پ1- خصال (86) بسندش از امام صادق عليه السّلام فرمود: شب 12 ساعت است است و روز 12 ساعت و بهترين ساعتهاى شب و روز هنگام نماز است، سپس فرمود چون ظهر شود، درهاى آسمان گشوده گردد و بادها بوزند، و خدا بخلقش نگاه كند، من دوست دارم در اين وقت كار خوبى از من بآسمان برآيد باز فرمود: بر شما است كه دنبال هر نماز دعا كنيد كه مستجابست.پ و از همان (86) بسندش از ابى هاشم كه بامام دهم عليه السّلام گفتم: چرا نماز واجب و مستحب پنجاه ركعت است نه بيش و نه كم؟ فرمود: چون شب 12 ساعت است، و از سپيده دم تا طلوع خورشيد يك ساعت، و روز هم 12 ساعت، براى هر ساعت دو ركعت مقرّر شده، و ميان غروب خورشيد تا نهانى شفق هم غسق است.پ 3- در علل (ج 2 ص 17) بسندش همين حديث را آورده و بر آن افزوده:
براى غسق هم ركعتى مقرّر است.پ بيان: مقصود دو ركعت وتيره است كه يك ركعت محسوبند و منظور از ساعات ساعات معوجه زمانيه است كه شرحش بيايد، و اينكه اين دو ساعت را از شب و روز جدا كرده، رعايت اصطلاح قدما، و اهل كتاب را نموده، و ابو ريحان بيرونى در قانون مسعودى از برهمنان هند نقل كرده كه ميان سپيده دم تا بر آمدن خورشيد و ميان غروب خورشيد تا غروب شفق از شب و روز نيستند بلكه مرز ميان آنهايند، و بيرجندى هم در برخى حواشى خود آن را نقل كرده.پ 4- در علل (ج 2 ص 155) بسندش در خبر ابن سلام است كه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيد چرا شب را ليل گفتند؟ فرمود: چون مردها و زنها در آن داد و ستد دارند با هم، خدا عز و جل آن را الفت و پرده ساخته كه فرموده «و نموديم شب را لباس، و نموديم روز را معاش 10، 11- النبأ».پ بيان: داد و ستد شبانه را ملايله گويند، و روزانه را مياومه، و از آن بر آيد كه ليل را از ملايله باز گرفتند با اينكه ظاهر برعكس است، و بسا مقصود اينست كه اصل ليل پرده است.پ 5- در علل (ج 2 ص 264) بسندش از امام صادق عليه السّلام از پدرش كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: بادها را دشنام ندهيد كه فرماندارند، كوهها و ساعتها و روزها و شبها را دشنام ندهيد تا گنه ورزيد و به شما برگردانند.پ بيان: مقصود اينست كه هر بدى و زيانى در آنها است به تقدير آفريدگار آنها است و بر آن وادارند و لعن را نسزند و لعن نابجا به لعنكننده بر گردد.پ 6- در تحف العقول (482) حسن بن مسعود گفت: نزد امام دهم عليه السّلام رفتم با اينكه انگشتم خون آمده و سوارى با من تصادف كرده و دوشم را كوفته بود و در ميان ازدحام مردم در آمده بودم و برخى جامههايم را دريده بودند و گفتم اى روز خدا شرّت را از من كفايت كند كه چه شوم بودى امام عليه السّلام بمن فرمود: اى حسن
اين را در بر ما ميگوئى، گناهت را به بيگناه ميبندى، حسن گفت عقلم را باز آورد و بخطايم پى بردم و گفتم: اى آقايم استغفر اللَّه.
