رساله ذهبيه بنام خداوند بخشاينده مهربانپ
باب هشتاد و نهم: در رساله مذهبيه كه بذهبيه معروف است
پگويم من بخط علامه كامل در فنون علم و ادب علي بن عبد العال كركى رساله را باين لفظ ديدم: رساله ذهبيه در طبّ كه امام عليّ بن موسى الرضا عليه السّلام براى مأمون عباسى فرستاده براى بهداشت و پيشگيرى با غذاها و نوشابهها و داروها.
و بسندى از حسن بن محمّد بن جمهور آورده كه پدرم بمن باز گفت كه خود عارف بمقام امام رضا عليه السّلام و از مخصوصان و ملازمان خدمتش بوده و در سفر بخراسان شرف حضور او را داشته كه در سن 99 بوده گفته:
پمأمون در نيشابور بود و انجمنى داشت كه آقايم امام رضا عليه السّلام در آن شركت كرد و جمعى از پزشكان و فلاسفه مانند يوحنا ابن ماسويه، جبرئيل بن بختيشوع صالح بن سلهمه هندى و ديگران از دانشمندان و اهل نظر، و ذكر طب آمد و آنچه وسيله صلاح اجسام و زيست آنها است.
مامون و حاضران در بحث آن غرق شدند و سخنها گفتند در باره تركيبى كه خدا از تن كرده و طبايع متضادى كه در آن آورده و در باره زيان و سود غذاها و اثر خوب و بد آنها در تن آدمى.
گفت: امام هشتم خاموش بود و چيزى در اين باره نميگفت و مأمون بآن حضرت گفت: اى أبو الحسن در باره آنچه ما امروز در آن گفتگو داريم شما چه گوييد آنچه كه بايد دانست از غذاهاى سودمند و زيانبار و تدبير كار تن، امام فرمود: من در اين باره بگذشت زمان تجربهها دارم با آنچه از گذشتگان بمن رسيده كه آدمى را نرسد بدانها نادان ماند و ترك آنها كند، من آنها را با هر چه بدان مربوط است و نياز بدانستن دارد جمع آورى كنم.
گفت: مأمون شتابانه ببلخ رفت و امام هشتم را بجا نهاد و آنگه مأمون بحضرت نوشت كه بوعده خود عمل كند و آن كتاب را بنويسد در باره آنچه دانستن آن مورد نياز است كه از او شنيده و هر چه وى آزموده از خوراك و نوشابه و دارو و رگزدن و حجامت و مسواك و حمام و نوره و تدبير آنها و امام رضا عليه السّلام در پاسخ نامهاى نوشت بدين مضمون:
[متن رساله ذهبيه]
پبسم اللَّه الرحمن الرحيم بخدا پناه برم اما بعد نامه أمير المؤمنين بمن رسيد در باره فرمانى كه بمن داده در باره آگاه كردن او بدان چه مورد نياز است و من آن را آزمودم و شنيدم در باره خوراكها و نوشابهها و داروها و رگزدن و حجامت و حمام و نوره و باه و جز آن كه مايه تندرستى است، من تفسير كردم آنچه بدان نياز است و بيان كردم آنچه را بايد كرد از تدبير خوردن و نوشيدن، و دارو بكار بردن و رگ زدن
و حجامت و باه و جز آن كه بدان نياز است براى تدبير تن او و باللَّه التوفيق.
(سپس باسناد چندى اين كتاب را از شيخ طوسى و نجاشى و ديگران روايت كرده و دنباله داده كه) روشن شد اين رساله ميان علماى ما مشهور بوده و بسندهاى چندى روايت شده ولى نسخهاى كه بما رسيده اختلاف فراوان دارد كه ما ببرخى آنها اشاره كرديم و اكنون بنقل رساله آغاز كنم و آنگه بشرح اجمالى آن.پ بدان اى أمير المؤمنين كه خدا هيچ بندهاى را دردى نداده جز اينكه برايش داروئى كه آن را درمان كند نهاده و براى هر رسته از درد رستهايست از دارو و تدبير و شرحى است، چون پيكر آدمى مانند كشوريست و پادشاه تن دل است و كارمندانش رگها و رشتهها و مغز دل خانه پادشاه تن است و تن خود كشور اوست و دو دست و دو پا و دو لب و دو چشم و زبان و گوشها ياران اويند، و معده و شكم و حجاب و سينه گنجدانهاى او.
دو دست دو كارمند پيش آور و دور كن اويند كه هر آنچه پادشاه فرمايد بكار زنند و دو پا وسيله نقل پادشاهند بهر جا خواهد.
دو چشم گزارشگر اويند بدان چه بر او نهانست زيرا پادشاه پشت پرده است و چيزى بوى نرسد جز بوسيله آنها، و آنها نيز دو چراغند، دژ و با روى تن دو گوشند كه بپادشاه نرساند جز آنچه را سازگار اوست، چون نتوانند چيزى وارد كنند مگر آنچه پادشاه بدانها پيشنهاد كند، و چون بدانها ابلاغ كند خود دل دهد تا از آنها بشنود و آنچه خواهد پاسخ دهد.
و زبان با ابزار بسيارى كه دارد خواست او را بيان كند، ابزارش نسيم دل، بخار معده، دو لب است، و لبها را نيروئى نيست جز با زبانى (با دندانها خ ب) اينها از هم بىنياز نباشند و سخن درست نيايد جز در بينى لنگر گيرد.
و بينى سخن را آراسته كند چنانچه دمنده در نى و همچنين دو سوراخ بينى كه دو سوراخ آنند، نسيم خوش براى پادشاه آرند، و اگر بوى بدى دارد پادشاه هر دو دست را امر فرمايد تا پرده برابر آن و پادشاه كشند.
پاين پادشاه هم پاداش دارد هم شكنجه كه شكنجهاش از پادشاهان جهان سختتر و پاداشش بهتر است، شكنجهاش اندوه است و پاداشش شادى، مايه اندوه سپرز است، و مايه شادى پيه رودهها و دو قلوهاند كه از آنها دو رك بچهره پيوست دارند.
از اينجا است كه شادى و اندوه برايند و نشان آنها را در چهره بينى و همه اين رگها پيكهاى ميانه كارمندان و پادشاهند، و مصداقش اينست كه چون دارو برگيرى و بخورى رگها آن را بكمك خود بجاى درد رسانند.
اى امير المؤمنين بدان كه تن چون زمين خوبيست و تا بآبادانى و آبيارى بررسى شود كه نه فزون باشد تا غرق در آب شود و نه كم باشد تا تشنه ماند آباد باشد و پر در آمد و خوش در آمد، و اگر از آن غفلت شود تباه گردد، و گياه نرويد در آن، تن چنين باشد و با تدبير در غذا و نوشابه خوب باشد و درست و عافيت بخش.
اى امير المؤمنين بنگر تا چه با تو سازگار است و با معده تو و تنت را نيرو دهد و چه خوراكى بر تو گواراست و آن را اندازه گير و خوراك خود كن.
بدان اى امير المؤمنين هر كدام از اين طبايع آدمى زير سرپرستى همانند خودند، تنت را خوراك بده بدان چه مانند آنست هر كه خوراك بيش خورد غذاى تن او نشود و هر كه باندازه خورد بىكم و بيش سودش دهد و چنين است آب راهش اينست كه در هر روزى باندازه كفايت خوراك خورى و تا هنوز ميل دارى دست از آن بدارى كه براى معده و تن شايستهتر است و براى خرد پاكتر و براى تن سبكتر.
اى امير المؤمنين، در تابستان خنكى بخور، در زمستان گرمى، در در فصل ديگر غذاى معتدل باندازه نيرو و اشتهائى كه دارى؟ در آغاز خوردن غذاهاى سبك بخور به اندازه توان و اشتهاء، و بايد هميشه 8 ساعت از روز برآمده يك بار غذا بخورى يا اينكه در دو روز سه بار امروز آغاز بامداد سپس شام و در روز دوّم يك بار ساعت هشت از روز گذشته و ديگر نيازى بشام ندارى.
چنين فرمان داد جدم محمّد صلى اللَّه عليه و آله علي عليه السّلام را كه در روزى يك بار خوراك و
در فردايش دو بار، و بايد كم و بيش نباشد و باندازه باشد.پ تا هنوز اشتها دارى دست از خوردن بردار، و نوشابهايست كه دنبال خوراكت باشد، نوشابه كهنه حلال كه پس از اين برايت شرح دهم.
