پدر آن آوريم آنچه را محمّد بن بحر شيبانى معروف بدهنى در كتاب خود از قول مفضلين انبياء و رسل و ائمه و حجج بر فرشتهها صلوات اللَّه عليهم اجمعين ذكر كرده و صدوق- ره- آن را در علل الشرائع از او نقل كرده: آنان كه پيغمبران و رسل و حجج را بر فرشتهها برترى دهند گويند، همه خلق خدا را نگاه كرديم آنچه بخشش و اختيار خود بالا است يا بزور و ناچار بالا است يا بهر دو وجه پائين است و سفلى است و همه همه باتفاق سه چيزند، جاندار، بيجان و افلاك چرخان كه بطبع آفرينش خدائى دائرهاند و در فرود خود بخواست خدا اثر بخش و همه اين سه و همه چيزى كه جنسى دارد و بآن جنس الاجناس رسند كه چيز باشد.
و انديشه كرديم كدام اين سه تا نوعند و بالا دستى دارند و جنس فروتر از خودند و كدام پستترند و يافتيم كه جاندار بالاتر از هر سه است كه زنده است و نمو دارد و اين بالا بودن جاندار نزد ما، حكمت صانع است و نظم او كه جسم نامى را خوراك او ساخته و براى هر دردى داروئى ساخته، و وسيله شفاء آماده كرده وجه خوش ترتيبى بكار برده و حكمتى نموده، زيرا جاندار والاتر از آنچه فروتر از او است غذا ميگيرد و براى دفاع از گرما و سرما جامه ميپوشد. و تا زنده است نشو و نما ميكند، و جماد را مركز زندگى او ساخت.
و ويرا بدان پرداخت، مجامع و شهرها و كارخانهها و وطن از آنش داد و آن را ناهموار نمود و هموار و تپههاى سودمند و درههاى مفيد كه در كسب خشكى و درياى خود از آن استفاده كند، جاندار بهرهور است از هر سودى و فزونى دارد و كاستى، و از تن خود مركزى بدست آرد.پ و نگريستيم كه خدا آنچه جان دارد و نمو و جسم بالاتر قرار داده از آنچه تنها نموّ و جسم و تركيب دارد، سپس زندهاى كه زندگيش جز ذات او است دو نوع
ساخته، گويا و زبان بسته كه گفتار و نطق و بيان او را از بىزبان جدا كرده است و مقامش را بالا برده، و گويا را هم دو نوع كرده حجت و حجتپذير و حجت را بالاتر از حجتپذير ساخته چون علم آسمانى را تنها باو داده و او را آموزگار و استاد نموده چون از طرف خدا بر آن گماشته شده بىاينكه بديگرى واگذار باشد و او بدان والا است و ديگران بواسطه علمى كه از حجت بدانها رسد بر يك ديگر والائى دارند.
گويند: سپس ديديم اصل هر چيز آدم است كه او را نشانه هر روحانى ساخته كه پيشتر از او است و هر جسمانى كه از آتش آفريده و باو دانش ويژه داده كه نه به پيش از او داده و نه پس از او و فهمى مخصوص خودش و علم او را ملاك حجتهاى نژادش ساخته كه بر نژاد او امامت كنند، و آنگه آدم را براى مقام بلندش قبله فرشتههاى روحانى ساخت و وسيله آزمايش آنان و آنها را بسجده كردن بر وى آزمود و البته سجده شده اعلى و افضل است از سجدهكننده و حجت برتر است از حجت پذير و البته بسجده كردن در برابر او زبون شدند و نبينى برخى از اين زبونى سرباز زدند و زير بار نرفتند و چگونه ملعون و مطرود شدند از ولايت خدا و دشمن او گرديدند و از اين سرخوردگى، هرگز اميد رهائى ندارد.
و ديديم سبب فضل آدم بر فرشتهها همان دانش بود كه خدا عزّ و جلّ خاص او نمود نه آنان و اسماء را باو آموخت و هر چه را باو بيان كرد و بدانش خود بالاتر شد از نادانان، و آنگه خدايش فرمود: تا آنها را از آنچه باو آموخته براى آگهى آنان پرسش كند كه بآنها نياموخته بود تا بآنها علوّ مقام و رفعت شأنش را بنمايد و بفهماند چطور او را براى دانش خود برگزيده و والائى او را روشن سازد.