فرمود: اى حسن روزها چه گناهى دارند كه شما چون سزاى كار خود را در آنها بكشيد آنها را شوم شماريد، حسن گفت: من هميشه از خدا آمرزش خواهم اينست توبه من يا بن رسول اللَّه، فرمود: بخدا كه سودى بشما ندهد ولى خدا شما را بنكوهش آنچه نكوهيده نيست كيفر دهد، آيا ندانى اى حسن كه پاداش ده و كيفر كن و سزا ده هر كارى در دنيا و آخرت همان خدا است؟ گفتم: چرا اى آقايم فرمود: باز مگرد، و براى روزها در حكم خدا كردارى مقرّر مدار.پ بيان: دلالت دارد بر اينكه حركات افلاك و پديد شدن زمانه در پيشامدها اثرى ندارند، و اين منافات ندارد با آنچه مقرر است از كنارهگيرى برخى ساعات و روزها از كارها زيرا آن براى دورى از آنچه است كه خدا در آنها مقدر كرده چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: من از قضاى خدا بقدر او ميگريزم.پ 7- در نهج البلاغه: در پاسخ پرسش از مسافت ميان مشرق و مغرب فرمود:
يك روز گردش خورشيد است.پ بيان: شايد عدول از پاسخ و جواب حقيقى بجواب اقناعى براى اشاره باينست كه دانستن آن مسافت سودى ندارد، چنانچه خدا در جواب پرسش از ماههاى نو فرمود «بگو: براى وقتشناسى مردم است، 189 «البقره» يا براى اينست كه اثبات آن بر وجهى كه منافقان حاضر خرده نگيرند دشوار بوده چنانچه در پاسخ كسى كه از شماره موى ريش خود پرسيد بدان تصريح كرده، يا براى اينكه حاضران آماده نبودند آن را از روى دليل روشن درك كنند و مصلحت نبوده كه بىدليل آن را ذكر كند.پ 8- در علل (علل شيخ صدوق نيست) محمّد بن علىّ بن ابراهيم گفت: علّت برترى شب بر روز آنست كه در آن بيات است، و رفع عذاب مىشود، و گناهان
كمترند و شب قدر در آنها است.پ بيان: بسا مقصود از بيات خواب و آسايش است، يا شبگذرانى بطاعت و ظاهر آنست كه «سبات» بوده و نسخه بردارانش بيات كردهاند، و جوهرى گفته سبات بمعنى خواب است و اصلش آسايش است و از آنست قول خدا تعالى «خواب شما را سبات نموديم» و رفع عذاب از مخلوق است بر حسب غالب.پ 9- در كافى (123- روضه) بسندش از عمر بن عبد اللَّه ثقفى كه چون هشام بن عبد الملك امام پنجم را بشام برد يكى از دانشمندان نصارى از آن حضرت پرسيد مسائلى را و در ضمن آنها گفت: ساعتى را بمن بگو كه نه از شب است و نه از روز امام عليه السّلام فرمود: از سپيدهدم است تا برآمدن خورشيد، آن ترسا گفت: اگر نه از ساعات شب است و نه از روز پس چه ساعتى است؟ فرمود: از ساعات بهشت است و در آنست كه بيماران ما بخود آيند (الخبر).پ توضيح: دانستى كه اين اصطلاح ديگريست در شب و روز و ساعاتشان كه ميان اهل كتاب معروف بوده و امام بزبان خودشان پاسخ داده و خلاصه اينست كه اين ساعت مانند ساعات شب و روز نيست و چون ساعات بهشت است و خدايش در دنيا نهاده تا مردم خوشى هوا و لطف و اعتدال بهشت را بفهمند.پ 10- در ارشاد القلوب: بسندى كه كشانده تا امام هفتم عليه السّلام از پدرانش كه امام يكم عليه السّلام فرمود: خدا تعالى در شبانه روز بر امّت محمّد پنج وقت واجب كرد دو تا در شب و سه تا در روز و آنها را برابر پنجاه نماز ساخت و كفاره گناهانشان نمود (الخبر).
در خصال است كه ثعلب نام ساعات شب را چنين ديكته كرد: غسق، فحمه عشوه، هدأه، (مهدأه خ ب)، سباع (سياع)، جنح، هزيع، عفر (فقد خ ب) زلفة، سحره، بهره، و ساعات روز: راد، شروق، متوع (منزع خ ب)، ترجّل دلوك، جنوح، هجيرة، ظهيره، اصيل، طفل.پ توضيح: فيروزآبادى گفته: غسق سياهى آغاز شب، فحمه: سياهتر از شب يا ميان غروب تا خوابيدن مردم ويژه تابستانست، عشوه: تاريكى از آغاز شب
تا 4/ 1 آن و عشاء آغاز تاريكى است يا از زوال ظهر است تا سپيدهدم و عشيه آخر روز است و مغرب عتمه را عشاءان گويند.