اكنون تدبيريكه در هر فصل سال بايد و در هر ماه رومى جداگانه بگوئيم و آنچه در آنها از خوراك و نوشابه بكار رود و آنچه بايد از آن دورى شود و مراعات بهداشت گردد از گفته قدماء و برگرديم بگفتار ائمه عليهم السّلام در وصف نوشابه حلال پس از غذا.پ ذكر فصول سال: اما بهار جان روزگار و آغاز نوبهار است «آذار» 30 روز است، شب و روز خوشى دارد، زمين نرم است و بلغم كم و خون در جنبش غذاى لطيف و گوشت و تخم مرغ نيمرو بايد و نوشابهاى كه با آب معتدل شود، از خوردن پياز، سير و ترشى در آن پرهيز شود، نوشيدن مسهل و فصد و حجامتش خوبست.پ نيسان، 30 روز بلند دارد و مزاج فصلى نيرومند، خون در جنبش و باد شرقى در وزش، خوردنى كباب و ساخته با سركه از گوشت شكار را شايد. جماع و عطر در حمام را بايد، ناشتا آب ننوشد، گل و عطر بويند.پ ايار: 31 روز كه بادهاى پاك وزد، و بهار بپايان رسد، خوردن شور باها و گوشتهاى سفت چون كله و گوشت گاو و شير غدقن شده، حمام گرفتن بامداد خوبست، و ورزش ناشتا بد است.پ حزيران: 30 روز، بلغم و خون كم شده، دوران صفرا فراهم، رنج برى و گوشت چرب و پر خوردنش غدقن و بوئيدن مشك و عنبر را نشايد، خوردن سبزيهاى سرد چون كاشنى و خرفه. و ميوههائى چون خيار خوبست و خوردن شير خشت و ميوه تازه و ترشيها و گوشت بز و جانداران خردسال، و از پرندهها مرغ و تيهو و دراج و شير و ماهى تازه خوبند.پ تموز: 31 روز، گرما سخت و آبها در فرود، نوشيدن آب سرد در ناشتا
خوب، در آن چيزهاى سردتر خورند و مزاج نوشابه را با آب بشكنند، غذاهاى لطيف زود هضم كه در حزيران گذشت بخورند، و گل سرد تازه خوشبو بكار برند.پ آب: 31 روز، باد گرم در آن سخت است و زكام شب و باد شمال وزد، و مزاج بايد خنك و تر گردد، شير مايه گرفته در آن خوبست، از جماع و باد مسهل دورى شود ورزش كم و از گلهاى سرد بو شود.پ ايلول: 30 روز، هوا خوش و سوداء پرچمدار و نوشيدن مسهل نيك، خوردن شيرينى و گوشتهاى معتدل چون بزغاله و شيشك نافع، از گوشت گاو، كباب فراوان، حمام گرفتن دورى شود عطر معتدل بكار رود و از خوردن خربزه و خيار خوددارى گردد.پ تشرين يكم: 31 روز، بادهاى مختلف وزد، و دم صبا دمد، از رگزدن و نوشيدن دارو خوددارى شود جماع پسنديده، خوردن گوشت فربه و انار ترش و شيرين و ميوه پس از غذا سودمند است، و گوشت را با ادويه خورند، آب كمتر نوشند، ورزش پسند است.پ تشرين دوم: 30 روز، باران موسمى قطع شود، از نوشيدن آب در شب منع شود، كم بحمام روند و جماع كنند، بامداد هر روز يك جرعه آب گرم نوشند از خوردن سبزيهائى چون كرفس، نعناع، ترهتيزك دورى شود.پ كانون يك: 31 روز، گردبادها نيرو گيرند، سرسخت باشند، هر چه در تشرين دوم گفتم نافع است از خوردن خوراك سرد دورى شود، و از حجامت و رگ زدن، و غذاهاى گرم بطبع و وضع بكار روند.پ كانون دو: 31 روز، بلغم غالب است و آب گرم در ناشتا مناسب، جماع پسند و براى احشاء سودمند سبزيهاى گرم چون كرفس و تره تيزك و ترهشايند، حمام رفتن بامداد سود دارد و مالش با عطر خيرى و مانندش از شيرينى در آن دورى شود و از خوردن ماهى تازه و شير.
پشباط: 28 روز، بادها مختلف، باران فراوان، گياهها پديد و آب در درختها باز گردد، خوردن سير و گوشت پرنده و شكار و ميوه خشكيده خوبست، شيرينى كم خورند، و جماع و ورزش بسيار كنند.پ وصف نوشابهاى كه پس از غذا حلال است و سودش در آغاز سخن گذشت ضمن فصول سال و ذكر بهداشت.
ده رطل (در حدود پنج كيلو) مويز پاك كرده گيرند و بشويند و در آب زلال كه تا 4 انگشت روى آن را بگيرد بخيسانند، 3 روز و 3 شب در زمستان و 1 روز و شب در تابستان آن را در ظرف وانهند، سپس در ديگ پاكى ريزند آبش آب باران باشد اگر فراهم شود و گر نه آب چشمهاى كه از مشرق جوشد زلال و سفيد و سبك كه نشانهاش اينست كه زود گرم و زود سرد شود، و اين نشانه (سبكي خ ب) آبست و آن را بپزند تا آب مويز چيده شود (تا باد كند خ ب) و پخته گردد.
سپس بفشارند و آبش را صاف كنند و خنك و آنگهش در ديگ برگردانند و با چوب اندازه گيرند و با آتش نرمى خرده خرده بجوشانند تا دو سوّمش برود و يك سوّمش بماند.
سپس از عسل زنبور آب كرده يك رطل رويش بريزد و باز اندازه كنند كه عسل تا كجا رسيده و بجوشانند تا اندازه عسل برود، و پارچه نازكى بگيرند و يكدرهم زنجبيل و نيم درهم قرنفل و نيم درهم دارچين و بهمين وزن از سنبل الطيب، كاشنى، مصطكى هر كدام كه همه را جدا سايند و با پارچه بيزند و در پارچه سخت ببندند و در آن خوب بمالند تا داروها كه در آنست در شربت حلّ شود.
و پيوسته روى آتش نرمى آن را بهم زنند تا اندازه عسل برود و ديگ را بردارند و خنك كنند و سه ماه گذارند تا بهم آميزند و آنگه بكار برند و اندازه شربت يك وقيه يا دو وقيه آب پاك است (حدود 15 تا 30 سير).
و چون غذا را باندازهاى كه شرح دادم برايت خوردى از اين شربت سه قدح پس از آن بنوش و چون چنين كنى بخواست خدا در آن شبانه روزت از
همه دردهاى سرد دامنگير چون نقرس و بادها و جز آنها از بيماريهاى پى و مغز و برخى دردهاى كبد و سپرز و روده و احشاء آسوده باشى.پ و اگر راستى پس از آن تشنه شدى نيم اندازه از آنچه پيش نوشيدى آب بنوش كه براى تن بهتر است و پرجماعتر و براى ضبط و حافظه بهتر، زيرا بهى و زيست تن بغذاء است و نوشابه، و تباهيش از آنها است، اگر خوراك و نوشابه را به كنى تن به باشد و اگر تباه كنى تن تباه است.
و بدان اى امير المؤمنين كه نيروى نفوس پير و مزاج تنها است، و مزاجها پير و هواء، و بحسب دگرگونى هوا در جاها دگرگون شوند، و چون هواء يك بار سرد و يك بار گرم شود، مزاج تنها دگرگون گردد، هوا كه معتدل است مزاج تن هم معتدل است و تصرف مزاجها در حركات طبيعيه مانند هضم غذا و جماع و خواب و حركت و جز آن خوبست.
چون خدا تعالى تن را بر چهار طبع ساخته صفراء، سوداء، خون و بلغم و خلاصه دو گرم و دو سرد كه ميان هر دوتاشان تفاوتى نهاده يكى گرم و تر و ديگرى گرم خشك، يكى سردتر و ديگرى سرد خشك، و هر كدام را در تيكهاى از تن بخش كرده، بر سر و سينه و غضروف دندهها و فرود شكم.
و بدان اى امير المؤمنين كه خواب سلطان مغز است و مغز مايه تن و نيرويش، چون بخوابى بر شق راست بخواب و آنگه بشق چپ برگرد، و همين طور از خوابگاهت برخيز از پهلوى راست مانند آغاز خواب شيوه خود كن كه دو ساعت از شب مانده برخيزى و چون برخاستى براى قضاء حاجت برو و باندازه در آن بمان درازش مكن كه باعث داء الفيل گردد.
بدان اى امير المؤمنين كه بهترين مسواك چوب اراك است كه دندانها را پاك كند، بوى دهن را خوش كند، و لثه را سخت و زورمند كند و از ريش شدن بن دندانها و زردى آنها نافع است بشرط اينكه باندازه باشد و فزون كردنش دندانها را نازك و لرزان سازد و بن آنها را ناتوان كند.
پهر كه خواهد دندانهاش نگهدارى شوند، خاكستر شاخ گوزن با كزمازج و سعد و گل و سنبل الطيب، دانه گز اجزاء برابر و يك چهارم جزء نمك اندرانى و همه را نرم بكوبد و بدندان مالد و بشويد كه دندانها را نگهدارد و بن آنها را از آفاتى كه رخ دهند حفظ كند.
و هر كه خواهد دندانهاش سفيد باشند نمك اندرانى و كف دريا بگيرد و بسايد نرم و دندان را با آنها بشويد.
و بدان اى امير المؤمنين خدا چهار دوره نموده است عمر آدمى را كه در هر دوره حال خاصى دارد.
1- تا 25 سالگى كه جوانى و زيبائى و خرمى دارد و خون در تنش پرچمدار است.
2- از 25 تا 35 كه دوران پرچمدارى صفراء است و غلبه آن در آن نيرومندتر است از همه عمر، و پيوسته چنين است تا اين دوره بپايان رسد.
3- از 35 تا كمال عمر كه 60 سالگى است كه دوران خلط سوداء است و آن سنّ حكمت و موعظه و معرفت و فهم و نظم كارها است و انجام سنجى و رأى درست و دل پا برجا در هر كارى.
4- حال ثابت تا نهايت پيرى و آن از 60 است تا پايان عمر و تلخى زندگى و لاغرى، و كاستى نيرو و فساد هستى و برگشت او تا آنكه چيزى نفهمد و خواب از سرش برود و شب بيدارى كشد، و آنچه پيش كرده بياد نيارد، و فراموشى دچارش شود، و از ميان برود، و وصفش دگرگون شود و آب چهرهاش خشك شود خرميش برود. و موى و ناخنش كم رويد، و پيوسته تا زنده است تنش در كاستى و پستى گرايد، زيرا دچار بلغم غالب است كه سرد و خشك است و بخشكى و سرديش نابودى هر جسمى است كه نيروى بلغم در پايان بر آن مسلط شود.
و براى امير المؤمنين هر آنچه بدان نياز است در تدبير مزاج و احوال تنش و درمانش بيان كردم.
