آيات قرآن: در اين باره
پ1- البقره (آيه 30- 34) و چون كه پروردگارت بفرشتهها گفت: راستى من در زمين جاىگزين گذارم تا آخر آيات.
67- 68- بگو هر كه دشمن جبرئيل است راستش او است كه بفرمان خدايش آن را بدل تو اندازد مصدّق آنچه پيش تو است و رهبر و مژده براى مؤمنان* هر كه دشمن خدا و فرشتهها و فرستادههاى او است و جبرئيل و ميكائيل راستش خدا دشمن كافرانست، 248- بر مىدارندش فرشتهها.پ 2- آل عمران (18) گواه است خدا كه نيست شايسته پرستش جز او، و هم فرشتهها و صاحبان دانش.
و فرمود: و فريادش زدند فرشتهها و او ايستاده بود نماز ميخواند در محراب (39).
و فرموده: چون فرشتهها گفتند اى مريم (الآية) (42).
و فرمود: چون فرشتهها گفتند اى مريم راستى خدايت مژده دهد (الآية) (45).پ 3- الانعام (8- 9) گفتند چرا فرشته بر او فرو نشود اگر فرشته بر او فرو آريم كار بگذرد و مهلت ندارند و اگرش فرشته سازيم بايدش مردى پردازيم بپوشانيمش آنچه ميپوشند.
و فرمود: و او است قاهر بالاى بندههايش و فرستد بر شما نگهبانانى تا چون مرگ يكى از شما رسد فرستادههاى ما او را جان گيرند و كوتاه نيايند (61).
و فرمود: اگر بينى چون كه ستمكاران در فشار مرگند و فرشتهها دستها دراز كرده كه جان بدهيد امروز سزا كشيد عذاب خواركننده بدان چه ناسزا بخدا گفتيد و از آياتش تكبر ورزيديد (93).
و فرمود: آيا انتظارى دارند جز اينكه فرشتهها نزد آنها آيند (158).پ 4- الانفال (9- 12) من شما را رديف آدم بهزار فرشته كمك كار- تا فرمايد- چون كه وحى كرد پروردگارت بفرشته كه من با شمايم، بر جا داريد آنان كه گرويدند.پ 5- الرعد (11) پىگيرها دارد از پيش و پس خود كه بفرمان خدا نگهش دارند.
و فرمود: و تسبيح گويد رعد بحمدش و فرشتهها از ترسش.پ 6- الحجر (8) ما نفرستاديم فرشتهها را جز براستى و مهلت ندارند در اين هنگام.
و فرمود: آگاهشان كن از مهمانان ابراهيم كه بر او درآمدند و گفتند:
درود بر تو (تا آخر داستان) 51- 60.
پ7- الاسراء (15) بگو اگر در زمين فرشته بودند بآرامى راه ميرفتند البته ميفرستاديم بر آنها فرشتهاى را رسول.پ 8- مريم (17) فرستاديم باو روح خود را و مجسّم شد برايش آدمى درست.پ 9- الحج (75) خدا بگزيند از فرشتهها رسولانى و از مردم.پ 10- الفرقان (21- 24) روزى كه بينند فرشتهها را مژدهاى نيست در آن روز براى بدكاران- تا فرمايد- و روزى كه شكافد آسمان به ابر تيره و فرو شوند فرشتهها پياپى.پ 11- الاحزاب (9) پس فرستاديم بر آنها بادى و سپاهانى كه نمىديدند آنها را.پ 12- سبا (40 و 41) و روزى كه همه را فراهم آرد سپس بفرشتهها گويد آيا اينان شما را پرستيدند، گويند: منزهى تو سرپرست مائى در برابر آنها بلكه پرى پرستيدند و بيشترشان بدان گرويدند.پ 13- فاطر (1) سازنده فرشتهها است رسول پرها دارند دو، دو سه سه چهار چهار فزايد بخلق هر چه خواهد راستى كه خدا بهر چيز توانا است.پ 14- الصافات (1- 3) سوگند به صف كشندهها صف كشيدنى، و زجركنندگان كه سپس ياد خدا را تلاوت كنند.
و فرمود: از آنها بپرس آيا پروردگارت را دخترانست و آنها را پسران (149- 166)پ 15- الزمر (75) ببينى فرشتهها را فراگيرد گرد عرش تسبيح گويند به سپاس پروردگارشان.پ 16- السجده (30- 32) آنان كه گفتند پروردگار ما خدا است و پايدار ماندند فرو شوند برشان فرشتهها نترسيد و اندوه مخوريد و مژده گيريد به بهشتى كه نويد داريد و مائيم دوستانتان در دنيا و آخرت و شما راست در آن هر چه دلخواهتان باشد و هر آنچه بطلبيد* پذيرائى از آمرزنده مهربان.
و فرمود: اگر سر بزرگى كنند، آنان كه نزد پروردگارتند بتسبيحش گويند شب و روز و ملالت ندارند (38).پ 17- حمعسق (5) فرشتهها تسبيح گويند بسپاس پروردگارشان و آمرزشخواهند براى كسانى كه در زمينند.پ 18- الزخرف (15- 19) و ساختند برايش از بندههايش جزئى راستى آدمى ناسپاس روشنى است- تا گويد- فرشتهها را كه بندههاى خدايند ماده سازند تا آخر آيه.
و فرمود: اگر خواهيم بجاى شما فرشته در زمين جانشين شما سازيم (60).پ 19- الذاريات (84) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً.پ 20- الحاقه (17) و فرشته بر اطراف آنست.پ 21- المعارج (4) برآيند فرشتهها و روح بسويش در روزى كه اندازهاش پنجاه هزار سال است.پ 22- المدثر (30- 31) بر آن نوزده باشند، ياران دوزخ را ننموديم جز فرشتهها و شمارشان را نساختيم جز آزمايش كافران.پ 23- المرسلات (1- 6) وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً- تا آيه ششم.پ 24- النبأ (38) روزى كه روح و فرشتهها در صف ايستند، سخن نگويد جز كسى كه خدايش فرمان دهد و درست گويد.پ 25- النازعات (1- 5) وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً.پ 26- عبس (16) بدست فرستادهها ..
تفسير
پ: «و چون پروردگارت گفت» تفسيرش در مجلّد پنجم گذشت، اين آيات بر حالات بسيارى از فرشتهها دلالت دارند «بگو هر كه دشمن جبرئيل است» طبرسى در (ج 1 ص 167) تفسيرش گفته: روايت است كه ابن صوريا و گروهى از يهود فدك نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمدند و چند مسأله پرسيدند و بآنها پاسخ داد، ابن صوريا گفت، يكى مانده اگر پاسخ گفتى بتو بگروم و از تو پيروى كنم، چه فرشتهايست كه آنچه خدا فرو فرستد برايت مىآورد؟ فرمود: جبرئيل، ابن صوريا گفت: او دشمن ما است كار زار و سختى و جنگ فرود آورد، ميكائيل است كه آسانى و
فراوانى آورد، اگر ميكائيل نزد تو آمدى ما بتو گرويديم و خدا اين آيه را فرستاد «او است كه آن را بدل تو اندازد بفرمان خدا» نه از پيش خودش، و آن را بدلش وابست چون پس از فرود آن را حفظ ميكرد و مىفهميد.
«باذن اللَّه» يعنى بفرمان خدا و گفتهاند: يعنى بدانش يا باعلام خدا باو «مصدق هر آنچه برابر او است» از كتابها و موافق آنها «هدايت و بشارت براى مؤمنان» كه جنگ و سخت گرفتن بر كافران در آنست كه آن هدايت و مژده بمؤمنانست «هر كه دشمن خدا و فرشتههايش و رسولانش باشد» دشمنى با خدا انجام مخالفت و نافرمانيست و گفتهاند: دشمنى با دوستان او است «جبرئيل و ميكائيل» را باز گفت براى فضل آنها و براى آنكه يهود نام آنها را برده بودند «خدا دشمن كافرانست» نگفت دشمن آنها است براى آنكه رواست ايمان آرند و دوست شوند (پايان).پ ميگويم: تعبير بكافران از آنها بيان اينست كه همين اظهار دشمنى هم كفر است و آيه دليل است كه دوستى فرشتهها واجب و دشمنى آنها كفر است «و گويند چرا فرشته بدو نيايد» طبرسى- ره- در (ج 4 ص 276) مجمع گفته: يعنى تا ما او را ديدار كنيم و باور داريم «و اگر فرو آوريم فرشتهاى» موافق پيشنهادشان باز ايمان نياورند و بايد ريشه كن شوند و اينست معنى قول او «كار بگذرد و مهلت نيابند»، و گفتهاند: يعنى اگر فرشتهاى بصورت خود آيد قيامت برپا شود يا هلاكت بايست گردد.
«و اگرش فرشته سازيم» رسول را تا گواهى دهد برسالت چنانچه خواهند «بايدش او را مردى نمائيم» چون نمىتوانند فرشته را بصورت خودش بنگرند زيرا ديده آدمى از ديدن فرشته خيره شود جز اينكه بصورت جسمانى تاريك مجسم گردد و براى همين است كه فرشتهها بصورت آدمى به پيغمبران فرو شوند و جبرئيل بصورت دحيه كلبى نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله مىآمد و همچنين خصمانى كه از ديوار محراب نزد داود آمدند، و فرشتگانى كه نزد ابراهيم و لوط آمدند بصورت مهمانان آدمى بودند.
پلَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ زجاج گفته: ناتوانان خود را باشتباه ميانداختند در كار پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و ميگفتند اين هم يك آدمى است مانند شماها و خدا فرمود: اگر بشر صورتى هم از فرشتهها آيد همين اشتباه را دارند، و گفتهاند اگر فرشته هم آيد جز با انديشه او را نشناسند ولى نينديشند و در اشتباه خود بمانند، و اشتباه را بخود نسبت داد چون بنزول او فرشتهها را محقق شود.
و در (جزء 4 ص 313) گفته: در تفسير وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً يعنى بفرستد بشما فرشتهها كه ديدهبان كارهاتان باشند و آنها را بشمارند و بنويسند، و اين لطفى است به بندهها چون بدانند كه از پاسبانى گواه دارند و از گناه باز ايستند «توفته» يعنى جان او را بگيرند «رسلنا» يعنى ياوران ملك الموت، از ابن عباس و جز او گفتهاند بفرمان او ميگيرند و از اين رو جان ستانى را در آيه ديگر «بگو جان شما را ملك الموت ستاند» باو وابسته.
بيضاوى در (ج 1 ص 391) تفسيرش در قول خدا سبحانه گفته «و اگر بنگرى گاهى را كه ستمكاران در فشارهاى مرگند» يعنى در سختيهاى آن «و فرشتهها دست درازند» مانند خواستار با اصرار براى ستاندن جانشان يا عذابشان «بر آريد جان خود را» از تن خود با سختگيرى و فشار بدانها يا از عذاب ما خود را رها كنيد (امروز) كه روز مردن است يا تا هميشه «سزا كشيد عذابى خوار» و سخت (پايان).
«از آن او است پىگيرها» طبرسى- ره- در (ج 6 ص 280- 281) او كيست؟ مفسران اختلاف دارند بچند وجه.
1- آنست كه «در نهان و عيان گفتار دارد».
2- بخدا برگردد كه داناى نهان و عيانست.
3- به پيغمبر برگردد در قول خدا «همانا توئى بيم دهنده، و در پىگيرها چند قول است.
الف: فرشتههاى شب و روز كه دنبال هم رفت و آمد دارند و ديدهبانان كار بندهاند و حسن گفته: چهارند كه در نماز سپيدهدم گرد هم باشند و اينست معناى
قول خدا «راستى خواندهشده سپيده دم گواهى شده است، 79 اسرى» و از ائمه ما هم عليهم السّلام روايت شده.پ ب: فرشتههاى نگهبان از مهلكهاند تا بمقدّر خود رسد و او را بدان وانهند از على عليه السّلام، گفتهاند فرشته بر هر آدمى گماشتهاند و از همه سو او را پاسبانند «نگهش دارند بفرمان خدا» هميشه در گرد او باشند، و گفتهاند: كار او را نگهبانى كنند تا بميرد و آن را بنويسند، گفتهاند: او را نگهدارند از هر مهلكه و نابودى و از پرى و آدمى و جانوران ابن عباس گفته: نگهش دارند از آنچه مقدّر او نيست و چون مقدر آيد نگهدارى بسر آيد .. و از كعب است كه: اگر خدا بشما فرشتهها نگماشته بود كه دفاع كنند از شما در نوشاك، خوراك، و عورات پرى شما را ميربود (پايان).
رازى در (ج 5 ص 275- 277) تفسيرش گفته: روايت است كه برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گفته شد: بمن بگو چند فرشته بهمراه بنده است؟ فرمود:
يكى از راست براى حسنات، و او ناظر بر فرشته سمت چپ است، چون كار نيكى كنى ده برابر نويسد، و چون بد كنى آنكه در چپ است گويد بدان كه بر راست است بنويس، گويد: نه، شايد توبه كند، تا سه بار كه گفت: گويد: چرا مينويسم، خدا ما را از او آسوده كند، چه بد همنشينى است چه كم ملاحظه و شرم از خدا دارد اينست قول خدا تعالى «از او است پىگيرها از پيش و پس او».
و فرشتهاى كه مهارت را دارد و چون براى پروردگارت تواضع كنى تو را بالا برد و اگر تكبّر كنى تو را خرد كند، دو فرشته بر لبان تواند نمازت را نگهدارند، فرشتهاى بر دهان تو است تا ما را در آن نرود، فرشتهاى بر ديده تو است و اينان 10 فرشتهاند براى هر آدمى در شب و در روز و با هم 20 فرشته بر هر آدمى است.
سپس گفته: اگر گفته شود: گماشتن اين فرشتهها بر ما چه سودى دارد؟
گوئيم: اين سخن دور از باور نيست چون منجمان گويند: تدبير در هر روزى با اخترى جداگانه است، و هم در هر شبى، و ترديد نيست كه نزد آنها اختران جان
دارند، و اين تدبيرهاى گوناگون از ارواح آنها است، و اين سخن در زبان طلسمچيان مشهور است، و از اين رو گويند طبائع كامل بمن خبر دادند، و مقصودشان از طبائع كامل اينست كه هر آدمى را روحى است آسمانى كه مهماتش را اصلاح كند و از او دفع بلا كند، و اينكه مورد اتفاق فيلسوفان قديم و منجمين است چه بعدى دارد كه در شرع آيد.پ تحقيق كامل اين مقام اينست كه نفوس بشرى در طبع و گوهر از هم جدايند برخى نيكند و برخى بد، برخى نيرومند و برخى سبك سر و ارواح آسمانى هم چنين باشند گرچه نيرومندترند، هر گروه از ارواح آدمى هم آهنگ يك گروه از ارواح فلكى است و منش و خاصيّت آنها را دارند و گويا زاده آنهايند، بنا بر اين روح آسمانى ياور و رهبر او است بمصالحش و حافظ او از بلاء، اين را محققان فلاسفه گفتند و بنا بر آن ميدانيم آنچه در شرع آمده معقول و پذيرفته همه است و انكارش نشايد اگر گفته شود: اين فرشتهها و تسلّط آنها بآدمى زاده چه سودى دارد؟
گوئيم: چند وجه دارد.
1- شيطان آدميزاده را بشرّ و گناه ميكشاند و اين فرشتهها در برابر او را بخير و طاعت.
2- مجاهد گفته: هيچ بنده خدا نباشد جز اينكه فرشته گماشته است و او را از پرى، آدمى و جانوران نگه مىدارد.
3- مىبينيم كه بسا خاطرهاى بدل ما آيد و سببى ندارد، و بعد معلوم مىشود كه سبب مصلحتى بوده و بسا كشف شود كه سبب، بلاء يا گناه و تباهى بوده، و آن داعى نخست از فرشته رهبر است و آن دومى از شيطان گمراهكننده.
4- چون آدمى بداند فرشته كردار او را آمار ميكند و با او است بيشتر از گناه حذر ميكند چنانچه با حضور مرد محترمى شرم ميكند و گناه نميكند بويژه كه بداند گناه او را مينويسند.
اگر گفته شود چه سودى دارد نوشتن كردار بندهها؟
پگوئيم در اينجا دو مقام است.
الف: نوشته بمعنى معروف، متكلّمان گويند: فائده اين نامهها وزن آنها است، اگر كفه طاعت سنگينتر باشد مردم بدانند اهل بهشت است و برعكس قاضى گفته: اين دور است، زيرا ادله دلالت دارد كه هر كس در حال احتضار ميفهمد از سعداء است يا اشقياء و اين شناخت نياز به ترازو ندارد و پاسخ داده كه بسا اطلاع مردم بر حال او مايه مزيد شاديست در نيكان و عكس آن در بدكاران.
ب: حكماء اسلام گويند نوشتن نقشى است براى بيان يك معنا وضع شده، و نقشى كه خود بخود دلالت بر اعيان معانى كند اقوى است و چون آدمى بارها پى در پى كارى كند ملكهاى پايدار در نهادش پديدار شود، و اگر آن سعادت بار باشد از نظر روحانى پس از مرگ بدان شاد است و خرّم و چون تكرار كار وسيله آنست هر بار اثرى در حصول آن دارد گرچه محسوس نباشد و از اينجا روشن شد كه هر چشم بهمزدن و حركت و سكون در گوهر جان آدمى اثرى دارد براى سعادت يا شقاوت كم باشد يا بيش و منظور از نوشتن أعمال نزد اينان همين است و اللَّه العالم بحقائق الامور ما سخن او را آورديم تا به تحريفات فلاسفه آگاه شوى و بتاويلى كه از آيات و اخبار كنند كه جز تو هم و استبعاد و بىاعتنائى بكلام صاحب شريعت وجهى ندارد توجه بكنى.
«و روزى كه همه را محشور سازيم» يعنى ديگر پرستان خدا را با معبودانشان «آيا اينان شما را پرستيدند» بطور انكار تا بر خلاف آن اقرار كنند «گويند منزهى تو» از اينكه جز تو پرستش شود «توئى ياور ما» و سرپرست ما نه اين كافران ما راضى نبوديم كه ما را بپرستند «آنها جن را پرستيدند» يعنى ابليس و نژادش را كه پيرو دعوت آنان شدند در پرستش فرشتهها و جز آنها «بيشترشان بدانها مؤمن بودند» و ديوها را راستگو دانستند و فرمانبر آنها بودند.
«سازنده فرشتهها رسولان» طبرسى- ره- در (ج 8 ص 400) مجمع
گفته: يعنى پيك به پيغمبران بودند در پيغام و وحى خدا «پر داشتند» براى آنكه بآسمان بالا روند و بزمين فرود آيند، برخى دو پر دارند و برخى سه و برخى چهار از قتاده است «فزايد در آنها هر چه خواهد» يعنى در آفرينش هر چه خواهد، ابن عباس گفته: رسول خدا در شب معراج ديد جبرئيل 600 پر دارد، و گفتهاند مقصود از فزودن در خلق آواز خوش است، و گفتهاند: نمكداشتن چشمانست، و از پيغمبر است كه: چهره زيبا، آواز خوب، و موى نيكو است.پ رازى در (ج 7 ص 30) تفسيرش گفته: كمترين پر پرنده دوتا است و بيشش فزونى است، و قومى گفتهاند: پر اشاره به جهت است چون فوق خدا چيزى نيست و هر چه هست زير قدرت و نعمتش است، فرشتهها روئى بخدا دارند كه از او فيض ستانند و بزير دستان رسانند آنچه ستانند بفرمان خدا چنانچه فرمود «فرو آورد آن را روح الأمين، بر دلت، 194- الشعراء» و فرمود «آموختش سخت نيروها، 6- النجم» و آنها را مدبّرات امر وصف كرده و دو سو دارند و دو بال، و برخى در انجام و كار خير واسطه دارند و سه سو و سه بال دارند، و برخى چهار و بيشتر و آنچه نخست ذكر كرديم روشن است و مفسّران بر آن اتفاق دارند.
و در تفسير وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا در (ج 7 ص 123- 125) گفته: اين سه وصف (صافات، زاجرات، تاليات) كه بدانها سوگند ياد شده بسا وصف يك چيز باشند و بسا از سه چيز جدا بنا بر اوّل در آن چند وجه است.
1- وصف فرشتهها باشند باين تقرير كه آنها براى عبادت در آسمانها صف ميكشند چنانچه خدا گزارش داده و فرموده «راستى ما البته ردهبندانيم، 166- الصافات» و گفتهاند: در هوا پر در پر صف شوند و انتظار فرمان خدا برند و بسا مقصود اين باشد كه پايه بندى شدهاند و هر كدام درجه مشخص دارند در شرف و فضل يا در جوهر و اثر كه اين درجهها چون صف تغيير پذير نباشند.
و امّا فَالزَّاجِراتِ زَجْراً ليث گفته: زجر شتر تشويق او است براه رفتن
پو زجر آدمى بازداشتن او است از كار بد و وصف فرشته بزجر چند وجه دارد.
1- ابن عباس گفته: مقصود فرشتههاى گماشته بابرند كه آن را از جايى بجائى ميرانند.
2- مقصود فرشتههاى اثر بخش در دل آدميزادهاند كه وجدان او را برانگيزند تا از گناه باز ايستد.
3- شايد هم فرشتههائى باشند كه شياطين را از بد كردارى و آزار آدمى باز ميدارند.
من گويم: در علوم عقليه ثابت است كه موجودات بر سه بخشند، يكم اثر بخش اثر ناپذير كه خدا سبحانه است و اشرف موجوداتست.
دوم: اثر پذير بىاثر در ديگر و آن عالم اجسام است كه پستتر موجوداتست.
سوم: اثر بخش در چيزى و اثر پذير از ديگرى و آن عالم ارواح است كه از خدا اثر پذيرد و در اجسام اثر بخشد، و جهت اثر پذيرى او از خدا جز جهت اثر بخشى او است بر اجسام و قدرت تصرّف در آنها است و اينكه فرمود فَالتَّالِياتِ ذِكْراً اشاره است بجهت اشرف اثرگيرى كه وسيله أثر بخشى است در عالم اجسام.
