پ1- بسندى از معلّى بن خنيس كه در نوروز نزد امام صادق عليه السّلام رفتم، فرمود: امروز را ميشناسى؟ گفتم روزيست كه عجمها بزرگش دارند و بهم هديه دهند قربانت، فرمود: بكعبهاى كه در مكّه است، اين شيوه براى امريست ديرين كه تفسيرش كنم برايت تا بفهمى، گفتم: اى آقايم، آن را از شما بدانم دوستتر است نزد من از اينكه مردههايم زنده شوند و دشمنانم بميرند، فرمود: در نوروز بود كه خدا از بندههايش پيمان گرفت او را بپرستند و شريك با او نياورند، و برسولان و حججش بگروند، و بائمّه عليهم السلام ايمان آرند.
نخست روز است كه خورشيد تابيده، باد وزيده، گل شكفته در زمين، روزى كه كشتى نوح بر جودى استوار شده، روزى كه خدا در آن هزارها كه از ترس مرگ گريخته و مرده بودند زنده كرد، روزى كه جبرئيل به پيغمبر فرود آمد روزى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را بدوش گرفت تا بتهاى قريش را از فراز كعبه افكند و خرد كرد، و همچنين بود ابراهيم عليه السّلام، روزى كه پيغمبر فرمود تا اصحابش
با أمير المؤمنين بيعت كردند،پ روزى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را بوادى پريان فرستاد تا از آنها بيعت گيرد: روزى كه دوباره مردم با على عليه السّلام بيعت كردند، روزى كه بخوارج نهروان پيروز شد و ذو الثدية را كشت، روزى كه قائم ظهور كند و روزى كه بدجّال پيروز شود و او را در زبالهدان كوفه بدار زند، نو روزى نيايد جز اينكه ما توقع فرج داريم زيرا از روزهاى ما و روزهاى شيعيان ما است، حججش نگهداشتند و شما آن را گم كرديد.
فرمود: يكى از پيغمبران از پروردگارش پرسيد چگونه اينها كه برون شدند زنده كنى؟ خدا در اين روز باو وحى كرد آب بر مرقدشان بپاشد كه نخست روز سال پارسيانست و آنان كه 30 هزار بودند زنده شدند، و آب پاشيدن در آن روز سنّت شد گفتم: اى آقايم، قربانت نام روزهاى پارسى را بمن نگوئى؟ فرمود: آنها 30 روزند از ماههاى قديم بىكم بيش در هر ماه.
1- هر مزد روز نامى از نامهاى خدا تعالى كه آدم را در آن آفريد، پارسيان گويند: خوبست و نوشيدن و شادى را شايد.
امام صادق عليه السّلام ميفرمود: سعد است و مبارك: روز شاديست، با أميران و سروران در آن سخن گوئيد، حوائج را بخواهيد كه برآورده شوند باذن خدا، نوزادش مبارك است، نزد سلطان برويد، بخريد، بفروشيد، زراعت كنيد، درخت بكاريد بنا كنيد، سفر كنيد كه همه كار را شايد و تزويج را، بيمارش بزودى به شود گمشدهاش يافت شود ان شاء اللَّه.
2- بهمن روز، شايسته و پاك، خدا در آن حواء را آفريد، يك دنده از آدم عليه السّلام بود، نام فرشته گماشته بحجب قدس و كرامت است فرس گفتهاند: خوب و پسند است امام صادق فرمايد: مبارك است تزويج كنيد. از سفر بخانه آئيد، سفر كنيد، بخريد بفروشيد هر نوع حاجت بخواهيد، روزيست پسنديده بيمار آغازش سبك است و از آخرش سخت، و در خطر مرگ.
پ3- «ارديبهشت روز» نام فرشته گماشته بدرمان و درد، فرس گويند:
سنگين است و امام صادق فرمايد: نحس مستمر است از همه حوائج و كارها بپرهيزيد، نزد سلطان نرويد نخريد نفروشيد تزويج نكنيد حاجت مخواهيد بكسى تكليف نكنيد خود را باشيد از كارهاى سلطان بپرهيزيد تا توانيد صدقه بدهيد كه هر كه در آن بيمار شود خطر دارد، روزيست كه خدا عزّ و جلّ آدم و حوّا را از بهشت دور كرد، لخت كرده، مسافرش دچار راهزن شود.
4- «شهريور روز» نام فرشتهاى كه جواهر از آن آفريده شده و گماشته بر آنها است، و بدرياى روم، فرس گويند پسند است.
امام صادق عليه السّلام فرمايد: مبارك است نوزادش هابيل پسر آدم است تزويج و شكار خشكى و دريا را شايد، نوزادش شايسته مبارك و محبوب مردم است جز اينكه سفر را نشايد و در آن خطر راهزنست و بلاء و اندوه بيمارش زود به شود ان شاء اللَّه تعالى.
5- «اسفندار مذروز» نام فرشته گماشته بزمينها.
فرس گفتهاند: سنگين است امام صادق عليه السّلام فرمايد نحس است و بد، نوزادش قابيل پسر آدم است كه ملعون و كافر كشنده برادر خود، نفرين كن بخاندانش بود غم و گريه بر آنها وارد كرد، از آن كناره كنيد كه شوم و نحس و مذموم است حاجت نخواهيد، نزد سلطان نرويد، در منزل خود بمانيد و بخوبى از درندهها و آهن حذر كنيد.
6- «خرداد روز» نام فرشته گماشته بر كوهها، فرس گويند: سبك است امام صادق عليه السّلام فرمايد: مبارك است تزويج و كوشش در هر كار خير در خشكى و دريا و شكار و كسب در هر دو را شايد و هر حاجتى را، مسافرش زود و با هر چه خواهد بخانه برگردد، در هر حاجت داريد بكوشيد كه برآورده است ان شاء اللَّه.
7- «مرداد روز» نام فرشته گماشته بمردم و روزيشان، فرس گويند: نيك است و امام صادق فرمايد: سعد است و مبارك هر كار خواهيد بكنيد از بناء
درخت كارى، زراعت، شكار نزد سلطان رفتن، سفر كه پسند و شايسته هر حاجت است ان شاء اللَّه.پ 8- «ديبار روز» از نامهاى خدا است، فرس گويند: نيك است، امام صادق عليه السّلام فرمايد مبارك است و شايسته كوشش در هر حاجت و فروش و خريد و شكار جز سفر كه نرويد بيمارش زود به شود نزد سلطان و جز او برويد كه حاجت در آن روا است و از سلطان بخواه.
9- «آذر روز» نام فرشته گماشته بر آتش روز قيامت فرس گفتهاند:
سبك است، صادق عليه السّلام فرمايد: صالح، سبك، مبارك است همهاش، سفر و هر چه را خواهى شايد مسافرش مال بسيار يابد و هر چيزى بيند بيمارش زود به شود و بد نبيند ان شاء اللَّه حاجت خواهيد كه باذن خدا برآورده است ان شاء اللَّه.
10- «ابان روز» نام فرشته گماشته بدريا و آبها فرس گويند سنگين است صادق عليه السّلام فرمايد: همه چيز را شايد جز رفتن نزد سلطان روز ولادت نوح است نوزادش روزيمند است سختى نكشد نميرد تا پير شود بينوا نشود هر كه از سلطان يا ديگرى گريزد گرفته شود گمشدهاش يافت شود براى فروش و خريد و سفر نيك است بيمارش زود به شود ان شاء اللَّه.
11- «خور روز» نام فرشته گماشته بخورشيد فرس گويند: چون پيش از خود سنگين است صادق فرمايد: روز ولادت شيث پسر آدم عليه السّلام است كه پيغمبر بوده فروش و خريد هر كار و حاجت را شايد و سفر را جز رفتن نزد سلطان كه نشايد و نهانى از او بهتر است كناره كنيد نوزادش مبارك روزيمند پر عمر است بينوا نشود هرگز حاجات خود را جز رفتن نزد سلطان بجوئيد.
12- «ماه روز» نام فرشته گماشته بر ماه فرس گويند: سبك است روزبه نام دارد صادق فرمايد: نيك است و خوب و پسند چون 11 نوزادش عمر طولانى دارد حوائج را بخواهيد آغازش نزد سلطان رويد نه پايانش از خدا كمك خواهيد كه بخواست خدا بگذرد.
پ13- «تير روز» نام فرشته گماشته باختران فرس گويند: روزيست جدّا سنگين: صادق فرمايد: نحس مستمر است از هر كار بپرهيزيد تا توانيد حاجت مخواهيد نزد سلطان و جز او مرويد لا حول و لا قوة الا باللَّه:
14- «جوش روز» فرشته گماشته بآدمى و چهارپا و دام فرس گويند:
سبك است صادق فرمايد: نيك است براى هر چه خواهى ديدار اشراف و علماء را شايد و طلب حوائج نوزادش با كمال و دانش دوست و دراز عمر است در پايان عمر مال فراوان دارد بيمارش بخواست خدا به شود.
15- «ديمهر روز» نام خدا است فرس گويند: سبك است صادق فرمايد: خوب است و مبارك براى هر كار و حاجت كه خواهى جز اينكه نوزادش لال يا زبان گرفته است حاجت خواهيد كه برآورده است ان شاء اللَّه.
16- «مهر روز» فرشته گماشته برحمت فرس گويند: بسيار سبك است صادق فرمايد: منحوس بد مذموم است، حاجت مخواهيد، سفر مكنيد كه مسافرش هلاك است، نوزادش بناچار ديوانه است بيمارش بسا رها نشود، حاجت و حركت را وانه كه اگر هم برآورده شود سخت است، و بسا بمقصد نرسد تا توانيد بپرهيزيد و صدقه بدهيد.
17- «نمروش روز» فرشته گماشته بويرانى جهان كه جبرئيل است، فرس گويند: پسند و سبك و ميانه است.
صادق فرمايد: نيك است براى هر چه خواهى، موافق و پاك پسند هر حاجت بخواهيد، تزويج كنيد، خريد، فروش، زراعت، بناء انجام دهيد، نزد سلطان و جز او برويد كه بخواست خدا حاجت روا شويد.
18- «رش روز» فرشته گماشته به آتش، فرس گويند: سبك است.
صادق فرمايد: پسند و نيك است براى تزويج، سفر، زراعت، خواست حاجت و هر كار، هر كه با دشمن خصومت كند پيروز گردد بقدرت خدا تعالى.
پ19- «فروردين روز» فرشته گماشته بجان خلائق و ستاندن آن، فرس گويند: سنگين است، صادق فرمايد: پسند و نيك است براى تزويج، خواست حاجت، هر كه با دشمنى درآويزد بقدرت خدا بدو چيره شود، هر كار را شايد اسحاق در آن زاده، نوزادش مبارك است ان شاء اللَّه.
20- «بهرام روز» فرشته گماشته به پيروزى و شكست در نبرد، فرس گويند:
سبك است، صادق فرمايد: نيك است براى سفر، و خصوص طلب حوائج، و بناء و تزويج و عروسى و رفتن نزد سلطان و جز او، روز مباركى است ان شاء اللَّه.
21- «رام روز» فرشته گماشته بشادى و خرّمى، فرس گويند: نيك است و مبارك، صادق فرمايد: نحس مستمر است، روز خون گرفتن است، تا توانيد بپرهيزيد، حاجت مخواهيد، با دشمن نستيزيد، نوزادش بيشتر نيازمند و بينوا است مسافرش سود نبرد و در خطر است.
22- «باد روز» فرشته گماشته ببادها، فرس گفتند: سنگين است، صادق فرمايد: پسند و نيك براى هر حاجت بويژه فروش و خريد، صدقه ثواب شايان دارد نوزادش مبارك و محبوب است، بيمارش بزودى به شود، مسافرش سودمند و سالم بخانه برگردد، هر كه نزد سلطان رود بخواستههاى خود رسد و كامياب گردد.
23- «ديبدين روز» فرشته گماشته بخواب و بيدارى، فرس گويند: سبك است، صادق فرمايد: پسند است روز ولادت يوسف عليه السّلام است، هر كار و حاجت را شايد بويژه تزويج و تجارات و رفتن نزد سلطان و درخواست حاجت، نوزادش مبارك است و نيك، مسافرش بهرهمند و خيرجو است بخواست خدا عزّ و جلّ.