پو اكنون آنچه از غذا و دارو بدان نياز دارد و بايد بكند در هر وقتى بيان كنم: چون حجامت خواهى از دوازدهم ماه هلالى باشد تا پانزدهم كه براى تنت سالمتر است، و چون ماه گذشت حجامت مكن جز اينكه ناچار باشى بدان براى اينكه خون در كاستى ماه كم شود و در فزونيش فزون گردد.
حجامت بايد هم اندازه با سال آدمى باشد 20 ساله 20 روز يك بار سى ساله 30 روز يك بار و 40 ساله در 40 روز يك بار و در بيشتر بهمين حساب. و بدان كه خون حجامت از رگهاى خرد تن است كه در گوشت پهنند و نتيجه اينكه ناتوانى نيارد چنانچه در رگ زدن باشد.
حجامت پشت براى سنگينى سر خوبست، حجامت دو رگ سمت راست و چپ پشت گردن، سر درد و دو چشم را سبك كند، و براى درد دندانها هم خوبست.
و بسا زدن رگ بجاى همه باشد، و بسا زير زنخ حجامت شود براى قرحه دهان و زبان و فساد لثه و جز آن از دردهاى دهن، و حجامت ميان دو شانه براى خفگى ناشى از امتلاء و گرمى خوبست و حجامت در ساق بسا امتلاء را بخوبى بكاهد و از دردهاى كهنه قلوهها و مثانه و ارحام جلو گيرد و حيض را بگشايد جز اينكه تن را بكاهد، بسا غش سخت آورد، جز اينكه براى جوش و دمل خوبست.
و سبك بودن درد حجامت سبك گرفتن مكيدن شاخ حجامت است در آغاز سپس خرده خرده بمكد و بار دوم بيش از نخست و بار سوم بيشتر و بالا رود، و تيغ نزند تا جاى آن خوب سرخ شود با تكرار شاخ زدن، و تيغ را با پوست نرم خوب نرم كند و جاى آن را پيش از تيغ زدن چرب كند.
و همچنين جاى رگ را هم پيش از زدنش چرب كند كه درد را كم كند و تيغ و شاخ را هم در حجامت چرب كند و پس از حجامت هم جايش را با روغن نرم كنند، و چون رگ زند روغنى بر رگها چكاند تا بند نيايد و زيان رساند رگ را در جاهاى كم گوشت زند تا دردش كمتر باشد، و درد آورتر رگزدنها رگ ذراع است
و قيفال كه به ماهيچه پيوندند و پوست آنها سفت است ولى باسليق و اكحل كه گوشت روى آنها نيست درد كمتر دارند.پ و بايد جاى رگى كه ميزنند با آب گرم ماساژ دهند تا خون آشكار شود بويژه در زمستان كه پوست را نرم كند و درد را كم كند و فصد را آسان كند و بايد براى گرفتن خون از 12 ساعت پيش از زن كنار باشد و جماع نكند و بايد حجامت در روز آفتابى بىابر و باد تند باشد، و خون باندازهاى كه رنگش بگردد و در آن روز بحمام نروى كه درد آورد، و بر سر و تنت آب گرم بريز ولى نه در همان ساعت.
مبادا پس از حجامت بحمام بروى كه تب دائم مىآورد، و چون جاى حجامت را شستى پارچه كركى بر آن نه يا جامه نرمى از ابريشم يا جز آن، و باندازه نخود ترياق اكبر بگير و بنوش اگر زمستانست و اگر تابستانست سكنجبين عنصلى بنوش آميخته با شربت مفرح و معتدل يا شربت ميوه، و اگر نباشد شربت پرتقال و اگر هيچ كدام نباشند، ترياق را زير دندان نرم كن و چند جرعه آب نيم گرم بنوش.
و اگر در زمستان است سكنجبين [عنصلى] عسلى رويش بنوش زيرا چون اين كار كنى از لقوه و پيسى و بهق و خوره بخواست خدا تعالى در امانى، و انار ترش و شيرين بمك كه نفس را نيرو دهد و خون را زنده كند، و پس از آن غذاى شور مخور تا سه ساعت كه خطر بروز جرب دارد.
و اگر زمستانست چون حجامت كنى كباب تيهو بخور و رويش از نوشابهاى كه پاك است و برايت گفتم در آغاز و عطر خيرى بزن يا اندكى مشك و گلاب و از آن همان گاه كه حجامتت تمام شد بر فرق سرت بريز ولى در تابستان چون حجامت كنى شورباى سركه، و خوراك گوشت گوساله و خوراك گوشت پخته در سركه خوابانده و يا گوشت پرنده بخور، و ترشي، و عطر بنفشه را با گلاب و اندكى كافور بر بالاى سرت بريز و از همان شربت پس از خوراكت بنوش.
پبپرهيز از حركت بسيار و خشم و مجامعت در آن روز اى امير المؤمنين حذر كن از اينكه تخم مرغ و ماهى با هم بخورى كه چون اين دو با هم در معده باشند نقرس و قولنج و بواسير و درد دندان ببار آورند، و شير و شراب خرما كه مردم نوشند چون با هم شوند در شكم نقرس و پيسى آرند.
پيوسته خوردن تخم مرغ لكه در چهره آرد، و خوردن شورشدهها و گوشتهاى شورشده و ماهى شور پس از فصد و حجامت بهق و جرب آرند، خوردن قلوه و تو دلى گوسفند باعث بستگى و دگرگونى مثانه است.
حمام رفتن با شكم پر قولنج آرد، و غسل با آب سرد پس از خوردن ماهى باعث فلج است، خوردن پرتقال و اترج در شب چشم را بگرداند و چپ كند، جماع با زن حائض سبب خوره فرزند است، جماع و نريختن منى باعث پديد شدن سنگ است، جماع روى جماع بىفاصله غسل باعث ديوانگى فرزند است، پرخوردن تخم مرغ و ادامه آن باعث درد سپرز و باد در معده است امتلاء از تخم مرغ پخته سبب نفخ شكم است و تنگ نفس.
خوردن گوشت نپخته كرم شكم آرد پيوسته خوردن انجير تن را شپشو كند و نوشيدن آب سرد دنبال خوراك داغ يا شيرينى دندانها را از ميان برد، پيوسته خوردن گوشت وحشيان و گاو خرد را دگرگون كند، و فهم را خيره و ذهن را كند و سبب فراموشى است.
چون خواهى بحمام روى و در سرت آزارى ندارى پنج جرعه آب نيم گرم بنوش تا- ان شاء اللَّه تعالى- از درد سر و شقيقه محفوظ شوى، و گفتهاند هنگام رفتن در حمام پنج بار آب گرم بر سر ريزد، و بدان كه حمام مانند تن آدمى چهار خانه دارد چون چهار طبع تن:
1- سرد و خشك 2- سرد و تر 3- گرم و تر 4- گرم و خشك، و سود بزرگى كه اعتدال آرد، و تن را پاك كند و چرك را ببرد، و پى و رگ را نرم كند، اندامهاى بزرگ را نيرو دهد، فضول را آب كند، و عفونت ببرد اگر خواهى در
تنت جوش و لك برنيايد، در آغاز حمام گرفتن عطر بنفشه بتن بمال، چون خواهى نوره كشى و در تنت قرحه و ترك و سياهى نيست پيش از آن با آب سرد تن را بشو.پ هر كه خواهد بحمام رود و نوره كشد 12 ساعت پيش از آن جماع نكرده باشد كه يك روز تمام است و در نوره اندكى صبر و اقاقيا و حضض (شيره درختى كه گل زرد و شاخه فراوانى دارد و ميوه سياه چون فلفل در مصر آن را خولان نامند و در هند فيلزهرج، از پاورقى ص 322) يا همه را ريز و اندكى باشد چه جدا از هم و چه با هم، و از اينها در نوره نريزند تا آن را با آب گرمى كه بابونه و مرزنجوش يا گل بنفشه خشك يا اندكى از همه يا يكى از آنها پخته شده باشد باندازهاى كه آبش برگرفته شده از آنها و بايد زرنيخ يك ششم نوره باشد و پس از آن تن را با چيزى كه بويش را برد بمالد مانند برگ بيد يا تجير و عصفر و حناء و گل و سنبل تنها يا با هم، هر كه خواهد از سوزش نوره آسوده باشد كمتر آن را بهم زند و زود آن را از تن بشويد و تن را با عطر گل بمالد.
و اگر بدن را سوخت- العياذ باللَّه- عدس پوست كنده را نرم بكوبند و در گلاب و سركه حلّ كنند و در جايى كه نوره اثر كرده بمالند كه بخواست خدا به شود و آنچه مانع است از اثر نوره در بدن اينست كه جاى آن را با سركه انگور عنصل بسيار ترش و گلاب خوب مالش دهند.
هر كه خواهد از مثانه شكوه نكند شاش خود را نگه ندارد گر چه بر پشت چهار پا است هر كه خواهد معده آزارش ندهد در ميان خوراك آب ننوشد تا فارغ شود، هر كه چنين كند تنش رطوبت گيرد و معدهاش ناتوان شود، و رگها نيروى خوراك را نگيرند، زيرا اگر بتدريج با غذا آب نوشند غذا در معده خام شود.
هر كه خواهد سنك و عسر البول نبيند منى را حبس نكند هنگام نزول شهوت و روى زن پر نماند.
هر كه خواهد درد پائين تنه نكشد و درد بواسير بايد هر شب 7 دانه خرما
برنى با روغن گاو بخورد و ميان دو تخم را با عطر زنبق خالص روغن زند.پ هر كه خواهد حافظه فزايد هر بامداد ناشتا هفت مثقال مويز بخورد، و هر كه خواهد فراموشى كم كند و حافظ باشد هر روز سه تيكه زنجبيل مربى با عسل بخورد و با خوراكش هر روز با خردل رنگآميزى آميزى كند.
