آيات قرآن مجيد:
پ1- يونس: آنان كه گرويدند و بودند پرهيزكار از آن آنها است مژده در زندگى دنيا و در ديگر سرا هيچ تبديلى در سخنان خدا نيست، آنست كاميابى بزرگ (64).پ 2- يوسف (8) چون كه يوسف بپدرش گفت: پدر جان راستى من خواب ديدم 11 ستاره و خورشيد و ماه جلو چشمم بمن سجدهكنانند، گفت پسر جان داستان مگو خوابت را براى برادرهات- تا فرمايد- و همچنين برگزيندت خدايت و بياموزد بتو تعبير احاديث را.پ 4- يوسف (23- 51) دو جوان با او بزندان در آمدند يكيشان گفت خواب ديدم مى ميفشارم و ديگرى گفت راستى منم خواب ديدم نانى بر سرم مىبردم و پرندهها از آن ميخوردند، تعبيرش را بما بگو، راستى ما تو را از نيكان دانيم، گفت: خوراكى بشما ندهند كه بخوريد جز من تعبيرش را بشما بگويم، پيش از آنكه خوراك آورند اين از آنجا است كه پروردگارم بمن آموخته- تا فرمودهاش-
اى دو يار زندانم، اما يكى از شما مى بآقاى خود بنوشاند و اما ديگرى بدار رود پرنده از سرش بخورد، گذشته كارى كه شما در بارهاش از من نظر خواستيد- تا فرموده-.
پادشاه گفت من هفت گاو فربه در خواب ديدم كه هفت گاو لاغرشان ميخورد و هفت خوشه سبز و هفت دگر خشك أيا بزرگان بمن در باره خوابم نظر بدهيد اگر تعبير خواب ميدانيد، گفتند پرتوپلا است و ما بتعبير پرتوپلا دانا نيستيم و آنكه از آن دو زندانى رها شده بود و پس از مدتى بيادش آمد گفت: من شما را از تعبيرش آگاه كنم پس مرا بفرستيد، اى يوسف صدّيق بما فتوى بده در هفت گاو فربه كه هفت گاو لاغرشان ميخورند و هفت خوشه سبز و هفت ديگر خشك شايد من نزد مردم برگردم و شايد بدانند، گفت زراعت كنيد هفت سال خوب و آنچه درويد در خوشه انبار كنيد جز اندكى كه بخوريد پس از آن هفت سال سخت آيند ميخوريد آنچه را براى آنها از پيش ذخيره كرديد، جز كمى از آن چه نگهداشتيد پس از آن مىآيد سالى كه در آن بفرياد مردم برسند و در آن انگور بيفشرند.پ الاسراء (60) و نساختيم خوابى را كه بتو نموديم جز فتنه براى مردم.پ الروم (23) و از آيات او است خواب شما در شب و روز و جستن شما از فضل او.پ الصافات (102) گفت: اى پسر جانم راستى من در خواب ديدم كه تو را سر ميبرم.پ الفتح (27) البته خدا خواب رسولش را درست درآورد.پ المجادله (10) همانا رازگوئى و درگوشى از شيطانست تا غمناك سازد آنان كه گرويدند، نيستند زيان زن آنها بهيچ وجه جز بفرمان خدا و بر خدا توكل كنند مؤمنان.پ النبأ (9) و ساختيم خواب شما را آسايش.
تفسير
پ: آنان كه گرويدند بهمه آنچه بايد، و پرهيز كردند، از آنچه
نشايد، مژده دارند، طبرسى در (ج 5 ص 120) مجمع گفته: در اين مژده چند قول است.
1- مژده دنيا مژدهايست كه خدا بآنها داده در برابر كار نيك.
2- مژده در دنيا اينست كه فرشتهها هنگام مرگ بمؤمنان مژده دهند كه نترسيد و غم مخوريد و ببهشتى كه نويد داريد مژده گيريد.
3- مژده در دنيا خواب خوب است كه مؤمن براى خود بيند يا برايش بينند و در آخرت بهشت است كه فرشتهها هنگام درآمدن مؤمنان از گور بدانها دهند و در قيامت تا ببهشت روند و پياپى مژده گيرند اين تفسير از امام پنجم روايت است و بسندى كه تا پيغمبر كشيده شده.
«مگو خوابت را» بيضاوى در (ج 1 ص 585) تفسيرش گفته: رؤيا ديدن در خواب است چون ديدن در بيدارى و حقيقت آن نقش صورتيست از افق خيال بحس مشترك و خواب راست با پيوستن نفس است بملكوت چون با آن سازگار است وقتى كه از كار تن فارغ است و از آن دورى صورتى كه شايدش افتد و خيالش بصورت مناسب حكايت كند و بحسّ مشترك فرستد و بديد آيد و اگر تناسب باندازه ايست كه تفاوت همان جزئى بودن و كلّى بودنست نيازى بتعبير ندارد و گر بيشتر است نياز بدان دارد و تأويل احاديث همان تعبير خوابست كه حديث فرشته است اگر راست است، و حديث نفس و شيطان اگر دروغ است يا مقصود از احاديث كتب خدا و سنن أنبياء و كلمات حكماء است، طبرسى گفته در (ج 5 ص 209 مجمع) كه گفتهاند ميان خوابش تا رفتن پدر و برادرانش بمصر 60 سال فاصله بود، از ابن عباس و اكثر مفسّران، و حسن گفته 80 سال.
نيشابورى گفته: خواب بد زود اثر كند تا مؤمن در غم و اندوه نماند و خواب خوش دير اثر كند تا شادى او طولانى باشد «يكيشان گفت خواب ديدم مى ميفشارم» طبرسى (ج 5 ص 232) گفته: يعنى خواب ديدم، و چون يوسف بزندان افتاد بزندانيان گفت من خواب تعبير كنم، و يكى از دو غلام فرعون كه ساقى بود گفت
در خواب ديدم يك شاخه تاك بود و سه خوشه انگور داشت و آنها را چيدم و در جام شاه فشردم و باو نوشاندم.پ و سفره دار گفت: در خواب ديدم بر سرم سه طبق نان و هر نوع خوراك بود و پرندههاى گوشتخوار بدان نوك ميزدند، تعبير آن را بما بگو كه بكجا ميكشد گفت خوراكى براى شما نيارند در خواب جز آنكه من شما را بدان آگاه كنم در بيدارى پيش از آنكه تعبير آن را بينيد يكى از شماها مى بشاه نوشاند سه خوشه سه روز است كه در زندان بمانى و آنگه پادشاه تو را بخواهد در روز چهارم و بكار خود گماشته شوى و ديگرى كه خوانسالار است و چه بد خوابى ديدى سه روز بنشانه سه طبق در زندان بمانى و شاه تو را بيرون برد و بدار زند و پرنده از سرت بخورد و او گفت نه من خوابى نديدم و شوخى كردم و يوسف گفت: گذشت آنچه در باره آن پرسيديد و آن شدنيست.
«شاه گفت» نيشابورى گفته: چون فرج يوسف دررسيد خدا در خواب بشاه نمود كه هفت گاو فربه از نهر خشكى برآمدند و هفت گاو لاغر و لاغرها فربهها را بلعيدند، و ديد هفت خوشه سبز كه دانه بستهاند و هفت ديگر خشك كه درو شدند و رسيدند بر آنها پيچيدند تا آنها را مغلوب كردند و شاه پريشان شد از غلبه ناتوان بر توانا كه بيم بدى دهد و شرح آن را ندانست، و كاهنان و معبران را جمع كرد و گفت: اى سروران خواب مرا تعبير كنيد و خدا چون خواهد كارى شود اسبابش را جور كند آنان را از جواب پادشاه درمانده كرد تا گفتند اين پرتوپلا است و تعبير آن را ندانند.
و بدان كه خدا جوهر نفس ناطقه را چنان آفريده كه ميتواند بعالم افلاك بالا رود و لوح محفوظ را مطالعه كند، و مانعش از آن سرگرمى به تدبير تن و واردات حواس است و در خواب مانع كم شود و نفس بر اين مطالعه نيرومند گردد، و بر آيندهاى آگاه شود، و اگر همان كه ديده در خيال بماند نيازى بتعبير ندارد، و اگر بصورت ديگرى مناسب با آن ادراك روحانى درآيد و بعالم خيال رسد نياز بتعبير
دارد، آنگه برخى خوابها جريانى است بهم پيوسته و مربوط و معبر بآسانى ميتواند از اين خيالات بحقائق روحانيه پى برد.پ و گاهى پريشان و درهم است و آن را خواب پرتوپلا گويند، و اين پرت بينى براى پريشانى نيروى متخيّله است براى فساد نيروهاى تن يا برخورد به چيز ناآشنائى در بيرون تن و اين گونه خوابها گاهى باندازهاى پرتوپلا است كه معبر از تعبيرش درماند- پايان- آنكه «يكى از آن دو رها شد گفت» بيضاوى در (ج 1 ص 597) تفسيرش گفته: يعنى يكى از دو تن يار زندانى كه ساقى بود و پس از مدتى دراز از زمان بيادش آمد و يوسف در ضمن تعبير خواب گفت افزون زراعت را در خوشه انبار كنيد تا شاشه آن را نخورد و در سالهاى قحط از آن مصرف كنيد و اندكى را بگذاريد براى بذر و بعد از آن سالى آيد كه مردم باران دارند و ميوه.
«و ما جعلنا الرءيا» مقصود ديدن بچشم است و گفتهاند بيشتر مفسران كه خواب ديدنست و طبرسى- ره- گفته از ابن عباس روايت شده كه خواب ديدنست چه كه خواب ديد در مدينه كه بمكه وارد شده و بسوى مكه رفت و مشركين در حديبيه جلو او را بستند تا آنكه قومى بشك افتادند در راستگوئى آن حضرت و گفتند يا رسول اللَّه آيا بما آگاهى ندادى كه ما آسوده بمسجد الحرام وارد شويم؟ فرمود:
آيا گفتم همين امسال؟ گفتند: نه، فرمود البته وارد آن ميشويم و برگشت و سال آينده بمكه نزول كرد و اين آيه آمد كه «البته خدا خواب پيغمبرش را درست درآورد» و در (ج 6 ص 426) است كه در خواب ديد ميمونها بر منبرش بالا و پائين ميشوند و غمگين شد و ديگر خنده بر لبش ديده نشد تا مرد. گويم: اخبار بسيار در اين باره گذشت، و رازى گويد، سعيد بن مسيّب گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در خواب ديد بنى اميّه مانند ميمون بر منبرش ميجهند و بدش آمد، و اين قول ابن عباس است در روايت عطا «و من آياته منامكم بالليل و النهار» يعنى در روز و شب ميخوابيد براى آسايش نيروى نفس و نيروى تن و در
هر دو روزى كسب ميكنيد يا شب ميخوابيد و روز كسب روزى ميكنيد و آنها را بهم پيوست براى اشاره باينكه در شب ميتوان كار روز را كرد در صورت نياز و برعكس و آيات ديگر مؤيد آنست.
«انى ارى في المنام» دليل است كه خواب پيغمبران چون وحى است و آيه دنبال هم همين است «انما النجوى من الشيطان» طبرسى- ره- در (ج 9 ص 251) مجمع گفته: يعنى درگوشى منافقان و كفار ببدگوئى از مؤمنان و غم انداختن آنها از وسوسههاى شيطانست و بخواست او است و برخى گفتند: خوابيست كه مايه اندوه باشد.پ گويم: اين معنا در روايت آيد.
«و جعلنا نومكم سباتا» سيد مرتضى- ره- گفته: اگر كسى گويد كه در اين آيه اگر سبات همان خوابست مانند اينست كه گفته و جعلنا نومكم نوما و سودى ندهد و جواب اينست كه در اين آيه چند توجيه است.
1- مراد از سبات، آسودگى است، قومى گفتند آفرينش روز جمعه فراهم گرديد و روز شنبه فراغت بود و از اين رو آن را سبت ناميدند چون فراغت حاصل شد و براى همين خدا بنى اسرائيل را بآسودگى از كارها فرمان داد، گفتهاند اصل سبات بمعنى كشيدنست (و گفتهاى و شعرى از عرب گواه آن آورده).
2- اينكه مقصود از آن قطع از كارها است و سبت نيز تراشيدن مو است كه بقطع برگردد (باز هم شعرى گواه آورده) و گفته: بهر زمين بلندى از اطرافش سبت گويند و جمعش سباتى است و معنى آيه بر اين جواب اينست كه خواب شما بريدن از كار روزانه است.
3- اينكه مقصود اينست كه ما خواب شما را خوابى ساختيم كه مرگ نيست زيرا خواب گاهى از علوم و مقاصدش و بسيارى از احوالش بيخبر مىشود مانند مرده و خدا سبحانه خواسته بر ما منت نهد كه خواب كه برادر مرگ است مرگ حقيقى نيست و ما را از ادراك و زندگى بدرنبرد و براى اين مصدرى بجاى نفى مرگ آورده
و فرموده: و خواب شما را جز مرگ نموديم.پ 4- در آيه توجيه ديگريست كه: نگفتهاند: و آن اينست كه سبات مطلق خواب نيست و خواب مخصوصى است كه آرامش دارد و طولانيست و از اين رو بپر خواب مسبوت گويند و بهر خواب كن نگويند، و بنا بر اين معنى آيه نميشود «خواب شما را خواب نموديم» و وجه منتگذارى اينست كه خواب شما را باكشش و طولانى نموديم و آن براى ما سود و آسايش دارد، زيرا خواب سنگين آسايش بخش نيست بلكه بيشتر بهمراه دلتنگى و ناراحتى است، و غم است كه خواب را كم و پريشان ميكند، و آسودگى خاطر خواب را عميق و طولانى مينمايد.
سيد- قده- گويد ديدم ابا بكر محمّد بن قاسم انبارى بر جوابى كه نخست گفتيم اعتراض ميكرد و ميگفت: ابن قتيبه در مدرك خود اشتباه كرده زيرا براحت سبات نگويند و بجاى استراح يا اراح نگويند سبت و او جواب دوم را پسنديده و در گواه براى گفته ابن قتيبه در «سبتت المرأة شعرها» گفته آن هم بمعنى قطع است زيرا بازكردن گيسو هم قطع آنست و آنچه ابن انبارى گفته در جواب ابن قتيبه زيانى ندارد، زيرا او هم منكر نيست كه راحت و آسودگى خواب را سبات گويند و گرچه هر آسايشى سبات نيست و خصوص آسايش خواب سباتست، و مانند آن در واژهها فراوانست:
و چون اين ممكن است نبايد گفت سبات بمعنى آسايش در خواب نيست گرچه بمعنى مطلق آسايش نيست و چيزى كه بر عهده ابن قتيبه است اينست كه گواهى از شعر يا لغت بياورد كه سبات بمعنى راحت آمده زيرا شعرى كه گواه آورده ممكن است سبت در آن بمعنى قطع باشد نه تمدد و رها كردن.
اگر گويند: چه فرقى هست ميان جواب ابن قتيبه و جواب اخير شما گوئيم فرق آنها روشن است زيرا ابن قتيبه سبات را بخود راحت تفسير كرده و بر آن گواه آورده، و ما سبات را خوابى دانستيم آسايش بخش و بر ما لازم نيست كه سبت الرجل بمعنى استراح باشد، زيرا نام چيزى را بملازم آن ننهند و آسودگى در جواب ما
بهمراه خواب است نه خود خواب بعلاوه.پ در جواب ابن انبارى هم جاى سخن هست زيرا گرچه سبت بمعنى قطع آمده ولى لفظ سبات باين معنى شنيده نشده. و اين نياز بسماع از أهل زبان دارد و بايد از راهى ثابت كرده باشد كه چون سبت بمعنى قطع است رواست كه سبات هم بدين معنى باشد و اين كار را نكرده (غرر ج 1 ص 337- 340).
[روايات]
پ1- در مجالس صدوق (79- امالى): بسندى از علي عليه السّلام كه پرسيدم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مردى خواب بيند و بسا درست است و بسا نادرست فرمود: اى علي هيچ بندهاى نخوابد جز اينكه روحش به پيشگاه پروردگار جهانيان برآيد و آنچه را نزد او بيند درست است، و چون فرمايد روحش را بتنش برگردانند در ميان آسمان و زمين سير كند و آنچه را در آنجا بيند نادرست است.پ 2- و از همان (..) از أبى بصير كه شنيدمش ميفرمود: ابليس يك شيطانى دارد بنام (هزع) كه در هر شب بخواب مردم آيد و ميان خاور و باختر را پر دارد.پ 3- در قرب الاسناد: از امام ششم عليه السّلام كه هر كه خواب بيند در حرم است و او ترس دارد آسوده شود.پ 4- در تفسير على بن ابراهيم (289) در قول خدا تعالى «از آن آنها است مژده در دنيا و آخرت» فرمود در دنيا خواب خوبست كه مؤمن بيند و در آخرت هنگام مرگ است.پ 5- در محاسن (87): بسندى از عبد اللّه كه يك آدمى مرا نزد امام ششم عليه السّلام فرستاد و ميپنداشت از زنى كه بخوابش آيد هراس دارد گويد: فرياد كشيدم تا همسايهها شنيدند امام عليه السّلام فرمود: برو بگو تو زكات نپردازى گفت چرا بخدا ميپردازم و او فرمود: باو بگو اگر ميپردازى باهلش نرسانى.پ 6- در خرائج: روايت شده كه أبا عماره معروف بطيان بامام ششم عليه السّلام گفت: در خواب ديدم كه نيزهاى همراه دارم فرمود: در آن سرنيزه بود؟ گفتم:
نه، فرمود اگر سرنيزه داشت پسر برايت زائيده ميشد ولى دختر است، و آنگه ساعتى خاموش شد و فرمود نيز، چند بند داشت؟ گفتم 12 بند فرمود: آن دختر 12 دختر زايد، و اين حديث را بعباس بن وليد گفتم و او گفت: من از يكى آنها هستم و 11 خاله دارم.پ 7- در مناقب: از ياسر خادم كه بامام رضا عليه السّلام گفتم: در خواب ديدم در قفصى 17 تنگ شيشه بود و قفص افتاد و شيشهها شكستند، فرمود: اگر خوابت راست باشد مردى از خاندانم بشورد و 17 روز بماند و بميرد و محمّد بن ابراهيم در كوفه با ابى السرايا شوريد و 17 روز ماند و مرد (ج 4 ص 352).
در كافي هم از ياسر مانندش را آورده (225- روضه كافي).پ بيان: اگر خوابت راست باشد، يعنى پرتوپلا نباشد كه بىتعبير است يا دروغ نقل نكنى و اولى اظهر است و محمّد بن ابراهيم همان طبا طبا است كه أبو- السرايا با او بيعت كرد و شوريد، و چون او مرد با محمّد بن محمّد بن زيد بيعت كرد طبرى در تاريخش گفته: نام أبى السرايا «سرّى بن منصور» بود و از نژاد هانى بن قبيصه بود كه نافرمانى خسرو پرويز كرد، و ابو السرايا از اميران مأمون بود و در كوفه بر فرمانگزار عراق شوريد و با محمّد بن محمّد بن زيد بن علي بن الحسين عليهم السّلام بيعت كرد. و آنگاه حسن بن سهل فرمانگزار عراق سپاهى بر سر او فرستاد و با او جنگيدند و اسير شد و كشته شد.پ 8- بسندى از ياسر خادم كه روزى امام رضا عليه السّلام بمن فرمود: ديشب يكى از وابستههاى علي بن يقطين را در خواب ديدم كه ميان دو چشمش خال درخشان سفيدى بود و آن را بدين دارى تعبير كردم.پ 9- در دعوات راوندى: از أبى بكر بن عيّاش كه نزد امام ششم عليه السّلام بودم و مردى نزد او آمد و گفت: در خواب ديدم كه بتو گفتم: چه اندازه از عمرم مانده؟ و تو با دست اشاره به پنج كردى و دلم بدان گرفتار شده، فرمود: تو از من چيزى بپرسيدى كه جز خدا عزّ و جلّ نداند و آن پنج است كه خدا بدانستن
آنها تك است «راستى خدا كه نزد او است علم ساعت، و فروآورد باران را، و ميداند آنچه را در ارحام است، و نداند كسى كه فردا چه كند، و نداند كسى بچه سر زمينى بميرد، راستى خدا پر دانا و آگاه است (35- لقمان).پ بيان: طبرسى- ره- (ج 8 ص 324) مجمع گفته: در حديث است كه كليد غيب پنج است كه جز خدا آن را نداند، و اين آيه را خواند، و از ائمه هدى روايت است كه اين پنج را بتفصيل و تحقيق جز خدا نداند.
گويم: اين منافات ندارد كه آنها بر سبيل معجزه از اينها خبر دادند زيرا بوحى خدا بوده، و گويا خبر ندادن در مورد اين حديث براى نرسيدن خبر از خدا بوده بوى براى مصلحتى، و گفتار در باره آن در كتاب امامت گذشت.پ 10- در كافى (219- روضه): بسندى كه مردى نزد امام ششم درآمد و گفت: در خواب ديدم خورشيد بسرم برآمده نه تنم، فرمود: تو بامرى با ارزش و نورى تابان و دينى فراوان رسى، و اگر همهات را فرا گرفته بود، در آن فرو ميرفتى، ولى همان سرت را فرا گرفته نخواندى «چون ديد خورشيد را تابان گفت:
اين پروردگار من است، 78- الانعام» و چون غروب كرد ابراهيم از آن بيزارى جست، گويد: گفتم: قربانت آنها گويند: خورشيد خليفه پادشاه است فرمود:
ندانمت كه بخلافت برسى، در پدران و نياكانت هم شاه نبوده، و كدام خلافت و شاهى بالاتر از دينند و روشنى دل كه بدان اميد بهشت دارى، راستى آنها اشتباه ميكنند گفتم راست گفتى قربانت.پ بيان: بسا كه گواه آوردن ابراهيم براى اينست كه او پس از ديدن خورشيد و اختلاف حالش هدايت شد، يا رهبرى كرد قومش را بيگانهپرستى پس برآمدن خورشيد بر سرت نشانه رهيابى تو است بدين درست، يا مقصود اينست كه چون خورشيد در عالم محسوسات تابندهترين نور است تا آنجا كه ابراهيم براى هم نفسى با قومش و اتمام حجت بر آنها گفت: «اين پروردگار من است» براى غلبه نور و ظهورش و آن را ببزرگى وصف كرد و پس از آن براى دگرگونى احوالش از آن بيزارى جست
چه كه دلالت بر امكان و حدوثش كرده، و در خواب امور معنويه صورت امور حسيه را گيرند كه مناسب آنها است، و اين تابندهترين نور جهان نمونه جز دين نباشد.
