قرآن مجيد
پ1- النساء (آيه 148) دوست ندارد خدا بلند گفتن بد را مگر از كسى كه ستم شده و خدا شنوا و پردانا است.پ 2- اسرى (37) دنبال مرو آنچه را ندانى زيرا گوش و چشم و دل همه مسئوليت آرند.پ 3- الحجرات (12) ايا كسانى كه گرويديد دورى كنيد از بسيار گمانها زيرا برخى گمانها گناه است و وارسى نكنيد و غيبت همدگر نكنيد دوست دارد كسى از شما كه گوشت مردار برادرش را بخورد بد داريد آن را از خدا بترسيد راستى خدا پرتو به پذير و مهربان است.پ 4- القلم (آيه 10) فرمان مبر از هر پر سوگند خوارى كه پرگوشهزن و پردونده است بسخن چينى.
اخبار باب
:پ 1- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: غيبت زودتر دين را برد از مرض اكله در شكم آدمى، و فرمود: (ص) نشستن در مسجد بانتظار نماز عبادت است تا حدثى از او سر نزند گفته شد: يا رسول الله حدث چيست؟ فرمود غيبت كردن.پ بيان: اكله چون فرحه درديست در عضو بدن كه آن را ميخورد (خوره يا كانگاريا) و بسا كه تفسير شده به يك لقمه يعنى مانند يك لقمه كه فرو دهند دين را نابود كند و اين معنى مناسبتتر است با آيه غيبت و آن بدگوئى پشت سر كسى است كه آبرومند است كه اگر بشنود غمناك شود و اگر دروغ باشد آن را بهتان گويند.
گويم غيبت در زبان شرع نام بردن شخصى است شناخته ببدى كه اگر بشنود بدش آيد با اينكه آن را دارد و كمبود هم بحساب آيد و قصد مذمت هم در گوينده هست بگفتن باشد يا اشاره يا كنايه بگوشه زدن باشد يا تصريح و اگر ذكر شخص نامعلوم و مبهم باشد غيبت حرام نباشد بشرط اينكه غير محصور باشد مانند يكى از اهل شهر و شيخ بهائى قده
گفته:پ اگر مبهم محصور باشد مانند اينكه يكى از قاضيان شهر فاسق است غيبت حرام است و نديدم كسى آن را بيان كرده باشد پايان.
و بد گفتن بكسى در حضورش غيبت نيست گرچه گناه است براى آزار او مگر براى پند و اندرز باشد و اگر بگوشه زدن محقق شود بهتر است و اگر بدش نيايد غيبت حرام نيست و بسا كه از نسبت فسق باو شاد شود و آن را كمال خود داند و اگر آنچه باو نسبت دهند در او نباشد تهمت است نه غيبت و آن سختتر است و بايد آن عيب نقص شمرده شود و از عيبهاى فراوان نباشد گرچه مخفى است زيرا باكى بذكر آنها نيست و بيشتر مردم هم آنها را نقص ندانند چون شهرت دارند ولى مورد اشكال است و احوط ترك آنست گرچه ظاهر اصحاب جواز است و اگر قصد بدگوئى ندارد در غيبت حرام نيست چون ذكر عيب براى طبيب كه علاج كند يا براى حاكم كه ترحم كند يا بقصد نهى از منكر.
(و از شهيد ثانى نقل كرده) كه تعريف كامل غيبت اينست كه آگاه كردن بر چيزيست كه بدش آيد و گرچه باشاره و حكايت باشد و بنا بر قول مشهور آمده قول پيغمبر (ص) فرمود:
غيبت ميدانيد چيست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، فرمود: نامبردن تو از برادرت بدان چه بدش آيد گفته شد: گرچه در او باشد آنچه من گويم؟ فرمود: اگر باشد او را غيبت كردى و اگر نه باو بهتان زدى.
حرمت غيبت كم و بيش اجماعى است بلكه گناه كبيره است زيرا بر آن تهديد بعذاب وارد است در قرآن و هم سنت و خدا غيبتكننده را مانند مردهخوار شمرده و فرموده (12 الحجرات) و يك ديگر را غيبت نكنيد آيا دوست دارد يكى از شماها كه گوشت مردار برادرش را بخورد و آن را بد داريد و از جابر و ابى سعيد خدرى از قول پيغمبر (ص) كه بپرهيزيد از غيبت كه غيبت بدتر است از زنا زيرا بسا زنا كند و توبه كند و خدا از او بپذيرد، و خدا از غيبت كن نگذرد تا غيبت شده از او بگذرد، و از انس است كه رسول خدا (ص) فرمود:
شب معراج مرا گذر دادند بر مردمى كه خراش ميدادند روى خود با ناخنهاشان گفتم: اى جبرئيل اينها كيانند؟ گفت: آنها كه مردم را غيبت ميكنند و آبروى آنها را ميبرند.
و از او است كه پيغمبر (ص) براى ما خطبه خواند و نام ربا را برد و آن را بزرگ شمرد و فرمود يكدرهم كه كسى از ربا بدست آرد نزد خدا خطائيست بزرگتر از سى و شش زنا كه انجام دهد و رباترين ربا آبروى مسلمانست و خدا وحى كرد بموسى بن عمران كه غيبت كن اگر توبه كند آخر كسى است كه به بهشت رود و اگر نكند اول كس است كه بدوزخ رود و روايت است كه عيسى (ع) با حواريون بمردار سگى گذشتند و حواريون گفتند: اين چه بوى
گندى دارد؟پ آن حضرت فرمود: چه دندانهاى سفيدى دارد گويا آنها را از غيبت سگ هم باز ميداشت و آگهى ميداد كه بهتر چيز آفريده خدا را بايد ذكر كرد و در تفسير قول خدا وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ گفته شده همزه آنكه پر طعنه زند بمردم و لمزه آنكه گوشت مردم را ميخورد و يكيشان گفته: ما مسلمانان گذشته را بر خورديم عبادت را در روزه و نماز نمىديدند بلكه در خوددارى از آبروى مردم و بدان كه سبب سختگيرى در امر غيبت و بزرگتر شمردنش از بسيارى گناهان مفسدههاى كلى آنست كه مخالف غرض حكيم سبحانست بخلاف گناهان ديگر كه مفسده جزئى در بر دارند.
بيان آن اينست كه مقاصد عمده شرع توجه مورد همه مردم است بيك چيز و بيك راه و آن راه خداست با همه امر و نهى او و آن فراهم نشود جز بهميارى و همدستى همه مردم و آن نياز دارد بهمراهى و همدلى و الفت و مهربانى تا يكى شوند در طاعت مولاى خود كه به كمال نرسد جز با نبودن كينه و حسد و مانند آن و بدگوئى از هم كينه ساز و سينه سوز است و ضد هدف كلى شرع است و مفسده عمده است و از اين رو خدا و رسولش بسيار از آن منع كرده و بر آن تهديد نمودند و بالله التوفيق.
سپس در اقسام آن گفته: و چون فهميدى مقصود از آن ياد از برادر تو است بدان چه بد دارد اگر خبر شود فرا گيرد بگوئى از تنش يا نژادش يا خلقش يا كارش يا گفتارش يا دين و يا دنياش تا برسد بجامه و خانهاش كه امام صادق در مصباح الشريعه بدان اشارت فرموده كه غيبت وجوهى دارد و تحقق پذيرد بذكر عيبى در خلق و فعل و معامله و مذهب و نادانى و مانند آن در باره بدن چنانچه گوئى كم بين است يا قيچ است يا يك چشم است يا كچل است يا كوتاه است تا دراز است يا سياه است يا دزد است و هر صفتى كه ذكرش او را بد آيد و اما در نسب چنانچه گوئى پدرش فاسق است يا خبيث است يا خسيس يا پنبه دوز يا جولا و مانند آن كه بدش آيد هر جور باشد و اما در خلق باينكه گوئى بدخو است، بخيل و يا متكبر است و جدال كن و يا تيز خشم و يا ترسو و يا كم دل است و مانندش و اما در كارهاى دينى چون اينكه گوئى دزد است، دروغگو است ميخوار است، خائن، ظالم و بىاعتناء بنماز است، ركوع و سجودش خوب نيست، پرهيز از نجاست ندارد، بوالدينش نيكى نكند از غيبت و آبروريزى مردم باكى ندارد و اما در كار دنيوى او آنست كه گوئى ادب ندارد مردم را خوار ميشمارد، كثيرى را بر حق حقدار نداند، پر گو و پرخور، خسبو است جاى خود را نمىشناسد و مانند آن و اما در باره جامهاش كه بگوئى آستينش گشاد است، دامنش دراز است كثيف است و مانند آن.
پو بدان كه تنها بزبان نيست و هر چه عيب را بفهماند غيبت است چه كنايه باشد و چه صريح و اشاره چشمك و هر چه دلالت كند بر عيبى كه گفتن آن حرام است غيبت است چنانچه در روايت عائشه است كه زنى نزد ما آمد و چون برگشت بدستم باو اشاره كردم يعنى كوتاه قد است و آن حضرت فرمود: غيبت او كردى و نوا در آوردن از كسى هم غيبت است بلكه شديدتر چون بهتر ميفهماند و نامهنويسى هم غيبت است چون نامه يكى از دو زبانست و اگر مصنف كتابى نام شخص معلومى را ببرد و كلام او را نادرست شمارد غيبت است مگر در مقام بحث فقهى و استدلال علمى كه بايد باندازه رفع حاجت باشد و اگر نقل قول از شخص معين نباشد عيب ندارد و اگر بوصف عامى گويد كه مخاطب از آن شخص خاصى فهمد غيبت است و اگر نه غيبت نيست، و چون رسول خدا (ص) چيزى را از كسى ميدانست ميفرمود: چرا مردمى چنين و چنان كنند.
و از بدترين غيبت بدگوئى اهل فضل خودنما است كه بد ديگرى را با تعبيرى خودنما ادا كند چنانچه نام كسى را نزد او برند و گويد خدا را سپاس كه ما را بحب رياست يا دنياپرستى و وصف كذائى گرفتار نكرد يا گويد پناه بخدا از بيشرمى يا بد اقبالى يا گويد از خدا خواهيم كه ما را از اين گونه حفظ كند و هر تعبيرى كه گوشه دارد بآن نامبرده كه هم غيبت است و هم رياء و بزبان پاكى از رذائل است و خود افتادن در بدترين آنها است.