چون اين را دانستى گفته او وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا اشاره است برده بندى فرشتهها براى پرستش و طاعت و خضوع و خشوع كه جهت پذيرش اين جواهر قدسيه است هر گونه نور الهى و كمال صمديرا و فَالزَّاجِراتِ زَجْراً اشاره است به اثر بخشى اين فرشتهها در روشنگرى ارواح قدسيه بشر و برآوردن آنها از آمادگى بعمل، چون قطرهاى نسبت بدريا، و شعلهاى نسبت بخورشيد، و ارواح بشر از آمادگى بدريافت معارف الهيه و كمالات روحانيه رسند باثر بخشى فرشتهها، و بدين ماند كه فرمايد «فرو فرستد فرشتهها را با روح از فرمانش بهر كه خواهد از بندگانش، 2- النحل» و فرمايد «فرو آورد آن را روح الامين، بر دلت» و فرمايد «در اندازههاى ذكر
5- المرسلات».پ چون اين را دانستى ميگويم: در اين آيه نكته ديگريست، و آن اينست كه كمال مطلق هر چيز وقتى باشد كه تمام و بالاتر از آن گردد، تمام بودن باين است كه هر كمالى را شايد در او بيايد، و بالاترش اينكه از آن كمالات بديگر برساند، و البته كامل بودن خودش مقدمه كامل نمودن ديگريست، چون اين را دانستى فرموده او وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا و اشاره بكمال پذيرى گوهر فرشتهها در عبادتگاه و ردهبندى خدمت و طاعت خود است.
و فرموده او فَالزَّاجِراتِ زَجْراً اشاره است بوضع تأثير بخشى آنها در ازاله آنچه را نشايد از گوهر ارواح آدمى، و فرموده او تعالى فَالتَّالِياتِ ذِكْراً اشاره است بوضع تأثير آنها در افاضه پرتوهاى قدسيه و انوار الهيه بر نفوس روشن ناطقه بشريه، اينها است مناسبات عقلى و اعتبارات دقيقى كه اين الفاظ سهگانه بر آنها تطبيق شوند.
وجه دوم: مقصود از اين كلمات نفوس پاك و مقدس آدمى باشند كه دل بپرستش خدا داده و فرشتههاى زمينند بدو وجه.
1- مقصود از «الصَّافَّاتِ صَفًّا» صفهاى نماز جماعت باشد و فَالزَّاجِراتِ زَجْراً اشاره بگفتن اعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ باشد كه بواسطه آن شياطين را از وسوسه دلها در حال نماز ميرانند، و فَالتَّالِياتِ ذِكْراً اشاره بخواندن قرآن در نماز باشد و گفتهاند منظور بلند خواندن است كه وسيله راندن شيطانست.
2- مقصود از جمله يك صفوف علماء محقق باشند كه بدين خدا دعوت كنند و بدوّم پرداختن آنها بدفع شبههها و شهوتها و به سوم پرداختن آنها بدعوت بدين خدا و تشويق بعمل بشريعتهاى خدا.
وجه سوم: مقصود جنگجويان و مجاهدان در راه خدا باشد، و جمله يك اشاره بصفوف نبرد است كه فرموده «راستى خدا دوست دارد كسانى را كه بصف در راه
خدا ميجنگند، و بدوّم آواز برآوردن براندن اسبها و بسوّم قرائت قرآن و تهليل و تقديس در آغاز پيكار.پ وجه چهارم: وصف آيات قرآن باشند، يك، انواع گوناگون آن در دلائل توحيد، و بيان تكليف و احكام و تعليم اخلاق فاضله كه ترتيبى تغيير ناپذير دارند چون افراد رده شده، دو- آيات نهى از زشتيها سه آيات وارده در كارهاى خير، و آيات را تالى وصف كرده از اين باب كه گويند شعر شاعر و كلام قائل، خدا فرموده «راستى اين قرآن رهبرى كند بدان چه استوارتر است، 9- الاسراء».
و اما احتمال دوم كه مقصود سه چيز جدا باشد، گفتهاند: مقصود از «الصافات» پرنده است كه خدا فرموده «و پرندهها صف بندند، 41- النور»، و زاجرات هر چه از گناه باز دارد، تاليات هر چه از قرآن خوانده شود.
و گويم: توجيه ديگرى هم هست زيرا آفريدههاى خدا يا جسمانيند يا روحانى، آنچه جسمانيست، پايه بندى تغيير ناپذير دارد، زمين وسط عالم است و گردش كره آبست، و گرد آن كره هوا، گرد آن كره نار و اين چهار درون افلاكند تا پايان عالم جسمانى، اين اجسام در آستان جلال خدا هميشه در صفاند و فرشتهها با درجههاى مختلف و اوصاف جدا جدا دو صف مشترك دارند، يكى اثر بخشى در تحريك اجسام كه به «الزاجرات» بدان اشاره شد زيرا گفتيم زجر بمعنى راندنست.
دوم: ادراك و شناخت خدا و ستايش او كه با «فَالتَّالِياتِ ذِكْراً» بدان اشاره شده و چون جسم دون پايه است نسبت بروح كه غرق درياى معرفت و رو بتسبيح خدا دارد پيوسته چنانچه فرمود «و آنان كه نزد اويند سر بزرگى از پرستش ندارند، 19 الأنبياء» از اين رو اجسام را مرتبه نخست آورد، سپس ارواح مدبره اجسام عالم را ياد كرد و پس از آن بالاترين درجات را كه ارواح مقدسه خودباخته بشناخت جلال خدا و غرقه ستايش اويند، اينها است احتمالاتى كه بخاطر رسيد، و داناى باسرار كلام خدا جز خدا نيست.
پ «بپرس از آنها كه پروردگارت را دخترانست و آنان را پسران؟» بيضاوى در (ج 2 ص 334- 336) تفسيرش گفته: فرمان پرسش داد چون براى خدا دختران ساختند كه گفتند فرشتهها دختران خدايند، و خود پسران برگزيدند، و اينان گمراهيها بر بتپرستى افزودند، جسم دانستن خدا، روا داشتن نيستى بر خدا، زيرا ولادت ويژه جسم است كه كون و فساد دارد، و خود را برتر شمردند كه جنس بهتر را برگزيدند.
و بفرشتهها توهين كردند كه آنها را ماده شمردند از اين رو در قرآن بارها آن را انكار كرده و ابطال نموده و آن را از آنچه دانسته كه آسمانها را بشكافد و زمين را تيكه كند و كوهها را يك جا خاك نمايد، و اين انكار مخصوص دو تاى اخير است كه مخصوص اين طائفه است، زيرا فساد آنها را همه كس ميفهمد بمقتضاى طبعشان از اين رو آن را در برابر اين پرسش آورد «يا آفريديم فرشتهها را ماده و آنها گواهند» و بچشم خود ديدهاند، چون اين گونه امور را بايد ديد تا فهميد براى آنكه ماده بودن ذاتى آنها نيست تا بصرف عقل فهميده شود، و اين استهزاء آنها است و اشعار بنهايت نادانى كه گويا بچشم خود ديدهاند آفرينش آنها را.
«هلا راستى كه از دروغبافى گويند خدا فرزند آورده» زيرا مقتضى ندارد و دليل بر خلاف دارد «و راستى كه آنها دروغ گويند» در آنچه معتقدند «آيا برگزيده دختران را بر پسران» پرسشى است در مقام انكار و استبعاد «شما را چه شده؟ چگونه قضاوت ميكنيد؟» بدان چه عقل نپسندد «آيا نينديشيد» كه خدا منزه از آنست «يا دليل روشنى داريد؟» كه از آسمان آمده بر اينكه فرشتهها دختران خدايند، «بياوريد كتاب خود را» كه بر شما فرود آمده «اگر راستگويانيد» در دعوى خود.
«و ميان او و جن نسبى ساختهاند» مقصود همان فرشتهها است كه بنام جن ياد كرده كه زبونتر از اينند كه دختر خدا باشند، و گفتهاند: مقصود اينست كه ميگفتند خدا با جن زناشوئى كرده و فرشتهها بيرون آمدند، و گفتهاند: گفته بودند:
خدا و شيطان برادرند، «و البته جن ميدانند كه آنان» يعنى كفار يا آدميان يا خود
جنيان در صورتى كه بفرشتهها تفسير نشود «هر آينه احضار شدهاند» براى عذاب، با اينكه خود فرشتهها معترفند كه «و هيچ كدام ما نيست جز اينكه مقام معلومى دارد» در بندهگى خدا، ردّ بر فرشتهپرستانست.پ و مقصود اينست كه گويند هر كدام ما را مقامى است در معرفت خدا و پرستش او در تدبير جهان «و راستى كه ما در صف هستيم» براى فرمانبردارى و خدمتگزارى «و راستى كه ما تنزيه گوئيم» خدا را از آنچه بدو نشايد، و شايد اولى اشاره است بدرجات طاعت آنها و اين اشاره است بدرجات معرفت آنها.
طبرسى- ره- در (ج 8 ص 461 مجمع) گفته: «و ما منا الاله مقام معلوم» گفته جبرئيل است براى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و گفتهاند: گفته فرشتهها است يعنى هيچ كدام از ما فرشتهها نيست جز اينكه در آسمان مقام مشخص دارد براى پرستش خدا، و گفتهاند: مقصود اينست كه از فرمان بيرون نرود كه بدو داده شده چنانچه صاحب مقامى از حد خود بيرون نرود، و چگونه كسى كه زير فرمانست شايسته پرستش است «و راستى كه ما در صف باشيم» گرد عرش و در انتظار فرمان خدائيم، و گفتهاند:
در صف نمازيم.
كلينى گفته: صفهاى فرشتهها در آسمان چون صفهاى مردم دنيا است در زمين جبّائى گفته: پر در پر صف بستيم در هوا براى عبادت و تسبيح «و مائيم البته مسبّحون» يعنى نمازگزاران و تنزيه كنان خدا از آنچه او را نشايد، نماز را سبحه گويند چون تسبيح و تعظيم خدا در آنست، مسبّح كسى باشد كه براى بزرگداشت خدا گويد سبحان اللَّه.
و در (ص 511) گفته: در قول خدا «و بينى فرشتهها را فراگير گرد عرش 75- الزمر» كه بدان ميگردند و «تسبيح گويند بستايش پروردگارشان» و خدا را از آنچه بدو نسزد منزه دارند و بوضعى كه شايدش نام برند، و گفتهاند: خدا را سپاس گويند، هنگامى كه يگانه پرستان ببهشت درآيند.
پو در (ج 9- ص 12- 13) در قول خدا «فرود آيند برشان فرشتهها» گفته:
يعنى هنگام مردن از امام ششم عليه السّلام روايت شده، و گفتند چون از گور بر آيند براى قيامت فرشته آنها را پيشواز كنند و از خدا تعالى بدانها مژده رسانند، و گفته شده مژده در سه جا است: هنگام مرگ، در گور و هنگام قيامت «و ما دوستان شمائيم» و ياران شما «در دنيا» و خيرات را از جانب خدا بشما ميرسانيم «و در آخرت» با شما بانواع احترام و ثواب دوستى كنيم و از ابى جعفر عليه السّلام است كه:
يعنى شما را در دنيا پاسبانى كنيم و در هنگام مرگ و در آخرت.
رازى در (ج 7 ص 371) تفسيرش گفته: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ
تا آخر آيه» در برابر تهديد كفار است كه گفته: «برانگيزيم براى آنها همگنانى و جلوه دهند براشان، 4- فصّلت» و معنى دوستى آنها با مؤمنان اينست كه در روح آدمى الهام كنند و كشف يقينى و مقامات حقّه باو نمايند چنانچه ديوان در روح آدمى وسوسه كنند و خيال باطل جلوه دهند، و خلاصه دوستى فرشتهها با ارواح پاك از جهات بسيارى معلوم است براى اهل كشف و شهود.
و گويند اين دوستى دنيا در آخرت هم ادامه دارد و زائل نشود بلكه پس از مرگ نيرومندتر و پايدارتر گردد، چون گوهر جان از جنس فرشتهگانست و چون پرتويست از خورشيد وجود آنها و چون قطرهاى از همان دريا، و علاقههاى تن است كه ميان او و فرشتهها جدائى آرد چنانچه فرمود: «اگر ديوان گرو دل انسان نبودند ملكوت آسمانها را ميديدند» و چون علاقههاى جسمانى تنى برافتند، پرده برداشته شود و اثر بمؤثر پيوندد، و قطره بدريا و پرتو بخورشيد رسد، اينست معنى «ما دوستان شمائيم در دنيا و آخرت».
سپس گفته: بنظر من اينكه فرموده «در آنست آنچه دلخواه شما است» اشاره ببهشت جسمانيست و «از شما است آنچه خواهيد» اشاره ببهشت روحانى كه در قول خدا ياد شده «دعويشان در آن تسبيح بار خدايا است و درودشان در آن سلام
و آخر دعويشان اينست كه سپاس از آن خدا پروردگار جهانيانست، 10- يونس پايان «آنان كه نزد پروردگارتند» يعنى همه فرشتهها يا دستهاى از آنها، و بنا بر يكم دوام تسبيح آنها مانع از سائر خدمتها نيست با اينكه خدمتها هم خود يك تسبيح است «و آنها خسته و سست نشوند».پ رازى در (ج 7 ص 387- 388) تفسيرش گفته: در قول خدا «فرشتهها تسبيح گويند بسپاس پروردگارشان» بدان كه آفريدههاى خدا دو نوعند، جسمانى كه بزرگترشان آسمانهايند، روحانى كه بزرگترشان فرشتههايند، خدا كمال عظمت خود را بتسلط هيبتش بر جسمانى بيان كرد باينكه «نزديك است آسمانها بشكافند از بالاى خود، 5- الشورى».
و بذكر روحانيات پرداخته و گفته «فرشتهها تسبيح گويند بسپاس پروردگار خود» فرشته گوهران را دو علاقه است يكى بعالم جلال و كبرياء كه پذيرش است چون وقتى پرتوهاى صمدانيه بر گوهرهاى روحانيه بتابند پرتو گيرند و ماهيتشان روشن گردد، و چون اين استفاده را برند بر عالم جسمانى نيرومند شوند، و در اين صورت دو رو و دو سو دارند، از يك طرف بسوى حضرت جلال و از سوى ديگر بعالم اجسام و سوى نخست اشرف است از سوى دوم.
چون اين را دانستى گوئيم در جهت نخست كه مقدس علويست در چيز است يكى تسبيح و ديگرى سپاس، زيرا تسبيح تنزيه خدا است از آنچه او را نسزد، سپاس ستايش او است ببخشش هر خير و مبرا بودنش از آنچه نشايد پيش است بر فيض بخشى او هر خير و سعادت را، زيرا حصول هر چه در ذات خود، مقدم است در رتبه به افاضه بر ديگرى، از اين رو تسبيح را بر حمد مقدم آورد و فرمود: «يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ».
اما سوى دوم علاقه به ارواح جسمانيه است كه بدان اشاره كرده بقولش «و آمرزشخواهند براى هر كه در زمين است» و مقصود از آن تأثير در نظم احوال اين عالم است و حصول بهترين راه در آن (پايان) اين آيه را دليل عصمت فرشتهها
آوردند، زيرا اگر گنهكار بودند براى خود آمرزش خواستند نه ديگران، و آن مورد اعتراض است.پ «و ساختند براى او از بندههايش جزئى» و گفتند: فرشتهها دختران خدايند آن را جزء ناميده چون فرزند جزئى از پدر است و اين خود مستلزم تركيب منافى با واجب الوجودى است «البته كفور مبين است» يعنى كفرانش روشن است «و چون مژده دهند يكيشان را بدان چه براى رحمان نمونه داند» يعنى بدان جنس چون فرزند نمونه پدر است «رويش سياه ثابت شود» از اندوه و «در هم رود» از غم «آيا كسى كه زيور پرورده است» دختر خود گيرد «با اينكه در مجادله روشنگر نيست» و شيوا نتوانند سخن راند و دعوى خود را باثبات رساند چون نيروى خردش كم است «و فرشتهها كه بندههاى خدايند ماده سازند» و اين خود كفر ديگريست در گفته آنها كه آنها را ياوه گوش مرده باينكه اكمل و اكرم بندههاى خدا را كمخردتر و پستتر شمردهاند «آيا گواه آفرينش آنها بودند» و ديدند كه مادهاند چون بايد ديده شود و اين نادان ساختن و سرزنش آنها است «البته گواهى آنها نوشته شود» بر فرشتهها «و از آن بازپرسى شوند» در قيامت.
فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً فرشتهها كه هر چيز را ميان مردم پخش كنند چنانچه فرمان دارند، طبرسى در (ج 9 ص 152 مجمع) گفته: ابن كوّاء از أمير المؤمنين عليه السّلام كه بر منبر خطبه ميخواند پرسيد، الذَّارِياتِ ذَرْواً چه باشند (فرمود:
بادها، گفت: فَالْحامِلاتِ وِقْراً؟ فرمود: ابر، گفت: فَالْجارِياتِ يُسْراً؟ فرمود:
كشتيها، گفت: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً؟ فرمود: فرشتهها و از ابن عباس و مجاهد هم روايت شده اين تفسير.
«در روز پنجاه هزار سال» يعنى اندازه آن از بالا آمدن ديگران 50 هزار سال است و آن از پائينتر زمين است تا بالاى آسمانها، و گفته شده: بلندى آن روز بر برخى كفّار چنين است، و گفتهاند از آغاز نزول فرشتهها بدنيا و امر و نهى و
قضاوت آنها ميان مردم تا پايان بالا رفتن آنها بآسمان كه روز قيامت شود اين اندازه است.پ «بر آنست 19» طبرسى- ره- در (ج 10 ص 388 مجمع) گفته: يعنى 19 فرشته خازن دوزخ كه 18 آنها چشمانى دارند برق آسا و دندانها چون خارك پاى مرغ (شاخ گاو و سلت جولا را هم گويند» از دهانشان شراره آتش برآيد، ميانه دو شانه هر كدام يك سال راه است، كف هر كدام چون شماره ربيعه و مضر را فرا گيرد، رحمت در دل ندارند، هر كدام 70 هزار را برميدارند و بهر جاى دوزخ خواهند بيندازند.
«ننموديم ياران دوزخ را جز فرشتهها» كه گماشته بر آنند و آن را سرپرستى ميكنند و از عذاب كردن دوزخيان خوششان مىآيد «و ننموديم شمارهشان را جز آزمون براى آنان كه كافرند» و اين شماره 19 محنت و شدت تكليف است.
چون كفار آن را كم شمارند و پندارند ميتوانند آنها را دفع كنند، و سخن در اين آيات در كتاب معاد گذشت.
وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً طبرسى در (ج 10 ص 415) روايت كرده از أبى حمزه ثمالى تا على عليه السّلام كه: آنها فرشتههائى باشند كه فرستاده شدند بدان چه معروف است از أمر و نهى خدا فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً بادهاى تند وَ النَّاشِراتِ نَشْراً فرشتهها كه نامه از خدا آورند فَالْفارِقاتِ فَرْقاً آيات قرآن كه فرق ميان حق و باطل و هدايت و ضلالت باشند فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً فرشتهها كه كتاب آورند به أنبياء و آنها بامّتها رسانند.
بيضاوى در (ج 2 ص 574) تفسيرش گفته: بچند گروه فرشته سوگند خورده كه خدا آنها را فرستاده پى در پى و چون باد در انجام فرمانش روان شدند، و شرائع او را در زمين منتشر كردند يا مرده دلها را بوحى زنده كردند و حق را از باطل جدا كردند، و ذكرى بانبياء رساندند كه عذر حقجويانست و بيم براى بيهودگان. يا فرستاده شدند بآيات قرآن فرستاده بهر عرفى بسوى محمّد صلى اللَّه عليه و آله و بباد فنا گرفتند كتابها
و اديان ديگر را بنسخ كردن، و منتشر كردند آثار هدايت و حكمت را در شرق و غرب، و جدا كردند حق را از باطل، و ذكر حق را بهمه جهانيان رساندند.پ يا سوگند بنفوس كامله است كه به تنها فرستاده شوند براى كامل شدن، و بباد دادند آنچه را جز حق است، و اثرش را در همه اعضاء منتشر كردند، و حق را بذاته از باطل بالذات جدا نمودند، و هر چيز را جز وجهه خدا نابود ديدند، و ذكرى سر دادند كه در دلها و زبانها جز ذكر آنها نيست.
يا سوگند ببادهاى عذاب است كه فرستاده شدند و بباد گرفتند و بادهاى رحمت كه ابر را در فضا منتشر كردند و جدا جدا كردند و ياد خدا را القاء بدلها كردند چون خردمند از ديدن وزش آنها و آثارش بياد خدا افتد و كمال قدرتش را فرياد آرد «عُذْراً أَوْ نُذْراً» يعنى براى عذرخواهى از گناه و بيم دادن نافرمانان.
«روزى كه بايستد روح و فرشتهها در يك صف» در (ج 10 ص 426) مجمع البيان طبرسى- ره- گفته: در روح چند قول است.
1- خلقى بصورت آدمى ولى نه آدمند و نه فرشته يك صف آنها باشند و ديگرى فرشتهها و هر دو سپاه خدايند از مجاهد و قتاده و أبى صالح، شعبى گفته اين دو رده آستان خداى جهانند روز قيامت.
2- يك فرشته است و خدا از او بزرگتر نيافريده، روز قيامت او تنها در يك صف ايستد، و همه فرشتهها در يك صف، و برابر صف همه آنها باشد، از ابن مسعود، عطاء از ابن عباس.
3- ارواح آدمىزادهها است كه ميان دو نفخه صور پيش از برگشت به بدنها بهمراه فرشتهها در صف شوند از عطيه از ابن عباس.
4- جبرئيل است از ضحّاك، وهب گفته جبرئيل برابر خدا ايستد لرزان و خدا از هر لرزش او 100 هزار فرشته آفريند، و فرشتهها برابر خدا سر بزير
صف شوند، و چون خدا اجازه سخن بآنها دهد، گويند لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ، «و بگويد درست» يعنى لا إله إلّا اللَّه بگويد، على بن ابراهيم بسندش از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه روح فرشتهايست بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل (تفسير قمى، 710).پ 5- روح آدمىزادههايند، صف كشند يعنى آنها را در صف كنند، از حسن.
