پ1- در كافى- فروع 6: 255-: بسندش از سليمان جعفرى كه شنيدم امام رضا عليه السّلام ميفرمود: قبّره را نكشيد و گوشتش را نخوريد كه پر تسبيح گويد و در پايان آن گويد: خدا لعنت كند دشمنان خاندان محمّد صلى اللَّه عليه و اله را.پ 2- و از همان: بسندش تا امام چهارم عليه السّلام كه چين سر قبّره اثر دست كشيدن سليمان بن داود عليه السّلام است، براى اينكه نرش خواست با ماده جفت شود و نمىپذيرفت باو گفت بپذير كه قصدم جز اين نباشد كه خدا عز و جل از من فرزندى برآرد كه ياد پروردگارش كند.
خواهش او را پذيرفت، و چون خواست تخم نهد نر باو گفت: كجا تخم مينهى؟
گفت: نميدانم دور از راه گفت ميترسم يك راه گذرى بتو برخورد، ولى بنظرم نزديك راه تخمگذارى بهتر باشد كه هر كه تو را بيند گمان كند ميخواهى دانه برچينى و ماده اين را پذيرفت و تخم نهاد و روى آن خوابيد تا نزديك شد جوجه از تخم بدر آيد كه در اين ميان سليمان بن داود عليه السّلام با لشكرهاش و پرنده كه بر او سايه داشتند در رسيد، و ماده باو گفت اين سليمانست كه با لشكرش بمادر رسيده و ميترسم ما را و تخمهاى ما را لگد كنند.
پاسخش داد كه سليمان مرديست بما مهربان آيا تو چيزى براى جوجههات فراهم كردى كه از تخم درآيند؟ گفت آرى يك ملخ از تو پنهان كردم بانتظار جوجه
آيا تو هم چيزى فراهم كردى؟ گفت: آرى من هم يك خرما براى جوجههامان پنهان كردم، گفت: تو خرمات را بردار و من ملخم را تا آنها را براى سليمان پيشكش بريم، او از پيشكش خوشش آيد.
نر خرما را به نوك گرفت و ماده ملخ را به چنگال گرفت و نزد سليمان عليه السّلام آمدند و چون بالاى تخت خود آنها را ديد، هر دو دست براشان گشود و آمدند و نر بدست راست نشست و ماده بدست چپ، و حال آنها را پرسيد و گزارش دادند و هديه آنها را پذيرفت و لشكرش را از تخم آنها كنار كشيد و دست بسر آنها كشيد و دعا كرد كه خدا بدانها بركت دهد، و اين چين سر آنها از دست كشيدن سليمان عليه السّلام است.پ تبيان: جوهرى گفته: قبره يك نوع پرنده است و او را قنبراء گويند و عامه او را قنبره خوانند.
گويم: از اخبار برآيد كه با نون هم لغت فصيحى است چنانچه قاموس آن را قولى دانسته و دميرى هم از بطلميوس آورده كه در شرح ادب الكاتب گفته: آن هم لغت فصيحى است، گفته خويش اينست كه از آواز بهراس نيفتد و بسا باو سنگ پرانند و اعتناء نكند و خود را بزمين چسباند تا سنگ بگذرد از او و بر سر جاده لانه كند براى انس- پايان- (حياة الحيوان 2: 169) و شايد ترس از اين بوده كه لشكر بر آنها فرود آيند يا مردم گرد آيند براى تماشا و آنها را بمالند و اسناد به سبب بعيد باشد.
محقق اردبيلى- ره- پس از آوردن روايت اخير گفته: در آن احكامى است چون قصد نژاد از نكاح، و اجتناب از شكستن تخم پرنده و برگرفتن آن، و هديه دادن و پذيرش آن گرچه بسيار كم باشد، و هديه ده از هديه پذير حق دارد كه برايش دعاى بركت كند و جز آن و اگر چه اينها در شرع سليمان عليه السّلام بوده فتامل- پايان- شارح لمعه- نور اللَّه ضريحه گفته: كراهت قبره پيوست با بركت است بخلاف فاخته
پ3- در دلائل طبرى: از احمد بن محمّد كه به غزال معروف است كه من نزد ابى الحسن عليه السّلام نشسته بودم در نخلستانش ناگاه گنجشكى آمد و برابرش افتاد و شيون كرد و پر شيون كرد و پريشان بود، بمن فرمود: ميدانى اين گنجشك چه ميگويد؟
گفتم: خدا و رسولش و وليش داناترند فرمود: ميگويد مارى در ميان خانه ميخواهد جوجههايم را بخورد، برخيز تا آن را از او و جوجههايش دور كنيم و در خانه رفتيم و ناگاه مارى در آن ميچرخيد و آن را كشتيم (172- دلائل الامامه)پ 3- در بصائر- 99 چاپ سنگى-: از ثمالى كه با امام چهارم عليه السّلام بودم در خانهاش كه در آن گنجشكها آواز ميكردند بمن فرمود: ميدانى اين گنجشكها چه ميگويند؟ گفتم: نميدانم، فرمود: تسبيح پروردگار خود كنند و از او روزى خواهند.