هر كه خواهد خردش فزايد هر روز سه دانه هليله با نقل بخورد، هر كه خواهد ناخنش نتركد و زرد نشود و ريش نگردد جز روز پنجشنبه ناخن نگيرد، هر كه خواهد گوشش درد نكند در خواب بر آن پنبه نهد.
هر كه خواهد در زمستان زكام نشود هر روز سه لقمه عسل بخورد.
و بدان كه عسل را سه نشانه است كه خوب و بدش بدان شناخته شوند، برخى بويش تشنگى آورد و برخى مستى آرد و دهن را بسوزاند و اينها عسل كشندهاند، از بوئيدن گل نرگس باز نگيرد كه سه روز در زمستان زكام جلو گيرد، مانند سياهدانه، اگر كسى در تابستان از زكام ترسد، هر روز يك دانه، خيار بخورد و در آفتاب ننشيند.
هر كه از شقيقه و درد دل ترسد از خوردن ماهى تازه در زمستان و تابستان دست نكشد، هر كه خواهد به باشد و سبك شب كم شام خورد، هر كه خواهد از نافش ننالد هر روز كه سرش را عطر زند آن را هم عطر زند، هر كه خواهد لبانش نتركد و تاول نزنند ابرويش را از عطر سرش زند.
هر كه خواهد گوشها و ملاذش نيفتند پس از خوردن شيرينى با سركه غرغره كند. هر كه خواهد يرقان نبيند در تابستان در آغاز گشودن در اتاق وارد آن نشود و در زمستان اول بار در بامداد از آن بيرون نيايد.
هر كه خواهد باد در تنش نيايد بايد در هفته يك بار سير بخورد.
هر كه خواهد دندانش تباه نشود شيرينى نخورد جز پس از تيكه نان.
هر كه خواهد خوراكش گوارا شود پس از خوردن بپهلوى راست بخوابد و مسواك زند وانگه به پهلوى چپ گردد و بخوابد
پهر كه خواهد بلغم از تنش برود و كم شود، هر روز بامداد اندكى جوارى كرف بخورد، و بسيار بحمام رود و جماع كند، و خود آفتاب دهد، از غذاى سرد پرهيز كند كه بلغم را ببرد و ميسوزاند، هر كه خواهد شراره صفراء را خموش كند، هر روز چيز تر و سردى بخورد و تنش را آسايش دهد و كم حركت كند و پر به معشوق نگاه كند.
هر كه خواهد سوداء را بسوزاند پر قىء كند رگ زند و نوره كشد، هر كه خواهد باد سرد را براندازد، حقنهاش بايد و عطرهاى نرم كن تن و تن را با آب گرم ماساژ دهد در وان [و از هر سردى كناره كند و بهر گرمى و نرمى چسبد].
هر كه خواهد بلغم از او برود هر روز بامداد يك مثقال اطريفل صغير بخورد.
و بدان كه مسافر را بايد از سفر در گرما با شكم پر و يا تهى حذر كند، و رعايت اعتدال نمايد و از غذاهاى سرد مانند قريص (مطبوخ گوشتهاى لطيف چون ماهى و جوجه با سركه) و گوشت گوساله و سركه و زيت و آب حضرم استفاده كند.
بدان كه سير در گرماى سخت براى تن لاغر زيان دارد كه تهى از خوراك باشد و در تن فربه نافع است بهى مسافر و بىآزاريش اينست كه از آب هر منزلى كه وارد شود ننوشد تا آن را با آب منزل پيش بياميزد كه يك مزاج شوند، و مسافر را بايد كه از خاك وطنش توشه بردارد، و بهر منزلى رسيد اندكى در آب آن بريزد و بنوشد، و چون آن را در آن ريزد ظرف را بجنباند و بگذارد تا خوب زلال شود.
بهترين آب نوشيدن براى هر كس آنست كه سرچشمهاش سمت مشرق باشد و سبك و سفيد باشد، بهترين آب آنست كه از مشرق تابستانى خورشيد برآيد و بهداشتى ترين آب آنست كه سرچشمهاش گل باشد زيرا در زمستان سرد است و در تابستان نرم كن شكم و براى گرما خورده سودمند است.
ولى آبهاى شور و سنگين شكم را خشك كنند، و آب برف و يخ براى همه تنها بدند و پر زيان، آب باران سبك است و شيرين و زلال و خوب بشرطى كه مدت طولانى انبار نشود و در زمين نمانده باشد، و آب چاه شيرين و زلال و خوبست
تا در جريانست و بسيار در آن نمانده باشد.پ و آب گوديهاى دشت و نمكزارها در تابستان گرم است و سفت چون ايستادهاند و خورشيد بر آنها تابيده و اگر پيوسته نوشند خلط صفراء برآورد و سپرز را بزرگ كند.
اى امير المؤمنين در آنچه از نامهام گذشت شرح كافى براى كسى كه عمل كند درج كردم و اكنون در باره جماع گويم سر شب نزديك زنها مرو تابستان باشد يا زمستان، براى آنكه معده و رگها پرند و آن كار ناپسند و مايه قولنج، فالج، لقوه، نقرس، سنگ، چكيدن بول، فتق، ناتوانى ديده و رقت آن گردد، اگر آن را خواهى در پايان شب باشد كه براى تن بهتر، و براى فرزند اميد بخشتر، و خرد آورتر است اگر برايشان مقدر باشد.
با زن جماع مكن تا با او بازى نكنى، و پستانش را نمالى كه بر سر خواهش آيد و منى او فراهم گردد، زيرا آن از پستانش آيد، و خواهش از چهره و چشمانش پديد شود و بايد با او هم احساس شوى و پاك باشد.
چون عمل كردى نه بر پا بايست و نه بنشين بلكه بر پهلوى راست خم شو و همان ساعت بول كن تا از سنگ بخواست خدا آسوده باشى، وانگه غسل كن و هم آن ساعت موميائى و شربت عسل بنوش، يا عسل كف گرفته كه آبى كه از تو رفته جبران كند.
بدان كه جماع با زنان چون ماه در برج حمل يا دلو است بهتر است، و بهتر از آن اينست كه در برج ثور باشد كه شرف قمر است هر كه آنچه در اين نامه شرح دادم بكار بندد و تن خود را پرورش دهد بدان، بخواست خدا از هر دردى آسوده باشد و بحول و قوه او تندرست ماند، زيرا خداست كه بهر كه خواهد عافيت دهد و بدو بخشد و الحمد للَّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا (طب الرضا- 115- 128).
[توضيحات مؤلف در باره اين رساله]
پبايد توضيح دهيم برخى از موارد اشتباه بر خواننده را:
دل پادشاه تن است، بسا بوهم آيد كه منافى است با آنچه دنبالش آيد كه
دل خانه پادشاه است، و ممكن است رفع تنافى باينكه دل چند معنا دارد يكى گوشت صنوبرى آويزان در درون و ديگرى روح حيوانى كه از آن برخيزد و در همه تن روان گردد سوم نفس ناطقه آدمى كه حكماء و برخى متكلمين آن را مجرد دانند و وابسته بتن چون پندارند نخست به روح حيوان وابسته است و بوسيله آن بسائر تن، دومى را دل گويند براى آنكه دل جاى اوست و سوّمى را براى آنكه نخست بدان چه در آنست وابسته است.
و بسا كه مقصود او از دل دوم معنى يكم است و از دل اول يكى از دو معنى آخر در برخى نسخهها «هو ما في القلب» آمده و نيازى بتكلف و توجيه ندارد ... و بهر تقدير پادشاه بودن دل در تن روشن است چون پادشاه وسيله نظم امور رعيت است و از او روزى بدانها رسد و از دل هم روح كه مايه زندگيست باعضاء ديگر تن رسد برأى حكماء: چون روح حيوانى بمغز رسد، روح نفسانى گردد و بهمه تن رود بوسيله اعصاب كه از آن حس و حركت با ديد آيد، و چون بكبد رسد روح طبيعى شود و بوسيله رگهاى روئيده از آن بهمه اعضاء روانه گردد و بدان تغذيه و نمو پديد شود.
و چنانچه شاه بسا از رعايا چيزى ستاند براى هزينه كار خود همچنان از مغز و كبد بدل نيروى نفسانى و طبيعى رسد چنانچه پيشتر بهمه اينها اشاره شد، و در كتاب ايمان و كفر هم كه با آن مناسبتر است تحقيق ديگر در باره آن بيايد.
و ممكن است عروق شامل شريانها كه از كبد رويند و رگهاى خون كه از دل و هم اعصاب كه از مغز برويند همه بشوند، مقصود از رشتهها مفاصل تن و وسائل پيوست آنها است كه حركات مختلفه تن همه بدانها است.
«معده انبار آنست» چون دانستى غذا نخست بمعده رود و چون كيلوس شد بوسيله رگهاى ماساريقا بكبد كشد، و با پديد شدن اخلاط بدان بديگر اعضاء تن تا بدل ما يتحلل گردد، پس معده و كبد و احشاء بجاى خزانه پادشاهند كه در آنها ذخيره جمع شود و بسائر تن پخش شود.پ «حجابش سينه او است» چون محفوظتر اعضاء تن است، و استخوانهاى سينه
و مهرههاى پشت و دندهها گرد آنند و حجاب دل غلاف گرد آنست، و دو پردهاى كه سينه را دو بخش كنند گرد آنست و چند حجاب دارد چنانچه پادشاه چند حجاب دارد و دربانان بسيارى و خود پشت همه آنها است. زيرا پادشاه دل پشت همه اين پردهها است و بايد ابزار برونى داشته باشد كه احوال چيزهاى سودمند و زيانبار را بدو رسانند.
