باب پنجم حجب و استار و سرادقات

 [روايات‏]

پ‏1- در توحيد (201) و در خصال 36- 37) بسند خود از زيد بن وهب كه پرسش شد امير المؤمنين عليه السّلام از حجب فرمود: حجب نخست هفتند و كلفتى هر كدام پانصد سال راه است و ميان هر دوتاشان هم پانصد سال راه و حجب دوم هفتاد حجاب است كه ميان هر دوتاشان (و درازى آن خ ب) پانصد سال راه است دربانان هر حجاب 70 هزار فرشته‏اند كه نيروى هر يك برابر نيروى ثقلين است يكى تاريكى است، يكى نور، يكى آتش، يكى دود، يكى ابر، يكى برق، يكى رعد، يكى ريگ، يكى كوه، يكى غبار، يكى آب، يكى رودها.

آنها حجابهاى گوناگونند، و كلفتى هر حجاب مسافت 70 هزار سال است و آنگه سراپرده‏هاى جلالند كه 60 (70 خ ب) سراپرده‏اند، و در هر سراپرده 70 هزار فرشته است و ميان هر دو سراپرده 500 سال راه، سپس سراپرده عزّتست.

 

سپس سراپرده كبرياء،پ سپس سراپرده عظمت، سپس از آن قدس، و سپس جبروت و سپس فخر، و سپس نور سپيد، سپس وحدانيّت كه 70 هزار سال راه است سپس حجاب اعلا است، سخن آن حضرت پايان يافت و خاموش شد و عمر بدو گفت: نمانم براى روزى كه تو را نبينم اى أبو الحسن.

صدوق- ره- گفته: خدا پشت اين پرده‏ها نيست، و برتر است از آنها زيرا مكانى ندارد، پشت اين پرده‏ها عظمت علياء است از آفريده‏هائى كه اندازه آنها را جز خدا تبارك و تعالى نميداند.پ بيان: يكى ظلمت است: بسا كه مقصود اينست كه مطلق حجاب داراى اين موجوداتست نه حجابهائى كه پيشتر گفته چنانچه از بيان غلظت آنها معلوم است.پ 2- در معانى (306- 307) و در خصال (81) بسندش از على بن ابى طالب عليه السّلام فرمود: راستى خدا تبارك و تعالى 424 هزار سال پيش از آسمانها و زمين و عرش و كرسى و لوح و قلم و بهشت و دوزخ و پيش از آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسى و عيسى و داود و سليمان و هر آنكه خدا در اين آيه فرموده «و بدو بخشيديم اسحاق و يعقوب را- تا آنجا كه- و رهنموديمشان براه راست، 87- الانعام» و پيش از همه انبياء نور محمّد را صلى اللَّه عليه و آله و سلم آفريد و بهمراهش 12 حجاب آفريد حجاب قدرت، عظمت، منّت، رحمت، سعادت، كرامت، منزلت، هدايت، نبوّت، رفعت، هيبت، شفاعت، سپس 12 هزار سال نور محمّد صلى اللَّه عليه و اله را در حجاب قدرت باز داشت كه ميگفت: (سبحان ربى الاعلى) و 11 هزار سال در حجاب عظمت كه ميگفت: (سبحان عالم السر) [و اخفى‏] و 10 هزار سال در حجاب منّت كه ميگفت: سبحان من هو قائم لا يلهو، و 9 هزار سال در حجاب رحمت كه ميگفت: سبحان الرفيع الاعلى، و 8 هزار سال در حجاب سعادت كه ميگفت: سبحان من هو دائم لا يسهو، و 7 هزار سال در

 

حجاب كرامت كه ميگفت: سبحان من هو غنى لا يفتقر. و 6 هزار سال در حجاب منزلت كه ميگفت: سبحان ربّى العلى الكريم، و 5 هزار سال در حجاب هدايت كه ميگفت:

سبحان ذى العرش العظيم، و 4 هزار سال در حجاب نبوّت كه ميگفت: سبحان رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ، و 3 هزار سال در حجاب رفعت كه ميگفت: سبحان ذى الملك و الملكوت، و 2 هزار سال در حجاب هيبت كه ميگفت: سبحان اللَّه و بحمده و هزار سال در حجاب شفاعت كه ميگفت: سبحان ربى العظيم و بحمده.