و دانستيم كه چون توانا بر جواب او نبودند اين پرسش براى آزمايش بود نه براى تكليف آنها بجواب گوئى زيرا خدا تكليف ما لا يطاق نكند و اين پرسش براى وادار كردن آنها بود باعتراف به زير دستى آنها و نادانى آنها نسبت بدان چه خدا
باو آموخته و بيان علو قدر و اختصاص او بدانشى كه خاص او كرده نه آنها، و باين جواب چسبيدند كه «منزهى تو پروردگار ما ندانيم جز آنچه تو بما آموختى 32- البقره».پ سپس خدا عزّ و جلّ آدم را معلم فرشتهها ساخت كه فرمودش آنها را آگاه كن زيرا همين معنى آموختن است و اين امر تكليفى بود و طاعت و عصيان داشت و فرشتهها هم مكلف شدند گوش دهند و بفهمند.
و هر كه معتقد است كه شاگرد برتر از استاد است و شناسا برتر از شناسنده وارونه حكمت خدا عزّ و جلّ گفته و نظم او را بر هم زده و بنا بر عقيده او بايد زمين كه مركز است بالاتر از جسم نامى باشد كه روى آن است و خدا با نيروى نموش بر آن برترى داده و جسم نامى بالاتر از جاندار باشد كه خدايش به زندگى و نمو و جان برترى داده و جانوران زبان بسته كه تكليف ندارد و امر و نهى ندارد بالاتر و برتر از جاندار گويا و خردمند باشد كه مكلف است، و زنده حجتپذير بالاتر باشد از آنكه حجت خدا عزّ و جلّ است و شاگرد بالاتر باشد از استاد.
و خدا آدم را بر همه خلق خود از روحانى و جسمانى حجت و پيشوا نمود جز حجتهاى نخست چه كه از حبيب بن مظاهر اسدى- بيض اللَّه وجهه- روايت است كه بحسين بن على عليه السّلام گفت: شما پيش از آنكه خدا عزّ و جلّ آدم را بيافريند چه وضعى داشتيد فرمود: نمونههاى نورانى بوديم و گرد عرش رحمان در گردش، و بفرشتهها تسبيح و تهليل و سپاس گوئى ياد ميداديم، و اين تاويل دقيقى دارد كه اينجا شرح آن نسزد و در جاى ديگر بيانش كرديم.
آنان كه فرشتهها را برتر دانند گويند: مدار فضيلت خلق چه روحانى و چه جسمانى بنزديكى با خداست و برترى و والائى بدانست، خدا فرشتهها را چنان ستوده كه ديگران را نستوده، و آنها را بحسن فرمانبرى وصف كرده كه فرموده: «نافرمانى نكنند بهر چه آنها را فرمايد و انجام دهند آنچه فرمان يابند، 6- التحريم» و آنها را در ملكوت اعلى جا داد و بر يگانگى او براهين بيشتر دارند و ادله فراوانتر و بنا
بر اين بخدا نزديكتر و در شناخت او برترند.پ گفتهاند همه گناهانى كه دوزخ دارند از جنس آدم سر زنند كه شما او را برتر دانيد بر كسانى كه خدايشان آن گونه بفرمانبرى ستوده و فرموده «نافرمانى نكنند بدان چه فرمايدشان و انجام دهند آنچه فرمان گيرند» گفتهاند چگونه ميتوان جنسى را كه هر عيب و هر گناه صغيره و كبيره را دارند برتر دانست.
و جواب آنها اينست كه ما جنس را بر جنس برترى نداديم بلكه نوعى را بر نوعى از جنس و چنانچه همه فرشتهها مانند ابليس و هاروت و ماروت نيستند، همه آدمها چون فرعون و شياطين انس مرتكب حرام و گنهكار نيستند، و اينكه نزديكى به خدا را بميان آورديد اگر مقصود نزديكى از نظر مسافت باشد خدا از آن اجلّ است و از آنچه توهم كرديد مبراتر است و در پيغمبران و حجج كسانيند كه بعمل صالح و خوب بخدا نزديكترند و به نيت پاك از همه خلق مقربتر، و سنجش دورى و نزديكى بخدا از نظر مسافت تشبيه او است بخلقتش كه از آن منزه است.