در مصباح المنير است كه عشى از زوال است تا بامداد و گفتهاند عشى و عشاء از مغربست تا عتمه و عشاءان مغرب است و عتمه و از ابن الانباريست كه عشاء بكسر آغاز تاريكى شب است و بفتح و مد خوراك شام است هدأ: آرامش شب و رجل تا 3/ 1 شب، سباع در كتب لغت نيست و شايد بمعنى هنگام جماع است يا از سبع است بمعنى عدد 7 يا سياع بياء دو نقطه بمعنى تيكه شب، جنح تيكهاى از شب است كه تاريك است.
در قاموس گفته: هزيع ليل: تيكهايست باندازه 3/ 1 يا 4/ 1 شب و عفر يا غفر يا فغد يا فقد معناى مناسبى ندارند و در قاموس گفته: يعفور تيكهايست از شب و مناسب همان اولى است اگر تصحيف آن نباشد، در قاموس گفته: زلفه با جمع زلف چون غرفه و غرف تيكهايست از شب يا ساعات آخر شب كه روز ميشوند يا آخر روز كه بشب ميرسند، سحر پيش از صبح است و سحره سحر بلند است، راغب گفته: سحر و سحرة آميزش تاريكى آخر شب است با پرتو روز.
در قاموس گفته: «ابهارّ الليل» يعنى شب به نيمه رسيده يا تاريكيش در هم شده يا بيشترش رفته يا 3/ 1 آن مانده و بهره بضمّ باء نيمه شب است، رائد الضحى برآمدن آنست، شرق خورشيد است و تابش آن و برآمدن آن، متع النهار چون منع برآمدن روز است پيش از ظهر و ضحى نهايت برآمدن آنست مانند ترجّل كه برآمدن كامل روز است و دلوك خورشيد غروب يا زرد شدن يا ميل و زوال آنست از ميانه آسمان (پايان).پ من گويم: دلوك در اخبار همان زوال خورشيد است از نيمه روز، جنوح بمعنى ميل آنست بمغرب و در كتب لغت باين معنى نديدم، در قاموس هجير و هجيره و هجر و هاجره را نيم روز دانسته يا از ظهر تا عصر زيرا مردم در آن ميان خانهها آرامند و گويا از سختى گرما كوچيدند، گفته: ظهر ساعت زوال است و ظهيره نيم روز است و مخصوص تابستانست، راغب گفته ظهيره هنگام ظهر است و گفته به
شام اصيل و اصيله گويند،پ جوهرى گفته: اصيل پس از عصر است تا مغرب و گفته طفل پس از عصر است كه خورشيد كودكانه بدامن مغرب مىافتد.پ گويم: در برخى كتب ديدم عرب هر كدام از شب و روز را به 12 ساعت بخش كنند و بهر ساعت نامى نهند ساعات روز، بكور، شروق، غدوّ، ضحى، هاجره، ظهيره، رواح، عصر، قصر، اصيل، عشىّ، غروب، ساعات شب: شفق، غسق، عتمه، سدفه، جهمه، زلفه، بهره، سحر، سحرة، فجر، صبح و صباح و برخى ساعات روز را چنين نامند: دزور، بزوغ، ضحى، غزاله، هاجره، زوال دلوك، عصر، اصيل، صبوب، حدود، غروب.
و برخى چنين گويند: بكور، شروق، اشراق، راد، ضحى، متوع، هاجره، اصيل، عصر، قصر، طفل، غروب، در قاموس گفته بكره و غدوه بمعنى بامدادند و پيشى گرفتن بهر كارى را در هر وقت باشد ابكار گويند، و غدوه و غدا از سپيدهدم تا طلوع خورشيد است، و ضحو و ضحوه و ضحيه چاشت است و ضحى اندكى بالاتر و ضحاء نزديك نيم روز، رواح شامگاه است از زوال تا شب، و عصر تا سرخ نمودن خورشيدن است.
و جوهرى گفته: قصر: آميختن با تاريكى است و بمعنى شامگاه، شفق روشنى آغاز شب است و خليل گفته سرخى آغاز شب تا هنگام نماز عشاء، و گفته:
عتمه 3/ 1 از اول شب است پس از نهان شدن شفق، اصمعى گفته: سدفه و سدفه در زبان نجد تاريكى است و نزد ديگران روشنى و از لغات اضداد است و سدف هم چنين است، أبو عبيده گفته: سدفه تاريك روشن است چون پس از سپيدهدم تا روشن شدن هوا.