و تفسير يكم از نظر لفظ روشنتر است و دوّم از نظر معنا، اينكه فرمود:
در پدرانت پادشاه نبوده دلالت دارد كه خواب هر شخصى تعبير خاص بخود دارد و شايد مقصود اينست كه تعبير آنان از بيخ اشتباه است، زيرا احتمالش نميرود نه اينكه در باره خصوص مورد درست نيايد.پ 11- در كافى (27- روضه): بسند پيش از مردى كه خواب ديد خورشيد بر پاهاش تابيده نه تنش، فرمود: مالى بوى رسد از گياه زمين از گندم يا خرما كه بر آن گام نهد در فراوان و حلال است جز اينكه در آن رنج برد چنانچه آدم عليه السّلام رنج برد.پ 12- و از همان (262- روضه): بسندى از محمّد بن مسلم كه نزد امام ششم عليه السّلام رفتم و أبو حنيفه نزدش بود، باو گفتم: قربانت خواب عجيبى ديدم، فرمود: اى پسر مسلم آن را بگو كه داناى آن حاضر است و بأبي حنيفه اشاره كرد من گفتم: در خواب ديدم كه بخانهام رفتم و ناگاه زنم نزدم برآمد و گردوى بسيار شكست و بر سرم ريخت و من از اين خواب تعجب كردم.
أبو حنيفه گفت: تو بر سر ارث خانوادهات با مردم پستى ستيزه كنى و پس از رنج بسيار بدان برسى ان شاء اللَّه، امام ششم فرمود: اى أبي حنيفه بخدا درست گفتى، پس از آن أبو حنيفه از پيش او رفت و گفتم: قربانت من از تعبير اين دشمن أهل بيت بدم آمد فرمود: اى پسر مسلم خدا بدت نيارد تعبير آنها با تعبير ما جور نيست و نه با تعبير ديگران، و آن تعبير را ندارد كه او گفت، گفتم: قربانت گفتى درست گفتى و سوگند هم خوردى با اينكه اشتباه كرده، فرمود: سوگند خوردم كه درست اشتباه كرده.
گفتم پس تعبيرش چيست؟ فرمود: اى پسر مسلم تو زنى را متعه كنى و
همسرت بفهمد و جامه نو تو را بر تنت پاره پاره كند زيرا پوست جامه مغز است،پ ابن مسلم گفت: بخدا ميان تعبير آن حضرت و درست در آمدنش نگذشت مگر بامداد جمعه و در چاشت روز جمعه كه من نشسته بودم بر در خانه كنيزكى بر من گذر كرد و بغلامم گفتم او را برگرداند و بخانهاش بردم و متعهاش كردم و همسرم بو برد بمن و او، و درون اتاق ما آمد، و كنيزك پيشى گرفت و از در گريخت و من تنها ماندم و رختهاى نوى كه در عيدها ميپوشيدم بر تنم تيكه تيكه كرد.
و موسى زوار عطار نزد امام ششم عليه السّلام آمد و گفت: يا ابن رسول اللَّه خوابى ديدم كه مرا بهراس انداخته و در خواب ديدم دامادم كه مرده مرا در آغوش گرفته و ميترسم مرگم نزديك باشد فرمود: اى موسى مرگ را در هر بام و شام منتظر باش ولى همآغوشى مردهها با زنده عمر آنها را درازتر كند، نام دامادت چه بوده؟
گفتم: حسين، فرمود: خوابت دلالت دارد كه زنده مانى و بزيارت امام حسين روى عليه السّلام زيرا هر كه با هم نام حسين عليه السّلام هم آغوش شود او را زيارت كند ان شاء اللَّه تعالى.
و اسماعيل بن عبد اللّه قرشى گفت: مردى نزد امام ششم عليه السّلام آمد و گفت يا ابن رسول اللَّه در خواب ديدم كه از شهر كوفه بيرون شدم بجائى كه آن را ميشناسم گويا پيرى (نمونهاى) از چوب يا مردى تراشيده از چوب بر اسبى چوبين شمشيرش را نشان ميداد و منش ميديدم هول شده و ترسان، فرمود: تو ميخواهى روزى مردى را ببرى دزدانه و از خدائى كه تو را آفريده و تو را ميميراند بترس آن مرد گفت: گواهم كه تو دانشى دارى كه از معدنش برآورده شده، يا ابن رسول اللَّه من آنچه را تعبير كردى برايت شرح بدهم.
راستى مردى از همسايههايم نزد من آمد و كالايش را بمن عرضه نمود و من قصد كردم آن را ببهاى بسيار كم بدستآورم چون ديدم خريدارى جز من ندارد، امام عليه السّلام فرمود اين رفيقت دوست ما است و بيزار از دشمن ما؟ گفتم: آرى يا ابن رسول اللَّه، مرديست كه بصيرت خوبى دارد و دين محكمى و من بدرگاه خدا
و شما از آنچه قصد كردم پشيمانم و توبهكارم يا ابن رسول اللَّه بمن بگو اگر ناصبى بود ربودن مالش حلالم بود؟ فرمود: امانت دارى براى هر كه تو را امين كند بايدت گرچه كشنده حسين عليه السّلام باشد.پ بيان: ظاهر اينست كه راوى از زوّار و قرشى هر دو محمّد بن مسلم است و بسا كلينى از آنها بىسند آورده باشد «او رجلا» گويا ترديد از راوى است».پ 13- در كافى (335) روضه: بسندى از حسن بن جهم كه شنيدم أبي- الحسن عليه السّلام ميفرمود: خواب به تعبير است و باو گفتم: برخى همكيشان ما روايت كردند خواب پادشاه مصر پرتوپلا بود، امام عليه السّلام فرمود: زنى در زمان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در خواب ديد كه ستون خانهاش شكسته و آمد نزد رسول صلى اللَّه عليه و آله و خوابش را براى او گفت، پيغمبر فرمود: شوهرت مىآيد با حال خوش- شوهرش در سفر بود- و چنانچه پيغمبر فرمود: آمد، و بار دگر بسفر رفت و آن زن در خواب ديد كه ستون خانهاش شكسته و بمردى چپ برخورد و خوابش را باو گفت و آن بد مرد گفت: شوهرت ميميرد. و گزارش به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم شد و فرمود: چرا بخوبى برايش تعبير نكرده.پ توضيح: پرتوپلا بوده يعنى واقعش چنين نبوده و بتعبير يوسف عليه السّلام چنان شد، و همانا راوى آن را براى تأييد فرموده او آورد «شوهرت آيد» شايد آن حضرت شكستن ستون خانه را تعبير كرده به از ميان رفتن قدر و اختيارى كه آن زن در نبودن شوهرش داشته «اعسر» شوم و چپكار است و از اخبار مخالفان برآيد كه أبو بكر بوده، و شايد از تقيه نامش را نبرده، در نهايه است كه در حديث است زنى نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمد و گفت: در خواب ديدم گويا چوبى كه پرتوى خانهام روى آنست شكسته، فرمود خدا مسافرت را برگرداند و شوهرش برگشت.
باز بسفر رفت و همان خواب را ديد و آمد نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و او را نيافت و أبو بكر را يافت و باو گزارش داد و او گفت: شوهرت ميميرد، و باز براى
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گفت و آن حضرت فرمود بكسى گفتى؟ گفت: آرى، فرمود: همانست كه او گفته است.پ 14- در كافى: (182- روضه) بسندى از امام پنجم عليه السّلام كه در خواب ديدم گويا بر سر كوهى هستم و مردم از هر سو بر آن برآيند تا چون بسيار شوند بر آن آنها را بآسمان برآورد و مردم از هر سويش فروافتند تا جز يك دسته اندك بمانند و پنج بار چنين شد و در هر بار مردم فروافتادند و آن دسته ماندند و قيس ابن عبد اللَّه بن عجلان در آن دسته بود، و پس از آن پنج روز بيشتر زنده نبود و مرد.پ بيان: گويا تعبير خوابش فتنهها بود كه پس از او پديد شد در شيعه و مرتد شدند.
من گويم: كشى با سندى مانند آن را آورده و در آنست كه ميسر بن عبد العزيز و عبد اللَّه بن عجلان در آن دسته بودند و باندازه 2 سال نگذشت كه آن حضرت درگذشت و قيس در كتب رجال نامى ندارد.پ 15- در محاسن (178): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون مؤمنين بستر گيرند خدا روحشان را بالا برد و هر كدام مرگشان رسيده در بوستانهاى بهشت بنور رحمت و نور عزّت خود نهد، و اگر مرگش نرسيده آن را با فرشتههاى امين خود بتنش برگرداند.پ 16- عياشى از امام ششم عليه السّلام كه فاطمه عليها السّلام در خواب ديد كه گويا حسن و حسين عليهما السّلام را سر بريدند يا كشته شدند و او را اندوهگين كرد و برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گزارش داد و آن حضرت فرمود: اى رؤيا و او در برابرش مجسم شد، فرمود: تو اين بلا را بفاطمه نمودى؟ گفت: نه، فرمود: اى پرتوپلا تو بفاطمه اين بلا را نمودى؟ گفت: آرى يا رسول اللَّه، فرمود: چه قصد كردى بدان؟ گفت:
خواستم غمگينش كنم، و بفاطمه فرمود: بشنو اين چيزى نيست.پ بيان: گويا خطاب او بفرشته رؤيا و شيطان پرتوپلا بوده چون خدا فرموده
«همانا نجوى از شيطانست يا آنكه بمعجز او مجسم شدند و روح در خود گرفتند و بازرسى شدند، و مانند اين گونه تسلّط زود گذر شيطان و بىاثر مايه گناهى نيست و دليلى بر نفى آن از معصوم نيست و منافات با قول خدا «راستى بندههايم را نيست از تو بر آنها سلطنتى. 41- الحجر» ندارد و برخى سخن در باره آن در كتاب نبوّت گذشت و باز هم بيايد ان شاء اللَّه تعالى.پ 17- در فرج المهموم: بسندى از امام ششم عليه السّلام كه: مردمى گويند نجوم از خواب درستتر است و اين سخن درست بود تا روزى كه خورشيد بيوشع بن نون و بأمير المؤمنين عليه السّلام برنگشته بود و چون خدا عزّ و جلّ خورشيد را بآنها برگرداند دانشمندان نجوم گمراه شدند و برخى درست گويند و برخى خطا كنند.پ 18- در بصائر: بسندى از زراره كه پرسيدم از امام پنجم عليه السّلام از نبىّ و از محدّث فرمود: رسول آنكه جبرئيلش آيد و رودررو سخن كند چنانچه شما با هم صحبت خود سخن كنيد، اين رسول است و نبى آنكه فرشته بخوابش آيد چون خواب ابراهيم، و بعضى هر دو را دارند از رسالت و نبوّت، و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رسول و نبى هر دو بود: جبرئيلش مىآمد و رودررو سخن ميگفت و او را ميديد و در خوابش هم مىآمد و اما محدّث آنكه سخن فرشته را شنود كه با او حديث كند بىآنكه او را بيند و بىآنكه در خوابش آيد.
گويم: مانند آن بچند سند عمده در كتاب نبوت، كتاب امامت و جز آنها گذشت.پ 19- در اختصاص: (241) امام صادق عليه السّلام فرمود: چون بنده در گناه خدا عزّ و جلّ است و خدا خيرش را خواهد باو خوابى نمايد كه او را بترساند و از آن گناهش كنار كشد، و راستى خواب راست؟؟؟ پيغمبريست.پ 20- و از همان: بسندى از أبي المغرا كه شنيدم امام هفتم عليه السّلام
ميفرمود: هر كه بخدا نيازى دارد و خواهد ما را در خواب بيند و موقعيت آن را بداند سه شب بنيت ديدار ما غسل كند كه ما را در خواب بيند آمرزيده شود و موقعيت آن را بفهمد گفتم: اى آقايم مردى شما را در خواب ديده كه شراب خرما مينوشد فرمود: آن بىدينى نيست همانا بيدينى ترك ما و تخلّف از ما است (الخبر)پ 21- در مجالس صدوق: بسندى از ابراهيم كرخى كه بامام صادق عليه السّلام گفتم، مردى پروردگارش عزّ و جلّ را در خواب ديده اين چيست؟ فرمود: اين مرد بيدينى است زيرا خدا تبارك و تعالى ديده نشود نه در بيدارى نه در خواب، نه در دنيا، نه در آخرت.پ 22- كافي (345 روضه): بسندى از يكى از دو امام عليهما السّلام كه رسول خدا يك روز صبح كرد و غمگين و اندوهگين بود، علي عليه السّلام بآن حضرت گفت چه شده كه من شما را غمين و اندوهناك بينم؟ فرمود: چرا چنين نباشم با اينكه امشب در خواب ديدم بنى تيم و بنى عدى و بنى اميه بمنبرم برآيند و مردم را از اسلام بعقب برگردانند، گفتم: پروردگارا در زندگى منست يا پس از مرگم؟ فرمود: پس از مرگت.پ 23- در كافي (خود اين روايت را نيافتيم ولى در ص 222 روضه روايتى است باين مضمون با اختلاف چند مورد در سند و متن، از پاورقى ص 168): از امام ششم عليه السّلام كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خواب ديد بنى اميه پس از او بر منبرش بالا ميروند و مردم را گمراه ميكنند و بعقب برميگردانند، و غمين و اندوهناك صبح كرد، جبرئيل فروشد و گفت: يا رسول اللَّه چرا غمين و اندوهناكت بينم؟ فرمود اى جبرئيل من امشب در خواب ديدم بنى اميه پس از من بر منبرم برآيند و مردم را گمراه كنند و بعقب كشند از راه.
فرمود: بدان كه تو را براستى به پيغمبرى فرستاده اين چيزيست كه من بر آن آگاه نشدم بآسمان بالا رفت و درنگى نشد كه با چند آيه از قرآن فروآمد كه پيغمبر را بدان تسلّى داد گفت «بگو اگر چند سالى آنها را بهرهمند كرديم، سپس
بر سرشان آمد آنچه وعدهشان كرديم، سودى ندهدشان آنچه بدان بهرهمندند، 206- الشعراء) و بر او فروآورد «البته كه آن را در شب قدر فروآورديم و ندانى شب قدر چيست؟ شب قدر به از هزار ماه است، 4- القدر) خدا شب قدر را به پيغمبرش صلى اللَّه عليه و آله و سلم داد كه به از هزار ماه پادشاهى بنى اميه است (ر ك كافي ج 4 ص 159).پ 24- در كتاب سليم بن قيس: هلالى از عبد اللَّه بن جعفر كه من نزد معاويه بودم- و حديث را كشانده تا گفته- گفتم: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم در جواب از پرسش اين آيه «و نساختيم ديد تو را كه بتو نموديم جز آزمايشى براى اين مردم، و درخت ملعون در قرآن، 6- الاسراء» فرمود: من در خواب ديدم 12 تن از رهبران گمراهى را كه بالا ميرفتند بر منبرم و فرومىآمدند، و برميگرداندند امتم را بدنبال خود پس پس كه در ميان آنها بودند دو مرد از دو تيره جداى قريش و سه تا از بنى اميه و هفت تن از فرزندان حكم بن عاص كه چون به 15 تن رسند قرآن خدا را دكان خود سازند و بندگان خدا را بردگان خود (الحديث).پ 25- در كافي (ج 6 ص 484): بسندى از أبي بصير كه بامام ششم گفتم:
فرقسر گذاشتن از سنت است؟ فرمود: نه، گفتم: آيا رسول خدا در سر خود فرق زلف داشت؟ فرمود: آرى، گفتم: چطور؟ فرمود: چون رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از خانه كعبه جلوگيرى شد با اينكه شتر قربانى رانده بود و محرم شده بود خوابى را ديد خدا در قرآنش گزارش داده كه فرمايد «البته البته راست درآورد خدا خواب پيغمبرش را كه البته درمىآئيد در مسجد الحرام ان شاء اللَّه آسوده سر تراشيده و تقصير كرده، 27- الفتح» و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دانست كه خدا البته بيايد بدان چه بوى نويد داده، از اين رو آن مو كه بر سر داشت هنگام احرام گذاشت تا بلند شد، براى اينكه آن را در حرم تراشد آنجا كه خدايش نويد داده، و چون آن را تراشيد ديگر موى سرش را بلند نگذاشت و پيش از آن چنين بود.پ 24- در مجالس صدوق (356) بسندش از ابن عباس كه من همراه امير المؤمنين عليه السّلام بودم چون بصفّين ميرفت، و چون در نينوى كنار شط فرات منزل كرد،
وضوء ساخت و نماز كرد و چرتى زد و بيدار شد و گفت، در خواب ديدم گويا مردانى از آسمان فرود آمدند و پرچمهاى سفيد داشتند، و شمشيرها آويخته كه همه سپيد و تابان بودند، و در گرد اين زمين خطى كشيدند، سپس ديدم گويا اين نخلها شاخه بر زمين زنند و پريشانند با خونى تازه و گويا ديدم حسين پاره تن و مغزم در آن خون غرق است و دادرس طلبد و كسى بدادش نرسد، و گويا مردان سپيدى از آسمان فروآمدند و گويند با فرياد بلند، شكيبا باشيد اى خاندان رسول كه بدست بدترين مردم كشته شويد، و اين بهشت است اى أبا عبد اللَّه كه شيفته تو است.
و آنگه مرا تسليت دادند و ميگفتند، اى ابو الحسن مژده گير، خدا روز قيامت چشمت را بدو روشن سازد و آنگاه بيدار شدم و سوگند بدان كه جان علي بدست او است البته صادق مصدّق أبو القاسم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مرا آگاه كرد كه آنجا را در مسافرتم بسوى شورشيان بر ما بينم و اين زمين كرب و بلاء است كه حسين و 17 تن از فرزندان من و فاطمه در آن دفن شوند (و حديث مختصر شده).پ 27- المكارم: روايت است كه امام چهارم ميفرمود: من يك سال دنبال هر نماز دعا ميكردم خدا اسم اعظم بمن آموزد، و يك روز نماز بامداد را خواندم و نشسته خوابم برد و مردى را در برابر خود ايستاده ديدم كه بمن ميگفت: تو از خدا خواستى اسم اعظمت بياموزد؟ گفتم: آرى، گفت: بگو: اللهم انّى أسألك باسمك اللَّه اللَّه اللَّه اللَّه الذى لا اله الّا هو ربّ العرش العظيم، فرمود بخدا براى هيچ چيز با آن دعا نكردم جز اينكه كاميابيش را ديدم (408).
مىگويم: خواب عبد المطّلب در بشارت بوجود پيغمبر گذشت او خواب ديد درختى در پشتش روئيد كه بآسمان رسيد و شاخههاش بشرق و غرب زد و از آن نورى برآمد بزرگتر از نور خورشيد، و عرب و عجم در برابرش ساجدند و هر روز بزرگى و روشنيش فزوده گردد، و گروهى از قريش ميخواهند آن را ببرند و چون بدان نزديك شوند، جوانى زيباتر مردم آنها را بگيرد و پشتشان را بشكند و چشمشان را بكند.
پكاهنه بوى گفت: اگر راست گوئى البته از پشت تو فرزندى آيد كه شرق و غرب را بگيرد و پيغمبر مردم باشد، و خوابش در كندن چاه زمزم گذشت كه طولانيست، و خوابهاى آمنة در ولادت پيغمبر گذشت و خواب عباس در مژده به پيغمبر كه خواب ديد از سوراخ بينى عبد اللَّه پرنده سپيدى پريد و بمشرق و مغرب رسيد و بازگشت تا بر بام كعبه نشست و همه قريش در برابرش سجده كردند، و نورى شد ميان آسمان و زمين تا بمشرق و مغرب رسيد.
كاهنه بنى مخزوم گفت اى عباس اگر خوابت راست باشد از پشت تو فرزندى بر آيد كه أهل مشرق و مغرب پيرو او شوند و در غزوه بدر گذشت كه عاتكه دختر عبد المطلب خواب ديد كه سوارى بمكه آمد و سه بار فرياد زد اى آل عدى، اى آل فهر، بگور خود برويد و سنگى گرفت و پاشيدش از كوه و خانهاى نماند از قريش جز اينكه تيكهاى در آن افتاد، و گويا دره مكه از پائين خود خون شده و روز سوّم بزمزم رسيد و فرياد زد كاروان را دريابيد، و غزوه بدر شد.
در زايش حسين عليه السّلام گذشت كه ام ايمن گفت: يا رسول اللَّه امشب خواب ديدم كه پارهاى تنت افتاده در خانه من، فرمود: فاطمه حسين را زايد و تو او را بپرورى و در دهن او گذارى و يك تيكه من در خانه تو باشد، و نيز گذشت كه زن حنظلة بن أبى عامر راهب در خواب ديد گويا آسمان گشوده شد و حنظله در آن افتاد و بهم پيوست، و حنظله با حد رفت و شهيد شد.
و نيز از بختنصّر خوابهاى غريبى گذشت يكى اينكه در خواب ديد فرشتههاى آسمان فوج فوج بر سر چاهى آمدند كه دانيال در آن زندانى بود و بر او سلام كردند و او را بگشايش مژده دادند، و از كرده پشيمان شد و او را از چاه برآورد، و ديگر در خواب ديد سرش آهن است و دو پايش از مس و سينهاش طلا و دانيال تعبيرش كرد كه پادشاهيش برود و پس از سه يك پارسى او را بكشد و چنين شد و موبدان در ولادت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خواب ديد شترانى سركش اسبان عربى را يدك ميكشند.
پ28- در كافى (ج 2 ص 324): بسندى از امام ششم عليه السّلام كه در بنى اسرائيل مردى بود و سه سال بدرگاه خدا دعا كرد كه باو پسرى بدهد، و چون ديد خدا مستجاب نكند گفت: پروردگارا آيا من از تو دورم كه نشنويم يا تو بمن نزديكى و مرا پاسخ ندهى فرمود: يكى بخوابش آمد و گفت: تو سه سال است خدا را با زبانى بىشرم و دلى سركش و ناپرهيزكار ميخوانى و با نيتى ناراست، از بيشرمى خود را باز كن و دلت پرهيزكار شود و خوش نيت باش، فرمود: آن مرد چنين كرد و آنگه بدرگاه خدا دعا كرد براى او پسر زاد.پ 29- در مجالس شيخ: بسندش از شمر بن عطيه كه پدرم بعلى بن أبى طالب عليه السّلام بد ميگفت، بخوابش آمدند و باو گفتند: توئى دشنام گوى علي؟ و خفهگى گرفت كه تا سه بار ببستر خود ريد.پ 30- در قصص راوندى: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه چون پادشاه فرمانداد بزندان كردن يوسف عليه السّلام خدا بآن حضرت تعبير خواب را الهام كرد و براى زندانيان خوابشان را تعبير ميكرد.پ 31- در مجالس ابن الشيخ: بسندش كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: چون آخر الزمان شود خواب مؤمن دروغ نباشد و درستترين خواب از راستگوترين آنانست.پ بيان: اين روايت از طرق مخالفان هم رسيده در نهايه است كه در حديث است «چون زمان نزديك شود نزديك است كه خواب مؤمن نادرست نباشد» مقصود نزديكى ساعت است و گفتهاند مقصود زمان برابرى شب و روز است و خواب در آن درست است براى برابرى زمان، و در حديث مهدى است كه «زمان بهم نزديك شود تا سال چون يكماه گردد»- پايان-.
