باب چهل و دوم در نرمش و آرامش و جلوگيرى از آزار و در هميارى بر نيكى و تقوى

آيات قرآن مجيد

:پ 1- آل عمران (آيه 159) پس بهمان مهر الهى نرمش كردى با آنها و اگر ترش‏رو و سخت دل بودى گسسته ميشدند از گردت پس گذشت از آنها و آمرزشخواه براشان.پ 2- المائده (آيه 2) و هميار شويد در نيكى و تقوى و هميارى نكنيد بر گناه و تجاوز.

 

پ‏3- الحجر (آيه 88) و فروتن باش براى مؤمنان.پ 4- اسرى (آيه 52) بگو به بندگانم كه بگويند آنچه خوشتر است زيرا شيطان رخنه كند ميانشان چون كه شيطان براى آدميان دشمن آشكاريست.پ 5- الفرقان (آيه 63) و چون گفتگو كنند با آنها مردم نادان گويند بسلامت.پ 6 الشعراء (آيه 215) و فروتن باش براى هر كه پيرو تو است از مؤمنان.

اخبار باب‏

:پ 1- نهج البلاغه: چون نرمش مايه جدائى باشد سخت‏گيرى نرمش باشد، بسا دارو درد باشد و درد دارو.پ 2- كتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) كه نرمش ميمنت دارد و سخت‏گيرى شوم است‏پ و بهمين سند است كه فرمود: نرمش بر امرى ننهند جز كه زيورش باشد و از چيزى كنده نشود جز كه زشتش كند.پ 3- معانى الاخبار: بسندش تا امام صادق (ع) كه مسلمان آنكه مردم از دست و زبانش سلامتند و مؤمن آنكه مردمش بر مال و جان خود امين سازند،پ و در روايت ديگر مؤمن آنكه همسايه‏اش از شر و نيرنگش در امانست.پ 4- امالى صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: بشما خبر ندهم از آنكه فردا دوزخ بر او حرام است؟ گفتند: چرا يا رسول الله، فرمود: آسان نزديك بكسان نرمخوى خوش برخورد.

خصال: بسندش مانندش را آورده.

ثواب الاعمال: بسندش مانندش را آورده.پ 5- همان امالى: رسول خدا (ص) فرمود: خردمندتر مردم آنكه با مردم خوشرفتار است و مدارا كن، و زبونتر مردم آنكه بمردم توهين كند. 6- همان: بسندش از امام دهم (ع) فرمود: در مناجات موسى بن عمران (ع) با خدا اين بود كه معبودا سزاى كسى كه باز گيرد آزارش را از مردم و ببخشد خيرش را بدانها چيست؟

فرمود: اى موسى دوزخ روز قيامت فريادش زند كه مرا بتو راهى نيست. 7- همان: بسندش تا امير مؤمنان (ع) كه هر كه عافيت از زيردست خود را پسندد سلامت از بالا دستش باو روزى شود الخ. 8- خصال: بسندش تا امام ششم، فرمود: شرف مؤمن بنماز شب او است و عزتش به بازگيرى آزارش از مردم.

 

همان: بسندش تا پيغمبر مانندش را آورده با فزونى.

همان: بسندش تا پيغمبر مانندش را آورده.پ 9- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: راستش مردمى از قريش با ديگران كم سازش و مدارا داشتند و از قريش نفى شدند و بخدا سوگند نژادشان عيبى نداشت و مردمى جز از آنها خوب بود سازش و مداراشان و بخاندان والا پيوسته شدند، راوى گفت سپس فرمود: هر كه دست از آزار مردم برگيرد يك دست از آنها باز گرفته و آنان دستهاى بسيار از او باز گيرند.پ گويم: برخى اخبار در كليات مكارم گذشت.پ 10- خصال: در اربعماه: امير مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن خودش در رنج است و مردم از او آسوده‏اند.پ 11- قرب الاسناد: بسندش تا پيغمبر (ص) كه چه خوب وزيريست براى ايمان دانش و چه خوب وزيريست براى دانش بردبارى، و چه خوب وزيريست براى آن نرمش و چه خوب وزيريست براى نرمش خوش و بش.پ 12- امالى طوسى: بسندش تا جابر كه گفته شد يا رسول الله كدام مسلمانى برتر است؟ فرمود: آنكه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.پ همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه ما گروه پيغمبران ماموريم به مدارا با مردم چنانى كه ماموريم بانجام واجبات.پ 14- معانى الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص) (مضمون صدر شماره 5).پ 15- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه آيا بشما خبر ندهم از بدتر مردم؟ گفتند چرا يا رسول الله، فرمود كسى كه بد دارد مردم را و مردم هم او را بد دارند، سپس فرمود:

آيا شما را به بدتر از آن خبر ندهم؟ گفتند، چرا يا رسول الله فرمود: كسى كه از لغزش نگذرد و معذرت نپذيرد و از گناهى نگذرد، سپس فرمود: شما را ببدتر از آن هم خبر ندهم؟ گفتند، چرا يا رسول الله فرمود: آنكه از شرش امان نباشد و اميدى بخيرش نرود الخبر.پ 16- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) كه مى‏فرمود: هر كه خود را از آبروى مردم باز دارد خدا روز قيامتش از عذاب آن باز دارد، و هر كه خشمش را از مردم واگيرد خدا روز قيامت از او بگذرد.

 

پ‏17- حسين بن سعيد: بسندش تا رسول خدا (ص) كه راستش خدا نرمش كن است و ثواب ميدهد، و عطا كند در برابر نرمش آنچه ندهد در برابر سخت‏گيرى.پ 18- همان: بسندش تا معاذ بن مسلم كه نزد امام ششم رفتم و مردى نزدش بود و آن حضرت باو فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: نرمش ميمنت دارد و بدخوئى شوم است.پ 19- دعوات راوندى: بسندى تا رسول خدا (ص) كه به ابى ذر غفارى فرمود: آزار ترا از مردم بازگير كه آن صدقه‏اى باشد بر خودت.پ و بهمين سند از آن حضرت كه فرمود: عملى نزد خداى تعالى و رسولش محبوبتر از ايمان بخدا و نرمش به بندگانش نباشد و عملى هم نزد خداى تعالى از شرك بخدايتعالى و سخت‏گيرى به بندگانش نيست.پ و بهمين سند است كه رسول خدا (ص) فرمود: دو تا با هم يار نشوند جز كه اجر بيشتر نزد خداى تعالى و محبوبترشان نزد خداى تعالى نرمش‏كن‏تر آنها است بيارش.پ و بهمين سند است كه رسول خدا (ص) فرمود: نرمش را بر چيزى ننهند جز كه آن را زيور بخشد، و بدخوئى را بر چيزى ننهند جز كه آن را زشت كند، بهر كه نرمخوئى داده شود خير دنيا و آخرت باو داده شده و هر كه از آن محروم است از خير دنيا و آخرت محروم است و پيغمبر (ص) فرمود: هر كه با خلق مدارا بميرد شهيد مرده است.پ 20- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه هر چيزى را بست و بندى است و بست و بند ايمان نرمخوئى است.پ بيان: در نهايه گويد رفق نرمش است و خلاف سخت‏گيريست تا گويد: از اين معنا است حديثى كه رفق در چيزى نباشد جز كه زيور آنست مقصود لطف و مهرورزيست و در حديث ديگر است كه تو رفق و نرمش كنى و خدا طبيب است يعنى تو بخوشى و مهر پرستار بيمارى و او است كه باو شفا و عافيت دهد و از آنست حديث ديگر كه در رفق كردن با ناتوان آنان و رفع نيازشان يعنى نرمش رساندن بآنها پايان كلام نهايه.