فيروزآبادى گفته: جهمه تاريكى پايان شب است، و فجر: سپيدهدم، و صبح همان فجر است يا آغاز روز، و صبح نزد عرب نامهاى بسيار دارد چون:
فلق، سطيع، صديع، مغرب، صرام، صريم، شميط، سدف، شقّ، فتق، ذرور
و بزوغ خورشيد هم برآمدن آنست، در قاموس گفته: غزاله نام خورشيد است كه اشعه خود را مانند نخريس پراكنده ميكند در هنگام طلوع يا برآمدن آن، و غزالة الضحى پس از پهن شدن خورشيد است تا گذشت 5/ 1 روز (پايان)پ صبوب و حدود معنى مناسبى ندارند، و بام و شام را بردان، ابردان، عصران صرغان، قرّتان، كرّتان گويند، برخى ساعات شب را: وسق يا سهواء نامند، و هبّه آخر ساعت سحر است، و بلجه صبح تابش آنست، اينست آنچه از نام ساعات شب و روز نزد عرب يافتيم و بشب و روز با هم نامها دادهاند چون: دائبان، صرفان جديدان، اجدّان، حاديان، اصرمان، ملوان، عصران، ردفان، صرعان، اثرمان، متباديان، فتيان، طريدان، ابنا سبات، ابنا جمير، ابنا سمير:
دائبان براى آنكه پيوسته در رفت و آمدند، صرفان براى آنكه گذشت روزگارند: جديدان و اجدّان چون پيوسته تازه ميشوند، حاديان چون مردم را بمرگ ميرانند، اصرمان چون عمرها را ميبرند، ملوان چون تيكهاى از زمانند، عصران از عصر بمعنى روزگار است، ردفان چون در پى هم باشند، صرعان چون دو شتر كه يكى بر سر آب ميرود و يكى برميگردد و بمعنى دو مانند، أثرمان يعنى دو ديرين و پير زيرا ثرم دندان انداختن باشد، متباديان چون پديدار ميشوند فتيان چون هميشه تازه و جوانند، طريدان چون رانده ميشوند بزودى سبات بضم بمعنى روزگار است و جمير بمعنى گرد هم بودن، سمير داستان گوئى در شب و بمعنى روزگار.
فوائديست سودمند: [در مورد شب و روز]
پ1- روز دو نوع است، حقيقى و وسطى، حقيقى نزد برخى منجّمين گذر خورشيد است از دائره نيم روز بالاى زمين تا برگشتش بهمانجا و نزد برخى گذر آنست از دائره نيم روز زيرا زمين تا برگشتش بهمان جا و بهر دو نظر شبانه روز يك دوره معدل است باضافه قوسى كه خورشيد در اين مدت از فلك البروج بسوى مشرق برگشته با حركت مخصوص خودش (كه تقريبا 30/ 1 درجه است، و روز وسطى مقدار
يك دوره معدّل است باضافه يك قوسى كه خورشيد از منطقه البروج طى كرده با سير وسطى، و براى اختلاف حركت وسطى با تقويمى روز حقيقى و وسطى اندكى اختلاف دارند كه در روزهاى بسيارى پديدار مىشود، ولى روز بهر دو اصطلاح باختلاف افق مختلف نشوند.
برخى هم روز را از برآمدن خورشيد تا برآمدن ديگرش گيرند و برخى از غروب خورشيد تا غروب ديگر، و روز باين معنى باختلاف آفاق مختلف مىشود چنانچه در محلّ خود مقرّر است أبو ريحان گفته: شبانه روز برگشت خورشيد است بچرخش كل افلاك تا آنجا كه آغاز آن محسوب شده بشرط اينكه دائره عظيمه باشد، زيرا هر دائره عظيمه را ميتوان افق يك جا بحساب آورد و فلك بر دو قطب خود بر آن ميچرخد.