و دل بمعنى روح مجرد هم چون ادراكش وابسته باعضاء تن است و روح حيوانى تا بدانها نرسد كفايت كار نكنند بدين معنا در پرده باشد و همه حواس پنجگانه ظاهره از شنيدن، بوئيدن، چشيدن، بسيدن گر چه بدنبال ديدنند ولى گوش از آوازهاى هراسناك و آوازهاى خوش آگاه شود و آنها را بدل كشد تا از زيانبارشان كناره كند، و بوئيدن رهنماى بودارهاى خوبست و چشيدن رهنماى خوراكيهاى سودمند و زهرهاى كشنده و بسيدن رهنماى گرما و سرما و جز آنها.
ولى سود ديد بيشتر است، زيرا بيشتر اين نيروها مجاور خود يا نزديك بخود را دريابند ولى ديده نزديك و دور، ناتوان و توانا را دريابد، از اين رو نام آن را برده و خدايش در بالاتر جاهاى تن و محفوظتر و نمايانتر آن نهاده.
وحى پادشاه، كنايه از خواست شنيدنش است و گوش دادن كنايه از توجه بدان تا سخن را دريابد، باد دل، هوائيست كه از آن به شش و گلو برآيد، بخار معده به سوراخهاى شش يا فضاى دهن رسد و كمك سخن گفتن شود، يا مقصود از بخار معده همان روح حيوانيست كه از كبد خيزد.
«الّا بالاسنان» در بيشتر نسخهها همين است، و نيرو گرفتن لب از دندانها روشن است زيرا تكيهگاه آنها است، و در نسخهاى «الا باللسان» است و آنهم درست است.
«مانند نى زن» يعنى نى زن آوازش را با گرداندن در بينى زيور دهد: گفتهاند:
نى زن با سوراخهاى پس نى آن را زيور دهد كه هميشه بازند چون هوا بسختى از نى شش برآيد در حال تنفس و چون بگلو رسد تيكه تيكه شود براى حروف ريزى،
و اگر درهم ميشدند و سوراخ بينى نبود تقطيع حروف دشوار بود و آواز خوش نبود، براى همين سوراخهاى پشت نى هميشه بازند تا هواهاى درهم موج گير در آن مزاحم هم نشوند و خوش نخواند.پ بعلاوه هواى منخرين كمك ساختن برخى حروف است چون نون و مانندش و اين در كسى كه زكام بينى او را بسته مشهود است اما اينكه سپرز مايه اندوه است چون سوداى سرد خشك سفت در آن ريزد و آن ضدّ روح و صفات آنست و شادى و خرّمى همانا از صفات خونست و پاكى آن از تيرهگى، و چون سودا با خون آميزد سخت و تباه شود و روح را تباه كند، و از اين رو سودازدهها، پيوسته در اندوه و خيالهاى بيهودهاند و درمانشان پاك كردن خونست.
و ثرب كه پرده معده و رودهها است براى فزونى رگها و شرايين كه خون و رطوبتش بقلوهها كشند، خون را پاك و لطيف و رقيق كنند و شادابى روح آورند.
كارمندان دل: اعضاء و جوارحند و ممكن است مقصود از عمّال در آغاز خبر نيروهاى سپرده بهر عضوى باشد بوسيله روح روان در آنها كه مناسبتر با روح دلند و روشنتر با مثل، زيرا اثر دارو در رگها بهر عضوى رسد، و نيروى آنها كه غازيه، ناميه، دافعه است و ماسكه و جز آن در آن اثر كند تا فائده دهد، چنانچه پادشاه چيزى را بكارمند خود فرستد و او بمصرف مصالح مربوطه رساند، و منظور از عروق در صدر خبر نيروهاى آنها است و در اينجا خود آنها ...
«خواهان دمساز با خودند» يعنى سازگار خود كه گرم مزاج سردى خواهد و تر مزاج خشكى و همچنين «فاغتذ» در يك نسخه بذال و غين نقطهدار است يعنى غذاى خود را بساز و در نسخهاى بدو بىنقطه يعنى خود را عادت بده و بنا بر اول خلاصه اينست كه چون خوراك بيش از اندازه باشد، معده را سنگين كند و از هضم آن درماند و پخته نشود و جزء تن نگردد، و مرض آورد و ناتوانى و آب هم چنين است.
«في ايامه» يعنى هر روزى يا هر وقتى و در نسخه «ابانه» آمده يعنى وقت آن
«از كى لعقله» يعنى خرد پرور است و در نسخهاى بذال است و آن مناسبتر است چون ذكاء بمعنى تيز هوشى است. و براى آنست كه چون شكم پر شود بخارهاى بد بمغز برآيند روح نفسانى تيره و كم فهم شود، و حواس خيره گردند.پ «در تابستان سرد بخور» بسا مقصود آب يخ و برف است يا خنكى بالطبع چون خيار و كاهو و گرم هم دو احتمال دارد، و اين براى آنست كه برون تن در تابستان گرم است بر اثر گرمى هوا و با خوردن گرم بهر معنا دو گرمى شوند و هضم را تباه كنند و رطوبت را براندازند و خوردن و نوشيدن سردى در زمستان دو سردى آورند كه حرارت غريزيه را بكاهند و نكته اعتدال در فصل معتدل هم از اينجا روشن است.
در خوردن دو غذا لطيف را پيش دارد، برخى پزشكان چنين گفتهاند: چون اگر غذاى لطيف را پس اندازد زودتر هضم شود، و غذاء سفت در ته معده هضم نشده بماند و راه نفوذ آن را بگيرد و برودهها نرسد و تباه گردد و با سبقت هضم نشده درآميزد و آن را هم تباه كند و سبب تخمه گردد.
و گفتند: اگر معده تهى است و صفراء ندارد و پر اشتها است رواست اندكى غذاى غليظ بخورد و زمانى بگذرد كه نيم هضم شود و لطيف را روى آن بخورد تا با هم هضم شوند، و چون در اين حال اول لطيف را بخورد معده بدان پردازد و زودش هضم سازد و ديگر خوراك غليظ را نپذيرد و از آن نفرت كند و تباه شود، و برخى از پيش خوردن غذاى لطيف مطلقا منع كردهاند چون بمحض ورود بمعده شروع بهضم آن كند و پيش از غليظ هضم شود و برودهها رود و مقدارى از هضم نشده غليظ را هم با خود ببرد، و برودهها رساند و سده روده آورد، و برخى از جمع ميان هر دو مطلقا منع كرده و آنچه در خبر آمده بايد پيروى شود با درست بودن خبر.پ سپس برنامه خوراك را از نظر وقت بيان كرد در دو روش:
1- هر روز بخورد يك بار 8 ساعت از روز گذشته 2- در سه روز دو بار
بخورد، و عادت بهر دو بويژه نخست براى روزه دارى و كم خوابى كمك خوبى است ولى هر دو با اخبار فضيلت چاشت خوردن و شام خوردن منافى باشند و با فضل سحرى خوردن براى روزه و اخبار ديگر، و ممكن است منظور بيان حال مخاطب باشد نه يك برنامه عمومى و مخصوص باشد بكسى كه معدهاش ناتوانست و نتواند روزى دو بار بخورد و تجربه شده كه اين بهترين تدبير است براى چنين مردم.
و يا مقصود خوراك سير و كامل، و منافات ندارد با ناشتائى و خوراك سبك كه در ظرف 8 ساعت هضم شود و مانع ريختن صفراء در معده باشد بلكه بسا اينكه فرموده در آغاز خوراك سبك خورند اشاره بدين باشد كه هر روز چاشت سبك بخورند و شام سبك زيرا پس از 8 ساعت شام خوردن با معنائى دارد.
و اين برنامه را دو بار گفت: براى اهميت كم خوردن و غذا نخوردن بمحض اشتهاى دروغين كه هنگام آغاز هضم است و به نفخ غذا در شكم از ميان ميرود و آنگاه باو سفارش كرد نوشيدن نوشابه حلالى را كه وصفش آيد تا كمك هضم باشد.
و خوراك و نوشابه هر فصل و هر ماه رومى را بيان كرد و فرمود: بهار جان روزگار است چون معتدل است و هر چيزى در آن زنده شود يا اينكه چون گرم و تر است طبع جان دارد و در آن شب و روز خوشند براى اعتدال هوا و نبودن تفاوت بسيار ميان آنها و زمين نرم و گياه خيز است چون طبع زمستان بلغمى از ميان رفته.
و بنوشد شراب يعنى شراب حلالى كه وصفش آيد پس از آميختن با مقدارى آب كه گرميش را كم كند و شربت مسهل خوبست در بهار براى شستن فضولات و مواد انبار شده زمستان كه از غذاهاى غليظ و بند بودن مسامات تن بوجود آمدند و بوسيله گرمى بهار نرم و روان شدند، و اگر بمسهل دفع نشوند بسا مايه بيمارى و دمل گردند، و چون خون آور است فصد و حجامت را هم شايد «آب ننوشد» در نسخهايست كه بنوشد و نخست با گفته پزشكان سازگارتر است.
«شب زكام آرد» چون مايه مغز براى گرمى سخت ناتوان شود و تحليل رود و هواء خنك شب بخارهائى كه بدان برآيند ببندد و زكام پديد شود «لبن رائب» ماست يا دوغ كه كره آن گرفته شده.پ «و از سر تراشيدن در آن حذر شود» در نسخهاى بجاى حلق حلواست يعنى شيرينى و آن مخالف گفته اطباء است و نخست هم و از اين رو برخى آن را حمل كردند بجائى كه سردى هوا در سر اثر كند و زكام آورد و آن خطاء است زيرا زكام زدهها آزمودند كه تراشيدن سر يا ميان آن در زمستان براى آنان خوبست تا زكام بچشم و دندانها و سينه نريزد.