خطابى: در اعلام الحديث گفته: «اذا اقترب الزمان» دو قول دارد يكى اينكه شب و روز بهم نزديك شوند چون روزهاى بهار كه برابر ميشوند و هنگام اعتدال چهار طبع است غالبا، و همچنين در پائيز و معبران گويند درستترين
خوابها در برابر بودن شب و روز است و رسيدن ميوهها و وجه ديگر اينكه مقصود آخر الزمانست.
«و درستترين آنها در خواب» نووى در شرح صحيح گفته ظاهرش اطلاق است و قاضى آن را مقيّد بآخر الزمان كرده كه دانش بمرگ علماء و صالحان از ميان رفته و خدا آن را تدارك و وسيله آگاهى ساخته و يكم روشنتر است زيرا دروغگو خوابش دچار تشويش و اختلال است و هم حكايت آن.پ 32- در كافى (335- روضه): بسندى از معمّر بن خلّاد گويد: شنيدم أبو الحسن عليه السّلام ميفرمود: بسا خواب بينم و آن را تعبير كنم، خواب همان طور باشد كه تعبير شود.پ بيان: در نهايه گفته: در حديث است كه «خواب از آن نخست تعبير كن است» تعبير پيشگوئى سرانجام خواب است و در حديث است كه براى خواب چند كنيه و نام است آن را بكنيهاش بخوانيد و بنامهاش تعبير كنيد» و از آنست حديث ابن سيرين كه ميگفت: من خواب را از روى حديث تعبير ميكنم چنان كه از قرآن در تعبير آن استفاده ميكرد، مانند اينكه كلاغ را بمرد فاسق تعبير ميكرد و دنده را بزن زيرا پيغمبر كلاغ را فاسق ناميد و زن را چون دنده خواند و مانند آن از كينهها و نامها- پايان-.پ 33- در كافى (336- روضه): بسندى از امام پنجم عليه السّلام كه رسول خدا بسيار ميفرمود: خواب مؤمن ميان آسمان و زمين ميچرخد بالاى سر خواب بيننده تا خودش آن را براى خود تعبير كند يا ديگرى، و چون تعبير شود بزمين چسبد، خوابتان را نگوئيد جز بكسى خردمند.پ بيان: در نهايه است كه در حديث است «خواب خود را مگو مگر بدوست».پ 34- در كافى (..): بسندش از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه فرمود: خواب را مگوئيد مگر بر مؤمن بىحسد و بىستم.
پبيان: همانا آن را شرط كرده تا تعبير كن از روى حسد و ستمكارى بد تعبير نكند، بغوى در شرح سنت از جابر روايت كرده كه مردى نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و آن حضرت سخنرانى ميكرد و گفت: يا رسول اللَّه ديشب در خواب ديدم كه گويا گردنم را زدند و سرم افتاد و دنبالش رفتم و آن را گرفتم و بجايش نهادم، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: چون شيطان با يكى از شماها بازى كند در خواب آن را بمردم نگويد.
و از أبى سلمه است كه گفت: من خواب ميديدم و اندوه ميكشيدم تا شنيدم ابى قتاده ميگفت: من خواب ميديدم تا بيمارم كرد و شنيدم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ميفرمود:
خواب خوب از خداست و چون يكى از شما خواب خوشى ديد جز بدوست نگويد و چون خواب بدى ديد بكسى نگويد و در سمت چپش تف اندازد و پناه برد بخدا از شيطان رجيم و از شرّ آنچه در خواب ديده كه بدو زيان ندارد.
سپس گفته: اين يك راه نمائيست براى تعبير خواه كه اگر خواب بد ديده بكسى نگويد تا با تعبير بد او روبرو نشود و بر اندوهش فزايد، و اگر خواب خوش ديده بدوستش گويد چون اگر ببد خواهش گويد بسا آن را بد توجيه كند و غمينش سازد يا نيرنگى باو زند، چنانچه خدا خبر داده از يعقوب كه چون يوسف خوابش را براى او گفت باو فرمود «مگو خوابت را ببرادرانت تا نيرنگى برايت بازند 6- يوسف).
و از ابى رزين روايت شده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خواب ديدن؟؟؟ از پيغمبريست و آن بر سر پرّانست و چون گفته شود بيفتد، گفت: گمانم فرمود:
مگويش مگر براى دوستى يا خردمندى، در روايت ديگر «خواب بر مرد پرانست تا تعبيرش نشود، و چون تعبير شد واقع شود، گفت بگمانم فرمود: مگويش جز بدوست يا صاحبنظرى كه نخواهد برايت تعبيرش كند جز بدان چه دوست دارى، و اگر تعبير نداند شتاب نكند بسخنى كه تو را غمين سازد.
پو معنى صاحبنظر يعنى تعبيردان كه او تو را بحقيقت تفسيرش خبر دهد يا قريب بدان چه از آن دانى، و بسا در تعبيرش پندى برايت باشد كه تو را از كار زشتت بازدارد، يا مژدهاى كه تو را بشكر خدا وادارد، گفت: بىسند از أبى ايوب روايت است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خواب چنان واقع شود كه تعبير شده، آن بمانند مرديست كه يك پا را برداشته و منتظر است تا آن را بزمين نهد، و چون يكى از شما خوابى بيند آن را نگويد مگر براى اندرز گويا دانا- پايان- در نهايه گفته در حديث است كه «خواب از آن نخست معبر است و بر سر مرد پرانست» يعنى چون نيكمرد راستگو، دانا باصول و فروعش با كوشش خود آن را تعبير كند بر آن واقع شود نه ديگرى كه پس از آن تعبيرش كند، و آن بر مرد پرانست يعنى قضا و قدريست گذرا خوب باشد يا بد و همان قسمتى است كه خدا بخواب بيننده داده (و مثلى عربى گواه آورده) و گفته: هر حركت يا سخن يا چيزى مانند آن كه برايت روانست او پرانست، و مقصود اينست كه نظر نخست تعبير كن راست درآيد، گويا بچنگ پرندهايست و از آن درافتاده و واقع شده مطابق تعبير، چنانچه آويزان بپاى پرنده بكمتر حركت بيفتد.پ 35- در غوالى اللئالى: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: در اين ميان كه خواب بود و كاسهاى شيرم آوردند و از آن نوشيدم تا ديدم سيرابى از ميان ناخنهايم برآيد گفتند بچه تعبيرش كردى؟ فرمود: بدانش.پ بيان: در فتح البارى گفته در روايتى است «از همه سويم» و بسا بچشم ديده است و ظاهر اين است يا اينكه دانسته و مؤيد نخست است آنچه در روايت ديگر ماست كه از آن نوشيدم تا ديدم در رگهايم ميان پوست و گوشت روان شد، و آنها هم باز محتمل است، در حديث أبى هريره گفته: شير در خواب فطرتست، و در روايت أبى بكره است «هر كه خواب بيند شير مينوشد، پس آن فطرت است، و در حديث معراج است آنجا كه جام ميش آوردند و جام شير و جام شير را برگرفت و جبرئيلش گفت: فطرت را برگرفتى (يعنى يگانهپرستى).
و گفته: خواب دلالت بر گذشته و كنون و آينده ميتواند داشته باشد، و اين تأويل بگذشته شده، زيرا خوابش نمونه امريست كه واقع شده بود، و آن علمى است كه باو داده شده بود گفته: دينورى ذكر كرده كه شير مذكور در آن مخصوص بشر است و تعبيرش مال حلال و علم و حكمت است، گفته: شير گاو سال فراوانى و مال حلال و فطرة است، و شير درندهها ناپسند است جز شير ماده شير كه مالى است با دشمنى صاحب فرمانى.پ 36- در جامع الاخبار: در كتاب تعبير خواب از ائمه عليهم السّلام كه خواب مؤمن درست است چون دلش پاك است و يقينش ثابت و برآيد و از برخورد فرشتهها بربايد و آن وحى خداى عزيز جبّار است، و فرمود عليه السّلام: وحى منقطع شد و مژده بخشيها بجا باشند هلا كه آن خوابهاى مردان خوب و زنان خوبست، و از رسول باز گفته كه: هر كه مرا در خوابش بيند البته در بيداريش ديدهام، چون كه شيطان بنمونه من درنيايد و نه بنمونه كسى از اوصيايم، و نه نمونه يكى از شيعههاشان و راستى كه خواب درست؟؟؟ پيغمبريست.پ 37- در كمال الدين: روايت است در اخبار درست از ائمه ما عليهم السّلام كه هر كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم يا يكى از امامان را در خواب بيند كه بشهرى يا آبادى وارد شدند آن امان مردم آن شهر و آن آباديست از آنچه ميترسند و حذر دارند، و رسيدن بدان چه آرمان و اميد آنها است.پ 38- در فقيه (32) مردى بيابانى كه جسم و زيبائى داشت نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللَّه بمن خبر ده از قول خدا عزّ و جلّ «آنان كه گرويدند و پيوسته تقوى داشتند از آن آنها است مژده در زندگى دنيا و در آخرت، 63- يونس» فرمود: اما در دنيا همان خوابهاى خوش است كه مؤمن بيند و بدان مژده گيرد در دنيايش و اما در آخرت مژده بمؤمن است هنگام مرگش كه خدا تو را و هر كه تو را بگور رساند آمرزيده.پ 39- در كافي (ص 90- روضه): بسندى كه رسول خدا چون صبح ميكرد
بيارانش ميفرمود: آيا مبشراتى هست؟ مقصودش خواب ديدن بود.پ بيان: عامّه هم اين روايت را بسند خود از أبى هريره آوردهاند كه شنيدم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ميفرمود: نمانده از نبوّت جز مبشّرات، گفتند: مبشّرات چيستند؟
فرمود: خوابهاى خوش ديدن.پ 40- در كافي (90- روضه): بسندش از هشام بن سالم كه شنيدم ميفرمود:
رأى مؤمن و خواب ديدنش در آخر الزمان بر 70 جزء از اجزاء پيغمبريست.پ بيان: چون خدا تعالى در آخر الزمان حجت خود را از مردم نهان كرده بدانها تفضّل كرده رأى و نظر در استنباط احكام از آنچه از ائمهشان عليهم السّلام بدانها رسيده، و چون وحى را از آنها بازگرفت و گنجدارانش را، بدانها بيش از ديگران خوابهاى درست داد تا برخى رويدادها را پيش از پديد شدن بدانها بنمايد، و گفتهاند: اين فضيلت در عصر امام قائم عليه السّلام است «بر هفتاد جزء از نبوّت» شايد مقصود اينست كه نبوت را اجزاء بسياريست كه 70 جزئش استنباط يقينى است نه اجتهاد ظنّى و هم خوابهاى درست، و اين معنا كه براى مردم آخر الزمان بدست آيد باندازه آن 70 است و مانند آنها و گرچه در پيغمبر اقوى است.
و محتمل است كه مقصود اين باشد كه مانند برخى از اين 70 جزء است، چنانچه در روايت است كه خواب درست يك جزء از 70 جزء نبوّت است و عامّه بچند سند از انس روايت كردند كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: خواب خوب از مرد خوب جزئى از 46 جزء نبوت است.
بغوى در شرح سنت گفته: مقصودش تحقيق امر رؤيا و تأكيد آنست و جزء نبوّتست در پيغمبران نه در ديگران، عبيد بن عمير گفته: خواب ديدن پيغمبران وحى است و اين آيه را خوانده «من بينم در خواب تا آخر آيه، 102 الصافات» و گفتهاند جزئى است از علم نبوّت كه بجا است نه از خود نبوّت كه برجا نيست، و مقصود اينست كه چون نبوّت است در حكم درست بودن چنانچه فرمود: رهنمائى خوب، چهره خوب، و اقتصاد جزئى باشند از 25 جزء نبوّت».
پيعنى اين خصال در خوبى و پسنديدگى چون تيكهاى از پيغمبريند، و اين اوصاف جزئى از شمائل پيغمبرانند و جزئى از فضائل آنان و بايد بدانها در اين اوصاف اقتداء كنيد نه اينكه اينها بطور حقيقت نبوتند زيرا نبوت جزءبردار نيست و پس از محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم وجود ندارد، و اين است معنى گفته او كه «نبوت رفت و مبشّرات بجايند، چون خواب خوب كه مسلمان بيند يا برايش بينند» و گفتند مقصود از اينكه؟؟؟ نبوتست اينست كه مدت وحى از آغاز تا پايان عمر پيغمبر 23 سال بوده و در شش ماه آغازش در خواب به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله وحى ميشده كه نيم سال است و مدت وحى در خواب؟؟؟ دوران نبوت بوده و روزگار وحى- پايان- جزرى در نهايه گفته: جزء تيكه و بهره از چيزيست و باين معنا است حديث «خواب درست؟؟؟ نبوتست» و همانا اين شماره را مخصوص آن كرده براى آنكه عمر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در بيشتر روايات درست 63 سال بوده و مدت نبوتش 23 سال چون در پايان سال 40 مبعوث شده و در آغاز عمر نبوت تا نيم سال در خواب باو وحى ميشد و سپس فرشته را در بيدارى ديد و چون مدت وحى در خواب را با مدت نبوّت كه 23 سال است بسنجيم مىشود؟؟؟ آن و روايات بدين شماره بسيارند و در برخى؟؟؟ آمده و وجهش اينست كه عمرش 63 سال تمام نبوده و در ميان سال 63 وفات كرده و اين نسبت بميان آمده، و در برخى روايات؟؟؟ ضبط شده و حمل مىشود بر اينكه عمرش 60 سال بوده طبق روايت آن و دوران نبوت مىشود 20 سال و نسبت؟؟؟- پايان-.
خطابى در اعلام الحديث گفته: اين اگر چه توجيهى است كه حساب و شماره آن را پذيرد ولى شرطش اينست كه مستند بخبر يا حديثى باشد، و خبرى در اين معنا نيست و تا آنجا كه من دانم گوينده آن هم خبرى ذكر نكرده و گويا گمانيست و گمان هم هيچ سودى براى اثبات حق ندارد، و اگر اين مدت شش ماه از اجزاء نبوت بحساب آيد بايد اوقات ديگرى هم كه وحى بآن حضرت در ضمن زندگانيش در خواب بوده بدان پيوندد و در حساب آيد، و چون بدين توجه كنيم، اين تقسيم
و اين حساب از بن باطل است.پ و از پيغمبر در چند روايت رسيده كه آن حضرت خوابهاى بسيار در امور شريعت و مهمات اسباب دين ديده و باصحابش گفته، و هر بامداد بآنان ميفرموده: كدامتان خواب ديديد و باو ميگفتند، و در روز احد بآنها گفت: خواب ديدم در دمه شمشيرم رخنهايست و گويا غمينى را با خود سوار كردم، و تأويل شد كه چند تن از يارانش كشته شدند و او پهلوان دشمنان را كشت، گفته همه اين خوابها پس از هجرت بوده و بالاتر از همه نصّ قرآنست در رؤياى فتح مكّه در قول خدا عزّ و جلّ «البته درست درآورد خدا خواب رسولش را (27)- الفتح» و فرموده او «و نساختيم خوابى را كه بتو نموديم جز آزمايش براى مردم- الآية- 60- الاسراء» و آنچه ما آورديم و آنچه وانهاديم دليل سستى اين توجيه است.
و گوئيم اين حديث درست است و معناش هم درست است، و نتواند آنچه علتش بر ما نهانست حجت ما نباشد، با اينكه ميدانيم ركعات نماز و روزه و رمى جمره شماره معينى دارند، و ما علتش را ندانيم كه چرا بيش و كم نيست و آن مانع وجوب انجام آنها نباشد، و معنى حديث اينست كه رؤيا حق است و در پيغمبران هم بوده و تيكهاى از آنچه بوده كه بدانها از وحى فرود آمده- پايان-.
يكى از شارحين بخارى گفته: رؤيا جزء نبوتست يعنى براى پيغمبران نه ديگران چه كه در خواب بآنها وحى ميشد، و گفتهاند رؤيا بهمراه نبوت بوده نه اينكه جزئى است و از آن بجا مانده، و گفتهاند نبوّت در اين حديث بمعنى خبرگزاريست يعنى رؤيا يك خبرگزاريست از خدا و دروغ ندارد، و در حمل بظاهر آن هم مانعى نيست، زيرا جزء نبوت خود نبوت نيست و منافات ندارد كه نبوت رفته است، و خواب كافر هم بسا درست درآيد، ولى جزء نبوت نيايد زيرا مقصود خواب خوب از مؤمن خوبست كه جزء نبوت است.
نووى در شرح مسلم گفته: طبرى اختلاف روايات را در اجزاء نبوت نسبت برؤيا حمل باختلاف حال خواببينها كرده كه هر خوابى در درجه مخصوصى است
و با نبوت سنجيده شود كه از صالح باشد يا از فاسق و گفتهاند باعتبار خواب روشن و مبهم تفاوت دارند، و گفتهاند مقصود اينست كه خواب براى پيشگوئى كه دارد مانند نبوتست و؟؟؟ روشنگرى نبوت را دارد.پ 41- در كافي (90- روضه): بسندى از امام پنجم عليه السّلام كه مردى برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله قول خدا عزّ و جلّ را فرمود: كه «از آنها است مژده در دار دنيا» فرمودش آن خواب خوبست كه مؤمن بيند در دنيا و از آن مژده گيرد.پ بيان: در شرح السنة بسندش از عبادة بن صامت روايت كرده كه از رسول خدا تفسير « البشرى في الحياة الدنيا»
را پرسيدم فرمود خواب خوبست كه مؤمن بيند يا برايش بينند، و منافات با اخبارى ندارد كه مژده هنگام مرگ است چه بسا اعم است.پ 42- در كافى (..): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خواب ديدن سه گونه است: مژده خدا بمؤمن، ترساندن شيطان، پرتوپلا.پ بيان: شايد مقصود از ترساندن شيطان تهديد او بر كارهاى خوب است يا خوابهاى هراسناك و ظاهر اينست كه اصل كلمه تحزين است بقرينه آيه نجوى ليحزن الذين آمنوا 10- المجادله و براى روايت محمّد بن اشعث كه آيد، و براى آنچه در شرح السنة بسندش از أبى هريره آورده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: چون آخر الزمان باشد بسيار باشد كه خواب مؤمن دروغ نباشد، و درستتر در خواب ديدن ميان آنها راستگوتر آنها است، خواب سه است، رؤياى مژده از خدا، و آنكه كسى با خودش سخن كند و رؤياى غمآور از شيطان، و چون يكى از شما خواب بد ديد بكسى نگويد و برخيزد و نماز گزارد و كند در خواب ثبات در دين تعبير دارد، و غلّ ناسازتر آنست.
سپس گفته: تعبير كند بثبات در دين براى اينست كه چون كند جلوگير از برخاستن است و جابجا شدن ورع هم مانع از مخالفت دين است، و اين تعبير خواب
كند بودن در مسجد يا راه خير است، و اگر مسافر خواب بيند تعبيرش اقامت در سفر است، چنانچه خواب بيند دايهاش در كند است، و اگر بيمار يا زندانى آن را خواب بيند، گرفتاريشان بدراز كشد و اگر گرفتارى باشد طولانى گردد، و غلّ تعبير بكفر شود چه خدا فرمايد «غلّت ايديهم و لعنوا بما قالوا» «انّا جعلنا في اعناقهم اغلالا» و بسا تعبير ببخل شود چون خدا فرمايد «و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك» و بسا خوددارى از گناه باشد در صورتى كه از مرد صالحى است.پ 43- در مجالس ابن الشيخ: بسندى از على عليه السّلام كه رؤياى پيغمبران وحى است.پ 44- و از همان: بسندش از هارون بن حمزه كه شنيدم امام ششم عليه السّلام ميفرمود: راستى از ما است آنكه نكتهاى در دلش افتد، و آنكه بخوابش آيند، و از ما است كسى كه آواز را بشنود چون آواز كشيدن زنجير در طشت، و از ما است آنكه صورتى بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل نزد او آيد.پ 45- در مكارم است كه: رسول خدا پر خواب ميديد و خوابش چون سپيده دم روشن و گويا بود.پ 46- در مجالس صدوق: بسندى از عبد اللَّه بن منصور كه از امام ششم عليه السّلام مقتل حسين زاده رسول صلى اللَّه عليه و آله را پرسيدم بنقل از پدرش داستان كربلا را تا آنجا كشاند كه: قصد كرد از زمين حجاز بزمين عراق آيد و چون شب رسيد بمسجد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله رفت تا قبر را وداع كند، و ايستاد بنماز و طول داد تا خوابش برد در سجده و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بخوابش آمد و او را گرفت و بسينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و ميفرمود: پدر و مادرم بقربانت گويا بينمت بخاك و خون افتادى ميان گروهى از اين امت كه اميد بشفاعتم دارند، و نزد خدا بهره ندارند، پسر جانم تو نزد پدرت مادرت برادرت مىآئى كه همه بتو مشتاقند، و راستى برايت در بهشت درجاتى است كه نرسى بدانها جز با شهادت.