سپس عرب آغاز شبانه روز را از نقطههاى مغرب بحساب گرفته و يك شبانه روزش از هنگام غروب خورشيد است تا غروب ديگرش از افق در فردا، براى اينكه ماههاى آنها روى گردش مهتاب است بر پايه ديد ماه نو نه طبق حساب نجومى، و آن هنگام غروب خورشيد است كه آغاز ماه خود دانند و شب را پيش روز شمارند و در گردش هفته هم شب را پيش از روز دانند و دليل موافقان آنها اينست كه رتبه تاريكى پيش از روشنى است و روشنى بدنبال آن آمده و بايد شب تاريك را پيش داشت بعلاوه سكون شب را كه آرامش و آسايش دارد بر جنبش روز غلبه دادهاند كه روى نياز و ناچاريست زيرا حركت خستگى آرد و عناصر بىحركت تباهى نياورند و از حركت است كه زلزله و طوفان و موج برخيزد و آنچه بدانها ماند.
و امّا ديگران از روم و فرس و موافقانشان گويند شبانه روز از برآمدن خورشيد آغاز شود تا فردا باز برآيد، زيرا حساب آنها پايه ماه آنها است و وابسته بگردش مهتاب و جز آن نيست، و روز آنها پيش از شب است و دليل آرند كه روشنى هستى دارد و تاريكى نيست است و هستى مقدم بر نيستى باشد و حركت را بر سكون غلبه دهند زيرا وجود است نه عدم و زندگى است نه مرگ، و با آنها
معارضه كنند باينكه آسمان متحرك به از زمين است، و كارگر و جوان تندرستند بيش از بيكاران و پيران، و آب روان بو نگيرد چون آب ايستاده.پ و امّا منجّمين بويژه دانشمندان آنها روز را از رسيدن خورشيد بدائره نيم روز گيرند تا برگشتش بهمان دائره و بر پايه آن حساب كنند و آغاز روز را از همان دائره نصف النهار گيرند، و جاى اختران را بر پايه آن مشخص سازند و برخى نيمه نهان دائره نامبرده را آغاز گرفته و از نيمه شب حساب نگهدارند مانند مؤلف زيج شهرياران، و همه اصطلاحى است بىاعتراض و بيك حقيقت برگردند.
و دليل اعتبار دائره نصف النهار در برابر افق در نزد آنها بسيار است.
1- چون اندازه شبانه روز هميشه يكى نيست و در كسوفها بخوبى اختلافشان روشن است براى اينكه سير خورشيد در منطقة البروج تند و كند مىشود و گذر منطقة البروج هم بر دوائر كم و بيش ميگردد و نياز بتعديل دارد براى رفع اختلاف و اين تعديل در مطالع خورشيد بر دائره نصف النهار كه در همه بقاع زمين يك نواخت است آسانتر است از دائره افق كه در هر جا مختلف است و در هر عرضى بر شكلى مخالف عرض ديگر پديد مىشود و گذر منطقة البروج بر آنها تفاوت ميكند و عمل بر آنها ناتمام و بىنظم مىشود.
2- فاصله ميان دوائر نصف النهار با همان دائره معدل و دائرههاى مشابه آن اندازهگيرى مىشود ولى فاصله دوائر افق مركب است از آن و از انحراف بجنوب و شمال، و تصحيح و جاى اختران در خط طول آنها نظر بهمان نصف النهار دارد، و خط انحرافى عرض در آن منظور نشود، و از اين رو دائرهاى را اختيار كردند كه حساب آنها يك نواخت درآيد و از دوائر ديگر صرف نظر كردند، و اگر هم دائره افق را منظور ميداشتند باز همان نتيجه دائره نصف النهار را ميداد ولى با رفتن از راهى دورتر و اين خطا است كه راه راست را بگذارند و عمدا براه دور روند تا بمقصد رسند.