و از اين بابست در مقدمه غيبت مدح او را كند و گويد: چه حال خوبى داشت فلانى كه از عبادت كوتاهى نداشت ولى دچار سستى شده و مثل ما شده كه استقامت نداريم و خودش را مذمت كند و قصدش مذمت ديگريست و مدح خودش همانندى صالحان كه خود را مذمت كنند و هم غيبت كرده هم رياء و هم خودستائى كه هر سه نارواست و از نادانى گمان برد از نيكان خوددار از غيبت است، و شيطان با نادانان عالمنما كه راه درست نروند چنين بازى كند و بدانها بخندد.
و از اين بابست كه بدگوئى كسى كند و بعض حاضران متوجه نشوند و گويد سبحان الله چه عجب است اين تا غافل باو توجه كند و بفهمد و نام خدا را وسيله اظهار خبث و باطل خود كند و بر خدا هم منت نهد كه نامش را برده.
و از آنست كه فلانى يا دوست ما چنين گرفتار شده خدا توبه او و ما را بپذيرد بزبان دعا و دلسوزى غيبت ميكند، خدا بر پليدى درون و تباهى نهادش آگاه است و متوجه نيست دچار گناهى شده بزرگتر از آنچه مردم نادان آشكارا غيبت كنند و از اقسام آن اين است كه شگفت زده به غيبت گوش دهد تا غيبت كن را تشويق بدان كند گويد: تا كنون
فلانى را بدين وصف نشناخته بودم براى تصديق اوپ و درخواست بيشتر و گوش دادن و خاموش بودن هنگام استماع با اينكه رسول خدا (ص) فرموده: گوشگيرنده خود دومين غيبتكننده است و على (ع) فرموده: شنونده غيبت يكى از دو غيبت كن است، و مقصود شنيدن با توجه و رضا است نه بر وجه اتفاق كه ناگاه بگوش بخورد يا مقصود در صورت قدرت بر انكار آنست و اقدام نكند و شركت شنونده با گوينده براى رضايش بآنست و آلوده شدن خاطر هر دو بتصورات بديكه نشايد گرچه يكى گوينده است و ديگرى پذيرنده و هر كدام را ابزاريست يكى را زبانيست ترجمان نفس آلوده بكذب و حرام و تصميم بر آن و ديگرى را گوشى است پذيراى اين آثار از سوء اختيار كه چون زهر عقرب آن را در خود گيرد و گفتند شنونده شريك گوينده است و خبر پيش هم بر آن دلالت دارد و شنونده از گناه غيبت بدر نشود جز كه با زبانش آن را انكار كند و اگر ميترسد با دلش و اگر تواند برخيزد از مجلس غيبت يا سخن ديگر بميان اندازد و انجام ندهد دچار غيبت شود، و اگر زبانى گويد خاموش شود و دلش آن را خواهد، اين نفاق است و گناه ديگرى كه او را از آن بدر نبرد تا از دل آن را بد ندارد. و در روايت است از پيغمبر (ص) كه هر كس در برش مؤمنى خوار شود و با توانائى او را يارى نكند خدا او را در روز قيامت برابر مردم خوار كند، و در روايت ابى درداء فرموده (ص) هر كه آبروى برادر مؤمنش در غياب او حفظ كند بر خدا بايد كه روز قيامت آبروى او را حفظ كند، و در روايت ديگر بر خدا بايد كه او را از دوزخ آزاد كند، و در روايت صدوق است كه رسول خدا (ص) فرمود هر كه تفضل كند ببرادر مؤمنش در باره غيبت او كه در مجلسى شنود و آن را رد كند خدا از او هزار باب شر را در دنيا و آخرت از او دور كند و اگر رد نكند با توانائى هفتاد برابر گناه غيبتكننده بر او است، و بسندش تا امام باقر (ع) كه هر كه در برش غيبت برادر مؤمنش شود و او را يارى و كمك دهد خدايش در دنيا و آخرت يارى كند و اگر او را يارى نكند و با توانائى از او دفاع نكند خدايش در دنيا و آخرت پست سازد.
سپس قده در درمان غيبت گفته: بدان كه همه اخلاق بد همانا با معجون علم و عمل درمان شوند، درمان هر دردى با ضد سبب آنست، بايد اول از سبب غيبت بررسى كنيم و آنگه درمان زبان بستن از آن را بيان كنيم بمناسبت اين اسباب گوئيم: همه اسباب غيبت كه گفتند ده چيز است كه امام صادق (ع) بطور كلى در روايت مصباح الشريعه بدانها آگاهى داده كه فرموده: اصل غيبت ده نوع گردد درمان خشم، همراهى با مردم، باور خبرى
بدون وارسى، تهمت، بدگمانى، حسد، مسخره كردن، شگفتگى، خستگى، زيور بستگى، و ما بطور تفصيل آنها را بيان كنيم.پ 1- دل خنك كردن از خشم بر كسى كه باو غضب كرده ببدگوئى از او اگر دينش جلو نگيرد و اگر هم دم بندد كينه پيدا كند و بيشتر بد گويد. () 2- همراهى با ديگران و دمسازى با دوستان هنگام خوش كردن ببدگوئى مردم تا مبادا از او دورى كنند و اين را خوشخوئى بشمار آورند و بسا براى خشم رفقاء ببدگوئى با آنها پردازد تا شريك خوشى و بدى آنها گردد. () 3- اينكه پى برد كسى زبان درازى كند بر او و نزد بزرگى حال او را بد بيان كند يا گواهى بزيان او دهد و براى پيشگيرى بد او را گويد تا گواهيش بىاعتبار كند. () 4- كار بدى باو بندند و خواهد خود را تبرئه كند و كسى كه آن را انجام داده نام ميبرد و نبايد نام كسى را ببرد بلكه خود را تبرئه كند و بسا از اول او را بهمكارى خود معرفى كند تا زمينه عذرخواهى خودش گردد. () 5- براى مباهات بد ديگرى گويد تا خود را بالا برد، گويد فلانى نادان و نفهم است تا فضل خود را ثابت كند تا مبادا او را همدرجه او شمارند. () 6 حسد بكسى كه مردم باو احترام كنند و دوستش دارند تا مقام او را ببرد و او را از چشم مردم بيندازد تا از احترام و ستايش او خوددارى كنند چون بر او گرانست احترام مردم از او و ستايش او و اين همان خشم و كينه است كه بسا بيار نيك و رفيق هم درگيرد. () 7- براى بازى و شوخى و وقتگذرانى بد ديگرى گويد تا مردم بخندند. () 8- براى مسخره كردن ديگرى و خوار شمردن او كه بسا در حضور او هم انجام شود و سببش تكبر و خرد شمردن آن طرف است. () 9- آنچه بسا خواص و اهل حذر از لغزشهاى زبان بدان دچار شوند كه از راه دلسوزى نسبت بدان چه گرفتار شده گويد: من در غم گرفتارى آن بيچارهام و او را نام برد بدان چه بد دارد و غيبت كند، غم و دلسوزى او خوب است ولى ندانسته او را بشرى كشانده ولى نبايد اسم او را ببرد و آن گرفتارى زشت را باو وابندد و شيطانش بدان وادارد تا ثواب دلسوزيش را ببرد. () 10- خشم براى خدا او را به بدگوئى آدمى كشاند كه گناهى كرده نه بحساب نهى از منكر كه بايد براى خصوص آن باشد، و خواص هم دچار اين گونه غيبت شوند بگمان اينكه چون براى خداست معذورند و معذور نباشند.
پگويم: بعضى اين وجه اخير را مخصوص متدين دانسته و بر آن وجه ديگرى افزوده كه براى دين اظهار تعجب كند از انكار منكر و خطاء در دين و گويد: چه عجب كردم از آنچه از فلانى ديدم چه بسا راست گويد و تعجب او از منكر است ولى نبايد نام آن شخص را ببرد و از اين باب است كه كسى گويد: عجب دارم از فلانى كه چگونه دوست دارد كنيزش را كه زشت است، يا چگونه برابر فلانى نشيند كه نادانست سپس شهيد ره گفته: چون اسباب غيبت را دانستى بدان كه راه درمان و نگهدارى زبان از آن دو راه دارد يكى بطور اجمال و دوم بتفصيل اما يكم اينست كه بداند آن مايه خشم خداى تعالى است چنانچه در اخبار گذشته شنيدى و بداند كه حسناتش نابود شود زيرا در قيامت آنها را به غيبت شده دهند بعوض آبرويش كه برده و اگر ندارد گناهان او را بوى دهند و باز هم گرفتار خشم خداى تعالى است و در نظر او چون مردهخور است و روايت است از پيغمبر (ص) كه آتش زود خشككنتر نيست از غيبت مر حسنات بنده را.
و سودش دهد كه در باره خود انديشد و اگر در آن عيبى است بدان پردازد و ياد كند فرموده آن حضرت (ص) كه خوشا بر كسى كه عيب خودش او را از عيب ديگران باز دارد و بايد شرم كند از اينكه عيبش را وانهد و بعيب ديگرى پردازد و خوبست بداند درمانش از رفع عيبش چون درماندن او است اگر عيب اختياريست و اگر نقص خلقت است ذم او ذم خالق است و ذم صنعت ذم صانع و اگر در خود عيبى نيابد شكر خدا كند و خود را به بزرگتر عيبى آلوده نكند و اگر انصاف دهد بداند كه بىعيب دانستن خود نادانيست و اعظم عيوبست و بسود او است كه بداند كه ناراحتى كسى به بدگوئى او چون ناراحتى او است به بدگوئى ديگرى و چون خودش خوشش نيايد كه بدش گويند نبايد خوشش آيد از آنچه بد دارد نسبت بديگرى.
و اما درمان تفصيلى كه سبب بدگوئى خود را بنگرد و آن را درمان كند تا ريشهكن شود كه: () 1- خشم و درمانش توجه بمذمت خشم و فضل و ثواب كظم خشم است. () 2- دمسازى با ياران اينست كه بدانى خدا بتو خشم كند و چگونه خشم او را در رضاى مخلوقجوئى و بپسندى كه ديگران را خشنود كنى و مولاى خود را حقير سازى مگر اينكه خشمت براى خدا باشد و آن هم لازم ندارد كه نام خشمگير شده را ببرى بلكه بايد باز هم براى خدا خشم كنى و برفيقانت كه غيبت كردند خشم كنى زيرا با بدتر گناه خدايت را نافرمانى كردند.
