باب هفتاد و يكم در باره بد برخوردى و كسى كه مردم از ترس شرش او را احترام كنند، و كسى كه از شرش در امان نباشند و بخيرش اميد ندارند

اخبار باب‏

پ‏1- خصال: بسندش تا پيغمبر (ص) كه فرمود: آگاه كه بدان امتم آنانند كه از ترس شرشان محترمند، و هر كه را مردم از ترس شرش احترام كنند از من نيست.پ گويم: بعض اخبار هم در باب اصناف مردم گذشت.پ 2- معانى الاخبار: بسندش تا امام ششم (ع) كه زنازاده را نشانه‏ها است يكم دشمنى با ما خانواده، دوم دلدادگى بهمان زنا كه از آن آفريده شده، سوم سبك شمردن دين چهارم بد برخوردى با مردم و كسى با برادرانش بد برخورد نباشد جز زنازاده يا تخم حيض.

اختصاص: بسندش مانندش را آورده.پ 3- امالى صدوق (مانندش را آورده جز كه نشانه دوم را ندارد و نشانه‏ها را جابجا دارد).پ 4- امالى طوسى: بسندى تا رسول خدا (ص) كه زودرسترين خير در ثواب نيكى كردن است و زودرسترين شر در عقاب بغى است و همين عيب براى آدمى بس كه در مردم بيند آنچه را خوددارد و نبيند و اينكه سرزنش كند مردم را بدان چه خود نتواند وانهد و اينكه آزارد همنشين خود را بدان چه سودش ندارد.پ 5- معانى الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: خبر ندهم شما را به بدتر مردم؟ گفتند: چرا يا رسول الله فرمود آنكه دشمن دارد مردم را و دشمنش دارند، سپس فرمود: ببدترش شما را خبر ندهم؟ گفتند: چرا يا رسول الله فرمود: آنكه لغزش را نبخشد و پوزش را نپذيرد و گناه را نيامرزد، سپس فرمود: به بدترش خبرتان ندهم؟ گفتند: چرا يا رسول الله فرمود: آنكه از شرش در امان نباشند و بخيرش اميد ندارند.

 

 

پ‏6- سرائر: از سيارى كه شنيدم امام رضا (ع) ميفرمود: مردى آمد نزد رسول خدا (ص) و آن حضرت در خانه عايشه بود و چون منزل خود را بآن حضرت اعلام كرد فرمود: چه بد تبارى دارد، و نزد او رفت و باو دست داد و برويش خنديد و چون برگشت نزد عايشه به آن حضرت گفت: در باره او چنان گفتى و نزد او رفتى با او دست دادى و برويش خنديدى و فرمودش از مردم بد آنها باشند كه از زبانشان بايد ترسيد گويد: و شنيدمش ميفرمود خدا عز و جل در قرآنش از مردى بكنايه تعبير كرده با اينكه صاحب نيرو و عزتست چه رسد بما.پ 7- اختصاص: رسول خدا (ص) فرمود: بهتر مردم آنكه مردم از او سود برند، و بدتر مردم آنكه از او آزار كشند، و بدتر از او آنكه از ترسش او را احترام كنند و بدتر از آن آنكه دينش را بدنياى ديگرى بفروشد.پ 8- حسين بن سعيد نزديك بمضمون شماره 6 را آورده با اندك اختلافى در تعبير.پ 9- كافى (مضمون شماره 6 و 7 را آورده جز كه در آخر فرموده از بدتر بنده‏هاى خدا آنكه همنشينى او بد است براى بدزبانى او).پ بيان (پس از شرح الفاظ گويد: اين حديث را مخالفين هم از عروه بن زبير آوردند كه گفت: عايشه مرا باز گفت كه مردى اذن خواست براى ورود برسول خدا (ص) فرمود اذنش دهيد چه بد پسر عشيره‏ايست و چون نزد حضرتش آمد باو بنرمى سخن گفت: عايشه گفت من بآن حضرت گفتم يا رسول الله در باره او چنان گفتى وانگاه بنرمى با او گفتگو كردى؟

فرمود: اى عايشه بد مقام‏ترين مردم نزد خدا روز قيامت كسى كه مردم او را وانهند و از او بگذرند از ترس هرزه‏درائى او.

عياض گفته چه بد و او را غيبت كرده و آن مرد عيينة بن حصن فزارى است و در آن وقت مسلمان نبوده و در حديث است كه فاسق و بدعت‏گزار غيبت ندارد و اگر هم مسلمان بوده آن حضرت خواسته در اين تعبير حال او را بيان كند و اين خود يك معجزه است زيرا مرتد شد و او را نزد ابى بكر آوردند و با عمر هم داستانى دارد، و باز در حديث است كه مدارا با فاسقان و كفار مباح است و بسا مستحب بخلاف سازشكارى حرام و فرق اينست كه مدارا بذل دنيا است بصلاح دين يا دنيا و سازشكارى بذل دين است براى صلاح دنيا و پيغمبر از خوش و بش خود باو بخشيد و او را مدح نكرد تا خلاف باشد و دو زبان گردد چه آن حضرت منزه است از آن و اين حديث او بنياديست براى جواز مدارا و غيبت اهل فسق و بدعت قرطبى گفته پيش از فتح مسلمان شده و بقولى پس از آن ولى حديث او را از بدترين مردم دانسته بدرگاه خدا و چنين نباشد جز كه عمرش بكفر سرآيد و او از مؤلفه و از جفا

 

جفاكاران اعراب است.پ و نخعى گفته: بى‏اجازه نزد پيغمبر (ص) رفت و آن حضرتش فرمود: اذن كجا است؟

 

گفت من احدى از مضر اذن نگرفتم، عايشه گفت يا رسول الله اين كيست؟ فرمود: احمقى است مطاع و با اين وضع آقاى قوم خود است و او را سيد مطاع نامند آبى گفته: اين روش آن حضرت آموزش ديگرانست زيرا والاتر است از اينكه از بدزبانى او بترسد.پ 10- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه بدتر مردم نزد خدا روز قيامت احترام‏شونده از ترس شرشان.پ 11- كافى: بسندش تا امام صادق كه فرمود: هر كه مردم از زبانش ترسند در دوزخ است.پ 12- كافى: بسندش (مضمون شماره 10 را آورده).