باب نهم خايه كشى دواب، داغ كردن آنها، پى‏كردن آنها، زيانرساندن بدانها و جانوران ديگر، كيش دادن آنها بهمدگر، آداب نتاج كشى از آنها و برخى نوادر

‏ آيات قرآن مجيد

:پ 1- النساء- 117- و نخوانند جز ديوى پليد 18 لعنش كرده خدا و او گفته:

البته برگيرم از بنده‏هات بهره‏اى جدا شده.

19- و البته گمراهشان كنم و به آرزوشان اندازم و واشان دارم تا بشكافند گوش چهار پاها را و واشان دارم تا دگرگون كنند آفرينش خدا را و هر كه بگيرد شيطان را دوست و سرپرست از جز خدا البته زيان كرده زيان آشكارى.

تفسير

پ: «فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ» يعنى گوش آنها را بشكافند تا حرام كنند آنچه را حلال كرده و اين كار عرب بود با بحيره و سائبه و اشاره است بحرمت تحريم هر چه خدا حلال كرده و كاستن از هر چه كامل آفريده در حال يا در آينده كامل مى‏شود.

 «وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» يعنى دگرگون كنند آفريده خدا را از صورت يا وضعش، و در آن درآيد آنچه گفته شده از كندن چشم حامى و خواجه كردن‏

 

بنده بخايه كشيدن او و هم بهائم و داغ كردن و خالكوبى و دندانسائى و لواط و مساحقه و مانند آنها و هم پرستش خورشيد و ماه و تغيير فطرت اسلام و بكار بردن اندام و نيروهاى تن در آنچه مايه كمال نفس و تقرب بخدا نباشد و خلاصه مى‏شود آن را دليل حرمت داغ كردن و خايه كشيدن آدمى و جانداران مطلقاً دانست، بلكه واداشتن و كيش دادن جانداران بهمديگر زيرا براى آن آفريده نشدند جز آنچه را دليل بيرون كند از اين عموم.پ طبرسى- قد- در 3: 113 مجمع- گفته «وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» يعنى وادارم آنها را تا دگرگون كنند خلق خدا را و دگرگون كنند و در مقصود از آن اختلافست گفتند: يعنى دين و فرمان خدا را دگرگون سازند، از ابن عباس و ابراهيم و مجاهد و حسن و قتاده و هم از امام ششم عليه السّلام روايت شده و مؤيد آنست قول خدا سبحانه «فطرت خداست كه مردم را بدان آفريده دگرگونى نيست براى خلق خدا 30- الروم» و مقصود از آن حرام كردن حلال است و حلال كردن حرام و گفتند:

يعنى خايه كشى، از عكرمه و شهر بن حوشب و ابى صالح از ابن عباس و بد دانستند خايه كشى جانداران را.

و گفتند: خالكوبيست، از ابن مسعود، و گفتند: يعنى خورشيد و ماه و سنگ از بهره‏اى كه بايند بگردانى و آنها را بپرستى، از زجّاج.

اخبار باب‏

پ‏1- در محاسن- 628-: بسندش از يونس بن يعقوب كه از امام ششم پرسيدم از خايه كشيدن و پاسخم نداد، سپس پس از او امام هفتم عليه السّلام پرسيدم فرمود: باكى ندارد در فقيه: 3: 216- بسندش مانندش آمده‏پ بيان: مقصود اخته كردن حيوانست چنانچه بيايد، و مشهور در آن كراهت است و قول بحرمت دارد و مشهور اظهر است، علامه در منتهى گفته: ابن ادريس‏

 

از برخى علماء ما نقل كرده كه اخته كردن حيوان حرام است گفته اولى نزد من دورى از آنست، ولى مكروه است نه حرام، زيرا ملك آدمى است و هر چه خواهد با آن تواند كه صلاحش باشد و آنچه در اين باره رسيده حمل بر كراهت شود نه حرمت‏پ 2- در قرب الاسناد: 131-: بسندش از يونس بن يعقوب كه از امام هفتم عليه السّلام اخته كردن گوسفند را پرسيدم فرمود: باكى ندارد.پ 3- در كافى- 5: 49 فروع-: بسندى تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه چون پاكش شما در سرزمين دشمن واماند بايد او را سر برد و پى نكند.پ 4- و از همان بسند پيش كه امام ششم عليه السّلام ميفرمود: در روز جنگ موته جعفر بن ابى طالب سوار بر اسبى بود و چون بدشمن رسيد پياده شد و اسب خود را پى كرد با شمشير و آن نخست اسب بود كه در اسلام پى شد.