حسين گريه كنان از خواب بيدار شد و نزد خاندانش آمد و خواب را گفت
و با آنها وداع كرد- و حديث را كشيده تا آنجا كه- پيش رفت تا به عذيب منزل كرد و در هنگام ظهر در آن استراحت نمود و از خواب برخاست گريهكنان و پسرش گفت پدر جان چه تو را گرياند؟ فرمود پسر جانم اين ساعتى است كه خواب در آن دروغ نباشد، در خوابم كسى رخ داد و ميگفت: بشتاب ميرويد و مرگتان با شتاب ببهشت ميبرد (الحديث).پ 47- در ثواب الاعمال: بسندش از امام ششم كه سه كس روز قيامت عذاب كشند: كسى كه صورت جاندارى سازد عذاب كشد تا در آن جان دمد و نتواند جان دمد، و كسى كه خواب دروغ سازد عذاب شود تا دو جو را بهم گره زند و گره زدن آنها ممكن نيست، و كسى كه گوشگيرى كند از سخن مرديكه نخواهندش، در گوش او سرب ريزند.پ 48- در كافى (183- روضه): بسندى از امام ششم عليه السّلام كه مردى در چند ميلى مدينه خواب ديد كه باو گفتند: برو نماز بخوان بر ابى جعفر عليه السّلام كه فرشتهها او را در بقيع غسل ميدهند، آن مرد بمدينه آمد و دريافت كه ابى جعفر عليه السّلام درگذشته.پ 49- در توحيد مفضل: اى مفضّل در باره خوابها انديش كه چگونه كار آنها پرداخته شده و درست و نادرست آنها بهم آميخته چه اگر همه درست بود همه مردم پيغمبر بودند، و اگر همه دروغ بودند سودى نداشتند و بىمعنا بودند، ولى گاهى درستند و سودمند براى مردم در مصالحى كه بدان رهبرى كنند، يا زيانى كه از آن حذر كنند، و بسيار دروغ باشند تا مردم بدانها پر اعتماد نكنند.پ 50- در مناقب خوارزمى: هنگام سحر شبى كه حسين عليه السّلام محاصره شد چرتى زد و بيدار شد و فرمود: اكنون در خواب ديدم سگهائى بر من يورش بردند تا مرا بگيرند و ميانشان سگى سياه و سفيد بود كه بر من سختتر بود، و گمانم كشنده من از اين مردم مردى پيس باشد (الخبر).پ 51- در دعوات راوندى: أبو عمر قاضى باز گفت كه: چون أبو يوسف
بيمار شد گفت شبى خواب ديدم كه يكى ميگفت: لا بخور و لا بنوش كه به شوى، و فرستادم نزد أبى علي خيّاط، و او گفت: من عجبتر از اين را نشنيدم، و خوابها را بايد از روى قرآن و حديث تعبير كرد، بمن مهلت دهيد تا بينديشم، و فردا آمد و گفت: دى بر اين آيه برخوردم «شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية» ديدم لا بر آن چرخيده و آن درخت زيتون است روغن زيت بدو نوشانيد و زيت باو خورانيد گفت چنين كردم و بهبود يافت.پ 52- از سمرة بن جندب كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پر بيارانش ميفرمود: آيا كسى از شما خوابى ديده و هر كه خدا خواستى بوى خوابى گفتى، و خودش بامدادانى بما فرمود: امشب در خواب دو كسم آمدند و گفتند: با ما بيا، با آنها رفتم، و مرا بسر زمين مقدس بردند، و رفتيم نزد مردى كه خواب بود و ديگرى با سنگى بالا سرش ايستاده بود و آن سنگ را بسر او ميكوبيد و سرش ميشكافت و سنگ اينجا و آنجا ميغلطيد و آن مرد بدنبالش ميرفت و برنميگشت تا سر آن خوابيده به شده بود چنانچه بود و باز ميكفت دوباره اين كار را با او ميكرد.
گفتم: سبحان اللَّه، اينها كيانند؟ گفتند: بيا و رفتيم تا بمردى رسيديم كه بپشت خوابيده و ديگرى با چنگكى آهنين بر سرش ايستاده و بيك سوى رويش فرومىبرد و دهان و بينى و دو چشمش را به پشتش برميگرداند و بسوى ديگر چهره ميرفت و همين كار را ميكرد و از آن فارغ نشده كه نيم اول چهره بجاى خود بر گشته و درست شده و باز با آن همان كار را ميكند.
گفتم: سبحان اللَّه اينان كيانند؟ بمن گفتند: بيا رفتم و بر سر تنورى رسيديم كه از درونش جنجال و آواز شنيده ميشد، و سر در آن كشيديم و ناگاه در آن مردان و زنان برهنهاى بود، و شرارهاى از فرود آنها بر آنها مىآمد و بر اثر آن شيون ميكردند، بآنها گفتم: اينان كيانند؟ گفتند: بيا.
رفتيم بر سر جوئى سرخ مانند خون، بناگاه در آن مردى شنا ميكرد و بر
كنارش مرد ديگر كه سنگ بسيار نزدش بود، و آن شناگر تا هر چه شنا ميكرد نزد او مىآمد و او دهن ميگشود و او سنگى در دهنش ميگذاشت و او ميرفت و شنا ميكرد و نزد او برميگشت و باز دهن ميگشود و او هم سنگى بدهانش ميگذاشت بهمراهانم گفتم: اينان كيانند؟ گفتند: بيا.پ رفتيم تا رسيديم بمردى زشت كه از او زشتتر نديده بودم و بناگاه پيش او آتشى بود كه آن را مىافروخت و گردش ميگشت، گفتم: اين چيست؟ بمن گفتند بيا، رفتيم تا ببستانى رسيديم انبوه و همه گلهاى بهار را داشت، و در ميان آن مردى دراز بود كه بسا سرش كه بآسمان بالا بود نميديدم، و ناگاه گردش كودكان فراوان بودند هر چه بيشتر كه هرگز آنها را نديده بودم، بآنها گفتم: اينان كيانند؟ بمن گفتند: بيا.
رفتيم و ببستان بزرگى رسيديم كه هرگز بزرگتر و زيباتر از آن نديده بودم بمن گفتند: در آن برا، برآمديم تا رسيديم به شهرى كه با خشتى از طلا و خشتى از نقره ساخته بود، و بدر شهر آمديم و در زديم و بروى ما گشوده شد و در آن درآمديم و بمردانى برخورديم كه نيمى زيباتر از آنچه ديدى بودند و نيمى زشتتر از آنچه ديدى بآنها كه زشت بودند گفتند برويد و در اين نهر افتيد، ناگاه نهر پهناورى بود و آبى بسيار سفيد داشت، رفتند در آن تنشوئى كردند و آمدند و زشتى آنها رفت و زيباروى شدند، بمن گفتند: اين بهشت عدن است و اينجا جاى تو است، و ديده بالا كردم و كاخى ديدم چون ابرى درهم و سفيد و بمن گفتند: اين خانه تو است، گفتم: خدا بشما بركت دهد بگذاريد در آن بروم، گفتند: اكنون، نه تو در آن خواهى رفت.
بآنها گفتم: من از اول امشب شگفتيها ديدم، اينها چه بودند؟ بمن گفتند:
البته بتو گزارش دهيم اما آن مرد نخست كه سرش را با سنگ ميكوفتند: آن مرديست كه قرآن را فراگيرد و آن را وانهد و از نماز واجب بخوابد با او تا روز قيامت چنين شود، و اما مرديكه ديدى چهرهاش برميگشت به پشتش با بينى و چشم
او آن كس است كه بامدادان از خانهاش بيرون رود و دروغى گويد كه در جهان پراكنده شود، و تا روز قيامت با او چنين شود، و اما آن مردها و زنهاى لخت تنورى زناكارانند، آن كس كه در جوى خون شناور است و سنگ در دهان گيرد رباخور است مرد زشت كنار آتشى كه افروزد، مالك دوزخ است مرد بلند بالا در بستان ابراهيم است، و كودكان گرد او نوزادان يگانهپرستند، آن مردمى كه نيمى زيبا و نيمى زشت بودند آنانند كه كار خوب و بد هر دو كردند، من جبرئيلم و اين ميكائيل.پ تبيين: گويم اين روايت را خطابى آورده در كتاب اعلام الدين و پس از «يگانه پرست مردند» افزوده كه برخى مسلمانان گفتند: يا رسول اللَّه كودكان بت پرستان هم هستند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: و هم كودكان بت پرستان ... خطابى گفته ظاهرش اينست كه آنان در آخرت پيوست بكودكان مسلمانانند و اگر چه در دنيا در حكم پدرانند، كه چون از فرزند مشركان پرسيدندش فرمود: آنان از پدران خودند، و مردم در باره آنها اختلاف دارند، عامه أهل سنت آنان را در حكم پدرانشان كافر دانند، و گروهى از آنان گفتند: در سراى ديگر أهل بهشتند، و از چند تن صحابه اخبارى روايت شده، و در اين گفته: بحديث پيغمبر تمسّك كردند كه «كه هر نوزادى بسرشت يگانهپرستى است و پدر و مادرش او را يهودى و ترسا و گبر كنند» و دليل آوردند از قول خدا عزّ و جلّ «و چون از دختر زنده بگور بازپرسى شود كه بچه گناهى كشته شده، 9- 10- التكوير».
و دليل آوردند بقول خدا عزّ و جلّ «بگردند بر آنها پسر بچههائى جاويدان 17- الواقعه» كه برخى أهل تفسير گفتند: كودكان كفارند، و دليل آوردند كه ولدان از ولادت است و در بهشت ولادت نيست و آنها بايد در دنيا زاده باشند، و برخى روايت كردند كه اگر اسير شده و در دنيا خدمتكار مسلمانان شدند، در بهشت هم خدمتكار آنان باشند.پ 53- در تفسير على بن ابراهيم (668) در قول خدا «انّما النجوى من الشيطان 10- المجادله»: بسندى از امام ششم عليه السّلام در سبب نزول اين آيه كه فاطمه
عليها سلام در خواب ديد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم او را و علي و حسن و حسين عليهم السّلام را از مدينه بيرون برد تا از باغها درآمدند و دو راه در برابرشان برآمد و رسول خدا از راه سمت راست رفت تا جايى كه نخل و آبى بود و يك گوسفندى كه دو گوشش نقطههاى سفيد داشت خريد و فرمود: سرش را بريدند و چون خوردند همه درجا مردند، و فاطمه گريان و هراسان بيدار شد و گزارشى برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نداد.
و بامدادان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم خرى آورد و فاطمه را بر آن سوار كرد و فرمود تا امير المؤمنين و حسن و حسين عليهم السّلام هم بيرون شدند و از مدينه درآمدند چنانچه فاطمه در خواب ديده بود و بيرون ديوارهاى مدينه دو راه شد و پيغمبر بسمت راست رفت تا آنجا كه نخل و آب بود، و گوسفند گوش نقطهدارى خريد و فرمود تا سرش را بريدند و كبابش كردند، و چون خواستند بخورند فاطمه برخاست و بگوشهاى رفت و ميگريست از ترس اينكه بميرند، و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بدنبالش رفت تا او را جست كه گريه ميكند.
فرمود: دختر جانم تو را چه مىشود؟ گفت: من ديشب چنين و چنان در خواب ديدم، و از شما كناره گرفتم تا مردن شما را نبينم، رسول خدا برخاست و دو ركعت نماز خواند و با پروردگارش مناجات كرد و جبرئيل فروآمد و گفت: اى محمّد اين شيطانيست بنام «دهار» و همانست كه اين خواب را بفاطمه عليها السّلام نموده و مؤمنان را در خوابشان آزار ميكند و اندوه ميخورند.
جبرئيل فرمود: تا او را نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آوردند و آن حضرت بدو فرمود:
تو اين خواب را بفاطمه نمودى؟ گفت، آرى يا محمّد، پس سه بار باو تف انداخت و سه جاى سرش را شكاند، و آنگاه جبرئيل بمحمّد صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى محمّد چون خواب بدى ديدى يا مؤمن ديد، بگويد پناهم بدان كه پناهند فرشتههاى مقرب خدا و پيغمبران مرسل و بندههاى خوبش از شرّ آنچه ديدم و از خوابم، و سوره حمد و معوّذتين و قل هو اللّه أحد را بخوان و سه تف بسمت چپ بينداز كه آنچه در خواب ديدى بتو زيانى نرساند و خدا برسولش فروفرستاد «انما النجوى من الشيطان» تا
آخر آيه.پ بيان: تعرض شيطان بفاطمه عليها السّلام و خواب او كه همدوش وحى است شيطانى باشد دور از باور است، ولى باعتبار زود برطرف شدن و ترتب معجزه پيغمبر بر آن و سود پيوست براى مؤمنان و امت مسلمان آن را كم كند، اين حديث مشهور است و در اصول حديث مكرّر ثبت شده و اللَّه يعلم.پ 54- در بصائر: بسندش از محمّد بن فلان واقفى كه عموزادهاى داشتم بنام حسن بن عبد اللَّه، زاهد بود و أعبد همعصرانش، شاه از او ديدن ميكرد: و بسا با سخنان درشت شاه استقبال مينمود تا پندش دهد و بكار خيرش وادارد و شاه براى صلاح خود تحمل ميكرد، و پيوسته بدين حال بود تا روزى امام هفتم عليه السّلام بمسجد آمد و او را ديد و باو گفت: اى أبو علي چه دوست دارم آنچه دارى و شادم بتو جز اينكه شناسائى ندارى، برو و شناخت بجو.
گفت: قربانت شناخت كدامست؟ فرمود برو چيزفهم شو و طلب حديث كن، گفت: از كه فرمود: از مالك بن انس و فقهاء مدينه و سپس آن حديث را بر من عرضه كن، و رفت با آنها هم سخن شد و آمد و همه را بآن حضرت خواند، و او هم پوچ دانست و باو فرمود برو دنبال معرفت و آن مرد بدينش توجه داشت و پيوسته مترصد امام هفتم بود تا روزى بمزرعه خود ميرفت و آن مرد دنبالش رفت و در راه باو رسيد و گفت: قربانت من در پيشگاه خدا بر تو حجت آورم، مرا بمعرفت رهنمائى كن، و او ويرا از امير المؤمنين عليه السّلام گزارش داد و باو گفت: او پس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بوده. و وضع أبي بكر و عمر را هم برايش روشن كرد و او پذيرفت.
و سپس گفت: پس از امير المؤمنين عليه السّلام كيست؟ فرمود: حسن و آنگه حسين تا بخودش رسيد و خاموش شد.
گفت: قربانت امام امروز كيست؟ فرمود: اگرت گزارش دهم ميپذيرى؟
گفت آرى قربانت، فرمود: او منم، گفت: قربانت دليل چيست؟ فرمود برو نزد
اين درخت و اشاره بام غيلان كرد و باو بگو موسى بن جعفرت گويد پيش بيا گفت:
نزد آن رفتم و گفتم: و بخدا ديدم زمين را بخوبى ميشكافد تا در برابرش ايستاد و آنگه بدو اشارت كرد و برگشت، گويد بامامتش معترف شد و خاموشى گزيد، و ديگرش كسى نديد كه سخن گويد.
پيش از آن خوابهاى خوب ميديد و برايش ديده ميشد، و خواب ديدن از او بريد، و شبى امام ششم عليه السّلام را در خواب ديد و از منقطع شدن خواب بدو شكايت كرد، فرمود: غم مدار، چون ايمان در دل مؤمن پايدار شود، رؤيا از او برود.پ 55- در كافي (90- روضه): بسندى از ابى الحسن عليه السّلام كه در آغاز آفرينش خواب ديدن نبوده و پس از آن پديد شده، گفتم: براى چه؟ فرمود خدا عزّ ذكره- پيغمبرى بهمعصرانش فرستاد و آنان را بعبادت و طاعت وى خواند، گفتند در برابر آن چه داريم؟ بخدا نه مال تو از ما بيشتر است و نه عشيرهات از ما عزيزتر، گفت: اگر فرمانم بريد خدا شما را ببهشت درآرد و اگر نافرمانيم كنيد شما را بدوزخ برد، گفتند: بهشت چيه، دوزخ چيه؟ برايشان وصف كرد، گفتند كى بدان رسيم؟ گفت: چون بميريد، گفتند ما ديديم مردههامان استخوان و خاك شدند، و پر او را دروغگو شمردند و خوارش كردند.
خدا عزّ و جلّ خواب را در آنها پديد آورد، و نزد پيغمبر خود آمدند و باو گزارش دادند آنچه در خواب ديدند و هم ناشناسى آن را، گفت: خدا عزّ و جلّ خواسته با اين پيشامد بر شما حجت تمام كند چنين باشند ارواح شما چون مرديد، و اگر تن پوسد روح بماند و عذاب كشد تا روزى كه تن زنده شود.پ بيان: «و ما انكروا من ذلك» يعنى استبعاد خود را منكر شدند، يا آنچه منكر و عذاب در خواب ديدند يا آنچه نخست منكرش بودند از عذاب برزخ «چنين باشند ارواح شما» يعنى چنانى كه در خواب ديدن آزار كشد و نه اثرش در تن باشد
و نه كسى بيند، نعمت برزخ و عذابش چنين است، و سخن در باره آن در كتاب معاد گذشت.پ 56- در الدرة الباهرة: از امام دهم عليه السّلام كه هر كه پر خواب كند، دچار پرتوپلا شود.پ بيان: مؤلفش- قده- گفته: يعنى دنياطلبى خوابيست كه بپرتوپلا كشد- پايان-.
من گويم: تأييد اين معنى اينست كه پرغفلت از ياد خدا و مرگ و امور ديگر سراى مايه آرزوهاى باطل و خيالهاى فاسد است كه چون پرتوپلا هستند و مردم ارجمند بدان رو ندارند، با اين كه معنى ظاهرش درستتر و روشنتر است و مقصود از احلام خوابهاى تباه است كه رسيده است «حلم از شيطانست».پ 57- در كتاب غايات جعفر بن احمد قمّى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: بهتر شما خردمندانند، عرض شد يا رسول اللَّه خردمندان كيانند؟ فرمود: خردمندان آرزو پرورانند.پ 58- در كتاب تبصره علي بن بابويه: بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه فرمود:
خواب سه گونه است مژده از خدا، غم اندازى از شيطان، و حديث با نفس كه در خواب بيندش، و فرمود: كه خواب ديدن از طرف خداست و پرتوپلا از شيطانست.پ 59- كتاب المؤمن حسين بن سعيد: بسندش از امام ششم كه رأى مؤمن و رؤيايش؟؟؟ نبوتند و ببرخى؟؟؟ داده شده.پ بيان: «ببرخى؟؟؟» شايد مقصود اينست كه مؤمن كامل رأى و رؤيايش؟؟؟ از اجزاء نبوّتند.پ 60- در در منثور (ج 3 ص 311): بسندى از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه در قول خدا تعالى «از آن آنها است مژده در زندگى دنيا و در آخرت» فرمود: خواب خوبست كه مسلمان بيند و يا برايش بينند كه مژده دنياش است و مژده آخرتش بهشت
است و مانندش بچند سند از عبادة بن صامت و ابى هريره و جابر بن عبد اللَّه و ديگران نقل شده.پ 61- و از عبد اللَّه بن عمر از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در همين آيه كه خواب خوب كه مژده مؤمن است؟؟؟ نبوتست و هر كس آن را ديد بايد بدوستى گزارش دهد و اگر جز آن در خواب ديد همانا از شيطانست تا غمندهاش كند و سه بار سمت چپش فوت كند و بكسى نگويدش.پ 62- و از أبى جعفر عليه السّلام از جابر بن عبد اللَّه فرمود: مردى بيابانى نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: يا رسول اللَّه بمن بگو از قول خدا «آنان كه گرويدند و پرهيزكارى پيشه كردند، از آن آنها است مژده در زندگى دنيا و ديگر سرا 63 يونس» فرمود: مژده در دنيا خواب خوبست كه مؤمن بيند و در دنيا بدان مژده گيرد و امّا در آخرت مژدهايست كه هنگام مرگ بمؤمن دهند كه خدايت آمرزيد با هر كه بگورت برد.پ 63- از ابن عباس كههم البشرى في الحياة الدنيا»
رؤياى حسنه است كه مؤمن براى خود يا يكى از برادرانش بيند.پ 64- از ابن عباس از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه مژدههاى نبوّت نمانده مگر خواب خوب كه مسلمانى بيند يا برايش بينند.پ 65- از أبى الطفيل از آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله كه نبوتى پس از من نيست جز مبشرات گفتند: يا رسول اللَّه مبشّرات چيست؟ فرمود: خواب خوب ديدن.پ 66- رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: خواب خوب مژدهايست از خدا و همان جزئيست از نبوّت.پ 67- از أبى هريره كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: در آخر الزمان نزديك است كه خواب ديدن مؤمن دروغ نباشد و درستترشان در خواب راستگوتر آنها است، و رؤياى مسلمان؟؟؟ جزء نبوّتست، رؤيا سه گونه است: خوبش مژده است از خدا و بدش غم افكنى از شيطانست و خوابى كه انديشههاى آدمى است، و چون خواب
بدى ديد بايد برخيزد و تف كند و بمردم نگويد، دوست دارم در بند بودن را و غل را بد دارم، در بند بودن پايدارى در دينست و اگر كسى از شما خواب خوشى ديد اگر خواهد آن را بگويد، و اگر خواب بد ديد نگويد بكسى و برخيزد نماز كند.پ 68- و از عبادة بن صامت كه پيغمبر فرمود: خواب ديدن مؤمن؟؟؟ نبوّتست و از انس مانند آن رسيده.پ 69- از أبى سعيد خدرى از آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله كه چون كسى از شماها خواب دوست داشتنى بيند همانا از طرف خداست و بايد خدا را بدان سپاس كند و آن را بگويد، و چون جز آن را ديد كه بد دارد همانا از شيطانست و بخدا از شرّش پناه برد و آن را بكسى نگويد كه زيانش ندارد.پ 70- و از أبى سعيد هم از آن حضرتست صلى اللَّه عليه و آله كه خواب خوب؟؟؟ جزء نبوّتست.پ 71- و از عبادة بن صامت در قول خدا تعالى «از آن آنها است مژده در زندگى دنيا» فرمود: خواب خوبست كه مؤمن براى خود بيند يا برايش بينند، آن سخنى است كه خدا با بندهاش در خواب گويد (ج 3 ص 313).پ 72- و از أبى قتاده كه رؤيا از خداست و پرتوپلا از شيطان، و چون كسى از شما خواب بدى ديد سه بار بسمت چپش فوت كند و از شرّش بخدا پناه برد كه زيانش ندارد.پ 73- از عوف بن مالك كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خواب سه گونه است:
يكى ترساندن شيطان تا آدميزاده را غمگين كند و يكى آنچه در بيدارى با خود گفته و در خوابش ديده و يكى؟؟؟ جزء نبوّت (..).پ 74- از سليم بن عامر كه عمر بن خطاب گفت: از شگفت است كه كسى در خواب بيند آنچه در خاطر او نگذشته و خوابش زود تعبير شود، و بسا خوابى بيند و چيزى نباشد، على بن أبى طالب فرمود: بتو نگويم چرا؟ راستى خدا فرمايد
«خداست كه بگيرد جانها را هنگام مرگشان و آنكه نميرد در خوابشان و نگهدارد آنكه مرده باشد و بفرستد آن ديگر را تا زمانى نامبرده» و خدا همه جانها را ميگيرد و آنچه را جانها در پيشگاه او بينند در آسمان خواب درست است، و آنچه را بينند پس از رهائى براى تن كه شياطينى در هوا بدروغ بدانها تلقين كنند و گزارش باطل دهند دروغ باشد و عمر از گفته او در عجب شد.پ 75- در كافي (91- روضه): بسندى از أبى بصير كه بامام ششم عليه السّلام گفتم:
قربانت خواب راست و دروغ از يك جا برآيند؟ فرمود: خوب گفتى اما خواب دروغ پريشان اينست كه مرد آن را در آغاز شب هنگام تسلّط ديوهاى سركش و بدكار بيند و همانا چيزيست كه در خيال مرد افتاده دروغ است و بىسود، و اما خواب درست را پس از گذشت؟؟؟ شب بيند با آمدن فرشتهها پيش از سحرگاه كه درست است و پريشان نيست ان شاء اللَّه مگر آنكه جنب باشد يا بىوضوء و ناپاك يا ياد خدا را نكرده باشد چنانچه بايد كه پريشان باشد و بكندى اثر بخشد.پ بيان: «از يك جا برآيند» شايد مقصود اينست كه در يك جا نقش بندند، يا اينكه سبب آنها همان نقش بستن است گرچه علّت نقش بستن مختلف است، و گفتهاند: يعنى هر دو صورت علميهاند كه خداشان در دل بندهها باسباب روحانى يا شيطانى يا طبيعى آفريند «در تسلط ديوهاى سركش» يعنى در آغاز شب شهوت ديدنيهاى روز بر آدمى مستوليند، و خيالات در ذهنش فراوان و درهمند، و بوسيله پرداختن بكار دنيا از پروردگارش دور شده و نيروهاى نفسانى و طبيعى بر او چيرهاند و براى اينست كه فرشتههاى رحمان از او دورند و لشكرهاى شيطان بر او چيرهاند و چون سحرگاه شد نيروهايش آرام شوند و خيالات شهوانى كه دچارش شدند از ميان بروند و مولايش بفضل و احسان بدو رو كند و فرشتههاش را بفرستد تا احزاب شيطان را از او دفع كنند، و از اين رو خداوندش در اين وقت فرمان عبادت و مناجات داده و فرموده: «راستى كه برآورده شب پايدارتر است و گفتى استوارتر، 6- المزّمّل».
