آيات:
پ1- هود: نيست جنبندهاى در زمين جز اينكه بر خدا است روزيش و ميداند قرارگاه و امانتگاهش را همه در كتاب مبين باشند (6- هود).پ 2- طه: گفت دانش آن نزد پروردگار من است در كتاب نه گم كند پروردگارم و نه فراموش كند (52- طه).پ 3- الحج: آيا ندانى كه بداند خدا آنچه در آسمانست و زمين راستى كه آن در كتابست راستى كه آن بر خدا آسانست (70).پ 4- النمل: نيست نهانى در آسمان و زمين جز كه در كتاب مبين است (آيه 75).پ 5- سبا پوشيده نيست از او اندازه ذرهاى در آسمانها و نه در زمين، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر جز كه در كتاب مبين است (آيه، 3).پ 6- فاطر: عمر نگذارد صاحب عمرى و نكاهد از عمرش جز در كتاب راستى كه آن بر خدا آسانست (آيه- 11).پ 7- يس: و هر چيزى را شمرديم در كتاب مبين (آيه- 12).پ 8- الزخرف: و راستى كه آن در ام الكتاب نزد ما بلند است و با حكمت (آيه- 4).پ 9- ق: و نزد ما كتابى است حفيظ (آيه- 4).پ 10- الطور: كتابى نگاشته در برگى باز شده (آيه 2- 3).پ 11 الحديد: نرسد هيچ گرفتارى در زمين و نه در خود شما جز كه در كتاب است پيش از آنكه آن را قطعى بسازيم راستى كه آن بر خدا آسانست، تا اندوه نخوريد بر آنچه از دست دادهايد و شاد نشويد بدان چه بدست شما آمده (آيه- 22)
پالقلم: ن و قلم و آنچه بنگارند (آيه- 1).پ النبأ: و هر چيزى را شمرديم در كتاب (آيه- 29).پ البروج: بلكه آن قرآنيست نيكو در لوح محفوظ (آيه 21- 22).
تفسير:
پطبرسى در (ج 5 ص 144 مجمع) گفته: «همه در كتاب مبين باشند» گزارشى است از خدا سبحانه كه همه آن نوشته است در كتابى روشن، و آن لوح محفوظ است، و همانا آن را ثبت كرد، با آنكه هيچ آفريدهاى از علمش نهان نباشد براى اينكه لطفى براى فرشتهها باشد يا براى هر كه از آن گزارش دهد.پ و در تفسير «علمها عند ربي» گفته: يعنى كردارشان نزد خدا نگهداشته شده و سزاى آنها را ميدهد، يعنى علم كردارشان نزد پروردگار من است در كتابى كه لوح محفوظ باشد، و مقصود اينست كه اعمال آنها ثبت شده بر آنها، و گفته شده مقصود از كتاب آنست كه فرشتهها نويسند «لا يَضِلُّ رَبِّي» يعنى چيزى از علم او نرود، و گفتهاند يعنى خطا نكند پروردگارم «و لا ينسى» فراموش نكند يا واننهد.پ رازى در (ج 6 ص 259) تفسيرش گفته: در شرح قول خدا «راستى آن در كتاب است» كه در كتاب دو قول است.
1- ابى مسلم گفته: كتاب حفظ و ضبط و بستن است، گويند: كتبت المزادة يعنى در توشهدان را بستم و آنچه در آنست محفوظ نمودم، و معنى كتاب ميان مردم حفظ آنست كه با آن معامله كنند و مقصود از قول خدا «راستى كه آن در كتاب است» اينست كه نزد خدا محفوظ است.
2- گفته اكثر مفسران كه هر چه را خدا در آسمانها و زمين پديد آرد آن را در لوح محفوظ بنگارد، و اين بهتر است زيرا قول يكم گرچه از نظر ماده لغت درست است، ولى بايد لفظ را بمعنى معروف حمل كرد، و معلوم است كه كتاب چيزيست كه امور در آن نويسند و اين معنى بهتر است، ولى توهم شود كه دانش خدا در نوشته است، و بعلاوه چه سودى در اين نوشته هست؟ و پاسخ از يكم اينست
كه نگاشتن خدا اين چيزها را در نوشتهاى مطابق موجودات بهتر دليل است بر اينكه خدا در دانش خود از اين نوشته بىنياز است.
و پاسخ از دوم اينست كه فرشتهها در آن كتاب نگاه كنند و پديدههائى كه بود شدند بدانند، و بهتر بفهمند كه خداى سبحان همه چيز را ميداند، و اما معناى قول او «راستى كه بر خدا آسانست» اينست كه نوشتن حوادث ناديده كه بر مردم نشدنى است بر خداى تعالى هر گاه بخواهد شدنى است و آسانست، گرچه وصف آسانى در باره ما بكار رود و بمعنى حقيقى بر خدا روا نباشد.پ طبرسى- ره- در (ج 7 ص 232 مجمع) در قول خدا سبحانه «و نيست هيچ پوشيده» گفته يعنى هيچ خصلت ناديده «در آسمان و زمين» يعنى همه آنچه خدا از خلقش پوشيده و نهان كرده نباشد «جز در كتاب مبين» يعنى جز اينكه روشن است در لوح محفوظ.پ «لا يَعْزُبُ عَنْهُ» يعنى از او فوت نشود «الا در كتاب مبين» يعنى در لوح محفوظ (ج 8 ص 477 مجمع).پ و در تفسير قول خدا «وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ» گفته: يعنى دراز نشود عمر عمركنندهاى «و نه از عمرش كاسته شود» يعنى از عمر آن عمركننده بگذشت زمان و گفتهاند مقصود اينست كه كاسته نشود از عمر ديگرى، و گفتهاند مقصود اينست كه خدا ميداند اگر فلانى فرمانبرد تا فلان وقت ميماند و اگر گناه كند از عمرش كاسته شود و نماند «جز در كتاب مبين» يعنى در لوح محفوظ ثبت است (ج 8 ص 308 مجمع).پ و در تفسير «كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ» گفته: يعنى شماره كنيم هر پديده را در كتاب روشن و آن لوح محفوظ است و گفتهاند: مقصود از آن نامههاى اعمال است (ج 8 ص 418 مجمع).