در محاسن- 624- مانندش آمده بيان: دلالت دارد بر جواز پى كردن در حال ضرورت.پ 5- در مجالس شيخ: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه پيره مرد عابدى در بنى اسرائيل بود و خدا را ميپرستيد، در اين ميان كه در نماز و عبادت بود، دو پسر بچه ديد كه خروسى گرفتند و پرهاش را ميكنند بعبادت پرداخت و آنها را باز نداشت، و خدا بزمين وحى كرد كه بنده‏ام را فرو بر و زمينش بدردون فرو برد تا هميشه.پ بيان: دردون را در كتب لغت نيافتيم و گويا نام يك طبقه از زمين يا زمين يا دوزخ است، و دلالت دارد كه زيانزدن بجانوران بى‏مصلحتى روا نيست و بايد كودكان را از آن باز داشت، و تاكيد اكيدى دارد در باره امر بمعروف و نهى از منكر.پ 6- در محاسن- 634- بسندش تا امام پنجم كه بد داشت اخته كردن دابه‏ها را و واداشتن آنها را بهمدگر.پ 7- در نوادر راوندى: 34-: بسندى از موسى بن جعفر عليه السّلام از پدرانش كه مردى از نجران در غزوه‏اى همراه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود و اسبى داشت، و رسول خدا به شيهه آن انس داشت و آن را نيافت و نزد آن مرد فرستاد كه اسبت چه كرده؟ گفت‏

 

پر بر من شلوغ كرد و من اخته‏اش كردم، پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله فرمود: او را مثله كردى، او را مثله كردى! هر خيرى بكاكل اسبان بسته است تا روز قيامت، و اسب داران كمك گيرند بر داشتن آنها، يالشان وقارشان باشد و كاكلشان جمالشان و دمشان مگس پرانشان.پ 8- در كافى- 6: 254 فروع-: بسندى از كاهلى كه مردى از امام ششم عليه السّلام پرسيد و من نزد او بودم در باره بريدن دنبه‏هاى گوسفند، فرمود: اگر براى اصلاح مالت باشد باكى ندارد كه آنها را ببرى وانگه فرمود: در كتاب على عليه السّلام است كه هر چه از آنها بريده شود مردار است و از آن سود نبرند.پ بيان: از آن فهم شود كه زيان زدن بحيوان براى بهبود آن جائز است گر چه بسود حيوان نباشد.پ 9- در كافى: بسندش تا امام ششم عليه السّلام كه رسول خدا غدقن كرد از اينكه ماده شترى كه بچه‏اش خرد است بكشند جز اينكه بچه‏اش را بصدقه دهند يا سر ببرند و غدقن كرد كه نره خر را با اسب ماده عربى بپرانند.پ 10- در تهذيب: بسندش از هشام بن ابراهيم كه از او پرسيدم نره خر را بپرانند بماديان تا استر آورد حلال است؟ فرمود: چه خوب اثرى دارد.