هر چه قفل و بست و بندى دارد يعنى نگهدارى از اينكه تباهى بدان در آيد يا بهى از آن زدايد، تشبيه معقولى است بمحسوس و قفل ايمان و مقصود از آن نرمخوئى و مهربانى و ترك بدخوئى و سخت‏گيرى در كارها است و در گفته‏ها نسبت بمردم در هر حال خواه از آنان خلاف ادب باشد يا نه، و تشبيه ايمانت بگوهريست ارزشمند كه بايدش حفظ كرد و دل گنجينه آنست و نرمش قفل آنست كه آن را از اينكه بيرون افتد يا فسادى در آن در آيد حفظ كند زيرا شيطان ايمان دزد است و اگر قفل باز شود و رفق نباشد آدمى به خشونت و

 

دشنام و قهر و كتك زدن و مانند آنها كشيده شود از امورى كه مايه كمبود ايمان يا نابودى آنست.پ يكى از افاضل گفته: اين براى آنست كه هر كه نرمخوئى ندارد سختى كند و بر او سختى كنند و بخشم آيد و بگفته‏اى يا كردارى ايمان از دلش بدر آيد پس رفق بست و بند ايمان است و آن را نگهدارد.پ 21- كافى: بسند پيشين از امام باقر (ع) كه هر كه را رفق نصيب باشد ايمان هم نصيب دارد.پ بيان: يعنى هر كه سهمى از رفق و نرمش در علم خدا دارد ايمان كامل دارد.پ 22- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه راستش خداى تعالى رفق را دوست دارد و از رفق او است به بنده‏هاش كه كينه‏هاشان را خرده خرده از سينه‏هاشان بيرون ميكشد و ضد هم ميكند هواهاشان را با دلهاشان و از رفقش بآنها اينست كه آنها را بامرى وانهد كه خواهد آن را از آنها براندازد براى نرمش با آنها تا اينكه رشته‏هاى زنجيرى ايمان و گرانبهاى آن يك جا بر آنها فشار نياورد و ناتوان شوند و چون آن را خواهد امرى را با ديگرى نسخ كند و آن امر اول برداشته شود.پ روشنگرى: خداى تعالى رفيق است گويم مسلم در صحيح خود از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود: راستى كه خدا رفيق است و رفق را دوست دارد و بواسطه رفق عطا كند آنچه را به سخت گرفتن ندهد قرطبى گفته رفيق آنكه پر نرمش دارد و رفق بمعنى آسان گرفتن است و ضد عنف و سخت‏گيرى و تعصب است و هم بمعنى ارفاق است كه عطا كردن وسيله‏ى سهولت است، و بمعنى آرام كار كردنست كه ضد شتابزدگى است، و نسبت همه معانى بخدا درست است زيرا خدا آسان كن است و عطابخش و بى‏شتاب در كيفر دادن گنهكاران.

طيبى گفته: رفق لطف است و انجام كار به بهترين و آسانترين راه آن، و خدا رفيق است يعنى لطف دارد به بندگانش و از آنها آسان خواهد نه سخت و دشوار، و جائز نيست كه خدا را بدين نام خوانند، زيرا در حديث متواتر و قطعى وارد نشده، و در اين حديث به حساب اينكه نام خدا باشد نيامده بلكه براى بيان مقدمه چينى است يعنى رفق و نرمش مؤثرتر سبب و سودمندتر آنها است و سزاوار نيست حرص در طلب روزى بلكه بايد آن را به خدا وانهاد.

نووى گفته: جائز است خدا را به رفيق و جز آنكه در خبر واحد صحيح براى خدا آمده‏

 

ناميد، و اهل اصول در نامگذارى خدا با صرف خبر واحد اختلاف دارند پايان.پ بقول مصباح رفق در عمل محكم كارى است و روا است كه باين معنى بر خدا اطلاق شود و معنى اينكه خدا رفق را دوست دارد اينست كه بدان امر كند و تشويق نمايد و بدان ثواب بخشد.

سل و استلال بقول قاموس اينست چيزى را خرده خرده از چيز ديگر بدر آوردند و ضغينه بمعنى كينه است، و مقصود اينست كه خدا خرده خرده كينه‏ها را بدر آرد و گر نه مردم همدگر را نابود ميكردند، و بقولى يعنى خدا مردم را تكليف نكرده كه يكباره كينه را از سينه بدر كنند چون دشوار است بلكه از آنها خواسته بتدريج آن را بزدايند.