2- گاهى منظور از روز شبانه روز است و گاهى در برابر شب آيد كه رديف نهار باشد، و شكّى نيست كه آغاز روز شرعى در برابر شب از سپيدهدم
است تا نهان شدن قرص خورشيد در نزد برخى و تا نهان شدن سرخى مشرق نزد أكثر شيعه، ولى منجّمين فارس و روم روز را از برآمدن خورشيد دانند تا غروب آن و برخى اين دو اصطلاح را درهم كرده و گفته روز شرعى هم در جز روزه همين است و اين خطاء است و ما در كتاب صلاة آيات و اخبار بسيارى آورديم كه دلالت بر گفته ما دارند و از شبهههاى مخالفان پاسخ داديم.پ أبو ريحان در دنبال گفته پيش خود گويد: اينست تعريف شبانه روز و امّا روز در برابر شب كه نهارش گويند از طلوع جرم خورشيد است تا غروبش و شب برعكس آنست و اين عرف همه مردم است و مورد اتفاق جمهور بىگفتگو جز اينكه برخى فقهاء اسلام آغاز روز را سپيدهدم دانسته و پايانش را غروب خورشيد برابر مدت روزه و دليل آورده بقول خدا تعالى «و بخوريد و بنوشيد تا رشته سپيد از رشته سياه از سپيدهدم براى شما روشن شود سپس روزه را بسر بريد تا شب، 187- البقره» و مدعى شده كه اين دو حد دو طرف روز است.
ولى اين رأى بهيچ وجه از اين آيه در نميآيد، زيرا اگر مدّت روزه همان نهار بود و آغاز نهار سپيدهدم بود نزد مردم تحديد آن باين عبارت مشكل معنا نداشت چنانچه براى آخر روز و آغاز شب چنين تعبير پيچيده نياورد، چون شب را همه ميدانند و ميفهمند ولى چون خدا تعالى آغاز روزه را بسپيدهدم محدود كرد و پايانش را بمانند آن بيان نكرد بلكه تنها بذكر شب اكتفاء كرد و همه مردم ميدانند كه آن غروب قرص خورشيد است دانسته شد كه مقصود او از آغازش بيان آغاز روز نبوده.
و از آنچه دلالت بر درستى گفته ما دارد قول خدا تعالى است كه «حلال شد بر شما در شب روزه خلوت با زنانتان- تا فرمود- سپس روزه را تمام كنيد تا شب 187- البقره» و مباشرت و خوردن و نوشيدن را آزاد كرد تا وقت معينى نه تا شب همه چنانچه پيش از نزول اين آيه خوردن و نوشيدن پس از عشاء آخر بر مسلمانان حرام بود، و روزه خود را بيك روز و برخى از شب شماره نميكردند بلكه
با روز شماره ميكردند.پ و اگر گفته شود مقصودش از آن فهماندن آغاز روز بوده بمردم لازم آيد كه مردم پيش از آن بآغاز روز و شب نادان باشند، و اين خود نشدنيست، اگر گويند نهار شرعى غير از نهار عرفى است، اين هم اختلافى است در تعبير و يك نامگذارى غير متعارفى است با اينكه در آيه ذكرى از روز و آغاز روز نيست و ما از اين گفتار لفظى روگردان نيستيم هر گاه طرف در مقصد با ما موافق است، و چگونه بچيزى عقيده دارد كه خلافش روشن است، زيرا سپيده در سوى مغرب مانند سپيدهدم است در سوى مشرق و هر دو در علت برابر و در حالت همانند، و اگر سپيدهدم آغاز روز باشد بايد نهانى شفق پايان آن باشد، و برخى شيعه بپذيرش آن دچار شدند «1».
و بعلاوه كسى كه در آغاز روز با ما مخالف است موافق ما است در اينكه شب و روز در سال دو بار برابر شوند، در آغاز بهار و آغاز پائيز و موافق است كه بلندتر روز نهايت نزديك شدن خورشيد به قطب شمال است و كوتاهترش نهايت دور شدن آن از آنست و موافق است كه كوتاهتر شب تابستان برابر كوتاهتر روز زمستان است، و همين است معناى قول خدا تعالى «فرو برد شب را در روز و فرو برد روز را در شب، 16- الحج» و قول خدا تعالى «و بچرخاند شب را بر روز و بچرخاند روز را بر شب، 5- الزمر».