پ3- خودستائى با نسبت خدايت بديگرى در آنجا كه نامبردن او لازم نيست درمانش اينست كه بفهمى دشمنى خدا سختتر است از دشمنى مخلوق و با غيبت بخشم خدا دچارى و ندانى مردم از تو خشنود شوند يا نه؟ با پندارى خود را در دنيا خلاص دارى و در آخرت هلاك سازى بحقيقت حسناتت را زيان كنى، مذمتى تقديرى و به اميد خشنودى نسيه خلق باشى و اين نهايت نادانى و بدبختى است. () 4- و اما عذر آوردن باينكه اگر من حرام خورم فلانى هم خورده و مانند آن نادانى محض است زيرا پيروى نارواست و از مخالفت امر خداست و نارواست و غيبت او كردى و عذر بدتر از گناه آوردى و از نفهمى او گناه بهم آوردى. () 5- مباهات و افتخار خوبست بدانى بدان چه گفتى فضل خود را نزد خدا بردى و در نظر مردم هم آن را در خطر انداختى و چون بينند بمردم بدگوئى بسا كه عقيدهشان از تو بكلى برگردد، و آنچه بيقين نزد خدا دارى با تو همى بآنچه خلق دارند فروختى و اگر هم از خلق چيزى بكف آرى برايت بدرگاه خدا سودى ندارد. () 6 غيبت براى حسد جمع ميان دو عذابست عذاب حسد در دنيا و عذاب آخرت آزار محسودت خواستى بخودت آزار رساندى. () 7- و اما مسخره كردن خواستى ديگرى را نزد مردم رسوا كنى برسوا كردن خود نزد خدا و فرشتهها و انبياء و اگر بينديشى در افسوس و شرم و رسوائيت در روزى كه گناهان او را بدوشت گزارند و بدوزخت رانند بهراس افتى از رسوا كردن او و اگر حال خود را بدانى سزاوارترى كه بتو خندد زيرا تو او را نزد شمار كمى رسوا كردى و خود را آماده كردى كه روز قيامت برابر همه مردم دستت را بگيرد و زير بار گناهانش تو را چون الاغ بدوزخ راند و تو را مسخره كند و بيارى خدا برسوائى تو شاد گردد كه انتقام خود را از تو كشيده. () 8- و اما دلسوزى بر گناه او خوبست ولى شيطان بتو حسد برده و تو را گويا كرده بدان چه بكشاند حسناتت را بسوى او كه بيش از ثواب دلسوزى تو است و جبران گناه او شود و او مرحوم گردد و تو مرحوم شوى كه ثوابت بيهوده شده و حسناتت كم شدند. و همچنان خشم براى خدا باعث غيبت نبايد باشد و شيطان آن را محبوب تو كرده تا ثواب خشمت را از ميان ببرد و دچار خشم خدا شوى براى غيبت، و خلاصه درمان همه اينها معرفت است و تحقيق اين امورى كه ابواب ايمانند و هر كه ايمانش باين امور احاطه دارد بناچار از غيبت خوددارى كند.
سپس آن مرحوم موارد جواز غيبت را در ده مورد بر شمرده.
پ1- در باره ظلم و ستم زيرا كسى كه يك قاضى را به ظلم و خيانت و رشوهگيرى نام برد غيبت كن و گنهكار باشد و اما كسى كه از قاضى ستم كشيده ميتواند نزد كسى كه نتواند جز بوسيله او بحق خود برسد شكايت از ظلم او كند و پيغمبر (ص) فرموده است: صاحب حق را گفتارى بايد، فرموده (ص): پس انداختن بدهى از طرف توانگر ستم است و فرمود (ص): پس انداختن دارا بدهى خود را آبرو و عقوبتش را حلال كند. () 2- براى كمك به دگرگونى منكر و جلوگيرى از گناه بشرط قصد درست و اگر نه حرام است. () 3- براى فتوى گرفتن كه بمفتى گويد: ظلم كردند بمن پدرم يا برادرم از چه راهى خلاص شوم؟ و بهتر اينكه بنام شخص آنها نگويد و بگويد: چه گوئى در باره مرديكه پدرش يا برادرش باو ستم كردند، و روايت است كه هند به پيغمبر (ص) گفت: ابى سفيان مرد بخيلى است بمن نميدهد نفقهاى كه براى خودم و فرزندم بس باشد آيا بردارم از او و نداند؟ فرمود (ص) باندازه متعارف، باندازه خودت و فرزندت بردار و بخل او را نامبرد و آن حضرت منعش نكرد چون قصد فتوى گرفتن داشت.
گويم: احوط اينكه نام نبرد زيرا خبر از سنيانست و مىشود كه منع نكردن براى فسق و نفاق او بوده باشد. () 4- براى بر حذر داشتن مسلمان از شر و خطر و نصيحت بمشورت خواه اگر فقيهنمائى را ديدى كه نااهل است رواست كه مردم را آگاه كنى بنااهلى او و خطر پيروى از او را گوشزد كنى و اگر ديدى كسى با فاسقى عادلنما معاشرت دارد و بترسى كه در خلاف شرع افتد رواست كه او را بفسق وى آگاه كنى كه مبادا بدعت و فسق از او بديگران نفوذ كند و بسا در اينجا شيطان گول زند و حسد را بجاى خيرخواهى مسلمان جا زند و اگر ديدى كسى مملوك معيوبى ندانسته ميخرد رواست كه باو ياد آورى كنى و باندازه رفع ضرر خريدار بس كن و در آگاهى بعيب زناشوئى آنچه به شركت و مضار به و سفر خلل دارد مگو بلكه در امرى آنچه بدان مربوط است بگو از آن فراتر مرو بشرط اينكه قصد نصيحت دارى نه آبرو ريزى، و اگر او بمجرد اينكه بگوئى اين ازدواج برايت صلاح نيست آن را ترك ميكند واجب است اكتفاء بدان و اگر بداند نياز دارد كه عيب را فاش كند رواست، پيغمبر (ص) فرمود: آيا نگرانيد از معرفى فاسق تا مردم او را بشناسند هر فسقى دارد بمردم بگوئيد تا از او حذر كنند، و بفاطمه دختر قيس كه در باره خواستگارهاش با آن حضرت مشورت كرد فرمود: اما معاويه دزديست ندار و اما ابو جهم عصاء را از دوشش وانگذارد (يعنى پيوسته كتك ميزند)
پ5- در باره بيان حال گواه در محضر شرع و راوى اخبار فقه از اين رو علماء كتابهاى شرح حال رجال نوشتند و آنها را دو دسته كردند موثقين و مردودين و اسباب رد را هم غالبا بيان كردند و اينجا هم بايد قصد حفظ اموال مسلمانان را داشته باشد و ضبط حديث و اخبار احكام را و از راه دشمنى و تعصب نباشد و عيب ديگرى كه بشهادت و روايت مربوط نيست نگويد مثل اينكه او زاده لعانست جز كه متظاهر بفسق باشد چنانچه بيايد. () 6 اينكه آشكارا آن فسق را انجام دهد و روگردان نيست از اينكه اين كار را از او نقل كنند (در دنبالش استدلالى است كه عموم را سود ندارد). () 7- آنكه به عيبى معروف شده تا جايى كه نام او گرديده و ذكرش عيبگوئى نيست مانند اعرج و اعمش در ذكر راويان حديث .... () 8- ذكر هرزگى كسى كه حد يا تعزير دارد بشرط آنكه مطلعين باندازه اثبات آن باشند. () 9- در صورت اطلاع شنونده از مضمون غيبت زيرا آبروريزى در ميان نيست و گرچه تركش اولى است بويژه اگر با احتمال فراموشى طرف باشد. () 10- چون شنود كسى را غيبت ميكند و نميداند از موارد جواز است يا نه بقولى نهى او واجب نيست و ميتوان حمل بر صحت كرد با اينكه جلوگيرى از گوينده هم بىاحترامى باو است و آن هم حرامست (و در ضمن استدلال احتياط را اولى دانسته مگر اينكه اظهار واجب باشد) تا گويد پايان سخن او نور الله ضريحه.
و فرزندش ... شيخ حسن (صاحب معالم) در جواب سؤالى در اين مورد گفته است كه پرسيدى از حرمت غيبت و مانندش از سخن چينى و بدبينى كه مخصوص بمؤمن است يا شامل هر مسلمانيست و اشاره كردى بظاهر اختلافى كه در ظاهر كلام پدرم قده باشد كه گفته در ديباچه رسالهاش و همانندشان از مسلمانان كه دلالت بر عموم دارد و در روضه تصريح كرده باينكه حكم مخصوص بمؤمن است.
جواب: شكى نيست كه حرمت غيبت مخصوص معتقد بحق است و اين حكم شامل اهل ضلال نيست اما آيه (12- الحجرات) گفتگوى رو در رو با مؤمنانست كه غيبت هم نكنند با بيان علتش كه نياز دارد به برادرى دينى ميان غيبت كن و غيبت شده و شامل جز مؤمن نشود و اما اخبارى كه در اين باره از طريق اهل بيت رسيده حكم روى مؤمن يا برادر دينى ميان غيبت كن و غيبت شده و شامل جز مؤمن نشود يا برادر دينى است كه اين دو شامل غير معتقد به حق نشوند، و در اخبارى هم سب اهل ضلال تصريح شده و هم آبروريزى آنها در روايت شيخ كلينى است از امام ششم (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود: چون پس از من شك اندازان
و بدعتگزاران را ديديد از آنها بيزارى جوئيدپ و بسيار دشنامشان دهيد و آبروشان را ببريد و تو دهنشان بزنيد تا سركشى نكنند بفساد در سرزمين اسلام و مردم از آنها حذر كنند و از بدعتهاشان نياموزند تا بدان خدا براتان حسنهها نويسد و درجهها بالا برد در آخرت و عبارت پدرم در ديباچه مخالف با عبارت كتاب روضه نيست، تا گويد:
و بدان كه بايد دانست ظاهر جملهاى از اخبار ما اينست كه مقصود از ايمان در زبان ائمه ما (ع) بيش از صرف اعتقاد بحق است و لازمش اينست حرمت غيبت شامل همه معتقدان بحق هم نيست در روايت صحيح كلينى است از امام باقر (ع) كه فرمود: همانا مؤمن كسى است كه چون خوشش آيد خوشى او را بگناه نكشاند، و چون خشم كند خشمش او را از قول حق بدر نبرد، و آنكه چون قدرت يافت قدرتش او را بتجاوز بناحق نكشاند.
و در روايت حسن از امام ششم (ع) آورده كه ما كسى را مؤمن ندانيم تا پيرو همه امر ما باشد و مريد باشد آگاه كه از پيروى امر، پارسائى است خود را بدان آرايش كنيد خدا شما را رحمت كناد و برنج اندازيد دشمنان ما را تا خدا شما را نشاط دهد و در روايت صحيح از سليمان بن خالد كه امام باقر (ع) بمن فرمود: اى سليمان ميدانى مسلمان كيست؟ گفتم قربانت تو داناترى، فرمود: هر كه مسلمانها از زبان و از دستش سالم مانند سپس فرمود:
و آيا ميدانى مؤمن كيست؟ گفتم: تو داناترى فرمود: آنكه مؤمنان او را بر جان و مالشان امين سازند، و از ابى خالد است از امام ششم (ع) فرمود: هر كه اعتراف دارد بدين خدا مسلمانست و هر كه عمل كند بدين خدا مؤمن است.