در دلائل طبرى مانندش را از ثمالى آورده و بدان افزوده اى ابا حمزه «بما آموختند زبان پرنده و بما دادند از هر چيزى» (88)پ 5- در بصائر: بسندى از سالم مولا ابان فروشنده زطّى كه با چند تن در نخلستان امام صادق عليه السّلام بوديم و گنجشكها آواز دادند، فرمود: ميدانى اينان چه گويند، گفتيم: خدا ما را قربانت كند ندانيم چه گويند، فرمود: گويند: بار خدايا ما از آفريدههاى توئيم و نيازمند روزيت بما خوراك بده و نوشابه.پ 6- در مشارق الانوار- 114-: بسندش از محمّد بن مسلم كه با امام پنجم عليه السّلام بيرون شديم و بزمينى خشك رسيديم كه از گرما ميسوخت و آنجا گنجشكها بودند و گرد استر آن حضرت پر زدند، و آنها را راند و فرمود: نه، كرامتى ندارد، گويد رفتيم تا آنجا كه ميخواست و چون فردا بدان زمين برگشتيم گنجشكها پر زدند و گرد استرش آمدند و شنيدمش فرمود: بنوشيد و سيراب شويد و نگاه كردم در آن زمين درياچه آبى بود، گفتم: اى آقايم ديروز از آنها دريغ كردى و امروز بآنها آب دادى، فرمود: بدان كه امروز قنبرهها با آنها آميختند و من آبشان دادم.
گفتم: اى آقايم قنبرهها و گنجشكها چه فرقى دارند؟ فرمود: واى بر تو گنجشكها عمر دوستند چون از اويند و اما قنبرهها از دوستان ما هستند
و آنها در سوت خود گويند: مباركيد شما خانواده و مبارك باشند شيعيان شما و لعن بر دشمنان شما، سپس فرمود: از هر چه دشمن داريم تا برسد به پرنده كه فاخته است و از روزها روز چهارشنبه است.پ 7- در مجالس شيخ- 71-: بسندى تا امام رضا عليه السّلام از پدرش از جدش كه قنبره را نخوريد، دشنامش ندهيد و بدست بچههاش ندهيد تا با آن بازى كنند چون پر خدا را تسبيح كند، و تسبيح او لعن خدا بر دشمنان آل محمّد است.پ 8- و بهمين سند كه امام چهارم عليه السّلام ميفرمود: من كشت نميكنم كه بهره فزون برم و نكارم جز اينكه مستمند و نيازمند از آن بخورند و بويژه قنبره از پرندهها از آن برگيرد.
در كافى- فروع 6: 225: بسندى از ابو ايوب مانند هر دو خبر را آورده.پ بيانيست: بدان كه دور نيست اخبارى كه دلالت بر دوستى برخى جانوران و گياهها و جمادها نسبت بائمه عليه السّلام دارند يا دشمن آنهايند و بدشمنانشان وابستهاند باين معنا باشد كه چيزهاى خوب در واقع با هم پيوندى دارند و چيزهاى بدهم بهم مربوطند خواه آدمى باشند و خواه جاندار يا جماد يا كارها و كردارها و اخلاق و جز آنها، و پرندههاى خوب از نظر خوبيهاى واقعى آنها چنانند كه آدميان مقدس را دوست دارند چون در خوبى با آنها شريكند و هم گياهها و جمادهاى خوب و جز آنها، و هر چيز بد و پليد هم وابسته است بآدمهاى ملعون و گويا دوست آنهايند براى هم آهنگى در بدى و دشمن ائمه و شيعه آنهايند چون از آنها دورند و جدا و تسليم اجمالى باين اخبار و واگذاردن علم آنها بخود آنها احوط و اولى است و سخنى در اين باره در پيش گذشت.