و گفته در (ج 10 ص 438) در وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً چند معنا گفتهاند.
1- فرشتههايند كه جان كفار را بسختى از بدن آنها بيرون كشند، چنانچه كماندار زه را تا پايان بكشد از على عليه السّلام و جز او، مسروق گفته: فرشتههايند كه جانهاى آدميزاده را برآرند، از مجاهد است كه مرگ است و جان ستاند و اين از امام صادق عليه السّلام هم روايت شده.
2- اخترانند كه از افقى بافقى كشيده شوند، برآيند و فرو شوند، أبو عبيده گفته از مطالع خود نزع شوند و در مغارب غرق شوند.
3- كشندههاى زه كمان، و كشندههاى مهار برگردن چهارپايان، و سوگند بمجاهد است كه اين كار كند.
وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً در آن چند قول است.
1- آنچه گفتيم: كه گذارنده مهار است بر گردن چهارپا.
2- فرشتهها كه جان كفار را ميان پوست و ناخن بكشند تا از درون آنها با رنج و اندوه برآرند، از على عليه السّلام.
3- فرشتههايند كه جان مؤمنان را بگيرند مانند زانوبند كه از زانوى شتر بركشند. 4- نفوس مؤمنانند كه هنگام مرگ از ديدار مقام بهشتى خود بنشاط آيند، از ابن عباس.
5- اخترانند كه از افقى بافقى كشيده شوند و بروند.
در «السَّابِحاتِ سَبْحاً» نيز چند قول است.
1- فرشتههايند كه جان مؤمنان را بگيرند و آنها را بنرمى از تن برآرند
سپس آنها را واگذارند تا آسايشى كنند مانند چيزى كه در آب شنا دهند و آن را بيفكنند از على عليه السّلام.پ 2- فرشتهها كه شتابان از آسمان بزمين آيند.
3- اخترانند كه در چرخ خود شناگرند، و گفتهاند، اسب سواران مجاهدند كه ميدوانند اسب را چون وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً و گفتند كشتيهايند كه در آب شناورند.
در فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً هم چند قول است.
1- فرشتههايند كه بآدميزاده در خير و ايمان و كار خوب پيش افتند، يا بر ديوان پيش افتند بوحى بر پيغمبران و گفتهاند: ارواح مؤمنان را زود ببهشت رسانند، از على عليه السّلام.
2- نفوس مؤمنانند كه پيشى گيرند بر فرشتههاى جانستان، از شوق برحمت و لقاء ثواب و كرامت خدا.
3- اخترانند كه در سير خود بر هم سبقت جويند.
4- اسبانند كه در نبرد بر هم سبقت جويند.
در فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً نيز چند قول است.
1- فرشتههاى سرپرست كار بندههايند از سال تا سال، از على عليه السّلام.
2- مقصود جبرئيل، ميكائيل، ملك الموت و اسرافيلند كه امور جهان را سرپرستى كنند، جبرئيل گماشته بر بادها و سپاهها است، ميكائيل گماشته بر باران و گياه است، ملك الموت گماشته بگرفتن جانها است، اسرافيل فرمان بآنها ميرساند.
3- افلاكند كه فرمان خدا در آنها واقع شود و بقضا جارى شوند در دنيا، علىّ بن ابراهيم آن را روايت كرده.پ و در (ج 10 ص 438 مجمع) گفته: در قول خدا فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ
يعنى اين قرآن يا اين يادآورى در كتابهاى بزرگى است نزد خدا كه آن لوح محفوظ است، گفتهاند: كتب فرو شده بر پيغمبرانست «مرفوعة» بالا برده شدند تا آسمان هفتم، گفتهاند: خدا آنها را از ناپاكى بالا برده «مطهّره» كه جز پاكيزهها آن را نسايند و گفتهاند: مصون باشند از اينكه دست كافران بآنها رسد زيرا در دست فرشتههايند، در محفوظتر جايند، گفتهاند پاك از هر پليدى باشند، و يا از هر شك و شبهه و تناقض.
«بدست سفيرانى» از فرشتهها كه از خدا وحى بأنبياء آرند، قتاده گفته: آنها قاريانند دانشمندان قرآن كه آن را مينويسند و ميخوانند، و از فضيل بن يسار روايت شده كه امام صادق فرمود: حافظ قرآن كه بدان عمل كند بهمراه سفراء ارجمند نيك است «ارجمندند» نزد خداى خود «بررهاند» فرمانبردارند، گفتهاند ارجمند باشند از اينكه آلوده شوند (بَررَه) باشند يعنى خوب و پرهيزكارند.
[روايات]
پ1- در احتجاج (15) بسندى از امام يازدهم عليه السّلام. در احتجاج پيغمبر است با مشركان كه بدانها فرمود حواس شما درك فرشته نكنند، چون از جنس هوا هست كه ديده نشود، و اگر ديد شما بآنجا رسد كه او را به بينيد گوئيد اين فرشته نيست اين يك آدمى است.پ 2- در تفسير علىّ بن ابراهيم (366- 374) بسندش از امام صادق عليه السّلام در خبر معراج، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود جبرئيل برآمد و من برآمدم با او تا آسمان دنيا كه بر آن فرشتهاى بنام اسماعيل است، و هم او خطفه به آن است كه خدا فرموده «جز كسى كه ربايد ربودنى و بدنبالش شهابى است سوزان، 10- الصافات» و زير فرمانش 70 هزار فرشته است، كه زير فرمان هر يك 70 هزار فرشته است سپس گذر كردم و حديث را كشانده تا گفته خود، وارد آسمان دنيا شدم، و فرشتهاى خندان و خرّم بمن برخورد تا بيك فرشته رسيدم كه خلقى از او بزرگتر نديدم، بدچهره و خشمگين- تا گويد- سپس گذر كردم بيك فرشته كه نشسته و گويا همه جهان در ميان دو زانويش است، لوحى از نور در دست دارد نوشته و پيوسته بدان نگاه ميكند و براست و چپ رو
نميكند و اندوه دارد، گفتم: اى جبرئيل اين كيست؟ گفت: ملك الموت است.پ فرمود: سپس فرشتهاى شگفت انگيز ديدم نيمى از تنش آتش و نيمى برف نه آتش برف را آب ميكرد، نه برف آن را خاموش ميكرد، و او بآواز بلند فرياد ميزد: منزه است خدائى كه سوز اين آتش را از برف باز داشته و آن را آب نكند و سردى برف را از آتش باز داشته و خموش نشود بار خدايا كه الفت دادى ميان برف و آتش الفت انداز ميان دلهاى بندههاى مؤمنت، گفتم: اى جبرئيل اين كيست؟
گفت فرشتهايست كه خدا بهر سوى آسمان و زمين گماشته و او خيرخواهتر فرشتهايست براى مؤمنان زمين، دعا كند از روزى كه آفريده شده براى آنها بدان چه شنوى، و فرشتهاى دو كه فرياد ميزدند در آسمان، يكى ميگفت: بار خدايا بهر انفاق كن عوض بده و ديگرى ميگفت: بار خدايا بهر دريغ كنى تلف بده.
سپس گذر كرديم به فرشتههاى ديگر كه خدا هر گونه خواسته آنها را آفريده با چهرههائى كه خواسته، هر عضو آنها بآوازهاى گوناگون تسبيح و سپاس خدا ميكردند و آوازشان بحمد خدا و گريه بلند بود، جبرئيل را از آنها پرسيدم، گفت: چنانشان كه بينى آفريده شدند، هر كدام با يار پهلوى خود هرگز يك كلمه سخن نگفته و سر بالا و پائين نكرده از ترس خدا.
سپس بآسمان دوم بر آمديم، در آن فرشتههائى بودند با خشوع، خدا هر گونه خواسته بود چهرههاشان را آفريده بود، همه بآوازهاى چندى تسبيح و حمد خدا ميكردند، همچنان بود آسمان سوم تا بآسمان چهارم برآمديم و در آن فرشتههاى با خشوع بودند مانند آسمانها، و مرا بخير خود و امتم مژده دادند.
فرشتهاى ديدم بر تختى كه زير فرمانش 70 هزار فرشته بودند كه هر كدام 70 هزار فرشته در فرمان داشتند و حديث را كشانده تا آنجا كه: سپس برآمديم بآسمان هفتم، فرمود: و در ميان عجائب خدا آفريده خروسى ديدم كه دو پايش در زمين هفتم بودند و سرش نزد عرش كه او يك فرشته بود و چنانش كه خدا خواسته آفريده پاهاش در زمين هفتم بودند، و بآسمان برآمده تا آسمان هفتم، و برآمده
تا آنجا كه شاخش نزديك عرش است و ميگويد: منزه است پروردگارم، هر جا باشى ندانى پروردگارت كجا است از بلندى مقام.پ در دو شانه دو بال داشت كه چون بازشان ميكرد از مشرق و مغرب ميگذشتند در سحر بالها ميگشود و مىبست و فرياد تسبيح برميآورد و ميگفت: سبحان الملك القدوس، سبحان [اللَّه] الكبير المتعال، لا اله الا اللَّه الحىّ القيوم، چون اين را ميگفت همه خروسهاى زمين پر ميزدند و بانگ ميكردند، و چون آن خروس آسمانى خاموش ميشد خروسهاى زمين هم همه خاموش ميشدند، آن خروس را تيرهاى پرها سبز بودند و پرهاى سفيد بدان سفيدى كه هرگز نديده بودم و تير پرهاى سبز بدان سبزى كه هرگز نديده بودم.
گويم: اين خبر طولانى در باب معراج گذشته.پ 3- در تفسير: بامير المؤمنين عليه السّلام رساند كه: خدا فرشتهاى بصورت خروس نمكين و سرخ آفريده كه چنگالش در زمين هفتم است و بالش در زير عرش دو پر دارد، در مشرق و مغرب؛ آنكه در مشرق است از برف است و آنكه در مغرب از آتش، هنگام نماز كه رسد بر چنگال برآيد و بالش را زير عرش برآورد و بالهايش را بهم زند مانند خروسهاى خانه شما، نه برف آتش را خاموش كند و نه بال آتشين برف را آب كند، سپس بآواز بلند فرياد كشد: گواهم كه نيست شايسته پرستش جز خدا، و گواهم كه محمّد صلى اللَّه عليه و آله بنده و رسولش خاتم پيغمبرانست، و وصى او بهتر اوصياء، سبوح قدوس رب الملائكة و الرّوح، در زمين خروسى نماند جز آنكه پاسخش دهد، و اينست معنى قول خدا پرندهها در صف باشند هر كدام دانند نماز و تسبيح او را، 42- النور» (تفسير قمى، 359).پ 4- و از همان: در قول خدا «سپاس از آن جدا است، آفريننده آسمانها و زمين سازنده فرشتهها رسولان كه داراى دو و سه و چهار بالند،- 1- فاطر» امام صادق عليه السّلام فرمود: خدا فرشتهها را گوناگون آفريده رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله جبرئيل را ديد
كه 600 بال داشت، در ساقش درّ بود چون قطرههاى شبنم سبزى، ميان آسمان و زمين را پر كرده بود فرمود: چون ميكائيل را فرمان فرود دهد بدنيا يك پا در آسمان هفتم نهد و پاى ديگر بر زمين هفتم.
و خدا را فرشتهها است نيمى از تگرگ و نيمى از آتش، گويند: اى الفت بخش تگرگ و آتش، دل ما را بفرمانت ثابت دار، فرمود: خدا را فرشتهايست ميان پره گوشش تا چشمش 500 سال پرش پرنده است، فرمود: فرشتهها نخورند ننوشند و نكاح نكنند، بهمان نسيم عرش زنده باشند، خدا را فرشتهها است در ركوع تا روز قيامت، فرشتهها در سجود تا روز قيامت.
سپس امام ششم عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده: چيزى از فرشته خدا بيشتر نيافريده، و راستى كه البته هر روز و هر شب 70 هزار فرشته فروآيند و بر كعبه طواف كنند و سپس نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آيند و پس از آن نزد امير مؤمنان و سلام دهند و بر سر قبر حسين عليه السّلام آيند تا سحر و آنگه از نردبانى بآسمان روند و هرگز برنگردند.پ 5- ابو جعفر عليه السّلام فرمود: خدا اسرافيل، جبرائيل و ميكائيل را از يك تسبيح آفريده و گوش و ديده و خرد و سرعت فهم بدانها داده.پ 6- و از همان: كه على عليه السّلام در خلق فرشتهها فرمود: آنان را آفريدى و در آسمانهايت جا دادى، نه سستى دارند، نه غفلت، نه گناه، از همه بتو داناترند، و از تو ترسانتر، بتو نزديكترند، و از تو فرمانبرتر، نه خواب دارند، و نه از هوش روند و نه تنشان سست شود، نه پشت پدر بودند، و نه رحم مادر ديدند، و نه از نطفه آفريدهاند، يكباره آنها را آفريدى، و در آسمانهايت جا دادى، و در پناهت ارجمند داشتى و امين وحى خود ساختى، از هر آفتشان دور داشتى، و از هر بلا بركنار نمودى، و از هر گناه پاك، اگر نيرو بخشى تو نبود نيرو نداشتند، و اگر پايدار كردنت نبود پايدار نبودند، و اگر لطف تو نبود فرمانبردار نشدند، اگر تو نبودى نبودند.
هلا با اين مقام و اين فرمانبرى و شأنى كه در پيشگاهت دارند و كم غفلتى از فرمانت اگر آنچه از تو بر آنها نهانست بينند كارهاى خود را خوار شمارند، و خود را زبون دانند، و بدانند كه حقّ پرستشت را انجام ندادند، منزهى تو آفريننده و معبود چه نيك است آزمايش تو از آفريدهات (تفسير قمى 543- 544).پ 7- در تفسير (تفسير قمى 583) بسندش از امام ششم عليه السّلام در پاسخ اين پرسش كه: فرشتهها فزونترند يا آدمىزادهها؟ فرمود: بدان كه جانم بدست او است البته فرشتهها در آسمان بيشند از شمار خاك در زمين، در آسمان جاى پائى نيست جز اينكه فرشتهاى تسبيح و تقديس كند، و در زمين درخت و كلوخى نيست جز اينكه فرشتهاى بر آن گماشته و خدا هر روز كار او را بياورد و خدا بدو داناتر است، هيچ كدام نيستند جز اينكه هر روز بولايت خاندان من بخدا تقرب جويند، و براى دوستان ما آمرزش خواهند، و بدشمنانمان لعن كنند، و از خدا عذاب آنها را خواهند.
در بصائر: بسندى مانندش را آورده.پ 8- مجالس ابن الشيخ: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه: خدا آفريدهاى بيش از فرشتهها نيافريده، و البته هر روزى 70 هزار فرشته فرو شوند، و بگرد بيت المعمور بگردند، از آن پس فرو شوند و گرد كعبه گردند، از آن پس بزيارت قبر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آيند و بر او سلام دهند، سپس بيرون روند، و مانند آنها پيوسته تا روز قيامت فرو شوند.پ 9- فرمود: هر كه امير المؤمنين عليه السّلام را با شناخت حقّ او زيارت كند بىتجبر و تكبّر خدا برايش ثواب 100 هزار شهيد بنويسد، و گناه گذشته و آيندهاش را بيامرزد، و از آسودهها مبعوث شود، حساب او آسان باشد، و فرشتهها او را پيشواز كنند، و چون بخانهاش برگردد او را بدرقه كنند، و اگر بيمار شود عيادت كنند، و اگر بميرد تا گورش او را تشييع كنند و برايش آمرزشخواهند.پ 10- در خصال (33): بسندش از ابن عمر كه حسن و حسين عليه السّلام را دو تعويذ بود كه درونشان خردههاى پر جبرئيل بود.
پ11- و از همان (66) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه جبرئيلم آمد و گفت ما گروه فرشتهها بخانهاى كه در آن سگ باشد، مجسّمه تن باشد، يا ظرفى كه در آن بول كنند وارد نشويم.
در كافى (ج 3 ص 363) مانندش را آورده.پ بيان: بسا مخصوص باشد بجز فرشتههاى حافظ، با اينكه ممكن است از برون هم بر حال او آگاه شوند.پ 12- خصال (23): بسندش تا برسد به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه فرشتهها سه بخشند يك بخش دو بال دارند و يك بخش سه بال، و يكى هم چهار بال.
در كافى (272- روضه): بسندى تا عبد اللَّه بن طلحه مانندش را آورده.پ بيان: بسا مقصود اينست كه بيشتر فرشتهها چنين هستند و منافات ندارد با آنچه وارد است در كثرت بالهاى برخى فرشتهها.پ 13- در (توحيد، 201) و در خصال (36): بسندش از زيد بن وهب كه از على عليه السّلام پرسش شد از قدرت خدا عزّ و جلّ پس بسخن برخاست و سپاس خدا نمود و او را ستود و فرمود: براى خدا فرشتهها است كه اگر يكى از آنها بزمين فرو شود از بزرگى او و بسيارى بالش زمين او را جاى ندهد، برخى از آنهايند كه اگر جن و انس مكلف شوند كه او را بستايند نتوانند از بس بندهاى بدنش از هم دورند و خوش تركيب است، چگونه فرشته او كه ميان دو شانه و پره گوشش 700 سال است ستوده شود؟.
برخى با يك پرش افق را ببندد و برخى باشند كه آسمانها تا كمر اويند برخى گام بر هواى زير زمين دارند بىقرارگاه و همه زمين تا زانوى او است، برخى همه آبهاى جهان را در پشت صدف ناخن بزرگ خود جا دهد، برخى باشند كه اگر همه كشتيها در اشك ديدهاش افكنده شوند تا هميشه روان باشند فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ.پ 14- در عيون (ج 2 ص 76): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه براى خدا خروسى است يالش زير عرش است و پاهاش در درون زمين زير زمين هفتم، در يك
سوم آخر شب بآوازى خدا را تسبيح گويد كه همه چيزى جز جن و انس بشنوند، و خروسهاى دنيا هم بهمراه او بانگ دهند.پ 15- در احتجاج (161) از هشام بن حكم كه زنديق در پرسشهاى خود از امام ششم عليه السّلام پرسيد، چه علت دارند فرشتههاى گماشته بر بندههايش كه خوب و بد او را بنويسند با اينكه خدا نهان و نهانتر را ميداند؟ فرمود: بدين آنها را بعبادت گرفته و گواهان خلقش ساخته، تا بندههايش بيشتر مواظب طاعت خدا باشند و از گناهش خوددار گردند.
بسا بندهاى كه قصد گناه كند، و فرشته را ياد آورد و باز ايستد و ميگويد پروردگارم بنگرد مرا، و حافظان گواه بر من شوند، و نيز خدا بلطف خود آنها را بر بندهاش گماشته تا ديوان سركش، و جانوران زمين و آفات بسيارى را از آنجا كه نبينند بفرمان خدا از او بگردانند، تا فرمان خدا عزّ و جلّ برسد.پ 16- در تفسير على بن ابراهيم (237) در روايت ابى جارود از امام پنجم عليه السّلام در قول خدا «از او است پىگيرها از پيش و از پس كه نگهش دارند بفرمان خدا» ميفرمود: بفرمان خدا از اينكه در چاهى افتد، يا ديوارى بر او فرود آيد يا بدو بدى رسد، تا چون مقدّر آيد او را با آن رها كنند و بدست مقدراتش سپارند، آن دو فرشتهاند پاسبان شب، و دو تا پاسبان روز كه بدنبال هم باشند.پ 17- در تفسير (337)، همان آيه نزد امام ششم خوانده شد و بخواننده فرمود: شما عرب نيستيد چگونه پىگير در پيش است، با اينكه بايد از پس باشد آن مرد گفت: قربانت اين چطور مىشود؟ فرمود: نزولش چنين است كه «له معقبات من خلفه و رقيب من بين يديه يحفظونه بامر اللَّه» كيست بتواند چيزى را از امر خدا نگهدارد، آنان فرشتهها باشند كه مردم را نگهدارند.پ بيان: طبرسى در (ج 6 ص 279) مجمع گفته: در شواذ قرائت ابى برهسم است «له معقبات من بين يديه و رقباء من خلفه يحفظونه بامر اللَّه» و روايت شده از امام ششم عليه السّلام «له معقبات من خلفه و رقيب من بين يديه يحفظونه بامر اللَّه
از على و ابن عباس و عكرمه و زيد بن على هم نقل شده.پ 18- در توحيد (ص، 204) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خدا را فرشته- ايست فاصله ميان پره گوش تا گردنش 500 سال پرواز پرنده است.
در كافى (272- روضه) بسند عدّه مانندش را آورده.پ 19- در توحيد (205): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه خدا را فرشتهها است، نيمى از تگرگ و نيمى از آتش ميگويند: اى الفت بخش ميان تگرگ و آتش دل ما را بر طاعتت پايدار كن.پ 20- و از همان (202- 203): بسندش تا پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه فرمود:
خدا خروسى دارد كه دو پايش درون زمين هفتم و سرش نزد عرش و گردنش زير عرش و فرشتهايست از خدا كه پاهاش درون زمين هفتم است باندازه زمينها برآيد تا از افق آسمان سرآيد، و باز برآيد تا شاخش عرش را بسايد، گويد: منزهى تو پروردگارم، آن خروس دو پر دارد كه چون بازشان كند از مشرق و مغرب بگذرند، آخر شب پر گشايد و بر هم زند و فرياد تسبيح كشد و گويد: سبحان اللَّه الملك القدوس الكبير المتعال، لا اله الا هو الحى القيوم چون چنين كند همه خروسهاى زمين تسبيح گويند و [پر زنند و فرياد كشند.
