پگويم: برخى آداب از سفر باز آمده را در باب مفردى از كتاب حج آورديم.
اخبار باب
پ1- محاسن: تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه مؤمن مسافرى را كمك دهد خدا هفتاد
و سه گره كار او را بگشايد، و در دنيا از غم و هم او را پناه دهد و گره بزرگ او را بگشايد، گفته شد، يا رسول الله گره بزرگ چيست؟ فرمود: آنجا كه نفسها بند آيند.پ 2- همان: تا فرمايد: هر كه مسافر مؤمنى را كمك دهد در نيازى خدا از او بيست و سه گرفتارى را در دنيا گشايد و هفتاد و دو تا در آخرت آنجا كه نفس بر مردم بند آيد و بخود گرفتار باشند.پ 3- همان: تا رسول خدا (ص) كه فرمود: وليمه و مهمانى دادن در چهار چيز است:
عروسى، و در نوزاد كه او را عقيقه كنند و برايش اطعام دهند، و در ختنه كردن پسر بچه، و در بازگشت كه كسى برادرانش را دعوت كند چون از غيابى برگردد.پ 4- نوادر راوندى: تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه مؤمن مسافرى را كمك كند در نيازى خداى تعالى از او هفتاد و سه گرفتارى را بگشايد يكى در دنيا از هر غم و هم و هفتاد و دو تا نزد گرفتارى بزرگ، گفته شد يا رسول الله گرفتارى بزرگ چيست؟ فرمود: آنجا كه مردم بخود مشغولند تا آنكه ابراهيم (ع) ميگويد: از حضرت تو خواهشمندم بوسيله مقام خلت خودم كه مرا بدان واننهى.
پباب پنجاه و پنجم آداب ركوب و انواعش و زينهاى سرخ و انواعش
قرآن مجيد
الزخرف (آيه- 12)پ و ساخت براتان از كشتيها و چهارپايان آنچه سوار شويد 13 تا جا كنيد بر پشت آنها سپس ياد كنيد نعمت پروردگارتان را چون جا كرديد و بگوئيد: منزه باد آنكه فراهم كرد برامان اين را و نبوديم ما فراهم آور آن 14 و راستى كه ما بسوى پروردگارمان برگردانيم.
اخبار باب
پ1- گويم: در باب مكارم اخلاق پيغمبر (ص) گذشت بچند سند بسيار كه او فرموده:
پنج را واننهم تا مردن: لباس پشمينه، و سوار شدن بر الاغ پالاندار، و خوردن با بردگان و پينه زدن نعلين خودم بدست خودم، و سلام دادن بر كودكان تا پس از من روش باشند.پ 2- خصال: در سفارش پيغمبر (ص) بعلى (ع) اى على خوشى زندگى در سه چيز است:
خانه پهناور، و كنيزكى زيبا، و اسبى كمر باريك (تندرو و خوشرو).
پصدوق (رضي الله عنه) قباء را بكمر باريك و شكم هشته تفسير كرده.پ 3- خصال: تا رسول خدا (ص) كه فرمود: از سعادت مسلمان: وسعت مسكن است، و همسايه خوب، و مركب راهوار.پ 4- قرب الاسناد: تا رسول خدا (ص) كه از سعادت مسلمان است: همانندى فرزندش باو وزن خوشگل، و ديندار، و مركب رهوار و مسكن وسيع.پ 5- همان تا امام باقر (ع) كه رسول خدا نهى كرد از زينهاى سرخ غاشيه.پ 6- همان: تا امام صادق (ع) كه پيغمبر (ص) بعلى (ع) فرمود: بپرهيز از پوشيدن انگشتر طلا كه آن زيور تو است در بهشت و بپرهيز از جام قسى (كه از قس آوردند جايى در مصر بوده يا شام كه جامه گل ترنجى توليد ميكرده از پاورقى صفحه 289) و بپرهيز از سوار شدن بزين غاشيه سرخ كه از زينهاى شيطان است.پ 7- علل الشرائع تا پيغمبر (ص) كه بعلى (ع) فرمود: سوار مشو بر زينهاى سرخ كه از مراكب ابليس باشند.پ 9- معانى الاخبار: تا على (ع) كه فرمود: رسول خدا (ص) مرا نهى كرد و نگويم شما را از پوشيدن انگشتر طلا، و از جامههاى قسى، و از زينهاى ارغوانى، و از لحافهاى سرخ پر رنگ، و از خواندن قرآن در ركوع.