پو آنچه در حال نخست بيند از نمودههاى شيطان و خيال افكنى او است و از وسوسه نفسانى، و آنچه در حال دوم در خواب بيند از افاضات رحمانيه است بوسيله فرشتههاى روحانيه، سپس علت نادرستى برخى خوابهاى سحرگاه را بيان كرد و فرمود:
يا براى جنابت است يا حدث يا غفلت از ياد خدا تعالى كه مايه دورى از خدا و تسلّط شيطانست.
در شرح السنة گفته: معبّران گويند: خواب ديدن شب قوىتر است از خواب ديدن روز و درستترين ساعات براى خواب سحرگاه است، و از أبى سعيد روايت است كه درستترين رؤيا در سحرها است.
ابن حجر در فتح البارى گفته: دينورى گويد: خواب ديدن آغاز شب دير تعبير شود و در نيمه دوم زود، و زودتر از همه در تعبير سحرگاه است و بويژه در سپيدهدم، و از امام صادق عليه السّلام است كه رؤياى نيمروز از همه زودتر تعبير دارد.
شرح و بيان
[گفتار متكلمين و حكما در باره رؤيا]
پچون رؤيا و درست و نادرست بودنش مورد اختلاف است باكى نيست كه برخى گفتههاى متكلّمين و حكماء را در باره آن ياد كنيم و آنچه از اخبار أئمه بر ما روشن شده بيان كنيم.
اما حكماء بنياد آن را نقش صور جزئيه در نفوس فلكيه دانند و نقش صور كليه را در عقول مجرّده و گفتهاند نفس در خواب گاهى بدين مبادى بالا پيوندد و دانشى درست بدست آرد و رؤياى درست باشد و گاه در قوه خيال صورى بهم تركيب كند و رؤياى دروغ باشد.
بعضى گفتهاند: نفوس آدمى را در خواب بغيب آگاهى بود، و هر كس در خود در اين باره آزمايش باورآورى دارد و انديشه در بيدارى با آنكه نيرومندتر است از آگهى بر غيب دست كوتاه است چه رسد بخواب.
پو سببش اينست كه نفوس آدمى را با مبادى عاليه كه همه چيز در آنها نقش است از آنچه بوده و هست و خواهد بود هم جنسى است و ميتوانند با آنها پيوندند و از نقش آنها در خود برگردانند ولى پرداختن نفس بكارى آن را از كار ديگر بازمىدارد و ما نميتوانيم نفس را از موانع نقش بردارى از مبادى عاليه بكلى زدوده كنيم، زيرا يكى از موانع پرداختن آنست بتن و تا بدان دچار است و بتدبير تن در كار است نتوانش بكلى از آن زدود.
ولى بسا كه در خواب آرامشى يابد، زيرا روح بوسيله شرائين بظاهر تن پراكنده شود و در حواسّ ظاهره فروريزد و دريافت را انجام دهد و اين حال بيداريست كه نفس بادراكات پردازد، و چون روح بدرون فروكشيد و حواسّ از كار افتادند خوابست و با از كار افتادن آنها يكى از مانع پيوست نفس بمبادى عاليه و نقشه بردارى از آنها از ميان ميرود و پيوستى روحانى با مبادى عاليه دارد و برخى نقشههاى آنها را كه آماده آنست در خود گيرد، چون آئينهها كه برابر هم وادارند و قوه خيال را منش اينست كه هر چه بر آنها درآيد گزارش كند، و اين معانى كه نقش نفس شدند بصورت جزئى متناسب گزارش كند و بحس مشترك فروآرد و چشمگير شوند و اين رؤياى راست است.
اگر تفاوت ميان اين صور جزئيه و آنچه در نفس نقش بسته جز همان كلى و جزئى بودن نباشد، خواب تعبير نخواهد، و اگر فقط تناسبى با آن دارد بيك وجهى خواب نياز بتعبير دارد و بايد از صورتى كه خيال ساخته معناى حقيقى را برآورد و اگر صورتگرى خيال با حقيقت از هم جداست براى آنكه آنقدر صورت عوض شده كه از حقيقت نمودى نمانده اين خواب پرتوپلا است و تعبير نپذيرد و از اين رو گويند خواب شاعر و دروغگو تعبير ندارند، زيرا قوه خيالشان بدروغ پردازى عادت كرده- پايان-.
و نهان نيست كه اين گفته رجم بغيب است، و گفتارى بگمان و ترديد، و مستند بدليل و برهان و مشاهده و عيان و وحى الهى نيست، و وابسته باثبات عقول
مجرّد و نفوس فلكيه است كه شريعت مقدسه آن را رد كرده چنانچه در جاى خود مقرّر است.پ رازى در «المطالب العاليه» گويد: فلاسفه در كيفيت صدور معجزه و كرامت از انبياء و اولياء گفتند: شناختى كه نقش صور در حسّ مشترك دو راه دارد يكى اينكه حواسّ ظاهره صور محسوسات را بگيرند و بحس مشترك بدهند و در آن نقش بندند و مشهود گردند، دوم اينكه چون قوّه متخيله كه خود صورت گر است آنها را تركيب كند، بحسّ مشترك دهد و چون در آن نقش بست مشهود گردد، چون شهود صورتهاى نخست نه از اينست كه از برون آمدند بلكه اينست كه در حسّ مشترك نقش بستند و بنا بر اين بايد صورى كه از قوه متخيله هم بدان فرود آيند مشهود باشند. حس مشترك چون آينه است كه هر صورتى از هر سو در آن نقش بست مشهود است و در حسّ مشترك هم هر صورتى از هر سو نقش بست بايد محسوس گردد.
[صورتهايى كه ابرار و كاهنان و خوابيدهها و نابيناها مىبينند وجود خارجى ندارند]
پچون اين را دانستى گوئيم: صورتها كه ابرار و كاهنان و خوابيدهها و نابيناها بينند در خارج وجود ندارند، زيرا اگر داشتند بايد هر كسى حس سالمى دارد آنها را بيند، زيرا چون حس سالم و چيز حاضر و ديدپذير باشد و نزديكى بيش و دورى بيش ندارد و لطيف و خرد نباشد و در برابر ديد باشد بايد دريافت شود، زيرا اگر با اين شرائط بچشم نيايد رواست در بر ما كوههاى بزرگ و آوازهاى هراسناك باشند و آن را نبينيم و نشنويم، و روا داشتن آن نادانى روشنى است و ثابت شد كه اين صور در خارج نيند، و بايد گفت: از درون در حس مشترك آمدند و قوه خيالباف آنها را ساخته و بحس مشترك انداخته و چشمگير شدند، بايد هميشه چنين باشد ولى دو مانع در ميانست.
يكم چون حس مشترك دچار صورتهائيست كه از برون گرفته شدند زمينه صورتهاى درونى را ندارد كه متخيله ميسازد، و صورتها كه او ميسازد در آن نقش نگيرند.
پدوم اينكه قوه عاقله مسلط است بر قوه متخيله بازش دارد از صورتسازى.
چون اين را دانستى گوئيم: چون هر دو مانع يا يكى نبود اين نمود و نمونه باشد و در خواب يك مانع نيست و آن حس ظاهر است و از حواس ظاهر صورتى بحس مشترك درنيايد و لوح حس مشترك تهى ماند و آماده پذيرش صوريست كه متخيله آنها را ميسازد و اين صور از آن بلوح حس مشترك فروآيند و ديده شوند.
و اما در بيمارى هم نفس گرفتار سرپرستى تن است و بازگير قوه متخيله از تركيب صور نيست و متخيله بكار خود پردازد، و چون بر آن نيرو گرفت، حس مشترك از پذيرش صور برونى سر باززند و اين صور خيالى در آن درآيند و بديد آيند، و صور هراسناكى كه در حال غلبه ترس با ديد شوند از اين راه است، زيرا چون ترس چيره شود بر نفس بازش دارد از تأديب متخيله و آن نيرو گيرد براى پرورش صورتگرى خود در حس مشترك چون صورت غول و جز آن، و بسا كه بر نفس ناتوان قواى ديگر چيره گردند، چون شهوت بچيزى و اين شهوت بالا گيرد تا بر عقل چيره شود، و متخيله پيكره آن دلخواه را بسازد و در لوح حس مشترك نقش كند و چشمگير شود.
و بر آنچه دانستى فروغ بسيارى وابسته است.
[فروع]
1 [سبب خوابهاى درست و نادرست]
پ1- در سبب خوابهاى درست و نادرست، بدان كه صورتگريهاى متخيّله گاهى بدروغ است و گاهى درست، دروغش از سه راه است:
يكم آدمى چون چيزى را حس كرد و صورتش در قوه متخيله ماند هنگام خواب آن صورت در حس مشترك نقش بندد و چشمگير شود و واقعيت ندارد.
دوم اينكه قوه انديشه صورتى سازد و در خيال اندازد، و هنگام خواب آن صورت بحس مشترك افتد و چشمگير شود، چنانچه آدمى انديشيده كه از شهرى بشهر ديگر رود يا چيزى بخاطرش آمده يا از چيزى ترسيده كه او همين احوال را در خواب بيند.
پسوم اينكه چون مزاج روح كه قوه مفكّره را بر خود دارد دگرگون گردد احوال قوه انديشه دگرگون شود، و از اين رو هر كه مزاجش بگرمى گرايد آتش و آتشسوزى و دود بخواب بيند و اگر مزاجش بسردى گرايد برف بخواب بيند، هر كه مزاجش برطوبت گرايد باران بخواب بيند، و هر كه مزاجش بخشكى گرايد خاك و رنگهاى تيره بخواب بيند، اين سه گونه خواب را تعبيرى نيست بلكه پرتوپلا است.
و اما خوابهاى درست و سخن در ذكر سببش دو مقدمه دارد يكى اينكه همه امورى كه در اين عالم فرودين باشند از آنچه بوده و باشد و خواهد بود در علم خدا تعالى و علم فرشتههاى عقلى و نفوس آسمانى است.
و دوم: اينكه نفس ناطقه را شايد كه بدين مبادى پيوندد و صورى كه در آنها نقش است در او نقش بندد، و نشدن آن براى بخل آن مبادى نيست و نه براى آنكه نفس ناطقه صورتپذير نيست بلكه بخاطر اينست كه نفس گرفتار به سرپرستى تن است و آن را از پيوست كامل بدانها بازدارد.
چون اين را دانستى گوئيم چون نفس فراغتى يابد از تدبير تن بمنش خود بدين مبادى پيوندد و از صور حاضر در آنها در وى نقش بندد همان صورتها كه بدان نفس سزاوارتر است، و معلوم است كه سزاوارترين آنها همانست كه باحوال آن آدمى وابستهاند و به همشهريان و اقليمنشينان او، و اما اگر آن آدمى مجذوب تحصيل علوم عقليه باشد، از آنها هم چيزى بوى روشن گردد، و هر كه همتش مصالح مردم است آنها را در خواب بيند.
و چون اين صور در گوهر نفس ناطقه نقش بست متخيله كه آينهوار صور را نمودار كند اين صور كلى كه در نفس نقش بسته با صورتهاى جزئى مناسب آنها حكايت كند و آنگه اين صورتها در حس مشترك نقش گيرند و مشهود گردند، اينست سبب خواب ديدن. سپس اين صورى كه متخيله براى آن
معانى بسازد گاهى تمام مناسبت دارند با آنها و اين خواب نياز بتعبير ندارد و گاهى چنين نيست و از يك جهت با آنها مناسب است و در اينجا نياز بتعبير داريم، و سود تعبير اينست كه آنها را معبّر برگرداند از خيال بمعانى كلى سازگار آنها.پ و بخش سوم اينست كه اين صور با آن معانى هيچ مناسبتى ندارند براى يكى از دو جهت اول اينكه پديد شدن اين صورت ناآشنا براى يكى از اسبابى است كه در باره خواب پرتوپلا گفتيم دوم اينكه قوه خيال براى آن معنا صورتى ساخته و براى آن صورت هم صورت دوم و براى دوم هم صورت سوم و پر از اين صورت بآن صورت رفته تا بصورتى رسيده كه هيچ با معناى نقش بسته در نفس مناسبت ندارد و اين قسم هم باز در شمار خواب پرتوپلا درآيد، و از اين رو گويند اعتبارى بخواب شاعر و دروغگو نيست چون قوههاى خيال اينها با ساخت و سازهاى دروغ و بيهوده عادت كردهاند، و اللَّه اعلم.
فرع دوم [غيبگوئى]
پ: در چگونگى غيبگوئى، بدان كه نفس ناطقه نيرومند كه بهمه سو از بالا و فرود پرواز گيرد و چنان نيرومند باشد كه پرداخت بكار تن بازگيرش از پيوست بمبادى مجرّد نگردد، و با اين وضع چنان افتد كه نيروى فكرش تواند لوح حسّ مشترك را از حواس ظاهره بازستاند دور نباشد كه براى چنين نفسى در بيدارى هم مانند رؤيا كه در خواب است رخ دهد و بمبادى مجرّد پيوندد و از آنها صورى در او نقش بندند كه دلالت بر وقائع اين جهان دارند در جوهر نفس ناطقه، و آنگه قوه متخيّله نيرومند از آن صورتى سازد مناسب آن و آن را بلوح حسّ مشترك فروآرد و چشمگير گردد و محسوس شود و در اين حال آن آدمى سخنى برشته كشيده شنود از هاتف.
و بسا كه منظرى هر چه كاملتر و صورتى هر چه والاتر نگرد كه با وى أحوالى كه بدو وابسته است گويد. سپس اگر صورت محسوسه منطبق باشد، آن معانى كه نفس ناطقه دريافته وحى صريح باشد، و اگر صورت خيالى مخالف آن صورت
عقلى باشد از برخى وجوه وحى نيازمند بتفسير باشد، و بازگير قوه متخيله از تغيير و تبديل معناى كلى دو چيز است.پ 1- اينكه صورت نقش شده در نفس ناطقه از جانب مبادى عاليه بخوبى روشن و گويا است و مانع از تصرّف خيال است در آن چنانچه صورتهاى باز گرفته از خارج هر گاه خوب روشن باشند نگذارند خيال آنها را دگرگون سازد و عوض كند (وجه دوم اين اول ذكر نشده- از مترجم) نوع دوم از غيبگوئى: اينست كه نفوس ناتوان از پيوست بعالم ناديده در بيدارى خود بسا كمك گيرند از آنچه حس را هراسناك و خيال را سرگردان سازد مانند اينكه خود را سخت دربند كشند، يا در آينه و برق خيرهكننده نگرند كه ديده را لرزان سازد چون اينها همه خيال را بهراس افكند و نفس از سرگردانى و كنارهگيرى آن در اين لحظه از تدبير بدن بهرهگيرد براى دريافت غيب، و شرط اين گونه غيبدانى اينست كه آن آدم ضعيف العقل و ساده و خوش باور باشد نسبت بهر چه برايش حكايت كنند از تماس با پرى چون كودكان و زنان و ابلهان، اينان چون حواسشان ناتوانست و زود بسخنى فريفته يك خواسته ويژه شوند و نفسشان در اين پيشامدها لحظه بعالم غيب رو آرد، و آن خواسته را انديشد يك بار سخنى شنود و پندار پرى است و يك بار صورتها بيند و گمانبرد اخوان پريانند و از غيب باو چيزى الهام شود كه در اثناء غش خود بدان گويا گردد و شنوندهها آن را برگيرند و تدبير كار خود بر بنياد آن نهند اينست آنچه شيخ الرئيس در اين باب تقرير كرده.
و بدان كه بنياد همه فروعات دو چيز است.
پ1- اينكه صورى كه پيغمبران و اولياء و ديگران مشاهده كنند وجود خارجى ندارند و گر نه بايد هر كه حس سالم دارد آنها را دريابد، زيرا اگر با همه اين شرائط دريافت نشوند، رواست در برابر ما كوهها و غرّشهاى آسمانى باشند و ما آنها را نبينيم و نشنويم و اين سفسطه است و نهان نيست كه اين نادانيها كه باين گفته
چسبانديد بگفته خود شما هم بچسبد براى آنكه اگر روا باشد آدمى صورى بيند و با آنها سخن گويد و آواز آنها را بشنود و شكلشان را بنگرد و با اين همه وجود خارجى نداشته باشند، رواست همه اينها را هم كه ما بينيم از شكل مردم و كوهها و درياها و آنچه شنويم از غرش آسمان در خارج نباشند و صرف خيال و صورتبندى در حسّ مشترك باشند و معلوم است كه گفتن آن هم سفسطه است.پ بلكه گوئيم اين در ناباورى و نادانى اندرى از نخست شديدتر است زيرا بنا بگفته ما ميدانيم هر آنچه ديديم درست است و هست جز اينكه بر ما لازم شود تجويز موجوداتى در نزد ما كه نبينيم آنها را و اين مايه ترديد در وجود آنچه ديديم و شنيديم نباشد اما بگفته آنها لازم آيد ترديد در وجود هر صورتى بينيم و هر آوازى شنويم و اين نادان اندرى كامل و سفسطه تمام است و ثابت شد قول شما در نهايت فساد است.
اگر گويند حصول حالت حس ناموجود احوال ويژهايست چون كمال نفس و قوّت عقل كه در انبياء است و اولياء، و چون كسى آن احوال را ندارد و آدمى معمولى است اين احوال را ندارد و قطع بوجود خارجى اين چيزها دارد جواب گوئيم بروشى كه شما گفتيد روشن است كه ناشدنى نيست حس صورتى كه اصلا وجود ندارند و چون اين رواست بايد دليل آوريم بر اينكه اسباب حصول آن منحصر است در چنين و چنان با برهان يقينى و باز ثابت كنيم كه اين اسباب خاصه همه وجود ندارند با برهان يقينى و باز برهان آريم كه ممكن در بقاء بىنياز از علت نيست، زيرا اگر چنين نباشد ممكن است سبب حالت برود و خودش بماند و آنگه با اقامه برهان قاطع بدين مقدّمات جزم ما بوجود محسوسات در خارج وابسته شود باين مقدمات نظريه مشكل و آنچه وابسته بمقدمه نظريست خودش اولى است كه نظرى باشد و كليه علومى كه مقدمات محسوسه دارند باطل ميشوند، و روشن شد گفته شما باطل است و مايه سفسطه است.
پو بدان آنچه فلاسفه را بدين سببتراشيها واداشته اتفاق آنها است بانكار فرشته و پرى، و در كتاب ارواح روشن كرديم در نفى اين چيزها شبهه و خيال درستى ندارند، و چون چنين است و گفته آنها بىدليل و مايه سفسطه است، اين قول در نهايت فساد و بطلانست، اين تمام سخن است در اين اصل.
و اما اصل دوم كه اين سخنها همه فرع اثبات ادراك حواس باطنه است ما ببرهان قاهر قاطع روشن كرديم كه هر دريافتى از نفس ناطقه است و بخشكردن دريافتها به نيروهاى جداگانه باطل است و سخنى است فاسد، و از اين بيانات ثابت شد كه سخن آنان در نهايت ضعف و تباهى است.
و حق اينست كه در اين باب وجوه بسياريست يكى اينكه نفوس ناطقه چند نوعند، و هر نوعى يك روح كلّى فلكى دارد كه علت آنست و صلاح بخش احوالش و اين روح فلكى سرچشمه آنها است، و آن را طباع تام نام نهاديم، و مانعى ندارد كه آنچه در خواب بيند و بار ديگر در بيدارى و بار سوم بالهام كار آن طباع تام او باشد، و مانعى ندارد كه او بتواند بهر شكل هوائى درآيد در هر كار خود بجسمى مناسب آن.
دوّم اينكه فرشته و پرى را ثابت دانيم و ميتوانند كارهائى ويژه كنند و بهمراه آنها بديد آدمى آيند و كارهائى كنند كه از آدمى در پرده باشند، اينست آنچه در اين باب گوئيم.
در مواقف و شرحش گفته: اما رؤيا نزد جمهور متكلمين خيالى است بيهوده چون معتزله گويند در خواب شرائط دريافت كه برابر بودن و پرتو ديد است و وساطت هواء زلال و بنيه خاص و نبودن حائل وجود ندارد تا خواب چيزى بيند، و آنچه خواب بيند ادراك نباشد و خيال باطل و وهم فاسد است، و اما نزد همكيشان ما كه براى ادراك، شرطى ندانند براى آنست كه خلاف عادت خداست كه ادراك در خوابيده آفريند و خواب ضدّ ادراك است، و رؤيا ادراك حقيقى نباشد بلكه خيالى است باطل.