گويم: اين خبر با خبر پيش و پس خود منافات ندارد زيرا غدقن آنها در باره پراندن بر ماديان عربى است و جواز اين خبر در باره يابو است با اينكه بسا خبر آينده بيان خصائص ائمه عليه السّلام باشد بلكه ظاهرش آنست.پ 11- در صحيفه رضا عليه السّلام بسند طبرسى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: ما خاندانى هستيم كه صدقه بر ما حلال نيست، و فرمانداريم وضوء را كامل بسازيم، و خر را بماديان عربى نجهانيم و بر موزه مسح نكشيم.پ بيان: در نهايه است كه در حديث على عليه السّلام است «ما فرمانداريم خران را بر اسبان نجهانيم» يعنى براى بچه آوردن آنها (4: 142)پ 12- در محاسن- 634- بسندش از امام ششم عليه السّلام از پدرانش كه على عليه السّلام در راه‏

 

به بهيمه گذشت كه نرى او را ميگائيد و از او رو برگردانيد، باو گفته شد يا امير المؤمنين چرا چنين كردى، فرمود: نشايد شما مانند آنها كنيد، اين كار زشتى است جز آنكه نهانش داريد، آنجا كه نه مردى بيند و نه زنى.

در نوادر راوندى: بسندى مانندش آمده.پ 13- در كافى- 6: 547- بسندش از ابن ابى نصر كه مردى از امام هشتم عليه السّلام پرسيد از كبوتران كه نزد او جوجه گذارند، و پرنده بمادرش جهد و بدخترش فرمود: باكى نيست بدان چه ميان بهائم است.پ 14- در سرائر: بسندش از مسمع كردين كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از وادار كردن بهائم بهمدگر، فرمود: همه را بددارم جز سگ را.پ در كافى 6: 554 فروع- مانندش آمده‏پ 15- در محاسن- 428- (همين مضمون روايت شده)، و در كافى شماره 13 همين روايت شده.پ 16- در فقيه- 4: 5 رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله و سلم نهى كرد از كيش دادن بهائم جز سگها.پ بيان: اينكه فرموده جز سگها گويا مقصود وادار كردن آنها است بگرفتن شكار نه بپريدن و جنگ با يك ديگر و اخبار گرچه لفظ كراهت دارند ولى دانستى كه كراهت در زبان اخبار اعم از حرمت است، و وادار كردن حيوانات بهم بازى، بيهوده و آزار بى‏مصلحت بدانها است و قول بحرمت بعيد نيست و اللَّه يعلم.پ 17- در مجالس صدوق و در فقيه- 4: 5 در مناهى پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله كه او نهى كرد از داغ نهادن‏پ 18- در قرب الاسناد- 121-: بسندش از على بن جعفر كه از برادرم امام هفتم پرسيدم كه رواست به روى دابه زد و يا او را با آتش داغ كرد؟ فرمود: باك ندارد.پ 19- در محاسن- 644: بسندى از يونس بن يعقوب كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از داغ نهادن در روى گوسفند، فرمود: گوش آنها را داغ كن.پ 20- و از همان: بسندش از ابن سنان كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از داغ‏

 

 

كردن مواشى فرمود رواست جز در چهره. در كافى- 6: 545: بسندش مانندش آمده.پ 21- در محاسن: بسندش از امام ششم كه باكى ندارد جز آنچه در چهره باشد.پ 22- و از همان: بسندى (همين را از امام ششم آورده).پ 23- و از همان- 628-: بسندش از على بن جعفر كه پرسيدم از امام هفتم كه بروى دابه زنند يا آن را با آتش داغ نهند، فرمود: باكى ندارد.پ 24- عياشى- 2: 294 تفسيرش-: بسندى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله نهى كرد از داغ كردن روى بهائم و زدن بروى آنها زيرا آنها بسپاس پروردگارشان تسبيح گويند.پ 25- در كافى- 6: 545 فروع- (مضمون شماره 19 را آورده).پ 26- در قرب الاسناد- 39: بسندى از امام پنجم كه داغ كردن مواشى باكى ندارد چون روى آنها را برگردانيد (يعنى داغ بر آن ننهيد).پ 27- در حياة الحيوان- 1: 182- بخارى روايت كرده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله و سلم به خرى گذشت كه داغ در رويش بود فرمود: لعنت كند خدا كسى را كه اين داغ بر آن نهاده.پ 28- در روايت ديگريست كه: لعنت كند خدا كسى را كه آن را داغ نهاده.