و بسا مقصود اين باشد كه خدا پيمبران و اوصياء را فرموده تا به بنده‏هاى كافر و منافقش نرمش كنند و بآنها نيكى كنند و دل آنها را با دادن مال و خوشرفتارى بدست آورند و بدين سبب كينه خدا و رسول و مؤمنان را از دلشان خرده خرده بدر آورده.

و بسا مقصود از بيرون كشيدن اينست كه كفر و نفاقشان را خرده خرده به مؤمنان روش كند تا گول آنها را نخورند چنانچه خداوند در (آيه 29 سوره محمد) فرموده است:

يا پندارند آنان كه در دل مرض دارند كه خدا كينه‏هاشان را بدر نياورد يعنى كينه آنان را بر مؤمنان سپس فرموده: و اگر خواهيم آنها را بتو نمائيم و معرفى كنيم و از رخسارشان آنها را بشناسى و البته آنها را در نحوه گفتارشان خواهى شناخت و خدا ميداند كردار شما را 31 جز اين نيست كه زندگى دنيا بازى و سرگرمى است و اگر ايمان آريد و تقوى داريد مزدهاى شما را بدهد و مالهاى شما را نخواهد 32 اگر آنها را خواهد و همه را خواهد و مزد رسالت طلبد باداى آن بخل ورزيد و ندهيد و كينه شما را بدر آورد يعنى بغض و دشمنى شما را براى خدا و رسول ولى بر شما تنها يك چهارم از يك دهم واجب كرده (زكات نقدينه و انعام كه تقريبا صدى دو نيم است) و از شما مزد رسالت هم نخواسته و اين مؤيد معنى گذشته است.

قوله ضد هم كرده هواها و دلهاشان را چند معنى دارد. () 1- اينكه از لطف خداست كه هوا و دل شما را ضد هم نساخته تا دشمن خوبى هم شويد و اين نزديك بهمان فقره پيش است. () 2- اينكه از لطف خدا ببنده‏هاى مؤمن خود است كه هوا و هوس و خواست مخالفين و كفار را ضدهم ساخته و اگر همه يك دل بودند مؤمنان را نابود ميكردند و از بن ميكندند چنانچه خداى تعالى فرموده (14 سوره الحشر، و با شما همه با هم بجنگند مگر در آباديهاى‏

 

بارودار يا از پشت ديوار بدخواهى ميان خودشان شديد است، گمان كنى با هم هستند با اينكه دلهاشان از هم جدا و پراكنده است، اين بدانست كه مردمى باشند كه خردمندى ندارند.پ 3- اينكه از لطف خداست كه هوس هر كسى را با دلش كه روح و خرد او است ضد هم ساخته و گر نه كسى آخرت را بر دنيا گزيده نكردى و در نسخه‏اى (مضادته) آمده كه مناسب‏تر با اين معنا است، و ضد هم ساختن چيزى با ديگرى شائع است چنانچه امير مؤمنان (ع) فرموده: ضد ساخت روشنى را با تاريكى و خشكى را با ترى. () 4- اينكه كينه آنها را بدر آورد با اينكه نبايد در آيد چون هواهاشان با دلشان ضد همند. () 5- اينكه از لطف خداست كه تكليفهاى ضد هوا و دلخواه را بر آنها واجب كرد با نرمش و خوش و بش كه بر آنها سخت نباشند چرا كه اوامر و نواهى را خرده خرده بدانها صادر كرد تا مايه نفرت آنها نگردند مثلا چون عادت به ميخوارى داشتند نخست آيه‏اى نازل كرد و مفاسد آن را گوشزد نمود و آنگاه آنها را از ميخوارى نزديك وقت نماز نهى كرد و سپس در همه حال و آن را سخت گرفت و همه احكام را يكباره نازل نكرد تا بر آنها دشوار باشد بلكه بتدريج مقرر كرد، و همه اينها روشن است براى كسى كه موارد نزول آيات را وارسد و موارد جعل احكام را (و تاييدى هم براى اين معنا از فيروزآبادى آورده).