من گويم: در بسيارى اخبار است كه مقصود از امام مبين امير المؤمنين عليه السّلام است چنانچه گذشتپ «و راستى كه آن» معنى قرآن «در ام الكتاب» لوح محفوظ
است كه سرچشمه همه كتابهاى آسمانى است «نزد ما علىّ است» يعنى والامقام (حكيم است) يعنى صاحب حكمت بالغه چنين گفته شده، و در بسيارى از اخبار است كه ضمير به امير المؤمنين برگردد و مقصود از ام الكتاب هم سوره فاتحه است كه در آن نوشته «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» و صراط همان امير المؤمنين است و شناخت او و روش اوپ «و نزد ما است كتاب حفيظ» طبرسى- ره- (ج 9 ص 141) گفته: يعنى نگهدار شمارش و نامهاى آنها است و آن لوح محفوظ است، و گفته شده: يعنى محفوظ است از پوسيدگى و كهنه شدن، و آن كتاب نگهبانانستپ «و كتاب مسطور» يعنى نوشته شده «در رق منشور» و آن كتابى است كه خدا براى فرشتهها در آسمان نگاشته تا در آن بخوانند آنچه بوده و باشد، و گفتهاند مقصود قرآنست كه نزد خدا در لوح نوشته است كه آن لوح رق منشور است، و گفتهاند: نامههاى اعمال است؛ و گفتهاند: مقصود تورات است، و گفتهاند: همان قرآنست كه مؤمنان در برگى نويسند و منتشر سازند تا خوانده شود، ورق برگى است كه در آن مينويسند (ج 9 ص 173 مجمع)پ و در تفسير قول خدا است «و نرسد مصيبتى در زمين» مانند قحط باران و كمى گياه و كاستى ميوهها «و نه در جان شما» از بيمارى و داغ فرزند «مگر در كتاب است» يعنى ثبت است در لوح محفوظ پيش از آفرينش مردم «تا اندوه نخوريد بر آنچه از دست داديد» يعنى اين كار را كرديم تا غم نخوريد بر آنچه از نعمت دنيا از دست شما رفته «و شاد نشويد بدان چه شما را آمده» يعنى بدان چه خدا بشما داده، و آنچه باعث اينست كه در هر دو جا اندوه و شادى نباشد اينست كه چون كسى بداند خدا تعالى ضامن است كه عوض از دست رفته را در آخرت بدهد نشايد كه بر آن غم خورد، و چون بداند كه بدان نعمتى كه رسيده بايد شكر كند و حقوق واجبهاش بپردازد نشايد كه بدان شاد شود بعلاوه چون بداند كه چيزى از آن نماند نشايد كه بدان همت ورزد و بايد كه بامر آخرت پردازد كه پاينده است و نابود نشود (ج 9
ص 140 مجمع).
بيضاوى (ج 2 ص 499) در تفسير «پيش از آنكه آن را بسازيم» گفته: يعنى بيافرينيم و ضمير بمصيبت برگردد يا بزمين يا به نفس، و يا در قول خدا «تا غم نخوريد» گفته: هر كه بداند همه مقدرند كار بر او آسان شود، و اشعار دارد كه از دست رفتن آن بطبع خود آنست، و اما وجود و بقائش سبب خواهند، و مقصود نفى افسوسى است كه مانع از پذيرش فرمان خدا باشد و نفى شادى موجب فساد و تكبر و از اين رو دنبالش فرموده كه «خدا دوست ندارد هيچ متكبر و بر خود بالندهاى را» (پايان).پ طبرسى (ج 10 ص 332 مجمع) گفته در معنى نون اختلاف است، گفته شده نام يك سوره است، گفته شده آن ماهى است كه زمينها بر پشت آنست، از ابن عباس و ديگران، و گفته شده: يك حرف از لفظ رحمان است، در روايت ديگرى از ابن عباس و گفته شده بمعنى دوات است، از حسن و ديگران، و گفته شده لوحى است از نورپ و در روايتى كه سندش را تا پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بالا بردهاند فرموده: نهريست در بهشت و خدا بدو فرمود: مداد شو و منجمد گرديد سپيدتر است از شير، و شيرينتر از عسل سپس بقلم فرمود: بنويس و قلم نوشت آنچه را كه بود و خواهد بود تا روز قيامت، از امام پنجم عليه السّلام است.
و گفته شده مقصود از آن ماهى دريا است كه نشانههاى خداشناسى است، زيرا از آب آفريده شود و چون از آن جدا گردد و بميرد، چنانچه جانوران بيابان كه در آب افتند بميرند، و قلم ابزار نوشتن است، خدا تعالى بدان سوگند خورده كه سود رسان بمردم است زيرا قلم يكى از دو زبان انسان است و آنچه در دل دارد بر نوك آن آرد و بنگارد و بجاى دور برساند چنانچه هر گاه نزديك رس كسى باشد با زبانش مقصود او را برساند، و با قلم است كه احكام دين حفظ مىشود و كار مردم جهان استوار ميگردد.