و چون او در آسمان خموش شود خروسهاى زمين خموش گردند، و سحرگاه پر باز كند و از مشرق و مغرب بگذرد و بر هم زند و گويد بفرياد خود بتسبيح:
سبحان اللَّه العزيز، سبحان اللَّه العظيم، سبحان اللَّه العزيز القهّار سبحان اللَّه ذى العرش المجيد، سبحان اللَّه ذى العرش الرفيع، چون چنين كند خروسهاى زمين بخوانند و تسبيح گويند، چون بهيجان آيد خروسهاى زمين بهيجان آيند و او را با تسبيح و تقديس پاسخ گويند آن خروس را پرى است بينهايت سپيد كه مانندش را نديدم هرگز، زغبى دارد در زير پر سپيدش بينهايت سبز كه مانندش را نديدم هميشه شوق دارم كه بدان پر خروس بنگرم.پ بيان: جوهرى گفته: زغب موهاى ريز زرديست بر پر جوجه.پ 21- در توحيد (203): بسند گذشته از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه خدا را فرشتهايست
نيمى بالاترش آتش است و نيم پائينتر برف نه آتش برف را آب كند؛ نه برف آتش را خاموش كند، و او ايستاده و بآواز بلند فرياد زند: منزه است آن خدا كه سوزش اين آتش را باز داشته و برف را آب نكند، و سردى برف را باز داشته كه سوزش اين آتش را خاموش نكند، بار خدايا كه الفت دادى ميان برف و آتش الفت ده دل بندههاى مؤمنت را بر طاعتت.پ 22- و از همان: بهمين سند از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه خدا را فرشتهها است كه بهمه اندام بآوازهاى گوناگون تسبيح و حمد خدا كنند و سر بآسمان بر نيارند، و بكام خود فرو نبرند از گريه و ترس از خدا عزّ و جلّ.پ 23- و از همان: بسندش از جميل بن درّاج كه از امام ششم پرسيدم در آسمان دريا هست؟ فرمود: آرى، پدرانم از جدم بمن خبر دادند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: در هفت آسمان درياها است ژرف يكيشان 500 سال راه است در آنها فرشتهها است كه از آغاز آفرينش خود ايستادند و آب تا زانوى آنها است، هر كدام 1400 بال دارند و در هر بالى چهار چهره و در هر چهره چهار زبان، با همه بال و چهره و زبان و دهان خدا را تسبيح گويند كه يكى با ديگرى نماند.پ 24- و از همان: بسندش از اصبغ گفت: ابن كوّاء نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد و گفت بخدا كه در قرآن يك آيه است كه دلم را تباه كرده و مرا در دينم بشك انداخته، فرمود: داغت بدل مادرت، تو را از دست بدهد، آن آيه چيست گفت قول خدا تعالى وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ، 41- النور (براى پرنده چه صفى، چه نمازى، چه تسبيحى است) فرمود: اى پسر كوّاء راستش خدا فرشتهها را بصورتهاى گوناگون آفريده.
هلا خدا را يك فرشته است چون خروس چشم گشاده (كلفت آواز خ ب) خاكسترى، چنگالش در زمين هفتم است و يالش در زير عرش فرو ريخته، دو بال دارد، يكى در مشرق و ديگرى در مغرب، يكى از آتش و يكى از برف، چون هنگام نماز شود بر دو چنگال ايستد و از زير عرش گردن فرازد و پرها بهم زند مانند
خروسها در خانههاى شما و فرياد كشد، گواهم كه نيست شايسته پرستش جز خدا يكى است، شريك ندارد، و گواهم كه محمّد سيّد پيغمبرانست و وصى او سيّد اوصياء و اينكه خدا سبّوح است و قدّوس پروردگار فرشتهها و روح. فرمود پس خروسهاى خانههاى شما پر زنند بر هم و او را پاسخ گويند در گفتارش و اينست مقصود از قول خدا «و پرندهها در صفاند و هر كدام نماز و تسبيح خود را دانند».
در احتجاج (121) مانندش را از اصبغ آورده.پ 25- در توحيد: بسندش از امير المؤمنين عليه السّلام كه: هيچ كس نيست جز كه با او فرشتههاى پاسبانند و او را نگهدارند از اينكه در چاه افتد، يا ديوار بر او ويران شود، يا بدى باو رسد، و چون مرگش رسد او را در بر آفت رها كنند (الخبر).پ 26- در بصائر: بسندى كه تا امام ششم رسيده فرمود: كروبيين گروهى از شيعه ما هستند از آفريدههاى نخست خدا آنها را پس عرش نهاده، اگر نور يكى از آنها را بر اهل زمين پخش كنند آنها را بس است فرمود: چون موسى از پروردگارش آنچه را نبايد خواست بيكى از كروبيان فرمود تا بر كوه تجلّى كرد و آن را نرم ساخت و گرد نمود.
در سرائر: از سيارى مانندش را آورده.پ 27- در اكمال الدين: بسندش تا ابن عباس كه: شنيدم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ميفرمود: خدا تبارك و تعالى را فرشتهايست بنام «دردائيل» 16000 بال دارد كه ميان هر دو بالش هوائى است چون ميان آسمان و زمين، با خود ميگفت: آيا بالاى پروردگار ما چيزيست؟ خدا تبارك و تعالى گفته او را دانست و برابر بالهايش بدانها فزود 32000 شدند و باو وحى كرد بپرد و 500 سال پريد و سرش بيكى از پايههاى عرش نرسيد، و چون خدا عزّ و جلّ دانست خسته شده بدو وحى كرد: بجايت برگرد من بزرگم؛ بالايم چيزى نيست مكان ندارم، پس خدا بالهايش را گرفت و از مقامى كه
در صفوف فرشتهها داشت بيرونش كرد.
و چون حسين عليه السّلام زاده شد جبرئيل با هزار دسته از فرشتهها فرو شدند براى مباركباد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و بدردائيل گذر كرد و وى از او خواست كه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بحق نوزادش خواهش كند كه نزد خدا شفيع او گردد، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله برايش دعا كرد بحق حسين عليه السّلام و خدا دعايش را پذيرفت و بالهايش را برگرداند و او را بمقامش برگردانيد.
گويم: تمام آن در باب ولادت حسين عليه السّلام است.پ بيان: «آيا بالاى پروردگار ما چيزيست؟» بسا محض خطور در نهادش بوده و ترديدى نداشته تا منافى عصمت و جلالت باشد.پ 28- در اكمال: بسندش از داود بن فرقد كه يكى از ياران ما پرسيدم بمن بگو: فرشتهها ميخوابند، گفتم: نميدانم، گفت خدا ميفرمايد «تسبيح گويند شب و روز سستى ندارند، 20- الأنبياء» سپس گفت: تازهاى از امام ششم برايت نگويم؟
گفتم: چرا، گفت: اين پرسش را از امام صادق عليه السّلام كردند، فرمود: هر زنده خواب دارد جز خداى يگانه، عزّ و جلّ فرشتهها هم ميخوابند، گفتم خدا عزّ و جلّ فرمايد «تسبيح گويند شب و روز، واننهند» فرمود نفس آنها تسبيح است.پ 29- در خرائج: بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه: مائيم آنان كه فرشتهها نزد ما رفت و آمد دارند، برخى آواز را بشنوند و صورت را نه بينند، راستش فرشتهها در پشتىها با ما مزاحمت كنند و ما از موى ريزههايشان براى فرزندان خود گردن بند بسازيم.پ 30- در خرائج: بسندش از امام ششم عليه السّلام در قول خدا تعالى «راستى آنان كه گفتند پروردگار ما خدا است و آنگه پايدار ماندند فرو شوند بر آنها فرشتهها كه نترسيد و غم مخوريد، 30- فصّلت» هلا، بخدا كه بسا شده ما در خانه خود براى آنها پشتى نهاديم، گفته شد: فرشتهها بر شما نمايان شوند؟ فرمود: بكودكان ما از خود ما مهربانترند و دست بچند پشتى زد كه در خانه بود و فرمود: بخدا بسيار
شده كه فرشتهها بر آنها پشت دادهاند، و بسا از ريزه پرهايشان بر گرفتيم.پ 31- عياشى: بسندش از امام ششم در قول خدا «نگهدارندش از فرمان خدا، 12- الرعد» فرمود: بندهاى نيست جز آن كه با او دو فرشته است كه نگهداريش كنند و چون فرمان خدا رسد او را با آن وانهند.پ 32- در مناقب: امام صادق از أبو حنيفه پرسيد، نشيمنگاه دو فرشته كاتب كجا است؟ گفت: نمىدانم، فرمود: بر دو گونه است، دهان دوات است، و زبان خامه، آب دهن مداد.پ بيان: بسا كه مقصود دهان و زبان و آب دهن خود فرشته است، و اگر منظور از آدمى باشد، ممكن است بمحض سخن گفتن در الواح آنها نقش بندد، و مخصوص بگفتار است.پ 33- در كافى (ج 3 ص 69): بسندش از أبى اسامه گويد: نزد امام ششم بودم و مردى پرسيدش آداب رفتن در خلاء چيست؟ فرمود: ياد خدا كند و از شيطان رجيم پناه برد، و چون تمام كردى بگو «سپاس خدا را بر اينكه آزار از من بدر كرد بآسانى و عافيت، مرد گفت: آدمى در اين حال تاب نيارد جز اينكه بنگرد بدان چه از او بيرون آيد: فرمود: در زمين هيچ آدمى نباشد جز دو فرشته بر او گماشتهاند و در اين حال گردنش بزير آرند و گويند: اى آدمىزاده بنگر تا آنچه برايش در اين جهان رنج ميكشى چه مىشود؟پ 34- و از همان (ج 3 ص 113): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه: چون دو فرشته بنده بيمار هر شام بآسمان برآيند پروردگار تبارك و تعالى فرمايد: براى بنده من در حال بيماريش چه نوشتيد؟ گويند: شكايت، فرمايد: اگرش در حبس بدارم و از شكايتش دريغ دارم با او انصاف نكردم، بنويسيد برايش هر آنچه در حال تندرستى از كار خير برايش مينوشتيد، و هيچ گناهى بر او ننويسيد تا از حبسش بر آرم چه كه او در حبس من است.پ 35- و از همان (ص 314): بسندش از درست كه شنيدم امام هفتم عليه السّلام
ميفرمود: چون بندهاى بيمار شود خدا بفرشته دست چپ وحى كند: تا در بند من است بر او گناهى ننويس، و بدست راستى وحى كند: هر كار نيكى كه در تندرستى او براى او مينوشتى بنويس.پ 36- و از همان (0 ص 120): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه: هر كه يك بيمار مسلمان را عيادت كند خدا تا هميشه باو 70 هزار فرشته گمارد تا در بنه او در آيند و تا قيامت تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير گويند و نيمى از نمازشان براى عيادتكننده بيمار باشد.پ 37- و از همان: بسندش از مهران بن محمّد كه: شنيدم از امام ششم عليه السّلام مردهاى كه در گذشته خدا فرشتهاى بدردناكتر كسانش فرستد تا دست بدلش كشد و سوزش غم را از آن ببرد، اگر چنين نبود جهان آبادان نميشد.پ 38- و از همان (0 ص 213): بسندش از أبى جعفر عليه السّلام كه: جبرئيل گفت: يا رسول اللَّه ما در خانهاى نرويم كه در آن صورت آدمى باشد و نه در خانهاى كه در آن بول شود، و يا در آن سگ باشد.پ 39- و از همان (ج 2 ص 176): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه جبرئيلم باز گفت: خدا عزّ و جلّ فرشتهاى بزمين فروآورد و او رفت تا بدر خانهاى كه مردى از صاحب خانه اجازه ورود ميخواست، باو گفت: تو چه نيازى بصاحب اين خانه دارى؟ گفت: برادر مسلمان من است، بديدار او آمدم براى خدا تبارك و تعالى، گفت تنها براى همين آمدى؟ گفت براى همين، فرشته گفت: مرا خدا بتو فرستاده و بتو سلام داده و فرموده: بهشت براى تو واجب است، و افزود كه خدا عزّ و جلّ فرمايد، هر مسلمانى را ديدن كند او را ديدن نكرده بلكه مرا ديدن كرده و ثوابش بهشت است.پ 40- و از همان (0 ص 177): بسندش از أبى قرّه كه شنيدم امام ششم ميفرمود: هر كه برادرش را براى خدا ديدار كند در بيمارى يا تندرستى او نيرنگى نزند و عوضى نخواهد خدا بر او 70 هزار فرشته بگمارد تا در دنبالش فرياد كنند
پاكى و بهشت بر تو خوش باد، شما زوّار خدائيد، مهمانان رحمانيد، تا بخانهاش برگردد، يسير باو گفت قربانت گر چه راه دور باشد؟ فرمود: آرى اى يسير گر چه يك سال باشد، خدا جواد است و فرشتهها بسيار، بدرقهاش كنند تا بخانهاش بر گردد.پ 41- و از همان (0 ص 178): بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه: مؤمن از خانه بدر آيد تا برادرش را ديدن كند و خدا عزّ و جلّ فرشتهاى بدو فرستد تا بالى در زمين نهد و بالى در آسمان او را جويد (باو سايه اندازد خ ب) تا چون بمنزل او درآيد، جبار تبارك و تعالى ندا كند: اى بنده كه حقّم را بزرگداشتى و از آثار پيغمبرم پيروى كردى مرا بايد تو را بزرگدارم، بخواه تا بتو بدهم، دعا كن تا اجابت كنم، خموش شو و من آغاز كنم، چون برگردد آن فرشته بدرقهاش كند و با بالش او را سايه اندازد تا بخانهاش در آيد و خدا تبارك و تعالى ندايش كند، اى بنده كه حقّم را بزرگداشتى بر من بايد ارجمندت دارم، بهشتم را بايست تو كردم و در باره بندههايم تو را شفيع نمودم.پ 42- و از همان (0 ص 281) بسندش از امام ششم عليه السّلام كه: راستى چون دو مؤمن برخورند و بهم دست دهند خدا عزّ و جلّ رحمت بر آنها فرو آرد و 99 آن از آن پر محبتتر آنها است نسبت بيارش، و چون همراه شوند رحمت آنها را فرو گيرد و چون بنشينند و با هم گفتگو كنند فرشتههاى حافظ بهم گويند: ما كنار رويم شايد رازى دارند و خدا خواسته نهان باشد، گفتم: نه اينكه خدا فرمايد «هيچ لفظى نگويد جز اينكه رقيب و عتبه بر او هستند، 18- ق» فرمود: اى أبا اسحاق اگر حافظان نشنوند البته خداى داناى راز بشنود و ببيند.پ 43- و از همان (45- روضه): بسندش از امام پنجم كه در ضمن مناجات موسى عليه السّلام با خدا عزّ و جلّ اين بود كه خدا باو فرمود: اى موسى، سائل را گرامى دار ببخشى كم يا پاسخى نيك، كه نزد تو آيد آنكه نه آدمى است
نه پرى، از فرشتههاى خدا است تا آزمايشت كنند در آنچه من بتو دادم و از تو خواهند آنچه من بتو وانهادم، بپا چه ميكنى اى پسر عمران.پ 44- در كافى (ج 4 ص 64): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه هر كه روزهاش را نهان دارد، خدا عزّ و جلّ بفرشتههايش فرمايد: بندهام از عذابم پناهنده شد او را پناه دهيد، خدا عزّ و جلّ فرشتههايش را گماشته بدعاء براى روزه داران، و به آنها نفرموده دعا كنند به كسى جز اينكه مستجاب كند.پ 45- از همان (00): بسندش از امام ششم كه: هر كه براى خدا عزّ و جلّ روزه دارد در گرماى سخت، و تشنه شود خدا هزار فرشته بر او گمارد تا دست برويش كشند و او را مژده دهند.پ 46- از همان (ج 4 ص 547): بسندش از امام ششم كه در روزهاى حج خدا فرشتهها فرستد بصورت آدمى تا كالاى حاج و تجار را بخرند، گفتم: با آن چه كنند؟ فرمود به دريا افكنند.پ 47- و از همان (276- روضه): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه: خلقى بيش از فرشتهها نباشند و البته هر شب 70 هزار از آسمان فرو آيند و به خانه كعبه طواف كنند و هم در هر روزى.پ 48- در اختصاص (109) بسندى تا امام ششم عليه السّلام كه خدا عزّ و جلّ فرشتهها را از نور آفريده (الخبر).پ 49- و از همان: بسندش از امام ششم كه: فرشتهاى از پروردگارش اجازه خواست تا بصورت آدمى بزمين آيد، به او اجازه داد، و او گذر كرد به مردى كه بر در خانه مردمى بود و از يكى از مردان آنها سؤال ميكرد، فرشته گفت، اى بنده خدا از اين مرد چه ميخواهى، گفت يك برادر دينى است در مسلمانى و دوست دارم به او سلام دهم، گفت: خويش او نيستى و به او كارى و نيازى ندارى؟ گفت: نه، جز دوستى در راه خدا عزّ و جلّ آمدم به او سلامى بدهم گفت: من فرستاده خدايم
بتو كه فرمايد، براى دوستى با او در راه من تو را آمرزيدم.پ 50- در كتاب حسين بن سعيد: از امام ششم عليه السّلام كه معاوية بن عمار گويد شنيدم ميفرمود: در آسمان دو فرشته گماشته بر بندههايند، هر كه براى خدا تواضع كند بالايش برند، و هر كه تكبّر كند زبونش سازند.پ 51- در نوادر راوندى: كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيلم آمد و گفت:
اى محمّد چگونه بشما فرود شوم با اينكه مسواك نكنيد و با آب خود را نشوئيد، و بندهاى پشت دست خود را نشوئيد.پ 52- در مجالس شيخ: بسندى تا پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله كه: فرشتهاى مردمى را بر در خانهاى كه صاحبش نبود ديد و باو گفت: اى بنده خدا براى چه باين خانه آمدى؟ گفت: برادرم را ديدن كنم گفت: خويش نزديك تو است يا نيازى باو دارى؟ گفت: هيچ خويشى از پيوند مسلمانى نزديكتر نيست و باو هم نيازى ندارم و آمدم او را ديدن كنم در راه خدا پروردگار جهانيان، گفت مژدهگير كه من فرستاده خدايم بتو و خدا تو را سلام رساند و فرمايد: قصد زيارت من كردى و پذيرائى تو با من است، من بهشت را بتو واجب كردم، و تو را از خشم خود و از دوزخ معاف كردم، كه بديدن او آمدى.پ 53- و از همان: بسندى از ابن عباس كه: هميشه بامداد على عليه السّلام نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم ميرفت و او دوست داشت كه كسى بر على سبقت نجويد، و بناگاه پيغمبر در صحن خانه بود و سرش بدامن دحية بن خليفه كلبى بود و على عليه السّلام گفت:
درود بر تو، حال صبح پيغمبر چگونه است؟ گفت خوب است اى برادر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله على گفت خدايت از طرف ما خاندان جزاى خير دهاد، دحيه گفت: راستى من دوستت دارم و نزد من هديه خوبى دارى از مدح، توئى أمير مؤمنان، و پيشواى دست و رو سفيدان و آقاى آدميزادهها تا روز قيامت جز پيغمبران و مرسلين، لواء حمد در قيامت بدست تو است، تو و شيعيانت بهمراه محمّد و گروهش ببهشت برده شويد.
البته رستگار است هر كه دوستت دارد و نوميد و زيانكار است هر كه تو را
وانهد بدوستى محمّد تو را دوست دارند و بدشمنى او دشمنت دارند، شفاعت محمّد صلى اللَّه عليه و آله بدانها نرسد، نزديك بيا اى برگزيده خدا، و سر پيغمبر را صلى اللَّه عليه و آله گرفت و بدامن او نهاد و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بيدار شد و گفت: اين همهمه چه بود؟ و بوى باز گفت، فرمود: دحيه كلبى نبود و جبرئيل بود، تو را بنامى خواند كه خدايت بدان ناميده رواست كه دوستى تو را بدل مؤمنان انداخته، و ترست را بدل كافران.پ 54- در علل محمّد بن على بن ابراهيم: پرسش شد امام ششم از فرشتهها كه ميخورند و مينوشند و نكاح ميكنند؟ فرمود: نه، آنها بهمان نسيم عرش زندهاند پرسش شد سبب خوابشان چيست؟ فرمود براى جدائى آنها از خدا عزّ و جلّ چون آن را كه خواب و چرت نگيرد همان خدا است.پ 55- و از همان: علّت در اينكه صيحه آسمانى را چگونه همه اهل دنيا بفهمند با اينكه صيحه بيك زبانست و زبان مردم مختلف است؟ فرمود: در هر كشورى فرشتهها گمارده است، و بزبان أهل آن ندا كنند، ابليس هم در هر كشورى شياطينى بگمارد تا بزبان آن فرياد زنند هلا كار از آن عثمان بن عفانست.پ 56- اقبال (35) در تعقيب نماز ماه رمضان و جز آن: و رحمت فرست بر جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، ملك الموت، مالك دوزخ، رضوان دربان بهشت روح القدس، روح الامين حاملان مقرب عرش، منكر و نكير، دو فرشته نگهبان و بر كرام كاتبين.پ 57- در نهج البلاغة (ج 1 ص 341) از نوف بكالى كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اى متكلّف وصف پروردگارت پس وصف كن جبرئيل و ميكائيل و لشكرهاى مقرب فرشتهها را كه در آستانهاى قدس سنگين بار و سرگردانند از اينكه وصف كنند احسن الخالقين را.پ 58- در نوادر على بن اسباط: بسندى از امام پنجم عليه السّلام كه: چون پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در گذشت خاندانش درازتر شبى را گذراندند، گويا نه آسمانى
بر آنان سايه اندازد، نه زمينى آنها را بر خود دارد از هراس، چون پيغمبر نزديكان و بيگانگان را بخون كشيده بود براى خدا، در اين ميانه يكى برشان آمد كه او را نديدند و سخنش را شنيدند و گفت:
درود بر شما اى اهل بيت و رحمت و بركات خدا، خدا از هر مصيبت دلدارى است و نجات از هر هلاكت است و جبران آنچه از دست رفته، خدا شما را پسنديد و فضيلت داد و پاكيزه كرد و خاندان پيغمبرش ساخت و علمش را بشما سپرد، و كتابش را بشما وانهاد، شما را صندوق دانش خود، و عصاى عزّت خويش نمود، و نمونه نور خود آورد، از لغزشها نگهداشت و از فتنهها آسوده كرد، تسليت خدا را بپذيريد كه رحمت خود را از شما باز نگيرد و دشمن را بر شما نچرخاند.