خصال: بسندى، مانندش را آورده.پ گويم: بسيارى از اخبار زين سرخ در باب حرير و باب جامههاى رنگارنگ و باب انگشتر نقره گذشت.پ 9- خصال: از براء بن عازب كه رسول خدا (ص) ما را نهى كرد از سوار شدن بر زين غاشيه سرخ.پ 10- محاسن: تا عبد الله بن عطا كه امام باقر (ع) بمن فرمود: برخيز و دو پاكش را زين كن يك الاغ و يك استر و من هر دو را زين بستم و استر را پيش آن حضرت آوردم و تصور كردم كه آن را دوستتر دارد، فرمود: كه بتو فرمان داد كه اين استر را پيشم آرى، گفتم: من آن را برايت گزيدم، فرمود: منت گفتم آن را بگزين؟ سپس فرمود: دوستتر مركبها نزد من الاغهايند گفت: الاغ را نزدش بردم و ركاب را گرفتم و سوار شد و گفت: سپاس خدا راست كه ما را به اسلام رهنمون شد، و قرآن بما آموخت، و منت نهاد بر ما بمحمد (ص) و سپاس خدا را كه اين را براى ما مسخر كرد و ما فراهم آورش نبوديم و راستى كه ما بسوى پروردگارمان باز گردانيم و سپاس از آن پروردگار جهانيانست.
پ11- همان: تا امام ششم (ع) كه فرمود: كسى از شماها شرم ندارد كه بر پشت مركبش آواز خواند و آن تسبيح گو باشد.پ 12- همان: تا پيغمبر (ص) كه فرمود: بپرهيز از زين سرخ غاشيه كه زين شيطانست.پ 13- همان: تا امام ششم (ع) كه امام چهارم (ع) سوار ميشد روى قطيفه سرخ.پ 14- تفسير عياشى: تا عبد الله بن عطاء مكى كه امام باقر (ع) ما را برد به بهاربند ما و الاغى و استرى خواست و فرمود كدام را دوستتر دارى؟ گفتم: الاغ را فرمود: الاغ را بمن واگذار، گفتم: استر را من دوستتر دارم و سوار الاغ شد و من سوار استر شدم، و چون به راه افتاديم الاغ در راه رفتن خود برقص آمد تا دو شانه آن حضرت بلرز آمدند و بغاشيه زين چسبيد گفتم: قربانت گويا از شكمت شكايت دارى؟ فرمود: تو متوجه اين حال من شدى؟ راستش رسول خدا را الاغى بود بنام عفير چون سوارش ميشد از شادى برسول خدا (ص) برقص مىآمد تا دو شانه آن حضرت مىلرزيدند و او بغاشيه زين مىچسبيد و مىفرمود: بار خدايا اين از من نيست ولى از عفير است و اين الاغ من هم از شادى بمن برقص راه رفت و بزينش چسبيدم و گفتم: بار خدايا اين از من نيست اين از الاغ من است.پ 15- مكارم الاخلاق: امير مؤمنان فرمود: هرگز مركب من بسر در نرفته، گفته شد:
گفته شد: چرا؟ فرمود: زيرا كه من هرگز زراعتى را لگد نكردم.پ 16- الدره الباهره: گفت موسى بن جعفر (ع) وقتى رشيد بمدينه آمد او را سوار بر استر برخورد كرد و رشيد در اين باره بآن حضرت اعتراض كرد و آن حضرت فرمود: از بزرگ منشى اسب سوارى فرود آمدم و از خوارى شتر سوارى خود را بالا بردم و بهترين امور ميانه آنها است.پ 17- دعوات راوندى: از ابى هاشم گفت: سوار مركب شدم و گفتم: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ و يكى از دو سبط (ع) آن را از من شنيد و فرمود: باين فرمان ندارى فرمانت اينست كه چون بر آن جا كردى ياد كنى نعمت پروردگارت را عز و جل كه ميفرمايد: ياد كنيد پروردگارتان را چون بر آن جا گرفتيد گفتم: چگونه بگويم؟ فرمود بگو:
الحمد لله الذى هدانا للاسلام و الحمد لله الذى من علينا بمحمد و آله، و الحمد لله الذى جعلنا في خير امه اخرجت للناس.