و گفتهاند: بيان دو تا است: يكى بزبان و ديگرى با نگارش انگشتان، بيان
زبان را گذشت زمان كهنه سازد و بيان قلمها با گذشت روزگاران بجا ماند «و آنچه بنگارند» و آنچه بنويسند فرشتهها از آنچه بدانها وحى شود و از كردار آدميزادهها و گفتهاند ما مصدريه است (يعنى سوگند بقلم و نگارش) پايان.
رازى (ج 8 ص 28 تفسير خود) گفته: در قلم دو وجه است:
1- سوگند متعلق به جنس قلم است كه در آسمان يا زمين باشد چنانچه فرمود «پروردگار اكرمت كه آموخت با قلم، 2- العلق».
2- سوگند ياد شده بيك قلم معين معهود كه در خبر آمده «نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود» ابن عباس گفت نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود، سپس فرمود: بنويس آنچه شدنى است تا روز قيامت گفته: آن قلمى بود از نور بدرازى ميان آسمان و زمينپ مجاهد از او روايت كرده كه گفت: نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود پس باو فرمود: بنويس مقدر را و نوشت آنچه شدنى بود تا روز قيامت و همانا مردم در جريان امرى هستند كه از آن فراغت حاصل شده.
قاضى گفته: بايد اين خبر را بمجاز حمل كرد زيرا قلم ابزار ويژه نوشتن است و نميشود زنده و خردمند باشد «1» و امر و نهى شود زيرا نشايد هم جاندار و مكلف باشد و هم ابزار نوشتن گفته مقصود اينست كه خدا قلم را بهر چه بايد باشد روان ساخته چون قول خدا «چون بچيزى حكم كند همان گويد باش و ميباشد» زيرا در اين جا نه فرمانيست و نه تكليفى بلكه تنها بكار بستن نيرو است در آفريده بىكشمكش و جلوگيرى و برخى مردم پنداشتهاند قلم مذكور در اينجا همان عقل است و آن چيزيست كه مايه همه آفريدهها است.پ گفتهاند: دليلش اينست كه در اخبار آمده آن نخست چيزى است كه خدا آفريده،پ و در خبر ديگر است كه نخست چيزى كه خدا آفريده عقل است، و در خبر ديگر: نخست چيزى كه خدا آفريده يك دانه گوهر بود و با ديده هيبت بدان نگريست
و آب شد تا آخر آنچه گذشت. گفتهاند: روى همرفته اين اخبار دلالت دارند كه عقل و قلم و آن گوهر كه مايه آفريدهها است يكى است و گر نه تناقض شود (پايان) من گويم بوجوه دگر جمع آنها ممكن است چنانچه گذشت.پ «و هر چيزى را در كتاب شماره كرديم» بيضاوى (ج 2 ص 589) تفسير خود گفته:
يعنى شماره كرديم شماره كردنى و كتاب بجاى مصدر احصاء آمده كه در ضبط با آن هم معنا است يا براى فعل مقدر خودش، و يا اينكه حال است بمعنى مكتوب در لوح محفوظ يا نامه فرشتههاى نگهبان.پ «فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» رازى در (ج 8 ص 528) در تفسيرش گفته يعنى لوحى محفوظ از اينكه جز پاكان بر آن سايند، يا محفوظ از اطلاع آفريدهها جز فرشتههاى مقرّب يا از اينكه دچار تغيير و تبديل گردد، برخى متكلمين گفته: لوح چيزيست كه بديده فرشتهها آيد و آن را ميخوانند و چون مضمون اخبار و آثار است بايد آن را باور داشت.
من گويم: آنچه در قرآن و سنت از اين نمونهها آمده نبايد بمجرد استبعاد و هم بدون برهان و حجت و نص معارض باعث آن را تأويل نمود و در آن تصرف كرد، و آنچهپ در برخى اخبار است كه لوح و قلم دو فرشتهاند با ظاهر آن منافاتى ندارد چنانچه پوشيده نباشد، و از اخبار برآيد كه خدا عز و جل دو لوح دارد يكى لوح محفوظ كه تغيير ناپذير است و ديگرى لوح محو و اثبات كه در آن بدا است چنانچه در باب خود تحقيقش گذشت و بدان اشارت دارد قول خدا سبحانه: «محو كند خدا هر چيز را خواهد و ثبت كند و نزد او است ام الكتاب، 35- الرعد».
رازى در (ج 5 ص 309) تفسيرش گفته: در محو و اثبات چند وجه است تا گفته:
8- اينكه در باره روزى و محنت و مصيبت است كه در كتاب ثبت كند و سپس بدعاء و صدقه محو كند سپس گفته:
و اما «ام الكتاب» يعنى اصل كتاب، و عرب هر چه را در شمار اصل باشد مادر خوانند چون «ام الرأس» براى مغز و (ام القرى) براى مكه: پس ام الكتاب هم چنين
است و آنست كه اصل همه كتابها است و در باره آن دو قول است يكم ام الكتاب همان لوح محفوظ است. و همه پديدههاى علوى و سفلى در آن ثبت است،پ از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه فرمود: خدا بود و چيزى نبود سپس لوح را آفريد و همه احوال خلق را تا روز قيامت در آن ثبت كرد.
بنا بر اين تقدير خدا را دو كتاب است، يك كتاب كه فرشتهها براى مردم نويسند و اين كتاب محو و اثبات دارد و ديگرى لوح محفوظ كه داراى همه احوال عالم بالا وزيرين است، و آن باقى است.پ ابو درداء از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود:
خدا تعالى در سه ساعت مانده از شب نگاه كند در كتابى كه جز او ديگرى در آن نگاه نكند، و محو كند هر چه خواهد و ثبت كند هر چه خواهد.