شمائيد اهل خدا كه بوسيله شما نعمتش را كامل كرده، و تفرقه را گرد آورده و كلمه را يكى كرده، شمائيد اولياء اللَّه، هر كه بشما پيوست نجات يافت و هر كه بشما ستم كرد نابود شود، دوستى شما در قرآنش بر بندههاى مؤمنش واجب شده، و خدا بيارى شما هر گاه خواهد توانا است، در عواقب امور شكيبا باشيد كه همه بخدا برگردند، شما را سپرده پيغمبر خود پذيرفته، و باولياء مؤمن خود در زمين سپرده، هر كه امانتش را بپردازد خدا راست كردارش سازد، شمائيد امانت سپرده، و دوست داشتنى واجب.
از آن شما است طاعت مفروضه، و بشما نعمت كامل شده خدا پيغمبرش را برده با اينكه دين را بدو كامل كرده، و راه را براى شما باز كرده نادان را عذرى نيست هر كه نادانى كند يا منكر شود يا تغافل نمايد حسابش با خدا است، خدا پشتيبان حوائج شماست، از خدا يارى جوئيد بر هر كه بشما ستم كند، و هر نيازى را از خدا بخواهيد، و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.
يحيى بن أبى القاسم پرسيد قربانت از كى اين تسليت براى شما آمد؟ فرمود:
از خدا عزّ و جلّ.
گويم: مانند آن بچند سند انبوه در مجلد ششم گذشت، و در ابواب جنائز بيايد.
پ59- در كافى (272- روضه): بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه خدا خروسى دارد و پايش در زمين هفتم و گردنش زير عرش تا شده، دو بالش در هواست، نيمه شب يا يك سوم آخر شب پر زند و فرياد كشد، سبّوح قدوس پروردگار ما پادشاه حق آشكار، نيست معبودى جز او پروردگار فرشتهها و روح، و همه خروسها پر زنند و بخوانند.پ 60- در احتجاج (191) ترجمه آن در شماره 15 باب گذشته.پ 61- در كافى (204- روضه): بسندش از ابى بصير كه امام ششم فرمود:
اى ابا محمّد راستى براى خدا عزّ ذكره فرشتههاست كه گناه را از دوش شيعههاى ما بريزند چنانچه باد برگ را از درخت در خزان، و اينست معنى قول خدا «تسبيح گويند بسپاس پروردگار خود و آمرزشجويند براى آنان كه گرويدند، 7- المؤمنون» بخدا نخواسته است با اين جز شما را.پ 62- دلائل الامامه طبرى: بسندى از يونس بن ظبيان كه از امام ششم اجازه ورود خواستم، معتب بدر آمد و بمن اذن داد، وارد شدم و او با من چون گذشته وارد نشد، چون بآنجا رسيدم بناگاه مردى بصورت امام ششم را ديدم و باو بشيوه گذشته سلام دادم، گفت: اى مرد تو كيستى؟ كافرى يا مؤمن؟ برابرش دو مرد كه گويا پرنده بر سر آنها است آرام و بيحركت ايستاده بودند، گفت درآ و در اتاق دوم وارد شدم و بناگاه مردى بصورت امام ششم بود و برابرش خلق بسيارى هم شكل بودند.
گفت: كه را خواهى؟ گفتم: امام ششم را، گفت: بر امر بزرگى وارد شدى يا كفر است و يا ايمان و از اتاق مردى برآمد و بيرون در ايستاد و مرا بر در نگهداشت و ديدهام را نورى فرا گرفت و گفتم: السلام عليكم يا بيت اللَّه و نوره و حجابه فرمود: و عليك السلام يا يونس و باتاق درآمدم و برابرش دو پرنده سخن مىگفتند و من سخن امام را ميفهميدم و سخن آنها را نمىفهميدم، چون بيرون شدند فرمود: اى يونس، بپرس، مائيم نور در همه تاريكيها. مائيم بيت المعمور كه هر
كه در آن درآمد آسود، مائيم عترت خدا و كبريائش.
گويد: گفتم: قربانت چيز عجيبى ديدم، مردى بصورت شما فرمود: اى يونس، ما را وصف نتوان آن سرپرست آسمان سوم بود، و خواهش ميكرد از خدا اجازه بگيرم كه با برادرش در آسمان چهارم باشد گويد: گفتم: اينان كه با تو در خانه بودند؟ فرمود: اينان ياوران فرشته قائم بودند گويد: گفتم: آن دو تا فرمود:
جبرئيل و ميكائيل بودند بزمين فرو شدند، و بالا نروند تا اين كار بشود، و آنان 5 هزار بودند اى يونس، بواسطه ما ديدهها بينند و گوشها شنوند، و دلها ايمان بخود گيرند.پ بيان «مؤمنى يا كافر» يعنى اگر منكر شوى آنچه را بينى كافرى و گر بپذيرى مؤمنى.پ 63- در كافى (ج 7 ص 436): بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه خدا را فرشته- ايست دو پايش در پائينتر زمين است تا 500 سال راه و سرش در بالاتر آسمان تا 1000 سال ميگويد: منزهى تو چه اندازه بزرگى، فرمود: خدا عزّ و جلّ بدو وحى كند آن را نداند كسى كه بمن سوگند دروغ خورد.پ 64- و از همان (0 ص 437): بسندش از ابى جعفر عليه السّلام كه خدا تبارك و تعالى خروسى سفيد آفريده گردنش زير عرش است و دو پايش در آخر زمين هفتم بالى در مشرق دارد و بالى در مغرب، خروسها نخوانند تا او بخواند، و چون بخواند دو پر بخواباند و گويد: منزه است خداى بزرگ، نيست مانندش چيزى فرمود: خدا تبارك و تعالى پاسخش دهد و فرمايد، كسى كه بفهمد آنچه تو گوئى بمن سوگند دروغ نخورد.پ 65- در درّ منثور (ج 1 ص 49) از انس كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: نخست تلبيه گو فرشتهها بودند، چون خدا فرمود: «من در زمين جايگزين گذارم گفتند آيا در آن ميگذارى كسى كه تباهى انگيزد و خونها ريزد با اينكه، تسبيح گوئيمت و بسپاست تقديس نمائيم- البقره» و با او ردّ كردند، و خدا از آنها رو گردانيد
و شش سال گرد عرش گرديدند و گفتند: لبيك، لبيك، در عذر خواهيت، لبيك از تو آمرزشخواهيم و بتو باز گرديم.پ 66- و از ابن جبير است كه عمر نماز فرشتهها را از پيغمبر پرسيد و باو پاسخى نداد، و جبرئيل آمد و گفت اهل آسمان دنيا همه در سجدهاند تا قيامت و گويند: سبحان ذى الملك و الملكوت، و اهل آسمان دوم راكع تا قيامت و گويند:
سبحان ذى العزة و الجبروت، و اهل آسمان چهارم ايستادهاند تا قيامت و گويند:
سبحان الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ.پ 67- و از ابن عباس كه چون دو لشكر در بدر برابر هم شدند برسول خدا وحى آمد و از او رفت و مژده داد بمردم كه جبرئيل با لشكرى از فرشتهها در جناح راست لشكر است و ميكائيل با لشكرى ديگر در چپ، و اسرافيل در لشكرى ديگر ابليس بصورت سراقة بن مالك شده كمك مشركانست و ميگويد: امروز كسى بر شما چيره نشود از مردم.
و چون دشمن خدا فرشتهها را ديد پس رفت و گفت: من از شما بيزارم، راستى مينگرم آنچه را شما ننگريد، حارث بن هشام بگمان اينكه سراقه است او را باز- داشت چون سخن او را شنيد و زد تو سينه حارث و او را انداخت، و رفت تا خود را بدريا افكند و دو دست برداشت و گفت: پروردگارا از تو خواهم موعدى كه بمن وعده كردى (00 ج 3 ص 160).پ 68- و از حسن در قول خدا «من بينم آنچه شما نبينيد» گفت: جبرئيل را ديد عبا بر سر دارد و جلو يارانش اسب خود را ميكشد و سوار آن نشده (...)پ 66- و از ابى ذر رضى اللَّه عنه كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: راستى من بينم آنچه شما نبينيد، و شنوم آنچه شما نشنويد ناله كرد آسمان و سزد كه ناله كند، در آن جاى چهار انگشت نباشد جز فرشتهاى براى خدا پيشانى بسجده نهاده، بخدا اگر بدانيد آنچه من دانم، كم بخنديد، و پر بگرييد، از زنان در بستر كام نگيريد، و بتپهها در آئيد تا بخدا پناه بريد كه اى كاش من درختى بودم.
بيان: ... طيّبى در شرح اين حديث گفته: دوست دارم درختى باشم، بسخن ابى ذر بهتر ماند، زيرا پيغمبر خداشناستر از اين است كه آرزوى حالى كند پستتر از آنچه دارد.
و من گويم: اين اظهار ترس از خدا است و منافى قرب بخدا نيست بلكه مؤيّد آنست «همانا ترسند از خدا علماء».پ 70- درّ منثور (ج 6 ص 322) از ابن عباس كه خدا نهاده بر آدميزاده دو نگهبان در شب، و دو نگهبان در روز، عمل او را حفظ كنند و اثر او را بنويسند.پ 71- و از ابن عباس است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: خدا شما را نهى كرد برهنه شويد، شرم كنيد از فرشتهها كه با شمايند و كرام كاتبين هستند و از شما جدا نشوند مگر در سه حاجت، غائط، جنابت، غسل.پ 72- و از مردى از بنى تميم، گفت ما نزد ابى عوام بوديم، اين آيه را خواند عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ بر آنست نوزده 21- المدثر» الفا؟ گفتم: نه بلكه 19 فرشته، گفت تو كجا اين را دانستى؟ گفتم: چون خدا ميفرمايد: «و نساختيم شماره آنها را جز آزمايش براى آنان كه كافر شدند» گفت: راست گفتى آنها 19 فرشتهاند و بدست هر فرشته عموديست از آهن كه دو پره دارد، و با هر ضربت 70 هزار را فرو برد، ميانه دو شانه هر فرشته چنين و چنان است.پ 73- از ابى سعيد خدرى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله براى آنها از شب معراج باز گفت، فرمود من و جبرئيل بآسمان دنيا برآمديم و بناگاه فرشتهاى بنام اسماعيل كه سرپرست آنست ديدم كه برابرش 70 هزار فرشته بودند و با هر فرشته 100 هزار سپاه و اين آيه را خواند «و نداند سپاههاى پروردگارت را جز او 32- المدثر» (ج 1 ص 284 درّ منثور).پ 74- (ج 6 ص 275- درّ منثور) و از ابن عباس كه نفرستاده خدا بر پيغمبرش چيزى از قرآن جز بهمراه چهار فرشته نگهبان كه آن را حفظ كردند تا به
پيغمبر رساندند، سپس اين را خواند «داناى نهانست و مطلع نكند بر نهان خود كسى را جز رسولى كه به پسندد و البته براه اندازد از پيش و از پس او ديده به آنها، 28- الجن» يعنى چهار فرشته «تا بداند كه رسالات پروردگارش را رساندهاند».پ 75- (...) و از سعيد بن جبير در قول خدا «البته او براه اندازد از پيش او و از پس او ديدهبان» گفت: چهار نگهبان با جبرئيل تا بداند محمّد كه رسالات پروردگارشان را رسانند، گفت: جبرئيل قرآن را نياورد جز با او چهار فرشته نگهبان بودندپ 76- (.. ص 276) از ضحّاك بن مزاحم در قول خدا «جز رسولى كه پسندد و البته براه اندازد از پيش او و از پس او ديدهبان» گفت: چون نزد پيغمبر فرشته مىآمد فرشتههائى از پيش و پس او مىآمدند تا نگذارند شيطان بصورت فرشته درآيد.پ 77- (ج 5 ص 275 درّ منثور) از ابن عباس در تفسير قول خدا «جز رسولى كه پسنديد و البته براه اندازد از پيش او و پس او ديدهبان» گفت: فرشتههاى پىگير بودند كه پيغمبر را از شياطين حفظ ميكردند تا بر او روشن شود وضع آنكه بر او فرستاده شده.پ 78- (.. ص 292): و از سعيد بن جبير «و نيست از ما جز آنكه مقام معلومى دارد، 145- الصافات» گفت: فرشتههايند، در آسمان جايى نيست جز آنكه در آن فرشتهايست بسجده يا ايستاده تا قيامت.پ 79- (.. ص 292) از علاء بن سعد كه روزى رسول خدا به همنشينانش فرمود:
آسمان ناليد و سزد كه بنالد جاى پائى در آن نيست مگر آنكه فرشتهاى در ركوع است يا سجود، سپس خواند وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ- الصافات.پ 80- از مجاهد، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ گفت: ناليد آسمان و سرزنش ندارد كه بنالد بر آن يك وجب نيست جز فرشتهاى پيشانى نهاده يا دو
گام بر آن دارد.پ 81- ترجمه آن در شماره 69 گذشت.پ 82- (.. ص 293) از حكيم بن حزام كه نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوديم، فرمود ميشنويد آنچه شنوم؟ گفتيم: يا رسول اللَّه چه شنوى؟ فرمود: ناله آسمان، و سرزنش ندارد كه بنالد، در آن جاى پائى نيست جز فرشتهاى راكع است يا ساجد.پ 83- در فردوس الاخبار: از سعد بن معاذ كه پيغمبر فرمود: با خلال دهان خود را پاك كنيد كه جاى دو فرشته نگهبان و نويسنده است و راستى مدادشان آب دهن است و قلمشان زبان، و چيزى سختتر بر آنها نيست از مانده خوراك در ميان دهن.پ 84- در سعد السعود: پس از ذكر دو فرشته گماشته ببنده گفت: در روايتى است كه بام و شام كه ميخواهند فرو آيند، اسرافيل كار بنده را از لوح محفوظ نسخه بردارد و بدانها دهد، و چون بام و شام برگردد بدفتر مربوط بهر بنده اسرافيل آن را مقابله كند با نسخه اصل تا روشن شود كه برابر آنست.
تكملهايست [در مورد حقيقت و صفات فرشتهها]
پبدان كه همه اماميه و مسلمانان جز اندكى فيلسوف مآب مسلمان نما كه مايه ويرانى اصول و عقائدند اتفاق دارند بر اينكه فرشتهها هستند و جسمى لطيف و نورانى و بالدارند دو تا و سه تا و چهار و بيشتر، و بخواست خدا طبق مصلحت ميتوانند بهر شكلى درآيند، بالا روند و فرو آيند و پيغمبران و اوصياء آنها را بينند، و مجرّد دانستن و تعبير از آنها به عقول و نفوس فلكى و قواى طبيعت و تأويل آيات بسيار و اخبار متواتره در باره آنها باعتماد بر شبهههاى سست و استبعاد و هم انحراف از راه راست و پيروى از نادانان و كوردلانست.
محقق دوانى در شرح عقائد گفته: فرشتهها اجسامى لطيف و توانا بر تشكلات مختلفند، شارح مقاصد گفته آنچه از كتاب و سنت برآيد و عقيده أكثر ملّت است اينست كه فرشتهها جسمى لطيف و نورانى قادر بظهور در اشكال مختلفند، علم و قدرت
بر كارهاى سخت دارند، كارشان طاعت است و جايشان آسمانها، رسولان وحى خدايند بر پيغمبران و امناى آنند. شبانه روز تسبيح خوانند و وانگيرند، گناه خدا را در آنچه فرمايد نكنند، هر آنچه فرمان دارند انجام دهند «1».پ و گفته: فرشتهها نزد فلاسفه عقول مجرده و نفوس فلكيهاند، و آنها كه هيچ ارتباطى با اجسام ندارند كروبيين نام دارند و طلسمچيان معتقدند هر فلكى روحى كلى دارد كه سرپرست او است و ارواح بسيارى از آن پراكنده شود، مثل اينكه عرش كه بزرگترين فلك است روحى دارد كه در همه درونيهاى آن اثر كند و از آن ارواح بسيارى برآيند كه با اجزاء عرش و اطرافش مربوطند چنانچه نفس ناطقه سرپرست تن است و قواى طبيعى و حيوانى و نفسانى دارد باعتبار هر عضوى و بدين معنا است قول خدا «روزى كه برخيزد روح و فرشته در صف، 28- النبأ» و قول خدا «ببينى فرشتهها را فراگيرند در گرد عرش بتسبيح و سپاس پروردگارشان 75- الزمر» و چنيناند فلكهاى ديگر.
و براى هر درجه روحى دانند كه اثرش هنگام ورود خورشيد بدان ظاهر شود، و همچنان براى همه روزها و ساعتها و درياها و كوهها و بيابانها و آباديها و انواع گياهها و جانداران و جز آن كه در زبان شرع هم آمده، فرشته ارزاق، فرشته درياها، فرشته بارانها، ملك الموت، و جز آن، و خلاصه چنانچه هر تن
را نفس سرپرستى است هر نوعى از انواع بلكه هر صنفى را روح سرپرستى است بعقيده آنها كه طبائع نام دارند، طبائع تام آن نوع كه از آفات و ترسها نگهش دارند، و أثرش در نوع چون اثر نفس انسانى در شخص ظاهر شود (پايان)پ رازى در (ج 1 ص 276- 280) تفسيرش گفته: ميان عقلا خلاف نيست كه درجه اشرف عالم بالا وجود فرشتهها است چنانچه اشرف عالم خاكى وجود آدمى است جز اينكه در ماهيت و حقيقت فرشته اختلاف است و چند قول دارد.
1- فرشته مكان دارد و جسمى است لطيف چون هوا و باشكال مختلف درآيد و در آسمانها است و اين قول اكثر مسلمانانست.
2- طوائفى از بتپرستها گويند فرشتهها همان اختران سعد و نحسند كه بنظر آنها زندهاند و ناطق و سعد آنها فرشتههاى رحمتند و نحسشان فرشتههاى عذاب.
3- گبران و ثنويه گويند: اين جهان دو ريشه ازلى دارد كه نورند و ظلمت و هر دو جوهر و شفاف و حساس و مختار و توانا هستند و نفس و صورت و كار و تدبيرشان ضد هم است، جوهر نور خوب و خيرمند، پاك، خوشبو، كريم النفس است شادى آور و بىزيان، سودمند و بىدريغ، زنده كن و بىمرگ و جوهر ظلمت بر ضد آنست، از جوهر نور اولياء زايند نه به زناشوئى بلكه بتابش چون پرتو از نور بخش و آن اولياء فرشتههايند و جوهر ظلمت دشمن زايد كه ديوانند نه بزناشوئى بلكه چون برآمدن سفاهت از سفيه و بنا بر اين گفتهها و فرشتهها موجودات مكانى و جسمانيند.
4- فرشتهها موجوداتى خود دارند ولى لامكان و بىجسم و در حقيقت نفوس ناطقهاند كه جدا از پيكرند و اگر پاك و خالص و خيرمندند فرشتهاند و اگر پليد و تيرهاند ديوند.
5- قول فلاسفه است كه: جوهر خوددار لامكانند و در ماهيت از نفوس ناطقه بشريه جدايند و از آنها نيرومندتر و داناترند و چون خورشيدند كه نفوس
آدميان پرتوى از آنند و دو درجه دارند يكم وابسته باجرام فلكى چون نفوس آدمى كه وابسته به تن آنها است دوم بالاتر از اينكه سرپرست فلك باشند و اختران چون نفوس ما نسبت به ابدان بلكه غرق در شناخت خدا و دوستى اويند و در كار پرستش او و فرمانبردارى او، و اينان فرشتههاى مقرب باشند و نسبت آنها بدسته يكم چون نسبت دسته يكم است بنفوس ناطقه آدميان.پ و اين دو قسم مورد اتفاق فلاسفهاند، و برخى فرشتهها را بانواع ديگر معتقدند نيز كه فرشتههاى سرپرست احوال جهان خاكى باشند و آنها را فرشتههاى زمينى نامند و اگر خيرمند باشند فرشته باشند و اگر بد باشند و زيانبخش ديوان و شياطين باشند و دانشمندان اختلاف دارند كه دليل وجود فرشته عقلى است يا منحصر بدليل شرع است و فلاسفه بر قول اولند.
گويم: برخى دلائل آنها را ذكر كرده و گفته: در برخى كتب تذكير ديدم چون پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بمعراج رفت در يك جا فرشتهها را بوضع بازارگردانان ديد كه در برابر هم بودند، پرسيد اينها كجا ميروند؟ جبرئيل گفت: نميدانم جز اينكه از روزى كه آفريده شدم آنها را بينم و هر كدام را پيش ديدم پس از آن نديدم، و از يكيشان پرسيدند از كى آفريده شدى؟ گفت نميدانم جز اينكه خدا تعالى در هر 400 هزار سال اخترى آفريند، از آنگاه كه مرا آفريده 400 هزار كوكب آفريده.
سپس گفته: بدان كه خدا در قرآن اصناف و اوصاف فرشتهها را ذكر كرده اما اصناف آنها.
1- حاملان عرش «و بر ميدارند عرش پروردگارت را تا آخر آيه، 17- الحاقه.
2- فراگيرندهها گرد عرش «ببينى فرشتهها را فراگير گرد عرش تا آخر آيه (75- الزمر).
3- بزرگان فرشتهها چون جبرئيل و ميكائيل كه خدا فرموده «جبرئيل و
ميكائيل، 98- البقره، و جبرئيل را بچند چيز وصف كرده.پ يكم: وحى آور بانبياء «فرو آورد او را روح الأمين، 193- الشعراء.
دوم: اينكه او را بميكائيل مقدم داشته.
سوم: او را دوم خود نام برده «راستى خدا مولاى او است و جبرئيل 40- التحريم).
چهارم: او را روح القدس ناميده.
پنجم: يار دوستان خدا است و مقهور ساز دشمنان او با هزارها فرشته نشان دار.
ششم: باو شش لقب داده «راستى كه او رسولى است كريم- تا فرموده- امين 19- 21- التكوير، و يكى از آنها هم اسرافيل صاحب صور و ديگر عزرائيل قابض ارواح است كه ياورانى دارد.