24- «دين روز» فرشته گماشته بكوشش و جنبش و فرس گويند: سبك است و نيك، صادق فرمايد: نحس است و زادگاه فرعون- لعنه اللَّه- سخت است و بد، تا توانيد بپرهيزيد، مسافرش بميرد، در نسخهاى، نوزادش در سفر بميرد يا كشته يا غرق شود و عمرانه غمگين، رنجبر و دژم باشد و بىتوفيق، بيمارش طولانى و بمقصد نرسد هر چه كوشد.
پ25- «ارد روز» فرشته گماشته بپريان و ديوان، فرس گويند سنگين است صادق فرمايد: نحس و بد و مذموم است، روزيست كه هفت آفت بمصر زد، بلايش سخت است، بيمارش بسا رها نشود و به نشود، مسافرش برنگردد و سود نبرد، حاجت نخواهيد، خود را باشيد، و تا توانيد بپرهيزيد.
26- «اشتاد روز» فرشته گماشته هنگام ظهور دين، فرس گويند: خوب است، صادق فرمايد: شايسته و مبارك است، موسى در آن دريا را شكافت، هر حاجت را شايد جز تزويج و سفر: هر كه تزويج كند ناتمام ماند و جدا شود، هر كه سفر كند سود نبرد و برنگردد، صدقه بدهيد كه سودش فراوانست، و زيانها مردود بخواست خدا.
27- «آسمان روز» فرشته گماشته بآسمانها، فرس گويند: پسند است صادق فرمايد: نيك است و پسند براى هر حاجت و هر چه خواهى، نوزادش خوب زيبا و نمكين است، بناء، زراعت فروش، خريد، رفتن نزد سلطان را شايد، در حوائج خود بكوشيد.
28- «رامياد روز» فرشته گماشته بقضاوت ميان خلق، فرس گويند: سنگين است و نحس، صادق فرمايد: سعد است و مبارك و ستوده روز ولادت يعقوب پيغمبر عليه السّلام است، سفر و هر حاجت را شايد، نوزادش روزيمند و محبوب مردم و خانواده است و بدانها نيكى كند جز اينكه غمنده باشد و در آخر عمر مبتلا شود و ديدهاش در خطر است.
29- «مهر اسفند روز» فرشته گماشته بر فناها، روزگاران، خردها، گوشها و ديدهها، فرس گويند: نيك است، صادق فرمايد: پسند است براى هر حاجت جز براى نويسنده كه در آن نوشتن بد است، و بنظرم در حاجت خود نكوشد اگر تواند بيمارش زود به شود، مسافرش مال فراوان يابد جز نويسنده كه او را بد باشد گريختهاش زود برگردد، گمشدهاش يافت شود.
30- «انيران روز» فرشته گماشته بروزگارها، فرسش مبارك دانند، صادق
فرمايد: پسند و نيك است براى همه چيز، روز ولادت اسماعيل بن ابراهيم عليهما السّلام است، همه كار و همه حاجت را شايد از خريد و فروش و زرع و غرس و تزويج و بناء، بيمارش زود به شود ان شاء اللَّه، أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: نوزادش فرزانه بردبار، راستگو و مبارك است و كارش بالا گيرد و شأنش برآيد، زبانش راست و وفادار باشد، گريختهاش را يابند، گمشدهاش يافت شود ان شاء اللَّه.پ 2- در مناقب (ج 4 ص 319) حكايت است كه منصور موسى بن جعفر را پيش داشت تا روز نوروز جلوس كند، و آنچه عيدى نزد او آرند دريافت كند فرمود: من اخبار از جدّم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را بازرسى كردم، از اين عيد خبرى نيافتم اين روش پارسيان بوده و اسلام آن را محو كرده معاذ اللَّه چيزى را زنده سازيم كه اسلام محوش كرده، منصور گفت: براى سياست سپاه اين كار را ميكنيم بحق خداى بزرگ از تو خواهش دارم كه جلوس كنى، و جلوس كرد، تا آخر آنچه در باب تاريخ آن حضرت آوردم.پ بيان: اين خبر مخالف اخبار معلى است، و دلالت دارد بر بىاعتبارى نوروز شرعا، ولى اخبار معلّى سندش قوىتر و ميان اصحاب مشهورتر است، و ممكن است اين خبر حمل بر تقيه شود، چون خبر معلى مشتمل بر مطالبى است كه تقيه داشته و امروز هم در بلاد مخالفان از اظهار تبرك بدان بايد تقيّه كرد، يا مقصود از آن تعظيم روز ديگريست جز روزى كه در خبر معلى است.پ 3- المتهجّد: معلى بن خنيس از امام صادق عليه السّلام در يوم نوروز آورده كه:
غسل كن، پاكترين جامه خود را بپوش عطر بزن و آن روز روزه باش (الخبر).
مىگويم: در برخى كتب منجّمان بروايت از امام صادق عليه السّلام روزهاى ماههاى فرس را چنين يافتم.
1- «هرمز» كه نام خداست: آدم و حوّاء در آن خلق شدند، تجارت و صحبت ملوك شكار بناء و نو پوشيدن را شايد، حمام و فصد و قرض و نبرد و مناظره را نشايد.
پ2- «بهمن» مبارك است، بيشتر كارها را شايد فصد و حجامت و حمام را نشايد.
3- «ارديبهشت» فرشته گماشته بدرمان، آدم و حوّاء از بهشت بدر شدند تنها شكار و نوشيدن دارو را شايد.
4- «شهريور» روز خوبيست زادگاه هابيل است عمارت بناء صلح نكاح تجارت و صيد را شايد سفر نقل مكان و تحويل و سر تراشيدن را نشايد.
5- اسفندار [مذ] نحس است هابيل كشته شده جز عمارت و شرب دواء را نشايد.
6- «خرداد» فرشته گماشته بكوهها مبارك و نيك است از فصد و تعليم و نبرد حذر كن.
7- «مرداد» فرشته گماشته بجانوران فصد و حجامت و زراعت و طلاق را نشايد.
8- «ديبازر» از نامهاى خدا سفر و شكار و مناظره و حمام را نشايد.
9- «آذر» فرشته گماشته بآتش آغازش نيك و آخرش بد است ملك نخرند كه زود ويران شود.
10- «آبان» نام فرشته گماشته بدرياها زادگاه نوح عليه السّلام است ديدار بزرگان نوشتن نامه خوب است و ارسال رسول سفر شكار درمان بالا رفتن جاى بلند را نشايد كه خطر سقوط دارد.
11- «خور» فرشته گماشته بخورشيد زادگاه موسى است فصد حمام، نكاح، نو پوشيدن بنده خريدن را نشايد.
12- «ماه» فرشته گماشته بارزاق اين روز را مخزن الاسرار گويند: از گريز پرهيز شود كه دستگير گردد.
13- «تير» گماشته بر اختران روز نحس است تنها مجالست خوبان را شايد و اشتغال بدعاء.
پ14- «جوش» فرشته گماشته ببهائم زادگاه ابراهيم عليه السّلام است كارهاى بد را حذر بايد.
15- «ديب مهر» فرشته گماشته بعرش روز نجات ابراهيم عليه السّلام از آتش از فصد حذر كن.
16- «مهر» فرشته گماشته بدوزخ روز نحس مستمر جز حمام و سر تراشيدن را نشايد سفرش خطر هلاك دارد.
17- «سروش» از نامهاى خدا و گفتهاند جبرئيل، از جز طلب حاجت و كار خير حذر كن.
18- «رشن» فرشته گماشته بآتش از فسق و فجور و كارهاى بد حذر كن.
19- «فروردين» نام ملك الموت زادگاه اسحاق از خون گرفتن و سر- تراشيدن حذر كن.
20- «بهرام» فرشته گماشته به نبرد از خصومت و شكار و تقاضاى كارشناس حذر كن.
21- «رام» فرشته گماشته به جان نحس است از هر كارى حذر كن در برخى نسخهها فرشته گماشته بأبر است مبارك است شكار معالجه و حمام را نشايد.
22- «باد» فرشته گماشته بابرها و در برخى نسخهها نام خدا است از فسق و فجور حذر بايد.
23- «ديبدين» از نامهاى خدا نيك است و شايسته در نسخهاى زادگاه فرعونست از خوراك بد و هر كار بويژه سفر حذر بايد.
24- «دين» نحس و زادگاه فرعونست جز فصد را نشايد و از خوراكها و هر كار حذر بايد.
25- «ارد» فرشته گماشته بديوها، روز هلاك مصريان تنها باش و بكارى مرو، ويژه سفر تجارت، نكاح حمام و شكار.
پ26- «اشتاد» فرشته گماشته بآدمى موسى از دريا گذشت از نقل مكان سفر عمارت فصد و تزويج حذر بايد.
27- «آسمان» فرشته گماشته بسماوات مبارك است از فصد و شكار و نكاح و دام خريدن پرهيز شود.
28- «رامياد» فرشته گماشته بزمينها از فصد و حمام حذر بايد.
29- «مار اسفندار» نام ميكائيل سفر طلب علم نو پوشيدن و بريدن جامه و خريد دام را نشايد.
30- «انيران» فرشته گماشته بروزها زادگاه اسماعيل از هر كار بد حذر بايد و هر كار خير را شايد در نسخهاى فرشته گماشته بجنگ است از كارهاى بد حذر بايد و كار خير را شايد (در ترجمه اين روايت از منجّمان بيان كارهاى مجاز در هر روزى ترجمه نشد و بترجمه همان كارهائى كه نشايد اكتفا شد چون در اختيارات گذشته مفصل بيان شده بودند).پ 5- در روايت ديگر بسندى از امام صادق عليه السّلام اختيارات هر روز ماه باين شرح است.
1- روز آفرينش آدم عليه السّلام نيك است و مناظره با امراء را شايد.
2- تزويج سفر فروش و خريد و شروع در هر كار را شايد.
3- نحس است نزد سلطان مرو حاجت مخواه فروش و خريد مكن.
4- زادگاه قابيل پسر آدم تزويج و هر كار را شايد جز سفر كه لخت شود چنانچه آدم و حواء لخت شدند.
5- ملعون نحس قابيل هابيل را كشته و بخاندانش نفرين كرده.
6- تزويج سفر حجامت ديدار سلطان را براى هر حاجت شايد.
7- مناظره خصومت طلب حاجت ديدار قاضيان و جز آنان سفر آغاز هر كار را شايد.
8- چون روز گذشته است جز كه سفر را نشايد.
پ9- سعد است و حاجت بخواه كه برآورده شود.
10- سعد است چون ديروزش.
11- مسافرش بهره برد گريخته از سلطانش دستگير شود نوزادش خوب و روزيمند باشد.
12- براى حاجت خواستن و سفر و هر چه خواهى نيك است.
13- نحس است و بد از ديدار سلطان و جز او بپرهيز و تير ميانداز كه شوم است.
14- هر حاجت را شايد نوزادش تا آخر عمر توانگر است.
15- نحس است، مسافرش هلاك است و بد بيند نوزادش ناچار ديوانه است.
16- براى هر كارى شايد.
17- براى هر كارى شايد.
18- هر كارى را شايد و سفر را كه حاجت در آن برآيد.
19- چون ديروز است.
20- مانند آنست.
21- نحس است، براى خون گرفتن است، سلطان را مبين از خانهات بيرون ميا، حاجت مخواه.
22- چون ديروزش است.
23- چون روز گذشته.
24- نحس مستمر شوم است نوزادش كشته شود.
25- نحس است و آغاز كارى را نشايد.
26- نيك است خدا در آن براى موسى دريا را شكافته تزويج مكن كه جدائى آيد چون شكاف دريا.
27- تزويج و قضاى حاجت را شايد روز سعديست هر چه خواهى بطلب.
28- زادگاه يعقوب عليه السّلام است، سعد است و نوزادش محبوب است.
29- سفر را شايد و هر حاجت روز سعديست.
30- سفر خواستن حاجت خون گرفتن را شايد روز سعديست.پ ميگويم: در كتابى اختيارات روزهاى ماههاى فرس بدين شرح از امام صادق عليه السّلام روايت شده.
1- «ارمزد» در 12 ماه پسنديده است زيرا نام خدا تعالى است.
2- «بهمن» ميانه است در 10 و نخست سال در «بهمن ماه» نحس است و در «اسفندارمذ» ميانه.
3- «ارديبهشت» ميانه است در فروردين سعد است در ارديبهشت و خرداد و تير ميانه است در مرداد نحس است در شهريور ميانه است در مهر و دى و بهمن سعد است در آذر و اسفند.
4- «شهريور» ميانه است در فروردين تا آخر ماه سال سعد است در خرداد مرداد شهريور.