پاستاد ابو اسحاق گفته: رؤيا بىترديد ادراك درستى است زيرا فرقى ميان ديدن و شنيدن در خواب و در بيدارى نيست و نه در چشيدن و ادراكات ديگر، و اگر در آنها نسبت بخواب ترديد روا شود در باره بيدار هم رواگردد و سفسطه و اعتراض بر امور معلوم و بديهى رخ دهد، و استاد منكر نيست كه خواب ضد ادراك است، ولى پندارد كه ادراك خوابيده بجزئى از او است جز جزئى كه در بيدار ابزار ادراك است و از اين رو اجتماع دو ضد در يك جا نباشد.
گويم: سپس عقيده فلاسفه را نزديك بدان چه گذشت نقل كرده و گفته است برخى از محققان حكماء و صوفيه كه بپندار خود جمع كنند ميان شرع و حكمت گويند كه سبب رؤيا فروكش روح بخاريست از برون بدرون براى چند چيز چون آسودن از كثرت حركت، و پرداختن بدرون براى جبران تنگى جا و از اين رو چون معده پر شود خواب آيد. و براى كاستى در روح كه نتواند برون و درون هر دو را اداره كند، و بيش و كم خواب اسباب طبى دارد كه در كتب اطباء ذكر شدند.
و چون روح بدرون كشيد و حواس از كار افتادند، نفس فراغتى از پرداخت بواردات آنها يابد و مانع از پيش او برخيزد و اگر عالى و راستشيوه و روحانى باشد و ستوده اوصاف روى بخدا آرد پاك از نقائص و رو گردان از شواغل تن ستوده خصال و جز آن از هر چه روشنى و نيرويش را بايد تا عالم محسوس را بزدايد از طاعت و عبادت و رياضت بدستور خدا، و حفظ ميانه افراط و تفريط با دوام وضوء و ذكر خصوص از سر شب تا هنگام خواب با تندرستى و اعتدال مزاج شخصى و مغزى و پيوندد بجواهر روحانيه شريفه كه نقوش همه چيز در آنها است از كلى و جزئى بنام كتاب مبين و ام الكتاب و از آنها نقش پذيرد بويژه از آنچه شايدش و بايدش چون نفس آينه ايست كه در برابر آينه ديگر نقشپذير است با آمادگى اسباب و رفع حجاب، و حجاب او پرداخت بواردات حواسّ است، و چون برداشته شود از آن آئينههاى علوى آنچه بايد در او نقش بندد، و اگر آنها جزئى باشند
و همان طور در حافظه بمانند و متخيله در آنها دست نبرد رؤيا درست درآيد و نياز بتعبير ندارد، و اگر متخيله غالب و ادراك نفس ناتوانست تبديلى مناسب در آن رخ دهد چنانچه علم شير نمود كند و دشمن مار و شاه دريا و كوه، زيرا دانستى هر چيزى را صورتيست جدا در هر نشانه، گرچه با هم توافق دارند.پ گفته: مردى نزد ابن سيرين آمد و گفت در خواب ديدم كه مهرى بدست دارم و دهان هر مرد و فرج هر زنى را مهر ميزنم باو گفت تو مؤذنى و در ماه رمضان سپيده دم اذان گوئى و تصديق كرد، ديگرى آمد و گفت: در خواب ديدم روغن زيت در زيتون ميريزم.
گفت: اگر كنيزى همبستر دارى بررسى كن كه او مادر تو است، چون زيتون مادر زيت است، و او بررسى كرد و كنيزش مادرش بود كه در خردساليش باسيرى رفته بود.
ديگرى گفتش: در خواب ديدم كه درّ بگردن خوكها بندم، گفت گويا حكمت بنااهل آموزى، و همچنان بود.
و بسا متخيله چيزى را بدل بمانند آن كند يا بضدّ آن، چنانچه خواب بيند پسرى برايش زاده و دخترى آيد يا بعكس، و تعبير اين گونه خوابها نياز بتصرف و برگردان دارند، و بسا انتقالات متخيّله منحصر بيك نوع نيست و تعبير دچار انشعاب شود و نسبت بشخص و حال و صنعت و فصل سال و بهى و بيمارى خواب بيننده مختلف گردد و معبر را حدسى بايد، و بسيار دچار اشتباه شود.
و اگر نفس آدمى پست و دنيا پرست و اندر شهوت و نافرمانى باشد و نيروى متخيله را بخيالهاى فاسد و جز آن كشد كه مايه تيرهگى دل و بد سرشتى مغز است و در خواب بجوهر روحانى پيوستى ندارد و متخيله سر خود در كشور خود صورت سازى كند چنانچه اشخاص و اشياء را در خارج ديده و برخى بكلى ياوه باشند و بازيگرى و پريشانى خيال كه بيشتر بدان دچار است، و از آنها در عالم خوب بصور ديگر منتقل گردد و بحكايت آنها پردازد چنانچه حواس در بيدارى بويژه اگر
ناتوان و اثرپذير باشد، و اين خوابها پرتوپلا باشند، و احوال و مزاج تن در آنها اثر بخشند.پ و اگر صفراء بر مزاجش غالب است دزدى در خواب بيند، و اگر گرمى، آتش و حمام داغ و اگر سردى غالب است برف و زمستان و مانند آنها، و اگر سوداء غالب است چيزهاى سياه و امور هراسناك يكى از دانشمندان گفته: همانا صورت در خيال آيد از غلبه حرارت، براى آنكه حرارت در هر جا سرايت بمجاور خود كند مانند نور خورشيد در اجسام، و چون متخيله در جسم داغى نقش گيرد اثرى گيرد كه موافق طبع آن باشد، چون هر چه از ديگرى اثر پذيرد مناسب حال خود اثر پذيرد، و متخيله جسم نيست تا داغ شود بلكه همان آتش را كه جسم داغى است در خود دريابد.
سپس گفته: پيوست با جواهر روحانيه بسا در بيدارى هم باشد چنانچه صورتگرى خيال در هر دو حال است براى آنكه پرده بردارى ميان نفس و آن عالم چنانچه در خواب باشد بسا باسباب ديگرى ميسر گردد، مانند آنكه سرشت نفسى پاك است، يا بوسيله كشتن نفس و بيرون كشيدن آن از جهان ماده برياضتهاى سخت تا حجاب او برداشته شود، و كشف و مشاهده پديد آيد، و حوادث و حقائق پديدار گردند، مانند مرگ اختيارى كه اولياء دارند و چون مرگ طبيعى كه پرده بردارى كند براى همه از سعداء و اشقياء.
و چنانچه مزاج خشك و گرم شود و روح بخارى كم تا نفس از حواس ظاهره براى غلبه سوداء و كمى روح روگرداند و با اينكه چشمش باز است مبهوت و بيخبر ماند از آنچه بيند و شنود، چون خروج روح بظاهر تن ناتوانست و مىشود براى چنين آدمى جواهر روحانيه منكشف شوند و چيزى از غيب در او منقش گردد و او نفهميده بازگويد، چنانچه در برخى ديوانهها و غشىها و كاهنان ديده شده كه از آينده گزارش دادند.پ سپس آنچه نفس در بيدارى برخورد دو جور است اگر نفس نيرومند و همه
سو بين باشد، و مشاعر فرودين او را از مدارك عاليه بازندارد، و متخيله بتواند حس مشترك را از مشاهده ظاهر رها كند و بمشاهده آنچه در درونست بكشاند دور نيست همان حالت رؤيا بدو دست دهد كه بسا وحى صريح است و نياز بتأويل ندارد و بسا مبهم است و نياز بدان دارد، و بسا مانند خوابهاى پرتوپلا باشد اگر دستخوش خيال گردد و پريشان شود، و اگر چنين نباشد چند وجه دارد.
1- خيال را بوسيله امر محسوسى دچار هراس و سرگردانى كند چنانچه برخى پيشگويان كودكى يا زنى را كه دچار ضعف مداراند واسطه سازند و با چيزهاى زرق و برقى يا آلوده بسياهى هراسناك يا خيرهكننده بواسطه لرزش يا براقى سر گرم كنند تا از زبان آنها غيب بشنوند و مانند اينكه برخى صوفيان و كاهنان برقص و كف زدن و شادى پردازند براى اختلال حواسّ و بسا بورد و دعاى نامفهوم كه الفاظ هراسآور دارد توسل جويند براى بزبان آوردن ديگرى.
2- بواسطه غش و بلاهت و كودنى حواس ظاهره بىاثر گردند و گاهى هر دو سبب فراهم شوند ناتوانى بيش از حد حواسّ و تقويت نفس بطرب سازى و جز آن مانند بسيارى از مرتاضان رنج كش و اين خوبست، و آنچه كاهنان و مسحشدهگان كنند نقصان و گمراهى و بيكار كردن نيروها است از آنچه برايش آفريده شدند، و اما فضلاء رياضت و علمشان مرموز و مكتوبست از نامحرمان.
كراچكى- ره- در كتاب كنز الفوائد گفته: استاد ما شيخ مفيد در برخى كتبش گفته: سخن در باره رؤيا و خوابها كميابست، و انديشمندان پر بدان بىاعتنا، و اين گرفتارى بزرگى است، و گفتار درست در باره آن اصلى است جليل و رؤيا چهار علت دارد.
1- چيزى را پر در خاطر آوردن و با خود گفتن تا در نفس نقش گيرد و خواب آن را در خيال مجسّم سازد و اين اعتبار دارد.پ 2- بر اثر غلبه چهار طبع بر يك ديگر مزاج پريشان شود و در خيال آيد آنچه با طبع غالب سازگار است از خوردنى و نوشيدنى و ديدنى و پوشيدنى و شادى
بخش و نفرتبار، و بسا اثر طبع غالب در بيدارى و شهود هم باشد تا آنجا كه صفرازده را بالا رفتن بر بلندى دشوار است و بخيالش افتد كه از آن درافتد و هول و هراسى كند كه ديگران نكنند، آنكه سوداء بر او غلبه كند خيال كند بهواء برآمده و فرشتهها با او راز گفتند، و آن را درست پندارد تا آنجا كه خود را پيغمبر شمارد كه از آسمانش وحى رسد و مانند آن.
3- لطفهاى الهى است كه برخى آفريدهها را فراگيرد، براى آگاهى و هموارى و اعذار و انذار، و در دلش افتد آنچه خيالش را برانگيزد براى كارهائى كه طاعتند و شكر نعمت، و او را از نافرمانى بازدارد و از آخرت بترساند، و مصلحتى بيش آردش و سود معنوى و انديشه معرفتآور.
4- سببسازيست از شيطان و وسوسهاى از او در دل انسان كه بيادش آرد چيزهاى اندوهبار و غم آنچه بدان نرسد، يا واداردش بر ارتكاب گناه كه مايه هلاك او است، يا باعث شبهههاى در دينش گردد كه نابودش سازد، و اين سزاى بىتوفيقى است بر اثر نافرمانى و تقصير در طاعت خدا سبحانه و از خوابهاى بيهوده كسى رهانيست جز انبياء و ائمه عليهم السّلام و راسخان در علم از مردم صالح و استادم هميشه ميگفت: هر كه پردانش و با فهم شود خواب ديدنش كم شود، و با اين حال اگر با تن سالم خوابى بيند درست درآيد و منظورش از تندرستى دچار نبودن به بيماريهاى مهيج چار طبع و اعتدال مزاج است چنانچه بيان شد، خواب مست درست نيست و نه كسى كه شكمش پر از خوراك است كه مانند مست است از اين رو گفتهاند خوابهاى ماه رمضان كمتر درست درآيند، اما خواب انبياء جز درست نباشند و در حقيقت وحى باشند گرچه نام آن را ندارد، و چون خواب مؤمن درست باشد از طرف خدا تعالى است چنانچه گفتيم و در حديث پيغمبر است صلى اللَّه عليه و آله كه: خواب مؤمن؟؟؟ جزء نبوت است، و از آن حضرت روايت است كه خواب مؤمن چون سخنى است كه پروردگار در بر او گفته.پ و اما وسوسه شياطين جن از شرع رسيده خدا تعالى فرمايد «از شرّ وسواس
خناس كه وسوسه كند در دل مردم، 4- 6 الناس» و فرموده: «راستى شياطين وحى كنند بدوستان خود تا با شما جدل كنند، 121- الانعام» و فرمود: «شياطين انس و جن كه بهم وحى كنند گفتار ناهنجار را براى فريب» و در شرع وارد شده و راهى براى منعش نيست.
و اما چگونه پرى آدمى را وسوسه كند؟ پرى جسمى است رقيق و لطيف و ميتواند تا بيخ گوش برود و سخنى در آنجا افكند كه بر شنونده اشتباه شود و پندارد خاطره است، چون مانند محسوسات آن را از حواس دريافت نكند، و اين در باره خواب و بيدار هر دو رواست، و مخالف عقل هم نيست، جابر بن عبد اللَّه روايت كرده در اين ميان كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خطبه ميخواند ناگاه مردى برخاست و گفت: يا رسول اللَّه من در خواب ديدم سرم بريده است و ميغلطد و من بدنبالش ميروم، فرمود بازى شيطان را بازمگو كه با تو كرده، سپس فرمود: چون شيطان با يكى از شما در خواب بازى كند بهيچ كس نگويد.
و اما اينكه آدمى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم يا يكى از ائمه عليهم السّلام را در خواب بيند در نزد من سه گونه است.
يكم آنكه قطع دارم درست است.
و دوم قطع دارم نادرست است و بخشى هم درستى و نادرستى هر دو را محتمل است آنكه قطع دارم درست است اينست كه در خواب بيند پيغمبر يا امام در طاعت خداست يا بدان فرمان دهد و يا نهى از گناه كند يا زشتى آن را بيان كند و بحقى دعوت كند يا حقى گويد، يا از باطلى بازدارد يا بدكار را نكوهش كند و اما آنكه نادرست است آنست كه مخالف اين باشد چون قطع داريم پيغمبر و امام حق جوى و حق گويند و از باطل بدورند، و اما آنكه ممكن است درست يا نادرست باشد اينست كه پيغمبر يا امام را در حال عادى بيند كه جنبه مذهبى ندارد مانند اينكه در خواب بيند سوار است يا راه ميرود يا نشسته و مانند آن، و اما خبر مروىّ از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه: هر كه مرا بيند مرا ديده است زيرا
شيطان شبيه من نميشود» اگر مقصود ديدن در خواب باشد مخصوص بهمان قسم اول است نه در هر سه قسم، زيرا شيطان مانند پيغمبر نشود در حق و طاعت.پ و اما آنچه از آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله روايت است كه «هر كه مرا در خواب بيند در بيدارى ديده» دو وجه دارد.
يكم آنكه مقصود خواب ديدن باشد و مخصوص قسم اول باشد مانند خبر گذشته.
دوّم اينكه مقصود ديدن در بيدارى باشد نه در خواب و نائم وصف پيغمبر باشد نه خواببيننده بدين معنى كه هر كه مرا بيند و در خوابم مانند اينست مرا ديده و بيدارم و سودش اينست كه بآنها بفهماند او در خواب و بيدارى هر دو دريافت يكسان دارد و چون در حال خواب هم در حضور او باشند رعايت ادب كنند چنانچه در بيدارى او، و از آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله روايت است كه چرتى زد و برخاست و بىتجديد وضوء نماز خواند، و از او پرسش شد، فرمود: من مانند شماها نيستم چشمم ميخوابد و دلم بيدار است.
و همه اين روايات خبر واحدند و اگر پذيرفته شوند بر اين روش تفسير شوند استادم- ره- ميگفت: چون آدمى را شايد كه در بيدارى گويد من خدايم مانند فرعون و همگنانش با بيچارگى آدمى و نبودن اشتباه در باره او در بيدارى چه مانعى است كه ابليس خوابيدهاى را وسوسه كند كه من پيغمبرم با اينكه توانائى او از آدمى بيش است و اشتباه در خواب فراوان.
و دليل روشن اينكه در خواب ديدن پيغمبر يا امام درست و نادرست دارد اينست كه شيعهاى گويد: پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم بهمراه أمير المؤمنين عليه السّلام و بمن فرمود: از على پيروى كن نه جز او، و بمن آموخت كه خليفه وى او است و أبو بكر و عمر و عثمان ظالم و دشمن اويند، و مرا از دوستى آنان بازداشت و به بيزارى از آنان واداشت، و مانند آن از خصائص عقائد شيعه.
پو باز ناصبى ميگويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در خواب ديدم بهمراه أبو بكر و عمر و عثمان و مرا بدوستى آنها فرمانداد و از دشمنى آنها بازداشت، و بمن آموخت كه ياران اويند در دنيا و آخرت و با اويند در بهشت و مانند آن از عقائد مخصوص ناصبيها و بناچار ميدانم يكى از اين دو خواب درست و يكى نادرست و درستش همانست كه در بيدارى بدليل ثابت شده باشد و شيعى را نرسد كه ناصبى را دروغ پرداز داند در خواب ديدن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله زيرا او هم معارضه بمثل تواند كرد.
و يك ناصبى را ديدم كه شيعه شد و بما گزارش داد كه خوابهايش ضد آنها است كه در ناصبى بودنش ميديده، و روشن شد كه يكى از اين گونه دو خواب نادرست است، و نتيجه حديث نفس يا وسوسه شيطانست و مانند آن، و خواب درست همان لطف خداست به بندهاش بمعنائى كه پيش وصف كرديم.
و گفتار ما در خواب درست كه آدمى پيغمبر را در خواب بيند باين معنا است كه مانند آنست كه ديده نه بحقيقت پرتو ديدهاش بتن پيغمبر افتاده، كدام ديده در خواب بينائى دارد؟ و اين جز يك تصور و خيال نباشد كه بلطف خدا چون دانشى است، و اين منافات ندارد با خبرى كه گويد: «من رآنى فقد رآنى» زيرا مقصود تشبيه است، و براى خردمند در اينجا خطائى نباشد.
مازرى از عامه در شرح قول پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله «الرؤيا من اللَّه و الحلم من الشيطان» گفته: عقيده أهل سنت در حقيقت رؤيا اينست كه خدا تعالى در دل خوابيده عقائدى آفريند چنانچه در دل بيدار، و او است كه هر چه خواهد كند و خواب و بيدارى بازش ندارد، و چون اين عقائد را آفريند آنها را نشانه امور ديگرى سازد كه دوباره آفريند يا آفريده باشد، و چون در دل خوابيده آفريند كه پريده با اينكه پرنده نيست اين اعتقاد ناشدنى نشانه يك امر شدنيست چنانچه خدا ابر را نشانه باران آفريده و همه آفريده خدايند ولى خدا رؤيا و عقائد را نشانه شادكنندهها آفريده در نهانى از شيطان و نشانه زيانآور در حضور شيطان و آن را مجازا بوى بسته چون در بر او بوده و او را در حقيقت كارى نباشد.
پبغوى در شرح السنه گفته نه هر چه آدمى در خواب بيند درست و تعبير دار باشد، بلكه خواب درست آنست كه از طرف خداست و فرشته رؤيا آن را از ام الكتاب آرد و جز آن پرتوپلا است و تعبير ندارد و آن چند نوع است، بسا كار شيطانست كه آدمى را ببازى گيرد يا او را غمنده كند و ويرا نيرنگها است كه غمندهگى آرند چنانچه خدا تعالى فرموده «همانا رازگوئى از شيطانست تا غمنده سازد آنان را كه گرويدند، المجادله» و از بازيهاى شيطان با وى احتلام است كه غسل دارد و تعبير ندارد.
و بسا از حديث نفس است چنانچه در كاريست يا پيشهاى، و در خواب آن را بيند و عاشق معشوق خود را بيند و مانند آن، و بسا اثر مزاجى است چنانچه پر خون قصد و حجامت و سرخى و خون و باغ و گل و نى و نشاط و مانند آنها در خواب بيند، و صفرازده آتش و شمع و چراغ و چيزهاى زرد و پرش در هواء و مانند آن در خواب بيند، و سودائى تاريكى و سياه رنگها و شكار وحشى و هراسناكها و مردهها و گورها و ويرانه و تنگنا و بار سنگين در خواب بيند، و بلغمى سفيدى و آب و ترى و برف و لجن در خواب بيند و هيچ كدام تعبيرى ندارند.
سيد مرتضى- ره- در كتاب الغرر و الدرز در جواب اين پرسش كه چه فرمائى در خوابها درستند يا نادرست؟ و كار چه كسند؟ و چرا بيشتر درست درآيند؟
و چرا در خواب ديدن جماع انزال منى شود؟ و اگر درست و نادرست دارند راه جدا كردن آنها چيست؟
گفته: بدان كه خواب خرد كامل ندارد، زيرا خواب نوعى بيهوشى است و آن برانداز علوم است، براى اين آدم خواب عقائد بيهوده دارد چه كه خردش كاسته و دانشش رفته، هر خوابى عقيدهايست كه خوابيده در خود برآورد و نميشود كار ديگرى در وى باشد، زيرا جز خودش از بازگويان آدمى باشند يا فرشته يا پرى جسمند و جسم نميتواند در ديگرى عقيده يا هر چه از جنس آنست آفريند ولى در خود چنين كارى تواند، و گفتيم البته نتواند در ديگرى اعتقاد آفريند براى آنكه
آنكه هر كارى از توانا بديگرى سرايت كند باعتماد بر آن و در جنس اعتماد اعتقاد آفرينى نيست.پ و از اين رو اگر يكى از ما روزگارى دراز فساد آورد كه در دل ديگرى عقيدهاى پديد كند نشود، و اين مطلب در جاهاى بسيار شرح شده، و تنها خداست كه در دل ما ميتواند بىسبب عقيدهاى آفريند.
و روا نباشد كه خدا در دل خواب عقيده آفريند، زيرا بيشتر عقائد او نادانيست و نمود بر خلاف واقع چون خواب بيند كه راه ميرود و سوار است و اوصاف بسيارى دارد كه هيچ كدام وجودى ندارند، و خدا تعالى نادانى نيافريند، و بايد همه اين اعتقادات از خود خواب باشد.