4- فرشتههاى بهشت «و فرشتهها از هر در بر آنها درآيند تا آخر آيه، 33- الرعد».
5- فرشتههاى دوزخ «بر آنست نوزده و ننهاديم ياران دوزخ را جز فرشتهها 30- 31- المدثر» و رئيس آنها مالك است «اى مالك حكم كند در باره ما پروردگارت 77- الزخرف» و نام همه «زبانيه است» «البته بخوانيم زبانيه را، 18- العلق».
6- فرشتههاى گماشته بآدميزاده كه فرموده «از راست و از چپ نشستهايست لفظى نگويد جز اينكه نزد او رقيب و عتيدند، 17- ق» و قول خدا «از او است پىگيرها تا آخر آيه، 11- الرعد» و قول او «و ميفرستد بر شما نگهبان، 61- الانعام».
7- گماشتههاى باحوال اين جهان وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا، 1- الصّافات و قول او فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً، 5- النازعات و از ابن عباس است كه: براى خدا فرشتهها است جز حافظان كه نويسند هر برگى از درخت افتد، و چون يكى از شما در بيابانى
درمانده شد، فرياد زند: كمك كنيد اى بندگان خدا.پ اما اوصاف ملائكه از چند وجه است.
1- رسولان خدايند «سازنده است فرشتهها را رسولان، 1- الفاطر» و قول او «خدا برگزيند از فرشتهها رسولان، 75- الحج».
2- قربى از شرافت بخدا دارند و همانست مقصود از قول خدا «و آنان كه نزد اويند تكبّر نورزند، 19- الأنبياء» و قول خدا «بلكه بندههائى ارجمندند 26- الأنبياء».
3- وصف فرمانبرى آنها از چند راه.
يكم: حكايت خدا از آنان «ما تسبيح خوانيم بسپاست و تقديس كنيم برايت 30- البقره» و اينكه گفتهاند «و راستى كه ما در صف باشيم، و راستى كه تسبيحكنندهايم، 665- 166- الصافات» و خدا آنها را در اين دروغگو نشمرده.
دوم: پيشتازى آنها بانجام فرمان خدا كه فرموده «بيدرنگ فرشتهها همه سجده كردند 37- ص».
سوم: كارى جز بفرمان و غدقن او نكنند كه فرمود «در گفته بر او پيشى نگيرند و بفرمان او كار كنند، 27- الأنبياء».
چهارم: وصف نيروى آنها از چند راه.
يكم: اينكه حامل عرشند و هشت از آنها عرش را بردارند با اينكه كرسى در آنست و از عرش كوچكتر است و خود بزرگتر از هفت آسمانست چون خدا فرمايد «فرا دارد كرسيش آسمانها و زمين را، 255- البقرة».
دوم: اينكه بلندى عرش تا آنجا است كه وهم بدان نرسد و دليلش قول خدا تعالى است «برآيند فرشتهها و روح بسوى او در روزى كه 50 هزار سال است» و آنان نيروئى دارند كه در يك لحظه از آن فرودآيند.
سوم: قول خدا «و دميده شود در صور تا آخر آيه، 51- يس» و نيروى صاحب صور تا آنجا است كه بيك دميدن هر آنچه در آسمانها و زمين است بيجان
كند و بدميدن دوّم همه زنده شوند.پ چهارم: نيروى جبرئيل تا آنجا رسيد كه كوههاى قوم لوط را با شهرهاى آنها يكباره از جا بركند.
5- وصف ترس آنها از خدا و دليلش چند وجه است.
يكم: با پر عبادتى و بىگناهى ترسان و هراسانند تا آنجا كه گويا عبادات خود را گناهان دانند، خدا فرموده «و مىترسند از خدا بر فراز خود، 50- النحل» و فرموده «از ترس خدا نگرانند و هراسان، 58- المؤمنون».
دوم: از بيهقى در شعب الايمان از ابن عباس كه: در اين ميان كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در يكسو بود و جبرئيل با او بود، در اين ميان افق آسمان شكافت و جبرئيل كوچك شد و درهم رفت تا آخر آنچه بروايت سيوطى در باب آينده آيد (پايان).
من گويم: گر چه در آغاز سخن خود گفته: بيشتر مسلمانان فرشتهها را جسم دانند، ولى از پايان سخنش روشن است كه مخالف آن جز نصارى و فلاسفه كه هيچ شرعى باو ندارند نيستند، زيرا در همه چيز برأى پست و خرد ناتوان خود سخن گفتهاند.
و ميگويم: از سيد مرتضى پرسيدند، چگونه جبرئيل بصورت دحيه كلبى وحى به پيغمبر فرو مىآورد، آيا خود ميتوانست بصورتى ديگر گردد يا خدايش او را چنين ميكرد، و اگر پيغمبر از جز صورت جبرئيل قرآن را ميشنيد كه مورد اعتراض است و اگر از جبرئيل ميشنيد چگونه بصورت بشر بود و روايت است كه شيطان و پرى هم اين قدرت تشكل را دارند، درخواست كه آن را توضيح دهيد و ديگر اينكه جبرئيل وحى را از خدا ميشنيد يا از حجاب و چگونه باو ميرسيد، و ديگر اينكه جبرئيل اوصاف خدا را بيش از ما ميدانست يا مانند ما، و در كجاى آسمان است، و آيا چون جبرئيل بخدا متوجه ميشد مانند ما در باره او سرگردان بود
چه كه وهم بدو نرسد يا او و ديگران فرشتهها در شناخت خدا بر ما امتيازى داشتند؟پ جواب: نزول جبرئيل بصورت دحيه كلبى بدرخواست پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوده، و تشكّل او بقدرت خود او نبوده بلكه خدا او را براستى بدين صورت نموده نه بصورت سازى، و آنچه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده از خود جبرئيل بوده كه قرآن را بدو خوانده، و اما ابليس و جن قادر بر تشكل نيستند و هيچ قادرى نتواند صورت خود را عوض كند، و اگر مصلحت باشد خدا او را بصورت ديگر ميگرداند، و جبرئيل بسا كه وحى را از كلام خدا ميشنيده و ياد ميگرفته، و رواست كه آن را از لوح محفوظ ميخوانده.
و اما آنچه جبرئيل از صفات خدا ميدانسته از راه دليل و تعقل بوده، و مانند دانشمندان ديگر است، و امّا جاى او روايت است كه در آسمان چهارم است، و اما آنچه در نهاد او بيايد جائز نيست باعث سرگردانى او باشد و ترديد كند، زيرا معصوم است و زشتى از او نسزد (پايان).
در برخى از آنچه افاده كرده اعتراض است و بر انديشمند نهان نيست و از او رحمة اللَّه عليه پرسيدند كه: چون اهل بهشت در بهشت درآيند تكليف فرشتهها چيست؟
آيا با آدميان در آن بمانند، و مردم آنها را ببينند و چون آدميان ميخورند و مينوشند، يا تسبيح و تقديس ميكنند؟ و آيا تكليف از آنها ساقط مىشود؟ و آيا جن چه وضعى دارند؟
جواب: رواست با آدميان در بهشت باشند، و رواست در بهشت ديگر باشند زيرا بهشت بسيار است: بهشت خلد، بهشت عدن، جنّة المأوى و جز آن كه خدا نام نبرده، اما ديد آدمى از آنها درست نيست مگر بر يكى از دو وجه.
1- خدا ديد چشم آدمى را تا آنجا نيرو دهد و بيفزايد كه آنها را توانند ديد.
2- فرشته جسم زمختى شوند كه بديد آدمى آيند، و اما خوردن و نوشيدن
آنها رواست زيرا پاداش لذت بخشى به آنها دهد و رواست لذت آنها در خور و نوش باشد، و امّا تكليف آنها ساقط مىشود، زيرا تكليف و پاداش با هم نمىشود، سخن در باره جن هم همين است.پ شيخ مفيد- ره- در كتاب مقالات گفته: قول اينست كه ائمه كرام كلام فرشتهها را ميشنيدند گرچه شخص آنها را نمىديدند و من گويم از نظر عقل رواست كه آنها را بينند، و در باره صديقان شيعه و معصوم از گمراهى ممتنع نيست، و صحت آن در باره أئمه عليه السّلام رسيده، و از شيعيان ابرار و اخيار با حجت و برهان نام برده شده و آن مذهب فقهاء اماميه و محدّثان آنها است.
ولى بنى نوبخت و جمعى از أهل امامت كه معرفت ندارند باخبار و خوب فكر نكردند آن را منكر شدند و گفته است: رواست محتضر فرشتهها را بچشم بيند بواسطه آنكه خدا ديد او را بيفزايد تا جسم شفاف و رقيق آنها را بنگرد.
و گفته است: گفتهاى در فرود آمدن دو فرشته بر مردهها در گور و پرسش از اعتقاد آنها.
من گويم: اين درست است و مورد اتفاق شيعه و محدّثانست و تفسير خلاصهاش اينست كه خدا بهر كه خواهد نعمت دهد پس از مردنش دو فرشته بنام مبشّر و بشير بر او فرود آرد و از پروردگارش جلت عظمته و از پيغمبرش و از وليّش بپرسند و بحقى كه در دنيا معتقد بوده پاسخ دهد، و غرض از پرسش آنها، نشانهگيرى براى نعمتى است كه او را سزد، در پاسخ لذت آن را دريابد، و هر كه را خدا خواهد عذاب كند در برزخ دو فرشته بنام ناكر و نكير بدو فرود آرد و بعذابش گمارد، و منظور از بازپرسى او نشانهگيرى براى عذابيست كه او را سزد بواسطه جواب مشوّش يا اظهار اعتقاد بد يا اشتباه يا درماندن از جواب، و دو فرشته باصحاب قبور فرو نشوند مگر بوجهى كه ما ذكر كرديم.
سيد داماد هم به پيروى از فلاسفه در اين باره گفته: نزول وصف چيزى شود كه در ذات خود جايى دارد و اعراض را نشايد خصوص آنها كه مستقر نيستند مانند
اصوات و وصف قرآن به نزول خواه از نظر حروف ملفوظه يا معانى محفوظه آن باشد باعتبار محل آنست و آن فرشتهايست كه سخن قرآن را از خداوند بشنيدن يا درك روحانى برگرفته يا از لوح محفوظ حفظ كرده و آن را به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آورده، و اين هم نشايد مگر بگفته كسى كه فرشتهها را جسم داند، و آن سخن مردم تحصيل نكرده است.پ ولى حق صريح كه عقيده حكماء الهى و تحصيل كردههاى مسلمانست اينست كه فرشتهها چند گروهند، سفلى و علوى، زمينى و آسمانى، جسمانى و مجرد، و هر گروهى شعوب و طبقاتى دارد چون قواى منطبعه، طبائع جوهريه، ارباب أنواع نفوس مفارقه آسمانى، جواهر عقلى مجرّد، با طبقات انواع و انوار خود كه يكى از آنها روح القدس است كه در دل قدسى روانان باذن خدا ميدمد «و نداند لشكرهاى خدا را جز خود او، 31- المدثر».
و در حديث است از او عليه السّلام كه «نالد آسمان و سزد كه بنالد در آن جاى پائى نيست مگر آنكه فرشتهاى ساجد است يا راكع» و بنا بر اين مطلب نهان نيست، جز اينكه ظهور عقلانى را براى نفوس أنبياء نزول نام شود از نظر تشبيه هيولاى عقلى و ارتباط روحانى او به نزول جسمى و پيوست مكانى، و نزول فرشته استعاره تبعيّه باشد و اينكه گوئيم (نزل القرآن فرو شد قرآن) مجاز مرسل باشد بتبع آن استعاره تبعيه.
ولى من گويم هيچ كس از من خوشدل نشود كه اين را بهيچ وجه صحيح شمارم چون مخالفتى است با همه فرق است اسلامى، و احاديث متواتره، و شكستى است در قوانين عقلى فلسفى و نسخ ضوابط مقرره بيانيه است چون امّت اتفاق دارند كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم جبرئيل و فرشتههاى مقرّب را بچشم جسمانى ميديد، و سخن خداى كريم را از زبان آنها با گوش جسمانى خود مىشنيد.
و قانون درست حكمت اينست كه ملاك ديد بشرى و حسى نقش گرفتن صورت است در حسّ مشترك، و همانا آنچه ديده شود از چيزى كه برابر حس است صورت
ذهنى آنست كه نقش شده و هويت خارجى بالعرض ديده شود و بطور مجاز گرچه برابر بودن وجود او شرط ديد است، و دو عدسى ديده وسيله رساندن بحس مشتركند نه آنكه لوح نقش آن باشند، و روش شنيدن هم همين است، و افاضه نيروى ديد و شنيد بطور مطلق از آفريننده صور است.پ چون نفس يكسره در تن فرو شده و جز او همتى ندارد، و كششى بعالم قدس حق در او نيست، حس مشترك راهى براى نقش صور ندارد جز از حس ظاهر، و نمود ماده خارجيه در برابر او، و اگر نفسى فطرت قدسى دارد، و در جوهر آفرينش خود روشنگر است و تحصيل خصال پاك كرده، گوهر تابناك شده و بعالم عقل وابسته گرديده و تا آنجا رسيده كه بخلع بدن نيرو يافته و برفض حواس تن و اندر خود تواند فروشد هرجا خواهد و هر زمانى خواهد بفرمان پروردگار خود.
قوت متخيله او نيز چندان گرفتار عالم ظاهر نيست و تواند از عالم غيب دريافت كند، چون از دام طبيعت رسته، خود را برشته جان بسته و تواند بروح القدس پيوست و بهر فرشته مقرب كه خدا خواهد تا علم و حكمت از آنجا در وى نقش بندد و بتابد، چون آئينه زلال در برابر خورشيد ولى چون بهر حال نفس در جهان ماده گرفتار است و بدست سپاه جسد دچار است آنچه از عالم غيب در برابرش نمود كند بايد مناسب جهان ماده گردد و فرشته بصورت بشر در نظر او جلوهگر شود كه سخنهاى منظمى شنيده شود از طرف خدا سخن گويد، چنانچه خدا فرموده «پس فرستاديم نزد او روح خود را و مجسم شد در برابر او آدمى درست، 17- مريم».
و مقصودم اينست كه صور شنيدنى و ديدنى در لوحه نقشگير نقش بندد نه از راه حسن ظاهر كه صماخ گوش و پرده ديدهاند، بلكه از بالا فرود آيند تا فرا خور او شوند و در او نقش بندند، و در شنيدن و ديدن معمول شنيده شده و ديده شده از مواد خارجيه برداشت ميشوند و بالا ميروند تا بلوح نقشگير حس مشترك، و از آنجا بالا ميروند بخيال و متخيله و از آنجا بالا ميروند بعالم نفس عاقله.
پولى در ديد فرشته و شنيدن وحى كه خود ديد و شنيد است كار برعكس است و فيض الهى از عالم امر بنفس ميرسد پاك و مجرّد و از آنجا بعالم خيال فرو مىشود تا آن را مفصل و پيوست بعبارتى منظم درك ميكند و اين صورت متحققه در عالم خيال بحس مشترك فرو مىآيد و سخن را ميشنود و شخص را مىبيند و اين بهترين اقسام وحى است.
و گفتهاند وحى اينست كه عقل فعال با الفاظ شنيدنى و مفصلى نفس را مخاطب ميسازد، و آن را درجات چندى است در برابر درجات متفاوته نفس آماده، و بسا كه ديد و شنيد بدين ترتيب از يكسو نباشد بلكه از هر سو باشد.
و در حديث است كه حارث بن هشام از رسول خدا پرسيد چگونه وحى بتو آيد؟ فرمود گاهى مانند نواى زنگ آيد و آن سختتر است و از من برود و آنچه گفته حفظم بماند، و گاهى فرشته چون مردمى مجسم شود و با من سخن گويد و من آنچه گويد حفظ كنم.
و بسا نفس روشنگر در زمانى كاملتر است و چون از جهان حس رو برگرداند و بروح القدس پيوندد بديد عاقله خود نمود روح القدس را بصورت اصلى او بنگرد چنانچه در حديث آمده كه يك بار جبرئيل بصورت ويژه خود نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گويا همه جهان را پر كرده بود، و در درجات پائينتر از مرتبههاى نبوت بسا كه فرشتههاى خدا را بيند و سخن خدا را از آن شنود ولى در خواب نه بيدارى.
و تحقيقش همانست كه دانستى جز اينكه كار در اينجا بهمان نيروى متخيله بسامان ميرسد كه بوسيله آن نظم و تفصيل آنچه در عالم ملكوت ديده انجام شود و صورت و عبارت بحس مشترك نرسند، و خوابهاى درست عارفان و صالحان هم بهمين روش است جز اينكه بپايه نبوّت نيست و بنهايت كمال نباشد و در حديث است كه آن 46/ 1 يا 70/ 1 از نبوّت باشد باختلاف درجات كه درجه كاملترش از آن (محدّثين) است بفتح دال از تحديث، و آنها كسانيند كه از عالم حس بعالم غيب صعود كردند،
و بسا كه در بيدارى هم آوازى از درون خود شنوند ولى شخص نمود دارى را بچشم نبينند.پ و در كتاب حجة كافى كلينى- رضي الله عنه- در فرق ميان رسول و نبىّ و محدّث است كه ائمه عليهم السلام محدّث و مفهّمند (ج 1 ص 270) و چون مسأله از راهش بتو روشن شد پديد گردد كه جمله (نزل الملك، فرو شد فرشته) مجاز عقلى است، دو واژه جمله معنى حقيقى خود را دارند و مجاز در اسناد است زيرا نزول در حقيقت از آن صورت نمودار است و بالعرض بجوهر مجرّد قدسى كه فرشته است نسبت داده شده، در اينجا استعاره بكار نرفته، چنانچه گوئيم، آنكه در كشتى است حركت كرد، و گوئيم: من حركت كردم، يا ساكنم، يا زيد را ديدم در صورتى كه مقصود وجود عينى او است نه صورت ذهنى نقش بسته در حسن مشترك و همچنانست در همه مقولاتى كه ما نسبت بآنها بالعرض متصف هستيم.
و امّا جمله (نزل الفرقان قرآن فرود آمد) مجاز است و استعاره تبعيه دارد، چون نازل حقيقى محل آنست كه نمودار فرشته است بصورت بشرى، يا اينكه مجاز در اسناد است نه در كلمه بنا بر اينكه اصوات و الفاظ عرض قائم بزبان گوينده نيستند بلكه عارض هوا هستند و حركت زبان سبب آنها است.
اگر گوئى: تو مطلب را در افاده خود بر قول بانطباع در ديدن بنياد كردى و بنا بر دو قول ديگر چه گوئى؟.
1- ديد اينست كه شعاعى بفيض الهى از درون چشم برآيد بشكل مخروط و در هواى ميانه آن و مرئى قرار گيرد و ديد محقق شود.
2- ديد يك فيض بخشى اشراقى است از جانب مبدأ كه مايه كشف ابصاريست نامرئى و عدسى چشم در برابر هم باشند.
گويم: من از اين باك ندارم زيرا اين اختلاف سه قولى در ديد از مواد خارجيه است و از راه عدسى ديده بمذهب معمول نه در ابصار از درون و از راه غيب بدون دريافت از ماده خارجيه، بعلاوه هر سه قول در لوازم با هم موافقند
و بيشتر حكماء روش انطباع را پذيرايند و حق همانست، و آنچه يك دسته از اشراقيان گفتهاند كه: ابصار عبارت از يك صور مثالى آويخته ميان ديدگر و ديد شده است تا ديد در آئينه و صور خياليه صرف و امور وحى را تصحيح كنند، برهانى برايش نيافتم، بلكه بصورتسازيهاى صوفيه بيشتر ماند تا بقوانين حكماء، و تفصيل سخن در اين باره بعهده كتب برهانى ما است (پايان).
و شايد او- ره- خواسته مطلب را از نظر فلسفه مآبان تحقيق كند، و نوشابه حقيقت را بسراب آراء منحرفان آميخته با اينكه دو راه از هم جدايند، و حق در اين ميانه روشن است، و از آنچه گفتيم حق پديد گردد و باز هم خواهيم گفت.
پ85- ميگويم: بچند سند معتبر براى ما روايت شده اين دعاء امام چهارم عليه السّلام در صلاة بر حمله عرش و هر فرشته مقرب: بار خدايا، و حاملان عرشت كه وانگيرند از تسبيحت و دلگير نشوند از تقديست، و خسته نشوند از عبادتت، و كوتاهى روا ندارند در فرمانت، و از شوق بتو غفلت نورزند، و اسرافيل صاحب صور كه بر پا است چشم براه اجازه تو است و رسيدن وقت تا با يك دميدن همه خفتههاى گور را بيدار كند، و ميكائيل كه نزد تو آبرو و مقام بلندى دارد، و جبرئيل امين وحى تو كه مطاع اهل آسمانها است، و پا بر جا در برت، و مقرب درگاهت و آن روح كه سره فرشتههاى حجب است، و آن روح كه از فرمان تو است.
بار خدايا رحمت كن بر آنان و بر فرشتهها كه فروتر از آنهايند، از آنها كه در آسمانهايت باشند، و امانت دار پيامهايت، و آنان كه از مداومت دلتنگ نشوند، و از رنج خسته و مانده نشوند و سست نگردند، و دلخواه از تسبيحت بازشان ندارد، و غفلت از تعظيمت آنها را نبرّد، ديدههاشان بزير است، چشم بتو نيندازند گردن فرودند و پيوسته شيفته تواند پر در ياد نعمتهاى تواند، و در برابر عظمت و جلال كبريائت فروتنند، و آنان كه چون بينند دوزخ بر نافرمانان بغرّد گويند منزهى تو، ما بسزاوارى تو پرستشت نكرديم.
پرحمت فرست بر آنها و بر روحانيين از فرشتههات و نزديكانت و پيامرسانان برسولانت، و امينان بر وحيت، و آن تيرهها كه ويژه خود ساختى و از خوراك و نوشابه بتقديس خود آنها را بىنياز كردى، و درون طبقههاى آسمانهايت جا دادى و آنها كه چون قيامت رسد بر اطراف آسمانها باشند، و بر خازنان باران، و رانندههاى ابر، و آنكه از آواز راندن ابرش جنجال رعد شنوده شود، و چون وزش ابر را بدو بشنا اندازى آتشبارهاى برق بدرخشند و به آنها كه برف و تگرگ را بدرقه كنند، و با قطرههاى باران كه فرو ريزند بزمين آيند، و سرپرستهاى خزائن بادها و گماشتههاى بكوهها تا از جا نكنند.