و اگر همه اينها را ندانند يا نديده گيرند چاره ندارند كه نيم نخست روز را شش ساعت دانند و نيم دوم را شش ساعت و نتوانند از آن ديده بر هم نهند چون اين خبر در فضائل پيشتازان بجمعه شايع است كه تفاضل آنها در تسابق نسبت به شش ساعت نخست روز جمعه است بسوى نماز جمعه كه اول روز است، تا وقت
زوال و مقصود از اين ساعات ساعات زمانيه معوجه است نه ساعات معتدله مستويه.پ و اگر ما با آنها مسامحه كنيم و دعوى آنها را بپذيريم بايد برابرى شب و روز هنگامى باشد كه خورشيد در دو سوى انقلاب شتوى است و آن تنها در برخى جاها است و شب زمستان برابر روز تابستان نباشد، و نصف النّهار رسيدن خورشيد بميان قوس طلوع و غروب نباشد، و خلاف همه اينها نزد أهل بصيرت پذيرفته است و لزوم اين شناعات را بر آنها كسى بخوبى داند كه از حركات كرهها اندكى مطّلع باشد.
و اگر كسى باين بچسبد كه مردم در سپيدهدم گويند بامداد كرديم و شب رفت اين مانند آن است كه نزديك غروب ميگويند شب كرديم و روز گذشت و اين بيان نزديك شدن روز و شب است و بر وجه مجاز است، چنانچه خدا تعالى فرموده «فرمان خدا آمد در آن مشتابيد، 10- النحل» و گواه گفتار ما اينست كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرموده: «نماز روز بىزبانست» (يعنى آهسته خوانده شود).
و اينكه مردم نماز ظهر را اولى نامند چون نخست نماز روز است و عصر را وسطى خوانند كه ميان اولين نماز روز و اولين نماز شب است، و منظور من در اينجا جز اين نيست كه نفى كنيم گفته كسى را كه گويد قرآن بر خلاف ضرورياتست و دليل آورد از گفته يك فقيه يا مفسّر و اللَّه الموفق للصواب (پايان) من گويم: جواب همه اينها بيايد و ادله بسيارى بر خلاف آن، و آنچه كه وى گفته اگر هم درست باشد منافى گفته ما در عرف شرع نيست بلكه عرف عام هم آغاز روز را همان سپيدهدم ميداند: و بيشتر گفته او اينست كه بر حسب نجوم آغاز روز طلوع خورشيد است و در آن سخنى نيست، و اينكه گفته اگر آغاز روزه آغاز نهار بود الخ.پ جوابش اينست كه چون نزد أهل حساب طلوع خورشيد آغاز نهار است خدا
سبحانه بيان كرده كه مقصود در اينجا روز شرعى است، چنانچه چون «يد» بچند معنى گفته مىشود در آيه وضوء، تا مرفق را آورد و يك معنا را مشخّص كرد و چون در آخر روز اختلافى نبود آن را توضيح نداد.
و همانا عرف عام و خاص آغاز روز را سپيدهدم داند و آغاز شب را غروب خورشيد چون بيايد كه مردم چون در شب آرميدهاند و دست از كارهاى لازم خود بر أثر تاريكى كشيدند، روشنى صبح را براى حركت و توجه بكار غنيمت شمردند از نظر دين و دنيا و در شب برعكس است زيرا خستهاند و از تاريكى غروب براى راحت بهره گرفتند و آغاز نهار و پايانش از اين نظر از هم جدا است، و آنچه در شرع رسيده كه زوال نصف النهار است تقريبى است، و برابرى شب و روز در اعتدالين اصطلاح نجومى است و سخن در همه اينها در كتاب صلاة بيايد انشاء اللَّه.
3- شك ندارد كه از نظر شرع شب پيش از روز است، و آنچه براى شب جمعه رسيده مثلا مقصود شب پيش از روز جمعه است نه پس از آن، و آنچه منجّمين و برخى عرب معتبر دانند كه شب آينده از روز گذشته است اصطلاح خود آنها است و احكام شرع بر آنها پايه نگيرد، و دليلش روايت كلينى است در روضه (332) بسند موثقى از عمر بن يزيد كه بامام ششم عليه السّلام گفتم: مغيريه پندارند امروز از شب آينده است، فرمود: دروغ گفتند امروز از شب گذشته است، زيرا اهل بطن نخله چون ماه نو را ديدند گفتند: شهر حرام آمد.پ توضيحش: اينست كه مغيريه پيروان مغيرة بن سعد بجلى بودند كه مذموم و مورد طعن است و كشى اخبار بسيار آورده كه از دروغبندان بامام پنجم است و روايت شده كه مردم را بمحمد بن عبد اللَّه بن حسن دعوت ميكرد و از زيديه بتريه بود، و در برخى نسخ (مغيّره) است يعنى دگرگونسازان دين خدا از مخالفان و داستان بطن نخله كه در تفسير و تاريخ است اينست كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله عبد اللَّه بن جحش را با 8 يا 12 تن از مهاجران فرستاد و باو فرمود: در نخله ميان مكه و طائف منزل گيرد، و ديدهبان و بررس قريش باشد تا چه ميكنند و اخبار آنها را بداند.