سپس عزّ و جلّ نامش را بر لوح پديد كرد و چهار هزار سال بر لوح درخشيد سپس بر عرش پديد كرد و 7 هزار سال بر ساق عرش پايدار بود تا آنكه خدا عزّ و جلّ او را در پشت آدم نهاد، تا آخر آنچه در مجلّد ششم گذشت.پ 3- تفسير على بن ابراهيم (373) بسندش تا رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله كه جبرئيل در شب معراج بمن گفت: ميان خدا و خلقش 90 هزار حجابست، و نزديكترين خلق بخدا منم و اسرافيل، و ميان ما و او چهار حجاب است حجابى از نور، ديگر از ظلمت، و حجابى از ابر، و ديگرى از آب (الخبر)پ 4- در مجالس صدوق: بسندش از ابن عباس در خبر معراج كه گذشت رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله تا رسيد به حجب كه پانصد شماره بودند و ميان هر دو حجاب پانصد سال راه بود.پ 5- در توحيد: بسندش از امام ششم فرمود: خورشيد يك هفتادم از نور كرسى است، و كرسى يك هفتادم از نور عرش، و عرش يك هفتادم از نور حجاب، و آن يك هفتادم از نور ستر (الخبر) (اين حديث در شماره 45 باب عرش و كرسى گذشت)پ 6- در المتهجد: ضمن تعقيب نماز امير المؤمنين عليه السّلام: و از تو خواهم بنور نامت كه بدان آفريدى نور حجابت- تا گويد- و از تو خواهم بنام زكى پاكت نوشته در كنه حجبت، سپرده در علم غيب نزد خودت بر سدرة المنتهى و از تو خواهم بنامت‏

 

نوشته بر سرادق اسرار- تا گويد- بنامت كه نوشتى بر حجاب عرشت، و بهر نامى كه در لوح محفوظ دارى‏پ 7- در اقبال: ضمن تعقيبات نوافل رمضان، روايت شده از امام ششم عليه السّلام:

بار خدايا من از تو خواهم بنامت كه نوشته در سرادق مجد است، و خواهم بنامت كه نوشته در سرادق بهاء است، و خواهم بنامت كه نوشته در سرادق عظمت است و خواهم بنامت كه نوشته بر سرادق جلال است و بنامت كه نوشته بر سرادق عزّتست و بنامت كه نوشته بر سرادق سرائر است، آنكه پيش است و والا و خوب و خرم، و پروردگار هشت فرشته، و پروردگار عرش بزرگ (الدعاء) (اين دعاء را در تعقيبات نوافل نيافتيم، از پاورقى ص 43).پ 8- درّ منثور سيوطى بنقل از چند كتاب از ابن عباس گفت: ميان آسمان هفتم تا كرسيش 7 هزار نور است (در مصدر يافت نشده از پاورقى ص 43)پ 9- و از انس است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله فرمود: جبرئيل گفت: ميان من و پروردگار 90 حجاب از نور و آتش است كه اگر نزديكتر آنها را ببينم ميسوزم (درّ المنثور ج 1 ص 93)پ 10- از أبى هريره است كه يك مرد يهودى نزد پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله آمد و گفت:

يا رسول اللَّه، خدا را از خلقش جز آسمانها پرده‏ايست؟ فرمود: آرى ميان او و فرشته‏هاى گرد عرش 70 پرده از نور است، و 70 پرده از ظلمت، 70 پرده از آويزهاى ديبا، 70 پرده از آويزه‏هاى سندس، 70 پرده از در سفيد، 70 پرده از در سرخ، 70 پرده از در زرد، 70 پرده از در سبز، 70 پرده از روشنى، 70 پرده از برف، 70 پرده از آب، 70 پرده از تگرگ، 70 پرده از عظمتى كه وصف نشدنى است.

گفت: بمن خبر ده از فرشته‏اى كه پهلوى آنست، فرمود: اسرافيل است، سپس جبرئيل، سپس ميكائيل، سپس ملك الموت عليه السّلام (درّ المنثور ج 1 ص 93)پ 11- و از مجاهد است كه ميان فرشته‏ها و عرش 70 حجاب است، حجابى‏

 

از نور و حجابى از ظلمت.پ 12- .. رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: در فرود خدا 70 هزار حجاب از نور و ظلمت است، كسى نشنود از آنها مگر اينكه جانش برآيد.پ 13- در شرح نهج البلاغه كيدرى، از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله در حديث معراج فرمود:

از سدرة المنتهى بيرون شدم تا بيكى از حجب عزّت رسيدم، و آنگه بحجاب ديگر و با براق هفتاد حجاب را در نور ديدم كه ميان هر دو حجابى پانصد سال راه بود- تا فرمود- و در عليين، درياها، نورها و حجابها ديدم و جز آن كه اگر آنها نباشند هر آنچه زير عرش است از نور عرش ميسوزد، گفته: در ضمن حديث است كه جبرئيل عليه السّلام گفته: براى خدا در فرود عرش 70 حجابست كه اگر بيكى از آنها نزديك شوم جلوه‏هاى وجه پروردگارمان ما را بسوزانند.

خلاصه در اين باب:

پ‏اخبار عامّه و خاصه در وجود حجب و سرادقات و فزونيشان بسيار است، در قاموس (ج 3 ص 244) گفته: سرادق چادرى است كه بالاى صحن خانه كشند ...