و آنان كه اوزان آبها را بدانها آموختى، و پيمانههاى بارانهاى سخت و طوفانى و پيكان بلا آور از فرشتههات، و پيكهاى فراوانى بخش، و آنان كه سفيران ارجمند و نيكند، و نگهبانان گرامى نويسنده، و ملك الموت و ياورانش، و منكر و نكير و مبشّر و بشير، و رومان فتان القبور، و طوافگران بر بيت المعمور، و مالك و خازنها، و رضوان و خادمان بهشتها، و آنان كه نافرمانى خدا نكنند در هر فرمانى و انجام دهند آنچه فرمان دارند، و آنان كه گويند «درود بر شما براى شكيبائى شما، وه چه خوب سرانجام خانهايست» و زبانيهها كه چون بدانها گفته شود «بگيريدش، بندش نهيد بدوزخش اندازيد، 23- الحاقه» بدو بشتابند و مهلتش ندهند.
و آنان كه يادشان را از دل برديم و مقامشان را نزد تو ندانيم، و ندانيم بچه كارى آنها را گماردى، و سكّان هوا و زمين و آب، و آنان كه سرپرست مردمند، رحمت فرست بر آنها روزى كه هر كس با راننده و گواهى آيد، و رحمت فرست بر آنها رحمتى كه كرامت بر كرامت آنها فزائى، و پاكى بر پاكى آنها، بار خدايا چون رحمت فرستى بر فرشتهها و پيامبرانت و دعاى ما را بدانها رساندى، بر ما هم رحمت فرست براى گفتار خوبى كه در باره آنها توفيق بما دادى، زيرا تو جواد و كريمى.پ تبيان: گويم اين دعا در صحيفه كامله مشهوره هم هست و در روايات ديگر
چنانچه در مجلد آخر بيان كرديم و در اينجا توضيحاتى در شرح آن بدهيم گرچه در كتاب الفرائد (الفوائد خ ب) الطريفه بطور نهانى در آن سخن گفتيم.
«اللهم و حملة عرشك ...» و او براى عطف بر جملههاى دعاى پيش است، يا عطف قصه است بر قصه، و گفتهاند زائد است يا استيناف يا عطف به ادعو است كه از اللهم فهم شود، و جز دو تاى اولى همه بعيدند، و مقصود اينست كه حاملان عرش سزاوار رحمت تواند و معانى عرش گذشت و مناسب در اينجا همان جسم بزرگى است كه بر دوش فرشتهها است.
تسبيح و تقديس هر دو بمعنى منزه دانستن از عيب و نقص است، و بسا كه يكم تنزيه ذاتست و دوم تنزيه صفات ... فرشته موكل بصور و آن شاخى است كه در آن بدمد چنانچه خدا فرموده «دميده شود در صور و جان دهد هر كه در آسمانها و زمين است جز آنكه خدا خواهد، سپس دميده شود در آن بار ديگر و ناگاه همه ايستادهاند و نگاه ميكنند، 48- الزمر» و خدا فرمود: «نيست جز يك آواز و بناگاه همه نزد ما حاضر شدهاند، 53- يس» و تفصيلش در كتاب معاد گذشته.
«رهائن قبور» بسا مقصود كسانى باشند كه مردهها را تا روز قيامت در آنها نگهدارند، يا مردها كه گرو كردار خود هستند، چنانچه خدا فرموده: «هر كسى بدان چه كرده گرو است، 38- المدثّر» و از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت شده كه جان شما در گرو كردار شما است، آنها را باستغفار آزاد كنيد، و مانند آن در اخبار بسيار است ... و امام بذكر نفخه دوم اكتفاء كرده، چون سختتر است و نزديكتر بقيامت، و احتمال اينكه كلمه اذن و امر اشاره بنفخه يكم باشد بعيد است.
ميكائيل از بزرگان فرشتهها است، و روايت است كه رئيس فرشتههاى گماشته بارزاق مردم است چون فرشتههاى ابر و رعد و برق و باد و جز آن، و در آن چند املاء است، ميكال چون قنطار، ميكائيل و ميكئيل، و ميكائل و ميكئل.
جبرئيل هم از بزرگتران فرشتهها است و چند تلفظ دارد، جبرئيل، جبرئل جبريل چون قنديل، جبرالّ بلام تشديد دار و جبرائيل و جبرائل، گفتهاند بمعنى عبد اللَّه
است يا صفوة اللَّه او پيك وحى است بر همه پيغمبران يا بخصوص اولو العزم، يا برخى ديگر هم و او را مطاع و امين وصف كرده اشاره بقول خدا تعالى (مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ، 21- التكوير).پ «و روح سرپرست بر فرشتههاى حجب» معنى حجب گذشته و اين دليل است كه روح رئيس فرشتههاى موكل بر حجب است و ظاهر اينست كه يك شخص است و بسا مقصود اينست كه هر فرشته گماشته بر حجابى روح است «و روحى كه از فرمان تو است» اشاره است بقول خدا «پرسند از روح بگو روح از فرمان پروردگار من است، 85- بنى اسرائيل» و ظاهر اين عبارت اينست كه روح از جنس فرشتهها است يا مانند آنها است كه از باب تغليب نام آنها را گرفته و مقصود روح آدمى نيست، و در باره آن ميان مفسران اختلاف است چنانچه در باب نفس و روح بيايد و گفتهاند: روح انسان است: گفتهاند مقصود جبرئيل است، و ظاهر دعاء اينست كه جز او است.
و گفتهاند از بزرگان فرشتهها است و آنست كه خدا تعالى فرموده «روزى كه بايستند روح و فرشتهها در صف، 38- الأنبياء» و از امير المؤمنين عليه السّلام روايت است كه 70 هزار چهره دارد، و در هر چهره 70 هزار زبان، در هر زبان 70 هزار لغت، و خدا را بهمه اين لغات تسبيح گويد، و خدا با هر تسبيحى فرشتهاى آفريند كه تا قيامت با فرشتهها پرواز كند، و خدا آفريدهاى بزرگتر از روح ندارد جز عرش، و اگر خواهد همه آسمانها و هفت زمين را يك لقمه سازد و ببلعد، و جواب در اين صورت اينست كه او از غرائب آفريدههاى خدا است.
و گفتهاند خلقى است بزرگ و از فرشتهها نيست، از آنها بالاتر است و اين اظهر است از اخبار ديگر چنانچه كلينى (ج 1 ص 273) كافى و على بن ابراهيم و صفار و ديگران بسندهاى صحيح از ابى بصير روايت كردند كه پرسيدم از امام ششم از قول خدا عزّ و جلّ «و پرسندت از روح بگو روح از فرمان پروردگار من است» فرمود: آفريدهايست بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل، بهمراه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بود و با ائمه عليهم السلام است و او از ملكوتست.
پو كلينى در (ج 1 ص 274- كافى) باسناد خود روايت كرده كه مردى نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد و از روح پرسيدش كه آيا او جبرئيل نيست و امير المؤمنين باو فرمود: جبرئيل از فرشتهها است و روح جز جبرئيل است، و بارها همان را بدان مرد گفت، و او گفت البته چيز بزرگى گفتى، كسى نه پندارد كه روح جز جبرئيل است، امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: تو خود گمراهى و از گمراهان روايت ميكنى خدا عز و جل ميفرمايد به پيغمبرش صلى اللَّه عليه و آله «و فرو فرستد فرشتهها را با روح، 2- النحل» و روح جز فرشتهها است، و اخبار در اين باره گذشت و اينكه در دعايش روح را با فرشتهها آورده از باب تغليب است چنانچه دانستى يا از راه تقيه طبق عقيده مخالفين است.
«و بر فرشتههاى فروتر» بحسب مكان چون گذشتهها حاملان عرش و كرسى و ساكنان آنها بودند و حجب و اينها بالاتر از هفت آسمانند يا بحسب درجه و مقام يا هر دو.
«و امانت داران پيامهاى تو» دلالت دارد كه تبليغ پيام منحصر به جبرئيل نيست، و ممكن است اينها بر جز اولو العزم فرو شوند يا گاهى هم بدانان، چنانچه برخى اخبار بر آن دلالت دارد، يا مقصود وسائط ميان خدا و جبرئيل است چون قلم، لوح و اسرافيل و جز آن كه گذشت، و در بعضى اخبار قدسيه است كه: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از جبرئيل از ميكائيل، از اسرافيل، از لوح، از قلم، از خدا عزّ و جلّ يا مقصود پيكها است كه بفرشتههاى ابر و باران و عذاب و رحمت و ديگر فرشتههاى گماشته بر امور بندهها آيند، يا فرشتههاى گماشته بر دو لوح كه همه كتب آسمانى در آنها ثبت است، يا آنان كه در شب قدر بانبياء و اوصياء فرو شوند.پ «آنان كه از پيوسته كارى دلتنگى ندارند، درماندگى از خستگى و سستى ندارند» اين عبارت براى عموم است پس از ذكر افراد خاص زيرا كه آن و پس از آن حال همه فرشتهها است و شامل فرشتههاى زمين هم ميشوند، بلكه فرشتههاى حجب و عرش و كرسى، يا خاصى است پس از عام براى ذكر برخى صفات كه بحسب
ظاهر ويژه برخى از آنها است كه بعد از اين هستند، و ذكر اين اوصاف هم منافات ندارد زيرا اينها كمال آنها هم هستند، و مجموع اوصاف مخصوص بدانهايند يا عطف تفسيريست براى بيان برخى اوصاف ثابته آنها، و ذكر سبب سزاوارى بطلب رحمت. «شهرت آنها را از تسبيح تو باز ندارد» يعنى شهوت ندارند.پ «ديدههاشان خاشع است و نظر بسوى تو بر ندارند» در برخى نسخهها است كه نظر بسوى تو نيندازند، و بسا مقصود اينست كه از شرم سر بزير دارند يا از ترس، يا ديده بدان سو دارند كه خدا قبله آنها ساخته و بسوى عرش چشم نيندازند.
و بسا كه مقصود نظر دل است يعنى در ذات و صفاتت نينديشيدند و بدان چه خرد آنها نرسد و ظاهر اينست كه اين دو وصف از برخى فرشتهها است چنانچه در خبر معراج گذشت و بسا كه عمومى باشد «و آنان كه چون بنفس كشيدن دوزخ بنگرند بر نافرمانهاى تو» ترسند از اينكه مقصر باشند در عبادت تو و گويند «سبحانك ما عبدناك حق عبادتك».
يعنى تو را منزه دانيم از اينكه عبادات ما تو را سزد، زيرا چون سختى كيفر خدا را نگرند بخود بنگرند و كردار خود و ببزرگى و جلال خدا و دريابند كه كردارشان قاصر است از آنچه خداى سبحان را سزد و باو پناه برند و بتقصير خود اعتراف كنند، و برحمت و عفو و كرمش پناه گيرند، يا اينكه چون با شنيدن صوت عذاب بر خود ترسند كه مبادا بناحق دچار كيفر شوند، خدا را از آن منزّه شمارند و خود را مستحق آن دانند.
و والد- ره- ميگفت: بسا كه اين اظهار تعجب باشد از مخالفت دوزخيان تا آنكه به كيفر سزاوار شدند يا از آواز هراس آور غير عادى، و اين توبه آنها باشد از مكروه، و بسا بقصد شفاعت گنهكاران باشد كه خود را با آنها پيوسته و گفتند: خدايا ما مقصريم بما و آنها همه رحم كن.
«و بر روحانيان از فرشتههايت» در نهايه گفته فرشتههاى روحانى با راء
ضمه دار و فتحه دار است و منسوب بروح كه جانست يا روح بفتح كه نسيم بهشت است و الف و نون براى نسبت فزوده شدند، و مقصود اينست كه اجسامى لطيفند و ديده آنها را درك نكند (پايان)پ و آنچه گفتهاند: كه جوهر مجرّد عقل و نفسند رجم بغيب است و آنچه معلوم است نوعى از فرشتههايند «و حملة غيب ...» غيب دو قسم دارد.
يكم: آنكه دليلى ندارد و مقصود است از قول خدا «و نزد او است كليدهاى غيب، و جز او كسى نداندش 56- الانعام».
دوم: آنچه دليلى دارد چون صانع و اوصافش و روز باز پسين و احوالش بيضاوى چنين ذكر كرده، و مقصود در اينجا يا خصوص يكم است يا احم «و المؤتمنين» تأكيد است يا عطف تفسيرى يا طائفه ديگر از فرشتههاى مبلغ احكام و شرائع و اولى اظهر است و تكرار مطلب در مقام دعا و عبادت بچند عبارت مؤكد بلاغت است.
«تيرههاى فرشتههاى مخصوص خودت» كه هميشه كارشان عبادتست بخلاف آنان كه بعد ذكر كرده و كار ديگر دارند از بالا رفتن و پائين آمدن و جز آن، گرچه اين كارها هم عبادت آنها است، يا اينكه مخصوص باسراريند كه ديگران ندانند.
«و بىنيازشان كردى از خوراك و نوشابه بتقديس خودت» يعنى خلقى هستند كه در بقاء نياز بغذاء ندارند، و چنانچه نيروى ما بغذاء است نيروى آنها بتسبيح و تقديس و عبادتست.
«و در درون طبقههاى آسمانهات جاشان دادى» دلالت دارد بر رخنه ميان آسمانها كه جاى فرشتهها است «و آنان بر اطرافش هستند چون قيامت شود» اشاره است بقول خدا «و بشكافد آسمان و در آن روز از هم پاشيده باشد و فرشته بر اطراف آنست و بردارند عرش پروردگارت را در آن روز هشتا بر بالاى خود 16- 17- الحاقه» طبرسى- ره- در (ج 10 ص 346 مجمع) گويد: ارجاء اطراف است، فرشته اسمى است كه بر يكى و جمعى گويند و آسمان جاى فرشتهها است و چون از هم
پاشيد آنها باطراف افتند و گفتهاند: فرشتهها در اطراف آسمان در انتظار رسيدن فرمانند كه دوزخيان را بدان رانند و بهشتيان را تحيت و خوشامد گويند در بهشت (پايان).پ و گفتهاند: اين مثلى است براى بيان ويران شدن آسمانها و پراكنده شدن اهلشان باطراف آنها مانند خانهاى كه خراب شود ...
«خازنان باران» فرشتههاى گماشته بدرياهاى باران خيز چنانچه از برخى اخبار برآيد، يا گماشته باندازه بارانها، يا آنها كه ابرها را انگيزند و گرچه از بخارهاى زمين و دريا باشند چنانچه مشهور است و زواجر سحاب عطف تفسيرى آنست يعنى راننده ابرها و بدان تفسير شده قول خدا تعالى فَالزَّاجِراتِ زَجْراً چنانچه گذشت «و آنكه بآواز راندنش جنجال رعدها شنيده شود» در قاموس است كه رعد آواز ابر است، و يا نام فرشتهاى كه آن را ميراند چنانچه مشتريان شتر را باحدى خواندن.
اذا سبحت به حفيفة السحاب در اين عبارت نسخهها بسيار مختلفند، در بعضى سبّحت بياء با تشديد، و در بعضى با تخفيف، حفيفة بحاء بىنقطه و دو فاء يك نقطه «خفيفه» با خاء نقطهدار و فاء و قاف بعد از آن، در برخى، حفيقه با بىنقطه و فاء و قاف بدنبال، بناء بر تشديد باء ممكن است اشاره باشد بقول خدا «او است كه تسبيح گويد رعد بحمدش، 14- الرّعد» و با تخفيف بمعنى شنا است و مناسبتر است.
حفيف آواى دويدن اسب و پريدن پرنده است، و خفق آواز كفش است در راه رفتن و حركت پرچم در وزش باد، ولى حفيق بحاء بىنقطه و فاء و قاف كه در نسخه ابن ادريس است در كتب لغت نيافتيم و شايد سهو قلم است و اين عبارت دنباله كلام پيش است و وصف فرشته ديگر نيست، و در نسخه ابن شاذان است كه إذا ساق به متراكم السحاب التمعت صواعق البروق چون ابر در هم آن را براند آتش برق از آن بجهد.
پ «بدرقه كنان برف و تگرگ و فروشونده با قطرههاى باران چون فرو شوند» بر زمين نه برابر، والد گفته: ظاهر اينست كه نزول هر سه مراد است كه فائده عام تامى دهد و تغيير عبارت در تشييع و نزول محض تفنن است يا براى اينكه برف و تگرگ در بسيارى از بلاد زيان دارند، و از اين رو بطور صريح آنها را نسبت بفرشتهها نداده.
من گويم: بسا بنا بر خبرى كه آيد در اينكه از آسمان تگرگ بر أبر ريزد و أبر آبش كند و باران گردد اشاره بدان باشد چون از نخست بدرقه برف و تگرگ هستند بخلاف باران كه از أبر بهمراه آنند، يا گفته شود نكته اسناد خير است بخدا و ضرر بفرشتهها زيرا در بدرقه نوعى كمك هست بخلاف هبوط.
گويم: اخبارى در تفصيل اين گذشته و باز هم بيايد.
«قوّام بر خزينه بادها» يعنى نگهبانان آنها و گفتهاند. هرجا در قرآن كريم لفظ رياح آمده بجمع براى رحمت است چون قول خدا «و ميفرستد رياح را مژده بخش، 46- الروم» و هر جا بلفظ مفرد است در شرّ است چون قول خدا «و فرستاديم بر آنها باد نازاد، 41- الذاريات» گويم: اگر اين قاعده شامل اين عبارت شود نكته در تخصيص خير بذكر روشن است، و زود است كه اخبار در باره بادها و اسباب آنها و اوصافشان در باب خود بيايد.
«فلا تزول» يعنى كوهها بحفظ گماشتهها از جا در نروند يا خود فرشته پيوسته در آنها بمانند و يكم اظهر است.
«لواعج امطار» بارانهاى سخت و زيان بار كه آفت گياه و ويرانى خانهها است و عوالج آنها يعنى درهم و سيلآسا، در حديث است كه دعاء با بلاء برخورد و با هم درآويزند تا قيامت، در فائق گفته: يعنى با هم كشمكش كنند، در نهايه است كه در حديث دعاء است: آنچه در برگيرندش عوالج رمال، يعنى ريزه شن درهم «سفره كرام» يعنى نويسندههاى ارجمند، جوهرى گفته: سفره: نويسندهها
است، خدا فرموده: بدستهاى سفره، و بسا پندارند جمع سفير است بمعنى ميانجى ولى جمع سفير سفراء است.پ «حفظه كرام» اشاره است بقول خدا سبحانه «و راستى بر شما حافظانى باشند كرام نويسنده، بدانند چه ميكنيد، 10- 12- الانفطار» طبرسى- ره- در (ج 12 ص 450 مجمع) گفته: راستى بر شما حافظانى باشند از فرشتهها كه نگهدارند هر آنچه بكنيد از طاعت و معصيت سپس وصف آنها كرده و فرموده گراميند نزد پروردگار خود و اعمال آدمىزادهها را بنويسند (پايان).
و دليل تعدد آنها بر هر آدمى قول خدا است «از راست و از چپ همنشينى است و گفته نشود گفتارى جز آنكه در برش رقيب عتيديست، 17- 18 ق» و اخبار بسيارى دلالت دارند كه فرشتههاى شب جز فرشتههاى روزند چنانچه در تفسير قول خدا تعالى است «راستى خواندهشده سپيدهدم مشهود است، 78- الاسراء» يعنى فرشتههاى شب و روز هر دو گواه آنند، و حكمت آفريدن آنها و گماردن بر بنى آدم با آنكه خداى سبحان داناتر است بوى از آنها بسيار است كه برخى در بعضى اخبار گذشت.
«ملك الموت و اعوانش» نامش عزرائيل است و دلالت دارد كه اعوانى دارد چنانچه آيات و اخبار بر آن دليلند زيرا خدا فرمايد «خدا جانها را گيرد هنگام مرگشان، 42- الزمر» و فرمايد «بگو جان شما را بگيرد ملك الموت كه گماشته بر شما است، 11- الم سجده» و فرمايد جلّ و «علا جانشان را گيرند فرستادههاى ما و كوتاهى نكنند، 64- الانعام» و فرمايد عزّ و جلّ «آنان كه فرشتهها جانشان را گيرند در پاكى، 28- النحل» و فرمايد «آنان كه فرشتهها جانشان را گيرند و ستمكار بر خودند، 28- النحل».
و صدوق در توحيد (193) روايت كرده كه أمير المؤمنين در جواب زنديق مدّعى تناقض در اين آيات قرآن مجيد فرمود: خدا هر طور خواهد كارسازى كند و هر كدام از آفريدههايش را بر هر چه خواهد بگمارد اما ملك الموت
را بمخصوصان خواسته از خلقش گمارده، و فرستادههاى از فرشتهگانش را براى گرفتن جان خاصان از خلقش كه خواهد و خدا كار سازى كند چنانچه خواهد.پ طبرسى- ره- اين خبر را در احتجاج آورده و جواب در آن چنين است:
خدا تعالى بزرگتر از آنست كه خود متصدى اين كار شود، ولى كار فرستادهها و فرشتههايش كار او است چون بفرمانش كار ميكنند، و خدا از فرشتهها ايلچى ميان خود و خلقش مقرّر كرده و همانهايند كه فرموده «خدا برگزيده از فرشتهها رسل و از مردم».
هر كه اهل طاعت است متصدى قبض روحش فرشتههاى رحمتند، و هر كه گنهكار است متصدى آن فرشتههاى نقمت و ملك الموت اعوانى دارد از فرشتههاى رحمت و نقمت كه بفرمان اويند و كارشان بدو وابسته است، و كار ملك الموت هم كار خدا است و او است كه جان هر كسى را ستاند بدست هر كه خواهد، ميدهد، دريغ ميكند، پاداش ميدهد و كيفر مينمايد بدست هر كه خواهد، و كار امناء او كار او است چنانچه فرموده «نخواهيد جز آنچه خدا خواهد».