سپس برخى اخبارى كه در باره ايمان و صفات مؤمن گذشت ياد كرده و گفته: قه و باز هم در بعضى اخبار حرمت غيبت مشروط بامورى بيش از اعتقاد بحق يكى حديث ابن ابى يعفور است در معنى عدالتى كه با آن گواهى پذيرفته است و آن طولانى است و در بسيارى از جاهاى حديث كتب اصحاب ما ذكر شده و ديگر حديث كلينى است بسند سابقش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه با مردم كار كند و بآنها ستم نكند، و گفتگو كند و دروغ نگويد بآنها و وعدهشان دهد و تخلف نكند از آنهاست كه غيبتش حرام و مردانگيش كامل است و عدالتش روشن و برادرى با او واجب است، و با ملاحظه اين اخبار روشن است كه منع از غيبت همه مردم كه شهيد اول در قواعدش بدان ميل كرده و هم شهيد دوم در رساله خود وجهى ندارد زيرا اختصاص اين بموضوع ديگر روشنتر از اينست كه بيان شود، و اما آن روايات كه پدرم قده در رساله خود آورده و دلالت بر عموم دارند همه از اخبار عامهاند و دليل اثبات حكم شرعى نشوند و ايراد آنها در زمينه بيم دادنست
و در آن مسامحه روا ميدارندپ و پيش از او غزالى هم آنها را آورده و ذكر آنها را براشان آسان كرده و گر نه برنج جمعآورى نمىارزند خصوص كه سنىها براى جعل اين اخبار داعى داشتند زيرا بسيارى عيوب ائمه آنان و نقصان رئيسهاشان نياز داشته كه جلو نشر آنها را بگيرند كه مردم از آنها رو گردان نشوند.
و خلاصه گرچه فاش كردن عيب مردم خطر و ضرر دارد جلوگيرى از آنهم براى گنهكاران پناهى است كه بىضرر نيست و بايد حرمت غيبت مخصوص موادى باشد كه درست آيد و موافق اخبار آن باشد و حكم بجواز آن در موارد مشهوره گواه است بدان چه گفتيم زيرا مبنى بر اعتبار است و آنهم كم و بيش تواند شد.
و سيد فضل الله بن على حسنى در شرح كتاب الشهاب در اخبار پيغمبر راجع بحكم و آداب بيان خوبى دارد در تفسير قول آن حضرت (ص) كه: فاسق غيبت ندارد، كه مؤيد گفته ماست گفته: غيبت بيان چيز ناپيداست و آنگاه گفته است: بدگوئى فاسق غيبت نيست مگر اينكه توبه كرده باشد و اگر اصرار دارد غيبت نيست چه كه او آشكارا هم آن را ميكند و اخبار ما و كلام بعض اهل لغت هم بر آن گواه است، جوهرى گفته بدگوئى پشت سر مستور است، در روايت ازرق آمده كه عيبى باشد كه مردم آن را ندانستهاند، و در روايت ابن سيابه آنچه خدا بر او پوشيده.
و حاصل اينكه غيبت آبروريزيست و مخصوص عيب نهانست كه اثرى در ديگرى ندارد و مانند آنست گناه صغيره بىاصرار و كبيره با توبه يا با اميد بدان پيش از اشتهار در صورتى كه مصلحتى در ذكر آن نباشد از نظر سركوفت باو براى انزجارش از آن كار بد با قصد خالص و ادله با آن منافات ندارد و جاى توقف نيست و چون حكم غيبت غير مؤمن دانسته شد حكم سخن چينى و هم بدبينى و مانند آن روشنتر است زيرا محذور آن دورى و دشمنى است و آن نسبت بغير مؤمن تحصيل حاصل است.
سپس پرسيدى در اين باره غيبتى كه قذف (نسبت زنا و نحو آن) در آن باشد با آنچه نباشد فرقى دارد يا نه؟ و جواب اينكه قذف جداست زيرا احكام مخصوصى دارد كه در فقه بيان شده.
و پرسيدى روايتى كه پدرم در رساله خود از گفتگوى عيسى (ع) با حواريون در باره سگ مرده آورده كه گفتند: چه بوى گندى دارد اين سگ (ع) و فرمود: چه دندانهاى سفيدى دارد؟ دلالت دارد كه غيبت حيوانات هم حرام است، و پرسيدى چه فرق دارند با جمادات با اينكه علت آن را شايسته نبودن ذكر خلق خداجو بخوبى بايست كند كه فرقى
نباشد.پ و جواب اينكه لازمه سخن آن حضرت اين نيست كه سخن حواريون غيبت باشد بلكه چون گند مردار با طبع آنان ناسازگار بود و آنها نظر باينكه كار خداست اظهار انكار كردند و آن حضرت اشاره بفعل سازگار طبع آنها كرد و فرمود: بدان شكر و بآن ديگرى صبر كنند و گويا سخن آنان دلالت بر بىصبرى يا بىتوجهى بحقيقت امر داشته و آن حضرت آنها را متوجه سفيدى دندان كرد و آن را برابر آن ناسازگار نهاد كه صارف آنها باشد، و اين معناى لطيفى است كه در ضمن گفتگو بمن روشن شد و اگر روايت درست باشد باين معنا تفسير شود ولى آن در كتب عامه حكايت شده.
و شهيد ره در قواعدش گويد: غيبت حرام است بنص قرآن و اخبار و دو قسم دارد روشن و نهان كه فراوانست كه بگو و كنايه است چنانچه گويد: من بمجلس حاكمان نروم و مال يتيمان نخورم و گوشه زند بكسى كه اين كار ميكند يا گويد حمد خدا را كه ما را از چنان خلافى بر كنار داشت و در حكم آن است اشاره به نقص شخص حاضرى مانند آنست كه گويد: اگر چنين كرده بود خوب بود يا اگر چنين نكرده بود خوب بود، و از آنست تذكر عيب كسى كه غيبت او جائز است تا عيب كسى كه جائز نيست نشان دهد اما تصور نقص غير تا نگويد غيبت نباشد زيرا خداى تعالى گذشت بخاطر را عفو كرده و نهانتراش اينكه بخود بد گويد براست يا دروغ تا بعيب ديگرى آگهى دهد و در هفت جا غيبت جائز است. () 1- در باره آنكه سزاش بدگوئيست چون كافر و فاسق آشكار كه همان فسق آشكار او را بگويد، بعضى از بدگوئى بفاسق منع كرده و براى قذف با آنان تعزير واجب دانسته و اصحاب جواز آن را روايت كردند، و علامه گفته: حديث لا غيبه لفاسق يا في فاسق اصلى ندارد، گويم اگر صحيح باشد معنى آن نهى از غيبت است اما كسى كه به فسق خوشمزگى كند يا بدان نياز در گفتارش يا اشعارش حكايت گفتار او جائز است. () 2- شكايت از ظالم در محاكم و نزد دافع ظلم. () 3- در نصيحت مشورتخواه. () 4- در جرح و تعديل شاهد محاكمه و راوى حديث () 5- بدگوئى از بدعتگزاران و نوشتهها و آراء گمراهكننده آنان و بهمان اندازه بس كند، علامه گفته: هر كدام آنها بميرد و پيروى ندارد كه باو احترام گزارد و جانشينى و نوشتهاى از او نمانده كه خوانند و نه مايه فسادى براى ديگرى بهتر است كه در پوشش خدائى بماند و عيبش نگويند و حسابش با خدا عز و جل باشد، على (ع) فرموده: نيكى
مردههاتان را بگوئيد، و در خبر ديگر است كه در باره مردههاتان جز خوبى نگوئيد.پ 6- اگر بشمارى كه بدانها حد و يا تعزير ثابت شود هر يك هرگزگى آگاه باشند جائز است آن را نزد قاضى با حضور مرتكب يا بى حضورش گواهى دهند. () 7- بقولى اگر دو كس با هم گناه كسى را ديدند و يكى از آن دو براى ديگرى در پشت سر او آن را ذكر كند جائز است زيرا در شنونده اثرى نكند بهتر اجتناب است زيرا غيبت بر آن صادق است و بسا كه ديگرى فراموش كرده يا اتفاقا سبب شهرت آن عمل گردد.
و شيخ بهائى ره گفته: غيبت در ده مورد جائز است: گواهى، نهى از منكر، شكايت از ظلم، نصيحت مشورتخواه، و جرح گواه و راوى حديث، برترى دادن عالم و صنعتگر بر يك ديگر، غيبت متظاهر بفسق و بقولى بشرط اينكه بدش نيايد، و ذكر وصف بد كسى كه بدان شهرت يافته و شناخته شده چون اعور و اعرج (يك چشم و شل) بىقصد حقير شمردن و نكوهش، و در بر كسى كه آن را ميداند بشرط اينكه ديگرى نشنود بنا بر قولى، و بيان خطاء در مسائل علميه و مانند آن بقصد اينكه ديگرى را بدنبال خود نكشاند.
گويم: سخن را در اينجا بدرازا كشيدم چه كه نياز بيشتر بتحقيق دارد و افراط و تفريط در باره آن شده است و خدا توفيق ده خير و ثوابست.پ 2- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه هر كه در باره مؤمنى آن گويد كه چشمهاش ديده و دو گوشش شنيده او است از آنها كه خدا عز و جل در بارهاش فرمود (14- النور) راستى آنها كه خواهند فاش شود هرزگى در باره اهل ايمان عذاب دردناك دارند.پ بيان: بقول طبرسى: يعنى فاش شود زنا و زشتيها در اهل ايمان كه بدانها وابندند و نسبت دهند عذاب دردناك دارند در دنيا باقامه حد بر آنها و در آخرت بعذاب دردناك.
گويم مقصود اينست كه مورد آيه تنها بهتان نيست بلكه شامل آنجا هم هست كه آن را ديده و شنيده كه حد و تعزير لازم شود كه ذكرش جائز نيست مگر براى گواهى نزد قاضى براى حد زدن و شامل بهتان و گفتن آن در حضور و غياب شود.پ 3- كافى: بسندش تا داود بن سرحان كه از امام ششم (ع) پرسيدم از غيبت؟ فرمود اينست كه بگوئى در باره برادر خود در دين آنچه نكرده و فاش كنى بر او امرى را كه خدا بر او پوشيده و حدش بر او اقامه نشدهپ به برادرت در دين يعنى برادر دينى نه كافر و مخالف مذهب چنانچه گذشت يا اينكه گفته در باره دين باشد كه كفر يا گناه باو وابندى و دليل شود كه غيبت بهتان را هم فرا گيرد و بمعنى يكم بسا كه مراد از آنچه نكرده عيبى
است كه باختيار او نيست و كار خداستپ چون عيب در تن كه نهان باشد و دومى راجع به گناهانست و بسا مقصود از دين او خوارى او باشد كه يكى از معانى آنست يعنى براى خوار كردن او باو بندى كارى نكرده و اختيارى او نبوده چون بيمارى و فقر ...