آنها رفتند تا به نخله فرود شدند، و عمر بن حضرمى را با كاروان بازرگانى قريش در آنجا يافتند و روز آخر جمادى دوم بود بنظر آنها ولى ماه رجب شده بود و مسلمانان با هم در گفتگو شدند، يكى گفت برخورديست بدشمن و غنيمت كه روزى شما شده و معلوم نيست ماه حرام شده باشد و ديگرى گفت ماه حرام شده و نبايد طمع بغنيمت ورزيد و آن را حلال دانست، و در نتيجه بعمرو بن حضرمى تاختند و او را كشتند و كاروانش را بغنيمت گرفتند.پ اين گزارش بقريش رسيد و نمايندههاشان بسوى مدينه آمدند تا بر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله وارد شدند و گفتند آيا جنگ در ماههاى حرام حلال است؟ و خدا اين آيه را فرستاد «پرسندت از ماه حرام و نبرد در آن تا آخر آيه 217- البقره» و از خبرى برآيد كه اين كار را پس از ديدن ماه نو رجب كردند، و امام گواه آورد كه صحابه بمحض ديدن ماه نو گفتند رجب آمد پس شب پيش از روز است و با نهار پس از او يك شبانه روز است، و آنچه گذشت كه آفرينش روز پيش از شب است با اين منافات ندارد چنانچه روشن است.
4- شبانه روز حقيقى و وسطى را به 24 بخش برابر بخش نمودند و آنها را ساعات مستويه و معتدله ناميدند، ساعات شبانه روز حقيقى را حقيقى گويند و وسطى را وسطى، و بسا كه روز و شب را در هر فصل به 12 بخش كنند برابر و آنها را ساعات كژ خوانند، چون در روزهاى بلند و كوتاه اندازهشان مختلف شود بخلاف ساعات مستويه كه شمارهشان مختلف شود نه اندازهشان، و كژها برعكسند، و كژها را زمانيه خوانند زيرا هميشه 12/ 1 روز يا شب باشند، و بسيارى از اخبار ساعات را بدين معنا آورده چنانچه بدان اشاره كرديم.
و اين دو گونه ساعات در خط استواء و هنگام اعتدالين هميشه برابرند در همه افقها، و بسا كه در برخى اخبار ساعات بجزئى از شب و يا روز اطلاق شود كه حكمى يا وصف خاصى دارد، مانند ساعت ميان سپيدهدم و طلوع خورشيد، ساعت زوال، ساعت بعد از عصر، ساعت آخر شب و مانند آنها و يا اطلاق شود بر زمانى
جز تيكهاى از شب و روز مانند ساعت بمعنى قيامت چنانچه بسا روز اطلاق شود بر زمانى كه مخصوص بواقعه يا حكمى است مانند روز قيامت، روز حنين، و خدا هم فرموده «ياد آورشان كن بروزهاى خدا، 5- ابراهيم».
پ12- در كافى (253- روضه): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه در قول خدا عزّ و جلّ «گو فرو گرفته چهرهشان را تيكههائى از شب تاريك، 27- يونس» فرمود: نبينى كه خانه در شب از فضاى بيرون تاريكتر است همچنين آنها تاريكى بيشترى دارند و فزايند.پ 13- در تهذيب: بسندش از ابى بكر حضرمى كه پرسيدم از امام ششم عليه السّلام دو ركعت بامداد را كى بخوانم؟ فرمود: آنگاه كه سپيدهدم پهن شود بر افق، و آنست كه عرب آن را صديع نامند.پ بيان: در قاموس است كه صديع چون امير بامداد است؛ و در اساس است كه انصدع الفجر و طلع الصديع مجاز است و آن همان سپيدهدم است.