قرآن مجيد
پ1- الانفال (آيه 30) و مكر كنند و خدا مكر كند و خدا بهتر مكركنندههاست.پ 2- النمل (آيه 50) و مكر كردند و مكر كرديم و آنها نفهميدند. 51 ببين انجام مكرشان چطور بود اينكه با قومشان سرنگونشان كرديم.پ 3- فاطر (آيه 10) و آنان كه بكارهاى بد مكر كنند عذابى سخت دارند و مكرشان نابود شودپ 43 سر بزرگى است در زمين و مكر بد و نتيجه مكر بد نرسد مگر باهلش.پ 4- المؤمن (آيه 25) و نيست نيرنگ كافران جز در گمراهى.پ 5- الطور (آيه 42) يا اينكه قصد نيرنگ دارند پس آنان كه كافرند همان دچار كيدند تا فرمايد 46 روزى كه سود ندهد بدانها كيدشان هيچ و يارى نشوند. 6 نوح (آيه 22) و مكر كردند مكر بسيار بزرگى.
اخبار باب
1- خصال: از امام صادق (ع) فرمود: اگر عرضه بر خدا درست است پس مكر و نيرنگ براى چه؟ 2- عيون: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر كه مسلمانست نه مكر كند و نه گول زند كه من شنيدم جبرئيل ميگفت: مكر و خدعه در دوزخ است سپس فرمود: از ما نيست كسى كه دغلى كند با مسلمانى، و از ما نيست آنكه خيانت كند با مسلمانى سپس فرمود:
راستى جبرئيل روح الامين نزد من فرود آمد از نزد رب العالمين و گفت: اى محمد بر تو باد بخوشخوئى كه بدخوئى خير دنيا و آخرت را ببرد آگاه كه مانندترتان بمن خوشخوتر شما است.پ 3- امالى صدوق: در مناهى پيغمبر است كه فرمود: هر كه دغلى كند با مسلمانى در خريد و يا فروش از ما نباشد و روز قيامت با يهود محشور شود زيرا آنها از همه مردم با مسلمانها دغلكارترند، و فرمود: هر كه شب گزارد و در دلش دغلى با برادر مسلمانش دارد در خشم خدا شبگزارنده و صبح كند چنين تا توبه كند.پ گويم: در باب كليات بديها گذشت از قول امام صادق (ع) كه متكبر طمع نكند در ستايش خوب و نه بخيل در بسيارى دوست و در باب اصول كفر گذشت كه پيغمبر (ص) فرموده: ده طائفه از اين امت بخداى بزرگ كافرند و در ميان آنها است كوشا در فتنه.پ 4- خصال در حديث اربعمائه: امير مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن دغلى و خيانت نكند با برادرش و او را رها نكند و باو تهمت نزند و باو نگويد: من از تو بيزارم.پ 5- عيون: بسندش تا پيغمبر (ص) كه فرمود: از ما نيست كسى كه دغلى كند با مسلمانى يا زيانش زند يا نيرنگش بازد.
صحيفه الرضا مانندش را آورده.پ 6- معانى الاخبار: كه پيغمبر (ص) فرمود: نبايد خدعه باشد.پ 7- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) كه ميفرمود: مكر و خدعه در دوزخ باشند.پ 8- همان: بسندش تا رسول خدا كه از ما نيست كسى كه با مسلمانى مكر كند.پ 9- همان: بسندش تا على (ع) فرمود: اگر نبود كه مكر و خدعه در دوزخند من مكركنترين عرب بودم.پ 10- همان: بسندش از زاذان كه شنيدم على (ع) ميفرمود: اگر نشنيده بودم از رسول خدا (ص) كه مكر و خدعه و خيانت در دوزخند هر آينه مكارترين عرب بودم.پ 11- كافى: بسندش تا بامير مؤمنان (ع) فرمود: اگر نبود كه مكر و خدعه در دوزخند من پرمكرتر مردم بودم.پ بيان: مكر بقول قاموس قصد بد كردن بكسى است از راهى كه نداند- تا گويد- راغب گفته: مكر بازداشتن ديگريست از آنچه قصد دارد به حيله و دو بخش دارد يكى پسنديده و آن اينست كه در آن خوبى را پى گيرد و بدين معناست قول خدا عز و جل و خدا
بهتر مكركنندهها استپ دوم ناپسند و نكوهيده كه بدان قصد كار زشتى كند و بدين معنا خدا فرموده (43- فاطر) و نپيچد مكر بد جز باهلش و بهر دو معناست كه فرموده (50- النحل) مكر كردند و مكر كرديم و آنها نفهميدند.