و دلالت دارد كه ذكر عيب و گناه مشهور غيبت نيست اما با اصرار بر آن شك دارد ولى پس از توبه ذكرش نزد كسى كه نداند مشكل است و احوط ترك است و پس از حد خوردن با توبه هم احوط ترك است بلكه بىتوبه هم زيرا حد خودش توبه است و نهى از آنهم روايت شده بهمين علت و حمل آن بگواهى براى اقامه حد بعيد است چنانچه گمان شده.پ 4- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه پرسش شده پيغمبر (ص) از كفاره غيبت؟
فرمود: آمرزشخواهى براى كسى كه او را غيبت كردى هر آنگاه بيادش آوردى.پ روشنگرى: هر زمانى كه آن مرد را بياد آورى يا هر وقت آن غيبت را بياد آورى- تا گويد ظاهرش اينكه طلب حلالى از غيبت شده واجب نيست و جمعى هم گفتند بلكه از آن منع كردند ولى آن اولى و احوط است اگر مايه اهانتى بيشتر نباشد و فتنه بر پا نكند بويژه اگر خبر غيبت باو رسيده باشد، و مىشود اين خبر را تفسير كرد بآنجا خبر باو نرسيده و جمع بين اخبار باشد و مؤيد آنست خبر مصباح الشريعه از امام صادق (ع) كه اگر غيبت كردى و خبرش بغيبت شده رسيد راهى نماند جز حلاليت خواستن از او و اگر نرسيده برايش آمرزشخواه، و در روايت خصال و علل است تا پيغمبر (ص) كه فرمود: غيبت بدتر از زناست گفته شد: چرا يا رسول الله؟ فرمود: آنكه زنا كرده توبه كند و خدا بپذيرد و غيبت كن توبه كند و خدا نپذيرد تا آنكه غيبت شده او را حلال كند.
و بقولى همان استغفار بس است و بسا دليلش را روايت پيغمبر آورند كه فرمود كفاره آنكه غيبت كرد استغفار براى او است.
مجاهد گفته: كفاره غيبت برادرت ستايش و دعاى خير باو است، و از يكيشان پرسيده شد در باره توبه از غيبت، گفت: ميروى نزد غيبت شده و ميگوئى دروغ گفتم در باره تو و ستم كردم و بد كردم اگر خواهى حقت بگير و اگر خواهى درگذر و اينكه گفتند آبرو عوض ندارد و طلبت حلالى از آن لازم نيست بخلاف مال بىوجه است زيرا در آبرو حد قذف واجب شده و بمطالبه ثابت شود.
و محقق طوسى قده در تجريد گفته در شرائط توبه كه عذرخواهى از غيبت شده واجب اگر خبرش باو رسيده و علامه در شرحش گفته اگر غيبت باو رسيده عذرخواهى لازم است زيرا زيان روحى باو رسانده بايد با عذرخواهى و پشيمانى جبران كند، و اگر نرسيده نه
عذرخواهى دارد و نه طلب حلالى چون در وى نديده و در هر صورت پشيمانى به درگاه خدا واجب است چون خلاف نهى او كرده و عزم بر ترك هم بايد داشت و در شرح جديد افزوده كه در صورت يكم تفصيل مضمون غيبت لازم نيست مگر بتفصيل باو رسيده باشدپ و شهيد ثانى قده گفته: غيبت كن بايد پشيمان شود و توبه كند و بر كارش افسوس خورد تا حق خدا را ادا كند، و از غيبت شده هم حلالى طلبد تا حلالش كند و از مظلمه او بدر آيد و خوبست نزد او غمين و افسوس خور و پشيمان از كارش باشد و ريا كارى نكند كه از دل پشيمان نباشد و گناه ديگرى هم افزوده كند، و در كفاره آن دو حديث است يكى گفته آن حضرت (ص)، كفاره كسى كه غيبتش كردى آمرزشخواستن براى او است و دوم اينكه فرمود (ص) هر كه بدهكار در آبرو يا مال است بايد حلال خواهد از آن پيش از روزى كه آيد و در آن پول نقره يا طلا نباشد و از حسناتش دريافت شود و اگر ندارد از گناهان بستانكارش بر بر گناهش افزوده شود.
و مىشود اخبار استغفار بكسى تفسير شود كه خبرش بغيبت شده نرسيده كه خوبست بهمان دعاء و استغفار بس كنند، زيرا طلب حلالى فتنهانگيز و كينه افروز است و اگر دسترسى باو نيست كه مرده يا غائب است در حكم آنست و اخبار طلب حلالى راجع بدان جاست كه باو دسترسى هست و خبر غيبت هم باو رسيده و مستحب اكيد است كه عذر را بپذيرد و حلال كند خداى تعالى (199- الاعراف) فرموده در عفو چنگ زن و به نيكى وادار از نادانها رو برگردان رسول خدا (ص) فرمود اى جبرئيل اين عفو چه باشد؟ گفت: خدايت فرموده: درگذرى از آنكه بتو ستم كرده، وصله كنى با هر كه از تو بريده، و ببخشى بهر كه تو را محروم كرده و در خبر ديگر است كه چون بهمراه امتها در روز قيامت پيش خدا بيائيد ندا شويد هر كه مزدش بر خداست بپا شود و بر پا نشود جز كسى كه از ستم بر خود گذشت كرده، و روايت است از يكى كه بمردى گفتند: فلانى غيبت تو كرده و او برايش يك طبق رطب فرستاد و گفت: تو حسناتت را بمن هديه كردى و خواستم عوضى بتو داده باشم عذر مرا بپذير كه بعوض كامل توانا نيستم، و راه عذرخواه اينست بسيار او را مدح گويد و دوستى جويد و پىگيرد تا دلش را شاد كند و اگر نشود برايش حسنهاى باشد و بسا در روز قيامت برابر گناه غيبت باشد.
فرقى نيست ميان غيبت خردسال و سالخورده و زنده و مرده و زن و مرد، دعا بايد مناسب حال او باشد و هم استغفار و براى خردسال هدايت خواهد و براى مرده رحمت و آمرزش و مانند آن، و با مباح كردن كسى حق غيبت او ساقط نشود زيرا عفو از حقى است كه محقق
كه محقق نيست،پ و فقهاء گفتند: اگر كسى اجازه دهد او را قذف كنند حد قذف از مرتكبش ساقط نگردد، و آنچه از پيغمبر (ص) روايت است كه فرمود: هر كدام از شما درمانده است كه چون ابى ضمضم باشد كه چون از خانهاش بيرون مىآمد ميگفت: بار خدايا من آبرويم را صدقه كردم بر مردم معنايش اينست كه در قيامت از آنها مطالبه نكنم نه اينكه با اين اعلام غيبتش مباح است، و در كفاره آن نيت واجب است چون ديگر كفارات و خدا توفيق بخش است پايان كلام او.5- كافى: بسندش از امام ششم (ع) كه هر بهتان زند بمرد يا زن با ايمانى بدان چه در او نيست خدايش در طينه خبال زنده دارد تا از آنچه گفته بدر آيد- راوى گويد گفتم:
طينت خبال چيست؟ فرمود: چركى كه از فروج زنان زناكار بدر آيد.پ بيان: در نهايه گفته: در حديث است كه هر كه مىنوشد خدا در روز قيامت از طينت خبالش نوشاند و در حديث تفسير شده به شيره اهل دوزخ و خبال بمعنى فساد است در كردار يا تنها يا خرد؟ و جوهرى گفته: خبال نيز فساد است و آنچه در حديث است كه هر كه پى گيرد مؤمن را بآنچه در او نيست خدايش در ردغه خبال وادارد تا راه خروجى از آن جويد تفسير شده به چرك دوزخيان و ردغه بمعنى گل است، تا از آنچه گفته برآيد، شايد دوام و خلود است زيرا نميتواند آن را اثبات كند چون حقيقت ندارد، و شايد مقصود بدر شدن از چرك گناه است بپاك كردن آتش ...پ 6- كافى: بسندش از امام كاظم (ع) فرمود: هر كه پشت سر كسى چيزى گويد كه مردم آن را ميدانند غيبت او نيست، و اگر چيزى گويد كه مردمش نميدانند غيبت او است و اگر چيزى است كه در او نيست باو بهتان زده.پ بيان: مردم آن را ميدانند و بدان مشهور است و اگر شنونده هم آن را بداند بىشك غيبت نباشد و اگر نداند و او هم باكى ندارد از گفتنش باز هم چنين است ولى اگر بدش آيد مورد اشكالى است كه گذشت و جواز اقوى و ترك احوط است ولى اگر توبه كرده و اثر پشيمانى دارد ظاهرا جواز ندارد و گرچه بدان شهرت دارد و حد هم خورده باشد. و باز دلالت دارد بر جواز ذكر القاب مشهوره او چون اعمى و يك چشم ...
پشت سر كسى دلالت دارد كه اگر در برابرش گويد آنچه بدش آيد غيبت نيست ولى حرام است چون آزار مؤمن روا نيست و بدتر از غيبت است ...پ 7- كافى: بسندش از امام ششم كه ميفرمود: غيبت اينكه در باره برادرت گويى آنچه را خدا بر او پوشيده و اما آنچه در او عيانست چون تندى و شتاب غيبت نباشد و بهتان
اينكه در باره او بگوئى چيزى كه در او نيست.پ بيان. بهتان در حضور و غياب هر دو صادق است ...پ 8- احتجاج: بسندى از امام ششم كه مردى بعلى بن الحسين (ع) گفت: فلانى تو را گمراه و بدعتگذار شمارد، فرمود حق همنشينى آن مرد را رعايت نكردى كه گفتهاش بما نقل كردى و نه حق ما را كه قول برادرم بمن خبرى رساندى من نميدانستم راستش مرگ همه ما را فرا گيرد و معاد محشر ما است و قيامت موعد ما و خدا حاكم، بپرهيز از غيبت كه خوراك سگهاى دوزخ است و بدان كه هر كه پر عيب مردم گويد بيشتر بر او گواه باشند كه باندازهاى كه در خود او است از نار مىجويد.پ 9- تفسير قمى: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: هر كه ايمان بخدا و روز جزا دارد در مجلسى ننشيند كه در آن امامى را دشنام دهند يا مسلمانى را غيبت كنند زيرا خدا در قرآنش فرمايد (68- الانعام) چون ديدى در آيات ما در افتند تا آنجا كه فرمايد با مردم ستمكار.