در نهايه گفته: (ج 2 ص 157) سرادق هر آنچه كه احاطه بچيزى دارد چه ديوار باشد و چه چادر و خيمه (پايان) ظاهر بيشتر اخبار اينست كه آنها زير عرشند و از برخى برآيد كه بالاى عرشند و منافاتى ندارند كه در هر دو جا باشند،پ و از طريق مخالفان روايت شده كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله گفته: براى خدا تبارك و تعالى 70 هزار حجاب از نور و ظلمت است كه اگر برداشته شوند جلوه‏هاى وجه او آنچه فرود آنها است بسوزانند، جزرى در نهايه (ج 2 ص 141) گفته: در حديث است كه جبرئيل گفت: براى خدا در فرود عرش 70 حجابست كه اگر ما بيكى از آنها نزديك شويم، سبحات وجهش ما را بسوزانند.پ و در حديث ديگر است كه: حجابش نور است يا نار كه اگرش بردارد سبحات‏

 

وجهش هر ديدرسى را بسوزانند، سبحات خدا جلال و عظمت اويند، يا پرتوهاى رويش، و محاسن چهره را سبحات آن گويند، چون در ديد چهره زيبا گويند:

سبحان اللَّه.

و معنى مفهومتر اينست كه اگر از انوار خدا كه محجوب از بنده‏ها است چيزى پرده بردارى شود بر هر كه آن افتد نابود شود چنانچه موسى از پرتو آن بيهوش افتاد و كوهها تكه تكه و خاك شدند چون خدا تعالى تجلّى كرد، نووى در شرح صحيح مسلم گفته: سبحات بضمّ س و ب يعنى نور او و مراد از وجه ذات است و مقصود از ديدرس همه آفريده‏ها است كه ديد خدا محيط بدانها است يعنى اگر مانع برداشته شود از ديد انوارش جلالش همه چيز را بسوزاند.

و تحقيق اينست كه اين اخبار را ظاهريست و باطنى و هر دو درست است ظاهرش اينست كه خداى سبحان چنانچه عرش و كرسى را با بى‏نيازى بدانان آفريده در بر آنها پرده‏ها و حجابها و سرادقاتى آفريده، و از انوار غريبه آفريده خود درون آنها را انباشته كه در ديد فرشته‏ها و برخى پيغمبران و در شنيد ديگران مظهر عظمت و جلال و هيبت و وسعت فيض و رحمتش باشند، و اختلاف شماره بسا كه از نظر نوع و صنف و شخص آنها است و يا اينكه در برخى تعبيرات با هم شماره شدند و يا بعضى از آنها را نام بردند.

و امّا باطن آنها اينست كه البته حجب مانع از وصول بحق بسيارند، برخى ناشى از نقص نيرو و درك آدمى است از نظر امكان و نياز و حدوث و آنچه بدنبال آنها است از نقص و درماندگى و اينها حجب ظلمتند و برخى ناشى از نورانيّت و تجرد و تقدّس و عظمت و جلال خدا است كه حجب نورانيه‏اند، و محال است اين هر دو حجاب برداشته شوند و اگر از ميان بروند جز ذات حق چيزى نماند آرى ممكن است تا اندازه‏اى اين حجب برداشته شوند و آدمى بمقام كشف و شهود برسد بوسيله بركنارى از صفات شهوانيّه و اخلاق حيوانيه و تخلق باخلاق ربانيّه از راه عبادت و رياضت و مجاهده و بررسى علوم حقّه.

 

پ‏و در اين صورت انوار جلال الهى بر بنده ميتابند و تشخص و اراده و شهوت او را ميسوزانند، و با ديده يقين كمال خدا و بقائش را مينگرند و فناء و ذل خود را دريابند، بى‏نيازى او و نياز خود را بنگرند، بلكه هستى عاريه خود را در برابر وجود او نيست شمارند، و توانائى ناچيز خود را در برابر قدرت كامله او هيچ بلكه از اراده و دانش و قدرت خود بكنار روند، و اراده و قدرت و علم خدا در آنها بكار افتد، نخواهند جز آنچه خدا خواهد و نيروى حق را در تصرف بكار برند مرده زنده كنند، خورشيد برگردانند، ماه را بشكافند، چنانچه‏پ امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: من در خيبر را به نيروى جسمانى نكندم بلكه بنيروى ربانى كندم.

 

و اين معناى فناء في اللَّه و بقاء باللَّه است كه قابل فهم است و منافى با اصول دين نيست. و بعبارت ديگر حجابهاى مانع از وصول بنده بخدا از نظر عبادت و درك مقام ممكن از معرفت از قبيل رياء و خودبينى و سمعه و مراء است، و حجب ظلمانيه كليه گناهانست، و چون اين حجب برداشته شوند خدا در دل بنده تجلّى كند و محبّت جز او را تا بخودش برسد ميسوزاند، و سخن در اين باره در كتاب ايمان و كفر تمام مى‏شود ان شاء اللَّه، اين همه موجب نشود كه دست از ظواهر آن اخبار برداشت مگر بواسطه معارضه اخبار صحيحه و صريحه كه مايه تأويل آنها گردند، و آغاز بيدينى تأويل بى‏دليل است، و اللَّه الهادى الى سواء السبيل «1»