و اما عيب و گناه راستش اينست كه خدا جلّت اسمائه امر و نهى را سبب و علت ساخته و گناه و نافرمانى را نمونه خوب و بد، و خدا است كه بنياد گناهان همه گنهكاران را از اولين و آخرين ابليس نمود كه خود از گروه فرشتهها بوده و در صف آنها، و او است سره ابليسها و داعى بنافرمانى خدا، و وسوسهگر و آرايشگر پيروانش و هر كه از او پذيرد و روش سركشى گيرد، و آن ملعون مهلت يافته براى آزمايش مردم در دار ابتلاء و چه بسيار بىگناهان آگاه و در فرمانبرى خدا عزّ و جلّ در راه و دور از گناه كه ابليس را نابينا كنند و او را از خود دور سازند و برانند و هيچ فرمانى از او نبرند، خاطرههايى در دل خلق افتد از طرف خداى رحمان كه جلوگير نافرمانيست و خاطرههاى شيطان و وسوسه او را دفع كنند.
و اگر فرشتهها هم گرفتار وسوسه شيطان بودند و در بوته آزمايش قرار داشتند هميشه چنانچه بشر گرفتارند فرشتهها هم پر گناه ميكردند و كم فرمان ميبردند در صورتى كه ابزار آن را داشتند و ديديم كه فرشتههاى گرفتار بشهوت در معرض آزمايش
چطور گول خوردند و سر بفرمان شيطان نهادند، و چگونه دور شدند از آنچه انبياء و حجج از آن دور نشدند كه خدا آنها را بر جهانيان برگزيده، زيرا خطاهاى بشر مانند خطاى ابليس در سر بزرگى بر خدا نيست و نه مانند كار هاروت و ماروت در ارتكاب آنچه نبايد.پ برترى دهندههاى فرشتهها گفتند: خدا جلّ و جلاله خشوع و تضرع را مسابقه بندگى ساخته و آن را بوجود آدم پرداخته و فرشتهها در اين مسابقه پيروز شدند و بهره فضل و پيشى را بردند و بخوبى فرمانبرى را نمودند، و اگر آدميزاده بجاى آنها بودند فرمان نميبردند چنانچه قابيل فرمانپذير نشد و پيشواى آدم كشها گرديد.
مفضلان پيغمبران و حجج گفتند آزمايش كه خدا از فرشتهها كرد براى خشوع و خضوع در باره آدم بر كنار از وجود شيطانى گمراه كن و دشمنى سركش بود كه جدا كن فرمانبر و نافرمانست و راست و كژ و بىابزار گناه بود از شهوتى كه بندهها بدان دچارند، و خدا برخى فرشتهها را بدان دچار كرد و بعصمت الهى دست نزدند بلكه خود را تسليم فريبكارى ناتوانتر از خود نمودند، و در روايتى است از امام ششم عليه السّلام كه در ميان فرشتهها كسانى باشند كه يك دسته تره به از آنها است و پيغمبران و حجج ميدانند در باره آنها آنچه را ما ندانيم و مفضلان فرشتهها بتفاضل آنها بر يك ديگر معترفند چنانچه در فضيلت مآبان بشر.
و هر كه گويد فرشتهها جنسى باشند كه خدا آفريده كم گنهكار، بمانند هاروت و ماروت و ابليس زيرا گرفتارى آنها اندك است اين دليل نيست كه فاضل آنها برتر باشد از فاضل بشر كه خدا فرشتهها را خدمتكار آنها ساخته در بهشت كه نه غم و اندوه دارد و نه رنج و بيمارى و فقر.
مفضلان ملائكه گفتند: حسن بصرى گفته: هاروت و ماروت دو بت پرست بابلى بودند و منكر است كه فرشته باشند چرا آنها را با ابليس برخ ما ميكشيد و بر ما حجت ميسازيد.پ در جواب گفتهاند: اين گفتار نادر حسن كه بر خلاف همه مفسرانست دليل
نميشود و شما ميدانيد كه هر چيزى از جنس خود استثناء مىشود، و ميدانيد كه جن را براى آن جن نامند كه نهانند و چون بخواهند بنيروئى كه خدا عزّ و جلّ بآنها داده است آشكار شوند، و ابليس در صف فرشتهها بود و در كلام عرب روانيست كه گويند همه شترها آمدند جز يك الاغ و همه گاوها برگشتند جز يك اسب و ابليس بايد از جنس مستثنى منه باشد.