5- «اسفندار مذ» ميانه است در فروردين مرداد مهر دى بهمن سعد است در ارديبهشت خرداد تير و شهريور و آبان و آذر نحس است در اسفند.
6- «خرداد» ميانه است در فروردين ارديبهشت مهر آذر و بهمن، سعد است در باقى ماهها.
7- «مرداد» ميانه است در جز مرداد شهريور آبان دى و اسفند كه در آنها سعد است.
8- «ديبازر» ميانه است در همه ماهها.
9- «آذر» نحس است در ماه يكم و 12 ميانه است در ارديبهشت و مهر تا آذر سعد است در ماههاى ديگر.
10- «آبان» نحس است در آبان، ميانه است در همه ماهها.
پ11- «خور» نحس است در خرداد، ميانه است در ماههاى ديگر.
12- «ماه» پسند است در همه ماه چون نام مهتاب است.
13- «تير» سعد است در فروردين و ارديبهشت، نحس است در تير، ميانه است در ماههاى ديگر.
14- «جوش» سعد است در ارديبهشت، تير و مرداد، ميانه است در ديگر ماهها.
15- «ديمهر» نحس است در ارديبهشت، سعد است در آبان، ميانه است در ديگر ماهها.
16- «مهر» سعد است در ارديبهشت، خرداد، مهر، و اسفند، ميانه است در ديگر ماهها.
17- «سروش» سعد است در آبان، آذر، بهمن، ميانه است در ديگر ماهها.
18- «رشن» سعد است در شهريور و مهر، ميانه است در ماههاى ديگر.
19- «فروردين» سعد است در فروردين، تير، آذر. ميانه است در ماههاى ديگر.
20- «بهرام» نحس است در مرداد، آذر و دى، سعد است در اسفند ميانه است در باقى ماهها.
21- «رام» ميانه است در خرداد، تير، آذر و دى سعد است در ديگر ماهها.
22- «باد» نحس است در فروردين و بهمن، سعد است در مرداد، شهريور و دى، ميانه است در ماههاى ديگر.
23- «ديبدين» سعد است در آبان، ميانه است در ماههاى ديگر.
24- «دين» سعد است در فروردين، دى، بهمن و اسفند، ميانه است در ديگر ماهها.
پ25- «ارد» سعد است در فروردين، ارديبهشت، مهر، بهمن و اسفند ميانه است در ماههاى ديگر.
26- «اشتاد» سعد است در تير، شهريور و دى ميانه است در ماههاى ديگر.
27- «آسمان» ميانه است در فروردين، مرداد، مهر، آبان آذر و بهمن و اسفند سعد است در ديگر ماهها.
28- «رامياد» سعد است در دى، ميانه است در باقى ماهها.
29- «ماراسفند» ميانه است در هر ماه.
30- «انيران» نحس است در خرداد ميانه است در باقى ماهها.پ ميگويم: اين روايات آخرين را ما از كتب منجمين برآورديم چون از ائمه ما روايت كردند ولى بدانها اعتماد ندارم و در نسخهها اختلاف بسياريست كه ببرخى اشاره شد.پ 7- در علل (ج 1- ص 38- 41) و در عيون (ج 1 ص 205- 209) بسندى تا امام هشتم عليه السّلام كه مردى از اشراف بنى تميم نزد على بن ابى طالب عليه السّلام آمد سه روز پيش از شهادت او بنام «عمرو» گفت: يا امير المؤمنين بمن بگو، اصحاب رسّ در چه عصرى و در كجا بودند، و پادشاهشان كه بود؟ آيا خدا پيغمبرى بدانها فرستاد؟ و بچه بلا هلاك شدند، من در قرآن خدا عزّ و جلّ ذكرشان را يابم و خبرى از آنها نيابم، فرمود از من پرسشى كردى كه پيش از تو كسى از من نكرده و پس از من كسى بتو جز از من پاسخى ندهد، در كتاب خدا عزّ و جلّ هيچ آيه نيست جز آنكه من تفسيرش را ميدانم، و دانم در كجاى دشت و كوه فرود آمده و در چه گاه از شب يا روز و راستى در اينجا (اشاره بسينه خود كرد) دانشى ژرف است ولى جويندههايش كمند و بزودى چون مرا از دست دهند پشيمانند:
بدان اى أخا تميم كه مردمى بودند درخت صنوبرى را بنام «شاه درخت» ميپرستيدند كه يافث بن نوح آن را در كنار چشمهاى بنام «وشناب» كشته بود اين چشمه پس از طوفان براى نوح جوشيد اصحاب رس نام گرفتند چون پيغمبر خود
را زنده بگور كردندپ پس از سليمان بن داود بودند 12 ده داشتند در كنار نهرى بنام «رسّ» از بلاد شرق كه نهر نام از آنها گرفته، آن روز در زمين نهرى پر آب تر و خوشگوارتر از آن نبود، آباديهائى بيشتر و آبادتر از آنها نبود، نام آنها 1- آبان 2- آذر، 3- دى، 4- بهمن 5- اسفندار 6- فروردين 7- ارديبهشت 8- ارداد 9- مرداد 10- تير 11- مهر 12- شهريور شهر بزرگشان «اسفندار» بود كه منزل پادشاه آنها بود از نوادههاى نمرود بن كنعان كه در برابر ابراهيم عليه السّلام بود.
چشمه و صنوبر هم در آنجا بودند و از آن صنوبر تخمهاى در هر كدام آبادانيها كشته و از آن نهر جوئى بدان درآورده بودند و آن درخت بزرگى شده بود و آب چشمه و جويهايش را غدقن كرده بودند و خود و چهارپايانشان از آن نمينوشيدند ميگفتند زندگى معبودان ما هستند و نسزد كسى از آنها بكاهد و خود و چهارپايانشان از نهر رسّ مينوشيدند در هر ماه سال در هر آبادى جشن برپا ميكردند بنام عيد و پردهاى ديبا كه هر گونه نقشى داشت بر آن درخت مىبستند و گوسفندى و گاوى برايش قربانى ميكردند و آتشى بر آن قربانى مىافروختند.
و چون دود و بويش بر مىخواست و ميان آنها و آسمان فاصله ميشد همه بر آن درخت سجده ميكردند و گريه و زارى مينمودند تا از آنها راضى شود و شيطان مىآمد شاخههايش را ميجنبانيد و از ساقهاش آواز كودكانهاى بر مىآورد كه من از شماها راضى شدم خوشدل باشيد و چشم روشن و آنگه سر بر ميداشتند و بميخوارى و ساز و آواز ميپرداختند سنج بدست ميگرفتند (دستبند بدست ميكردند خ ب) شبانه روز خود را ميگذرانيدند و برميگشتند عجم نام ماههاى خود را از اين آباديها باز گرفتند كه بهم ميگفتند: عيد ماه كذا و كذا و در جشن عيد شهر بزرگ همه از خرد و درشت گرد مىآمدند در كنار درخت صنوبر و چشمهاش سرا پرده ديباى منقشى كه 12 در بنام هر شهرى داشت برپا ميكردند
و بيرون آن براى صنوبر سجده مينمودند و برابر قربانى همه شهرهاى ديگر برايش قربانى ميكردند.پ آنگه ابليس مىآمد و آن را بسختى ميجنبانيد و از درونش فرياد ميكرد و بيش از شياطين ديگر صنوبرها بدانها نويد و آرزو بخشى ميداد و سر از سجده برميداشتند و غرق شادى و نشاط تا بسر حد مستى ميرسيدند و از ميخوارى و ساز و آواز ديگر سخنى نميگفتند و 12 شبانه روز بشماره جشنهاى سال در آنجا بودند و سپس برميگشتند:
چون كفرشان بخدا و پرستش جز او طولانى شد خدا پيغمبرى از نژاد يهود پسر يعقوب اسرائيلى بدانها فرستاد و مدتى دراز در ميان آنها بود و آنها را به خداپرستى و خداشناسى ميخواند و چون آنها را در سركشى و گمراهى سرسخت ديد و دعوت او را پذيرا نشدند و عيد شهر بزرگشان رسيد گفت: پروردگارا بندگانت از تكذيب من و پرستش تو سر پيچند و بپرستش درختى بىسود و زيان دلدادهاند همه درختهايشان را خشك كن و قدرتت را بدانها بنما بامدادان ديدند همه درختها خشكند بهراس افتادند و بيچاره شدند و دو دسته گرديدند:
يكى گفت: اين مردى كه خود را فرستاده خداى آسمان و زمين ميداند معبودان شما را جادو كرد تا دل بمعبود او دهيد و دسته دوم گفتند: نه معبودان شما از نكوهش و بدگوئى اين مرد از آنها خشم گرفتند و زيبائى و خرمى خود را زير پرده كردند تا خشم كنيد و انتقام او را بگيريد و اتفاق بر كشتن آن پيغمبر كردند و لولههاى بلند و گشادى از قلع ساختند و مانند گنگ از ته چشمه روى هم سوار كردند و آب چشمه را كشيدند و در ته آن چاهى تنگ دهنه كندند و پيغمبر خود را در آن افكندند و سنگ بزرگى بر دهانه آن نهادند و لولهها را بيرون آوردند و گفتند: اكنون اميدواريم معبودان ما از اينكه بدگوى آنها را كشتيم از ما خشنود شوند ما در زير بزرگتر همه او را بخاك كرديم و سبزى و خرّمى خود را براى ما بازگردانند چنانچه بود و تا پايان روز ماندند و ناله
پيغمبر خود را شنيدند كه ميگفت: اى آقايم تنگى جا و سختى بلاى مرا مينگرى بناتوانى و بيچارهگيم رحم كن و جانم را بگير و دعايم را پس مينداز تا جان داد عليه السّلام.پ خدا بجبرئيل فرمود: گمان برند اين بندههايم كه حلم من آنها را فريفته و از نيرنگ من آسودهاند كه جز مرا پرستند با خشمم برابرى توانند و از سلطانم بيرون بمانند چگونه كه از نافرمانها انتقام گيرم و از آنها كه از كيفرم نترسند سوگند بعزّت و جلالم آنها را عبرت و نكال جهانيان سازم، هنوز در جشن و مراسم عيد بودند كه بادى سخت و سرخ آنها را بخود آورد تا سرگردان و هراسان شدند و بهم چسبيدند زمين زير پايشان چون سنگ كبريت شعلهور شد و ابرى سياه بالاى سرشان آمد و چون گنبدى شراره سوزان بر آنها باريد تا مانند قلع در آتش آب شدند بخدا پناه از خشم و نزول نقمتش و لا قوّة إلّا باللَّه العلى العظيم.
فوائدى ارزنده
[فائده] 1 [در باره نام روزهاى ماههاى فارسى]
پنامها كه در خبر معلّى براى ماه آمده بيشتر با آنچه منجّمين از پارس نقل كردند موافق است و در ظاهر مقصود از ماهها همان ماههاى فرس قديمند نه ماههاى عربى و هر كدام از خمسه مسترقه را هم نامى نهادند: 1- اهنود 2- اشنود 3- اسفند مذ 4- دهشت 5- هشتويش نامهاى ديگر هم نقل شده و گفتند هر كدام نام فرشته گماشته بر آن روز است محققان در باره اين فرشتهها سخنها دارند.
برخى گفته: خدا بهر آفريدهاى فرشتهاى گماشته كه نگهبان او است و او را ميپرورد و بهدف آفرينش او ميكشاند چنانچه در اخبار آمده فرشته گماشته بر درياها گماشته بر كوهها گماشته بر درختها و گياههاى ديگر فرشتههاى گماشته بابرها ببرقها بصاعقهها و بهر قطره باران فرشتههاى گماشته بروزها بشبها بماهها بساعتها و مقصود از سخن روز و ماه و زمين و گور و جز آن سخن فرشتههاى گماشته بر آنها است.
پبرخى آنها را مثل افلاطون و پيروانش دانسته از اشراقيّين زيرا آنان براى هر نوع از فلك و اختر و عنصر بسيط و مواليد پرورنده مدبّرى ثابت كردند كه او را بكمال آماده برايش ميرسانند قول يكم موافق سلك مليين و ديندارانست و دوم بروش ماديها موافق است گرچه برخى معتقدان بوجود صانع هم بدان گرويدند و اينجا مناسب تحقيق اين بحث نيست.