و از رفقش بآنها اينكه آنها را بامرى وانهد حاصلش اينكه خواسته آنها از يك امرى بازگيرد ولى داند كه اگر بدان شتابد بر آنها گران آيد و آن را پس اندازد تا بر آنها آسان گردد سپس آنها را از آن بامر ديگر كشاند و امر اول نسخ شود چنانچه در باره قبله كه خداى تعالى ميدانست پيغمبر توجه بكعبه را ميخواهد ولى در بدو آمدن بمدينه اين حكم بر مسلمانان ناگوار بود چون عادت بنماز بسوى بيت المقدس داشتند و آنها را بدان وانهاد تا كامل شد و باحكام اسلام دل دادند و بر آنها رو كردن بكعبه آسان شد.

عرى الاسلام: احكام و قوانين آنست كه چون دسته براى كوزه‏اند و هر كه خواهد از كوزه بنوشد بدان چسبد و هر كس هم خواهد از اسلام بهره‏مند شود به قوانين و احكامش چنگ زند و ثقل را به مثاقله تعبير كرده براى مبالغه، و بسا كه در اصل مثاقيل بوده به معنى مئونه.

و بقولى مقصود اينست كه خدا داند صلاح بنده‏ها در دو چيز است و اگر هر دو را يكباره بدانها امر كند و در يك زمان بر آنها گران آيد از تحملش ناتوان شوند و از لطف خدا

 

است كه آنان را بيكى امر كندپ و تا زمانى بر آن پايند و چون خواهد آنها را از آن بگرداند امر يكم را نسخ كند و امر ديگر را آورد تا بهر دو مصلحت برسند، و اين توجيهى است براى نسخ جز آنچه معروف است از اختصاص مصلحت بر امرى بزمان خاصى، و در اين توجيه اعتراض روشنى است.

و اينكه فرمود:

نسخ الامر بالآخر

يا مؤيد همان سهل‏گيريست چون ترك كردن مردم بيك امر را سخت‏تر است بر آنها از آنكه با مر ديگر بدل شود يا براى اينست نسخ احكام چنين است كه خداى تعالى (ع) فرموده (آيه 106 سوره البقره) و هر زمانى آيه‏اى را نسخ كنيم يا بفراموشى سپاريم بياوريم بهترش را يا مانندش را، و بيايد آنچه مؤيد معنى يكم است.پ 23- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه رفق ميمنت دارد و خرق شوم است.پ بيان: يمن با ضمه بمعنى بركت است چون ميمنت تا گويد: رفق يعنى مبارك و ميمون و چون در امرى بكار گرفته شود آن امر مقرون به خير دنيا و آخرتست و خرق بر عكس آن است و بقول قاموس ضد رفق است و اينست كه كسى بد كند كارى را و تصرف در امرى را و به معنى حماقت است.پ 24- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه راستى خدا عز و جل رفيق است و رفق را دوست دارد بدان عطا كند آنچه را به عنف ندهد.پ بيان: برفق عطا كند يعنى از اجر دنيا و آخرت.پ 25- كافى: بسندش تا رسول خدا كه رفق بر چيزى نهاده نشود جز كه زيورش شود و از چيزى برداشته نشود جز كه زشتش كند.پ بيان: (از مصباح تفسير الفاظ را آورده).پ 26- كافى: بسندش تا پيغمبر (ص) كه رفق فزونى و بركت دارد و هر كه از آن محروم است از خير محروم است.پ بيان: فزونى دارد يعنى در روزى يا در همه خوبيها و بركت و پايندگى در آنها (اعراب و تفسير الفاظ).پ 27- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه بدور نشود رفق از خاندانى جز كه خير از آنان دور شود.پ 28- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه بهر خاندانى بهره‏اى از رفق و نرمش دادند خدا روزيشان را فراوان سازد و نرمش در اندازه زندگى بهتر است از فراوانى مال، با رفق‏

 

و مدارا درماندگى نيست، و با تبذير چيزى نماند و خدا رفيق است و رفق را دوست دارد.پ بيان: بهره‏اى بآنها داده شده يعنى خدا سهم فراوانى از رفق بآنها داده كه بيكديگر نرمش كنند يا با خلق خدا نرمش كنند، يا در زندگى نرمش كنند و ميانه رو باشند بى‏اسراف اسراف و تنگ گرفتن بخود، يا مقصود همه اين معانى است.