و در كتاب مقالات گفته: صالح قبه نامى عقيده داشته هر چه در خواب بينند حقيقت دارد، و اين نادانيست و بنادانيهاى سوفسطائيان برد، زيرا بسا در خواب بيند سرش بريده يا مرده يا بآسمان رفته و ما ميدانيم چنان نيست، و اگر نزد اين آقاى صالح رواست كه بيدار معتقد باشد سراب آبست و حقيقت دارد و چوب قائق رانى كه در آب شكسته نمايد با اينكه درست است اشتباه و غلط است بايد آن را در آدم خواب هم روا دارد كه از كمال دورتر است و بكاستى نزديكتر و چرا نگويد:
آنهم غلط است.
و سزا است كه آنچه خوابيده بخيال خود ديده سه بخش كرد: يكى آنچه بىسبب و منشأ پديد آمده دوّم آنچه از وسوسه شيطانست كه در بيخ گوش او بنهانى گويد و چيزها در بر دارد و خواب كه آنها را شنود معتقد شود كه آنها را ديده كه البته بسيار كسانى در خواب سخن سخنگوى نزديك خود را شنوند و معتقد شدند كه گفتارش را در خواب ديدند.
سوّم آنچه خدا بدل آدم خواب اندازد يا فرشتهاى را گويد تا آن را در دل او اندازد، و حقيقتش اينست كه سخنى در بن گوش خواب انجام شود و او معتقد گردد
كه مضمون آن را بچشم ديده، خوابها كه دعوت بخير و صلاح در دين باشند بايد چنين باشند چنانچه خوابهاى بد بايد از وسوسه شيطان باشند.پ و هر خوابى كه درست درآيد يا تعبير درستى دارد بايد همان باشد كه خدا در گوش او افكنده كه چنان بوده يا باشد براى نوعى مصلحت، و خوابيده معتقد شده آنچه را شنيده بچشم ديده، و در اين صورت تعبيرش درست درآيد، و اين در آنجا است كه درست درآمدنش اتفاق نباشد زيرا برخى خوابها بطور اتفاق درست در آيند و برخى مجال اتفاق هم در آنها كم است.
اگر گويند نه اينكه أبو على جبائى در سخنى از خود در باره خوابها گفته:
طبائع نشود كه در آنها اثر بخشند زيرا طبايع بمذهب صحيح اثرى ندارند، و با اين حال مىشود كه در برخى خوراكها خواب بسيار ديده شود چنانچه برخى خوراكها در بيدارى هم خيال آفرينند، گوئيم أبو على چنين گفته و خطا گفته زيرا اثر بخشى خوراكها بحسب عادت در مذاهب صحيحه بىوابستگى به طبائع كار خدا باشد و چطور مىشود خيال باطل و اعتقاد نادرست را كار خدا دانست؟
اما سخن از وضع بيدار خيالگر با خواب بيننده يكى است، و نميشود تخيل نادرست كار خدا باشد نه در خواب و نه در بيدار، و خيالگر فاسد بيخواب بايد كم خرد و بىتميز و بيهوش باشد كه چنين عقيدهاى را برآورد چنانچه در باره خواب گفتيم.
اگر گويند: چه گوئيد در خوابهاى پيغمبران، و چه سببى دارد درستى آنها تا خوابشان را بمانند وحى كه شنوند شمردند؟
گوئيم اخبارى كه در اين باره آمده قطعى نيستند و مايه علم نيستند و بسا كه خدا به پيغمبرى وحى كند كه خوابى كه بيند بايد بدان عمل كند، و اعتمادش بمجرد خواب ديدن نيست و بر اين وجه عمل مىشود خواب ابراهيم در سر بريدن پسرش و اگر چنان نباشد چگونه ابراهيم دانست مامور است بسر بريدن پسر خود.
اگر گويند: پس تفسير آنچه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم رسيده كه «من رآنى فقد
رآنى فان الشيطان لا يتخيل بي» چيست؟ با اينكه ميدانيم محق و مبطل و مؤمن و كافر بسا او را در خواب بينند و هر كدام بضدّ هم از او گزارش دهند و چگونه در حقيقت او را ديده باشند؟پ گوئيم: اين يك خبر واحد ضعيف است و اضعف اخبار است و اعتماد را نشايد و بر فرض صحت مقصود از آن ديدار در بيداريست و بيان اينكه شيطان بشكل من نميشود چون كه گفتهاند شيطان بشكل بشر درمىآيد و اين معنى بظاهر لفظ خبر مناسبتر است زيرا در آن بينندهاى آورده و خود را ديده شده تعبير كرده با اينكه در خواب نه بيننده حقيقى هست و نه ديده شده و تنها وجود هر دو در بيداريست و اگر حمل بر خواب شود تقدير كلام اينست كه هر كه معتقد است مرا در خواب ديده گرچه در حقيقت بيننده نيست در حكم كسى است كه مرا ديده و اين خلاف ظاهر لفظ خبر است.
و اينكه ما در باره خوابها گفتيم و آنها را بخش كرديم از هر چه در اين باره گفتهاند درستتر است، و آنچه در اين باره نوشتند حاصل و تحقيقى ندارد، و اما ياوههاى فلاسفه در اين باب زن فرزند مرده را بخنده آورد زيرا آنان خوابهاى درست را كه سببش را ندانستند باطلاع نفس بعالم خودش وابستهاند كه در آن بعلم آينده سركشيده و لوح محفوظ را خوانده، و آنچه در باره حقيقت نفس گفتهاند نه مفهومى دارد و نه دليلى تا برسد باطلاع نفس بعالم خودش، اين اطلاع چيست؟ عالم نفس كدام است؟ و براى چه از اين اطلاع كائنات را بداند؟ همه اينها مزخرف و ياوه است، و هراسگوئى كه چيزى بدست ندهد.
و قول صالح قبه با اينكه نادانى محض است مفهومتر از قول فلاسفه است، زيرا صالح گفته آدم خواب در حقيقت چيزى را بيند كه نديده ولى نامعقول و نامفهوم نگفته بلكه نادرست گفته كه مفهومى دارد، و اينان چيزى گويند كه با كوشش هم مفهوم نشود، و با انديشه معقول نگردد و فرق آنها روشن است و اما سبب انزال
بر همان پايه است كه در بيداريست و هنگام جماع،پ و علّت آن ياوهسرائى طبيعىها نيست زيرا طبع مايه ندارد و وابستن بدان سرابى است بيحاصل و همانا سبب انزال اينست كه شيوه خداست كه با عقيده بانجام جماع انزال منى شود گرچه اين عقيده در خواب باشد و بىاصل باشد (پايان سخن او- قده-).
بذكر همين گفتهها بس كنيم و تحقيق و انتقاد در باره آنها را رها كنيم كه باعث درازى سخن و خروج از مقصد كتاب است و آنچه را در اين باب از اخبار منسوبه بائمّه عليهم السّلام براى ما روشن است بگوئيم و آن اينست كه رؤيا مستند بامور پراكندهاى است.
1- روح در حال خواب حركتى بآسمان دارد يا خودش بنا بر اينكه جسم است چنانچه ظاهر اخبار است يا با جسد مثالى بنا بوجود آن در حال زندگى نيز كه روح را دو تن است اصلى و مثالى كه در بيدارى بيشتر بتن اصلى وابسته است و كمتر بتن مثالى و در خواب برعكس يا آنكه خودش پس از سستى وابستگى بتن در خواب رو بعالم ارواح كند، و اگر هم جسم باشد اين احتمال هست چنانچه برخى اخبار بدان اشارت دارد، و حركتش كنايه از رو گرداندن از اين تن است و رو آوردن بعالم ديگر و پس از حركت بهر معنا باشد در ملكوت اعلى چيزها بيند و برخى الواح تقديرات را بخواند، و اگر پاك است و روشنبين همه چيز را چنانچه نگاشته است بخواند و خوابش نياز به تعبير ندارد، و اگر دلش تيرگى مادّه را دارد و پرده شهوت چيزها را شبح مانند بيند مانند چشم بيمار و پردهدار، و استاد معبر ميتواند اشتباه او را برطرف كند.
و ممكن است خدا چيزها را در اين حال نه بصورت اصلى بلكه بصورت مناسب ديگر باو نمايد براى مصالح كثيره چنانچه آدمى مال را در خواب مار بيند، و بسا پول را بصورت عذره تا بفهمد زيانبار و پليدند و بايد از آنها دورى كرد، و بسا در هوا چيزها بيند كه خواب دروغ است و تعبير ندارد، و بسا مقصود از ديدن چيزها در هواء اموريست كه بدانها خو گرفته و شهوت خيالى و باطل است، و البته
آنچه دلالت بر اين دو نوع دارند در روايت محمّد بن قاسم و روايت معاوية بن عمّار و ديگران گذشت.پ 2- خواب ديدن افاضه ايست از خدا بدو بوسيله فرشته يا بىاو چنانچه خبر أبى بصير و سعد بن خلف اشارت دارند.
3- آنچه وسوسه شيطانست و چيرگى او براى گناه و نافرمانى در بيدارى يا آلودگى به نجاست ظاهرى و باطنى كه دل را تيره كردند، چنانچه در روايت هزع و روايت تارك الزكات و جز آنها گذشت و آيه نجوى هم بر آن دلالت دارد بنا بر برخى وجوه تفسير.
4- براى آنچه در ذهن او مانده از خيالهاى ياوه و تصورهاى بيهوده كه خبر ابن أبي خلف و جز او بدان اشارتست و اما جز اينها از وجوهى كه گذشت گرچه احتمال برخى در ميانست و تطبيق آيات و اخبارى بر آنها رواست ولى دليلى ندارد و صرف تجويز و امكان اثر برهان ندارند، با آنكه تحقيق آنها و اعتقاد بدان هم واجب نيست «1».
خاتمه [تعبير بعضى از خوابها]
پدر بيان تعبيراتى كه براى خوابها گفتند گرچه بيشتر آنها ماخذ قابل اعتماد ندارد.
1- ابر در خواب: حكمت است هر كه سوارش شود در حكمت بالا گيرد، و اگر دستش بدان رسد حكمتى دريابد، و اگر با آن درآميزد و بدستش نياورد با حكماء آميزش كند، اگر در ابر سياهى، تيرگى، يا عذابآورى باشد عذاب است و اگر باران دارد رحمت است.
- روغن و عسل بسا كه بمال تعبير شوند، و بسا بدانش و حكمت روايت است كه مردى بابن سيرين گفت در خواب ديدم عسل را از جام گوهر ميليسيدم، گفت: از خدا بترس و ياد قرآن را برگردان كه آن را فراموش كردى پس از آنكه خواندى و يادگرفتى.
3- بالا رفتن: رفعت مقام است خدا تعالى گويد «برآورديمش بجائى بلند، 57- مريم» و هر كه خواب بيند بآسمان وارد شده بشرف و ذكر و شهادت رسد.
4- طيران در هوا: عزم سفر يا رسيدن بشرف است، و برخى گفتند اگر خواب بيند بآسمان ميپرد اگر عمودى باشد بىكژى زيانى بدو رسد، و اگر در آسمان نهان شود و برنگردد بميرد، و اگر برگردد از بيماريش به شود، و اگر افقى پرواز كند بسفر رود و بمقام رسد باندازهاى كه پريده، اگر با بال باشد مال باشد، و سلطنتى كه در سايه آن سفر كند، و اگر بىبال است، در كارى درآيد و فريب خورد و گفتند پرواز براى بدان دليل پستى است.
5- ريسمان: عهد است و امان كه خدا فرموده «بچسبيد برشته خدا همگى 102- آل عمران».
بدان كه تعبير بسا از كتاب و سنت و ضرب المثل استنباط شود بهمان مناسبت نام و معنى يا بر ضدّ آنها و تعبير براهنمائى قرآن تعبير رشته است به پيمان كه گذشت، و كشتى به نجات كه خدا فرموده: «پس نجات داديم كشتىنشينان را، 15- العنكبوت» و چوب بنفاق، از قول خدا «گويا آنان چوبهاى واداشتهاند، 4- المنافقون» و سنگ بسخت دلى از قول خدا «يا سختتر در سختدلى، 74- البقره» و بيمارى به نفاق از قول خدا «در دلشان بيماريست، 10- البقره» و آب به فتنه، از قول خدا «البته نوشانيم بآنها آبى گوارا تا بيازمائيم آنها را، 16- الجن».پ و خوردن گوشت به غيبت، از قول خدا «آيا دوست دارد كسى از شماها كه بخورد
گوشت برادرش را مرده، 13- الحجرات» و در آمدن ناخواه پادشاه را به كوى يا خانه، يا شهرى به خوارى اهل آنها از قول خدا «راستى چون شاهان به آبادانى درآيند آن را تباه سازند، 34- النمل» و تخم مرغ بزن از قول خدا «گويا كه آنها تخم مرغ مستورند، 39- الصافات» و هم جامه بدانها از قول خدا «آنان جامه شمايند، 177- البقره» و بازكردن در خانه بدعاء از قول خدا «اگر بازگشائى خواهيد، 17- الانفال» يعنى اگر دعا كنيد و تعبير برهنمائى حديث چون كلاغ بمرد بدكار، براى آنكه پيغمبر او را بدكار ناميد، و موش بزن هرزه، چون آن را فويسقه ناميد، و دنده بزن كه فرمود: زن از دنده كج آفريده شده و تنگهاى بلور بزن كه فرمود آرام بران شتر تنگهاى بلور را.
و تعبير برهنمائى ضرب المثل مانند تعبير زرگر بدروغ گو كه گويند:
دروغگوتر مردم زرگرانند، و كندن چاه به نيرنگ كه گويند: هر كه چاهى كند بهر برادر در آن گردد اندر، خدا فرموده فرانگيرد نيرنگ بد جز أهل خود را، و هيزمكش بسخنچين كه گويند: هر كه سخن چينى و دو بهمزنى كند، هيزم بار او كنند، و «حمالة الحطب، 4- المسدّ» به سخن چين تفسير شده، و درازى دست به سخاوت كه گويند فلانى دستش از فلان درازتر است، و خود تير را بسنگ و تيراندازى را بتهمت زنا تعبير كنند كه گويند فلانى را بهرزگى رمى كرد و خدا هم فرموده «آنان كه رمى كنند زنان پاكدامن را، 4- النور» و دستشوئى را بنوميدى از آرزو كه گويند دستم را نزد تو شستم.
و تعبير برهنمائى نامها چنانچه كسى راشد نامى را خواب ديده تعبير شود برشد يا سالم نامى را و تعبير شود بسلامت، و از انس است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
شبى در خواب ديدم كه در خانه عقبة بن رافع هستيم و براى ما خرماى ابن طاب آوردند، و تعبيرش كردم بسربلندى ما در دنيا و آخرت، و باينكه دين ما پاكيزه
است، و ابن سيرين نوى تمر (هسته خرما) را به نيت سفر تعبير كرده، و سفر جل (گلابى) را بسفر تعبير كند، و سوسن را به بدى چون آغازش سوء است با مناسبت در مورد.پ و تعبير برهنمائى معنا چون تعبير اترج به نفاق براى اختلاف درون و برونش اگر در خواب چيزى نباشد كه دلالت بر مال كند و مانند تعبير گل و نرگس بكم ماندن بمناسبت مورد چون زودگذرند، و تعبير آس بماندن چون دوام دارد، روايت است كه زنى در اهواز خواب ديد شوهرش باو گل نرگس داد و بهوويش آس معبر گفت تو را رها كند و او را نگهدارد نشنيدى كه شاعر سروده عهد در نرگس نباشد عهد از آس است و بس.
و اما تعبير بضدّ چنانچه خوف تعبير بامن شود براى قول خدا «و البته بدل كند خوف آنها را به امن، 55- النور» و امن بخوف و گريه بشادى در صورتى كه ناله نباشد، و خنده را باندوه جز لبخند، و طاعون را بجنگ و جنگ را بطاعون و شتاب را به پشيمانى و عشق را بديوانگى و ديوانگى را بعشق، و نكاح را بتجارت و برعكس، و حجامت را بنوشتن چك و بعكس، نقل مكان را بسفر و بعكس، و از اينجا است كه گفتهاند خواب ديدن تشنگى به از سيرابى است، و فقر به از توانگرى و زده شده و زخم خورده و كشته در خواب به از فاعل آنها است.
و بسا با كم و فزونى تعبير تغيير كند چنانچه گريه شاديست و اگر آواز و ناله دارد مصيبت است، و خنده اندوه است و اگر لبخند باشد خوبست، گردو مال گنجى است و اگر صدا داشته باشد ستيز است، روغن زدن بسر زيور است و اگر برو روان باشد اندوه است، زعفران ستايش است و اگر رنگ دهد بيمارى و اندوه است، بيمارى كه دم بسته از خانهاش برود مرگ است و اگر سخن گويد بهبوديست چند موش زنانند و اگر سفيد و سياهند روز و شبند، ماهى زنست و اگر شمارش معلوم و بسيار است غنيمت است.پ و بسا تعبير خواب باختلاف وضع خواببين تغيير كند، مانند غل كه خواب
ديدنش بد است ولى از مرد صالح كناره كردن از بدى تعبير شود، ابن سيرين گويد اگر خواب بيند در منبر سخنرانى ميكند بشاهى ميرسد ولى اگر نااهل است بدار ميرود، مردى از ابن سيرين خواب اذان را پرسيد، گفت بحج ميروى و ديگرى از او همين را پرسيد گفت دستت بدزدى قطع شود، گفت اولى چهره خوبى داشت و خوابش را از «اذان بگو تا مردم بحج آيند 27- الحج» تعبير كردم، و دومى را خواستم نيامد و از روى «پس جار زد جارچى ايا كاروان شما دزديد، 70- يوسف» تعبير كردم.
و گاهى خواب بيند و خود آن را دريابد از اينكه حكمفرما شده يا حجّ رفته يا آمدن مسافر يا خوبى يا بدى، و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در عام الفتح خواب ديد و همان واقع شد: خدا فرمود «البته خدا خواب رسولش را درست درآورد، 27- الحج» و در روايتى است كه خزيمه خواب ديد روى پيشانى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله سجده كرد، و بآن حضرت گزارش داد، و او خوابيد و گفت خوابت درست است و بر پيشانى او سجده كرد، و گاهى براى خود چيزى در خواب بيند و از آن فرزند يا خويش يا همنام او درآيد، پيغمبر خواب ديد أبى جهل پيرو او شده و بپسرش عكرمه تعبير شد، و چون مسلمان شد فرمود: او همين است، و فرمانروائى مكه را براى اسيد بن عاص خواب ديد و از آن پسرش عتاب شد كه پيغمبرش فرماندار مكه كرد:
در بخارى بسندى از قيس بن عباد روايت كرده كه من در مسجد مدينه ميان جمعى كه برخى اصحاب پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در آنها بودند نشسته بودم، مردى با چهره خداپرستى وارد شد و يكى گفت: اين از أهل بهشت است، و دو ركعت نماز سبك خواند و بيرون رفت و من بدنبالش رفتم و باو گفتم: چون بمسجد درآمدى گفتند:
اين از أهل بهشت است، گفت بخدا كسى را نرسد كه ندانسته گويد و من بتو باز گويم براى چه؟پ من در عهد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله خوابى ديدم كه بآن حضرت گزارش دادم گويا در بستانى هستم پهنائى و سبزيش را گفت، در ميان آن ستونى است از آهن بنش در زمين
و سرش در آسمان و در بالايش حلقهايست، بمن گفتند از اين ستون بالا رو گفتم نتوانم، خدمتكارى آمد و جامههايم را در پسم جمع كرد و بالا رفتم تا آن حلقه را گرفتم و بمن گفتند بچسب بيدار شدم و آن را در دست داشتم و اين خواب را به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گفتم، فرمود آن بستان اسلام است و آن عمود تيره اسلام است و آن حلقه عروة الوثقى و تو بمسلمانى بميرى، و آن مرد عبد اللَّه بن سلام بود.
در شرح السنة گفته: هر كه در خواب بيند بآسمان برآمده و درآمده شرف و نام و شهادت دارد و اگر خود را در آن بيند و نداند كى برآمده است شرفى است شتابان و شهادتى در آينده، خورشيد پادشاهى بزرگ است، هر كه در آن دگرگونى و گرفتگى بيند غمى يا بيمارى بشاه رسد، ماه در تعبير وزير شاه است و زهره زن شاه، عطارد نويسنده شاه، مريخ رئيس ستادش، زحل زندانبانش، مشترى خزانهدارش، اختران بزرگ ديگر اشراف مردم باشند، و ماه بوزير تعبير شود كه در آسمانش بخواب ديد و اگرش نزد خود بخواب بيند يا در دامنش و يا خانهاش همسرى زيبا باشد.
و خورشيد در تعبير خواب يوسف پدرش بود و ماه مادرش يا خالهاش، و 11 اختر برادرانش چنانچه خدا فرمود «و برآورد پدر و مادرش را بر تخت تا آخر آيه 100- يوسف» خواب را در كودكى ديد و 40 سال بعد تعبير شد و گفتند 80 سال و روايت است كه ابن سيرين در خواب ديد كه جوزا نزد ثريا رفته و وصلت كرد و گفت: حسن بميرد و من پس از او بميرم و او از من شريفتر است.
مردى بابن سيرين گفت در خواب ديدم ميان آسمان و زمين ميپرم، گفت:
مردى پرآرزوئى، گفتند هر كه در خواب بيند قيامت در جايى برپا شده، عدالت در آنجا برپا شود اگر ستمكشيده باشند يارى شوند و اگر ستمگر انتقام كشند كه عدالت اينست و روز قيامت روز فضل است و عدل خدا فرمود «و نهيم ترازوى عدالت را روز قيامت، 47- الأنبياء».
پهر كه خواب بيند بهشت رفته مژده بهشت باشد، و اگر از ميوهاش خورده و بر گرفته خيرى در دين و دنيا و علم سودمندى باو رسد، و اگر از آن در خواب بديگرى داده ديگرى از دانشش بهره برد: دوزخ رفتن بيم گناهكار است تا توبه كند، و اگر بيند كه از خوراك و نوشابهاش خورد كار خلاف كند يا علمى يابد كه وبال باشد، غسل و وضوء با آب سرد توبه و درمان درد، بيرون شدن از زندان و پرداخت وام و امان از خوف جز اينكه غسل اقوى است از وضوء خدا بايوب فرمود «اين غسلگاهى است خنك و نوشابهايست، 46- ص» چون غسل كرد از همه بديها بدرآمد.
غسل و وضوء بآب گرم اندوه است و بيمارى، اذان حج است براى قول خدا «و جار زن مردم را بحج، 27- الحج» و بسا كه سلطنت دينى و نيرو باشد، نماز خواندن در خواب درستى نظر است در ديندارى و سنت در صورتى كه بسوى كعبه باشد و هم امامت است و رياست ولايت اگر قبله راست و نماز را تمام كند، ركوع در خواب توبه است كه خدا فرموده: «و خم شد در ركوع و توبه كرد، 24- ص» و سجود تقرب بخداست كه خدا فرموده: «سجده كن و نزديك شو، 20- علق».