أبو ريحان گفته هر يك از 12 ماه فارسى 30 روز است و هر روز را نام جدائيست (و اين نامها با اندك اختلافى همانست كه در حديث ششم باب در نقل اختيارات ماههاى فرس از امام صادق گذشت) و بدنبالش گفته در نام اين روزها براى هر ماه بهمين ترتيب اختلافى نيست جز در «هرمز» كه برخى آن را «فرّخ» نامند و در (انيران) كه برخى آن را «به روز» نامند، و همه ماهها 360 روزند، و گذشت كه سال 4/ 1 365 روز است و به پنج روز زائد نامهاى ديگر دادند جز نام روزهاى ماه و آنها، اهشدگاه، اشتدگاه، اسفندگاه، اسفندمذگاه و بهشيشگاهاند.
گويم: سپس آنچه را گذشت با وجوه بسيارى آورده و روز سالشان 365 روز شده، و ربع را رها كردند تا از جمع آنها ماهى بدست آمده در مدت 120 سال و آن را بماههاى سال افزودند و آن سال را 13 ماه شمردند و نامش را «كبيسه» نهادند و بروزهايش نام همان روزهاى ماههاى ديگر را دادند، و اين روش را داشتند تا پادشاهيشان نابود شد و دينشان از ميان رفت و پس از آنها 4/ 1 رها شد و سال كبيسه مقرّر نشد تا بحال نخست بازگردد، و اوقات محموده پس نيافتند، زيرا اين كبيسه در شوراى دانشمندان فنون مختلف مركز و شهرستانها زير نظر پادشاه انجام ميشد و دست كم يك مليون اشرفى طلا هزينه بر ميداشت، و بنام عيد كبيسه در آن جشن با شكوهى برپا ميشد و آن سال پادشاه ماليات را برعايا ميبخشيد و 4/ 1 روز را در هر چهار سال يك روز حساب نكردند كه بعنوان كبيسه بآخر يكى از ماهها يا آخر خمسه مسترقه بيفزايند، زيرا معتقد بودند كه كبيسه در ماه است نه در سال و در روز، و بعلاوه در كيش آنها هر روز ذكر و دعاى واجبى داشت
كه بايد نام روز در آن برده شود.پ و اين روز فراهم شده نامى نداشت، و شيوه خسروان آن بود، كه براى هر روز از خمسه مسترقه يك نوع گل و شكوفه مقرّر كرده بودند كه در بر آنها بگذارند و يك رنگ شراب بمجلس بياورند شيوه منظم كه تخلف پذير نبوده، و گزاردن (خمسه مسترقه) را ميان آبان و آذر اين بوده كه پارسيان گمان ميكردند آغاز سالشان از هنگام آفرينش آدم نخست بوده، در روز هرمز، و ماه فروردين كه خورشيد در اعتدال ربيعى ميان آسمان جا داشته، و آن آغاز هزاره هفتم از هزارههاى سال جهانست نزد آنها.
و منجمين هم گفتهاند، طالع عالم سرطانست كه خورشيد در آغاز حمل و نيمه نهايت عمارت بوده كه طالع سرطان مىشود، و آغاز دوره و پيشرفت است و گفتهاند بدانش ناميدند چون سرش از همه بروج بمعموره نزديكتر است، و شرف مشترى كه مزاج معتدل دارد در آنست، و پيشرفت همانا از تأثير حرارت معتدله در رطوبت است و سزد كه طالع عالم باشد و گفتهاند وجه تسميه اينست كه با طلوعش چهار طبع كامل شوند و پيشرفت حاصل گردد، و از اين گونه مانندها گفته است.
چون زردشت آمد و سالها را با ماهى كه از 4/ 1 فراهم ميشد كبيسه كرد، زمان بآغاز خود برگشت و بآنها گفت مانند او عمل كنند، و فرمانش را اجراء كنند نام جدائى براى ماه كبيسه ننهادند، و آن را مكرّر نكردند، بلكه بنوبه محافظتش نمودند، و نگران شدند كه مبادا نوبهها بر آنها اشتباه شود، و پنج روز بآخر ماه كه كبيسه بدان منتهى ميشد منتقل گردند.
و چون در اين كبيسهگيرى مراسم جشن بايد و موافق حكمت و بصلاح پادشاه و رعيت بود اگر در هنگام آن كار كشور نامنظم بود آن را پس ميانداختند تا بدو ماه ميرسيد و اگر مانع پيش بينى ميشد، دو ماه آن را پيش ميانداختند، چنانچه در دوران يزدجرد پسر شاپور پيش آمد، و آن آخر كبيسهاى بود كه عمل
شد و متصديش مردى بنام يزدجرد هزارى بود و نوبت آن كبيسه آبان ماه بود و پنج روز را بآخر آن وابستند و همچنان ماند، زيرا كار كبيسه را رها كردند (پايان) همانا اين سخن را نقل كرديم كه زمينه باشد براى بيان فائده دوم.
[فائده] 2 [در باره نوروز]
شيخ طوسى- قده- و متأخرينش، نوروز و اعمال آن را از غسل، روزه و نماز و جز آن ذكر كردند، و روزش را مشخص نكردند، و بايد در ضمن نقل أقوال آن را تعيين نمود، فقيه مدقق ابن ادريس- ره- در سرائر گفته: شيخ ما ابو جعفر در مختصر مصباح آورده كه: مستحب است چهار ركعت نماز- باين كيفيت- در روز نوروز خواند، و نگفته آن چه روزيست و ماه رومى يا عربى آن را نام نبرده و آنچه برخى أهل حساب و هيئت كه استاد اين صنعتند تحقيق كردند اينست كه نوروز دهم ماه ايار است كه 31 روز است و آن را نيروز هم گويند (پايان).
و شهيد- ره- آن را بآغاز سال پارسيان، يا حلول خورشيد ببرج حمل، يا 10 ايار تفسير كرده است ابن فهد حلّى- ره- در كتاب مهذب البارع شرح مختصر نافع گفته: نو روز جليل القدر است و تشخيص آن مشكل است و مهم زيرا عبادتى بدان مربوط است و معرفتش براى امتثال لازم، علماء، جز ابن ادريس و شهيد متعرض آن نشدهاند (و پس از نقل كلام گذشته آنها گفته) احتمال سوم شهيد موافق گفته ابن ادريس است، و احتمال يكمش اشاره است بمشهور نزد فقهاء عجم كه در بلاد خود، نزول خورشيد را به جدى نوروز دانند، آن نزديك است بگفته مؤلّف كتاب- الأنواء- كه آن را، 17- كانون يكم كه روزه يهود است دانسته كه خورشيد از شمال برگشته و شب 13 ساعت شده، و خورشيد دو روز پيش از آن ببرج جدى وارد مىشود.
برخى علماء هم آن را آغاز سال دانستند و گفتند: روز 9- شباط است كه غسل و چهار ركعت نماز مستحب است چنانچه در روايت معلّى بن خنيس است از امام صادق عليه السّلام، سپس خبر را ذكر كرده و تفسير آخرى را بطور جزم برگزيده
و اقرب اين تفاسير همان نزول خورشيد ببرج حمل است بچند وجه.پ 1- معروفتر است ميان مردم و بيشتر بكار ميرود، و خطاب مطلق و عمومى بموضوع عرفى منصرف است نه آنچه ضد آنست زيرا همان معلوم است از عادت و حكمت شرع مانند اينكه اوقات نماز را به گردش خورشيد مربوط ساخته و روزه را بديد ماه نو ماه رمضان و هم حج را و آنها اموريند روشن و همهشناس بلكه جانداران هم آن را ميفهمند.
اگر بگويى: در بلاد عجم نزول شمس ببرج حمل معروف نيست بلكه مورد انكار است و چرا عرف برخى بلاد را بر برخى ترجيح دادى، بعلاوه اينكه تو گوئى تازه است و «نوروز سلطانى» است و نخست قديمتر است و گويند تا زمان نوح سابقه دارد و پاسخ اعتراض يكم اينست كه چون عرف متعدد شد عرف شرع مقدّم است و اگر نباشد عرف اقرب بلاد و لغات بشرع، و منصرف بعرف و لغت عرب شود كه اقرب بشرع است، و از دوم باينكه هر دو تفسير پيش از اسلام بودهاند 2- مناسب است با آنچه در الأنوار گفته: كه آفرينش خورشيد در شرطين بوده كه در اول حملاند و مناسب است بزرگداشت روزى كه بسر آغاز پديد شدن خود برميگردد 3- مناسب است با آنچه علىّ بن طاوس گفته: كه آغاز آفرينش جهان ماه نيسان بوده، نيسان هنگام بودن خورشيد در حمل داخل مىشود، و چون روز آغاز آفرينش است مناسب است كه روز عيد و شادى باشد و از اين رو وارد است كه بهترين عطر بكار رود، و پاكترين جامه پوشيده شود، و شكرگزارى گردد، بغسل آماده دعا شوند، و آن را با روزه و نماز مقرّر بكمال رسانند، كه آغاز نعمت كبرى است و آن برآمدن از نيستى بهستى است و سپس گرايش بشر بثواب جاويد خدا، و از اين رو فرمان داريم ببزرگداشت روز مبعث و غدير كه آغاز منصب نبوّت و امامتند، و همچنان روز ولادت پيغمبر و على عليهما السّلام
پاگر گوئى: نسبتش بفرس مؤيد قول يكم است زيرا آنها مقرّرش داشتند و دومى را قوم خاصى مقرّر كردند كه ديگران موافق آن نبودند گوئيم: در نسبت گفته يك گروه از آنان كافى است گرچه ديگران بيشتر باشند، نبينى كه خدا فرمايد «يهود گفتند عزيز پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست، 31- التوبه» با اينكه همه يهود و همه نصارى آن را نگفتهاند، و مانند فرموده خدا تعالى «و آنان را كه كتابشان داديم شادند بدان چه بتو فرو فرستاديم 38- الرعد» كه مقصود همه اهل كتاب نيستند بلكه خصوص عبد اللَّه بن سلام است و يارانش بعلاوه: آنچه در فضل آن وارد شده و مؤيد گفته ما است حديث معلّى است از امام صادق عليه السّلام كه نوروز همان روزيست كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم براى أمير المؤمنين عليه السّلام در غدير خم بيعت گرفت و اقرار بولايت او كردند، و خوشا بر آنكه بدان ثابت ماند، واى بر آنكه آن را بشكند، و روزيست كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را بوادى جن فرستاد تا از آنها پيمان ستد، و روزيست كه باهل نهروان پيروز شد و ذو الثدية را كشت، و روزيست كه قائم ما خاندان ظهور كند با كارگزاران و خدايش بدجّال پيروز گرداند و او را بر كناسه كوفه بدار زند، هيچ نوروزى نيايد جز آنكه ما در آن توقع فرج داريم، زيرا آن از روزهاى ما است كه فرسش نگهداشتند و شما آن را گم كرديد سپس يك پيغمبر از بنى اسرائيل از پروردگارش خواست مردمى را كه بيرون شده بودند از خانهشان و هزارها بودند و خدا آنها را ميرانيد زنده نمايد و خدا بدو وحى كرد كه آب بر آنها بريزد، و در اين روز بر آنها آب ريخت و زنده شدند، 30 هزار كس بودند، و آب پاشيدن در اين روز سنت ثابتى شد و سببش را جز پايداران در علم ندانند، و آن نخست روز سال فرس است، معلى گويد آن را بمن ديكته كرد و من نوشتم.پ و باز از معلّى است كه بامداد نوروز نزد امام صادق عليه السّلام رفتم، فرمود: اى
معلّى امروز را ميشناسى؟ گفتم: نه، ولى عجمش بزرگ داشتند و بدان تبرك جستند فرمود: نه هرگز، بكعبهاى كه در درّه مكّه است عظمت اين روز براى امرى است ديرين كه آن را برايت شرح دهم تا بدانى، گفتم: اين آموختن از زندگى جاويد نزد من دوستتر است، خدا دشمنانتان را نابود سازد، فرمود: اى معلّى نوروز همان روزيست كه خدا پيمان ستد از بندهها كه او را بپرستند بيگانگى، بىشريك (تا آخر خبر طولانى) كه گذشت، و گفته گواه چندى در اين حديث وجود دارد كه نوروز همان اول حمل است.
يكم- فرموده او كه روز بيعت غدير خم است، و در تقويم و تاريخ آن روز كه سال 10 هجرت و 19 ذيحجه بوده موافق اول حمل است و چون ماه ديده نشده بود همان 18 ذيحجه مىشود.
