پ1- در احتجاج از هشام بن حكم كه زنديقى از امام ششم عليه السّلام پرسيد چرا خدا مى را حرام كرده با اينكه لذتى به از آن نيست؟ فرمود: براى اينكه ام الخبائث است و سرچشمه هر بديست و هنگام مستى از آن نوشندهاش خدا را نشناسد و گناهى نماند جز بدان دست يازد و حرمتى واننهد جز آنكه آن را هتك كند و خويشى نزديكى را نگذارد جز پيوندش ببرد، و هرزگى نماند جز آن را بيارد.
مهار مست بدست شيطانست اگرش فرمان دهد كه بر بت سجده كند سجده كند، و او را هر جا خواهد بكشد گفت: چرا خون ريخته را حرام كرده؟ فرمود: براى آنكه دل را سخت كند و دل را بيرحم كند و تن را بگنداند و رنگ را دگرگون سازد، و بيشتر دچار شدن آدمى بخوره از خوردن خونست.
گفت: خوردن غدّهها چطور؟ فرمود: مايه خورهاند.
گفت: مردار را چرا حرام كرده؟ فرمود: تا جدا باشد از آنچه با نام خدا سر بريده شود، و خون در تن مردار بسته شود و بتنش چسبد، و گوشتش سنگين و ناگوار گردد.
گفت: ماهى هم مردار است، فرمود: تذكيه ماهى زنده برآوردن آن از آبست و آنگهش وانهند تا جان دهد، براى اينست كه خون ندارد و ملخ هم چنين است.
پبيان: اينكه فرمود: تا جدا باشد از آنچه نام خدا الخ من گويم چون مرگى كه سبب حرمت شود دو تا است يكى رعايت نشدن شرايط ذبح و نحر مانند تسميه و رو بقبله بودن و دوم ذبح نشدن بكلى و امام عليه السّلام براى هر يك سببى بيان كرد، سبب يكم دينى و روحانى است كه اطاعت فرمان خدا و بركت وابسته بدانست براى تن و جان در دنيا و آخرت، با اينكه بسا رعايت اين شرائط بويژه بردن نام خدا اثر كند در سود بخشى اجزاء ذبيحه و سازگاريشان با تنها.
و سبب دوم را آورد كه با ترك ذبح و نحر خون رگها بگوشت چسبد و با آن خورده شود و مفاسد دنبال خونخوارى را دارد، و سائل اعتراض كرد كه بنا بر اين بايد ماهى هم حرام باشد چون ذبح ندارد و خونش نيايد و پاسخ داد عليه السّلام كه ماهى خون بسيار و جهنده ندارد تا نياز ببر آوردنش باشد و اندك خونى كه در آنست مانند خون متخلّف در ذبيحه است كه خون جهنده دارد و مانند آن زيانى ندارد و خوردنش حرام نيست.پ 2- در علل- 2: 169- و در مجالس صدوق: بسندش از ابن عذافر كه از امام پنجم عليه السّلام پرسيدم چرا خدا مردار و خون و گوشت خوك و مى را حرام كرد؟
فرمود: راستش خداى تبارك و تعالى آنها را بر بندههاش حرام نكرد و جز آنها را حلال براى رغبت بدان چه حلالش كرد و بىرغبتى بدان چه حرام كرد بر آنها ولى او عزّ و جلّ مردم را آفريده و دانسته كه براى زيست تن و بهى آنها چه خوبست و آن را براشان حلال و مباح كرده و دانسته چه بدانها زيان دارد و آنها را از آن بازداشته و براى مضطر آنگاه كه جانش جز بدان نماند حلال كرده باندازه رفع ضرورت، نه بيشتر، سپس فرمود: اما مردار كسى از آن نخورد جز كه تنش سست شود و نيرويش كاست گردد و نژادش قطع شود و مرده خور نميرد جز ناگهانى و اما خون خوردن مايه آب زرد است و بيمارى كلب و سخت دلى و بيرحمى كه بر خويش او امنيت نيست و نه بر رفيق او، و اما گوشت خوگ چون كه خداى تبارك و تعالى مردمى را بصورت خوگ و ميمون و خرس مسخ كرد و از خوردن مانند آنها
نهى كرد تا مردم از آنها بهره نبرند و كيفر آنها را خوار شمرند.