و گفته حسن كه هاروت و ماروت دو كافر بابلى بودند تكرويست ميان مفسران و مكذب آن قول خدا است كه فرموده «و آنچه نازل شد بر دو فرشته- در بابل كه هاروت و ماروت بودند، و اين گفته حسن براى شما فرجى نيست، و دعوى كنيد آنچه براى شما فائده ندارد و حجتى نشود:
مفضلان ملائكه گفتند: شما ميدانيد خدا عزّ و جلّ در قرآن فرشتهها را چنان ستوده كه از خلق خود ممتاز نموده و اگر جز اين نباشد كه فرموده «بندگانى مكرّمند و در گفتار بر او پيشى نگيرند و بفرمانش كار كنند، 26 و 27- الأنبياء» بس بود.
در جواب گفتند: اگر آيات قرآن را كه در برترى پيغمبران و حجج عليه السّلام است همه را بشماريم سخن بدرازا كشد و از ايجاز بر كنار شويم، و بدان چه از دليل عقلى كه رفع هر اعتراضى كنند آورديم بايد قناعت كرد، زيرا ما در ترتيبى كه خدا عزّ و جلّ در خلقش نهاده گفتيم: زمين پستتر از جسم نامى است و آن بالاتر و برتر از زمين است. و نامى را پستتر از جاندار نموده و جاندار از آن بالاتر است، جاندار بىزبان پستتر از گويا است و جاندار گويا بالاتر از آنست و جاندار نادان گويا فروتر از جاندار گويا و دانا است و جاندار دانا و گوياى حجتپذير فروتر از داناى حجتآور است.
و بنا بر اين بايد بيانكننده برتر از بىزبان باشد و بايد فرمانبر دچار شهوت و منش لذت دوستى كه خود را از خواهشها باز دارد با اينكه دچار دشمنى است مهلت دار كه او را بنافرمانى مىآزمايد و آن را در پيش او آرايش ميدهد و در دل و
ديده او وسوسه ميكند برتر باشد از مأمورى كه نه شهوت دارد و نه دشمن گناه آرايش كن و وسوسهگر.پ و اين جنس دو نوع است حجتآور و حجتپذير و حجتآور برتر است از حجتپذير، و آدم كه ريشه بشر است هيچ حجتآورى از فرشتهها نداشته براى برترى كه خدا عزّ و جلّ باو داده بر آنها ولى او را حجتآور همه فرشته ساخت و دانا بدان چه نميدانستند، و او را مخصوص كرد بآموختن آنها تا ظاهر شود كه او برتر است بر آنان كه بمعلمى مفتخر نشدند.
و اين ترتيب حكمت خدا عزّ و جلّ است و هر كه خواهد آن را بر هم زند در عقيده خود معاند است و بدنبال إلحاد رفته، و اين برترى بمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد كه وارث آدم و همه پيغمبران بود و بمقام اصطفاء نائل شد كه خدايش در قرآن آورده و فرموده «راستى خدا برگزيد آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان- 33- آل عمران» پس محمّد برگزيده است پاك و نجيب نجباء از خاندان ابراهيم بقول خدا كه «نژادى از يك ديگر» و خدا عزّ و جلّ آدم را بر همه خلقش از روحانى و جسمانى برگزيد وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و صلى اللَّه عليه و آله و سلم، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
صدوق- ره- گفته: من خواستم اين حكايت را در اين كتاب بياورم ولي عقيده ندارم كه ابليس از فرشتهها است بلكه از جن است، جز اينكه ميان فرشتهها خدا را ميپرستيد، و هاروت و ماروت دو فرشته بودند و مانند حشويان در باره آنها نگويم، بلكه معصوم بودند و گناه نكردند، و معنى آيه وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ- الآية، 102، البقره اينست كه پيروى كردند آنچه را شياطين بر ملك سليمان بستند و آنچه را بر دو فرشته بابل هاروت و ماروت نازل شد بستند و خبرى در اين باره بر آوردم در كتاب عيون الاخبار عن الرضا عليه السّلام توضيح: (در اينجا بياناتى از اعراب و شرح لغات آورده كه در ترجمه تأمين شده است).