كه نعمتهاى بزرگى را ياد كرده باشى سپس بگوئى سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا تا آخر آيه ...پ 18- مكارم الاخلاق (پس از ذكر سوار شدن كه در آخر شماره 10 گذشت افزوده) بار خدايا توئى بردارنده بر پشت و يارى دهنده بر هر كار، و يار در سفر، و سرپرست در خاندان و مال و فرزند، بار خدا توئى بازو و يارم، و چون مركبت تو را برد در راه بگو: بيرون شدم
پبحول و قوه خدا نه بحول و قوه خودم بلكه بحول و قوه خدا. بيزارم بتو پروردگارا از حول و قوه بار خدايا بركت اين سفرم و بركت اهلم را از تو خواهم، بار خدايا از تو خواهم از فضل واسعت روزى حلال و پاك را بمن برانى و من اندر عافيت باشم بقوله و قدرتت، بار خدايا من باين سفر رفتم و بجز تو اعتماد ندارم و اميدى بجز تو ندارم پس روزى كن مرا در آن شكر و عافيت، و توفيقم ده براى طاعت و عبادت خود تا خشنود باشى و بالاتر.پ 19- در حديثى كه چون پيغمبر براى سفرى بيرون ميشد و بر مركب خود قرار ميگرفت سه بار تكبير ميگفت و از آن پس ميگفت: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ بار خدايا ما در اين سفر از تو خواهانيم نيكى و تقوى و كار پسند تو را، بار خدا اين سفر را بر ما آسان كن، و دوريش درنورد، بار خدا بتو پناهم از رنج سفر و سختى برگشت و منظره بد در اهل و مال و فرزند، و چون برگشتى گفت:
آئبون تائبون عابدون لربنا حامدون.
پ20- تا حارث همدانى از امير مؤمنان كه از قصر بدر آمد و پا در ركاب نهاد و گفت:
بسم الله و چون بر مركب نشست گفت: سپاس خدا را كه ما را گرامى داشت و بخشكى و دريا برداشت و از طيبات روزى داد و بر بسيارى از آفريدههايش ما را برترى داد سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ، پروردگارا گناهانم را بيامرز كه جز تو گناهان را نيامرزد، سپس فرمود: از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود: خدا از بندهاى خوشش آيد كه گويد: پروردگارا گناهان مرا بيامرز كه جز تو گناهان را نيامرزد (شرحى راجع بسند حديث آورده كه ترجمهاش سود عمومى ندارد).پ 21- امالى صدوق: تا ابن نباته كه ركاب امير المؤمنين (ع) را نگهداشتم كه ميخواست سوار شود پس سر بلند كرد و لبخندى زد، گفتم يا امير المؤمنين سر بلند كردى و لبخند زدى؟ آرى اى اصبغ اسب شهباء را براى پيغمبر (ص) نگهداشتم و سر بآسمان بر آورد و لبخند زد گفتم: يا رسول الله سر بآسمان برآوردى و لبخند زدى؟ فرمود: اى على كسى نباشد كه سوار شود و آية الكرسى بخواند و سپس گويد
استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم و اتوب اليه، اللهم اغفر لى ذنوبى انه لا يغفر الذنوب الا انت
جز اينكه آقاى كريم فرمايد: اى فرشتههايم بندهام داند كه جز من گناهان را نيامرزد گواه باشيد كه گناهانش را آمرزيدم.
