آيات قرآن مجيد
:پ 1- الاعراف- 57- سرزمين خوب بفرمان پروردگارش گياه برآرد و آنچه بد باشد نروياند جز كاسته چنين بگردانيم نشانهها را براى مردمى كه شكر گزارند.پ 2- النحل- 10- از آن شما است از آن نوشابه و از آنست درخت كه در آن
ميچرانيد 11- ميروياند براتان بدان زراعت- تا قول خدا تعالى- و فراهم كرد براتان شب و روز- تا فرموده- و آنچه آفريد براتان در زمين رنگارنگ.پ 3- طه- 53- پس برآورديم بدان جفتها از گياهانى چند 54 بخوريد و بچرانيد چهارپاهاتان را.پ 4- التنزيل سجده- 27- آيا نبينند كه ما روانه كنيم آب را بزمين لخت و برآوريم بدان زراعتى كه بخوردش چهارپاهاشان و خودشان آيا بينا نشوند؟پ 5- يس- 22- و نشانه است براشان زمين مرده كه زندهاش كنيم و برآوريم از آن دانه پس از آن ميخورند- تا فرمايد- منزه است آنكه آفريد همه جفتها را از آنچه روياند زمين و از خودشان و از آنچه ندانند.پ 6 الرحمن- 6- و نجم و شجر سجده كنند.پ 7- عبس- 25- بايد بنگر آدمى بخوراكش 26 راستى ما آب را ريختيم ريختنى 27- وانگه شكافتيم زمين را شكافتنى 28- و رويانديم در آن دانه و انگور و شاخه، و زيتون و نخل، و باغهاى درهم، و ميوه و چراگاه براى بهرهمندى شما و چهارپايان شما.پ 8- الاعلى- 5 وانگه برآورد چراگاه- و ساختش خشك و سياه.پ تفسير: و سرزمين خوب يعنى زمين زراعت ده كه گياهش بفرمان پروردگارش برآيد و اين كنايه از پر گياهى و خوش گياهى و پر سوديست زيرا آن را در برابر زمين شوره نهاده كه جز كاست نروياند و سودى ندهد و اين آيه مثل است براى كسى كه در آيات انديشد و از آنها عبرت گيرد و كسى كه بدانها سر برنياورد و بدانها گوش ندهد و در گمراهى بماند، على بن ابراهيم گفته: مثل است براى ائمه عليهم السّلام كه دانش خود را بفرمان پروردگارشان اظهار دارند و براى دشمنانشان كه دانش آنها كاست و تباه است، و ابن شهرآشوب در مناقب آورده كه عمرو بن عاص بحسين عليه السّلام گفت: چرا ريشهاى شما انبوهتر از ريشهاى ما است؟ و آن حضرت عليه السّلام اين آيه را در پاسخش خواند.
پو فرو فرستاد از آسمان آبى كه از آن نوشابه است و درخت يعنى درختى كه بهائم از آن ميچرند، و گفتند هر چه بر زمين رويد شجر است كه در آن چرا مىشود (بروياند براتان بدان زراعت) و زيتون و نخل و انگورها و از هر ميوه، يعنى برخى ميوهها چون هر ميوه كه شود در زمين نباشد و گفته شده تقديم چراگاه حيوان بر خوراك آدمى براى اينست كه گوشت حيوان خوراك آدمى مىشود كه بهتر خوراك است و تقديم زراعت هم باجناس سهگانه از اين باب است، در اينها نشانهايست براى مردمى كه انديشند در وجود صانع و حكمتش زيرا كسى كه در اين انديشه كه دانه در زمين افتد و ترى بدان رسد و فرازش شكافد و از آن جوانه درخت برآيد و فرودش شكافد و از آن ريشه درآيد و بزرگ شود و برگ و گل دهد و غنچه و ميوه و هر كدام از اينها جسمى گوناگون با طبع ديگر دارند با اينكه مادّه همه يكى است و طبع و تأثير افلاك همه يكسانست بفهمد كه اين جز از عمل فاعل مختار نيست كه از تنازع اضداد و انداد بركنار است، و ما ذرأ الخ عطف است بر «ليل» يعنى فراهم كرد براتان هر آنچه در زمين است از جانور و گياه گوناگون و بهر رنگ كه رنگ رشتههايشان در غالب با هم تفاوت دارند البته در آن نشانهايست براى مردمى كه انديشند در اينكه اختلاف در طبع و شكل و منظر نيست جز كار سازنده حكيم، و فرمود: «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ» گفتند: عدول از لفظ غايب بصيغه متكلم در حكايت سخن خدا آگهى است بر تأثير رهنمائى آن بر كمال قدرت و حكمت و اعلامى است بر اينكه خدا مطاع است و همه چيزهاى گوناگون فرمانبر خواست اويند ازواج يعنى اضافى از گياهان پراكنده در صورت و عرض و منافع كه برخى آدمى را شايند و برخى بهائم را و از اين رو فرمود: خود بخوريد و بچهارپاهاتان در چرا بدهيد كه در آن نشانهها است براى خرد داران كه بدنبال بيهوده نروند و بكارهاى زشت دست نزنند.پ گويم: اين دلالت دارد بر اينكه هر چيز مباح است جز آنچه دليل حرمت دارد چنانچه گذشت «و النجم» يعنى گياهى كه از زمين رويد و بر آن پهن شود
و ساقه ندارد و شجر آنچه ساقه دارد كه هر دو منقاد خواست خدايند مانند آدميانى كه مكلف بسجده بر اويند آنگه چراگاه برآرد يعنى گياهى كه بهائم در آن بچرند و پس از سبزى آن را خشك و سياه كنند و گفتند يعنى چراگاه را از كثرت سبزى بسياهى كشد، گويم: تفسير آيات ديگر در كليات حلال از حيوانات گذشت.