دوم- آب پاشيدن بهم كه شيوه معروفى است و در ظاهر شامل همه مكلفين است بايد در وقتى باشد كه نفرت بار نباشد و آن در وقتى كه خورشيد در جدى است و زمستانست نميشود، زيرا شدت سرما است در بلاد اسلامى سوم: در حديث دوم گويد: «روز آغاز آفرينش خورشيد است» و آن مناسب با اينست كه گفتهاند: خورشيد در شرطين آفريده شده.
چهارم: «در آن شكوفههاى زمين آفريده شده» همانا در حمل است نه جدى و اين روشن است (پايان سخن او).پ من گويم: تحقيق سخن در اينجا اينست كه در گذشته دانستى سال خورشيدى يك دوره خورشيد است بحركت خود از هر جا فرض شود و آن طبق رصد ابرخس و قدماء موافقش 4/ 1 365 روز تمام است و طبق رصدهاى مشهور ديگر 4/ 1 تمام نيست بلكه چند دقيقه كم دارد، آن كمى بگفته بيرجندى در شرح تذكره برصد تبانى 5/ 3 13 دقيقه است، و بحساب مغربى 12 دقيقه، و برصد مراغه، 11- دقيقه، برصد يكى از متأخرين 5/ 3 9 دقيقه، و برصد بطلميوس 4/ 5 4 دقيقه است، و فرس از زمان جمشيد يا بيشتر و روم از عهد اسكندر يا پس از آن كسر را برصد ابرخس
4/ 1 تمام گرفتهاند.پ و فرقشان اينست كه روميان در هر چهار سال ربع را كبيسه كرده و آن سال را 366 روز تمام ميگرفتند، و فرس تا عهد يزدجرد آخر پادشاه عجم يا بيشتر كبيسه را در هر 120 سال ميگرفتند و بر سال كبيسه 30 روز ميافزودند و 395 روز ميشد، بسا كه بواسطه جلوس شاه تازهاى سال را از سر ميگرفتند و گذشته را اسقاط ميكردند، امّا پس از آن كسر را رها كردند و سال را هميشه 365 روز گرفتند، و آغاز سال اين دو ملت كه يكم تشرين اول روم و يكم فروردين فرس است بنام نوروز و هر جزء از ماههاشان پيوسته موافق ديگرى نبوده و در هم ميچرخيده چون حساب آنها از هم جدا بوده.
و همچنين آغاز اين سالها و اجزاء آنها پيوسته با آغاز فصلى يا جزئى از آن موافق نبوده و در فصول ميچرخيده، و تا عهد جلال الدين ملكشاه سلجوقى چنين بوده، و او خواست در زمان خود بنام خود تاريخ جدائى بسازد، و دانشمندان فن را كه در حضرت او بودند فرمود: بناى حساب را برصد ابرخس كه نزد آنها درستتر بوده بگذارند، سپس آغاز سال را در اول حمل پايدار نمايند و انتقال خورشيد را در نيمه روز آغاز حمل آغاز سال دانند و آن موافق روز جمعه 10 ماه رمضان سال 471 هجرى و 18 فروردين ماه اول سال يزدجردى بود، و آن روز را يكم فروردين ماه سال جلالى ساختند، و روزهاى گذشته را انداختند، و آن را نوروز سلطانى ناميدند و بنا شد سال خورشيدى 365 روز باشد و ششمين روز نوروز باشد، و كسر را در هر 4- 5 سال يك روز گرفتند و سال كبيسه 366 روز شد و اين روش تاكنون جاريست.پ چون اين را دانستى گوئيم اوّلا توقع ابن ادريس از شيخ كه نوروز را بيك روز ماه عربى يا رومى مشخص سازد و آنچه از بعض أهل حساب نقل كرده كه 10- ايار است جدا غريب است، چون دانستى روزهاى ماه فرس قديم و جديد در ماه عربى و رومى ميچرخند و بعكس، چون حسابشان در اعتبار سال مختلف است
و چگونه مىشود يك روزى يا ماهى در ديگرى متعين گردد و بگذشت زمان دچار تغيير نشود و اينكه برخى اهل حساب نيروز را 10- ايار مشخص كرده براى اينست كه در بعضى زمان گذشته چون زمان امام صادق عليه السّلام كه مرجع روايات نوروز است آن را موافق ديده و توهم كرده هميشه چنين است.پ چون از توضيحات آينده دانسته شود كه اين توافق در اواسط سده دوم هجرى نزديك اواخر زمان امام صادق عليه السّلام بوده، و اين اشتباه در مردم ناياب نيست چنانچه كفعمى- ره- در اعمال شهر شعبان گفته: 23 آن نوروز معتضديست كه به 11- حزيران نهم ماه رومى ضبط شده و در سرائر ابن ادريس با دليلش ذكره شده، و معلوم است كه ممكن نيست ضبط آن در ماه عربى زيرا هر كدام در ديگرى ميچرخند.
و ثانيا: ترديد شهيد- ره- در نوروز فرس ميان آغاز سالشان و روز ديگر چون 10 ايار بيجا است و مانند ترديد در آغاز سال عربى است ميان يكم محرم و روز ديگر، زيرا مسلم است كه نوروز آغاز سال فرس است و در اكثر سندهاى روايت بدان تصريح شده همانا مقصود تعيين نخست روز سال آنها است كه آيا يكم حمل است يا روز ديگر.
و ثالثا: آنچه ابن فهد- ره- گفته: كه نوروز نزد فقهاء عجم روز يكم سال پارسى است درست است و موافق روايت ولى اينكه روز نزول خورشيد بجدى مقرر دارند بنا بر توهم تطبيق دائمى آنست با اين از توافق در برخى سالها و غفلت كردند كه آغاز سال آنها در فصول ميچرخند چنانچه بيان كرديم و همچنين است حال آنچه بمؤلف الأنوار نسبت دادهاند كه 17- كانون يكم دو روز از جدى رفته است، و همچنين قول او باينكه روز 9- شباط است.پ و خلاصه اين غفلت دامنگير همه شده و نقل سخن مؤلف الانواء ممكن است كه بر پايه همين اتفاق در زمان او باشد كه اواسط سده هشتم هجريست و ضوابط حسابيه- چنانچه بزودى شرح شوند- كه آغاز فروردين ماه فرس كه نوروز عجم
است در سال دهم هجرت نزديك بنزول خورشيد در برج حمل بوده و موافق اواسط آذر رومى و 18 ذيحجه عربى روز بيعت گرفتن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بولايت أمير المؤمنين عليه السّلام در غدير خم بوده در مراجعت از حجة الوداع چنانچه در روايت بدان تصريح شده سپس در سال 11 پس از وفات پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پادشاهى عجم به يزدجرد آخرين شاهان آنها منتقل شد، و آنچه از سال گذشته بود انداخت و روز جلوسش را اوّل سال و روز نوروز شناخت چنانچه شيوه آنها بوده، و اين موافق اواسط حزيران و 22 ربيع الاول است.پ و دانستى كه بناء حساب سال فرس در دوران يزدجرد و كمى پيش در زمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله حساب سال 365 روز است و رها كردن كبيسه كه ميان قدماشان متداول بود، و بناچار نوروز در هر چهار سال بروز ديگرى از ماههاى رومى منتقل شود پيش از روزى كه در آن بوده، چون آنها در هر چهار سال يك روز كبيسه داشتند و نسبت ببروج همه جا جابجا شود بهمين جهت گرچه اندك باشد.
و رابعا: دليلى كه آورده براى اختيار اينكه نوروز اول حمل است در برابر تفسيرهاى ديگر كه چون ميان مردم معروفتر است بطلانش نزد اهل خبره و حساب و تاريخ روشن است، زيرا مسلم است كه نوروز فرس خصوص از زمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله تا زمان ملكشاه ميان فصول سال ميچرخيده و خلافش شنيده نشده از هيچ كدام بلكه در شرح تذكره و جز آن تصريح كرده كه روم و فرس در آغاز سال خود ملاحظه جاى خورشيد را نميكردند، و قرار اعتدال ربيعى آغاز سال مخصوص تاريخ ملكى است و موافق تواريخ مشهور نيست.
و چگونه توان آن را مناط حكم شرعى دانست كه پيش از زمان ملكشاه نزديك 500 سال پيدا شده، و انصراف لفظ در صورت نبود عرف شرعى بلغت عرب مسلّم است ولى از كجا كه نوروز در زبان عرب به يكم حمل اطلاق شده باشد، بلكه برخى لغويان طبق روايت آن را به يكم سال فرس تفسير كرده اعتماد بر شهرت، و ميدانى كه اقدم و اتقن لغويانست در كتاب «سامى در اسامى» خود پس از ذكر
نامهاى ماهها و روزهاى فارسى آن را به «نخست روز فروردين ماه» ترجمه كرده.پ و اگر از اين حقيقت بگذريم و ناچار شويم حمل بر عرف كنيم، بر متتبع شكى نماند كه در زمان خطاب عرف متعدّد نبوده و زمانى دراز پس از آن متعدّد شد و ملكشاه روز نزول خورشيد را ببرج حمل نوروز سلطانى ناميده، و خوارزمشاه نهم آن را كه شرف خورشيد است نوروز خوارزمشاهى ناميده، و ديگرى روز ديگر را نوروز معتضدى و همچنين، و انكار پديد شدن آن در اين زمان با اينكه گاهى مقيد به سلطانى است و گاهى به جلالى و يك بار به ملكى براى نسبت بهر كدام از القاب سلطان جلال الدين ملكشاه كه در دفترها و تقويمها ضبط است و در كتابهاى منجمين و اهل هيئت مايه شگفتى است.
اگر گوئيد: دعوى تقدم آن بر اسلام بنا بر اينست كه شهرت دارد آغاز تاريخشان در عهد جمشيد يا جز او موافق يكم حمل بوده و چرخيدن آن در فصول بسبب اسقاط كبيسه و افتادگىها ديگر بوده كه ذكرشان گذشت.
گوئيم: اگر آن را بپذيريم ترديد نيست كه مقصود از نوروز فرس آنست كه در هر سال آنها تازه مىشود، و آن را آغاز سال ميدانند نه آنچه جز بندرت واقع نشود مانند يكم حمل.
اگر گوئى: در اينجا سه احتمال بيشتر نيست، يكم: نوروز مورد روايت يكم حمل باشد هميشه دوّم: يكم فروردينشان هميشه، سوّم: يكم فروردين مطابق با يكم حمل، سوّمى درست نيست چون در ساليانى دراز يك بار مىشود، و معلوم است كه مقصود نوروز هر سال است، دومى هم نظر بحساب درست نيست، چون وقتى ما روزهاى فروردين زمان خود را جمع كنيم تا برسد به 18 ذيحجه سال 10 هجرت كه در نص روايت آن را نوروز دانسته و آن را تقسيم كنيم بر سالهاى بىكبيسه آنها از زمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله تاكنون كه 365 روز است 92- 93 روز باقى ميماند اينها اين مقدار، فروردين داشتند پس از تاريخ نامبرده، و چون اين دو احتمال
از ميان رفت احتمال يكم ميماند كه مطلوب است، با اينكه تأييد مىشود بحساب كه دلالت دارد بر اينكه تاريخ نامبرده يك يا دو روز با اول حمل فاصله داشته و بطور تسامح اول حمل محسوب مىشود.پ گوئيم: درست نبودن احتمال دوم ممنوع است زيرا اين بيان حسابى بر پايه صرف نظر از اسقاط يزدجرديست كه در سال 11 هجرت واقع شده چنانچه گذشت زيرا اگر آن را بحساب بياوريم آن تاريخ با فروردين پيش از يزدجرد مطابق مىشود زيرا جلوس يزدجرد مطابق 22 ماه ربيع الاول سال 11 هجريست چنانچه گذشت و تفاوت دو تاريخ همان 92 تا 93 روز است، و روشن شد كه اگر حساب را بميان بياوريم موافقتر است با يكم فروردين، از يكم حمل كه 1 يا 2 روز تفاوت دارد و نادرست در مىآيد، و اگر هم تفاوت ندارد دو امرى كه در ساليان دراز فاصله دارند با هم مطابق شدند و نتيجه مطلوبه را ندهد بعلاوه تنها مطابق بودن روز غدير روايت بهر معنا باشد مطلوب را ثابت نكند بىموافقت روزهاى ديگر كه در روايت ذكر شده و بزودى واضح شود كه مطابق بودن همه آنها با يكم حمل محال است نه با يكم فروردين.