[در اصناف گنجشك]
پ9- در حياة الحيوان- 2: 70- گفته: گنجشك چند نوع است يكى آنكه بخواندن خود شاد است و يكى آنكه از آواز خود خوشش آيد و گنجشك صوّار آنست كه چون خوانده شود پاسخ دهد و گنجشك بهشت همان پرستو است ولى گنجشك دورهگرد خوى درنده دارد كه گوشت ميخورد و بكام جوجهاش خوراك نريزد
پو برخى از بهائمند كه نه نوك تيز دارند و نه چنگال برنده و دانه خورد و چون بر سر چوب نشيند سه انگشت را پيش دهد و يكى را بدنبال نهد و پرندههاى درنده و گوشتخوار دو انگشت پيش دارند و دو را پس نهند، گنجشك دانه و سبزى خورد و نشانه نرش ريش سياه است چنانچه در مرد است و نرّه بز و خروس و در روى زمين پرنده و درنده و بهيمهاى مهربانتر بفرزندش از گنجشك نباشد و اين در هنگام گرفتن جوجهاش روشن است.
آشيانهاش در خانهها و زير سقف است از ترس پرندههاى گوشتخوار و چون شهرى از مردمش تهى شود گنجشكها از آن بروند و چون بدان برگردند گنجشكها هم برگردند، گنجشك راه رفتن نشناسد و همان ميجهد و پر جماع است و بسا در يك ساعت صد بار بكند و از اين رو عمرش كوتاه است و در غالب بيش از يك سال نباشد، و جوجهاش را بپرواز پرورش دهد تا آنجا كه او را بخواند و پاسخ دهد، جاحظ گفته بسا از يك فرسنگ بدو برگردد.
و يك نوعش گنجشك خار است كه لانه از خار سازد و در نمكزار جا دارد و ارسطو پنداشته ميان او و خر دشمنى است، زيرا چون خر كچل شود آن را بخار آشيانه او بمالد و او را بكشد، و بسا خر بنگ كند جوجه يا تخمش از آشيانه افتد و از اين رو چون اين گنجشك خر بيند بالاى سرو برد و چشمش بچرخد و با پريدن و شيون خود او را آزار دهد.
و از انواعش قبّره است و حسّون كه برنگ، سرخ، زرد، سفيد، سياه، آبى و سبز باشد و آموزش پذير است و باو ياد دهند كه چيزى را از دست آدم دورى بگيرد و نزد صاحب خود آورد.
و از انواع آنست: بلبل، صعوه، حمّره، عندليب، مكاكى، صافر، تنوّط، وضع، برقش، و قبعه.پ بيهقى و ابن عساكر بسند خود از ابى مالك آوردند كه سليمان بن داود عليه السّلام به گنجشكى گذر كرد كه گرد ماده خود ميچرخيد، بيارانش گفت: ميدانيد چه
ميگويد؟ گفتند: يا نبى اللَّه چه گويد؟ فرمود: از او خواستگارى كند و گويد زن من بشو تا تو را بهر كدام كاخهاى دمشق خواهى جا دهم سليمان فرمود، كاخهاى دمشق همه از سنگ ساخته شدند و نمىتواند در آنها جا كند ولى هر خواستگارى دروغگو است.پ و از ابن قانع روايت است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله فرمود: هر كه گنجشكى بيهوده كشد ناله كند بدرگاه خدا روز قيامت و بگويد: پروردگارا بندهات مرا بيهوده كشت و از من سودى نبرد.
و در حليه حافظ ابو نعيم است كه ابو حمزه ثمالى گفت: نزد امام چهارم عليه السّلام بودم ناگاه گنجشكانى گردش پر زدند و شيون كردند فرمود: اى ابو حمزه ميدانى اين گنجشكها چه گويند؟ گفتم: نه، فرمود: خدا عز و جل و علا را تقديس كنند و از او قوت روزانه خود را خواهند.پ ابن عباس گفت: چون موسى و خضر عليه السّلام سوار كشتى شدند، گنجشكى آمد و بر كنار كشتى نشست و به دريا نوكى زد و خضر بموسى گفت: دانش من و دانش تو از دانش خدا گرفتهاند مانند آنچه اين گنجشك از دريا گرفته.