و يكى گفته: از مكر خداست كه متاع دنيا را به بنده خود دهد و او را مهلت دهد و از اين رو على (ع) فرموده هر كه را دنياى فراوانى دادند و نفهميد كه با او مكر شده عقلش گول خورده و گفته: خدعه منصرف كردن ديگريست از مقصدش با اظهار مخالف آنچه نهان دارد (و بعد از شرح لفظ خدعه از مصباح گويد) و بسا كه چون دو لفظ مكر و خدعه با هم باشند ميان آنها فرق گزارند باينكه مكر حيله گريست بقصد كار بدى و اظهار جز آن و انديشه در اين نقشه و خدعه انجام آن نقشه است.
و گويا آن حضرت اين جمله را گفته براى اينكه مردم معاويه را سياستمدار و عاقل ميشمردند و آن حضرت را سست راى ميشمردند چون ميديدند معاويه بمقاصد خود ميرسد كه بنيادش بر دروغ و عهدشكنى و نيرنگ بود، و آن حضرت فرمود: من مكر و حيله را بهتر ميدانم از او ولى چون خلاف دستور خدا بود بكار نمىبست چنانچه سيد رضى در نهج البلاغه از آن حضرت آورده كه فرمود: بزمانى دچاريم كه بيشتر مردمش عهدشكنى را زيركى دانند و مردم نادان آنان را چارهجوى خوب شمارند، آنها را چه شده خدا مرگشان بدهد؟ بسا كه مرد با تدبير راه حيله را داند ولى دستور خدا جلودار او است و با اينكه بچشم خود آن را بيند و تواند واش گزارد و كسى كه تقواى دينى ندارد فرصت آن را غنيمت شمارد و كار خود را پيش برد.
يكى از شارحان نهج البلاغه در تفسير اين سخن گفته براى اين بوده كه هر دو گروه (پيروان على (ع) و معاويه) ميان عهدشكنى و زيركى فرق نميگذاشتند زيرا هر دو بهم مانند در هوشيارى جز اينكه يكمى رعايت دستور شرع و حكم عقل نكند و دومى خود را پابند آنها داند و چون فرق ميان آن دو دقيق است عهدشكنى به زيركى اشتباه شود و نفهمها عهدشكنان را زيرك و باهوش شمارند و خوش تدبير دانند چون معاويه و عمرو بن عاص و مغيره بن شعبه و همگنانشان و ندانند كه حيله عهدشكن او را بمنجلاب بدكارى اندازد و حيله پستى آور خوبى ندارد بخلاف چارهجوئى زيرك كه بعدالت كشاند پايان.
و آن حضرت (ع) در چند جا اين سخن را گفته كه ذكر آنها بدرازا كشد، و شناساتر و تواناتر بودن آن حضرت باين امور روشن است زيرا مكر و نيرنگ انديشه چارهجوئى و شناخت راه بديها و وارد كردن آنها بديگريست بطورى كه نفهمد، و آن حضرت از همه مردم بهمه
امور داناتر بود و اينكه آن دو در دوزخند يعنى هر كه آنها را دارد در دوزخ است ...پ 12- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: مىآيد هر غادر عهدشكنى روز قيامت با امامى با لوچه آويخته تا بدوزخ در آيد، و مىآيد هر كسى بيعت امام را شكسته با دست بريده تا بدوزخ رود.پ بيان: غادر از غدر و آن بيشتر بمعنى شكستن عهد و بيعت آيد و قصد بدى با ديگرى بوسيله نهانى و مقصود از امام امام بر حق است و بسا امام ناحق باشد كه يك فاضلى گفته چون بدين معنا هم آمده خدا فرموده (71- اسرى) روزى كه بخوانيم هر مردمى را با امامشان و پيشواى هر دسته غادران آنكه كاملتر است در غدر يا پايهگزار غدر است- تا گويد- چون غادر بيشتر نهانكارى ميكند على (ع) فرموده با لوچه آويزان محشور مىشود كه رسوا گردد برابر مردم و او را بشناسند بزشتكارى نكث شكستن بيعت است و اجذم دست بريده چون به كردارش خيانت شده و در نهايه گفته: در حديث است كه هر كه قرآن را ياد گيرد و سپس فراموش كند خدا را در روز قيامت با دست بريده ملاقات كند، و بدين معناست حديث على (ع) كه هر كه بيعتش را بشكند خدا را ملاقات كند بيدست.