و اما مى را حرام كرد براى اثرش و تباهيش سپس فرمود دائم الخمر چون بت پرست است و دچار رعشه شود و بيمروت گردد و گستاخ بر محارم و خونريز و زنا كار تا آنجا كه چون مست شود بسا بر محارم خود بجهد و نفهمد، و مى نيفزايد بر نوشندهاش جز بدى- در علل بسند ديگر و در اختصاص بسند خود مانندش آمده و عياشى هم در ج 1 ص 291 تفسيرش- مانندش آورده، و در علل باز بسند ديگر مانندش آمده.پ 3- در عيون و در علل- 2: 170- بچند سند از محمّد بن سنان كه امام هشتم عليه السّلام باو نوشت، خوگ حرام شده براى آنكه زشت است، و خدا عزّ و جلّش پند مردم و عبرت و بيم و دليل آنها ساخته بر آنچه بصورت او مسخ شده، و براى آنكه پليدترين خوراك را دارد و علتهاى فراوانى، و همچنين ميمون را حرام كرده چون مانند خوگ مسخ شده است و پند و عبرت و دليل مردم است بر آنچه بصورت او مسخ شده، و شباهتى از آدمى در آن نهاده تا دليل باشد كه از آفريدههاى خشم زده است و باز در پاسخ پرسشهايش باو نوشت: مردار حرام شده چون تن را تباه و آفت زده كند و چون كه خدا عزّ و جلّ خواست تسميه را سبب حلالى و جدائى ميان حلال و حرام سازد، و چون آب زرد آورد و دهن را بدبو كند و بو را گند و كند و بد رفتارى و سخت دلى آورد و بيرحمى تا آنجا كه از كشتن فرزند و پدر و رفيق خود ايمن نباشد، و سپرز را حرام كرد براى خونى كه در آنست و چون علت آن و علت خون و مردار يكى است و در تباهى مانند آنها است.پ بيان: در آن اشاره است بعلت دينى كه ما آن را در خبر يكم ذكر كرديم.پ 4- در فقه الرضا: فرمود بدان خدات رحمت كناد- كه خداى تبارك و تعالى خوردن و نوشيدنى را مباح نكرده جز براى آنچه در آنست از سود و بهى و چيزى را حرام نكرده جز كه براى زيان و تلف و تباهى آنست، هر چه سود بخش و نيرو ده جسم و تن است حلال است و هر زيان آور و نيرو بر و كشنده حرام است چون زهرها
و مردار و خون و گوشت خوك و درندههاى نيشدار و چنگال داران از پرندهها و آنها كه چينهدان ندارند، و چون تخمى كه دو سويش برابرند و ماهى بىفلس كه همه حرامند جز هنگام ضرورت، و علت حرمت مارماهى و هر مسخ شده ديگر از خشكى و دريا زيان داشتن بتن است زيرا خدا- تقدست اسمائه- بصورت آنها مسخشدهها آورده و خواسته كه سبك شمرده نشوند و مردار مايه بيمارى كلب و مرگ ناگهانى و خوره است، و خون دل را سخت كند و درد دبيله (دمل) آرد و زهرها كشندهاند، و مى سخت دلى آرد و دندان را سياه كند و دهان را بدبو سازد و از خدا دور كند و بخشم او نزديك سازد، و آن نوشابه ابليس است و فرمود صلى اللَّه عليه و آله و سلم:
ميخوار ملعونست، نوشنده مى چون بت پرست است و روز رستاخيز با فرعون و هامان محشور شود.پ 5- در علل- 2: 279- بسندش از محمّد بن سنان آورده كه امام هشتم عليه السّلام در ضمن نوشتههايش باو نوشت كه ما يافتيم آنچه خداى تبارك و تعالى حلال كرده صلاح بندهها و وسيله زيست آنها است و بدان نيازمندند، و يافتيم آنچه حرام كرده بدان نياز ندارند و تباه كن و مايه نيستى و هلاك است سپس ديديم خدا برخى حرامها را هنگام نياز بدان حلال كرده چون در آن هنگام صلاح دارند مانند اينكه مردار و خون و گوشت خوك را براى مضطر حلال كرده چون در حال اضطرار تن را نگهدارند و هر چه حرام كرده براى مفسده آنست.
گويم: تمام خبر با آنچه مؤيد آنست از اخبار ديگر را در باب علل شرايع و احكام كتاب عدل آورديم.