پ1- در محاسن. 502-: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه شكم رفتن گرفتم و گوشتم ريخت و بسختى از آن ناتوان شدم و در خاطرم افتاد كه برنج بگيرم و بشويم و بو دهم و نرمش سازم و كف كنم، و گوشتم برجا شد و استخوانم سخت شد بر آن، و پيوسته مردم مدينه مىآمدند و ميگفتند يا ابا عبد اللَّه از آنچه عراقيها برايت ميفرستند بما بده، و از آن برايشان فرستادم.پ 2- در محاسن- 503-: بسندى از محمّد بن مروان كه نزد امام ششم عليه السّلام بودم و شكم رفتن شتابانى داشت، و شام از نزد او برگشتم و از همه بر او نگرانتر بودم، فردا نزد او رفتم و آرام شده بود گفتم؟ قربانت: دى از برت رفتم و چه درد سختى داشتى، فرمود: گفتم: اندازهاى برنج شسته شد و خشك شد و كوفته شد و از آن كف كردم و شكمم بسته شد.پ 3- در محاسن- 504- بسندش از امام ششم عليه السّلام كه شكمم درد آمد، يكى بمن گفت: برنج را بشو و در سايه خشك كن و نرم كن و در هر بامداد كفى از آن برگير، اسحاق حريرى در آن افزوده كه كمى آن را بو بده.پ بيان: در كافى (ج 6 ص 342) آن را بسندى از امام ششم آورده و از قول اسحاق جريرى افزوده كه كمى آن را بو بده و بوزن اوقيه باشد و آن را بنوش.
در صحاح گفته: اوقيه در زبان حديث 40 درهم است (قريب 25 مثقال) و در گذشته چنين بوده ولى در عرف امروزه و اندازه پزشكان 10 و پنج هفتم درهم است (قريب 6 مثقال).پ 4- در محاسن (..) بسندش از محمّد بن فيض كه نزد امام ششم عليه السّلام بودم، مردى آمد و باو گفت دخترم لاغر شده، شكم رفتن دارد، فرمود: چه بازت دارد
از برنج با پيه، 4 يا 5 سنگ برگير و بينداز در آتش و برنج در ديك بريز و بپز، و پيه قلوه تازه بگير و چون برنج پخته شد، پيه را با سنگهاى داغ در كاسه انداز كاسه ديگر سرپوش آن كن، و سخت بجنبان و ضبط كن كه بخار آن بيرون نيايد و چون پيه آب شد روى برنج نه تا آن را كف كند.پ بيان: در بحر الجواهر گفته: در منافع برنج كه چون از آردش آب برنج رقيقى بسازند و در پختش بهمراه پيه قلوه بز خوب دقت كنند براى ترزدن خوب است، و اين آزموده است.پ 5- در محاسن (..) از امام ششم عليه السّلام كه سخت بيمار شدم و شكم رفتن گرفتم و تنم از ميان رفت و گفتم: برنج بو دادند و آن را قاووت كردم و از آن نوش كردم و تنم بازگشت.پ 6- در طب: 65- بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه مردى از درد زحير باو ناليد، فرمود: گل ارمنى بگير و با آتش نرم آن را بو بده، و از آن سفوف كن كه درد آرام شود.پ 7- و از او عليه السّلام كه براى زحير فرمود: يك جزء خربق سفيد، يك جزء بذر قطونا، و يك جزء صمغ عربي و جزئى هم گل ارمنى را با آتش نرم بو ده و از آن سفوف كن.پ بيان: دلالت دارد بجواز مداوا با گل ارمنى، و مشهور حرمت آنست مگر از ناچارى و انحصار دارو بدان كه مشهور جواز است در آن بلكه قولى است كه مطلقا حرام است مداواى بحرام و مسأله خالى از اشكال نيست.پ 8- شيخ در مصباح (510) روايت كرده كه از امام ششم پرسيدند از گرفتن گل ارمنى براى شكسته آيا رواست؟ فرمود: باكى بدان نيست، هلا كه آن از خاك گور ذى القرنين است و تربت قبر امام حسين به از آنست، طبرسى هم در مكارم بىسندش آورده و مبطون را به كسير افزوده.پ 9- در طب- 71- از يك امامى عليهم السّلام براى درد معده است و سردى و
ناتوانيش: يك رطل (2 دهم كيلو تقريبا) خيار چنبر بگيرند و پوست كنند و بكوبند و يك شبانه روز در يك رطل آب بخيسانند و آن را از صافى بگذرانند و سفلش را بريزند و يك رطل عسل با صافى آن و دو رطل افشرده به و 40 مثقال روغن گل بياميزند و با آتش نرمى بپزند تا سفت شوند، و آنگاه ديگ را از سر آتش فرو آرند و بنهند تا سرد شود و چون سرد شد از فلفل، دار فلفل، قرفه قرنفل، قرنفل، قاقله زنجبيل، دارچين و جوز بوّا هر كدام سه مثقال بكوبند و بويزند و بر آن ريزند و با هم خمير كنند و در كوزه سبزى نهند، و هر بار ناشتا دو مثقال بخورند كه معده را گرم كند و طعام را هضم كند و بادهاى مفاصل همه را بخواست خدا ببرد.پ 10- در طب:- 99- بسندش از محمّد بن اسحاق بن فيض كه من نزد امام ششم عليه السّلام بودم، مردى از شيعه برش آمد و گفت: يا ابن رسول اللَّه دخترم آب شد و لاغر شد. بيماريش بدرازا كشيد، و دچار شكم رفتن پى در هم شده. فرمودش چهات بازداشته از اين برنج با پيه با بركت، همانا پيه را خدا بر بنى اسرائيل غدقن كرد براى بزرگى بركتش، چه مانع است كه باو بخورانى تا خدا دردش را ببرد، شايد تو هم كنى كه نپذيرد از بسكه او را درمان كردى و دارو دادى.