دوم: اينكه ام الكتاب همان علم خدا است كه همه چيز از هست و نيست در آنست، و گرچه دانستهها دگرگون شوند ولى دانش خدا بجا است و منزه از دگرگونيست، و مقصود از ام الكتاب همانست (پايان).
طبرسى- ره- در (ج 5 ص 298) تفسيرش گفته: در ضمن اقوال در اين باره:
4- لوح محو و اثبات در همه چيز هست، روزى را بيش و كم كند، عمر را، و سعادت و شقاوت را،پ و عكرمه از ابن عباس روايت كرده كه گفت: دو كتاب هستند كتابى جز ام الكتاب كه خدا محو كند هر چه را خواهد از آن و ثبت كند و ام الكتاب كه هيچ از آن دگرگون نكند، و عمران بن حصين هم آن را از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده، سپس گفته: ام الكتاب همان لوح محفوظ است كه دگرگونى و جابجا شدن ندارد، زيرا كتابها كه نازل شدند از آن نسخه بردارى شدند، و محو و اثبات همانا در كتابهائيست كه نسخه شدهاند نه در اصل كتاب از بيشتر مفسران.
و گفته شده: ام الكتاب نام گرفته براى آنكه در آن نوشته است، چنان و چنان خواهد شد براى هر چه كه ميباشد. و چون آن چيز واقع شد. نوشته شود كه شد آنچه بايد بشود، و وجه آن مصلحتى است كه دارد، و عبرتيست براى فرشتهها كه انديشه
كنندپ و آن نوشته را با آنچه مىشود مقابله كنند و بدانند كه همه پديدهها را كه بسيارند خدا دانسته و پيش از وقوعشان پيش بينى كرده، با اينكه اين نوشته پيشين بهتر هراسناك و جاگير درد دلها است بعظمت تا آنجا كه هر كه تصور كند آن را و بينديشد در آن گويا آن را مشاهده كرده (پايان).
و بدان كه حكماء را در اين بابت خرافاتى است كه بمحالات ميكشد و سپس بزندقه و بيرون شدن از مذاهب دينداران، و بنام تاويل بيشتر آيات و روايات را رد كردند و منكر شدند، و اگر چه پنداشتهاند بانواع ناروا آنها را شرح و تطبيق كردند برخى گويند قلم همان عقل اول است، و همه چيز صورت بسيط و پاكى از شائبه كثرت و تفصيل در آن دارد، و همان صورت قضاء الهى است و براى همين ام الكتاب ناميده شود، و از آن در الواح نفوس كليه سماويه نقش بندند، چنانچه با قلم صور معلوم و مضبوط وابسته بعلل و اسباب خود نسخه بردارى شود بطور كلى و اين رتبه قدر خدا است.
و از اين نفوس كليه در قواى منطبعه خياليه نقوشى جزئى نسخه شود كه شكل و هيئت معين ندارند مطابق پديده خارجى، و اين عالم لوح قدر است چنانچه عالم نفوس كليه لوح قضاء است و هر كدام بدين اعتبار كتاب مبين هستند جز اينكه نخست از محو و اثبات مصونست و دومى كتاب محو و اثبات است، و بداء در آنست، زيرا قواى انطباعى فلك به تفصيل پديدههاى آينده همگى احاطه ندارد يكباره، چون بىنهايتند، و پديدهها خرده خرده در آن نقش بندند و بطور اجمال با علل و اسباب خود بروشى پيوسته، و نظمى برقرار.
زيرا هر چه در جهان كون و فساد پديد شود همانا لازمه حركات افلاك است و از بركت آنها است، و بسا در آن نقش بندد وقوع امرى با علل ناقص و بدان حكم كند و علتى ديگر آيد كه امر بر خلاف اين پيشگوئى واقع شود كه مقتضاى اسباب ديگر بوده و آن سبب متاخر را هنوز ندانسته حكم كرده و چون وقتش فرارسد و بر آن مطلع شود، بر خلاف اول حكم كند و نقش حكم پيش از آن محو شود و حكم ديگر
ثبت گردد،پ و چون اسباب اين تخيل ناقص بخدا منتهى شود بداء را بدو نسبت دادهاند با اينكه علم خداى سبحان بهمه چيز از كلى و جزئى از ازل تا ابد احاطه دارد.
[روايات]
پ1- در تفسير على بن ابراهيم (536) بسندش از امام ششم عليه السّلام فرمود: نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود، و باو فرمود: بنويس، پس نوشت آنچه بود و آنچه خواهد بود تا روز قيامت.پ 2- و از همان (72) در قول خدا «بلكه آن قرآنى است نيكو، در لوح محفوظ» فرمود: لوح محفوظ دو طرف دارد يكى بر [راست] عرش، و ديگرى بر پيشانى اسرافيل، و چون خدا سخن كند بوحى لوح، به پيشانى اسرافيل زند تا در لوح نگرد و آنچه وحى شده به جبرئيل وحى كند.پ 3- و از همان (960) بسندش از عبد الرحيم قصير گويد از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از «ن و القلم» فرمود: راستى خدا قلم را از درختى در بهشت آفريد بنام:
خلد، سپس به نهرى از بهشت فرمود: مداد شو، و آن نهر بسته شد، و از برف سفيدتر و از عسل شيرينتر بود، سپس بقلم فرمود: بنويس، گفت پروردگارا چه بنويسم؟ فرمود: بنويس آنچه بوده و آنچه خواهد بود تا روز قيامت، و قلم در برگى سفيدتر از نقره و پاكتر از ياقوت نوشت، سپس خدا آن را لوله كرد و در ركن عرش نهاد سپس دانههاى قلم را مهر كرد، و پس از آن سخن نگفت و نگويد هرگز و همانست كتاب مكنونى كه همه نسخهها از آنست.