گويم: اين براى نزديك كردن به فهم مردم است و گر نه نسبت علم آنها از اين هم كمتر است.پ عبد اللَّه بن عمر گويد رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: آدمى نباشد كه گنجشكى يا برتر از آن را بناحق كشد جز خدا از آن بازخواست كند، گفتند: يا رسول اللَّه كشتن بحق چه باشد؟ فرمود: اينكه او را بكشد و بخورد و سرش را دور نيندازد، نسائى هم روايتش كرده گوشت گنجشك گرم است و خشك و به از گوشت مرغ است، و بهترش در زمستانست كه فربهاند و خوردنش منى را فزايد و باه را ولى براى بلغميها زيان دارد و دفعش بروغن بادام است، و آن خلط صفرائى پديد كند كه بمزاج پيران سازگار است و با مزاجهاى سرد و در زمستان.پ و از مالك بن دينار روايت است كه سليمان بن داود به بلبلى گذشت كه
روى درختى سوت ميزد و سرش را ميجنبانيد و دمش را ميچرخاند، بيارانش گفت:
ميدانيد چه ميگويد؟ گفتند: نه، فرمود: ميگويد: نيم خرما خوردم و خاك بر سر دنيا و نابود باد دنيا (حياة الحيوان 1: 112) و گفته: صعوه گنجشك خرديست كه سرش سرخ است- حياة الحيوان 2: 43.
و گفته: حمّر بحاء ضمه دار و ميم تشديد دار و راء بىنقطه نوعى پرنده است چون گنجشك.پ و از ابن مسعود روايت است كه نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله بوديم و مردى بآبگاهى رفت و تخم حمّره آورد و حمّره آمد و بالاى سر پيغمبر و اصحابش پر زد و باصحابش فرمود: كدام شما آن را داغدار كرديد آن مرد گفت: يا رسول اللَّه من تخم او را برداشتم، و در روايتى جوجه او را- فرمود: برگردان، برگردان، باو رحم كن.
و از ترمدى و ابن ماجه هم از عامر دارمى مانندش آمده (حياة الحيوان 1: 191) و گفته: عندليب هزار دستان است (حياة الحيوان 3: 110) و گفته: مكّاء بمدّ و تشديد پرندهايست و جمعش مكاكى است و مكاء سوت است و آن پرنده بسيار سوت زند.
قزوينى گفته: از پرندههاى بيابانيست و آشيانه عجيبى سازد و ميانه او و مار دشمنى است زيرا مار تخم و جوجهاش را ميخورد، و هشام بن سالم باز گفته كه: مارى تخم مكّاء را خورد و او بر سرش چرخ ميزد و نزديكش شد تا چون دهن گشود خار چند پرى در آن انداخت و گلوى مار را گرفت تا مرد (حياة الحيوان 2: 236) و گفته: صافر كه آن را صفّار هم گويند پرنده معروفى است از انواع گنجشكها، و كارش اينست كه شب پاها بشاخه درختى بند كند و خود را بياويزد و پيوسته تا سپيده دم و روشن شدن هوا بنگ كند، قزوينى گفته: شيون كند از ترس اينكه آسمان بر او افتد و جز او گفته: صافر همان تنوّط است و اگر آشيانه كند آن را مانند خريطه سازد و اگر آشيانه نداشته باشد خود را چنانچه گفتيم بشاخهها آويزد (حياة الحيوان 2: 39).
پو گفته: تنوّط بتاء با ضمه يا كسره و گاهى با فتحه و با فتح نون و واو ضمه دار با تشديد، اصمعى گفته: اين نام از آنست كه رشتهاى از درخت آويزد و در آن تخم نهد، و شب كارش اينست كه در گوشههاى لانهاش بچرخد و تا بامداد آرام نشود از ترس خود (حياة الحيوان: 1: 120) و گفته: وضع بفتح واو و ضاد نقطه دار و عين بىنقطه همان صعوه است، و گفتند:
پرندهاى خردتر از گنجشك و در حديث است كه اسرافيل بالى در مشرق دارد و بالى در مغرب و عرش بر شانه او است و گاهى از بزرگى خدا چنان كوچك شود كه مانند وضع گردد (حياة الحيوان 3: 389- 390) و برقش: بكسر: پرنده ريزيست چون گنجشك و در حجاز آن را سرسور نامند (شرشور خ ب) 1: 88- حياة الحيوان و گفته: قبعه بقاف ضمه دار و باء خفيف يك نقطه و عين بىنقطه كه هر دو فتحه دارند، پرنده ريزيست چون گنجشك خاكسترى رنگ و نزديك سوراخ موش صحرائى است و چون بهراسد يا سنگى بدو پرتاب شود خود را بسوراخ كشد (حياة الحيوان 3: 179)