رطل 130 درهم است و درهم نيم مثقال صيرفى و يك چهلم آن.
در برخى نسخهها است كه چون داروها را در پارچه پيچيد، سر آن را خوب ببندد با رشته و سر رشته را دراز بگيرد و بچوبى بندد و آن را روى ديگ نهد و انداختن آن كيسه دارو در ديگ همان ساعت باشد كه عسل در آنست و آن را بتدريج مالش دهد تا خرده خرده دارويش در شربت درآيد و بجوشد تا فزونى عسل برود و بايد آتش نرم باشد و صاف شود و خنك و سه ماه سر بمهر بماند اوقيه: 40 درهم و يا هفت مثقال و در زبان اطباء 10 درهم و پنج هفتم است و ظاهرا مقصود در اينجا معنى دوم يا سوم است و سوم در حدود 6 مثقال است.
«دگرگونى صور» يعنى صورت آدمى و چهره او يا صورت اخلاط پديد شده از غذا پس از نفوذ آنها بوسيله رگهاى درشت و خرد باعضاء تا مانند عضو غذاگير شوند و جزئش گردند بدل از آنچه از دست داده چنانچه گذشت اشاره بدان.
در يك نسخه آمده: بدان كه نيروهاى نفس پيرو مزاج بدنند، مزاج بدنها پيرو تصرف هوا و چون يك بار سرد و يك بار گرم شود، ابدان و صور دگرگون گردند، و چون هوا برابر باشد و معتدل جسم معتدل استپ زيرا خداى تعالى بدنها را بر 4 طبع بنيان كرده: صفراء، خون، بلغم، سوداء ...
«بر چهار جزء» اين چهار جزء ستون زيست تنند و منبع اعضاء و خون را
از سر و گوش دانسته براى فراوانى رگها و شرايين آنها كه خون در آنها فراهم شود بيش از اندام ديگر، و براى آنكه سرچشمه احساسات وادار كند كه بروح است و مركب روح خونست، بلغم را از آن سينه آورد براى آنكه از مغز در آن فرو آيد و از اعضاء ديگر و باد در آن بوسيله استنشاق هوا فراوانست.
و غضروفهاى دندهها را از آن صفراء دانست چون نزديك مركز حرارتند كه صفراء در آن گرد آيد يا براى آنكه صفراء بيشتر در آفرينش آن اثر دارد، و فرود تن را از آن سوداء دانست براى آنكه سپرز كه مركز سوداء است در آنست.
«سلطان مغز» چون كه آن بر وى مسلط است، زيرا بخار و رطوبت بدان رسد و اعصاب سست گردند و روح مغز غليظ شود و خواب در آن درگيرد كه مايه آرامش حواس است و آسايش تن و كمال هضم غذا و كارهاى طبيعى تن چون حرارت غريزيه در درون فراهم گردد.
«روى بهلوى راست» چنانچه اطباء گفتند براى اينكه غذا بته معده رود و برگردد بپهلوى چپ تا بقول اطباء كبد بر معده افتد و آن را گرمتر كند و هضم را بهتر، و آنگه بگردد بهمان پهلوى راست و برخيزد اين موافق گفته اطباء است براى اينكه كيلوس بكبد سرازير شود، و اين تفصيل مخالف ظواهر بسيارى از اخبار است كه دلالت دارند خواب بر پهلوى راست مطلقا بهتر است و اگر اين خبر در سند برابر آنها بود ممكن است حمل بر همين معنا شوند، و سخنى در اين باره بيايد ان شاء اللَّه.
داء الفيل كه از طول نشستن بر خلاء پديد شود شايد براى اينست كه پاها سست گردند و مواد بالاى تن در آنها جمع شود و در نسخهاى «داء فين» آمده يعنى درد درونى.
ليف اراك را در لغت نيافتم و بسا مقصود شاخه آنست كه با جويدن طرفش در مسواك كردن مانند ليف شود.
پ «سلاق بن دندان» نزد اطباء سفال ماننديست كه بر بن دندان نشيند و متحجر شود، روش خاكستر گرفتن از شاخ گوزن اينست كه در كوزهاى نهند و سرش گل گيرند و در تنور تافته گذارند تا بسوزد، گز مازج معرب گز مازگ است و ميوه درخت گز است.
يكى از اطباء گفته گزمازج ميوه گزهاى خرد است و دانه گز ميوه بزرگ آنست، نمك اندرانى نمك سنگ مانند بلور است چنانچه در قانونست و بفارسى تركى گويندش «در آن صفراء غلبه دارد» چون در اين دوره رطوبت كم است و صفراء نيرو گيرد و در پيرى حرارت غريزيه سست گردد و رطوبت افزايد تا سوداء غلبه كند كه سرد و خشك است ...
اطباء سن نمو را در 30 يا 28 محدود دانستهاند بحسب اختلاف مزاجها و آن را سن نوجوانى دانند و دنبالش سن توقف كه پايانش 40 است سپس سن انحطاط كه از 40 تا 60 است و آن را كهولت خوانند و آنگه پيرى از سال 60 تا پايان عمر.
«در 12 شب» شيخ در قانون گفته: دستور حجامت دهند ولى نه در آغاز ماه زيرا اخلاط در آن جوشى ندارد و نه در پايانش زيرا كم شدند بلكه ميان ماه كه اخلاط جوشانند و فزون به پيروى روشنى ماه كه بر اثر آن مغز در كاسه سر و آب در رودها كه جزر و مد دارند فزون شوند و بهترين وقتش ساعت 2 و 3 روز است- پايان.
نقره پشت گودى آنست روى مهرههاى گردن تا چهار انگشت زير كاسه سر آنجا كه در خوابيدن بر زمين آيد «قلاع» زخم پوست دهان و زبانست كه پهن شود و بسيار براى كودكان رخ دهد.
در قانون گفته: حجامت بر نقره بجاى زدن رگ اكحل است، براى ثقل ابروان و ديدهها خوبست و پلك را بخشكاند و جرب چشم و گند دهن را نافع است و بر شانه بجاى رگ باسليق است و براى درد شانه و گلو خوب است، و بر يكى از
اخدعين بجاى رگ قيفال است و براى لرزش سر خوبست و اندام سر چون رو و دندانها و گوشها و چشمها و بينى.پ ولى حجامت پشت چنانچه سيد ما محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرموده مايه فراموشى است زيرا دنبال مغز جاى حافظه است و حجامتش ناتوان كند و حجامت شانه دهانه معده را ناتوان سازد و بر اخدعين بسا باعث لرزش در سر شود.
و بايد حجامت پشت را اندكى فرود گرفت و از كاهل را اندكى بالا مگر اينكه منظور معالجه خونريزى و سرفه باشد كه بايد فرودتر باشد نه بالاتر و حجامت بر شانه براى بيماريهاى خونى سينه و ورم خونى خوبست ولى معده را ناتوان كند و خفقان آورد، حجامت ساق در حكم رگزدنست، خون را پاك كند و حيض را بگشايد، و براى زنان سفيد پوست و رقيق خون حجامت ساق از زدن رگ ساق سازگارتر است.
حجامت بر سر، بدعوى برخى، براى اختلاط عقل و سرگيجه و به قول بعضى عقب انداختن سفيد شدن مو خوبست ولى مورد اعتراض است و بسا در برخى افراد سفيدى مو را زودتر كند، بذهن زيان دارد و براى دردهاى چشم خوبست و آن بيشتر سود آنست كه مانع جرب و جوش و مژه انداختن است- ولى سبب بله و نسيان و بدفكرى و بيماريهاى مزمن است، و براى آنها كه چشمشان آب آورده زيان دارد، مگر در ناچارى باشد كه بسا زيانى ندارد.
حجامت زير زنخ براى دندان، رو، حلق خوبست و سر و آرواره را پاك كند حجامت بر قطن خوبست براى دملهاى ران و جرب آن و جوشهاش و براى نقرس و بواسير و داء الفيل و بادهاى مثانه و رحم و خارش پشت (قطن مهرههاى فرودين پشت است).
و اگر اين حجامت با آتش باشد تيغ زنند يا نه همان سود را دارد و آنكه تيغ زده شود نيرومندتر است در جز باد، و آنكه بىتيغ است اثر بيشتر دارد در تحليل باد سرد و ريشه كن كردن آن در اينجا و در هر جاى ديگر.
پحجامت بر دوران از جلو براى درد تخمها و جوشهاى ران و ساق خوبست و هم بر فرود زانوها و آنكه بر رانها باشد براى ورم و دمل زير رانها خوبست و بر فرود زانو براى لرزش زانو كه از اخلاط گرم است و براى ريشهاى بد و قرحههاى كهنه ساق و پا، حجامت بر روى كعبين براى بند آمدن حيض و عرق النساء و نقرس خوبست- پايان- «مكيدن سبك» اين را هم اطباء گفتند: در قانون گفته: شاخ يكم حجامت سبك باشد و زود برداشته شود و سپس بتدريج برداشتن كند شود- پايان- دليلش دو چيز آوردند يكم عادت دادن طبع تا پر درد نكشد، دوم اينكه دربار يكم خونهاى نزديك زود جمع شوند، و دربار دوم ديرتر چون مسافت بيشتر است و ديرتر جمع شوند، و ظاهر اينست كه اگر مقصود از بارها پس از تيغ زدنست وجه دوم اظهر است و اگر پيش از آن وجه اول و دوم در خبر اظهر است.