اگر گفته شود: از سخن ابى ريحان و كوشيار در برخى كتبشان برآيد كه اعتدال ربيعى نزد منجمين در طالع سال و حساب دورهها لازمست و ميان منجمان بزرگان فرس بودند مانند زردشت و جاماسب و بسا كه همين دليل شود كه نوروز روايت كه آغاز سال فرس است همان يكم حمل باشد.
گوئيم اولا: وقت مذكور را در موارد مقرّر نزد آنها قبول داريم، ولى نقل نشده كه آن را نوروز ناميده و عيد بدانند چنانچه در روايت است.
دوم: تعبير از منجمان بفرس بملاحظه آنكه برخى منجمان پارسى بودند بعيد است و فرس در برابر روم و عرب ملت بزرگى بودند وابسته بجمشيد و فريدون تا خسرو و يزدجرد، و نوروزشان آغاز هر سال آنها بوده است كه نزد شاهانشان عيد رسمى بوده، و ميان اهل خبره خلافى نيست كه آن همان يكم فروردين آنها بوده كه در فصول جابجا ميشده.
پسوم: تعبير از آن روز بنوروز يك بار و بآغاز سال آنها بار ديگر براى منصف روشن ميكند كه از نظر فصل روز معينى نبوده و گر نه ميگفتند يكم بهار يا يكم حمل كه بىنياز بتفسير معلوم باشد.
چهارم: اهل لغت نوروز را بيكم فروردين تفسير كردند و اطلاق آن باول بهار از زمان ملك شاه و زمان ما مجاز است از نظر اينكه ملتزمند يكم فروردينشان هميشه يكم بهار باشد و باتفاق هر لفظى پيش از شهرت معنى مجازى معنى حقيقى خود را ميدهد، و نشانههائى كه در دو روايت نوروز است به يكم حمل تطبيق نشوند و بايد حمل به يكم فروردين شود.
پنجم: اينكه گفته عادت و حكمت شرع احاله بمعنى معلوم نزد مردم است تا آخر قياس مع الفارق است زيرا نقل خورشيد از حوت بحمل مانند رسيدن آن بنصف النهار و امثالش بحسّ و عيان معلوم نيست و نياز برصد و حساب دارد كه استادان هيئت و رصدشناسان هم بآسانى نميتوانند آن را استخراج كنند تا برسد بديگران و دليلش اختلاف رصدها است در باره آن و رصدها در باره آن بكم و بيش چند روز اختلاف دارند، و كسى كه اندك شناسائى بشيوه شرع در باره تكاليف دارد روا نميدارد موضوع آن نياز به بررسى علمى نجوم داشته باشد با همه تناقضى كه در گفتههاى آنها است يا مخير باشد و يا رجوع بشهرتى كند كه در زمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و ائمه عليهم السّلام وجود نداشته.
و از اين جهت كراهت نكاح و سفر در قمر در عقرب را محققان حمل بصورت عقرب كردند كه روشن است نه برج عقرب كه نياز باستخراج از تقويم دارد بنا بر اين مناسب عادت و حكمت شرع همان يكم فروردين است كه نه كبيسه دارد و نه رصدبانى دارد و براى عموم مكلفين روشن است.
ششم: اينكه گفته يكم حمل مناسب است با آفرينش خورشيد در شرطين چنانچه مؤلف الانواء گفته بفرض درستى گفته او نتيجهاى ندارد جز اينكه آفرينش در اوائل صورت حمل است زيرا شرطين دو ستارهاند كه نزديك شاخ آنند و يكى
از منازل ماه بشمارند، و اگر اين مناسب بزرگداشت روزى باشد كه خورشيد به آفرينشگاهش برميگردد بايد روز بزرگداشتش در زمان پيغمبر اواسط برج حمل باشد و در زمان ما اواخر آن كه شرطين بآنها منتقل شده بنا بر اينكه حركت صور كواكب بهمراه كواكب ثابته 70 سال يكدرجه است چنانچه ميان رصدشناسان معروف است.پ و از اينجا ظاهر شد حال اينكه گفته ابتداء آفرينش جهان ماه نيسان بوده زيرا هيچ روزى از نيسان از زمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله تا زمان ما موافق اول حمل نبوده كه اثبات آن مطلوبست و در حاصل سخن او خوب دقت كن و در نتيجهگيرى او و تعجب كن.
هفتم: اينكه گفته خورشيد در 19 ذى حجة بحمل رسيده اگر موافق حساب هم درآيد براى او نتيجه ندارد.
هشتم: اينكه گفته آب پاشيدن در آن روز سنت است و با اول حمل موافق است نه اول جدى اگر بتوان چنين مناسباتى را ملاك احكام شرع دانست با 10 ايار موافقتر است تا اول حمل زيرا كه آن دو ماه پس از اول حمل است و براى آب پاشان معمول در زمان بهتر است ولى ابن جمهور گفته: مقصود از آن غسل نيروز است نه آب بديگران پاشيدن و آن بعيد نيست.
نهم: اينكه طلوع خورشيد در نوروز چنانچه در روايت است مناسب اينست كه آغاز حمل باشد چون خدا آن را در شرطين آفريده كه در حمل است، و اين هم راجع بخلط صورت حمل است با برج آن، علاوه بر آنكه حديث امام رضا عليه السّلام دلالت دارد بر اينكه خورشيد در موضع شرف خود آفريده شده و آن درجه 19 حمل است و دور نيست كه شرطان هم هنگام آفرينش آن در همان درجه بودند و كلام صاحب الانواء مخالف با حديث نامبرده نباشد، و موافق باشند در اينكه مطابق يكم حمل نيستند، چنانچه مطلوب است، سپس آفرينش خورشيد جز طلوع آنست و چون طبق آن حديث وسط آسمان آفريده شده است روز دوم كه آغاز طلوعش
بوده نوروز مىشود نه روز آفريدن آن فتدبر.پ دهم: تناسب شكفتن گل زمين با اول حمل نه جدى روشن نيست، زيرا مىتوان گفت مبدء، آفريدن آن در جديست و پديدشدنش در حمل با اينكه بلاد در اين باره اختلاف بسيار دارند، با اينكه تفسيرهاى ديگر نوروز با يكم حمل موافق نيستند و تنها موافقت گل شكفتن كافى نيست، و بسا كه گل شكفتن و طلوع خورشيد در حساب فرس روزى موافق يكم فروردين بودند ولى پس از آن يكم سال آنها جابجا شده است بخاطر آنچه چند بار گفتيم كه در فصول ميگردد، فرض كن آغاز آفرينش هم مطابق نزول خورشيد در حمل بوده و آن هم مانند اوضاع ديگر است كه بمقصود ما ربط ندارد چون مواضع اختران ديگر، و اين مطابقه هميشه نبايد حفظ شود تا كار نوروز از زمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و تا زمان ما با ضوابط حساب سالها مختلّ نگردد.
اگر گوئى: رعايت كبيسه در فرس دليل است كه قدماشان ميخواستند آغاز سال خود را ثابت نگهدارند و گمان اينست كه همان آغاز بهار باشد كه گفتهاند چون بر اوقات ديگر امتيازات بيشترى دارد از زيبائى و هوا و صفا.
گوئيم: ميپذيريم كه قصد آنها تعيين آغاز بهار بوده براى آغاز سال و اين نيازى به كبيسه 120 سال هم نداشته و در كمتر و بيشتر آن هم حاصل ميشده، چنانچه روم هم در كبيسه از آنها اضبط بودند ولى آغاز بهار را براى آغاز سال معين نكردند.
ولى ميدانيم كه مصالح ملّى با تغيير زمان و طبع و عادت تغيير ميكند و شايد باعث اتفاق بر خلاف نظر قدماء رخ دادن مصلحت اهمى بوده، و باعث اعتبار مصلحت آنها در نظر شارع، حكمتى داشته كه خرد ما بدان نميرسد، و امروزه تكليف ما پيروى از ظاهر رواياتى است كه بما رسيده، و احتياط از پيروى آراء خود بامثال اين خوش پسنديها.پ يكى از افاضل پس از بيان مقدارى از آنچه ما گفتيم گفته است: روشن
است كه مقصود از نوروز فرس آغاز سال آنها است كه بىترديد و خلاف همان آغاز فروردين آنها است، و از قديم باسباب چندى در فصول سال جابجا ميشده خصوص پس از زمان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم كه كبيسه را رها كردند و تاكنون بر آن پائيدهاند و هميشه سال خود را 365 روز بحساب مىآورند بىتغيير و تفاوت، روز غدير سال 10 هجرت مطابق يكم فروردين آنها بوده، و اگر در جلوس يزدجرد سال آنها از سر گرفته شده باشد و مقدار گذشته افتاده باشد چنانچه شيوه آنها بوده و آن را معتبر دانيم نوروز معتبر شرعى همانست كه منجمين در تقويمها ثبت ميكنند مطابق يكم فروردين آنها در هر سالى، و اكنون كه سال 1088 هجريست مطابق روز جمعه 10 ماه شعبان 28 ايلول رومى و 23 مهر ماه جلالى است.
و اگر اسقاط يزدجردى را معتبر ندانيم، چون پس از زمان پيغمبر و اكمال دين بوده و در حكم بدعت است، نوروز شرعى بمقدار روزهائى كه ساقط شده پيش از فروردين تقويمى مىشود، بهر حال در هر چهار سال يك روز بر ماههاى رومى پيش افتد و در 4 تا 5 سال يك روز بر ماههاى جلالى، و در هر سال 11- روز بر ماههاى عربى و در سال كبيسه آنها 10- روز، و نيز در هر سال يك روز از هفته نسبت بسال گذشته پس مىافتد.
و روشن شد كه بنا بر اين تقرير آنچه شهرت دارد كه انتقال خلافت ظاهر بأمير المؤمنين عليه السّلام پس از كشتن عثمان هم در نوروز بوده و روز غدير هم نوروز بوده، اين احتمال را تأييد ميكند كه اسقاط يزدجردى منظور شده، زيرا هر دو واقعه در اواخر ماه ذيحجه بوده و فاصله آنها 25 سال است و بىاسقاط جز در 36 سال اين توافق ممكن نيست.
و نصّ بر اينكه اين هر دو واقعه مطابق نوروز بودند در حكم نص بر اعتبار اسقاط نامبرده است و نيز اثبات هر دو واقعه در نوروز روشنترين دليل است بر بطلان قول باينكه نوروز يكم حمل است زيرا اتفاق دو نوروز باين معنا در يكماه عربى بفاصله 25 سال ممكن نيست، و كسى كه اتفاق اين دو واقعه را در نوروز
دليل آورده كه مقصود همان اعتدال ربيعى است، دليل صريح بر بطلان قول خود آورده (پايان).پ ميگويم: گفته أبو ريحان در كتاب (الآثار الباقيه) گفته گذشته ما را تأييد ميكند، آنجا كه در شمار تواريخ مشهوره گفته: سپس تاريخ يزدجرد شاه پسر شهريار بن خسرو پرويز كه بر پايه سالهاى فارسى بىكبيسه است، و براى آسانى در زيجها بكار رفته، و شهرت تاريخ او ميان شاهان ديگر پارس براى اينست كه پس از شوريدگى كشور و تسلّط زنها و افراد نالايق بر آن قيام كرد و با اين حال آخرين شاه آنها بود، و بيشتر نبردهاى با عمر بن خطاب بدست او انجام شد، تا دولت او نابود شد و خودش در مرو شاهجان كشته شد.
گفته پس از آن تاريخ احمد بن طلحه معتضد باللَّه است بر پايه سال روم و ماه فرس بمأخذ ديگرى كه كبيسه در هر 4 سال 1 روز باشد، و سببش چنانچه أبو بكر صولى و حمزه اصفهانى گفتند اين بود كه متوكّل براى شكار گردش ميكرد و ديد زراعت هنوز نرسيده و درو نشده، گفت: عبيد اللَّه بن يحيى اجازه دريافت خراج از من خواسته و مىبينم زراعت هنوز سبز است، مردم از كجا خراج بپردازند، باو گفتند اين كار بمردم زيان رساند، زيرا بايد وام بگيرند و پيش فروش كنند، و از وطن آواره شوند، و بسيار شكايت دارند.