خدا بدانها روزى فراوان داده زيرا مهمترين وسائل روزى مدارا با مردم است، و خوش معامله‏اى با آنها كه مايه توجه آنانست بوى، با اينكه خداى تعالى توفيق طاعتش باو دهد بويژه با اندازه‏گيرى در زندگى چنانچه فرمود: رفق در اندازه‏گيرى زندگى است يا به همراه آنست، و اندازه‏گيرى زندگى بمعنى تنگ گرفتن است چنانچه خداى تعالى فرموده:

 (در آيه 26 الرعد) گشايد روزى هر كه خواهد و تنگ نمايد، و بمعنى ميانه‏روى هم آمده و مقصود در اينجا همين است كه بهتر است از مال بسيار با مصرف بى‏اندازه.

و اينكه فرمود: با رفق درماندگى منست گويا علت هر دو مقدمه پيشين است، يعنى با ميانه‏روى در زندگى ناتوانى و كمبود نباشد يا با كسب كم درماندگى نباشد زيرا همان درآمد كم با اندازه‏گيرى بس است و اندازه ضرورى روزى را خدا ضامن است، و با تبذير و اسراف مال بسيار هم نماند.

و بقولى مقصود اينست كه با نرمش داشتن بهر چه خواهد توانا باشد بخلاف بدكردار و سخت‏گير، و سستى آن ظاهر است سپس فرمود: راز همه اينها اينست كه مردم شخص با نرمش را دوست دارند و باو كمك كنند و خدا بدل آنها لطف و دوستى وى را اندازد و نگذارند برنج افتد يا بدشوار گرايد كارش.پ 29- كافى: بسندش تا هشام بن احمر كه ميان من و امام هفتم در باره مردمى سخنى رفت و آن حضرت بمن فرمود: با آنها نرمش كن كه كفر هر كدامشان در خشم او است، و كسى كه خشمش مايه كفر او هست خيرى ندارد.پ روشنگرى: كفر هر كدامشان در خشم او است زيرا بيشتر مردم هنگام خشم سخن كفر ميگويند، و بخدا و پيغمبران و اوصياء نسبت دهند آنچه نشايدشان، و چه چيزى انتظار رود از كسانى كه در خشم خود باكى ندارند از اسلام بدر شوند و در دنيا سزاوار كشتن باشند و در آخرت دچار كيفر جاويدان و چون از اين گرفتارى باكى ندارند باكى از آن ندارد كه تو را دشنام دهد يا بزند و بكشد و بتو افتراء زند بدان چه تو را ريشه كن كند و بسا كه كفر در اينجا شامل گناه كبيره هم شود كه يكى از معانى آنست.پ 30- كافى: بسندش تا امام هفتم (ع) كه رفق و نرمش نيمى از زندگانى است.

 

پ‏بيان: يعنى نيمى از زندگى خوش است، زيرا خوشى زندگى يا بمال و جاه بسيار و حصول اسباب غلبه بر بدخواهان يا بنرمش و مدارا در زندگى و معاشرت با آنان و اين بهتر است، و چون آن را بسنجى بدانى كه فراگير همه امور است حتى زندگى در درون خانه و با اهل خانه زيرا رضامندى آنها يا بصرف مال فراوانست و يا نرمش و سازش با آنان در همه حال و بهر كدام از اين دو رضا دهند و غالبا بدومى راضى‏ترند.پ 31- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خدا دوست دارد رفق و نرمش را و بدان كمك كند چون سوار پاكش لاغر شديد آن را بتوانش واداريد، اگر در زمين قحط باشيد با آن خود را نجات دهيد و اگر در زمين پر گياه در هر منزلى او را واداريد.پ بيان، و بدان كمك كند يعنى اسباب رفق را فراهم سازد يا بواسطه آن بامور ديگر كمك دهد چنانچه گذشت و نمونه‏اى آورده كه نرمش با جانوران هم خوب است (و بعد از تفسير لفظ عجف گويد):

