاى بهارى و با برابرى پوشيدنيها ديباى زرنگاريست يا يك بافته منقش يمانى، و اگرش زيور خوانى نگينهاى رنگارنگى است كه بر نقره كنگره دار نصب شدند.

مانند يك خوشگذران سر بزرگ راه ميرود، و دم و بال را پهن ميكند و چه‏چه ميخندد از شادى بر زيبائى پيراهن و رنگارنگى گردنبندش، و چون بپاهاش نگرد شيون كند و جيغ زند بآوازى كه بروشنى دادرس جويد و گواه اندوه عميق او باشد، زيرا پاهايش باريكند بمانند پاهاى خروس دورگه كه سياه چرده‏اند و از كنار ساقش سيخكهاى نهانى روئيده‏اند و در جاى يالش دسته‏اى از موى سبز حاشيه‏اى دار است، و برآورد گردنش چون ابريق و فرودگاهش تا شكم او برنگ وسمه يمنى است يا پارچه ابريشمى كه آينه زلالى روكش دارد، و گويا چادرى سياه بر سر دارد جز آنكه از بس آب دار و درخشانست بسبزى تازه ميزند.

و در شكاف گوشش خطى است چون دهانه قلم برنگ گل بابونه بسيار سفيد و از سفيدى در گردونه سياه آنجا ميدرخشد، كمتر رنگى است جز اينكه از آن بخشى دارد و برتر از آنها است بزلالى و درخشانى و پاكى و ديباچه و رونق، و روى هم چون گلهاى پراكنده‏ايست كه از بارانهاى بهار و تابش خورشيدهاى تابستان آسيب نديدند و گرد زده و پژمرده نشدند.

و بسا از پرش واماند و از جامه‏اش لخت شود و پياپى بريزند و دنبال هم برويند و از نى بالش برگهاى پرها بريزند و بدنبال هم برآيند تا بشكل پيش از پر ريزان باز گردد و همه رنگهايش چنانچه بودند باز آيند و جابجا نشوند

 

پ‏و چون مانند هر مو از نى بالش را وارسى سرخى گل بتو وانمايد و بار دگر سبزى زبرجد و بسا كه گاهى رنگ طلائى و چگونه ژرفناى هوش بوصف او رسد يا در دريافت خردها گنجد و زبان ستايندگان ستايش او را برشته كشند، و همه اوهام از دريافت كمتر تيكه‏اش درمانند و زبانها از وصف او بمانند، منزه باد خدائى كه خردها را از آفرينش جاندارى كه چشمگير است خيره كرده و همين كه آن را محدود و پديد شده دريافتند و تركيبى رنگارنگ، و هر زبان از ستايش وصفش درمانده است و از اداى شرحش بجا مانده.

منزه باد آنكه بهم آورده پاهاى مورچه و پشه‏هاى دم باد تا بالاتر از آنها از آفرينش ماهيان و پيلان و با خود پيمان بسته كه هر پيكرى بجنبد بجانى كه او را داده تا بكام مرگش كشد و پايانش نابودى و فنا باشد.

سيد رضى- ره- در تفسير برخى الفاظ غريب خطبه گفته: يأرّ بملاقحه كنايه از جفت‏شدنست و در قلع دارىّ عنجه نؤتيه، گفته: يعنى چون بادبان كشتى كه كشتيبانش آن را برافرازدپ توضيح: يكى از شارحان گفته: مردمى پنداشتند كه آبستن شدن طاوس از اشك چشم نر است و امير المؤمنين عليه السّلام آن را نشدنى ندانسته و شگفت‏تر نيست از آبستنى كلاغ بهم خوراكى نر و ماده كه عرب پندارند كلاغ جفت‏گيرى ندارد و از اين رو ضرب المثل شده كه نهانتر است از جفت‏گيرى كلاغ- چون وجود خارجى ندارد و پندارند آبستنى كلاغ از هم خوريست و ريختن آبى از چينه‏دان نر بگلوى ماده ولى حكماء كمتر اين را باور دارند با اينكه در كتب خود نزديك بدان را نوشتند، ابن سينا گفته: ماده كبك بر اثر بادى كه از نرش وزد و از شنيدن آوازش آبستن شود و گفته: نوعى بنام مالاقيا دهان خود را بهم چسبانند و بهم برآيند و همين جفت‏گيرى آنها است.

و نهان نيست كه معنى ضرب المثل كلاغ اين نيست كه جفت‏گيرى ندارد بلكه‏

 

ظاهرش مخالف آنست مگر اينكه مقصود گوينده همان باشد و ظاهر كلام آن حضرت اينست كه طاوس جفت‏گيرى دارد و از آن آبستن شود چون فرموده نكاح كند براى آبستنى و قول ديگر را پندار عرب دانسته چون آبستنى بهمخوراكى و در قاموس گفته همخوراكى كبوتر اينست كه دهان بدهان هم در آرند.پ 2- در تنبيه الخاطر ورّام است كه طاوس يمانى نزد امام صادق عليه السّلام آمد و آن حضرت باو فرمود: تو طاوسى؟ گفت: آرى فرمود: طاوس پرنده شومى است در آستان مردمى فرو نشود جز آنان را بكوچيدن آگهى دهد.پ بيان: دلالت دارد كه بد فالى اندك اثرى دارد.پ 3- در كافى 6: 550 فروع: بسندش از جعفرى كه نزد ابى الحسن عليه السّلام زيبائى طاوس را نام بردند فرمود: از خروس زيباتر نيست برايت، گفت: شنيدمش ميفرمود: خروس از او خوش‏آوازتر و با بركت‏تر است و بوقت نماز تو را آگهى دهد و طاوس بنالد از گناهى كه بدان دچار شده دميرى گفته: طاوس پرنده معروفى است و كنيه‏اش ابو الحسن و ابو الوشى است و در ميان پرنده‏ها چون اسب ميان چهارپايان عزيز و نيك است و خوى او عفت و خودنمائى و تكبر و خود بينى بر خود و طاق بندى با دم است بويژه كه ماده بدو نگاه كند و ماده‏اش پس از سه سال تخم نهد و نرش در سه سالگى پر كامل در آورد و رنگ كامل گيرد، و ماده در يك سال يك بار تخم نهد 12 شماره يا بيش، در بهار جفت‏گيرى كند و در پائيز بمانند درخت پر بريزد و چون درخت برگ برآرد او هم پر برآرد.

و چون ماده روى تخم خوابد بسيار با او بازى كند و بسا تخم او را بشكند و از اين رو تخمش را زير مرغ خانگى نهند و آن هم بيش از دو تا نتواند زير خود گيرد، و بايد خوراك و آب او را فراهم كنند تا از روى آن برنخيزد و هوا آن را تباه كند و جوجه‏اى كه از آن برآيد اندكى زيبا است و پيكر كاستى دارد و بايد سى روز روى آن بخوابد

 

 

و شگفت اينست كه با زيبائيش او را شوم دانند و شايد براى اينست كه سبب رفتن شيطان ببهشت و برون آمدن آدم از بهشت بوده و خانه بهشت در مدت عمر دنيا از آدم تهى شده است و بودن طاوس را در خانه بد دارند براى همين و خدا داناتر است‏پ 4- در كافى- 6: 247 بسندش از امام هشتم عليه السّلام كه طاوس مسخ شده مردى زيبا بود و زن مرد مؤمنى را فريفت كه عاشق او بود و با او در آميخت و آنگاه با او هم پيغامى كرد و خدا عز و جل هر دو را مسخ كرد و بشكل دو طاوس ماده و نر درآورد نه از گوشتش بخور و نه از تخمش.