آيا شما عرب نيستيد؟ چگونه معنى سخن را نفهميد، يكى از شما به يارش مىگويد: اين كتاب را نسخه بردار، آيا نيست كه نسخه از كتاب ديگر است كه اصل آنست، و آنست قول خدا و راستى كه ما بوديم نسخه بردار از آنچه شما مىكرديد.
29- الجاثيه).پ بيان اين دليل است بر اينكه قلم بنسبت آنچه بعد از او است اول است چون خلقت بهشت پيش از آن بوده «1».
پ4- در علل الشرائع (ج 2 ص 87) بسندش از يحيى بن ابى علاء رازى گفت: مردى نزد امام ششم عليه السّلام آمد و گفت: قربانت بمن بگو تفسير قول خدا عز و جل را «ن و قلم و آنچه نگارند» و تفسير قول خدا عز و جل بابليس «راستى تو از مهلت يافتههائى تا روز وقت معلوم، 80- ص» و بمن بگو از اين خانه كعبه چگونه بر مردم واجب شده كه بيايند نزد آن، گويد: امام ششم بدو رو كرد و فرمود:
هيچ كس پيش از تو هرگز پرسش تو را از من نكرده، راستى خدا عز و جل چون بفرشتهها فرمود «راستى من در زمين جايگزينى گذارندهام». فرشتهها از آن شيون كردند و گفتند: اگر ناچار در زمين خود گزارنده جاى گزينى از ما كسى را گذار كه در باره آفريده تو بفرمانت كار كند. و خدا سخن آنها را رد كرد كه «راستى من ميدانم آنچه را شما ندانيد» و فرشتهها در گمان شدند كه اين از خشم خدا عز و جل است بر آنها، و بعرش پناهنده شدند و بدان طواف كردند و خدا عز و جل برايشان خانه فرمود از مرمر با سقفى از يك دانه ياقوت سرخ، و ستونهائى از زبرجد، هر روزى هفتاد هزار فرشته در آن درآيد كه ديگر تا يوم وقت معلوم در آن در نيايند.
فرمود: آن روزيست كه باريكم در صور دميده شود، و ابليس در ميان دم يكم و دوم صور بميرد و اما «ن» نهريست در بهشت سفيدتر از برف و شيرينتر از عسل، خدا عز و جل باو فرمود: مداد شو! مداد شد، سپس درختى به دست خود بر گرفت و كاشت، فرمود: دست همان قدرت است. نه آنچه مشبهه معتقدند، سپس باو فرمود: قلم شو سپس باو فرمود: بنويس، گفت: پروردگارا چه بنويسم، فرمود: هر چه بودنى است تا روز قيامت، و آن كار را كرد، سپس آن را مهر كرد، و فرمود زبان باز مكن تا روز وقت معلوم.
پ5- در معانى الاخبار (23) بسندش از سفيان ثورى گفت تفسير (ن) را از جعفر بن محمّد عليه السّلام پرسيدم پاسخ داد نهريست در بهشت، خدا عز و جل فرمود: بسته شو، بسته شد و مداد شد، سپس خدا عز و جل بمداد فرمود: بنويس، و قلم در لوح محفوظ نگاشت آنچه بود و آنچه خواهد بود تا روز قيامت، مداد از نور بود، و قلم از نور، و لوح لوح نور. سفيان گويد: گفتم: يا ابن رسول اللَّه برايم امر لوح و قلم و مداد را بهتر بيان كن و بمن بياموز از آنچه خدا بتو آموخته.
فرمود: يا ابن سعيد اگر تو اهل پاسخ نبودى پاسخت نميدادم. فرشته ايست كه بقلم ميرساند و او هم فرشتهايست كه به لوح ميرساند و او هم باز فرشتهايست كه باسرافيل ميرساند، و اسرافيل بميكائيل ميرساند، و ميكائيل بجبرئيل ميرساند، و جبرئيل بانبياء و رسل ميرساند گويد سپس بمن فرمود: اى سفيان برخيز كه بر تو ايمن نيستم.پ 6- و از همان (30) بسندش از ابراهيم كرخى، گفت: از جعفر بن محمّد عليه السّلام پرسيدم از لوح و قلم؛ پاسخ فرمود: دو فرشتهاند.پ 7- عياشى از محمّد بن مروان از امام صادق عليه السّلام از پدرش در تفسير قول خدا تعالى «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» فرمود: «ن» نهريست در بهشت سفيدتر از شير فرمود: خدا قلم را فرمان داد تا جارى شد بهر آنچه بود و باشد، و آن برابر خدا گذاشته است، بر آن هر چه خواهد افزايد و هر چه خواهد بكاهد و هر چه خدا خواهد كه باشد و هر چه خواهد كه نباشد.