سرائر: بسندى مانندش را آورده.پ 10- امالى صدوق: بسندش در مناهى پيغمبر (ص) كه از غيبت و شنيدنش نهى كرده و فرموده هر كه مسلمانى را غيبت كند روزهاش باطل وضواش شكسته شود و روز قيامت كه آيد بدبوتر از مردار است و اهل محشر از او آزار كشند و اگر بىتوبه بميرد حلال شمرده حرام خدا را، و فرمود: هر كه خشم خود را فرو خورد با اينكه ميتواند انتقام گيرد بردبار بماند خدا اجر شهيد باو دهد آگاه كه هر كه بدگوئى برادرش شنود و آن را رد كند خدا از او هزار باب بدى را در دنيا و آخرت رد كند و اگر تواند ورد نكند گناه هفتاد بار غيبت او را دارد.پ 11- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه وابستهتر مردم بگناه كم خرد غيبت كن است، و خوارتر مردم آنكه بمردم اهانت كند، و فرمود (ص) كم حرمتتر مردم فاسق است.
معانى الاخبار: بسندى مانندش را آورده.پ 12- همان: بسندش تا علقمه كه بامام صادق (ع) گفتم: يا ابن رسول الله بمن خبر ده از كسى كه گواهيش قبول است و آنكه قبول نيست فرمود: اى علقمه هر كه بر سرشت است گواهيش پذيرفته است گفتم: گواهى گنهكار قبول است؟ فرمود: اگر نباشد جز گواهى پيغمبران و اوصياء قبول نشود زيرا تنها آنها معصوم و بىگناهند نه مردم ديگر، هر كه نبينى كه برابر چشمت گناه كرده و دو گواه بگناهش شهادت نداده اهل عدالت و زير پرده
استپ و گواهيش قبول است و اگر چه پيش خود گناهكار باشد و هر كه او غيبت كند بگناهى كه دارد از ولايت خدا عز و جل بيرونست و در ولايت شيطان درونست.
و بمن باز گفت پدرم تا برسد برسول خدا (ص) كه هر كه مؤمنى را غيبت كند بدان چه در او است خدا هرگز آنها را در بهشت جمع نكند و اگر آنچه گفته در او نباشد پيوند ميانشان بريده شود و آن غيبت در دوزخ جاويد باشد و چه بد سرانجامى است.پ گويم: تمام خبر در باب عدالت گذشته.پ 13- همان: بسندش تا امير مؤمنان كه فرمود: دورى كن از غيبت كه نانخورش سگان دوزخ است، سپس فرمود: اى نوف دروغ بافد كسى كه پندارد حلالزاده است و با غيبت گوشت مردم را ميخورد الخبر.پ 14- همان: بسندش تا امام صادق (ع) كه هر كه در باره برادرش گويد: آنچه بدو چشمش ديده و بدو گوشش شنيده از آنهاست كه خدا عز و جل در بارهشان فرموده راستى كسانى كه دوست دارند فاش شود هرزگى در باره اهل ايمان عذابى دردناك دارند در دنيا و آخرت.
تفسير قمى: بسندى مانندش را آورده.پ 15- معانى الاخبار: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: غيبت اينكه در باره برادرت بگوئى آنچه در او باشد و خدا بر او پوشيده داشته و بهتان اينكه در باره او بگوئى آنچه در او نيست.پ 16- امالى صدوق: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: غيبت مكن تا غيبت نشوى و چاهى براى برادرت مكن تا در آن افتى زيرا تو جزا بينى چنان كه جزا بدهى.پ 17- همان: تا رسول خدا (ص) كه فرمود نشستن در مسجد بانتظار نماز عبادت است تا حدث نكند، گفته شد يا رسول الله حدث چيست؟ فرمود: غيبت كردن.پ گويم: در اوصاف فساق گذشت كه اگر خلاف او كنى بد تو گويد.پ 18- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه روزهدار در عبادت خداست گرچه در بسترش خوابيد تا مسلمانى را غيبت نكند.پ 19- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه هر كه مؤمن را رو در رو مدح كند و در پشت سر بد گويد پيوند ميانشان ببرد.پ 20- همان: بهمين سند تا رسول خدا (ص) كه فرمود: چهارند كه با آنچه دارند دوزخيان بيازارند از آب جوش دوزخ بنوشند فرياد وا ويلا كنند و دوزخيان گويند بهمدگر
اين چهار را چه باشد كه با همه آزارى كه خود داريم ما را آزار دهند،پ يك كسى آويزان است در تابوت تافته، و يكى رودههاشان كشيده شوند، و يكى از دهنش چرك و خون سرازير است، و يكى گوشت خود را ميخورد، به دچار تابوت گفته شود آن دورترى را چه شده كه ما را با آزارى كه داريم آزار ميدهد؟ در پاسخ گويد او بدهكار بمردم مرده نه قصد ادائى كرده و نه وفائى، با آنكه رودهكشش كنند گوئيد، چه شده آن دورتر با همه آزارى كه داريم ما را آزار كند؟ گويد آن دورتره باكى نداشت كه شاش بتن او برسد، سپس به آنكه خون و چرك از دهانش ريزند همين را گويند و او جواب دهد آن دورتره حكايتگو بود و هر كلمه بدى را در نظر ميگرفت و برايش سندى ميساخت و روايت مىكرد، و آنگاه بآن كه گوشت خود را ميخورد چنين گويند و او گويد: آن دورتره با غيبت گوشت مردم را مىخورد و دنبال سخن چينى ميرفت.پ 21- خصال: بسندش تا امام صادق (ع) هر كه مؤمنى را غيبت كند كه با او خونى نيست تخم شيطانست الخبر.پ گويم: در باب كليات بديها گذشت از قول امام صادق كه غيبت كن طمع نبرد البته در سلامت.پ 22- اربعمائه: امير مؤمنان (ع) فرمود: بپرهيزيد از غيبت مسلمان كه مسلمان برادرش غيبت نكند با اينكه خدا عز و جل از آن نهى كرده و فرموده غيبت هم نكنيد آيا دوست دارد كسى از شما كه گوشت مردار برادرش را بخورد، و فرمود (ع) هر كه در باره مؤمن سخنى گويد بقصد اينكه آبرويش را بريزد خدايش در طينت خبال زندان كند تا راه خروجى از گفته خود بيابد و بياورد.پ 23- خصال: از امام رضا (ع) فرمود: خدا بيكى از پيغمبرانش وحى كرد كه چون صبح كردى اول چيز كه پيشت آمد بخورش و دوم را نهان كن و سوم را بپذير و چهارم را نوميد مكن و از پنجم بگريز. فرمود: صبح بيرون شد و كوه سياه بزرگى جلوش در آمد و او ايستاد و گفت: پروردگارم بمن فرموده اين را بخورم و حيران ماند و بخود برگشت و گفت: راستش پروردگارم جل جلاله فرمانم ندهد جز بدان چه توانم و بسويش رفت، تا آن را بخورد و چون نزديكش رسيد كوچك شد و چونش دريافت آن را يك لقمه ديد و خوردش و خوبترين خوراك بود، سپس پيش رفت تا به طشت طلا رسيد و گفت: پروردگارم مرا فرموده اين را نهان كنم و گودالى كند و آن را در آن نهاد و خاك بر آن ريخت، سپس جلو رفت و به طشت برگشت بناگاه ديد پديدار شده گفت: آنچه پروردگارم بمن فرمود انجام دادم
پو رفت و ناگاه پرندهاى ديد كه بازى او را دنبال كرده و آن پرنده گرد او گشت گفت:
پروردگارم بمن فرموده اين را بپذيرم و آستين گشود و پرنده در آن در آمد آن باز گفت شكارم را گرفتى با اينكه چند روز است دنبال آنم گفت پروردگارم بمن فرموده اين را نااميد نكنم و از رانش تيكه بريد و نزد آن باز افكند و رفت و چون گذشت بناگاه تيكه گوشت مردار بودار كرمزادهاى بود و گفت: پروردگارم مرا فرموده: از اين بگريزم و گريخت و برگشت.
و در خواب ديد كه گويا باو گفته شد: آنچه فرمان يافتى بجا آوردى آيا ميدانى چه بود؟ گفت: نه باو گفته شد: اما كوه خشم است كه در بنده درگيرد خود را نبيند و از گرانى خشم خود را گم كند و چون خوددارى كند و بخود آيد و خشمش فرو نشيد انجامش لقمه خوشمزه باشد كه آن را خورده و اما طشت نمونه كار خير است كه چون بنده خدا آن را نهان سازد خدا نخواهد جز كه عيانش كند و او را زيورش سازد با آنچه از ثواب ديگر سرا برايش پس اندازد و اما پرنده نمونه مردى است كه نزد تو براى نصيحتى آيد آن را بپذير، و اما باز نمونه كسى است كه براى نيازى نزدت آيد او را نوميد مكن، و اما گوشت گنديده نمونه غيبت است از آن بگريز.پ 24- معانى الاخبار: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: راستى خدا تبارك و تعالى دشمن دارد خانه گوشتين و گوشت فربه را و يكى از يارانش بآن حضرت گفت: يا ابن رسول الله ما گوشت را دوست داريم و خانههاى ما از آن تهى نيست اين چگونه باشد؟ فرمود:
چنان نيست كه پنداشتى همانا خانه گوشتين آنست كه در آن باغيست گوشت مردم را خورند و گوشت به زورگو و متكبر و خودنما در راه رفتن است.پ 25- خصال: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر كه سه دارد چهار برايش بر مردم واجب باشد: كسى كه دروغ بآنها نگويد و در آميزش بآنها ستم نكند و خلف وعده با آنها نكند بايد عدالتش ميان مردم آشكار باشد و مردانگيش پديدار و غيبت او حرام و برادريش واجب.پ 26- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه هر كه با مردم كار كند و ستمشان نكند، و سخن كند و دروغشان نگويد، و وعده بآنها دهد خلف نكند از آنهاست كه مردانگيش كامل و عدالتش ظاهر و برادريش واجب و غيبتش حرام.
صحيفه الرضا: مانندش را از امام رضا (ع) آورده.پ 27- خصال: بسندى تا پيغمبر (ص) كه فرمود: غيبت بدتر است از زنا، گفته شد يا رسول الله براى چه؟ فرمود زنا كن توبه كند و خدا بپذيرد و اما از غيبت كن خدا توبه نپذيرد تا غيبت شده او را حلال كند.