گفت: اين در دوران من رخ داده يا هميشه چنين بوده؟ گفتند بر پايه اينست كه پادشاهان فرس در هنگام نوروز خراج ميگرفتند و شاهان عرب از آنها پيروى كردند، مؤبد را خواست و گفت در اين باره بسيار بحث شده و من از شيوه فرس تجاوز نكنم، آنها چگونه از رعيت خراج ميگرفتند با آنكه رعيت پرور بودند؟
و چگونه در اين وقت كه محصول بدست نيامده و نرسيده اجازه مطالبه ميدادند، مؤبد گفت: گرچه در نوروز شروع ميكردند، ولى جمعآورى هنگام رسيدن زراعت بوده، گفت: چطور؟ و او اندازه سال و وضع كبيسه را برايش شرح داد و گفت: آنها كبيسه داشتند و چون اسلام آمد كبيسه رها شد و بمردم زيان رسيد.
پو دهقانها در زمان هشام بن عبد الملك نزد خالد قسرى آمدند و اين موضوع را برايش بيان كردند و درخواست نمودند كه يكماه نوروز را پس اندازد و او اباء كرد و بهشام نوشت، و گفت ميترسم اين كار از قول خدا شود كه فرموده است:
«همانا تأخير فزونى در كفر است، 38- التوبه» و در دوران رشيد بخالد بن يحيى بن برمك مراجعه كردند و خواهش كردند نوروز را دو ماه پس اندازد، و بر آن تصميم گرفت و دشمنانش او را بطرفدارى از گبرى متهم كردند، و از آن منصرف شد و بهمان وضع باقى ماند.
متوكل ابراهيم بن عباس صولى را خواست و فرمود كه با مؤبد در باره نوروز هم نظرى كند، و روزها را حساب كند و يك قانون ثابتى تنظيم نمايد، و تأخير نوروز را بهمه شهرستانها ابلاغ كند، و موافقت شد كه نوروز به 17 حزيران پس افتد و سال 243 هجرى در محرّم نامهها بهمه شهرستانها فرستاده باشد، و بخترى در باره آن قصيدهاى در مدح متوكّل سرود، و متوكّل كشته شد و اين كار بسامان نرسيد، تا معتضد بخلافت برخاست و شهرستانها را از شورشيان باز گرفت، و بامور رعيت پرداخت، و مسأله كبيسه را مهمترين كار خود ساخت و باتمام رساند و نوروز را پس انداخت، جز اينكه نظرى جز نظر متوكل داد.
چون متوكل فاصله را تا آغاز تاريخ يزدجرد در نظر گرفت و معتضد تا زوال ملك فرس و هلاك يزدجرد، بگمان اينكه اهمال كبيسه از اين زمان بوده، و آن 243 سال بود و 4/ 1 روز در آنها برابر 60 روز كسرى شد، و آن را بسال افزود و نوروز را دو ماه پس انداخت و برابر يكم خرداد ماه آن سال شد و 11 حزيران، و بناى نوروز را بر كبيسه روم نهاد تا با آنها در كبيسه ماهها برابر باشد، و متصدى انجام اين كار وزيرش أبو القاسم نواده سليمان بن وهب بود، و على بن يحيى در اين باره سرود.
روز نوروزت يكى باشد نيفتد پيش و پس در حزيران تا هميشه يازدهم در دسترس
پو او گرچه در تحصيل نوروز دقت كرد ولى نوروز فرس را بدست نياورد، زيرا رها شدن كبيسه نزديك 70 سال پيش از هلاك يزدجرد بود، زيرا آنان در زمان يزدجرد پسر شاپور دو ماه كبيسه كردند، يكماه براى پس انداختن سال كه لازم بود، و نشانهگذارى شد و نوبت بآبانماه ميرسيد چنانچه آن را ياد آريم و يكماه براى آينده كه تا مدّت درازى از آن فراغت باشد.
و چون از فاصله ميان يزدجرد بن شاپور را تا او 120 سال كم كنيم هفتاد سال ميماند تقريبا زيرا تواريخ فرس مشوّش هستند و سهم 4/ 1 اين 70 سال نزديك 17 روز است و بايد نوروز را 77 روز پس انداخت نه 60 روز و بنا بر آن نوروز 28 حزيران مىشود، ولى متصدّى پنداشت روش كبيسه فرس موافق كبيسه روم است و روزها را از زمان هلاك و ملك آنها در حساب گرفت و مطلب بر خلاف آنست چنانچه بيان كرديم و بيان خواهيم كرد.
سپس گفته: اين آخرين تاريخ مشهور در جهانست، و شايد ملّتهاى بسيار دور از ما را تاريخها باشد كه بما نرسيده يا متروك شده مانند گبران كه در كيش خود آغاز هر تاريخ را قيام هر پادشاه خود ميدانستند بترتيب و چون پادشاهى ميمرد تاريخ گذشته را رها ميكردند و از جلوس شاه جانشين او آغاز ميكردند (پايان آنچه ميخواستم از كتابش بياورم).
اين گفته اگر چه ترك كبيسه را از زمان يزدجرد تأييد ميكند و گردش نوروز را در فصول ميرساند، ولى دليل بر اسقاط نميشود و با برخى ضوابط گذشته هم منافات دارد، و در آنچه بعد از او نقل كنيم مؤيّد آن هم بيايد.
و خلاصه: امر در باره اخبار وارده در اين موضوع بچند وجه دور ميزند.
يكم: نظر اخبار باسقاط 4/ 1 و همه 5 روز است چنانچه سال پادشاهان پيشدادى و برخى ملوك هند بوده كه در پيش بدان اشاره كرديم و فرموده او در خبر معلّى هم بدان اشاره دارد كه فرموده «اينها روزهاى ديرينى هستند از ماههاى ديرين كه هر
ماهى 30 روز بوده بىكم و بيش، و مؤيّد آنست اخبار بسيارى كه دلالت دارند سال 360 روز است و آغاز فروردين بدين حساب نوروز است.
و بر آن اعتراض مىشود كه حواله نوروز و سال بر قرارداد متروكى كه نه معين است و نه آغاز ماهش معلوم است از قانونگذار دور است.دوم: بر پايه نوروز فرس قديم باشد كه بيانش گذشت و اين قوى است ولى بنيادگذارى يك امر شرعى بر وضعى تغيير پذير كه در هر زمانى بدنبال فرمان يك پادشاه جور است و دچار غفلت و ناتوانى از انجام كبيسه چنانچه در دوران يزدجرد رخ داد بسيار دور است از باور بعلاوه ظاهر اينست كه فضيلت اين روز يا براى امور مقارن آنست و احوال واقع در آن كه بسيارى از آنها پيش از زمان يزدجرد بوده و بر پايه كبيسه بوده و پس از آن سقوط كرده، يا براى برخى اوضاع فلكيه يا زمينى است مانند ورود خورشيد در برجى و دخول برجى از بروج يا درجهاى از آن يا پديد شدن گل و روئيدن گياه و درخت و جز آن و هيچ كدام از آنها وابسته به نوروز باين معنى نيستند كه در فصول جابجا مىشود و با اين باز هم از نظر دليل اقوى از همه است.
سوم: بر پايه نوروز قديم بر اساس كبيسه در 120 سال چنانچه دانستى چون در فرس همان نوروز اصيل بوده، و رها كردن كبيسه براى مشوّش شدن وضع و ناتوانى از ضبط قواعد رخ داده، و باز هم اعتراض گذشته مىآيد كه يك تكليف عام مشترك ميان عوام و خواصّ نمىتواند مبنى بر يك امر مشكل باشد كه جز يك استاد يگانه در نجوم و هيئت از آن خبر ندارد، بلكه براى هيچ كس شناخت حقيقت آن ميسّر نيست جز آنكه گفته شود قاعده آن را امام بمعلّى آموخته و او روايت نكرده يا مردم از او روايت نكردهاند و آن هم بعيد است.
چهارم: اينكه مراد همان نوروزيست كه اكنون ميان منجمان معروف است كه دخول خورشيد ببرج حمل است براى آنكه امام عليه السّلام ميدانسته قانون فرس قديم همين بوده، و آن را وانهادند و بدنبال كبيسه 120 ساله رفتند براى آسان شدن كارشان
يا گفته شود نوروز فرس آغاز فروردين بوده با رعايت كبيسه بهر وضع از كم و بيش در زمان و شامل نوروز جلالى هم هست گرچه اين نوع هنوز مورد عمل نشده بوده.پ و مؤيّد آنست كه منجمان فرس و ديگران آغاز سال را بتحويل خورشيد بحمل مقرر داشتهاند چنانچه كوشيار در كتاب مجمل الاصول گفته «معلوم است كه آغاز سال جهان همان تحويل خورشيد است باول ثانيه از برج حمل و طالع آن طالع سال است» و مانند آن از كلمات آنها، خبر هم ميگويد نوروز آغاز سال فرس است و باز تأييد شده باينكه در آغاز آفرينش جهان خورشيد در حمل بوده و باينكه چون ما پس گرد حساب كنيم دريابيم كه عيد غدير در سال 10 هجرى مطابق نزول خورشيد باول حمل بوده، طبق برخى ارصاد و طبق برخى يك روز پيش از آن بوده چنانچه ابن فهد- ره- بدان اشاره كرده، و طبق برخى دو روز چنانچه ديگرى گفته، و موافقت برخى ارصاد كافى است.
و باينكه آغاز حمل آغاز نموّ بدن جانداران و درختان و گياهها است چنانچه خدا سبحانه فرموده «آيا ندانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده ميكند» (اختلافى با آيه 19 و 50 سوره روم و 17 سوره- الحديد دارد) و قدرت و حكمت و لطف و رحمت صانع در آن نمايان شود، و سزاوارتر است كه شكر پروردگار كريم نمود و آن را آغاز سال و عيد بزرگ دانست، و سخن در باره بيشتر اينها گذشت.
و دليل بر اينكه اين مقصود از روايت نيست اينست كه آن در زمان امام صادق عليه السّلام مشهور و معمول نبوده است با اينكه معلّى ميگويد: من روز نوروز نزد امام صادق عليه السّلام رفتم. و بايد آن روز معروف باشد در آن زمان، و در آن زمان جز تاريخ يزدجردى وجود نداشته است و اين درست نيايد جز با تكلف و بست و بندى كه ما در آغاز بدان اشاره كرديم «1».
فائده 3 [در باره تطبيق نوروز با مبعث و غدير و فتح مكه و ...]
پبدان كه اشكال مىشود در احاديث وارده باينكه نوروز بهر تفسيرى و نظر بهر تاريخى باشد كه در دو روايت ثبت است و سالش نزد مورّخان با ماه و روز آن ضبط است نميشود در مانند روز مبعث، فتح مكه و نص غدير وجود داشته باشد بلكه تحقق نوروز در دو تا از آنها هم نميشود تا برسد بهمه.
زيرا مبعث 13 سال پيش از هجرتست و فتح مكّه در سال هشتم هجرت، و نصّ غدير در 10 هجرت، و بايد فاصله ميان نوروز مبعث و هر كدام از دو تاى آخر از نظر ماههاى عربى بيش از هفت ماه باشد (چون هر سال عربى 10 تا 11
روز جلو مىافتد و بيش از هفت ماه فاصله مىشود)پ و ميان نوروز دوتاى آخرى بايد كمتر از يك ماه عربى فاصله باشد، (چون كمتر از 3 سال فاصله دارند و سال عربى كمتر از يك ماه با سال خورشيدى فاصله پيدا ميكند) با اينكه مبعث در آخر ماه رجب بوده و فتح مكّه در اواخر ماه رمضان و سومى در اواخر ذيحجه (و فاصله ميان رجب و دو تاريخ بعد كمتر از شش ماه است و فاصله دو تاى آخر در حدود سه ماه) و ممكن است جواب از اين اعتراض بدو وجه:
الف: آنچه يكى از افاضل گفته: كه در سال 19 بعثت آن حضرت خسرو پرويز كشته شد و تا آخر زمان او سه شاه بنام شيرويه، اردشير، توران دخت بتخت نشستند، دو تاى اول پيش از فتح مكّه بوده و آخرى بعد از آن، و ممكن است هر كدام مقدارى از سال را انداخته باشند و نوروز را تجديد كرده باشند چنانچه شيوه پيوسته آنها بوده و براى اين پيشامدها نوروز موافق اين حوادث شده، و اين خود دليل است چون دلائل ديگر كه از دو روايت برآيند بر اينكه مقصود از نوروز در شرع اعتدال ربيعى نيست زيرا بنا بر آن بهيچ وجه نميتوان اين تواريخ را توجيه كرد و هم بر تفسيرهاى ديگر جز يكم فروردين و معين است كه مقصود همان اول فروردين است (پايان).