من گويم: تمام اين خبر در باب طواف است.پ 8- در اختصاص: ابن سلام از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پرسيد از «ن و القلم» فرمود: نون لوح محفوظ است و قلم نوريست تابان و اينست معنى قول خدا «ن، و قلم و آنچه نگارند» گفت: اى محمّد راست گفتى بگو: بچه درازا بود؟ و چه پهنا؟ و مدادش چه بود؟ و در كجا جارى شد فرمود: درازى قلم پانصد سال راه بود و پهنايش مسافت هشتاد سال و مداد از ميان نيشهايش در مىآمد و در لوح محفوظ بامر خدا و سلطان او روان
بود گفت راست گفتى اى محمّد بگو لوح محفوظ از چه بوده؟ فرمود: از يك دانه زمرد سبز كه درونش لؤلؤ بود و آسترش رحمت گفت راست گفتى اى محمّد گفت: بمن بگو چند بار خدا در هر شبانه روز بلوح محفوظ نگرش دارد؟ فرمود: 360 نگرش.پ 9- در علل (ج 1 ص 18) بسندش از كسى كه شنيده بود از زراره كه ميگفت:
از امام ششم سؤال شد از آغاز نسل آدم و در ضمن سخنانش فرمود: فقهاء اهل حجاز و فقهاء اهل عراق خلافى ندارند در اينكه خدا عز و جل امر فرمود تا قلم بر لوح محفوظ جارى شد بهر آنچه بايد بود تا روز قيامت دو هزار سال پيش از آفرينش آدم و در اينكه كتابهاى خدا همه نوشته همان قلم است اين كتابها كه در عالم شهرت دارند تورات، انجيل، زبور و قرآن كه خدا آنها را از لوح محفوظ بر رسولان خود فرود آورد (الخبر).پ 10- عقائد صدوق: اعتقاد ما در لوح و قلم اينست كه دو فرشتهاند.
من گويم: شيخ مفيد- ره- گفته: لوح كتاب خدا است، در آن نوشته آنچه ميباشد تا روز قيامت، و آنست تفسير قول خدا «و البته نوشتيم در زبور پس از ذكر كه زمين را ارث برند بندههاى خوب من، 105- الحج» لوح همان ذكر است و قلم ابزارى كه خدا بدان در لوح نوشته و لوح را مرجعى نموده تا فرشتهها آنچه خواهد بود از آن بدانند، و چون خدا خواهد فرشتهها را بر غيب آگاه كند يا آنها را بدان بانبياء فرستد فرمايد تا در لوح نگاه كنند آنچه را بايد به پيغام گير برسانند از آن از بر نمايند و از آن بدانند كه چه بايد بكنند.
و البته اخبارى از پيغمبر و ائمه عليهم السلام بدين مضمون رسيده، و كسى كه گفته: لوح و قلم دو فرشتهاند بدور افتاده از اين مطلب و از حق فاصله گرفته، زيرا فرشتهها نه الواح ناميده شوند و نه اقلام، و در عرف و لغت نام فرشتهاى و نه آدمى لوح و قلم معروف نيست.پ بيان: صدوق- ره- در آنچه گفته پيروى از روايت كرده و اعتراضى بر او نيست، با اينكه آنچه مفيد در وصف لوح و قلم گفته منافات با آن ندارد، زيرا ممكن
است هر دو فرشته باشند و يكى ابزار نقش و نگارش باشد و ديگرى جاى نگارش، و بسا مقصود از اينكه دو فرشتهاند اينست كه حامل آنها دو فرشتهاند، و شايد همان ايمان اجمالى بدانها سالمتر از خطاء و گمراهى باشد.پ 11- عقيده ما در نزول وحى از جانب خدا عز و جل اينست كه ميان دو ديده اسرافيل لوحى است و چون خدا سبحانه خواهد وحى صادر كند، اين لوح بر پيشانى اسرافيل زند و آن بنگرد و آنچه در آنست بخواند و آن را به ميكائيل رساند، و ميكائيل بجبرائيل رساند، و جبرائيل به پيغمبران رساند.12- در منثور (ج 1- 328) از ابى نعيم در حليه، سند را به على عليه السّلام كشانده كه فرمود: كرسى لؤلؤ است و قلم لؤلؤ است، و درازاى قلم هفتصد سال راه است و درازاى كرسى تا آنجا كه ندانند آن را جز دانشمندان.پ 13- (در منثور ج 6، 13) ابن عباس گفته: نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود، و باو فرمود تا هر چه بايد باشد تا روز قيامت بنويسد، و كتابش نزد خدا است، سپس خواند «و راستى كه آن نزد ما است در ام الكتاب و الا و حكيم 4- الزخرف».پ 14- (در منثور ج 3- ص 144) از جعفر بن محمّد عليه السّلام فرمود با پدرم محمّد بن على بودم و مردى باو گفت: اى ابا جعفر آغاز آفرينش اين ركن چيست؟ فرمود:
چون خدا خلق را آفريد بآدميزادهها گفت: آيا من پروردگار شماها نيستم؟ گفتند چرا، و اعتراف كردند، و خدا نهرى شيرينتر از عسل و نرمتر از كره جارى كرد، و بقلم فرمود از آن نهر مداد برگرفت، و اعتراف آنها را با هر چه بود شدنى است تا روز قيامت نوشت سپس آن نوشته را لقمهاى ساخت در درون اين سنگ حجر الأسود، و اين دست كشيدن كه مىبينى همانا بيعتى است بر آن اعتراف كه از نخست داشتهاند.پ 15- و از انس است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: راستى خدا پيش از آفرينش آسمانها و زمين كتابى نگاشت و آن كتاب نزد او است بالاى عرش،