تفسير قمى: مانندش را آورده.
محاسن: مانندش را آورده جز كه بجاى آية الكرسى آيه سخره را ذكر كرده (آيه 54 سوره
الاعراف).پ گويم: دعاء سوار شدن در خبر اين اسباط در باب ادعيه سفر گذشت.پ 22- خصال در اربعمائه: امير مؤمنان (ع) فرمود: چون سوار چهارپايان شويد خدا عز و جل را ياد كرده و گوئيد: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.پ 23- امالى طوسى: تا على بن ربيعه اسدى كه چون على (ع) پا در ركاب نهاد گفت:
(همان مضمون شماره 20 را آورده جز كه بجاى إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ 30 بار تسبيح و 30 بار حمد خدا و 30 بار تكبير آورده و در پايانش فرموده: رسول خدا اين كار كرد و من پشت سرش سوار بودم.پ 24- قرب اسناد: تا امام باقر (ع) كه چون مركب على (ع) سر در ميرفت ميگفت: بار خدايا بتو پناهم از زوال نعمتت، و از دگرگونى عافيتت، و از بناگاه رسيدن نقمتت.پ 25- ثواب الاعمال: تا رسول خدا (ص) كه فرمود: چون كسى كه سوار مركب مىشود نام خدا برد فرشته دنبالش شود كه حفظش كند تا پياده شود و اگر نام خدا نبرد شيطانى دنبالش سوار شود و باو گويد: آواز بخوان و اگر گويد نتوانم باو گويد آرزو كن در دل و پيوسته در آرزو باشد تا پياده شود، و فرمود: هر كه چون سوار مركب شود گويد:
بسم الله و لا حول و لا قوة الا بالله الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا و سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ
جز كه خود و مركبش حفظ كرده تا پياده شود.
محاسن: از يقطينى مانندش را آورده.پ 26- محاسن: (مضمون شماره 10 را آورده و افزوده) و رفت و رفتم تا بجائى رسيديم گفتم: قربانت نماز فرمود: اينجا وادى مورچه است نماز در آن خوانده نشود تا رسيديم بجاى ديگر و همان را گفتم، فرمود: اينجا شورهزار است نماز در آن خوانده نشود، تا خود پياده شد و بمن فرمود: نماز خوانى يا نافلهات را خوانى گفتم: اين نمازيست كه مردم عراق آن را زوال خوانند، فرمود: آنان كه نماز خوانند شيعه على باشند و آن نماز اوابين است پس نماز خواند و نماز خواندم سپس ركابش را گرفتم و همان دعاى آغاز را خواند و آنگاه فرمود: بار خدايا مرجئه را لعن كن كه دشمن ما باشند در دنيا و آخرت، گفتمش قربانت چه تو را بياد مرجئه انداخت؟ فرمود: بخاطرم آمدند.پ 27- همان: تا يك راوى استاد كه چون امام ششم پا در ركاب مركبش مينهاد ميگفت:
سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ و هفت تسبيح ميگفت و هفت حمد و هفت لا
اله الا الله.پ 28- همان: تا امام كاظم (ع) كه ميفرمود: بر هر سوراخ بينى اسب شيطانى است چون كسى از شما خواهد دهنه بر آن زند نام خدا برد.پ 29- همان: تا امام ششم (ع) كه هر پاكش چموشى كرد بر صاحبش از لگام يا نفرت كرد بايد در گوشش يا بر سرش خواند (آيه 83 سوره آل عمران) أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ.پ 30- مكارم الاخلاق: روايتست كه اين آيات را بر گوش پاكش خوانند كه از لگام سرباز زند و بگويد خدايا آن را مسخرم ساز و در آن بركتم ده بحق محمد و آل و سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ بخواند.پ 31- محاسن: تا رسول خدا (ص) كه فرمود: بر سر كوهان هر شتر شيطانى است چون سوارش شديد همان را بگوئيد كه خدا فرمان داده سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ و برگيريدش براى خود كه او هم سپاس خدا كند، راوى گويد اين خبر از امام ششم هم رسيده ولى در آن بر سر هر شتر آمده و كوهان را نام نبرده.پ 32- فقه الرضا: چون پا در ركاب نهى بگو:
بسم الله و بالله و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ الحمد لله الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و من علينا بالايمان بمحمد (ص).