ب: آنچه بخاطر من آمد و آن اينست كه در حديث لفظ مبعث نيست بلكه گفته: جبرئيل بر پيغمبر فرود آمد و ميان آنها ملازمه نيست زيرا بعثت فرمان تبليغ رسالت است به مردم و ممكن است نزول جبرئيل سالها پيشتر باشد و اما بت شكستن در خبر نيست كه در فتح مكّه بوده بلكه از بعض اخبار برآيد كه پيش از هجرت بوده.
و ممكن است متعدد باشد و يكى موافق نوروز شده باشد، چنانچه در كشف الغمّه از مسند احمد بن حنبل آورده تا على عليه السّلام كه من بهمراه پيغمبر رفتم تا خانه كعبه و پيغمبر بمن فرمود بنشين و بدوشم بالا رفت و او را بلند كردم و ديد من توانائى ندارم، و او نشست و من بدوش او بالا رفتم، و مرا بلند كرد تا خيال كردم بافق
آسمان رسيدم و بتهاى مس و آهن بر كعبه بود و من آنها را از همه سو جمع كردم و چون همه را بدست آوردم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود آنها را پرت كن، آنها را پرت كردم و مانند شيشه خرد شدند، سپس فرود آمدم و با رسول خدا مسابقه كردم تا در خانهها نهان شديم از ترس اينكه كسى بما برخورد.پ اخبار باين مضمون بسيارند و گذشتند و همه دلالت دارند كه اين بتشكنى پيش از هجرت بوده، و گر نه ترس و نهانى آنها از مردم معنا نداشته، و تنافى بهر تفسير از نوروز رفع مىشود، زيرا تاريخ نزول جبرئيل و بتشكنى نامعلوم است.
اگر گفته شود: در خبر لفظ يوم آورده كه بمعنى روز است و نتوان به كار شب تعبير كرد.
گوئيم: يوم بسيار بر شبانه روز اطلاق شده، و فضيلت شب بسيار بروز سرايت كرده چون مواليد پيغمبر و أئمّه عليهم السّلام.
اگر گفته شود: فتح نهروان و كشتن ذو الثدية در مناقب ابن شهر آشوب در 19 ماه صفر سال 39 ثبت شده و با فروردين فرس موافق نيست چون سال پيش از آن در اواسط محرم بوده يا پس از آن در اواسط شوال باختلاف دو اعتبار (كه سقوط يزدجردى منظور شود يا نشود) و در آغاز بهار نبوده چون بهار پس از آن در اواخر شوال بوده است و دو توجيه گذشته در آن نمىآيند.
گوئيم: سال فتح مذكور نزد جمهور مورّخان همان 39 است كه گفته يا سال 38 است ولى از ماه و روزش نامى نبردهاند و نقل يكى مورد اعتماد نيست.
فائده 4
پأبو ريحان در كتاب نامبرده گفته: برخى حشويان گفته: چون انگشتر حضرت سليمان بن داود عليهما السّلام گم شد و از شاهى افتاد و پس از 40 روز بدو برگشت و مقام خود را باز يافت و پرندهها گرد او آمدند فرس گفتند (نوروز آمد) و اين نام از آنجا شد، سليمان بباد فرمود تا بساط او را برداشت و پرستو جلوش آمد و گفت، پادشاها من آشيانه دارم كه چند
تخم در آنست راه را بگردان و او راه را گردانيد، و چون بزمين نشست، پرستو با منقار خود آبى برابر او پاشيد و ران ملخى باو هديه كرد، و آب پاشى و هداياى نوروز از آنجا شد، علماء عجم گويند روزيست پسنديده چون هرمز نام دارد كه نام خداست عزّ و جلّ آفريننده و سازنده و پرورش ده جهان و جهانيان كه با هيچ زبانى وصف جزئى از نعمتش را نتواند.
سعيد بن فضل گفته: در هر شب نوروز در هر فصلى باشد برقى از كوه دماوند ميدرخشد و در هوا ميتابد و بر آن چون ابرى فرا ميگيرد، و عجبتر از آن «كلواذا» است گرچه تا چشم نبيند دل نپذيرد ولى أبو الفرج زنجانى منجم گفت:
در سالى كه عضد الدوله وارد بغداد شد با جمعى قصد كلواذا كردند و در آن آتشها و شمعهاى بيشمارى ديدند كه در جانب غربى دجله برابر كلواذا در شب نوروز افروخته بودند، و سلطان ديدهبانانى در آنجا گذاشته بود كه بازرسى كنند، مبادا از طرف گبرها باشد و نيرنگى باشد، و آنها اطلاعى بدست نياوردند چون كه هر چه بآنها نزديكتر ميشدند آنها دورتر ميرفتند و چون دور ميشدند نزديك مىآمدند.
من به أبو الفرج گفتم نوروز از جاى خود بدر رفته چون فرس كبيسه را رها كردند، و چرا اين شب فروزى پس نرفته؟ و اگر پس رفتن آن لازم نباشد اگر كبيسه آمد آيا پيش خواهد آمد، نزد او پاسخ قانعكنندهاى نبود.
اصحاب نيرنجات گويند هر كه در نوروز پيش از سخن گفتن سه انگشت عسل بخورد و سه تا شمع بخور كند از هر دردى درمان باشد، در نوروز رسم است كه بهم شكر هديه ميدهند، مؤبد بغداد گفت براى اينست كه نيشكر روز نوروز در كشور جم كشف شد و پيش از آن نبود، و او بود كه نىهاى پر آبى ديد و مكيد و شيرينى و لذّت آن را چشيد و دستور داد آبش را گرفتند و از آن شكر ساختند، و روز پنجم بدست آمد و براى تبرّك آن را هديه بهم دادند و در مهر جان هم بكار برده شد.
پآغاز سال را از انقلاب صيفى (اول تابستان) گرفتند چون با ابزار نجومى و ديد، روشنتر از موقع اعتدالين (اول بهار و پائيز) ميباشند، چون پيش و پس شدن خورشيد از ميل كلى چشمگير است، و رصد سايه عمودى در تابستان و سايه كشيده در زمستان در هر جاى زمين بر رصدشناس نهان نماند گرچه هندسه و هيئت نداند ولى روز اعتدالين نياز بشناخت عرض بلد و ميل كلى دارد و چون انقلاب صيفى بسمت الرأس شمالى نزديكتر است آن را برگزيدند بر شتوى و بعلاوه موسم رسيدن غلات است و براى دريافت خراج مناسبتر است.
و بسيارى از علماء و حكماء يونان طالع سال را طلوع ستاره «كلب الجبار» گرفتند و سال را از آن آغاز كردند نه از اول بهار چون موافق همان انقلاب صيفى يا نزديك آن بوده، و اين نوروز از وقت خود بدر رفته و در زمان ما بدخول خورشيد در حمل رسيده كه آغاز بهار است و ملوك خراسان را رسم شده كه در آن بفرماندهان قشون خود خلعت بهارى و تابستانى دهند و روز ششم آن كه روز خرداد است نوروز بزرگ فرس است و مقامى بلند دارد، و گفته شده كه خدا در آن از آفرينش آفريدهها فراغت يافت كه آخر شش روز نامبرده است و در آن مشترى آفريده شد و ساعات آن را سعد نمود.
اصحاب نير نجات گفتهاند: هر كه بامداد اين روز پيش از سخن شكر چشد و روغن زيت بخود بمالد در همه سال هر نوع بلا از او دفع شود، گفتهاند: جمشيد مردم را فرمود در آن روز غسل كنند تا از گناه پاك شوند، و هر سال چنين كنند تا خدا از آنها آفات سال را بدور دارد، برخى پندارند جم فرمان داده بود نهرها بكنند و در اين روز آب در آنها روان شد و مردم شاد شدند و مژده فراوانى گرفتند و با آن غسل كردند و تبرك جستند و آيندهها از گذشتهها پيروى كردند، گفته شده، سبب غسل اين روز اينست كه از هروزا فرشته آبست و با آن مناسب است و همه مردم در اين روز با آب چشمه و حوض تنشوئى كنند.پ و بسا بر سر آبهاى روان روند و از آنها بر خود بپاشند براى تبرّك و دفع
آفات، و در آن مردم بهم آب بپاشند، و سببش همان سبب غسل است و پس از جم پادشاهان ماه فروردين را همه عيد دانستند و شش بخش نمودند، پنج روز نخست براى ملوك، و دوم براى اشراف و سوم براى خدّام ملوك و چهارم براى اطرافيان و پنجم براى عموم و ششم براى شبانان تا آخر آنچه گفته.
من گويم: همانا اين ياوهها را نقل كردم تا ببرخى خرافاتشان آگاه شوى و در آن تأييد برخى گفتههاى پيش ما بود، و در برخى كتب معتبره يافتم كه جمشيد همه جهان را مالك شد و أقاليم ايران را آباد كرد، و در نوروز يكم فروردين قديم كارش استوار شد و آغاز سال عجم شد و آن زادگاه كيومرث بن عبد اللَّه پسر آدم است.
و نوروز سلطانى آغاز دخول خورشيد است در يكم دقيقه برج حمل كه در عهد عهد ملكشاه سلجوقى مقرّر شد موافق پنجشنبه 9 ماه رمضان سال 471 هجرى قمرى.
و مهرگان روز نيمه مهر ماه است كه فريدون قصد ضحاك كرد و او را در زمين مغرب دستگير كرد و در اين روزش بكوه دماوند زندانى نمود، و بياران خود گفت:
اين كار من مهرجان بان هست. و آن روز مهرگان نام گرفت، و نخست كسى كه رسم مبارك باد را در نوروز و مهرگان نهاد فريدون بود (پايان).پ گويم: منجمان در كتب خود روزهاى نحس ماه را از أمير المؤمنين عليه السّلام روايت كردهاند و از ماههاى قديم فرس دانستهاند و آنها، 3، 5-، 13-، 16- 21-، 24 يا 25- هستند كه در اين دو شعر فارسى فراهم شدند.
هفت روز نحس باشد در مهى زان حذر كن تا نيابى هيچ رنج
سه و پنج و سيزده با شانزده بيست و يك با بيست و چهار و بيست و پنج
و بسا كه حمل بماههاى عربى شده چنانچه گذشت، و از امام صادق عليه السّلام نحوست برخى روزهاى ماه فرس قديم روايت شده چنانچه خواجه نصير الدين طوسى آن را در اين اشعار سروده.
ز قول جعفر صادق خلاصه سادات ز ماه فارسيان هفت روز مذموم است
نخست روز و سيم باز پنجم و پس از آن چه روز سيزدهم روز شانزده شوم است
ديگر ز عشر سيم بيست و يك چه بيست و چهار چه بيست و پنج كه آن هم بنحس مرقوم است
بجز عبادت كارى مكن در اين ايّام اگر چه نيك و بدت هم ز رزق مقسومست
بماند بيست و سه روز اى خجسته مختار كه در عموم حوائج بخير موسوم است
ولى چهارم و هشتم سفر مكن زنهار كه خوف هلك در اين هر دو نصّ محتوم است
بروز پانزدهم پيش پادشاه مرو اگر چه سنگ دلش بر تو نيز چون موم است
گريز نيز در اين روز ناپسند آمد كه ره مخوف و هواى خلاص مسموم است
مكن دوازدهم با كسى مناظرهاى كه در خصومت اين روز صلح معدوم است
ز روزهاى گزيده همين چهار آنگه در اين حوائج در سلك نحس منظوم است
پ و از موسى كليم اللَّه هم روايت كردند كه در ماههاى رومى روزهاى نحسى است هر كه در آنها بجنگ برود كشته شود، هر كه سفر كند بمقصد نرسد، هر كه زناشوئى كند بهره نبرد و آنها 24 روزند، در هر ماهى از سال 2 روز، 10 و 20- از تشرين يكم، 1 و 15- از تشرين دوم، 15 و 17- از كانون يكم، 7 و
14- از كانون دوم، 16 و 17- از شباط، 4 و 20- از آزار، 20 و 3- از نيسان، 6 و 8- از ايار، 3 و 8- از حزيران، 20 و 6- از تموز، 4 و 15- از آب، 1 و 3- از ايلول و در برخى نسخهها 9 و 10- از تشرين يك، 9 و 12- از كانون يك، 2 و 14- از كانون دو، 12 و 16- از شباط 13 و 10- از حزيران، و در برخى 4 و 11- از آب.پ 8- در مكارم (ج 1 ص 83) از أبى الحسن عليه السّلام فرمود: وامگذار حجامت را در هفتم حزيران و اگر از دستت رفت در چهاردهم.