و خلق بنهايت رسند تا آنچه كه در اين كتابست، و گواه آن در قرآنست «و راستى كه آن در ام الكتاب نزد ما است البته والا و با حكمت، 4- الزخرف».پ 16- (در منثور ج 6، 13) و از ابن ساباط، گفت: در ام الكتابست آنچه شدنى است تا روز قيامت و بر آن سه فرشته گماشتهاند كه نگهداريش ميكنند، جبرئيل گماشته وحى است كه به پيغمبران فرود مىآورد و گماشته هلاك است چون خدا خواهى قومى را هلاك كند مأمورش او است، و گماشته بيارى در نبردها است چون خدا خواهد يارى دهد، و ميكائيل گماشته بر نزول باران و نگهدارى آنست، و بر نگهدارى گياه زمين، و ملك الموت گماشته بر جان گرفتن است. و چون دنيا تمام شود، محفوظات آنها را با متن ام الكتاب مقابله كند و با هم برابر يابد.پ 17- (در منثور ج 6 ص 13) از ابن جريج در قول خدا «راستى كه آن در ام الكتاب است» گفت: در ذكر حكيم است هر چه بوده و هر چه باشد، و هر كتابى نازل شده از آنست.پ 18- (در منثور ج 6 ص 36) از ابن عباس كه پرسش شده از اين آيه «راستى كه ما نسخه برداريم از آنچه شما ميكنيد، 28- الجاثيه» پاسخ گفت: كه نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود، سپس ن را آفريد، و آن دوات بود، سپس الواح را آفريد و دنيا را تا پايان در آن نوشت، از خلق و مخلوق، كار و كردار، از نيك و بد، و هر چه باشد از روزى حلال و حرام، و از هر تر و خشك، و هر كدام را واداشت بدان چه بايدش، كى در دنيا آيد، و چند در آن بماند و تا چند فانى شود سپس بر آن كتاب فرشتهها گماشت، و به خلق هم فرشتهها گماشت، و فرشتههاى گماشته بر خلق نزد فرشته گماشته بر آن كتاب آيند و هر چه بايد در روز و شب باشد و بر پخش آن گماشتهاند نسخه بردارند، سپس بسرپرستى مردم آيند و آنها را بفرمان خدا نگهدارى كنند و بر جاى دارند (و برانند خ ب) طبق همان نسخهاى كه در دست دارند.
مردى برخاست و گفت: يا بن عباس، اين را ندانيم و نه بينيم، فرشتهها در هر روز بنويسند؟ ابن عباس گفت: آيا شما مردمى عرب زبان نيستيد؟
«راستى ما نسخه برداريم آنچه را شما ميكنيد» آيا نسخه بردارى جز از كتاب است؟پ 19- (در منثور ج 6 ص 37) از ابن عباس از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در تفسير قول خدا «راستى ما نسخه برداريم از آنچه شما ميكنيد» فرمود: مقصود كارهاى مردم دنيا است از نيكيها و بديها، هر بامداد و شام از آسمان فرود آيد آنچه در آن روز و شب بانسان ميرسد، آنكه كشته مىشود، آنكه غرق مىشود، آنكه از بالاى بامش مىافتد و آنكه از بالاى كوه پرت مىشود، آنكه در چاه مىافتد و آنكه در آتش ميسوزد همه اينها را ضبط كنند و شب بآسمان بالا برند و دريابند چنانست كه در ذكر حكيم آسمان ثبت بوده.پ و از ابن عباس كه گفت در ذكرى كه نزد او است هر چه شدنيست نوشته، سپس فرشتههاى نگهبان بر آدم و فرزندانش را بفرستد، و فرشتهها از آن ذكر نسخه بردارند آنچه بندهها ميكنند، سپس خواند «اينست كتاب ما درست بر شما سخن ميگويد راستى ما نسخه برداريم از آنچه شما ميكرديد».پ 21- (در منثور ج 6 ص 37) از ابن عباس كه خدا جل ذكره عرش را آفريد و بر آن استوار گرديد سپس قلم را آفريد و فرمودش تا فرمان او را اجراء كند و ثبت كند، قلم آنچه ميان آسمان و زمين است بزرگ شمرد، و گفت: پروردگارا بچه جارى شوم؟ فرمود: بدان چه من آفرينندهام و در خلق من باشند از قطرههاى باران يا گياه، يا شخص، يا اثر، منظور كردار است، يا روزى، يا عمر، پس قلم جارى شد بهر چه خواهد بود تا روز قيامت و خدا آن را در كتاب مكنون ثبت كرد نزد خود زير عرش.
و اما اينكه فرمود: «راستى ما نسخه برداريم آنچه را شما ميكرديد» اينست كه خدا فرشتهها گماشته و از آن كتاب نسخه بردارند هر سالى در ماه رمضان و شب
قدر آنچه را تا شب قدر ماه رمضان آينده در زمين خواهد بود، و برابر كنند آن را نگهبانانى كه خدا بر بندهها دارد هر شب پنجشنبه با نامه عملى كه نوشتهاند، و دريابند كه نامه عملى كه حافظان بالا بردهاند موافق است با آنچه در كتاب آنها است، نه بيش است و نه كم، و اما اينكه فرموده «راستى ما هر چيزى را باندازه آفريديم، 49- القمر) خدا آفريده براى هر چيزى آنچه مناسب او است از آفريده خود و آنچه وسيله روزى او است، و شتر را آفريده براى نيازهائى كه جز آن از چهارپايان ديگر شايسته آنها نيستند، و همچنين باشند چهارپايان ديگر كه هر كدام براى نيازى هستند مخصوص بخود، و براى جانوران بيابان و پرندههايش رزقى آفريده كه شايسته آنها است در بيابان، و براى جانوران دريا و پرندههايش روزى شايسته در دريا آفريده و براى اينست كه فرموده: ما هر چيزى را باندازه آفريديم.پ 21- (در منثور ج 6 ص 37) از ابن عباس گفت نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود. پيكره قلمى از نور ساختش و باو گفته شد: در لوح محفوظ جارى شو! گفت: پروردگارا چه نگارم؟ فرمود: هر آنچه باشد تا روز قيامت و چون خدا خلق را آفريد بمردم گماشت فرشتههائى كه كارهاشان را نگهبانى كنند، و چون روز قيامت شود نامههاى عمل آنها بدانها عرضه شود، و گفته شود: اينست نوشته ما كه بدرستى با شما گويا است البته كه ما نسخه برداشتيم هر آنچه شما ميكرديد» دو كتاب با هم مقابله شوند و برابر باشند.پ 22- (در منثور ج 6 ص 143) از ابن عباس در تفسير قول خدا «هر روز او در كاريست، 29- الرحمن) گفت: راستى از آنچه خدا آفريده لوحى است از يك درّ سپيد، كه دو پوسته جلدش از ياقوت سرخ است، قلمش از نور است و كتابش از نور و پهنايش ميانه آسمان و زمين، هر روزى 360 بار در آن نگاهى كند، در هر نگاهى بيافريند، روزى دهد، بميراند و زنده كند، عزيز سازد و خوار كند، (بزنجير كشد خ ب) و آزاد كند، و هر چه خواهد كند، و اينست فرموده او «هر روزى او در كاريست».