برخى اطباء گفته: روغن مالى جاى حجامت باعث دير خوب شدن آنست و شيخ در قانون گفته: اگر جاى حجامت را روغن بمالد بايد فورا تيغ بزند. پايان- و جاى رگزدن را نقطه گزارد كه اشتباه نشود، حبل ذراع رگى است كه از پشت ساعد تا بالاى آن نمايان است، قيفال رگى است كه سمت برون آرنج نمايانست، باسليق رگى است در زنندهگاه آرنج كه از ميان سمت درونى مائل بساعد است، و گاهى باسليق برگ ديگر گويند كه زير آنست و نخست را باسليق اعلى نامند و دومى را باسليق ابطى كه نزديك زير كتف است.
اكحل كه در تن معروف است ميان باسليق و قيفال است، ماساژ جاى رگ اينست كه پارچه با آب گرم ترك كنند و بر جاى آن نهند يا آن را با بخار آب گرم بخار دهند.
پيش از آن 12 ساعت جماع نكند، اطباع گفتند و هم پس از آن كه زيانش بيشتر است و بسا يادآورى خصوص پيش از آن براى اينست كه زيان پس از آن روشن است يا غالبا انجام نشود براى ضعف حجامت. مرعزى: كرك زير موى بز است
در نسخهاى قزعونى و در ديگرى فرعونى آمده و معنائى ندارند.پ و بسا قزّعونى خوانده شود يعنى قزّعون كه دهى است كنار فرات، و همه اينها تصحيف است و همان نخست درست است، قزّ نوعى ابريشم است، و بسا گفتند ابريشم نيست در مصباح المنير گفته: قزّ معرب است، ليث گفته: پيلهايست كه از آن ابريشم سازند و گويند قزّ و ابريشم چون گندم و آرد است- پايان- ميگويم: يكى از دو چيز از آن برآيد يا حكم قز جدا از ابريشم است در جائز نبودن پوشيدن مرد يا اينكه پوشيدن جامه حرير براى مرد در نماز جائز است، و ممكن است حمل شود بر قزّ ناخالص، ظاهر اينست كه ترياق اكبر همان ترياق فاروق است و بايد مقصود ترياقى باشد كه داراى حرام چون مى و گوشت افعى و جند و مانندشان نيست و سخن در اين باره گذشت، نوشابه شادى آور معتدل شربت سيب و به است و شراب فاكهه، شربت ميوه.
در يك نسخه است كه: يك نخود ترياق اكبر بنوش يا در زمستان بىنوشابه بخور و در تابستان سكنجبين سركه.
در بسيارى نسخهها سكنجبين عسل و در نسخهاى سكنجبين عنصل عسلى يعنى سركهاى كه از پياز دشتى گيرند بنام اسقال يا پياز موش و براى داء الثعلب و فلج و عرق النساء خوبست، و سركهاش براى سرفه كهنه و باد شكم و گلو، و تن ناتوان را نيرو دهد، اطباء براى خودش و سركهاش فوائد بسيارى براى انواع بيمارى ذكر كردهاند.
هلام گوشت گاو يا گوساله يا بز است كه با آب نمك پخته شود تا آبش چيده شود، و سبزيهاى سرد با سركه در آن ريزند و خورند، مصوص، پخته گوشت درّاج و خروس است در سركه و سبزى خنك «مثانه را تغيير دهد» در نسخهاى:
تهنشين كند و سبب سنگ مثانه شود، با شكم پر حمام نروند، براى اينكه براى حرارت حمام غذاى هضم شده بمعده كشيده شود و سبب سدّه و قولنج گردد.پ «فلج آورد» چون ماهى تازه توليد بلغم كند كه مايه فلج است، و آب سرد
اعصاب را ضعيف و مايه را قوى كند «خوره آورد» چون نطفه در اين صورت از خون تيره سفت سوداوى مدد گيرد «بىريختن آب» يعنى بول پس از جماع و حمل آن بر جماع بىانزال منى كه يكى گفته بعيد است.
و گفتند مقصود جماع بعد از جنابت است غسل نكرده كه مايه تكرار است مگر اين عبارت مخصوص جنابت از غير جماع باشد كه ابعد شود، ربو بفتحه نفس تنگى است و بهر بضمه نوعى از آن و در قاموس گفته گرفتن نفس است از خستگى- پايان- و بسا ربو امتلاء رگهاى شش است و انبهار امتلاى شرايين آن- انجير تن را شپشو كند: گفتهاند براى اينكه شپش از رطوبت گندانيست كه طبع آن را بيرون جلد برآورد و خاصيت انجير دفع فضولات است بسوراخهاى تن و از اين رو سبب فراوانى شپش است.
«نوشيدن آب سرد دنبال آب داغ» مايه درد دندان است چون داغ سوراخها را گشايد و سرد كه آيد در بن دندان رود و زيان بدان رساند و آب سرد پس از خوردن شيرينى هم چنين است.
«مايه دگرگونى خرد است» چون تيزهوشى اثر پاكى روح است و لطافت آن و پر خوردن اين گوشتها اخلاط سودا و خون تيره را در تن افزايند و روح بدانها تيره شود و از حركت فكرى بازماند و اثرش در فراموشى براى تسلط رطوبت و سرديست بر مغز.
ولى اين اثر در گوشت وحش مانند آهو بعيد است چون بيشتر آنها گرمند و از اين رو برخى گفتند شايد براى خشكيدن مغز باشد كه زود صورت پذير نشود و مايه فراموشى گردد.
«پيش از رفتن» شايد مقصود پيش از رفتن در آبست و در نسخهاى «نزد رفتن حمام» آمده و آن درستتر است، و در نسخهايست كه: نزد درآمدن در حمام پنج مشت
آب گرم برگير، و گفتهاند پنج بار آب گرم بريز، در نسخهايست كه پنج مشت آب گرم بر سرت بريز.پ خانه يكم: يعنى رخت كن، سرد است و خشك بر اثر گرمى حمام و كمى رطوبت و دوم: سرد است و تر براى فزونى آب و كمى گرما سوّم گرم و تر چون گرمى و رطوبت بيش است و باهم برابر شوند، و چهارم گرم است و خشك چون حرارت بر رطوبت ميچربد. و شايد مقصود اينست كه در تن چنين اثر كنند نه اينكه خودشان چنين باشند.
«الى الاعتدال» يعنى اعتدال مزاج آدمى، اعضاء كبار، سر و دست و پا و ران.
عفن با حركت فاء بوى بد و گند و با كسره آن خلط گنديده است و آن روشنتر است و در نسخهاى عفوتات است و در ديگرى «عقق» با فتحه قاف يعنى ترك تن، «يا گل بنفشه» در نسخهاى خود بنفشه است و مقصود از گل گل سرخ است.
«مانند يك ششم نوره» در نسخهاى يك سوم است «تجير عصفر» تهنشين آنست، سنبل، در نسخهاى «نيل» است و در نسخهاى «شكّ» بضمه يعنى عطرى كه از رامك كوبيده بيخته آميخته بآب گيرند و سخت فشرد، و ماليده شود و با عطر خيرى چرب شود كه بظرف نچسبد و يك شب بماند وانگه شك را بسايند و بخوردش دهند و سخت مالش دهند و قرص سازند و دو روز بگذارند و آنگاه آن را با نخ گونى برشته كشند و يك سال بگذارند و هر چه كهنهتر شود خوشبوتر گردد- پايان- در باره ساختن نوره گفتهاند: آن را نخست بشويند چنانچه اطباء در ساختن مرهم نوره انجام دهند و پس از آن زرنيخ در آن ريزند تا تنديش بكاهد «آثار نوره» سياهى تن و زخم است كه بسا پس از آن رخ دهد يا بروز جوش كه در نسخهاى «تبثير نوره» آمده.
«نيروى خوراك» يعنى آنچه سبب نيروى اعضا شود از خوراك زيرا خوراك نپخته را رگها نكشند و اگر هم بكشند جزء عضو نشود بلكه آن را تباه كند، حصاة، سنگ مثانه است، «تربّى بسمن البقر» شايد مقصود آميختن با آنست و در نسخه بجاى
آن برنى آمده كه نوعى خرما است، و در نسخهاى هيچ كدام نيست و بسا كه آن درستتر باشد، مقصود از رياح بواسير علل و انواع آنست يا بادها كه از آن پديد شوند.پ «و يصطبغ» يعنى آن را نانخورش سازد و در نسخه يصطبح آمده يعنى صبحانه سازد، ابلوج سكر، معرب است و بسا همان نبات باشد كه هليله يا مربايش را با آن بسايند.
و در نسخهايست كه «هر كه فزونى خرد خواهد هيچ روزى بامداد بيرون نرود تا 3 دانه هليله سياه با شكر طبرزد بجايد».
در قانون در باره عسل گفته: يك نوع عسل گزنده و زهرناك است و نشانهاش اينست كه بو كردن آن عطش آورد، و خوردنش يكباره خرد را ببرد و عرق سرد آورد- پايان- «و بوئيدن نرگس را پس مينداز» در نسخهايست كه: بوئيدن نرگس امان از زكام است و هم بو كردن سياهدانه، در قانون گفته: سياهدانه براى زكام خوبست بويژه برشته شود و در پارچه كتان باشد، و به پيشانى كسى كه سر درد سرد دارد بمالند، و اگر شبى در سركه خيسانند و فردا نرم بكوبند و در بينى بيمار كشند و باو دهند تا ببينى كشد براى ورم كهنه سر و لقوه خوبست- پايان- در قاموس است كه شقيقه درديست در نيمه سر و رو و شوصه درد دل است يا بادى كه در دندهها پيچد و يا ورم درونى حجاب دندهها و درزيدن رگ- پايان- در قانون و جز آن: شوصه را بذات الجنب تفسير كرده، و در نسخهايست كه هر كه از شقيقه و شوصه هراسد نخوابد تا ماهى خورد- الخ- تا گوشها و لهاتش نيفتند، لهاة گوشتى است نزديك حلقوم كه آن را ملاذه نامند، و سقوطش شل شدن آنست بر اثر ورمى كه دچارش شود.