پ33- طب الائمه: تا جابر بن راشد از امام صادق (ع) كه در سفرى بناگاه نظر كرد بمردى كه غمين بود فرمودش تو را چه مىشود؟ گفت: پاكش؟؟؟ است (راه نرو) فرمود: واى بر تو اين آيه را در گوشش بخوان (71- 72 سوره يس) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ- تا فرمايد وَ مِنْها يَأْكُلُونَ.پ 34- امان الاخطار در روايت صفوان جمال كه چون امام صادق (ع) سوار نره شتر شد، گفت:
بسم الله و لا حول و لا قوة الا بالله سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.
پ35- امالى صدوق: تا امام صادق (ع) كه از ناحق است گفته سواره به پياده كه راه بده خصال: بسندى مانندش را آورده.پ 36- خصال: در اربعمائه از امير مؤمنان (ع) كه چون سوار پاكشان شويد خدا عز و جل ياد كنيد و بگوئيد: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.پ 37- همان: در سيره پيغمبر (ص) خواهد آمد كه فرمود: پنج باشند كه تا مردن واننهم
غذا خوردن روى زمين با بردگان، و سوار شدن بر الاغ پالاندار- تا آخر خبر.پ 38- امالى طوسى: تا على بن ربيعه اسدى (مضمون شماره 23 را آورده).پ 39- محاسن: تا امام ششم (ع) فرمود: امير مؤمنان (ع) سواره نزد يارانش آمد و آنها پياده دنبالش رفتند، و رو بآنها كرد و فرمود: نيازى داريد؟ گفتند: نه يا امير المؤمنين دوست داريم همراه شما باشيم فرمود: برگرديد كه پياده رفتن بهمراه سواره تباهى است براى سوار و خواريست براى پياده، فرمود: بار دگر سوار شد و پياده دنبالش راه افتادند فرمود:
برگرديد كه كوبش كفشها دنبال سر مردها سبب تباهى دل بيخردانست.پ 40- كشى: تا عبد الله بن عطا كه امام ششم دنبالم فرستاد و برايش استرى و خرى زين شده بود و بمن فرمود: ميخواهى بهمراه ما سوار شوى، تا بسوى مال ما برويم، گويد: گفتم:
آرى فرمود: كدام را دوستتر دارى كه سوار شوى؟ گفتم: خر را فرمود: خر براى من آسانتر است گفتم من نخواستم سوار استر شوم كه سوارش بشوى و سوار خر نشوى، گويد: سوار خر شد و من سوار استر شدم و رفتيم تا از مدينه بيرون شديم و در اين ميان كه با من گفتگو ميكرد بناگاه مدتى روى زمين خم شد و گمان كردم زين و فشار آن او را ازار داده سپس سر برداشت گفتم قربانت گويا زين بر شما تنگ است كاش بر استر سوار شدى فرمود: نه هرگز ولى خر رقصيد و همان كردم كه رسول خدا (ص) كرد سوار خرى بود بنام عفير واقصيد و آن حضرت تا خدا خواست سر بر غاشيه زين نهاد سپس سر برداشت و گفت: پروردگارا اين كار عفير است و كار من نيست.