آنها را در جاى خود واداريد دو توجيه دارد يكم اينكه مقصود جا دادن معنوى باشد يعنى مقام معنوى آنها را مراعات كنيد، و مقصود از تعبير دومى منزل جسمانى باشد و دوم اينكه تعبير يكم مجمل باشد و دومى تفسير آن باشد و از قول مصباح گويد جدب بى‏بارانى و خشكى زمين است (سپس تفصيلى در معنى جدب و ديگر الفاظ حديث از قول جوهرى آورده كه ترجمه آنها سود عمومى ندارد) تا گويد: مقصود از جاى شايسته اينست كه آب و گياه داشته باشد يا اينكه چون لاغر است دو منزل يكى طى راه نكند.پ 32- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: اگر رفق مجسم شود زيباترين آفريده خدا عز و جل باشد.پ 33- كافى: بسندش تا يكى از دو امام (ع) (نزديك بمضمون حديث شماره 32).پ و در بيان گويد: بهتر اينست كه مقصود بيرون كشيدن كينه دلها و ضديت آنها با هم باشد تا اشاره باشد بقول خداى تعالى در سوره الانفال (آيه 63) و اگر صرف ميكردى هر چه در زمين است همه را الفت ندادى دلهاى آنها را با هم ولى خدا آنها را الفت داد.

و اينكه فرموده حكمى را نسخ نكند تا بر مكلف گران نيايد بقولى بيان علت حكم بناسخ است با اينكه منسوخ درست است و گران آمدن براى اينست كه تكرار يك امر بر مكلف گرانست و نشاط او در امر تازه است (و در مثل گويند آدمى تازه پسند است مترجم) يا بيان اينست كه امر بناسخ و منسوخ هر دو را متوجه مكلف نكند با اينكه هر دو با هم مصلحت دارند چون نرمش خواهان نسخ است تا حق بر او گران نيايد.

 

پ‏من گويم: سستى هر دو وجه روشن است زيرا ترك عمل بعادت سخت‏تر است بر آدمى و از اين رو پذيرش شرع تازه بر امتها گران مى‏آيد گرچه آسانتر از شرع سابق بود، و آنها رو داشتند بدان چه بدان خو گرفته بودند و بروش پدران خود رفته بودند، آرى بسا يك حكم ناسخ آسانتر باشد از منسوخ چنانچه در اسلام حكم عده ساليانه زن شوهر مرده را به چهار ماه و ده روز تخفيف داد، و ايستادگى در جهاد را از يك دهم بدون نيروى دشمن به نيم بودن با آن تخفيف داد، ولى در بيشتر حكم ناسخ سخت‏تر است از منسوخ.

 

و اما وجه دوم براى اينكه در بيشتر موارد جمع ميان عمل بناسخ و منسوخ هر دو نتوان كرد چون قبله بودن مسجد اقصى با مكه و يا عده يك سال با چهار ماه و ده روز و يا نصاب در باب جهاد و يا حلال بودن مى و حرمت آن و روا بودن جماع در شب ماه رمضان با حرمت آن، يا جواز خوردن و آشاميدن در آن با منع از آن حكم اولى بوده آرى بسا در اندك موردى جمع ميان هر دو ممكن باشد چنانچه اول روزه در عاشورا واجب بوده و بروزه در ماه رمضان نسخ شده و توجيه بهتر همانست كه، در شرح حديث شما 22 بيان كرديم.پ 34- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) (ترجمه حديث در شماره 19 گذشت).پ 35- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: هر كه در كارش رفق و نرمش دارد آنچه از مردم خواهد بدست آرد.