علل: بسندش مانندش را آورده.پ 28- قرب الاسناد: بسندش تا پيغمبر (ص)، فرمود: بپرهيزيد از گمان كه دروغتر دروغها است، و در راه خدا برادر باشيد چنانچه خدا شما را فرموده، و از هم نفرت نكنيد و وارسى هم نكنيد، و بهم دشنام ندهيد، و غيبت هم نكنيد، بهم دشمن نشويد و بهم پشت نكنيد و بهم حسد نبريد كه حسد ايمان را بخورد چنانى كه هيزم خشك را آتش ميخورد.پ 29- امالى طوسى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: كفاره غيبت استغفار براى غيبت شده است.
مجالس مفيد: مانندش را آورده.پ 30- همان: بسندش تا امام صادق (ع) كه فرمود: چون برادرتان پيشتان نباشد با بهترين وجهى از او ياد كنيد كه خود دوست داريد در غيابتان ياد شويد.پ 31- علل: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: بدان كه ورعى بهتر نيست از دورى آنچه خدا حرام كرده و از خوددارى از آزار مؤمنان و غيبت كردنشان الخبر.پ 32- امالى صدوق: بسندش تا امام صادق (ع) كه چون فاسق فسق خود آشكارا كند نه حرمتى دارد و نه غيبتى.پ 33- قرب الاسناد: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: سه كس حرمت ندارند:
بدعتگزار و امام ناحق و فاسق در آشكار.پ 34- مجالس مفيد: بسندش تا پدر ابى درداء كه كسى در حضور پيغمبر (ص) بآبروى كسى دست انداخت و مردى از آن قوم از او دفاع كرد و پيغمبر (ص) فرمود: هر كس دفاع كند از آبروى برادرش حجاب او باشد از دوزخ.پ 35- امالى طوسى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه هر كه از آبروى برادر مسلمانش دفاع كند خدا تبه بهشت برايش بنويسد، و بهر كس احسانى كردند عوض بدهد و اگر درمانده باشد ستايش آن كند و اگر نكند كفران نعمت كرده.پ گويم: بعضى اخبار هم در باب دو زبان و باب تهمت و باب وارسى از عيوب به زودى آيد (بلكه بزودى گذشته از پاورقى ص 254).پ 36- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه حكايتى كند از مؤمن بقصد زشت كردن و آبروريزى او تا او را از چشم مردم بيندازد خدايش عز و جل از ولايت خود در كند بسوى ولايت شيطان.
محاسن: مانندش را آورده.پ 37- عيون: بسندى از عم محمد بن يحيى بن ابى عباد كه شنيدم روزى امام رضا (ع) شعرى ميخواند و گفتم: اين شعر از او نيست خدا امير را عزيز گرداند فرمود: از عراقى شما گفتم: ابو العتاهيه آن را از خودش برايم خوانده فرمود: نامش را بگو و اين كنيه را مگو زيرا خدا سبحانه و تعالى فرمايد (11- الحجرات) لقب پرانى نكنيد و شايد آن مرد بدش مىآمده از اين گفته.پ 38- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كس دفاع كند از آبروى برادر مسلمانش البته بهشتش واجب شود.پ 39- همان: بسندش تا امام باقر (ع) كه هر كه غيبت شود نزد او برادر مؤمنش و او را يارى و كمك دهد خدا او را در دنيا و آخرت يارى كند و اگر با قدرت او را يارى نكند خدايش در دنيا و آخرت پست كند.
محاسن: بسندى مانندش آورده.پ ثواب الاعمال: بسندى تا رسول خدا (ص) كه دشنام بمؤمن فسق است و نبرد با او كفر و غيبت او گناه.
محاسن: از اهوازى مانندش را آورده.پ 40- ثواب الاعمال: بسندش از محمد بن فضيل كه بامام كاظم (ع) گفتم: قربانت از يكى از برادرانم چيزى بمن ميرسد كه برايش بد دارم و از او ميپرسم و منكر مىشود با اينكه مردمان موثقى بمن خبر دادند فرمود: اى محمد گوش و چشمت را دروغ شمار نسبت به برادرت و اگر پنجاه عادل هم نزد تو گواهى دهند و خودش چيز ديگر گويد او را راستگو شمار و همه را دروغگو بحساب آر و چيزى كه او را زشت كند فاش نكن و آبرويش را مبر تا از آنها باشى كه خدا عز و جل فرمايد: راستى آنها كه دوست دارند فاش شود هرزگى در باره آنان كه گرويدند عذاب دردناك دارند در دنيا و آخرت.پ 41- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه فاش كند يك هرزگى را چون آغاز كن آنست، و هر كه مؤمنى را بچيزى سرزنش كند نميرد تا بدان دچار شود.
محاسن: بسندى مانندش را آورده.پ 42- صحيفه الرضا: تا امام چهارم كه هر كه خوددارى كند از آبروى مسلمانان خداى تعالى روز قيامت از لغزشش بگذرد.پ 43- همان: از حضرت رضا (ع) تا امام چهارم كه فرمود: بپرهيزيد از غيبت كه
نانخورش سگان دوزخ است.پ 44- محاسن: بسندش تا امام ششم (ع) كه مردى بحضرتش گفت كسانى نزد ما روايت كنند كه خدا دشمن دارد خانه گوشتين را فرمود: راستگويند نه بآن معنى كه پندارند، خدا دشمن دارد خانهاى كه در آن گوشت مردم خورده شود (بغيبت كردن).پ 45- همان (نزديك مضمون شماره 44 را آورده و بدان افزوده كه خود رسول الله گوشتين بود و گوشت دوست زنى آمد نزد آن حضرت چيزى پرسد بدان برگشت عايشه كه آنجا بود با دستش بدو اشاره كرد كه يعنى كوتوله است و آن حضرت بعايشه فرمود: خلال كن گفت: من چيزى خوردم؟ رسول الله؟ فرمود: خلال كن و خلال كرد و پارهاى گوشت از دهنش افكند.پ 46- همان: بسندش از عبد الاعلى مولى آل سام كه بامام ششم (ع) گفتم: روايت داريم از رسول خدا (ص) كه خدا دشمن دارد گوشت را، فرمود: دروغ گويند رسول خدا (ص) خانهاى گوشتين را فرمود: يعنى آنان كه گوشتهاى مردم را با غيبت ميخورند و پدرم گوشت دوست بود و روزى كه وفات كرد سى درهم براى خريد گوشت در آستين ام ولدش بود.پ 47- فقه الرضا: دورى كنيد از غيبت مؤمن، و حذر كنيد از سخن چينى كه آن دو افطارند براى روزهدار، براى نابكار و ميخوار و شطرنج باز و قمار باز غيبتى نباشدپ و بروايتى غيبت باز هم روزه ندارد.پ 48- مصباح الشريعه: امام صادق (ع) فرمود: غيبت بر هر مسلمان حرام است و غيبت كن گنهكار است بهر حال غيبت اينست كه كسى بدان چه خدا عيب داند ياد كنى و آنچه دانشمندان خوب شمارند نكوهش كنى و اما ذكر غياب بدان چه نزد خدا نكوهيده و صاحبش در آن دچار سرزنش است غيبت نيست و گرچه صاحبش چون شنود بدش آيد و خود دچار آن نباشى كه در آن حق را از باطل روشن كردى بگفته خدا و رسولش بشرط آنكه غرض گوينده جز بيان حق و باطل در دين نباشد و اگر مراد گوينده بيان نقص نامبرده باشد مسئول فساد آنست اگر چه درست است و اگر غيبت كردى خبرش بغيبت شده رسيد چارهاى نماند جز حلالى خواستن از او و اگرش نرسيد و نفهميد از خدا برايش آمرزشخواه غيبت حسنات را بخورد چنان كه آتش هيزم را خداى تعالى به موسى بن عمران وحى كرد، غيبت كن اگر توبه كند آخر كس باشد ببهشت رود و گر نه اول كس كه بدوزخ شود، خدا عز و جل فرموده آيا يكى از شما دوست دارد گوشت مردار برادرش را بخورد آن را بد دارد تا آخر آيه و انواع غيبت ذكر عيبى است در فروتن و خرد و همكارى و مذهب و نژاد (و
نادانى خ ل) و مانندش و ده علت دارد: شفاء خشم، و سازش با جمع، تهمت، و باور خبر بىوارسى، و بدبينى و حسد و مسخره كردن و تعجب، و دلتنگى و آرايش، و اگر سلامت خواهى ياد خالق كن به مخلوق تا جاى غيبت عبرت و جاى گناه ثواب باشد.پ 49- تفسير عياشى: بسندش تا امام ششم (ع) كه غيبت اينكه گوئى در باره برادرت آنچه دارد و چون بگوئى آنچه ندارد آن گفته خدا باشد (112- النساء) البته به گردن گرفتند بهتان و گناه روشنى.پ 50- همان: از امام صادق (ع) در تفسير قول خدا (148- النساء) و دوست ندارد فاش كردن گفته بد را مگر كسى كه ستم شده فرمود: هر كه مهمانى كند مردمى را و درست پذيرائى نكند او از ستمكارانست و گناهى ندارند در آنچه در باره او گويند،پ و بنقل ابو الجارود فرمود (ع) گفتار بد بلند اينست كه ذكر شود آنچه در كسى باشد.پ 51- تفسير امام: هر كه حاضر مجلسى باشد كه سگى درنده در آن آبروى برادر يا برادران او را ميدرد و جاه مىفروشد و او را خوار شمارد و بر آورد كند و از آبروى برادرش دفاع كند كه غايب است خدا آماده كند فرشتههاى گرد بيت المعمور را براى حكم آنها كه بخشى از فرشتههاى آسمانند، و فرشتههاى كرسى و عرش را كه بخشى از فرشتههاى حجب باشند هر يك برابر خدا نيكو شمارند حضور او را و مدحش كنند و نزديكش دانند و خوبش خوانند و از خداى تعالى براش بلندى و جلالت خواهند و خداى تعالى فرمايد اما من براش بايست كردم بشمار هر ستايشگر شما بشمار هر كدام شما از درجات و كاخها و بهشتها و باغها و درختان هر چه خواهم از آنچه آفريدهها احاطه بر آن ندارند.پ 52- تفسير امام: و بدانيد كه غيبت شما از برادر مؤمن خود كه شيعه آل محمد است حرامتر است از مردار خدا عز و جل فرموده و غيبت هم نكنيد آيا دوست داريد گوشت مردار برادرتان را بخوريد آن را بد داريد» راستش خوردن خون سبكتر است بر آنان از اينكه براى برادر مؤمن خود نزد پادشاه ناحق سخن چينى كنيد كه شيعه آل محمد است چون او خود را و برادر مؤمنش را و همان پادشاهى را كه نزد او سخن چينى كرده هلاك كند.پ 53- جامع الاخبار: پيغمبر (ص) فرمود: هر كه مرد يا زن مسلمانى را غيبت كند خدا تا چهل روز نماز و روزه او را نپذيرد مگر كه غيبت شده از او درگذرد،پ و فرمود (ص) هر كه در ماه رمضان مسلمانى را غيبت كند روزهاش ثواب ندارد،پ و بنقل سعيد بن جبير فرموده (ص) يكى روز قيامت بيارند بدرگاه خدا و نامه عملش را بدستش دهند و حسنات