اخبار باب
پ1- در عيون و در علل (2/ 278) بسندش تا اينكه شامى از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد از نخست درخت كه در زمين كاشته شده فرمود: درخت عوسجه است كه عصاى موسى عليه السّلام از آن بود، پرسيدش از نخست درخت كه بر زمين روئيد، فرمود:
كدو بود.پ بيان: منافاتى ميان يكم و دوم نيست زيرا يكم در آنجا است كه كشتكارى دارد و دومى در خودرو است، و آنچه آيد كه نخست درخت كشت شده نخل است بسا كه اوّل بودن در يكى حقيقى است و در يكى نسبى يا مقصود اينست كه نخست درخت ميوه ده نخل بوده يا يكى نخست درختى بوده كه با هسته كشت شده و ديگرى با شاخه در مصباح گفته: عوسج از درختهاى خاردار است و ميوه گردى دارد.پ 2- در علل (1/ 5) بسندش از ابى جعفر عليه السّلام كه همانا درخت عود را خلاف نامند براى آنكه شيطان بر آن صورت بت سواع را بر خلاف صورت بت ودّ ساخت و عود خلاف ناميده شد- تا آخر خبر.پ بيان: يعنى بت سواع از آن تراشيده شده بود، فيروزآبادى گفته: خلاف بر وزن كتاب يك رسته از صفحات است و از زيبائى بر خلاف رستههاى ديگر است و از اين رو آن را خلاف ناميدند، چون سيل جوانه آن را آورد و آن يك درخت مخالف آن رويد، در مصباح گفته: دينورى گويد پندارند كه چون از ريشه كه آورند خلاف آن رويد آن را خلاف گويند و حكايت است كه يك شاهى بباغى رسيد و درخت خلاف را ديد و بوزيرش گفت: اين درخت چيست؟ و وزير نخواست
لفظ خلاف كه نفرت آور است بزبان آرد گفت: درخت وفاق است و پادشاه از هوش او وى را بزرگداشت.پ 3- در علل (3/ 26) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خدا درختى نيافريد جز كه ميوه خوردنى داشت و چون مردم گفتند: خدا فرزند گرفته نيمى از درختها بىميوه شدند و چون بهمراه خدا بت پرستيدند درخت خار برآورد.پ 4- و از همان (..) بسندش تا اينكه پرسش شد از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم چگونه برخى درختها بار دارند؟ فرمود: هر چه آدم تسبيح خدا گفت درختى در جهان شد بار ده و هر چه حواء تسبيح گفت درختى شد بىبار.پ 5- در مجالس ابن الشيخ (1/ 219) بسندش از ابى جعفر عليه السّلام كه نخست درخت كه بر زمين روئيده نخل خرماست.پ 6- در تفسير على بن ابراهيم (76) بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه هر درختى پيوسته بار چيدنى داشت تا براى خدا فرزند ادّعا شد، بركنارست خدا از اينكه فرزند داشته باشد، از اين گفته نزديك است آسمانها از هم بپاشند و زمين بشكافد و كوهها بپاشند، در اينجا درخت لرزيد و خار برآورد از ترس اينكه عذاب بر او نازل شود- الخبر-پ 7- عياشى (2/ 86) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه هرگز خدا خشم نكند بچيزى چون خشم بر درخت طلح و سدر، طلح ميوهاى داشت چون پرتقال و سدر ميوهاى چون خربزه و چون يهود گفتند دست خدا بسته است ميوههاشان خرد شد و هستهدار شد و هستهشان سخت شد و چون نصارى گفتند مسيح پسر خدا است لرزيدند و خار برآوردند و ميوهشان كاسته شد و بصورت كنونى درآمد و طلح بكلى بىميوه شد و ميوه نياورد تا قائم ما ظهور كند و هنگامه برپا شود، فرمود: هر كه يك درخت طلح يا سدر را آب دهد چنانست كه مؤمنى را آب داده.پ بيان: در قاموس گفته: طلح درخت بزرگى است و نام درخت طلح و موز است و گفته نام ميوه درخت سدر نبق است و نبق بكسر و چون كتف و مفردش نبقه است و بيضاوى در تفسير قول خدا تعالى (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ) گفته: درخت موز و درخت
امّ غيلانست كه گل فراوان و خوشبو دارد و با عين هم خوانده شده، منضود يعنى از فرود تا فرازش ميوه كنار هم چيده شده- پايان- اينكه فرمود: ميوه طلح رفت يعنى ميوه نخست آن يا هر ميوه آن اگرش تفسير كنيم بر درخت بىميوه و اينكه در بهشت ميوه كنار هم چيده دارد منافات ندارد كه در دنيا بىميوه باشد، ابن اثير در نهايه گفته: در حديث است كه هر كه درخت سدرى را ببرّد خدا او را وارونه در دوزخ افكند، از ابو داود سيستانى معنى اين حديث پرسش شد، گفت: حديث مختصريست و معناش اينست كه هر كه درخت سدر بيابان را كه سايه سر رهگذرانست بيهوده ببرد و بنا حق از ميان ببرد خدا سرش را در دوزخ وارونه سازد.
گويم: برخى حديث در مجلد دهم گذشت در اينكه يك درخت نزد قبر حسين عليه السّلام بود و نشانه قبر آن حضرت بود و يكى از خلفاء آن را بريد تا نشانه قبر او را از ميان ببرد و ملعون اين حديث همان برنده درخت سدر قبر آن حضرتست و اين خود از معجزات او بحساب است.