گفت: يا ابن رسول اللَّه، چه كنم با آن؟ فرمود: چهار سنگ بگير و در آتش گذار و برنج را در ديك بريز (و همان شرح روايت شماره 4 را با اندكى اختلاف در تعبير بيان كرد) مرد معالج گفت: بخدا كه نيست شايان پرستش جز او، يك بار بيشتر باو نخوراندم كه خوب شد.پ 11- و از همان- 100- بسندش از يونس بن يعقوب كه امام صادق بمن فرمود: آنگاه كه در بيمارى زحيرش او را پرستارى ميكردم، واى بر تو اى يونس ميدانى من در اين بيمارى الهام يافتم كه برنج بخورم، و فرمان دادم تا شسته شد و خشك كرده شد و بو داده شد و كوبيده شده و پخته شد و با پيه آن را خوردم و خدا درد را از من برد.
پ12- در طب- 101-: بسندى از محمّد بن ابراهيم جعفى كه مردى نزد امام هشتم عليه السّلام ناليد از اينكه دلدرد كشندهاى دارد و از او خواست بدرگاه خدا عزّ و جلّ برايش دعا كند كه از بس دارو گرفته درمانده شد و سودى نبرده بلكه غلبه و سختى آن افزوده، گفت: امام لبخندى زد و فرمود: واى بر تو، البته دعاى ما بدرگاه خدا مقامى دارد، و من از خدا خواهم بحول و قوتش بتو تخفيف دهد و چون كارت سخت شد و بتو پيچيد يك دانه گردو بگير و بآتش انداز تا چون بدانى كه مغزش برشته شده و آتش آن را دگرگون كرده پوستش كن و بخور كه فورا آرام مىشود.
گفت: بخدا يك بار بيشتر اين كار را نكردم كه دلدردم بخواست خدا عزّ و جلّ آرام شد.پ 13- در طب- 100- بسندش كه ذريح محاربى قرقر شكمش را بامام ششم عليه السّلام شكوه كرد فرمود: دردت آورد؟ گفت: آرى، فرمود: چه بازت ميدارد از سياه دانه و عسل براى درمان آن.پ 14- عياشى: بسندى كه مردى نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد و گفت: يا امير المؤمنين دردى در دل دارم فرمودش همسر دارى؟ گفت: آرى، فرمود: با رضاى دلش چيزى از مال او در خواست كن كه بتو ببخشد و با آن عسلى بخر و آب باران بر آن بريز و بنوش كه من شنيدم خدا در كتابش ميفرمايد:
«و فرو فرستاديم از آسمان آب با بركت 9- ق» و فرموده «بر آيد از شكمشان نوشى چند رنگ در آن درمانست براى مردم 49- النحل» و فرموده: «اگر دل خوش دارند كه چيزى از مهر به شما دهند بخوريد گوارا و خوش 4- النساء» درمان شوى ان شاء اللَّه گويد انجام دادم و شفا يافتم.پ 15- در كافى- 191- روضه-: بسندش از محمّد بن عمرو بن ابراهيم كه پرسيدم از ابى جعفر عليه السّلام و ناليدم باو از سستى معدهام فرمود: حزائه را با آب سرد بنوش، انجام دادم و آنچه دوست داشتم يافتم.
پبيان: حزائه يك گياه دشتى است مانند كرفس جز اينكه برگش پهنتر است و بفارسى آن را بيوزا گويند.پ 16- در كافى (ج 7 ص 342): بسندش از حمران كه امام ششم دلدردى داشت و فرمود: تا برنج را پختند و سماق بر آن نهاد و خورد و خوب شد.پ 17- و از همان (ج 6 ص 345) بسندش از عبد الرحمن بن كثير كه در مدينه بيمار شدم و شكم رفتن گرفتم امام ششم عليه السّلام بمن فرمود قاووت گاورس بگيرم و با آب زيره بنوشم و عمل كردم و شكمم بسته شد و خوب شدم.پ بيان: ابن بيطار گفته: رازى گويد: گاورس و دخن و ذرت طبع را بندند و تن را خشك كنند، و هر جا خواهند طبع بسته شود از آنها سود برده شود، ديسفوريدس گفته: غذا بودن آنها از دانههاى ديگرى كه نان شوند كمتر است و چون آنها نان شوند شكم را بندند و بول را گشايند و چون بو داده شود و گرما گرم بشكم بندند براى درد دل خوبست و دردهاى ديگر- پايان- و گويم: شايد پيوست زيره براى دفع ضرر جاورس است و ثقل آن و براى تقويت معده و تحليل باد آن، با اينكه يكى از اطباء گفته جاورس بسا مزاج را نرم كند و برخى دانهها آن را دفع كنند.پ 18- در كافى (ج 6 ص 342): بسندى از حمران كه امام ششم عليه السّلام دلدردى داشت و فرمود: برنج برايش پختند و سماق بر آن نهادند و آن را خورد و خوب شد.
گويم: آنچه مناسب اين باب است در باب برنج بيايد.