خود را در آن نبيندپ و گويد الها اين نامه من نيست چون حسناتم را در آن نبينم باو گفته شود پروردگارت نه گم كند و نه فراموش كند براى غيبت كردن عملت بر باد رفته، و ديگرى آورند و نامهاش را باو دهند و در آن طاعت بسيار بيند و گويد الها اين طاعتها را نكردم باو گفته شود چون فلانى تو را غيبت كرد حسناتش بتو داده شده.پ و فرمود (ص): دروغ پندارد كسى حلالزاده است با اينكه با غيبت گوشت مردم را ميخورد زيرا آن نانخورش سگان دوزخ استپ و فرمود (ص) مجلسى با غيبت آماده نشود جز كه دين در آن ويران گردد، گوش خود را از شنيدن غيبت پاك دارد كه گوينده و شنوندهاش شريك در گناهند.پ فرمود (ص): بپرهيزيد از غيبت كه از زنا بدتر است گفتند: چطور از زنا بدتر است فرمود: چون زنا با توبه جبران مىشود ولى غيبت كن آمرزيده نشود تا غيبت شده او را بيامرزدپ و فرمود (ص): عذاب قبر بسزاى سخن چينى و غيبت و دروغ است،پ و فرمود (ص):
هر كس حكايتى كند بزيان برادر مؤمنش تا او را زشت و بىآبرو كند خدا او را در گل گندوئى وادارد در درك اسفل دوزخ.پ 54- اختصاص: امير مؤمنان (ع) مردى را ديد كه نزد پسرش حسن (ع) مردى را غيبت مىكند و فرمود: پسر جانم گوشت را از اين سخن پاك دار كه او بدترين آنچه در ظرف دارد بنظر آورده و آن را در دل تو مىريزد، و رسول خدا (ص) فرمود: اى گروه مسلمانان بزبان بىخلوص در ايمان مسلمانان را نكوهش نكنيد و عيوب نهانشان را وانرسيد كه هر كه وارسد خدا عورتش را بنگرد و او را در خانهاش رسوا كند.پ 55- همان: از امام باقر (ع) كه در كتاب على يافتيم رسول خدا (ص) بر منبر فرمود بدان خدا كه جز او شايسته پرستش نيست هرگز بمؤمنى خير دنيا و آخرت داده نشده جز براى خوشبينى بخدا عز و جل و خوددارى از غيبت مؤمنين و بدان خدا كه جز او شايسته پرستش نيست خدا عز و جل مؤمنى را پس از توبه و استغفار عذاب نكند جز براى بدبينى بخدا عز و جل و غيبت كردن او از مؤمنينپ 56- همان: رسول خدا (ص) فرمود: غيبت تن مؤمن را زودتر مىخورد از خوره و فرمود (ص) هر كه به بدگوئى از برادر مسلمانش بخورد يا بنوشد يا بپوشد خدايش از خوراك دوزخ بخوراند و از آب داغ آن بنوشاند و از عبا و پيراهن آن بپوشاند، و هر كس برادر مسلمانش را در مقام زشتى وادارد خدايش در مقام شهرتطلبى و خودنمائى وادارد، و هر
كس برادر تازه مسلمانى بدست آرد خدا برايش برجى در بهشت بسازد از گوهرى.پ 57- همان: از امام صادق (ع) كه هر كه بر برادرش حكايتى كند كه او را زشت كند و آبرويش را ببرد خدايش در گلى بد وادارد تا از آنچه گفته دور گردد،پ و فرمود: رسول خدا (ص) هر كه فاش كند هرزگى را چون كسى است كه آن را آغاز كرده و هر كه مؤمنى را به چيزى سرزنش كند نميرد تا دچار آن گردد.پ 58- همان: امام صادق (ع) فرمود: در غياب برادرت او را ياد كن به بهتر وجهى كه تو را در غيابت ياد كند و فرمود: هر كه برادرش عيبى كند از اهل دوزخ باشد.پ 59- همان: امام رضا (ع) فرمود: هر كه شرم ندارد غيبت ندارد.پ 60- حسين بن سعيد: از امام باقر (ع) كه هر كه از آبروى مردم خود را باز دارد خدا روز قيامت از او درگذرد و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد خدا عذاب روز قيامت را از او باز دارد.پ 61- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه بهشت بر سه تا حرام است: منت نه، و غيبت كن و ميخوار دائم الخمر.پ 62- همان تا رسول خدا (ص) فرمود: آيا مردم را بدوزخ سرازير كند جز دست آوردهاى زبانهايشان.پ 63- نهج البلاغه: از سخن آن حضرت (ع) در نهى از غيبت مردم: شايسته پاكان پاكان سلامت هميشه اينست كه رحم كنند به گنهكاران و شكر خدا كنند و خوددار باشند از آنان چگونه باشد آنكه برادرش را غيبت كند و او را گرفتار سرزنش نمايد، آيا ياد پرده پوشى خدا از او نكند كه بزرگتر است از گناه ديگرى كه او را بدان عيب گويد و چطور نكوهش كند او را بگناهى كه خود مانندش دارد، و اگر همين گناه را نكرده خدا را در بزرگتر از آن نافرمانى كرده و بخدا اگر نافرمانيش نكرده در گناه بزرگ و نافرمانى كرده در خرد البته كه دليرى بر عيب گوئى از مردم بزرگتر است اى بنده خدا شتاب مكن در عيب كردن كسى بگناهش شايد آمرزيده باشد، و از گناه خرد خودت آسوده مباش بسا كه بدان كيفر بينى، بايد خوددار باشد، هر كه از شما عيب ديگرى را داند بنظر بعيب خودش و شكر اينكه از آنچه ديگرى دچار شد سالم است او را باز دارد.پ 64- نوادر راوندى: بسندى تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه آبروى برادر مسلمانش را نگهدارد البته بهشت او را واجب استپ و باز فرموده: چهار تا غيبت ندارند ظاهر بفسق، و پيشواى دروغگو كه اگر خوب كنى قدر نداند و اگر بد كنى گذشت ندارد و آنان كه با ذكر
مادران خوش باشند، و آنكه از امت بدر باشد و بر آنان عيب كند و برويشان تيغ كشد.پ 65- الدره الباهره: امام چهارم (ع) فرمود: عيب مردم كمتر بزبانت گذرد، و و فرموده هر كه بمردم پرتاب كند آنچه در آنهاست باو پرتاب كنند آنچه در او نيست.پ 66- همان: از پيغمبر (ص) كه ترك غيبت خوبتر است نزد خدا از ده هزار ركعت نماز نافله،پ و فرمود: زبانت را نگهدار كه صدقه آنست،پ و فرمود: شش خصلت است كه هر كه يكى را دارد بر عهده خداست كه او را بهشت برد، مرديكه در دل دارد غيبت مسلمانى نكند و اگر باين شيوه بميرد بر خداست كه او را بهشت برد- الخبر-پ و ابن عباس روايت كرده كه عذاب قبر سه بخش است: يك سوم غيبت و يكى هم سخنچينى و بخش سوم هم براى شاش.پ 67- نهج البلاغه: امير مؤمنان (ع) فرمود: بدگوئى كوشش درمانده است،پ و بنقل از رسول خدا (ص) فرمود: ايمان بنده استوار نيست تا دلش استوار باشد و دلش استوار نباشد تا زبانش استوار باشد، هر كدام شما خواهد خدا را آسوده ملاقات كند و پاك باشد از خون مسلمانان و مالشان، و زبانش سالم باشد از آبروشان انجام دهد.پ 68- كنز كراچكى: امام چهارم (ع) فرمود: پشت سر برادر مؤمنت مگو جز آنچه خواهى پشت سرت گويد:پ 69- عده الداعى: در وحى خداست بداود كه اى داود بر گناهت مانند زن رود مرده گريه كن اگر ببينى آنها كه با زبانشان گوشت مردم را ميخورند و آنها را چون پوست گستردند و كنارهاشان را با گرز آتشين ميكوبند و آنگاه بر آنان مسلط كنند توبيخ كنى را كه گويد اى دوزخيان اين فلانى زباندراز است او را بشناسيدپ و بسندى از امام ششم (ع) كه فرمود: هر كه غيبت شود نزد او برادر مؤمنش و او را يارى كند و از او دفاع كند خدايش در دنيا و آخرت يارى كند و آنكه با قدرت از او دفاع نكند خدايش وانهد و حقير سازد در دنيا و آخرت. 70- اعلام الدين: عبد المؤمن انصارى گفت نزد امام رضا (ع) رفتم و محمد بن عبد الله جعفرى نزدش بود و من بروى او تبسم كردم، فرمود: دوستش دارى؟ گفتم آرى تنها بخاطر شما، فرمود: برادر تو است و مؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است و اگر چه زاده پدر او نيست، ملعونست كسى كه به برادرش تهمت زند، ملعونست كسى كه با برادرش دغلى كند، ملعونست كسى كه او را غيبت كند، و امام صادق (ع) فرمود: بپرهيز از غيبت كه نانخورش سگان دوزخ است.
پ71- كتاب زيد نرسى: گفت: شنيدمش ميفرمود: بپرهيزيد از مجالس بهم لعنت كردن، فرشتهها از آن نفرت دارند و هم نفرت دارند از گروبندى بپرهيزيد از گروبندى جز در شتر و اسب و تير كه فرشتهها در آن حضور يابند و چون بشنوى دو تا بهم لعن كنند بگو:
بار خدايا پديدار آر آسمانها و زمين رحمت فرست بمحمد و آل محمد، و آن را بما مرسان، و بولى اسلام و مسلمين از لعن و خشم و كيفرت راهى مده، بار خدايا اسلام و اهلش را پاكدار بخوبى و راهى مده خشمت را بآنها و لعنت به ستمكاران بنه آنان كه ستم كردند باهل دينت و جنگيدند با پيغمبرت و وليت، و عزيزدار اسلام و مسلمين را و آنها را بتقوى آرايش كن و از نابودى بركنار دار.