قتيبى گفته: در اينجا بمعنى همه اعضاء بريده است زيرا دست از اعضاء ديگر سزاوارتر بكيفر نيست. (و بعد از چند توجيه از علماء عامه گويد) در حديث قرآن هم مىشود مقصود از فراموشى ترك عمل باشد به بيعت با امام كه پيروى او كه بدان دلالت دارد و بر گردد بهمان معنى يكم.پ 13- كافى: بسندش از طلحه بن زيد كه از امام ششم (ع) پرسيدم از دو گروه كه با هم در نبردند و هر كدام را پادشاهى است جدا و پس از نبرد با هم سازش كنند و يكى از آن دو پادشاه عهد خود را بشكند و آيد نزد مسلمانان كه با آنها سازش كند براى نبرد با آن شهر ديگر آن حضرت فرمود: براى مسلمانان نشايد كه عهد شكنند يا فرمان بدان دهند و يا بهمراه عهدشكنان بجنگند، ولى با مشركان هر جا آنها را بيابند مىجنگند و قرارداد كفار با هم بر آنها نافذ نيست.پ بيان: آن شهر ديگر يعنى مردم آن شهر كه عهدش شكسته شده- تا گويد نشايد مسلمانان بعهدشكنى وادارند چون كه تجاوز است و ستم و واداشتن بآن روا نيست اگر چه بر كافر باشد- تا گويد- حديث دلالت دارد بر جواز جنگ با كافران در زمان غيبت امام زمان و دلالت دارد بر اينكه صلح ميان دو دسته كافر مانع نيست از جنگ مسلمانان با هر دسته كه با مسلمانان قرار صلح ندارند ...
پ14- كافى: بسندش تا امير مؤمنان كه روزى در خطبه منبر كوفه فرمود: ايا مردم اگر بدى غدر نبود من سياستمدارتر مردم بودم آگاه كه هر غدره را گنهكارى در پى است و هر گنهكارى كفر بدنبال است آگاه كه غدر و فجور و خيانت در دوزخند.پ بيان: ... مقصود از سياستمدارى در اينجا دنياخواهى است با حيله از راه نامشروع كه مايه رسيدن بخواستهاى دنيا است و بدست آوردن آنها و دنبال رو آن را داهى نامند يا داهيه و لازمه آن پيمانشكنى و بيوفائى است.
و هر غدرى فزودن شر و رفتن دنبال گناهان و دروغ و انحراف از حق است و فجره زنا را هم گويند و كفر در اينجا بمعنى حقپوشى يا ناسپاسى است يا كفر ارتكاب كبائر- تا گويد- در نهج البلاغه كه آن حضرت فرمود: بخدا معاويه از من سياستمدارتر نيست ولى غدر و نابكارى دارد و اگر بدى غدر نبود من سياستمدارتر مردم بودم ولى هر غدرى نابكاريست و هر نابكارى كفر، و هر غادرى پرچمى باشد كه روز قيامت بدان شناخته شود بخدا من با نيرنگ غافلگير نشوم و با سخنى در تنگنا نيفتم- تا گويد- ابن ميثم گفته:
تحقق كفر در اينجا براى اينست غادر آن را حلال شمارد چنانچه از حال عمرو بن عاص و معاويه بر آيد كه حرام ضرورى دين محمد را (ص) حلال دانستند و منكر بودند و آن كفر است و بسا مقصود كفران نعمت خداست با نافرمانى او كه معنى لغوى آنست ...پ 15- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: از ما نيست كسى كه با مسلمانى نيرنگ بازد.پ بيان: يعنى از اهل اسلام نيست بطور مبالغه گفته شده يا از پيروان و شيعه خاص، نيست و گويا مقصود بسيار مكر كردن است چون اگر از دو طرف باشد سختتر است يا اشاره دارد كه مكر زشت است و گرچه در برابر مكر باشد.