پ1- قرب الاسناد: (51 ط نجف) بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه در بچه شكمى فرمود: اگر مو برآورده بخور و گر نه مخور.پ 2- و از همان: بسندش از على بن جعفر از برادرش موسى عليه السّلام كه پرسيدمش از گوسفندى كه بچهاى پس از مرگش از شكمش برآيد شايد كه آن بچه را خورد؟
فرمود: باكى ندارد (116 ط نجف).پ 3- در عيون: بسند پيش كه در آنچه امام رضا عليه السّلام بمأمون نوشت بود:
كه تذكيه بچه شكمى همان تذكيه مادرش است هر گاه مو و كرك برآورده باشد (2 ص 124).پ 4- در تفسير: على بن ابراهيم در تفسير قول خدا تعالى «حلال است بر شما بهيمه انعام الخ» بچه شكمى كه كرك و مو برآورده تذكيهاش تذكيه مادرش است اينست كه خدا قصد كرده (148).پ 5- عياشى: (از يكى از دو امام همين تفسير را براى آيه آورده) (1 ص 289).پ 6- (و از امام پنجم عليه السّلام هم اين تفسير را نقل كرده و افزوده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمان ميداد بفروش بچههاى شكمى.
پ7- و از همان: (از امام ششم عليه السّلام همين تفسير را براى آيه روايت كرده).پ 8- در المقنع: چون ذبيحه را سر بريدى و در شكمش بچه تمامى است آن را بخور كه تذكيهاش تذكيه مادرش است و اگر تمام نيست مخور و روايتست كه چون مو و كرك برآورد تذكيهاش تذكيه مادرش است (193).پ تبيانيست: در پيش دانستنى مشهور ميان مفسّران اينست كه معنى بهيمة الانعام جاندار بىزبانست و اضافه بيانيه است و اضافه صفت است بموصوف و بنا بر اين اخبار بمعنى بچه شكمى جاندارانست و اضافه بتقدير من يا لام است، و ممكن است تفسير اخبار باينكه بچه شكمى هم جزء انعام است و حلال است تا با مشهور موافق باشند و منظور بيان فرد نهانيست يا منظور اينست كه آغاز نام بهيمه جاندار از بچه شكمى تمام است و باز هم با تفسير مشهور مخالف نيستند.
و طبرسى تفسير بهيمة الانعام را به بچههاى شكمى بامام پنجم و ششم وابسته و بيضاوى گفته معنايش اينست كه بيزبان از چهارپايان كه هشت جفت معروف باشند و آهو و گاو كوهى را هم بدانها پيوسته و گفته شده مقصود از بهيمه هم در آن دوتايند و مانندشان از هر جاندارى كه چون چهارپايان شكمبه دارد و نيش ندارد، و اضافه آن بانعام براى شباهت است- پايان- من گويم: اضافه طبق تفسير خبرها روشنتر است از آنچه در آخر كلامش بلكه اول آن ذكر كرده.
و بدان كه در كلام اصحاب قطعى است كه تذكيه مادر تذكيه جنين را بس است و حلال مىشود گاهى كك آفرينشش تمام باشد و مو و كرك داشته باشد، و اخبار مختلفند در برخى حلالى منوط است به تمامت خلقت و در برخى بمو و كرك هر دو در برخى بهمان مو و در برخى بتمامى خلقت و مو و گويا اينها باهمند و همه اخبار يك مفهوم دارند چنانچه در دروس گفته: تمامى خلقت بروئيدن مو و كرك است پايان.پ و مشهور ميان متاخرين است كه فرقى ندارد جان يافته باشد يا نه چون
روايات اطلاق دارند،پ و در روايات عامه است كه پرسش شد از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ما شتر و گاو و گوسفند سر بريم و در شكمش بچه باشد بدور اندازيم يا بخوريم؟ فرمود اگر خواهيد بخوريد زيرا تذكيه بچه شكمى تذكيه مادرش است.پ و جمعى چون شيخ و پيروانش و ابن ادريس شرط كردند كه با تمامى خلقت جان نداشته باشد و گر نه بتذكيه مادر تذكيه نشود و حلال نيست و اطلاق اخبار دليل رد آنها است با اينكه فرض بيجانى با تمام خلقت بعيد است زيرا در غالب جان داشتن از تمامى خلقت جدا نيست و حمل اخبار بر اين فرض نادر بلكه ناموجود بعيد است بنهايت، و دليلى بر اين شرط ندارند جز اينكه تذكيه شرط حلالى حيوان زنده است مطلقا و اين كليت ممنوع است.