صدوق در فقيه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه در اين باره فرمود: خدا براى ملك الموت ياورانى مقرّر كرده كه جان ستانند چون رئيس شهربانى كه ياورانى دارد و دنبال كارهايش فرستد، و جان آنها را فرشتهها گيرند، و ملك الموت از آنها دريافت كند و خدا عزّ و جلّ از ملك الموت دريافت كند.
«و منكر و نكير و مبشر و بشير» دو تاى آخرى در بيشتر اخبار ذكر نشدند و آيا نام دو فرشتهاند يا دو نوع فرشته؟ مؤيد يكم اينست كه دو تاى اخير در اكثر اخبار نيستند، اخبار و سخن در كسى كه بازپرسى شود و پرسشها و كيفيت زنده شدن و سؤال در قبر در مجلّد سوّم گذشته و تكرار آن نكنيم. «و رومان فتان گورها» كه آزمايش كند و بازرسى نمايد، اين فرشته را در هيچ خبر معتبرى از شيعه جز اين دعاء نديدم ولى در اخبار مخالفين آمده، در
زهرة الرياض از عبد اللَّه بن سلام است كه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پرسيدم از نخست فرشته كه پيش از نكير و منكر در گور بميت وارد شود؟ فرمود: اى پسر سلام فرشتهاى باشد كه رويش چون خورشيد بدرخشد بنام رومان كه بگور آيد و مرده را بنشاند و باو گويد: كردار نيك و بد خود را بنويسد با انگشت خود بجاى قلم و آب دهن بجاى مداد بر قطعه از كفن خود بجاى كاغذ و كارهاى خويش را نويسد.پ و چون بكار بدش رسد شرم كند، فرشته گويد: اى خطا كار در دنيا از خدا شرم نكردى و كردى و اكنون شرم دارى و همه كار نيك و بد را در آن نويسد و فرمايدش در پيچ و مهر بنه، گويد مهر ندارم، گويد انگشت بزن و آن را در گردنش اندازد تا روز قيامت چنانچه خدا فرمايد «و هر آدمى طائرش چسبيده بگردن او است تا آخر آيه» سپس منكر و نكير آيند.
و شاذان بن جبرئيل در كتاب فضائل از اصبغ بن نباته آورده كه سلمان- رضي الله عنه- بمن گفت: مرا بگورستان بر كه رسول خدا فرموده: اى سلمان چون مرگت رسد البته مردهاى با تو سخن گويد، و چون او را بردم و مردهها را فرياد زد يكى جوابش داد، سلمان از مرگ و پس از آن از او پرسيد و او داستانهاى طولانى و هراسهاى بزرگ كه ديده بود در جوابش گفت و در ضمن گفت: چون خاندانم با من وداع كردند و خواستند برگردند از گورم، پشيمانى مرا گرفت و گفتم كاش بر ميگشتم و يكى از گوشه گور بمن پاسخ داد، نه هرگز، اين كلمهايست كه او گوينده آنست از پس آنها برزخ است تا روز قيامت.
گفتم: تو كيستى؟ گفت: منبه، فرشتهاى كه خدا مرا بهمه خلقش گماشته تا پس از مرگ آنها را بكردارشان آگاه كنم تا در برابر خدا كارهاى خود را بنويسند سپس مرا كشيده و نشانيد و گفت: كارهايت را بنويس، گفتم: شماره آنها را ندارم گفت: نشنيدى قول پروردگارت را «شماره كند خدا آن را و فراموش كرديد».پ سپس گفت: من برايت ميگويم و تو بنويس، گفتم كاغذ كجا است؟ گوشه
كفنم را كشيد و كاغذى شد و گفت اين نامه عمل تو است، گفتم: قلم كجا است؟
انگشت سبابهات، گفتم: مداد؟ گفت آب دهانت، و آنگه هر چه در دنيا كرده بودم بمن ديكته كرد و خوردى و درشتى را بجا نگذاشت چنانچه خدا فرمايد «و ميگويند واى بر ما اين چه نامهايست كه خرد و درشتى بجا نگذارد جز اينكه همه را شمرده و يابند هر آنچه كردند پيش خود و ستم نكند پروردگارت كسى را، 50 الكهف».پ سپس نامه را گرفت و مهر نهاد و بگردنم انداخت و گويا همه كوههاى جهان را طوق گردن من كردند، گفتم: اى منبه چرا با من چنين ميكنى؟ گفت: گفته پروردگارت را نشنيدى؟ «و هر آدمى نامه عملش بگردنش بسته، و برآوريم برايش روز قيامت نامهاى كه برخورد با آن باز شده، بخوان نامه خود را بس است برايت امروز كه خودت حسابرس باشى، 13- 14- الاسراء» و اين خطاب با تو است در روز قيامت و تو را آرند و نامهات جلو چشمت باز است، خود گواه خودى، سپس از بر من رفت (تا آخر خبر).
«و آنان كه گناه نكنند خدا را در فرمانش» تفسير مالك و خازنانست و اشاره است بقول خدا «أيا آنان كه گرويديد نگهداريد خود و كسانتان را از آتشى كه هيزمش مردمند و سنگ، سرپرستش فرشتههاى تندخو و سخت رويند و گنه نكنند خدا را در فرمانش و بكنند هر چه فرمان دارند، 6- التحريم» و «آنان كه گويند» شرح رضوان و خادمان بهشت است، و بسا حال برخى خادمان بهشت باشد، چون ذكر زبانيه پس از خازنان دوزخ، و شرح دوزخ را پيش از بهشت آورد، چون بيم براى بيشتر مردم اصلح است از اميد، زيرا شهوت آنها را به بدكردارى كشاند.
«سلام عليكم» اشاره است بقول خدا در وصف بهشتيان «و فرشتهها از هر دو بر آنها درآيند كه درود بر شما براى شكيبائى شما و چه در انجام، خانه خوبيست 23 و 24- الرعد» بيضاوى در (ج 1 ص 622) تفسيرش گفته: سلام عليكم، مژده
بدوام سلامتى است يعنى اين بسزاى صبر شما است.پ «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» يعنى خوب انجامى است اين خانه كه مخصوص شما است اى مؤمنين، كلينى در (98- روضه) و على بن ابراهيم در (576 تفسير قمى) بچند سند معتبر از امام پنجم عليه السّلام در وصف حال متّقيان در روز قيامت و پس از رفتن ببهشت روايت كردند كه: خدا هزار فرشته ببهشت فرستد تا باو مبارك باد گويند و حوريه را با او تزويج نمايند، و بدر نخست باغش رسند و بدربانش گويند: از ولىّ خدا براى ما اجازه بگير، خدا ما را براى تهنيت او فرستاده.
فرشته دربان گويد من بحاجب او بگويم تا از شما باو خبر دهد و او نزد حاجب كه سه باغ از او دور است بيايد تا بدر نخست رسد و باو گويد بر آستانه هزار فرشتهاند كه ربّ العالمين فرستاده تا بولىّ خدا تهنيت گويند، و خواستند من برايشان اجازه گيرم حاجب گويد بر من گرانست كه از ولىّ خدا اجازه خواهم و او با زنش حوراء خلوت كرده، گفت: ميان حاجب و ولىّ خدا دو باغ است گفت: حاجب نزد سركار رود گزارش دهد و اجازه خواهد و سركار نزد خدمتكاران رود و همين را گزارش دهد و گويد بولىّ خدا برسانيد، و آنها بوى اعلام كنند، و فرشتهها بولىّ خدا وارد شوند، او در تالاريست كه هزار در دارد، و بر هر درى فرشتهاى گماشته.
و چون اجازه ورود فرشتهها صادر شود هر گماشته درى را باز كند و سركار هر فرشته را از يك در رهنمائى كند گفت: پيغام خدا عزّ و جلّ را برسانند و اينست قول خدا «و فرشتهها از هر در بر او درآيند 23- الرعد» يعنى از در تالار (سلام عليكم تا آخر آيه)- فرمود: اينست معنى قول خدا «و چون بينى نعمت و ملك بزرگى بينى، 20- الدهر» مقصودش ولىّ خدا و كرامت و نعمت او است و ملك بزرگ او كه فرشتههاى خدا بىاجازه بر او وارد نشوند، اينست ملك بزرگ و والا (الخبر).
پ «و زبانيه كه بآنها گفته شود او را بگيريد و بند نهيد و بآتش كشيد» زبانيه 19 فرشته گماشته بدوزخند و همان غلاظ شدادند، جوهرى گفته: زبانيه نزد عرب پاسبانست و برخى فرشتهها را گويند كه مردم را بدوزخ كشند، أخفش گفته: در زبان عرب شناخته نيست و جمعى است كه مفرد ندارد چون ابابيل و عباديد.
«و من اوهمنا من ذكره» يعنى آنان كه بخصوص نام نبرديم «و جا و مقام آنها بر ما معلوم نيست، و اين اندكى منافات دارد با اكثر اخبار كه آنها همه عوالم را ميدانند و خدا ملكوت آسمانها و زمينها را بآنها نموده جز اينكه گفته شود منظور فروتنى است يا اينكه مقصود اينست از ظاهر قرآن و سنت ندانيم گر چه از راه ديگر بدانيم و مصلحت در اظهارش نيست، يا اكنون جا و مكان آنها را ندانيم، زيرا دور نيست كه برخى خصوصيات حادثه را ندانند، يا آنكه از زبان ديگران كه دعاء را خوانند گفته است، زيرا او دعاها را براى ديگران ديكته كرده و آن بزرگترين نعمتى است براى شيعيان.
«و سكان هوا و زمين و آب» دلالت دارد كه در هر كدام فرشته جا دارد چنانچه شيخ بسندش از امام ششم عليه السّلام روايت كرده است كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:
غدقن شده از شاشيدن در آب جارى فرمود: آب اهلى دارد، و در سفارش پيغمبر است صلى اللَّه عليه و آله و سلم بعلى عليه السّلام كه خدا بد داشته براى امّتم غسل را زير آسمان جز با لنگ و بد داشته ورود در نهرها جز با لنگ زيرا در آنها فرشتههائى جا دارند.
و نيز در علل (ج 1 ص 363) بسندش از ابى جعفر عليه السّلام آورده كه خدا عزّ و جلّ فرشتهها بگياه زمين از درخت و نخل گماشته و هيچ درخت و نخلى نباشد جز با او از طرف خدا عزّ و جلّ فرشتهايست كه او را و آنچه دارد نگهدارد، و اگر نگهبان او نبود درندهها و جانوران زمين وقتى ميوه داشت ميخوردند (الخبر).پ «و آنان كه بر مردم گماشتهاند» يعنى فرشتهها كه همراه مردمند يا بر آنها مسلطند يا بر آنها گماشتهاند از فرشتههاى ديگر و چند دستهاند كه بيشترشان گذشته مانند معقّبات آنان كه گردن بزير كشند تا عبرت گرفته شوند، و بدرقهكنان عيادتكنندههاى بيمار
و زائرين مؤمن، و آنها كه براى امتحان گدائى ميكنند، آنان كه دست بدل مصيبت زده ميكشند و دعاگويان بروزه داران، و آنان كه به روى روزه دار تشنه دست ميكشند و باو مژده ميدهند و آنان كه در حائر حسين عليه السّلاماند و زائران را بدرقه كنند و بيمار آنها را عيادت كنند و بدعايشان آمين گويند، آنان كه وسوسه شياطين را از مؤمنان دفع كنند و مانند آنها در اخبار بسيار است.پ اين بنا بر اينكه خلق در اينجا بمعنى مخلوق است و اگر معنى مصدرى دهد يعنى آنان كه بآفرينش مردم گماشتهاند اشاره است بآنچه در اخبار بسيارى وارد است كه خدا را دو فرشته خلاق است و چون خواهد كسى را آفريند بدانها فرمان دهد و از آن خاك كه خدا در قرآنش فرموده «از آن شما را آفريديم و در آن شما را باز گردانيم و بار ديگر از آن شما را برآوريم، 55- طه» برگيرند و آن را با نطفه جا گرفته در رحم خمير كنند و گويند: پروردگارا چه آفرينى؟ و خدا آنچه خواهد بدانها وحى كند (الخبر).
«رحمت فرست بر آنها روزى كه هر كس آيد» و اين اشاره است كه اين حكم جز سائق و شهيد را هم شامل است و فرشتهها در روز قيامت كارهاى بزرگى دارند، و يا اينكه در اين روز بفرشتهها نياز هست، با او است سائق و شهيد» دو فرشتهاند كه يكى او را بمحشر براند و ديگرى گواه كردار او است، و گفته يكى است كه هر دو كار را ميكند، و گفتهاند: سائق نويسنده بديها و شهيد نويسنده نيكيها، و گفتهاند، سائق خود او است و گواه اندام و كردارش، و بسا مقصود كمتر شماره است كه با هر كسى است.
يا مقصود جنس است، زيرا در اخبار آمده كه نيكان را هزارها فرشته بدرقه كنند، و بهمراه اشرار هم بعضى بيش باشند براى عذاب سختتر، و گواهان از فرشته در اكثر اخبار بيش از يكى است، دعاء براى مزيد پاكى فرشتهها كه خود معصوم از گناهند ممكن است بما برگردد، جواد در نامهاى خدا آن كس است كه
از بخشش دريغ ندارد و كريم آنكه بخشش او پايان نپذيرد و بهر كس هر چه را بايد بدهد جامع انواع خير و شرف و فضائل را هم گويند، و بمعنى بسيار گذشتكننده هم آمده.پ ميگويم: همانا اين دعاء شريف را اينجا آوردم و شرح مفصلى نمودم چون جامع اخبار و آيات وارده در اصناف و درجات و مراتب فرشتهها است و سندش متواتر و متنش محكم است از نظر لفظ و معنا.
نيشابورى در تفسيرش گفته: روايت است كه آدميزاده 10/ 1 جنّ است، و جن و آدمى 10/ 1 جانوران خشكى، و اينان همه 10/ 1 پرندهها، و همه اينها 10/ 1 جانوران دريا و همهشان 10/ 1 فرشتههاى زمين و گماشته بدان، و همهشان 10/ 1 فرشتههاى آسمان دنيا، و همه 10/ 1 فرشتههاى آسمان دوم و بدين ترتيب تا فرشتههاى آسمان هفتم سپس همه در برابر كرسى بسيار اندكند، و همه آنها 10/ 1 فرشتههاى يك سرا پرده عرشند كه شمارشان 600 هزار است، و درازا و پهنا و ارتفاع هر سرا پرده چون برابر آسمانها و زمين و هر چه دارند شود چيز كمى باشند، و جايى پائى نيست جز در آن فرشتهاى ساجد يا راكع يا قائم است و جنجال تسبيح و تقديس.
سپس همه در برابر فرشتههائى كه گرد عرش- ميچرخند چون قطرهاند در دريا و شماره آنان را جز خدا نداند و بهمراه آنهايند فرشتههاى لوح كه پيروان اسرافيلند و فرشتههائى كه سپاههاى جبرئيلند و همه شنوا و فرمانبر دارند و از عبادت خدا تكبر نورزند و دلتنگ نشوند.
يك فائده [در مورد اصناف فرشتگان]
پبليناس در كتاب «علل الاشياء» گفته: خدا عزّ و جلّ چون آفرينش را بهم برزد و طولانى شد، ارواح انديشمند توانا آفريد، آنها را از گرمى باد و روشنى آتش آفريد، برخى از گرمى باد سرد، برخى از پرتو آتش سوزان، برخى از جنبش آب سرد، برخى از جنبش آب داغ و برخى از آب شور آفريده شدند، خدا علويه را از اين سه آفريد چند طبيعت، از طبيعت خاك ندارند هيچ، هر كدام هم زمينى باشند از همين سه طبعاند كه ذكر شد، همه بسيطاند و تركيب ندارند
اگر داشتند مرگ داشتند.پ اينانند همه اجناس انديشمند از فرشته و جن و شيطان و ساكنان باد خنك و دريا و زمين سياه و سفيد، و اختران بدانها پرتو اندازند و نورشان با نور آنها پيوندد و جاى ديگرى را هم نگيرند زيرا نورند، جاى ديگرى را هم نگيرند كه خود پر طبايع باشند و آنها را سرپرستى كنند و بر آنها رو آورند.
هر يك از طبائع را خلق بزرگى از روحانيان اندر براست، كه از هم نباشند و نيست نشوند، چون تركيب ندارند و از يك گوهرند و از اين رو شمارهشان از همه چيزها بيشتر است، دلتنگ نشوند، نخوابند، بيمار نشوند، پيوسته كار كنند در شب و روز بدان چه بر آن گماشتهاند از حركت فلك و در هم داشتن آنها در يك ديگر، و حركت خورشيد و ماه و اختران و بارانها و بادها و گرما و سرما و پيش آوردن و پس بردن گياه و جاندار و معادن و كارهاى آدمى و جانور، و همه پيوسته كارگرند در آنچه بدان گماشتهاند، و چند جنسند.
يكى در فلك اعلى است كه هميشه بر پا ايستاده و ننشينند زيرا طبع آنها روحانى و لطيف است، براى لطافت نتوانند نشست زيرا آنها را ببالا ميكشاند، همه تسبيح گويند براى آنكه آنها را آفريده از روزى كه آفريدهشان كارى ندارند بسوى راست و چپ نروند و جز تسبيح پروردگار شغلى ندارند، غلظت و سختى دارند براى تندى طبع خود چه كه از آتش آفريده شدند.
و بر فلك مشترى خلقى بزرگند از روحانيون همچنين، خلقى معتدل و آرام چون از روح آب آفريده شدند سختى و سنگ دلى ندارند، فلك مشترى را سرپرستى كنند، و با حركتش روى آورند و بچرخند و تمجيد خالق كنند، در مريخ خلقى عظيم از نورانيين هستند، غليظ و سخت، زيرا از نور آتش تافتهاند، از اين رو رأفت و رحمت ندارند از اين رو فلك مريخ را سرپرستى كنند و با آن بچرخند و جز آن چيزى ندارند، چون مهر ندارند، و گماشته بر كار مردم نيستند.پ در فلك خورشيد خلقى باشند از كروبيين سخت و بىرحم چون طبعشان سخت
است و از باد و روح آفريده شدند، و آرامش و نور دارند، گماشته بر كارهاى بنى آدمند از كشت كردن و توليد نسل و آنها خورشيد را حركت دهند و بحركتش بخار و دخان برآيد و آن بخار را بماه برآرند و بخورشيد، و بكواكب بالا رسانند و غذاى آنها باشد، و آنان گماشته بر ميوهها و زراعتها و ولادت جانورانند و بر همه روحانيون فراتر از خود تسلط دارند و همه را بكار گيرند، لطيفند و نورانى و با خورشيد بچرخند، و با آن كار كنند و در اصلاح جهان و زايش مواليد اثر كنند و آنهايند كه پيروان شيطان و فرزندانش را نگهدارند تا جهان را تباه و ويران نسازند و جانوران را از آنها حفظ كنند، و آنها را ملائكه گويند چون مهار دار ديوانند تا جهان را ويران نسازند.پ در فلك زهره نيز خلقى از روحانيان باشند كه معتدل و شايستهاند، و خوش چهره و خوشبو و نيكرو، دوستدار آدميند و هر چه از زندهها كه فروتر از آنهايند و بدانها مهربان و دلسوزند، و در الفت ميان نر و ماده هر چيزى تلاش كنند تا نسل و ولادت باشد و بدان گماشتهاند.
و در فلك عطارد روحانيانى باشند كه از باد گرم آفريده شدند و بدان روحانيانى كه از نورند پيوسته و در برابرشان چون بنده باشند، و از چشم آنها هيچ نهان نگردند در خدمت ملائكه فلك خورشيد شتابانند، و بدلشادى آنها كار كنند، و بوزيران آنها مانند، و گماشته بر اصلاح گياهانند و نگهدارى جوانههاى گياه كه از زمين برآيند تا بكمال رسند و گماشتهاند نيز بر جانور خرد و حفظ آن از شياطين سركش، جرم و تابش ماه از خورشيد است و نور آن، و آنها پيوسته در شب و روز در كارند.
فلك ماه پر است از فرشته كه فرشتههاى رحمانند و خوش چهره، زيبا و نيك صورت، خشم و سختى ندارند و بآدميزاد سخت نگيرند چون بدانها نزديكند، و بآدميان از همه روحانيان مانندهترند، و به جانوران مهر دارند و گياهان را اصلاح كنند و در روش آدميزادهاند هميشه، و از پيوست با آنان بسا كه بر آنها نمايان
شوند و با آنها سخن گويند، و بر آسمان تسلط دارند و آن را از شيطان تو نگهدارند و فرزندانش تا از فرشتههاى بالا سخن ندزدند آنها كه بفلك خورشيد پيوستند و همانها گماشتهاند بر دانهها كه در زمين كشت شوند، و آن را از شيطانها حفظ كنند تا تباه نسازند، زيرا شيطان تو و فرزندانش را در جهان و در كشت و نسل نيروى بزرگى است.پ و هر آفرينش روحانى لطيفتر و نازكتر باشد بيشتر پر دارد، برخى شش بال و برخى پنج بال، برخى چهار بال دارند تا برسد بيكى، و اما مفكران طبيعت چون پديد شوند بطبائع ملحق گردند، و در پرده آب و خاك و باد باشند زيرا از گرمى آب شور و باد تند و خاك گنديدهاند و مام آنها شيطائيل است و فرزندانش و همه نافرمان و جفاكار و تباهكارند در زمين، بسيار خبيث و پر نيرو و زشت چهرهاند روهاى سمج دارند، جانهايشان پليد است و بر سر طغيان و فسادند، و ويران كردن جهان و آفرينش بالا بر آنها مسلّط است و از ويران كردن و تباه ساختن جهان جلو آنها را بگيريد (پايان).
و گويم: من خلاصه از كلام او را آوردم تا بدانى بيشتر كلمات حكماء ديرين از آنها است كه دانش از انبياء گرفتهاند و موافقند با آنچه در زبان شرع آمده، و متأخران آنها برأى عليل و فاسد خود بدعتها درآوردند.