و اگر در خواب نماز خوانده منحرف از قبله بمشرق يا مغرب، انحراف از سنت باشد، و اگر پشت بقبله باشد بدور انداختن اسلام است كه خدا فرموده «و بپشت انداختند آن را، 115- آل عمران» اگر قبله را نشناسد، حيرت در دين باشد هر كه در خواب بيند بالاى خانه كعبه است، دين ندارد، اگر كعبه را بيند، امام عادل است، كه هر كه قصد كعبه كند قصد امام عادل كرده، مسجد جامع سلطانست.
هر كه خواب بيند بكعبه طواف ميكند يا از اعمال حج ميكند. صلاح در دين دارد باندازه كارش، دخول حرم امن است كه خدا فرموده «هر كه در آن در آيد در امانست، 91- آل عمران» قربانى كردن، آزاد كردن بنده است، اگر
خود بنده باشد آزاد گردد و اگر اسير است رها شود و اگر ترسانست آسوده گردد يا بدهكار است وامش پرداخت شود، يا بيمار است بهبود شود يا نو حاجى گردد.پ و گفته: هر كه در خواب بيند زنى شناسا يا خويش تزويج كرد پادشاه شود و اگر زن ناشناس و بيگانه باشد و عروس نام گيرد مرگ او است يا اينكه آدم كشد هر كه در خواب زنش را طلاق دهد از سلطنت عزل شود، و هر كه زن مرده گيرد بكار از دست رفته پيروز شود، هر كه با زن محرمى تزويج كند در خواب صله رحم كند، هر كه با زن زناكار درافتد بمال حرام رسد، و اگر خواببين مرد صالحى است بعلمى رسد و اگر زنى خواب بيند شوهر كرده خير بيند، اگر مردى با او زنا كند در خواب كاستى مال و پراكندگى كار او است، بخارى روايت كرده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: زن سياه موى پريشانى را در خواب ديدم كه از مدينه بجحفه نقل مكان كرد و آن را تعبير كردم كه و باء مدينه بجحفه افتاد.
معبّران گويند: مرد شناسا در خواب ديدار خود او است يا همنام و يا مانند او و ناشناس اگر جوانست دشمن است و اگر پير است ثروت است، زن عجوزه ناشناس دنيا است و اگر خوش سيما و زيبا است مال حلال است، و اگر آن زن سيماى مسلمانى ندارد مال حرام است، و اگر پريشان و زشت است، نه دين است و نه دنيا زن در خواب سنت است و كنيز خير است و كودك اندوه، و زن فاحشه دنيا است براى دنيا پرست و علم است براى نيكوكار و دانش پژوه، غرّها فرشتگانند اگر خوش چهرهاند.
مردى بابن سيرين گفت: در خواب ديدم كودكى در دامنم صيحه ميزند، گفت: از خدا بترس و تار نزن، خواب ديدن اعضاء تن: سر مرد رياست است و چهرهاش جاه و موى سپيدش وقار و موى بلند اندوه مگر از كس كه سلاح پوشيده كه زيور است، و سرتراشى در حرم يا ايام حج كفاره گناه است، و اگر بدهكار يا گرفتار است گشايش كار است، و اگر در آنها نباشد آبرو ريزى يا عزل رئيس است
و ريش بىاندازه دراز وام يا اندوه است.پ حنا بستن بسر و ريش پردهپوشى است، و موى سبيل وزير بغل فزونى بديست و كاستن آن خوب است، و گوش زن يا دختر او است، و گوش و چشم دين است، و آواز شهرت ميان مردم در كارى كه كرده و باو بندند، و چشم دين است و اگر در خواب بيند كور است از اسلام گمراه شود، و اگر بيند يك چشم است نيم دينش برود يا گناه بزرگى كند، چشم درد، بدعتى در دين گزارد، مژگان، حفظ دين كند، و هم سرمهكشيدن.
پيشانى و بينى، جاه باشند، دهان، گشايش و پايان كار، دل، سرپرستى، زبان، تبليغ كردن و حجت بر طرف آوردن، بريدن زبان، از دست دادن حجت در نزاع و بسا كه زبان، نامآورشدن باشد كه خدا فرموده «و بنه برايم زبان راست در آيندگان، 84- الشعراء» زبان بريدن زن خوبست و نشانه عفت.
دندانها، خانوادهاند و خويشان، دندان پيشين، نزديكتر خويش، و دورترها دورتر خويش، دندان بالا، مردان خويش و دندان پائين، زنان خويش و سخن در باره آنها، اگر در خواب بيند دندانهايش در كفش افتادند زنان خاندانش فزون گردند، و اگر از دستش افتادند پيش از او بميرند، گردن، امانتدارى و دينداريست لاغريش، واماندن از امانت و دين است، بازو، برادر يا فرزند است، و دست برادر است و بريدنش، مرگ است، دست درازى كار خير است، و انگشتان، برادرزادهاند، و انگشتان تنها، بىدست پنج نمازند و كاستى آنها، نقصان در نماز است ابهام نماز بامداد است، سبابه ظهر، ميانه، عصر و دنبالش مغرب و انگشت خرد عشاء.
سينه، بردباريست و تحمل، پستان، دختر است، شكم و رودهها، مال و فرزند، و اگر بيند كه از رودههاش بيرون افتاده، مالش ظاهر شود، كبد، گنج است و در حديث است كه زمين تيكههاى كبدش بدراندازد، يعنى گنجهايش را و همچنين باشند مغز و مخ، دندهها زنان باشند چه از آن آفريده شدند،پ و پشت، قوت
باشد و اگر بنده است، آقاى او است، و تيره پشت نيرو است و بسا كه فرزند است زيرا فرزند از آنست، آلت مردى، نام او است و بسا فرزند است، دو خايه، دشمنان باشند، و اگر بيند كه بريده شدند دشمن بر او پيروز شود و اگر بزرگ شدند، قدرش بالا رود و بسا بريدن خايهها بريدن دنبال دخترانست.
ران تيره و تبار مردم است، زانو رنج و تعب در زندگى است دمل و زخم و ورم تن و ديوانگى و خوره همه تعبير بمال شوند و پيسى مال و جامه است و روايت است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از ورقه پرسش كرد خديجه گفت. او تو را باور كرد ولى پيش از بعثت تو مرد پيغمبر فرمود او را در خواب ديدم كه جامه سپيد پوشيده و اگر از دوزخيان بود جامهاش از جز آن بود.
معبّران گويند: خواب ديدن پيراهن بتن ديندارى او است بزبان صاحب شرع و بسا پيراهن مقام در كسب و زندگى است و اگر در پيراهنش شكافى يا پارهگى و يا چرك بيند صلاح زندگى يا فساد آنست زير جامه كنيز عجمى است لنگ زنست بهترين جامه نو و درخشان و گشاد است سفيدى در جامه جمال دين و دنيا است سرخى در آن براى زنان خوبست و براى مردان بد مگر در رو انداز لنگ و بستر كه شاديست زردى در جامه بيماريست سبزى زندگى دين چون جامه بهشتيها است. سياهى آقائى و شاهى است براى كسى كه در بيدارى سياه پوشد و براى جز او بد است.
پشمينه مال بسيار است برد پنبهاى خير دنيا و آخرتست و بهترين برد حبره است و اگر برد ابريشم است مال حرام است و فساد در دين. پنبه كتان مو كرك همه مال است. عمامه فرمانروائيست بستر زن آزاد يا كنيز پشتى و متكا و دستمال و حوله خدمتكارند. تخت شاهى است براى كسى كه شايدش و گر نه نامآور شدنست.پ و گفتهاند: زن در خواب رسوائيست پردههاى در اندوه و غم نعل زن و سرپوش زن شوهرش و اگر ندارد سرپرستش باشد و از ام العلا انصارى روايت
است كه من عثمان بن مظعون را كه مرده بود در خواب ديدم و چشمانش در گردش بودند و برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گفتم و فرمود: آن دانش او است.
معبّران گويند خواب ديدن يك آب رو كه در آن غرق نيست، زندگى خوشى است و دريا پادشاه بزرگى است و اگر از آن برگيرد از شاه مالى بدو رسد نهر مرد قدرداريست و آب زلال كه از آن نوشد خير و زندگى خوشى است و اگر تيره باشد بيماريست. آب داغ و رفتن بحمّام اندوه و بيماريند آب ايستاده تعبيرش سستتر از روانست باران همه جايى رحمت است و در يكجاى معين دردها است در آنجا. گل و لجن و آب تيره اندوه و غم است سيل دشمنى است مسلط برف تگرگ و عزو اندوه و عذابند مگر آنكه برف كم باشد در جاى خود و موسمش كه فراوانى در آنجا است.
شناگرى در خواب گرفتگى كار است رفتن روى آب قوت نفس است و فرورفتن در آن اندوه فراوان. غرق در آن كه نميرد با غرق شدن در كار دنيا است جوشش چشمه از خانه و ديوار و هر جا نشايد اندوه و غم و مصيبت است هم سنگ آن چشمه. مى در خواب مال حرامست و اگر از آن مست شود با آن بسلطنت رسد مستى بىمى ترس است و ميسازى خدمت سلطان و فراوانى و مصدر شدن كارهاى بزرگ خدا فرمود: من در خواب ديدم مى ميسازم 36- يوسف» و يوسفش تعبير كرد كه ساقى شاه شود نوشيدن شير در خواب مال حلال است و در خبر است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آن را به علم تعبير كرده.
و روايت است كه زنى خواب ديد كه مارى را ميدوشد و از ابن سيرين پرسيد گفت: هوسبازان بمنزلش ميروند.
شير فطره است و مار، دشمن، درختان، مردانى خوشطبع و پرسود و خوشبو، هر كه در خواب درختى بيند يا از ميوهاش چيند، از مردى مانندش چيزى بدو رسد، نخله در خواب، مرد شريفى است، خرما، مال است، درخت گردو، مرد
عجمى بخيل، خود گردو، مال گنج، درخت سدر، مرد شريف، درخت زيتون مرد با بركت و پرسود، ميوه زيتون، اندوه و غم، تاك و بستان، زن، انگور سفيد بموسم، دنياى فزون و خير دنيا، و در غير موسم مالى كه بيگمانش رسد.پ درختان بزرگ بىبر چون بيد و صنوبر، مرد پرنام و كمخير، درخت خار مرد دشوار مقصد، ميوههاى زرد چون زردآلو و گلابى و سيب زرد و مانندش بيمارى، سيب ترش، اندوه و غم، حبوبات همه مال، حشيش مال زراعتكارى كردار در دين يا دنيا، سير پياز زردك و شلغم اندوه و غم. گلها همه گريه و اندوه جز آنچه در جاى خود بيند و بو كند و دست بدان نزند.
بخارى و ديگرانشان بسند خود از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت كردند كه در خواب ديدم از مكّه بزمينى پرنخل كوچيدم، بخاطرم آمد كه يمامه يا حجر باشد و مدينه درآمد، و در خوابم همين ديدم كه شمشيرى را جنبانيدم و سرش افتاد، و تعبيرش مصيبت مؤمنان بود در روز احد، و بازش جنباندم بهتر از نخست شد و تعبيرش فتح و جمع مؤمنان بود، و در آن رمه گاو ديدم بخدا خوب و آنان چند تن مؤمن روز احد بودند، و خيرش آن بود كه خدا پس از آن آورد، و ثواب درستى كه خدا پس از روز بدر بما داد.
و نيز از جابر روايت كردند كه پيغمبر در غزوه احد فرمود: در خواب ديدم زرهى محكم پوشيدم و چند گاو سر بريدند زره را بمدينه تعبير كردم و گاو را بخوبى بخدا گاو خوبست، سربريدن گاو را تعبير كردند بمسلمانانى كه در احد شهيد شدند.
معبّران گويند: شمشير در خواب شاه است و اگر بيند بالاى سرش بر آورده، بسلطنت مشهورى رسد و اگر شايسته آن نبود فرزند باشد، و بهر كه در خواب كارد نيزه كمان بىسلاح دهند فرزند باشند و اگر سلاح دارد سلطنت است اگر در خواب شكست يا رخنه يا تيرهگى در شمشير بيند، پيشامدى در آنچه شمشير بدان وابسته است رخ دهد، اگر در خواب بيند كه شمشيرى از غلاف كشد، زنش
پسر زايد، و اگر بيند كه شمشير در غلاف شكسته آن پسر بميرد و اگر غلاف شكسته و شمشير مانده. مادر بميرد و پسر بماند تيراندازى از كمان در خواب، نفوذيست در امر و نهى سلطان، شكستن كمان مصيبت است.پ گاو در خواب قحطى است و اگر فربه باشد، فراوانى آرند و اگر لاغر قحطى چنانچه در تعبير يوسف آمده، هر كه در خواب سوار نرّه گاو شود، مالى از كار براى شاه بدست آرد، يا كارى پيدا كند، و اگر بيند نره گاوى كار كن سر بريدند و گوشتش را بخش كردند كارمندى بميرد و تركهاش بخش شود، و اگر كار كن نباشد، مردى تنومند بميرد شتر در خواب مرد تنومند است ماده شتر زنست هر كه در خواب بيند سوار شتر ناشناسى است سفر كند اگر بيند كه از آن فرود آمد بيمار شود اگر بيند دستهاى شتر بسرزمينى درآمدند دشمن در آن درآيد و بسا دردها باشد.
هر كه در خواب رمه گوسفند سياه بيند، مردم عرب باشند و اگر سفيدند، از عجمند. و از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت شده كه گوسفند سياه بسيارى در خواب ديدم كه گوسفند بسيار سفيدى در آنها درآمدند، گفتند بچه تعبير كردى يا رسول اللَّه؟
فرمود: عجمند كه با شما در دينتان شريك شوند و در نژادتان، بدان كه جانم بدست او است اگر ايمان به ثريا آويزد، مردانى از عجم بدان برسند، و فارسيان بدان خوشبختتر باشند.
چپش در خواب، مرد تنومند است و ميش زنى شريف و بز ماده چون ميش است اگر در خواب نشانى از زن باشد جز اينكه بز در شرف و حسب فروتر از ميش است، و بسا در حكم گاو باشد كه اگر فربه است، فراوانيست و اگر لاغر است قحطى است، اسب در خواب، عزت و سلطنت ماديان زنيست شريف استر سفر است، الاغ بخت آنكه ميراندش هر كه در خواب بيند خرش را سر بريده و از گوشتش ميخورد بمالى رسد.پ فيل در خواب شاه عجم است، اگرش در سرزمين جنگ سوار باشد شكست با
فيلدارانست، خدا تعالى فرموده «نديدى كه پروردگارت چه كرد با فيلداران» هر كه در خواب گورهخر يا گاو كوهى و خردش را بيند كه ميخواهد بخورد، بنعمتى رسد هر كه بيند سوار گورهخر است و آن را هر جا خواهد گرداند، گناه ورزد يا از جماعت جدا شود شير در خواب دشمن زورمنديست.
خوك مرديست پرقدرت، كفتار زن زشت بدى خرس دشمن پست احمقى گرگ شاه ستمكارى يا دزد ناتوان دروغگوئى روباه اختلاف بسيار است كسى كه خواب بيند با او ستيزد با خويشاوند درافتد اگر بدنبال روباه است دردى بدو رسد اگر روباه بدنبال او است بهراسد كسى كه خواب بيند روباهى از او گريزد قصد دغلى دارد.
هر كه در خواب روباهى گيرد، بزنى رسد كه كمش دوست دارد، ابن آوى (شغال) در خواب مانند روباه است و ناتوانتر، گربه، دزد است و ابن عرس چون او است و سستتر سگ در خواب دشمنى است پست بىاصرار در دشمنى ميمون دشمنى ملعون مار در خواب دشمنى سر بتو عقرب دشمنى ناتوان كه دشمنى او بر سر زبانست همچنين خزندههاى ديگر دشمنانند در رتبهاى كه دارند و زهر دارشان دشمنتر است كركس و عقاب در خواب سلطانى نيرومند باشند، و شاهين در خواب پادشاه بىنام و پرشوكتى است باز پادشاه ستمكاريست قش نزديك بآنست.
كلاغ آدم فاسق دروغگو است، عقعق آدم بىوفا و بىمبالات طاوس نر پادشاه عجمى و ماده زن عجمى زيبا كبوتر زن يا كلفت فاخته زن ناساز، مرغ خدمتكار خروس مرد عجمى شاهزاده.پ عمر گفت: در خواب ديدم خروسى دو نوك بمن زد و تعبير كردم كه مردى عجمى مرا ميكشد و ابو لؤلؤ او را كشت گنجشك در خواب مرد جنجالى است و پست بلبل پسر بچه خردسال طوطى فرزند بنگ زن خفّاش عابدى كوشا
زر زور پرسفر هدهد نويسندهاى بسيار دانا ولى بيدين چه كه ستايش او زشت است براى اينكه بوگند كند زنبور و مگس در خواب اوباشاند و زنبور عسل آدمى پركسب و ارجمند و با بركت، پرنده آبى در خواب بهترين تعبير را دارد زيرا از همه پرندهها پرپرتر است و كمآفتتر و بر خشكى و دريا هر دو تسلّط دارد.
ماهى تازه پرشمار در خواب مال است و غنيمت و خردش اندوه است مانند كودك و هر كه در خواب يك ماهى يا دو تا بدست آرد، يك زن يا دو تا بكف آرد اگر از درونش درّى بدو رسد از آن زن پسرى آورد، قورباغه در خواب عابديست كوشا و اگر بسيار باشند عذابند ملخ سپاهست فزونش مايه تباهى.
و از ابى هريره است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: ما پيشتازان نخستيم و در اين ميان كه من در خواب بودم گنجينههاى زمين را بمن دادند و دو دست بند طلا برابرم نهادند بر من گران آمدند و اندوهم دادند و بمن وحى شد كه بدانها بدمم، و دميدم و هر دو پريدند تعبير كردم كه آنها دو دروغگويند كه در ميان آنها قرار دارم يكى پادشاه صفا و ديگرى پادشاه يمامه در روايت ترمذيست كه آنها را بدو دروغگو تعبير كردم كه پس از من بشورند، مسيلمه سركار يمامه و عبسىّ سركار صفاء.
معبران گويند: هر كه خواب بيند دو دستبند طلا بسته تنگى بيند و اگر نقره باشند بهند از طلا اگر خلخال طلا بر پا در خواب بيند يا از نقره زندان بيند يا بيم از بند افتادن براى مردان در خواب هيچ زيور نشايد جز گردن بند، تاج، كمربند گوشواره و انگشتر و براى زنان هر زيور شايد گردن بند حكمرانى و امانت است.
درّ رشته كشيده قرآنست يا سخنان خوب و اگر پراكنده باشند فرزندان و پسرانند و بسا لؤلؤ كنيز يا زن باشد گوشواره زينت است و جمال انگشتر با زرگرى و نقش شناخته پادشاهى است براى خواب بيننده، اگر انگشترى بدست
كند در خواب چيزى مالك شود و بسا كه انگشتر زن و مال و فرزند باشد.پ نگين خاتم هم تعبير خود آن را دارد و اگر از طلا است آنچه بدو وابستهاند حرام است و اگر در خواب بيند حلقهاش شكسته و افتاده و نگينش مانده سلطنتش برود و نام و جمالش بماند هر كه خواب بيند طلائى بدو رسيده، تاوان كشد و مالش برود و اگر طلا ساخته باشد چون ظرف و مانندش تعبيرش سستتر است.
درهم نقره و فلزات باختلاف طبع تعبير جداگانه دارند، بسا كسى بخواب بيند و در بيدارى بدانها رسد برخى آن را بسخن تعبير كنند و اگر سپيد است سخن خوب است، و اگر پست است سخن بد و برخيشان با هيچ كدام سازگار نيست، و خلاصه خواب درهم نقره به از اشرفي طلا است و بسا يك درهم يا يك اشرفى، فرزند كوچك باشند.
پايان آنچه از خوابنامههاى معتبر نزد آنان برآورديم و بر بيشتر آنها اعتماد نيست چون بر پايه مناسبات نهان و اوهام سستى قرار دارد و اخبارى كه در ضمن روايت كردند بيشترشان ثابت نشدند، و بتجربه در بسيارى از موارد خلاف اين تعبيرها ثابت است و چه بسيار در تعبير خواب ديدن آب زلال به علم رسيديم در خواب بستان سبز بمعرفت و مار را وام تعبير ديديم چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام دنيا را بدان مانند كرده كه تنش نرم است و درونش سمّ كودك نادان بدان گرايد و هوشمند باخرد از آن گريزد چه بسيار كه عذره در خواب بيند كه آدمى در آن افتاده يا دستش بدان آلوده و بمالى رسد.
افتادن دندانهاى بالا در خواب مرگ خويشان پدريست و دندانهاى زيرين مرگ خويشان مادرى شكستن پشت مردن برادر چنانچه امام حسين در شهادت برادرش فرمود: اكنون پشتم شكست، بسا كه آدمى در خواب بيند بحمام رفته و توفيق زيارت يكى از ائمه عليهم السّلام را يابد كه مايه پاك شدن روح است از آلودگى خطاها و گناهان چون حمّام براى پاك شدن تنها است و فروريختن ستارهها را تعبير مرگ علماء است و از اين رو سال يكم غيبت كبرى را تناثر نجوم ناميدند چه كه بسيارى از
علماء در آن درگذشتند مانند كلينى ره و ابن بابويه و سمرىّ آخر سفراء و ديگران رضى اللَّه عنهم.پ و آنكه خوابها باختلاف اشخاص و احوال و زمان فرق كنند از اين رو اين علم از معجزههاى انبياء و اولياء است و ديگران را در آن بهره نيست جز اندكى كه سودى ندارد.
و اما خوابهاى پرتوپلا كه زائيده خوراك بد و اخلاط تنند فراوانند و بتجربه معلومند مردى ترسان و هراسان نزد پدرم- قده- آمد و گفت: امشب در خواب ديدم شيرى سفيد كه مارى سياه برگردن داشت بر من يورش آوردند تا مرا بكشند، و پدرم- ره- گفت: شايد ديشب كشك و رب انار خوردى؟ گفت: آرى، گفتش بر تو زيانى نيست اين دو خوراك آزاربخش در خواب برايت مجسّم شدند و مانند آن بسيار است كه هر كس در خود آزموده است و اللَّه ولى التوفيق «1».