آرى اگر از شكم مادر زنده بيرون آيد و جان ثابت دارد بايد خودش را سر بريده چنانچه اصحاب گفتند و اگر جان ثابت ندارد احوط ذبح آنست اگر زنده باشد زيرا شناختى كه دليلى بر شرط استقرار حيات در صحت ذبح نيست، اين در آنجا است كه فرصت تذكيهاش باشد.
و اما اگر فرصت نباشد در حلالى آن دو وجه است از اينكه اصحاب مطلقا گفتند تذكيه مستقر الحيات و يا حيوان زنده لازم است كه دليل حرمت مىشود و از اينكه اين ديگر حكم زنده ندارد چون زمان زندگيش كوتاه و ناپايدار است و عموم اخبار «تذكيه مادر او را حلال كند» فرا گيردش و گرچه مطلق حىّ را فرا نگيرند و گويا اين حلالى اقوى است.
و اقرب اينست كه براى زنده در آوردن جنين لازم نيست در شكافتن شكم ذبيحه بيش از معتاد شتابكرد و اگر خلقت بچه شكمى تمام نباشد بدون خلاف حرامست و خلافى هم نيست كه اگر بچه شكمى از شكم حيوان مردار مرده درآيد حرام باشد، و آنچه در حديث على بن جعفر است كه باكى ندارد تفسيرش اينست كه زنده برآيد و تذكيه شود يا مقصود اينست كه مادرش بتذكيه بيجان شده.پ و اين جمله «ذكاة الجنين ذكاة امه» را خاصه و عامه از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم روايت
كردند و لفظش مورد اتفاق فريقين است و اختلاف در تفسير و معناش است در نهايه پس از نقل حديث گفته: تذكيه ذبح است و نحر و اين روايت برفع ذكاة دوم و نصبش مأثور است و بنا بروايت رفع معنايش اينست كه تذكيه مادر همان تذكيه جنين است و جنين نياز بتذكيه جداگانه ندارد و بنا بر نصب معنايش اينست كه جنين را هم مانند مادرش بايد سر بريد و در اين صورت اگر جنين زنده برآيد بايد سرش را بريد و برخى هر دو ذكاة را منصوب روايت كردند يعنى حساب كن تذكيه جنين مادر را تذكيه مادرش- پايان-.پ در شرح جامع الاصول گفته: از هيچ كدام صحابه و آنها كه بعدشان بودند روايت نشده كه جنين نياز بتذكيه جداگانه دارد جز از ابى حنيفه، شهيد ثانى در روضه گفته: و آنچه در روايت و هم فتوى درست است اينست كه ذكاة دوم برفع است تا خبر اولى باشد و معنايش اينست كه تذكيه جنين منحصر است بهمان تذكيه مادرش و منظور از تذكيه در اينجا سبب حلالى حيوانست مانند تذكيه كه در ماهى و ملخ تعبير شده، و امتناع تذكيه جنين اگر درست باشد حمل شود به معنى ظاهر آن كه بريدن اعضاء مخصوصه است يا گفته شود اضافه مصدر از نسبت فعل جداست چنانچه حج البيت و صوم شهر رمضان بطور اضافه درست است و نسبت حج به بيت يا صوم برمضان بعنوان فاعل درست نيست.
و بسا برخى ذكاة دوم را به نصب خواندند باين معنى كه ذكاة بچه شكمى هم مانند ذكاة مادر او است و بايد او را سر بريد چون مادرش و اين تعسف است و مخالف روايت رفع است و ممكن است حرف محذوف را در روايت نصب «من» تقدير كرد يعنى ذكاة بچه شكمى از ذكاة مادرش باشد و در آن داخل است و در معنا يكى ميشوند با اينكه رفع ذكاة دوم موافق روايت اهل بيت است كه داناترند بدان چه در بيت است.پ 9- در دعائم: از امام ششم عليه السّلام پرسش شد از قول خدا تعالى «أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ»
الْأَنْعامِ، فرمود: بچه شكمى است هر گاه مو و كرك برآورده كه تذكيه آن همان تذكيه مادر است و اگر مو و كرك نياورده حرام است.