و گفتند: مقصود از اذنين هم لوزتين باشند كه مانند بادامند در دو سوى حلق كه اطباء آنها را دو بيخ گوشها نامند چون نزديك گوشهايند.
پ «جوارش تند» چون زيره مانند و فلفل وش و مانند آنها «لهب صفراء» جهش آنست و در نسخهايست كه هر كه خواهد صفراء فرو كشد سرد و نرم بخورد، تن را باد زند كم بايستد و پر نگاه كند كه مقصود از ترويح تن باد زدن آنست، و گفتهاند مراد استراحت است و آن بعيد است و بعيدتر از آن تفسير به عطر زدنست و نسخه «يريح» با معنى وسط مناسب است.
محمّد بن زكريا و جز او گفتند پيوست آب منزل پيش بآب منزل آينده، يا ريختن اندكى سركه در آن خوبست و هم آميختن خاك وطن مسافر بآب منزل و صبر تا زلال شدن آب.
و اما اينكه بهتر آب آنست كه از آفتاب زدن برآيد خلاف بيشتر اطباء است ولى روانى بر گل موافق با آنها است.
شيخ در قانون گفته آبها در گوهر خود اختلافى ندارند ولى از نظر آميخته و كيفيت مختلفند، بهترين آب از چشمهها است و نه هر چشمه بلكه چشمههاى آب زمين پاك بىمرض، يا چشمه در سنگ كه از عفونت زمين دور است، ولى آنكه در گل پاك است بهتر از آنست، بشرط اينكه روان باشد و در برابر خورشيد و باد باشد كه بهتر شود ولى اگر ايستاده باشد رو بازيش بسا آن را فاسد كند.
و بدان كه آبهاى روان بر گل بهتر از روان بر سنگ است چون گل آب را پاك كند و خلط آن را بگيرد و سنگ چنين نيست ولى بايد گل مجرى پاك باشد نه خره و شورهزار و جز آن.
و اگر آب با ژرف باشد و تند برود و آميخته خود را بطبع خود كند و بسوى آفتاب روان باشد خصوص بسوى مشرق تابستانى آن بهتر است بويژه اگر مسافتى دور برود، پس از آن آبى كه بسمت شمال روانه است خوبست، و آنچه بسمت مغرب يا جنوب روانست بد است بويژه چون باد بوزد و اگر آبشار باشد بهتر است.
جليد- تريست كه روى زمين يخ زند و بسا شامل يخ هم باشد، و منافات ندارد كه آب يخ در نظر اطباء نافع است، برخى آن را بآب تگرگ تفسير
كردند و بعيد استپ آرى بسا آب برف را شامل باشد، در قانون گفته: آب چاه و كاريز نسبت بآب چشمه پست است ولى آب يخ و برف غليظ است، و آبهاى ايستاده بويژه رو باز نيزار منش پست هستند و سنگين همانا در زمستان بسبب برف خنك شوند و بلغم پديد آرند، و در تابستان بخورشيد گرم شوند و گنديده و صفرا آرند.
و براى تيرگى و اجزاء زمين و تحليل رفتن اجزاء لطيف آنها براى نوشندهها درد سپرز آرند و پرده شكم را نازك كنند و رودهها را كلفت، و اطراف آنها را با شانه و گردن لاغر سازند، و شهوت خوردن و عطش آنان بالا رود، و شكمشان بسته گردد و قى دشوار شود. و بسا دچار استسقاء شوند چون اجزاء آبى آنها بسته گردند، و بسا رودههاشان ليز شود و دچار ذات الريه و درد سپرز شوند، و پاهاشان باريك و كبدشان ناتوان و كم خور گردند براى درد سپرز، و ديوانگى و بواسير و دوالى و ذات الريه و ورم سستى آور گيرند در زمستان و حمل و زايش بر زنانشان سخت باشد تا آخر آنچه از مفاسد برشمرده.
گفته: يخ و برف اگر پاك باشند و آلوده نباشند خواه آب شوند و يا آب از برون با آنها سرد شود يا آنها را در آب اندازند خوبند و با هم تفاوت روشنى ندارند جز اينكه رو بازتر از آبهاى ديگرند و كسى كه درد عصبى دارد از آنها زيان بيند و چون پخته شوند خوب شوند و اگر يخ از آب بد باشد و برف آلوده باشد بهتر است كه آب را بمجاورت آن سرد كنند و با آن آميخته نشود.
در جاى ديگر گفته: آبهاى بد آنهايند كه در گوديهاى بيابانى ايستادند و طعم و بوى ناشناسى دارند تيره و غليظ و سنگين باشند و زود بسته شوند و روى آنها پرده بدى افتد و بر خود چيز غريبى داشته باشد- پايان- و چاه جارى آنست كه بسيار از آن آب كشند يا كاريز باشد، تقطير، چكيدن بىاراده بول است.
منى زن از پستانش برآيد.
يعنى بيشترش از آنست زيرا مشهور نزد اطباء اينست كه منى از همه تن است، و در نسخهايست كه چون چنين كنى منى او فراهم شود و شهوت خود را دريابد، و در ديدهها و چهرهاش نمايان گردد، و از تو خواهد آنچه از او خواهى.
پميگويم: اطباء همه اينها را گفتند در كتب خود كه بايد خوب با زن بازى كرد تا آب اندازد و پستانش را ماليد تا شهوتش بجنبد، زيرا پستان با رحم پر وابسته است، گفتند: چون چشمشان بر اثر نيروى كاميابى بسرخى گرائيد، روح بيرون نمايان گردد، و خون بهمراه او برآيد و در چشم كه رنگش زلال است نمودار گردد، و بسا چشم دگرگون شود و مردمكش بالا كشد چون با آلات تناسل بويژه رحم پر وابسته است، و نفس نفس زند و خود را بمرد چسباند و در آميزند و دو منى بهم برخورند.
زن پاك باشد، يعنى از حيض و نفاس و در نسخهايست كه: با او جماع مكن جز اينكه پاك باشد، و چون اين كار كنى تنت آسودهتر باشد و با برخورد دو آب فرزند تندرست برآيد بخواست خدا عزّ و جلّ- تا گفته: مانند آنچه از تو برآيد، و دنبال هم باو درميا كه زن اندكى بار گيرد و بسيارى فرو ريزد، و تاب آن را ندارد، شرف قمر در درجه 3 دلو است.
گفتند سبب سازگار بودن حمل با جماع اينست كه برج آتشى است و نر و موافق كامجوئى و شرف خورشيد است، و سازگارى دلو براى اينست كه از بروج هوائيست و گرم و تر است و مايه فزونى خون و روح است و ثور براى اينكه خانه زهره است كه وابسته بزنان و شهوتست.
و بسا ذكر اين امور اگر از امام عليه السّلام باشد براى مصالحى است طبق آنچه در آن روز نزد مأمون و يارانش شهرت داشته كه بنظر حكماء كار ميكردند و بزبان آنها سخن ميگفتند، و گويا بيشتر آنچه در اين روايت آمده از اين قبيل است چنانچه در آغاز رساله بدان اشارت شده كه فرموده «از گفتههاى قدماست» و بگفتار ائمه هم باز گرديم، و در برخى نسخهها پايان رساله چنين است.
بدان كه هر كه بكار بندد آنچه را در اين رساله خود ستودم و تن خود را بپرورد و جز آن نكند بخواست خدا تعالى از هر دردى سالم ماند و بحول و نيروى خدا تندرست باشد، و خداست كه عافيت را بهر كه خواهد روزى كند، و بىدار و تندرستى بخشد، و نبايد گوش داد بگفته كسى كه گويد از نادانى و بىتوجهى بدانشها و آداب
و نفهمى آنچه آيد و آنچه ماند، كه: مدتها من فلان چيز را خوردم و زيانم نداشت، چنان كردم و بد نبود و بد نديدم.پ همانا اين گوينده در ميان مردم چون جانور بىشعوريست و نقش ديوارى، و نداند چه سودش دارد و چه زيانش آرد، اگر دزد بار نخست دستگير ميشد و كيفر ميديد ديگر بدزدى باز نميگرديد، و كيفرش سبكتر بود ولى بدو مهلت و عافيت داده شود تا بدزدى باز گردد و باز گردد وانگه دستگير شود ببزرگترين دزدى و دستش بريده شود، و كيفر سخت كشد و به نتيجه سرانجام طمع خود رسد.
و همه كارها بدست خدا سيد و مولاى ما است جلّ جلاله، و بوى باز گرديم و بگرائيم و هو حسبنا و نعم الوكيل، و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه العلىّ العظيم.
ابو محمّد حسن عمى گفته: چون اين رساله از ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السّلام بمأمون رسيد آن را خواند و بدان شاد شد. و فرمان داد تا با آب طلا آن را نوشتند:
و رساله مذهّبه ناميدند و در نسخهاى، رساله ذهبيّه در علوم طبيّه.
ميگويم اينكه اگر دزد را بگيرند، شايد مشبه به دزديست كه شاهان و حاكمان عرف دستگير كنند و گر نه حاكم شرع در نخست بار هم دست او را ببرّد، يا مقصود دزديست كه كمتر از حد نصاب دزديده كه تعزير شود اگر دزديش بثبوت رسد و اگر نه دلير شود و تجاوز كند تا دزديش بحد نصاب رسد و دستش بريده شود و بكيفر بزرگى گرفتار گردد.