پ23- (در منثور ج 6 ص 122) از ربيع بن انس در تفسير قول خدا تعالى «براستى كه آن قرآنست ارجمند در كتابى نهانى، 77- 78- الواقعه» گفت:
قرآن ارجمند همان قرآنست، و كتاب نهانى همان لوح محفوظ كه آن را لمس نكنند مگر پاكيزهشدهها، گفت: پاكيزهشدهها فرشتههايند كه پاك از گناهند.پ 24- (در منثور ج 6 ص 250) از عبادة بن صامت گفت: شنيدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميفرمود: راستى نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود، پس باو فرمود: بنويس، و او جارى شد بهر آنچه بايد بود تا ابد.پ 25- و از معاوية بن قره از پدرش گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» لوحى از نور. و قلمى از نور، نوشت هر چه شدنى است تا روز قيامت.پ 26- از ابن عباس گفت: راستى خدا نون را آفريد. و آن دواتى بود و قلم را آفريد و فرمود: بنويس، گفت: چه بنويسم؟ فرمود: بنويس آنچه بايد باشد تا روز قيامت.پ 27- و از او (در منثور ج 6 ص 250) كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: نون لوح محفوظ است و قلم از نور درخشان.پ 28- (در منثور ج 6 ص 250) و از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه فرمود: نخست چيزى كه خدا آفريد قلم بود، سپس نون را آفريد كه دوات بود، سپس بقلم فرمود: بنويس! گفت چه بنويسم؟ فرمود: آنچه بوده و خواهد بود تا روز قيامت از كردار، يا اثر، يا روزى، يا عمر، و نوشت هر چه ميباشد و خواهد بود تا روز قيامت و اينست معنى قول او «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» سپس مهر بر دهان قلم نهاد، و نگفته و نگويد تا روز قيامت، سپس خدا عقل را آفريد و فرمود: البته تو را بكمال رسانم در باره هر كه او را دوست دارم و از تو بكاهم در باره هر كسى كه او را
دشمن دارم.پ 29- (در منثور ج 6 ص 250) از قتاده و حسن است كه نون همان دوات است.پ 30- (در منثور ج 6 ص 250) از ابن عباس در تفسير اين آيه است كه گفت خدا قلم را آفريد و فرمود: جارى شو، پس جارى شد بهر آنچه باشد تا روز قيامت، سپس ماهى را آفريد كه نون است و زمين را بر آن فشرد و سپس فرمود: «ن و قلم و آنچه نگارند».پ 31- و از ابن عباس در تفسير قول خداى «لوح محفوظ» گفت: خبر داده شدم كه يك لوحى است و در آن ذكر است، و آن لوح از نور است، و بمسافت سيصد سال راه است.پ 32- و از ابن عباس است كه گفت: خدا لوح محفوظ را بمسافت صد سال آفريد و پيش از آنكه خلق را آفريند بقلم فرمود: بنويس آنچه در باره خلق خود دانش دارم، پس جارى شد بدان چه باشد تا روز قيامت.پ 33- (در منثور ج 6 ص 335) و از انس، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: براستى براى خدا لوحى است از زبرجد سبز كه آن را زير عرش نهاده، و در آن نوشته: راستى منم خدا، نيست شايسته پرستشى جز من آفريدم سيصد و ده و چند خلق، هر كه آيد با شهادت باينكه نيست شايسته پرستشى جز خدا، ببهشت برده شود.پ 34- (در منثور ج 6 ص 335) از انس گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: راستى برابر خدا رحمان تبارك و تعالى لوحى است كه در آن سيصد و پانزده شريعت و آئين است، رحمان ميفرمايد كه بعزت و جلالم سوگند، نيايد هيچ بندهاى از بندهها نزد من كه مرا يگانه داند و شريكى با من نگيرد و داراى يكى از شما آئينهاى من باشد جز آنكه او را ببهشت درآورم.پ 35- (در منثور ج 6 ص 335) و از ابن عباس گفت: كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم
فرمود: خدا لوحى از يك درّه سپيد آفريد كه دو پوسته جلدش از زبرجد سبز است و نوشتهاش از نور است، و در هر روز سيصد و شصت بار بآن نگرد، زنده كند، و بميراند، و بيافريند و روزى دهد، و عزت بخشد و زبون سازد، و هر چه خواهد بكند «1».